منشور‌كورش،‌ نخستين‌ا‌علاميۀ‌ جهاني‌حقوق‌ بشر‌

چندي است که خبر سفر منشور کورش بزرگ به ایالات متحد امریکا نظر ایرانيان مقيم این قاره را به خود جلب کرده است.1 مسئولان موزۀ بریتانيا که منشور در بخشایرانباستانآننگهداريميشود،اعلامکردهاند در نمایشگاهي با عنوان منشور کورش و ایران باستان

)The Cyrus Cylinder and Ancient Persia(

امکان بازدید از منشور کورش و شانزده شيء باستاني دیگر را براي عموم علاقمندان در پنج موزۀ امریکا فراهم آوردهاند.2 منشور کورش تا به حال دوبار در 1971 و 2010 به ایران و یكبار در 2006 به اسپانيا سفر کرده است و اکنون در چهارمين سفر، صدها هزار ایراني مقيم امریکا در کنار سایر ایران­ پژوهان و فرهنگدوستان خود را براي دیدار از آن آماده ميکنند.

در این نوشته، که به مناسبت این رویداد فرهنگي گردآوري شده است، ابتدا شرح مختصري از دودمان کورش و این نکته آمده است که چگونه این پادشاه خردمند توانست نخستين امپراتوري بزرگ جهان باستان را پدید آورد. سپس به کشف، رمزگشایي و برگردان فارسي منشور کورش، به منزلۀ اولين اعلاميۀ جهاني حقوق بشر، پرداخته شده و در پایان از اهميت کورش و منشورش سخن رفته است.

كورشبزرگوچگونگيتشکيلامپراتوريهخامنشي

اکثرمورخاندربارۀنژادکورشدومگفتهاندکهاوازخانوادۀهخامنشي،ازتيرۀپاسارگاديهايپارس

هرمزرسام (1910­1826)، باستانشناس و کاشف منشور کورش. عکسازفيليپهنریدلمات،موزۀسوانسی،

——

و از نژاد آریایي بوده است.3 اکثر منابع تاریخي نام مادر او را ماندانا دختر آستياگ (ازدهاك) پادشاه ماد ذکر کردهاند. چنانچهایننظررابپذیریماوازدوسووابستهبهخاندان

شاهي بوده است (ماد ­ پارس). او که ابتدا فقط شاه انشان بود، پس از نشستن بر تخت شاهي به کشور ماد تاخت و آن کشور را ضميمۀ سرزمين خود کرد.4 سپس متوجه آسياي صغير در غرب شد و با استفاده از نبوغ نظامي شهر سارد، پایتخت ليدي، را گرفت و کراسوس، پادشاه ليدي، را اسير کرد و این کشور کوچك ولي ثروتمند را به قلمروش اضافه کرد. سپس متوجه سرحدات شرقي شد و با تصرف سرزمينهاي زرنگ، مکران، رخج، مرو، بلخ، سغد، هرات، پارت و خوارزم امپراتوري خود را بنا نهاد.5

نکتۀ مهمی که مورخان یوناني نيز بر آن تأکيد کردهاند رفتار توأم با احترام و مهرباني او با کراسوس بود. کرامت و بزرگواري او نسبت به روحانيان محلي در آسياي صغير، که ناشي از اعتقاد قلبي او در خصوص احترام به مذاهب دیگران بود، شهرت و اعتبار فراواني براي او به ارمغان آورد و موجب پذیرش اقتدارش در پهنۀ گيتي شد. هنگامي که کورش سپاه خود را به سوي بابل حرکت داد، روحانيان بابلي او را فرستادۀ مردوك، خداي خدایان، خواندند و مردم دروازههاي شهر را به روي سپاهيانش گشودند و بدین سان بابل بزرگ و قدرتمند بدون جنگ و خونریزي به تسخير او و سپاهيانش درآمد.6 چنين بود که کورش، شاه سرزمين پارس، بنيادگذار امپراتوري هخامنشي شد، بزرگ­ ترین امپراتوري آن زمان که گسترهاش از شرق تا هند و از غرب تا شمال افریقا کشيده شده بود.

رومن گيرشمن )1979-1895 ,Roman Ghirshman(،مورخوباستانشناسشهير،نيزدربارۀکورشبهتأیيدنظ

مورخان یونان باستان پرداخته و در ایران از آغاز تا اسلام آورده است:

کمتر پادشاهي است که پس از خود چنين نام نيکي باقي گذاشته باشد. کورش سرداري بزرگ و نيکخواه بود. او آنقدر خردمند بود که هر زمان کشور تازهاي را تسخير ميکرد به آنها آزادي مذهب ميداد و فرمانروایان جدید را از بين بوميان آن سرزمين انتخاب ميکرد. او شهرها را ویران نمي­ کرد، کشتار و قتل عام نمينمود. ایرانيان کورش را پدر، یونانيان که سرزمينشان بهوسيله او تسخير شده بود وي راسرور و قانونگذار و یهودیان او رامسيح خداوند ميخواندند.7

منشوركورش

هرمز رسام )1910-1826 ,Hormuzd Rassam(، باستانشناس بریتانيایی آشوريتبار، در 1258ش/1879 و زماني که مشغول کاوش براي موزۀ بریتانيا در محوطۀ باستاني بابل، در منطقۀ بينالنهرین بود، منشور کورش را پيدا کرد که استوانهاي از جنس گل رس است. بررسي­ ها نشان داد که نوشتههاي این استوانه پس از پيروزي کورش کبير بر نبونيد، پادشاه بابل، به فرمان کورش کبير و به دست یك روحاني بزرگ بابلي نوشته و در نيایشگاه اسگيله (معبد مردوك، خداي بزرگ بابلي) گذاشته شده است.

این استوانه 22/5 سانتيمتر طول و 11 سانتيمتر عرض دارد، خط و زبان آن اکدی (بابلی نو) است و در حال حاضر در بخش ایران باستان موزۀ بریتانيا نگهداري ميشود. در 1350ش/1971 آشکار شد بخشي از لوحی استوانهاي که آن را متعلق به نبونيد ميدانستند در واقع بخشي از منشور کورش بزرگ است. این پاره در لوح سفالينی که در دانشگاه یيل )Yale( در امریکا نگهداري ميشد به موزۀ بریتانيا در لندن منتقل و به استوانۀ اصلي پيوست شد.

عبدالمجيد ارفعي، استاد زبانشناس و پژوهشگر زبان­ هاي ایلامي و بينالنهرین قدیم، بيش از سي سال پيش نخستين برگردان فارسي دقيق و اصيل از متن کامل این منشور را به ًچاپ رساند که به سرعت نایاب شد. خوشبختانه اخيرا چاپ دوم آن با مقدمه و یادداشت­ هاي کاملتري همراه دو نوشتۀ بابلي دیگر دربارۀ کورش و چگونگي به قدرت رسيدن او منتشر شده است.

متنكاملبرگردانفارسيمنشوركورش8 1ـ [آنگاه که . . . {مردو]ك، پادشاه همۀ آسمانها و زمين، کسي که . . .،} . . . که با . . .یَش {سرزمينهاي دشمنانش (؟) را لگدکوب ميکند}

2ـ [. . .] {با دانایي گسترده . . . کسي که} چهار [گوشۀ جهان] {را زیر نظر دارد}.

3ـ [. . .] ناشایستي شگرف (؟) بر سروري کشورش چيره شده بود.

4ـ [. . .] (بگفت تا به روز) باج گندم و دهش رمه بر آنان بنهند.

َِ
5
ـ (پرستشگاهي) همانند ا َسنگيل (Esangila) [بنا کرد]

و . . . ازبراياورودیگرجاهايمقدس

6ـ با آیينهاي نه درخور ایشان، آیين پيشکشي قربانياي نهاد که (پيش از آن) نبود . . . هر روز به گونهاي گستاخانه و خوارکننده سخن ميگفت و نيز با بدکرداري از بهر خوار کردن (خدایان)

7ـ بردن نذورات را (به پرستشگاهها) برانداخت [او (همچنين) در آیينها (به گونههایي ناروا) دست برد. اندوه و ناشادماني] را به (= در) شهرهايمقدس

بپيوست. او پرستش مردوك پادشاه خدایان را از دل خویش بشست.

8ـ کسي که همواره به شهر وي (=شهر مردوك =بابل Babilim) تبهکاري روا ميداشت (او) هر روز [به آزردن (آن) سرزمين دست (ميیازید) مردمانش] را با یوغي بيآرام به نابودي ميکشانيد، همه آنها را.

ِ
9
ـ از شکوههاي ایشان انليل خدایان (=سرورخدایان

=مردوك) سخت به خشم آمد. [جاهاي مقدس رها شدند و یادنماي (آن) پرستشگاهها (=آثار) به فراموشي سپرده شد.] دیگر خدایان باشنده در ميان ایشان (نيز) پرستشگاههاي خویش را رها کردند.

10ـ در (برابر) خشم وي (=مردوك) او (=نبونائيد) آنان (=پيکرههاي خدایان) را به بابل فرا برد. ليك مردوك، [آن بلندپایه که آهنگ جنگ کرده بود]، از بهر همۀ باشندگان روي زمين که جاهاي زندگيشان ویرانه گشته بود.

11ـ و (از بهر) سرزمينهاي سومر )Sumer( و اکد )Akkad( که (بسان) [کالبد] مردگان (بيجان) گشته بودند، او (=مردوك) از روي اراده و خواست خویش روي به سوي آنان بازگردانيد و بر آنان رحمت آورد و آنان را ببخشود. (مردوك) درميانهمۀسرزمينهابهجستوجووبيازمودنپرداخت،

12ـ به جستن شاهي دادگر (آنگونه که) خواستۀ وي (=مردوك) باشد، او (=مردوك) دستان کورش، شاه انشان )Anshan( را (براي یارياش) به دست گرفت. (آنگاه) او (=مردوك) کورش، پادشاه شهر انشان را به نام بخواند (براي آشکار کردن دعوت وي) و او را به نام بخواند (از بهر) پادشاهي بر همۀ جهان.

13ـ او (=مردوك) سرزمين گوتيان (G/Quti =شمال) و تمامي سپاهيان َمن َد (Manda =مادها) را به فرمانبرداري از او (=کورش) وا داشت. او (مردوك) (واداشت تا) مردم، سياه سران، به دست کورش شکست داده شوند.

14ـ (در حالي که) او (=کورش) با راستي و داد پيوسته آنان را شباني ميکرد، مردوك خداي بزرگ، نگاهبان مردم خویش، با شادي به کردارهاي نيك و دل (پر از) داد او (=کورش) مينگریست.

15ـ (پس) او را فرمود که به سوي شهر وي، بابل، پيش رود (مردوك) او (=کورش) را برانگيخت تا راه بابل را در سپرد (و خود)هماننددوستوهمراهيدرکنارويهموارهگامبرداشت

16ـ (در حالي که) سپاهيان بيشمار او که همانند (قطره­ هاي) آب یك رود به شمارش درنميآمدند، پوشيده در سازوبرگ جنگ، در کنار وي گام برميداشتند.

17ـ او (=مردوك) بيهيچ کارزاري وي (=کورش) را به شهر خویش، بابل، فرا برد. (مردوك) بابل را از هر بدبختي برهانيد (و) نبونائيد را، پادشاهي که وي (=مردوك) را پرستش نميکرد (معني لغوي: احترام نميگذاشت) به دست او (=کورش) سپرد.

18ـ همۀ مردم بابل، همگي (مردم) سومر و اکد، (همۀ) شاهزادگان و فرمانروایان به وي (=کورش) نماز بردند و بر دو پاي او بوسه دادند (و) ازپادشاهياششادمان

گردیده، چهرهها درخشان کردند.

19ـ سروري (=مردوك) که به یاري وي خدایان (؟) در خطر مرگ (قرار گرفته) زندگي دوباره یافتند و از گزند و آسيب رها شدند، (و) همۀ خدایان (؟) به شادي او را همي ستودند و نامش را گرامي داشتند.

20ـمن،کورششاهجهان،شاهبزرگ،شاهنيرومند،شاهبابل،شاهسومرواکد،شاهچهارگوشۀجهان،

21ـ پسر کمبوجيه، شاه بزرگ، شاه (شهر) انشان، نوۀ کورش، شاه بزرگ، شاه (شهر) انشان، نبيرۀچيشپيش، شاه بزرگ، شاه (شهر) انشان.

22ـ از تخمۀ پادشاهياي جاودانه، آن که پادشاهياش را خداوند (=مردوك) و نبو دوست ميدارند و از بهر شادي دل خویش پادشاهي او را خواهانند. آنگاه که من (=کورش) آشتي خواهان به بابل اندر شدم.

23ـ با شادي و شادماني در کاخ شهریاري خویش، اورنگ سروری خویش بنهادم، مردوك، سرور بزرگ، مهر دل گشادهام که د[وستدار] بابل است به خواست خود به [خویشتن گروانيد] (پس) هر روز پيوسته (آشکارا) در گراميداشت او کوشيدم.

24ـ (و آنگاه که) سربازان بسيار من دوستانه اندر بابل گام برميداشتند، من نگذاشتم کسي (در جایي) در تمامي سرزمين سومر واکد ترساننده باشد.

25ـ من شهر بابل و همۀ (دیگر) شهرها را در فراواني نعمت پاس داشتم. باشندگان درمانده در بابل را که (نبونائيد) ایشان را بهرغم خواست خدایان یوغي داده بود (؟) نهدرخورایشان،

مأخذ: bible-history.com

26ـ درماندگيهاشان را چاره کردم و ایشان را از بيگاري (؟)

برهانيدم. مردوك،خدايبزرگازکردارهايمنشادشدو

27ـ (آنگاه) مرا، کورش، پادشاهي که پرستندۀ وي است و کمبوجيه، فرزن ِدزادهشدۀمنوهمگيسپاهيانمرا

28ـ با بزرگواري، افزوني داد و ما به شادماني، در آشتي تمام، کردارهایمان به چشم او زیبا جلوه کرد، (و ما) والاترین پایۀ [خدایياش] را ستودیم. به فرمان او (=مردوك) همۀشاهانبراورنگشاهيبرنشسته،

29ـ و همگي (شاهان) جهان از زبریندریا (= دریاي مدیترانه) تا زیریندریا (= دریاي پارس)، (همۀ) باشندگان سرزمينهاي دوردست، همۀ شاهان آموري (Amurru = غرب)، باشندگان در چادرها، همۀ آنها.

30ـ باج و ساو بسيارشان را از بهر من (= کورش) به بابل اندر آوردند و بر دو پاي من بوسه دادند. از [. . .] تا (شهر) آشور )Assur( و شوش )MUS. ERIN= Susan(

31ـ اَ َگ ِد )Agade( ، سرزمين اشن َون (Esunnna(، (شهر) َز َمبن )Zamban( ، (شهر) م­تورنو -Me( )Turnu، دیر )Der( تا (پایان) نواحي سرزمين گویتان (=شمال) و نيز (همۀ) شهرهاي آن سوي دجله که از دیرباز ویرانه گشته بود، (از نو باز ساختم).

32ـ (و نيز پيکرۀ) خدایان باشنده در ميانۀ آنها (که از آن شهرها نبونائيد به بابل آورده بود) را پس از بازسازي پرستشگاههایشان) بهجاهاينخستينشانبازگردانيدمو

(همۀ آن پيکرهها را) تا به جاودان در جاي (نخستينشان) بنشاندم (و) همگي آن مردم را (که پراکنده شده بودند)،

گرد آوردم و آنان را به جایگاههاي خویش بازگردانيدم.

33ـ (و نيز پيکرۀ) خدایان سومر واکد را که نبونائيد (بي­ بيم) از خشم سرور خدایان (=مردوك) به بابل اندر آورده بود. بهفرمانمردوك،خدايبزرگ،بهشاديوخوشي

34ـ در نيایشگاههایشان بنشاندم ـ جايهایي که دل آنها شاد گردد. باشد که خدایاني که من به جايهاي مقدس (نخستينشان) بازگردانيدم،

35ـ هر روز در برابر خداوند (=مردوك) و نبو زندگي دیربازي از بهر من بخواهند و هماره در پایمردي من سخن ها گویند، با واژههایي نيكخواهانه، باشد که به مردوك، خداي من، بگویند کهبه کورش، پادشاهي که (با بيم) تراپرستندهاستوکمبوجيهپسرش،

36ـ بيگمان باش، بهل تا آن زمان {سهميهرسا ِن نيایشگاههایمان باشند} با روزهایي بيهيچ گسستگي {. . . و} همگيمردمبابلپادشاهيراگراميداشتندومن

همۀ (مردم) سرزمينها را در زیستگاهي آرام بنشاندم.

37ـ [. . . (به پيشکشهاي پيشين) . . . غا]ز، دو اردك و ده کبوتر وحشي (فربه) بيش از (آنچه پيشتر داده ميشد از) غازها، اردكها و کبوتران وحشي افزودم.

38ـ [. . . رو]زانه بر آنها بيفزودم. در استوار گردانيدن به [ناي] دیوارایمگور ـ انليلبارويدفاعيبزرگشهربابلکوشيدمو

39ـ [. . .] دیوار کنارهاي (ساخته از) آجر را بر کنار خندق شهر که (یکي از) شاهان پيشين [ساختهو

عبدالمجيد ارفعی، فرمان کورش بزرگ (تهران: مرکز دائرهًْالمعارف بزرگ اسلامی، 1389).

=

اهميتمنشومنشوركورش

درعهد باستان رسم بر این بود که پادشاهان براي ماندگاري رویدادهاي مهم دورۀ پادشاهي خود گزارش آن رویداد را بر روي سنگها مينوشتند. بدیهي است که در چنين متوني از کتيبههاي بزرگان گذشته نيز الگوبرداري ميشده است. منشور کورش هم از این قاعده مستثنا نيست و شاید بسياري از عبارات به کار رفته در منشور کورش را در فرامين شاهان قبل از او بتوان دید از آن جمله است عباراتعدل و داد برقرار کردم و همه را در جاي خودشان آرام نگه داشتم.“ با این حال مهم این است که شاید کورش یگانه پادشاهي بوده است که به آنچه در منشورش آورده عمل کرده است. این فرق فرمان او با فرمان شاهان دیگر است. شيوۀ شاهان آشور و بابل در کشورگشایي قتل و غارت و به غنيمت بردن اموال مردمان بود. معابد را با خاك یکسان ميکردند و انسانها را به بردگی و اسيری ميبردند. نمونهاي از این رفتار را در نوشته آشور بنيپال پس از فتح شوش ميبينيم. اما در خصوص کورش، دوست و دشمن چنين حرفي نزدهاند.

آوازۀ دادگري کورش قبل از اینکه سپاهيانش بابل را فتح کنند به بابل رسيده بود. بههمينسببدروازههارابه

روي سپاهيان او گشودند و بابل قدرتمند بدون جنگ و خونریزي به دست کورش و سپاهيانش افتاد.

کورشکشورهايبسياريرافتحکردوازشرقو

غرب ایران بزرگ را گسترد، ولي فقط زماني که به فتح بابل نایل شد این سند ارزنده را به تاریخ جهان و به ما هدیه داد، زیرا این رخداد در دنياي آن روز واقعهاي بس بزرگ تلقي ميشد. روایات هرودت بر مبناي نوشتههاي این استوانه است و آن چنان که در بخش گزیدهها در این شمارۀ ایراننامه آمده است، در تورات نيز بدان اشاره شده است.9

ژاله آموزگار نيز به گونهاي دیگر به این مهم اشاره کرده است: ”این درست است که ما به دليل قداستي که کلام در فرهنگ کهن ما دارد، دیر در به روي خط گشودهایم و در سرزمين ما هميشه ادبيات شفاهي بر ادبيات کتبي برتري داشتهاند، ولي فراموش نکنيم که هر بار نيازي احساس شده است تيشهها بهموقع به کار افتادهاند و سنگنوشتهها آوا سر دادهاند.“10

گزنفون، سردار و مورخ آتني که در دربار پادشاهان هخامنشي (جانشينان کورش) خدمت کرده بود، آموخته­ هاي خود را با نام کتاب تعليمات کورش براي سامان­ دادن به نابسامانيهاي مهم کشور نوشته است. نقل به مضمون آموزهاي از آن خالي از لطف نيست. ”کمبوجيه (پدر کورش بزرگ) به پسرش تأکيد کرده بود فرزندم، اگر ميخواهي در امور زندگي خردمند جلوه کني، راهي نيست مگر آنکه به راستي خردمند باشي . . . تصور کن چندین طرح و توطئه باید از خود اجرا کني تا بتواني وانمود کني و حتي اگر بتواني تعدادي از مردم را واداري تا تو را ستایش کنند، باز هم ناچاري دست به فریبکاري بيالایي و چندان طول نميکشد که اعتقاد مردم از تو سلب شود و به چشم شيادي به تو نگاه کنند.“ دوهزار سال بعد همين مضمون در کلام ابراهام لينکلن، رئيس جمهور نامدار امریکا، به چشم ميخورد: ”ميتوانيد عده­ اي را براي هميشه بفریبيد و همۀ مردم را براي مدتي، اما نميتوانيد همۀ مردم را براي هميشه بفریبيد.“11

راز ماندگاري کورش در حافظۀ تاریخ صداقت گفتار و انعکاس آن در کردارش بود. بنابراین،گرچهفتحبابل،

این سرزمين قدرتمند عهد باستان به دست کورش به­ خوديخود مهم و ماندگار است، اما آنچه این رویداد را جاودانه کرد آثار آن، از جمله آزادي قوم یهود، است. بيجهت نيست که در کتب دیني یهودیان به نحوي از کورش به نيکي و بزرگي یاد شده که هرگز از هيچ فرد دیگري نام برده نشده است.12

فتح بابل، که آزادي قوم یهود و بازگشت ایشان به سرزمين اورشليم را در پي داشت، این مسئلۀ مهم را مطرح ميکند که اگر این قوم در اسارت ميماند امکان داشت جامعۀ یهودي بهمرور نابود شود و زمينۀ پيدایش و رشد عيسي ميسح و دین او از بين برود. کساني که این امر را مطرح ميکنند، پيروان این ادیان را وامدار کورش ميدانند. اگر کورش به بخش بزرگي از فرمان خود عمل کرده باشد، که تاریخ بر این امر گواهي مي­ دهد، نمونۀ آرماني شهریاری دادگر در طول تاریخ بوده است.

منشور کورش، که پس از بررسيهاي صدوسيوچند ساله به منزلۀ ميراثی جهاني و نخستين اعلاميۀ جهاني حقوق بشر معرفي ميشود،13 نمونهاي است از خدمات ایرانيان به تمدن، صلح و عدالت جهاني و نيز نشانۀ روحيۀ گذشت و بردباري ایراني است.

——

footnotes

1از جناب آقاي دکتر توکلي طرقي، سردبير محترم فصلنامۀ ایراننامه، که خبر این سفر را دادند و فرصت عرضۀ مقالهاي در این زمينه را فراهم کردند، سپاسگزارم. 2موزهها،شهرهاوتاریخبرپایينمایشگاههاعبارتانداز

Arthur M. Sackler Gallery, Washington DC, 9 March- 28 April 2013; Museum of Fine Arts, Houston, 3 May- 14 June 2013; The Metropolitan Museum of Art, New York, 20 June-4 August 2013; Asian Art Museum, San Francisco, 9 August-22 September 2013; Paul Getty Museum at the Getty Villa, Los Angeles, 2 October-2 December 2013.

3در کتابهای تاریخي از کورش دوم، پس از آنکه امپراتوري بزرگ هخامنشي را بنياد نهاد، با لقب بزرگ یا کبير یاد شده است. پدربزرگ او کورش اول، پدرش کمبوجيه اول و پسرش کمبوجيه دوم نام داشتند. 4انشان (Anshan/Anzan) مليان امروزي در بخش بيضایي فارس و بخشي از سرزمين پارس باستان بوده است. براي اطلاعات بيشتر بنگرید به عبدالمجيد ارفعي، فرمان کورش بزرگ (تهران: مرکز دائرهًْ­ المعارف بزرگ اسلامي، 1389)، 68. 5علیاکبر سرافراز و بهمن فيروزمندی، باستانشناسي و هنر دوران تاریخي ماد (تهران دفتر پژوهشهای هنری انتشارات مارليك، 1381)؛ حسن پيرنيا، ایران باستان (چاپ 5؛ تهران: انتشارات دنياي کتاب، بیتا)، جلد 1، 443. 6پس از ورود سربازان پارسي به شهر بابل، به جاي اعلاميۀحکم ميکنمسلطان فاتح، اعلاميۀ کورش کبير که در سالنامۀ نبونيد نيز ضبط شده است در شهر پخش شد: ”به مردم امان داده شد . . . کورش به تمامي اهالي شهر بابل امان داده است.“ محمدابراهيم باستانی پاریزی،کورش در روایات ایراني،بررسيهاي تاریخي، سال 3، شمارۀ 11 (ديماه 1346)، 194­163.

7رومن گيرشمن، ایران از آغاز تا اسلام، ترجمۀ محمد معين (تهران: انتشارات بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1336)، 43­42. 8بنگرید به عبدالمجيد ارفعي ، فرمان کورش بزرگ (چاپ 1؛ تهران: مرکز دائرهًْالمعارف بزرگ اسلامي، 1389)، 51­45. نخستين نسخهبرداري از منشور کورش بزرگ را تئوفيلوس پينچس (Theophilus Pinches) در 1882 به چاپ رساند. هنری راولنسون -1810 ,Henry C. Rawlinson) (1895 در 1880 نخستين آوانویسي لوحه را منتشر ساخت. بنگریدبه

Henry C. Rawlinson, “Notes on a newly discovered Clay Cylinder of Cyrus the Great,” Journal of the Royal Asiatic Society of Great Britain & Ireland, 12:1 (January 1880), 70-97.

شصت سال بعد، در 1974،پسازالحاقپارۀجداشدهبهاستوانۀکورشکهپيشترآنرامتعلقبهلوحنبونيدميدانستند،ویلهلمایلرز

(Wilhelm Eilers)ترجمۀخوبيازآنبهدستدادوبالاخرهدر

1975، پاول ریچارد برگر (Paul-Richard Berger) آلماني، استاد دانشگاه مونستر (Münster)، متن این قطعه را همراه با متن لوحۀ اصلي بههمراه تصحيحات و یادداشتهاي سودمندی به چاپ رسانيد. ارفعي براي نخستينبار قسمتهایي از سطر 36 لوحه را که تا آن زمان خوانده نشده بود بازسازي و سپس متن کامل آن را به فارسي برگرداند. براي اطلاع از زندگينامۀ دکتر عبدالمجيد ارفعي، زبانشناس برجسته، بنگرید به مسعود لقمان،گفتگو با تنها مترجم ایراني فرمان کورش بزرگ، مصاحبه با دکتر عبدالمجيد ارفعی،رشد آموزش تاریخ، شمارۀ 3 (پایيز 1379) و نيز فردوسي، شمارههاي 68­67 (مرداد و شهریور 1387). لازم است در اینجا از پرهام لطفي، دانشآموختۀ کارشناسي ارشد کتابداري دیجيتال، براي ارسال منابع سودمندي از ایران سپاسگزاري کنم.

9پيیر لوکوك، کتيبههاي هخامنشي، ترجمۀ نازیلا خلخالي، زیر نظر ژاله آموزگار (چاپ 2؛ تهران: نشر فرزان، 1386)، 77­76.

10ژاله آموزگار،خط در اسطورههاوادبيات شفاهي در فرهنگ ایران باستان،در زبان، فرهنگ و اسطوره (تهران: انتشارات معين، 1386)، از 406 و نيز از 324. 11ساموئيل ویلارد کرامپتون، رهبران دنياي باستان کورش کبير، ترجمۀ رضا جولایي (تهران: انتشارات جویا، 1389)، 52 و 54.

2اشعياء نبي در اولين بند فصل چهلوهشتم از کتاب خود از کورش با اوصاف بيهمتایي همچون مسيح خداوند، کمربستۀ خدا، شبان پروردگار و برگزیدۀ الهي یاد ميکند. 13در 1971، سازمان ملل متحد منشور کورش را به 6 زبان رسمی ترجمه کرد. بدلی از این منشور در مقر این سازمان در شهر نيویورك نگهداری میشود.