مقالات شمس تبریزی(شمس الدین محمد تبریزی) با مقدمه و تنقیح و تعلیق:محمد علی موحّد
تعداد صفحات:457
تهران 2536
این کتاب که بتوسط مؤسسهء علمی دانشگاه صنعتی آریامهر چاپ،و به شمارهء 1854 در تاریخ 8/11/2536(- 1356)در کتابخانهء ملی تهران ثبت شده،ظاهرا در یکی دو سال اخیر،و پس از تغییر نام آن دانشگاه به«شریف»منتشر گردیده است.
زندگی شمس تبریزی،که مولانا جلال الدین بیشتر غزلهای خود را به نام وی سروده،در پردهای از ابهام پوشیده است.«رابطهء مولانا با این پیر مرموز یکی از شگفت انگیزترین و اسرارآمیزترین وقایع است که گاهی به افسانه میماند و باور کردنش بر اذهان مردم عادی دشوار میآید».این پیر مرموز گمنام که بود؟و چگونه میتوانست در مدتی کوتاه از مولانا جلال الد ین که فقیهی متعین و فاضل و جا افتاده بود عاشقی شوریده بسازد و دل او را بر درس و بحث و علم رسمی آن روزگار،و مریدانی که هر روز در پی او براه میافتادند سرد گرداند و او را از مسند تدریس و منبر وعظ فرو کشد و در حلقهء رقص و سماع بکشاند؟حقیقت آن است که اگر این مرد در سر راه مولانا قرار نمیگرفت،مولانا هرگز به عنوان چهرهای یگانه و سرشناس در ادب فارسی و عرفان شناخته نمیشد.زیرا در این امر شک نیست که مولانا دیوان کبیر(غرلیات شمس تبریزی)و مثنوی معنوی را پس از آشنایی با شمس تبریزی سروده است.
و اما سبب گمنامی شمس در آن است که وی با مردم روزگارش از هر جهت اختلاف داشت،«از قبول خلق»میگریخت و«شهرت خود را پنهان»میداشت. روزگار خود را به ریاضت و جهانگردی میگذرانید.گاهی به مکتبداری میپرداخت، و زمانی شلواربند میبافت و از درآمد آن زندگی میکرد.چون به شهری وارد میشد مانند بازرگانان در کاروانسراها منزل میکرد و قفل بزرگی بر در حجره میزد،چنانکه گویی کالایی گرانبها در آن است و حال آنکه آنجا حصیر پارهای بیش نبود.در پاسخ افراد که به او میگفتند چرا به خانقاه یا مدرسهای وارد نمیشوی؟به طنز میگفت: «من خود را مستحق خانقاه نمیدانم»و بعلاوه چون اهل مدرسه،اهل لفظند،این نوع
بحث نیز کار من نیست،و اگر بخواهم از مقولهء لفظ خارج شوم و«به زبان خود بحث کنم،بخندند و تکفیر کنند»و آنگاه میگفت رهایم کنید که«من غریبم و غریب را کاروانسرا لایق است».و نیز میگفت«خدا خود،مرا تنها آفرید».مردم را با سخن او آشنایی نبود،«و با آنکه همهء مردم را دوست»میداشت،از اینکه با همه کس تفاهم برقرار کند سرباز میزد و میگفت«مرا در این علم با این عوام هیچ کار نیست.برای ایشان نیامدهام.»وی چون به قونیه،شهری که مولانا جلال الدین در آن میزیست،رسید،و از وی میپرسیدند در این شهر چه کار داری؟پاسخ میداد:به سراغ یکی از اولیای خدا آمدهام.«به خواب دیدم که مرا گفتند ترا با یک ولی هم صحبت کنیم.گفتم:کجاست آن ولی؟…گفتند در روم است».
برای کسانی که با مثنوی معنوی و غزلیات مولانا جلال الدین(معروف به غزلیات شمس تبریزی)و بطور کلی با«عرفان»و«تصوف»آشنایی دارند،دست یافتن به نوشته و اثری از شمس تبریزی حائز کمال اهمیت است.زیرا وی با آنکه به اصطلاح اهل عرفان صاحب حال و قال هر دو بوده،و با آن مایه از نکتهسنجی و لطیفهپردازی و سخنآرایی،دست به نوشتن کتابی نزده است.«مقالات شمس»که به همت آقای موحد در کمال دقت و وسواس و استادی به چاپ رسیده،به منزلهء دری است که خواننده را به دنیای شمس تبریزی و آراء و افکار وی هدایت میکند.آنچه در این کتاب آمده، نوشتهء خود شمس نیست و همچنان که مصحح محترم نوشتهاند«پس از ورود شمس به قونیه کسی(یا کسانی)از نزدیکان و خواص اصحاب سخنانی را که این پیر متهور آتش دم،در خلوت و جلوت بر زبان میرانده یادداشت میکرده است.این یادداشتها طبعا محتوی مطالب متنوع و پراگندهای بود که شمس برحسب اوضاع و احوال…بیان میکرده است.یادداشتکننده که تنها به سخنان پیر و مرشد خود نظر داشته از ضبط پرسشها و پاسخهای دیگران مضایقه نموده…بدینسان یادداشتها،اوراق از هم گسیخته و نامنظمی بوده مشتمل بر مشتی مطالب غیر مرتبط بهم،و درهم و نامضبوط و پریشان و ناتمام،که به صورت جملات به اصطلاح تلگرافی و تندنویسی شده درآمده بوده است.»و از جهتی این کتاب به رسالهء ارسطو بیشباهت نیست.
مصحح به شرحی که در پیشگفتار کتاب آورده است،برای تصحیح مقالات شمس از شش«نسخهء معتبر»محفوظ در کتابخانههای ترکیه،و چندین«نسخهء کمکی»که در آنها برگزیدههایی از سخنان شمس آمده،و هفت«نسخهء جدید»استفاده کرده است.
در اهمیت نسخههای خطی معتبر که در تصحیح متن مورد استفاده قرار گرفته است همین بس که یکی از آنها(نسخهء کتابخانهء ولی الدین افندی)باحتمال قوی به خط سلطان ولد، فرزند مولانا جلال الدین،است و برخی از آنها نیز در زمان حیات شمس کتابت شده است.مصحح دربارهء اسلوب نگارش نسخههای مقالات شمس معتقدست که سه شیوهء مختلف در آنها قابل تشخیص است:قسمتی که عبارتهایش در نهایت متانت و سلامت و در اوج شیوایی و گیرایی است.قسم دوم مجموعهای از جملات پراگنده و بریده و ناقص است که ذهن خواننده را از استنباط هرگونه معنی و مفهومی عاجز میگرداند.قسم سوم به اسلوبی است بین بین.آقای موحد اظهارنظر کردهاند که احتمالا برخی از ا جزای قسم اول املای خود شمس است.چه از بعضی از عبارتهای مقالات پیداست که او در ساعات فراغت مطالبی را بر یکی از مریدان املا میکرده است.از جملهء دیگر اختصاصات این نسخهها آن است که غالبا در آنها نام مولانا و شمس بترتیب به رمز«م»و«ش»یاد شده است.
برای آنکه خوانندگان به دشواری کار مصحح در تصحیح مقالات پی ببرند قسمتی از پیشگفتار کتاب را در این زمینه نقل میکنیم:«اساس کار ما شش نسخهء کهن مقالات است…برای تهیهء این متن روایتهای مختلفیب را که در هر نسخه آمده با یکدیگر مقایسه کردیم و آنگاهن به مقایسهء روایتهای هر نسخه با روایتهای نسخههای دیگر پرداختیم. اوراق آشفته و نامرتب نسخهها را با کوشش زیاد به سامان آوردیم و ترتیب اصلی آنها را باز یافتیم.گاهی پارههایی از یک قصه یا یک مطلب را که چون عقدی از هم گسیخته پراگنده بود،جمع کردیم و به یک جای آوردیم.لیکن این کار را تنها در مواردی روا داشتیم که تعلق آن پارهها به همدیگر مسلّم بود و تک تک آنها بدون آنکه به یک رشته کشیده شوند،از ادای مطلب قاصر مینمودند…عبارتهای ناقص و ناتمامی را که پارههای گسیختهء آن را نتوانستیم پیدا کنیم و به آن صورت،معنائی را افاده نمیکرد از متن به حاشیه بردیم و…»
مصحح علاوه بر متن منقح مقالات شمس،برای تمام مطالب مذکور در کتاب، فهرست تحلیلی دقیقی در پنج قسمت و دوازده بند تهیه کرده است تا کار پژوهش دربارهء شمس و مولانا را برای علاقهمندان تحقیق آسان گرداند.وی در پیشگفتار کتاب باختصار به معرفی شمس و ارتباط وی با مولانا،اهمیت«مقالات»متقابلا در حل مشکلات مثنوی،و معرفی نسخههای خطی مقالات و روش تصحیح کتاب پرداخته است.و سپس علاوه بر متن مقالات در 132 صفحه،کلمات قصار شمس را در یازده صفحه،و اضافات
«روایت مبسوط»(مقصود چرکنوس نخستین یادداشتهاست)را در 46 صفحه آورده است.و سپس تعلیقات مفصل و بسیار سودمند کتاب با ذکر مشترکات مقالات و مثنوی آمده است.در پایان کتاب نیز فهرست آیات قرآن،احادیث و کلمات بزرگان(به زبان عربی)،نامها،اشعار فارسی و عربی مذکور در متن کتاب،و نیز اشعاری که در تعلیقات ذکر شده است قرار دارد.
برای توجه دوستداران مولانا جلال الدین و علاقهمندان به مثنوی معنوی ذکر این موضوع اهمیت دارد که مقالات شمس نه فقط خواننده را باختصار در محیط عرفانی آن روز دنیای اسلام قرار میدهد،و اطلاعاتی مفید دربارهء شمس و خانوادهاش و نیز نحوهء ارتباط او با مولانا در اختیار خواننده قرار میدهد،بلکه برخی از مشکلات مثنوی را نیز حل میکند.از جمله قصهء شاهزادگان که در مثنوی ناتمام است در مقالات بطور کامل آمده است.و نیز دو بیت زیر که از جمله مشکلا مثنوی است:
گفت:«المعنی هو اللّه»شیخ دین بحر معنیهای رب العالمین جمله اطباق زمین و آسمان همچو خاشاکی در آن بحر روان
به کمک مقالات روشن میگردد.چه بعضی از شارحان مثنوی«شیخ دین»را در بیت اول صدر الدین قونوی دانستهاند و بعضی گمان بردهاند مقصود از وی محیی الدین ابن عربی است.نیکلسن پنداشته است اشارهء مولانا در این بیت به شیخ ابو الحسن خرقانی است،و برای اثبات نظر خود به سخنی از خرقانی در تذکرة الاولیای عطار استناد جسته است.درحالیکه در مقالات میبینیم که این عبارت از شمس تبریزی است:«خدای زنده داریم،چه کنیم خدای مرده را؟المعنی هو اللّه.همان معنی که گفتیم عهد خدا فاسد نشود.»
ذکر این موضوع بیفایده نیست که در سال 1350،در تهران،براساس یکی از نسخههای خطی محفوظ در موزهء قونیه،مقالات شمس به چاپ رسیده است به این شرح که تمام آشفتگیهای نسخهء اصل در آن منعکس است،بعلاوه مصحح در قراءت برخی از کلمات اشتباه کرده و نیز قسمتهایی قابل توجه از نسخهء اساس را یکسره در چاپ انداخته است.

