نامهها و اظهار نظرها
آقای دکتر علی اکبر محرم خواه مقیم لندن نامه ای مفصل به تاریخ 21 دسامبر 1985 برای ایران نامه فرستادهاند که بخش اول آن را عینا نقل میکنیم:
«مطالعهء مقالهء تکان دهندهء آقای دکتر جلال متینی در شمارهء اخیر«ایران نامه» مصادف بود با بحثهای که با اولیای یک از مدارس معروف انگلستان در باب ایران و ایرانی داشتهام.جریان از این قرارست که معّلم درس دینی فرزند من جدولی ترتیب داده بود که در آن اسم پیامبران،اعیاد،عقاید و پیروان مذاهب معروف از قبیل مسیحیت و یهودیت و اسلام و هندوئیسم و غیره ذکر شده بود.فرزند من در توضیح اینکه عید ما ایرانیان،عید فطر نیست بازمانده بود.از طرفی به مناسبت کریمتمس بحثهایی از آداب و رسوم ملل مختلف پیشآمده بود و در مجموع ایرانیان از نظر مذهب«مسلم»و از نظر زبان و نژاد«عرب»معرّفی شده بودند.سرانجام بر خود فرض دانستم که مطالب مختصر زیر را در جمع معلّمان آن مدرسه ایراد دارم.به مناسبت مقالهء«چرا اسلامی!»آن را برای مجلّه ایران نامه ارسال میدارم و امیدوارمی که دیگران نیز در این بحث شرکت کنند.هدف من از آن سخنرانی و این مقاله این است که بدون ورود در بحثهای فنّی بهطور سادهای توضیح دهم که ایران کشوری است از نظر فرهنگی مستقلّ و ایرانی هویّت تاریخی مخصوص به خود دارد.
برخی از ویژگیها و مختصّات معروفی که ایران را از کشورهای دیگر متمایز میدارد و کموبیش مورد قبول مردم درس خواندهء دنیاست فهرستوار به شرح زیرست…»
نویسندهء نامه،سپس ویژگیهای ایران و ایرانیان را بشرح زیرین برشمردهاند:1- «ایران»تنها کشوری است که اسم آریاییها بر آن باقیمانده است؛2-زردشت پیامبر ایرانیان است و بجز دین زردشتی،مذاهب مانوی،مزدکی،بابی،بهائی نیز از مذاهب ایرانی است؛3-ایرانیان آداب و رسومی مخصوص به خود دارند مانند:برگزاری نوروز، چهارشنبه سوری و سیزدهبدر که از ارکان ملیت قوم ایرانی بشمار میرود؛4-ایرانیان زبان مخصوص به خود دارند که مانند زبانهای هم خانوادهء اروپاییش«پیوندی»است و با پیشوند
533
ایران نامه , بهار 1365 – شماره 15
و پسوند واژههای آن باهم ترکیب میشود،و در نتیجه هیچ ربطی به زبان عربی ندارد؛5- ایران دانشمندان و شاعران بنامی دراد که متأسفانه عدهای از دانشمندان ایرانی را به عرب و اسلام بستهاند؛6-فرهنگ ایرانی تأثیر بسیار گستردهای بر فرهنگ جهان داشته که از آن جمله است تأثیر مستقیم«مهرپرستی» (میترائیسم)بر دین مسیحیت،و نیز تأثیر مائویت بر کاتاریسم(شعبهای از مسیحیت که بر ثنویت تکیه داشت و در قرن 12 و 13 میلادی در جنوب فرانسه رواج داشت)؛7- شهرت بعضی از هنرهای ایرانی مانند فرش، خاتمکاری،و تذهیب؛8-و سرانجام در صدد برآمدهاند که برای این پرسش جواب بیابند که ما ایرانیان مذهب خود را به چه نامی باید بنامیم،زیرا مراسمی مانند شمع برافروختن در بقاع مقدسه،صلوات فرستادن در موقع روشن کردن چراغ،یادگار دین زردشتی است، احترام به آب سابقهای کهن در ایران پیش از اسلام دارد،قبول این نظر از طرف عامهء ایرانیان که امام حسین با شهربانو دختر یزدگرد سوم آخرین شهریار ساسانی ازدواج کرده موجب گردیده است که ایرانیان عدهای از فرزندان این امام را با عنوان«شاهزاده»بخوانند مانند «شازده ابراهیم»و…آنگاه افزودهاند:«در خاتمه لازم است تذکر داده شود که نتیجهء بحث ما این نیست که ما با اسلام و عرب ضدیت داریم و یا مثلا معتقد به سرهنویسی و تغییر خط و یا زنده کردن مصنوعی آیینهای پیش از اسلام هستیم.سخن ما این است که ایران با همین مذهبی که مخلوطی از اسلام و آیینهای پیش از اسلام ایران است(و هنوز از روی واقع بینی مورد مطالعهء جدّی قرار نگرفته است)و زبانی که با عناصر بیگانه درهم آمیخته است،دارای فرهنگی است خاص و مستقل و درخشان که باید فرهنگی است خاص و مستقل و درخشان که باید فرهنگ ایرانی نامیده شود و مخصوصا با فرهنگ عربی(که گاهی برای رد گم کردن فرهنگ اسلامی خوانده می شود)اشتباه نشود.
*** آقای برهان در نامهای که به تاریخ «هفدهم اسپند ماه 2544 شاهنشاهی-1354 یزد گردی»از پاریس به ما نوشتهاند،ضمن آن که نویسندگان ایران نامه را مورد مهر بسیار قرار دادهاند،چند موضوع را نیز مطرح ساخته و از ما ایشان از جمله پیشنهاد کردهاند چه خوب بود پژوهشی نیز پیرامون«موقعیت جغرافیایی البرز کوه در مازندران در شاهنامهء فردوسی»انجام میشد و در ایران نامه به چاپ میرسید.آقای برهان دربارهء این کوه نوشتهاند«آنجا که از زادن فرزند سام سخن بمیان میآورید و بدینجا میرسید که:«سام از بیم سرزنش گردنکشان و مهان فرمان داد تا فرزند سپید مویش را به البرز کوه در هندوستان ببرند و در آنجا رها سازندش.»این نکته به یاد میآیدکه«این البرز کوه،همان کوهی است که دماوند تارک دارد و فردوسی پس از زادن زال،را«البرز کوه» میداند.»آنگاه به ذکر شواهدی از شاهنامه در این مورد پرداختهاند که فردوسی از این کوه فقط با دو لفظ«البرز کوه»نام برده و تنها یک بار آن را«کوه هند»خوانده است،و نتیجه گرفتهاند«کوهی که زال در آن رها شده آن
534
ایران نامه , بهار 1365 – شماره 15
اندازه نزدیک است که سام میتواند دمان خویشتن بدان رساند»،و نیز افزودهاند که این سام است که در جستجوی فرزند،به کوه میرود،نه آنکه«…سام او را به نزد خود باز گردانید.»
2-یادآوری کردهاند که«در رویهء 89 مقالهء«روایات مختلف دربارهء دوران کودکی و جوانی فریدون»نوشتهاید:«…ضحاک، شهرناز و ارنواز،خواهران جمشید را به شبستان خود برد.»در حالی که به گواهی شاهنامه آن دو دختران جمشیدند،گرچه در شاهنامهء امیر بهادر یک جا از آنان با لفظ«خواهران»و جای دیگر با کلمهء«دختران»جمشید یاد شده است.
3-در رویهء 85 همان مقاله،در دو مورد- در متن و زیرنویس-فریدون«شاه کیانی» خوانده شده است،در حالی که وی شاه پیشدادی است.
4-در آن مقاله نوشتهاید«…سپس چون برادران فریدون قصد جان او میکنند…باز به فرمان ایزد،فریدون از خواب بیدار میشود و با افسونی که آموخته بوده است،سنگ گران را از حرکت باز میدارد.»آقای برهان با استناد به ابیات شاهنامه،که فردوسی در آنها برادران فریدون را«فرخ»،«آزاده»و«نیکخواه» فریدون خوانده است،این پرسش را مطرح ساختهاند که«آیا کاری که به دست آنان انجام گرفته،خود گونهای نشان دادن«فرّایزدی»و برخورداری از فرّایزدی»و برخورداری از فرّایزدی نیست زیرا:
برادر بدانست کان ایزدی است نه از راه پیکار و دست بدی است فریدون کمر بست و اندرکشید نکرد آن سخن را بدیشان پدید
1/48/320/و/321
5-به کاربرد«بای تازی»در مقالهء مذکور خرده گرفته و نوشتهاند«چرا شما،آمیژهء بای تازی در نوشتهء سازندهء خود بکار میبرید؟!آن هم چندجا؟!»
6-و آنگاه در مورد گاو پرمایه و وجود «گاوی در خانهء جن!»(ص 111 همان مقاله) شرحی نوشتهاند که برای استفادهء خوانندگان گرامی عینا نقل میگردد:
«گاو پرمایه:
نیک می دانیم که از دیرباز،میان نیاگان آریاییمان،دوستی و پیوندی زیبا با برخی از جانوران و از آنمیان اسب و گاو دیده میشود. بدان سان که در بسیاری از نامهای بزرگان و نامآوران بلند پایهء ایرانی واژهء«اسپ»یا «اسب»را گواهیم.استاد نیز یادآور واژهء «گاو»در برنام(لقب)پدران فریدون شدهاند. آیا شدنی نیست که نام کسی چون«پرمایه» برادر فریدون یا نام یکی از پدران او به گاوی یگانه که برخوردار از ویژگیهای چشمگیری است،داده باشند؟بر این اندیشهام که،با آگاهی به ویژگیهای پربر و بار و زیبای«گاو پرمایه»پرمایهاش نامیم.
«بستگی گاو و مردمان:
«گرانمایه استاد،از«گاو سواری فریدون»و«گاوی در خانهء جم!»یادی داشتید…
«ازگاتها،یکی از کهنترین سرودهای جهان گرفته تا،سرودها و نوشتههایی پس از نخستین یورش تازیان،و از آن هنگام تا زمان دستمایههای کهنی که استاد در نوشتهء پژوهشی خویش یادها از آن داشتهاند،و از
535
ایران نامه , بهار 1365 – شماره 15
گزارشهایی که از بایگانی دل مهربان،سینه به سینه به ما رسیده تا دیوار نگارهها و تندیسهای گونه گون میترا،جابه جا با گاو،این جانور نیرومند و سودرسان رویاروی هستیم… «اگر از دوستداران و یا به گفتهء پارهای کسان«گاوپرستان»هند بگذریم،گاو از دید مهریان برخوردار از ارج و ارزشی است بسیار اگر میبینیم که هنرمندان باختری،مهر را سوار بر گاو برایمان جاوید نگاهداشتهاند، میشود از گاو سواری فریدون نیز یادی کرد و یا،بیاد آورد که در خانهء جمشید نیز گاوی نگاهداشته بودند.همانگونه که تاچندی پیش گاوی سپید در یکی از آتشکدههای پارسیان هند،نگاه میداشتند و یا در کازرون پارس،نیایشگاهی به نام«مسجد سر گاو» داشتیم که در آن تندیس مرمرین سپید گاوی نگاهداری میشد.تندیسی که رندان(!)به یزدش بردند وزآنجا به بندر عباس و از آنجا، ندانم کجا!!
«فریدون،به گواهی شاهنامه،مردی است مهری:
پرستیدن مهرگان دین اوست
1/58/9
«همین شاهنشاه یگانه بین و مهرپرست است که«مهرماه»را برای آغاز شاهنشاهی پر فرو شکوهش برمیگزیند:
به روز خجسته،سر مهرماه به سر بر،نهاد آن کیانی کلاه
1/58/3»
و اینک پاسخ:
1-همانطوری که اشاره کردهاید،در شاهنامهء فردوسی،البرز کوه در داستان زال و سام،به زایل و سیستان بسیار نزدیک تصور شده است و بدین جهت بر سلسله جبال البرز در شمال ایران تطبیق نمیتواند کرد.یادآوری این موضوع نیز بیفایده نیست که«البرز»فارسی در پهلوی بصورت harburz بکار رفته و مرکب است از دو جزء:«هر»به معنی کوه+«برز» به معنی بالا و بلند و بزرگ،جمعا کوه بلند، کوه بزرگ.
2-شهرناز و ارنواز در شاهنامهء چاپ بروخیم،در متن،«خواهر»،و در زیرنویس، «دختر»آمده است ولی در چاپ مسکو در متن «دختر»وپاورقی هم ندارد.در برهان قاطع از آن دو بهعنوان«خواهران»جمشید یاد شده است،و چنانکه آقای برهان اشاره کردهاند در متون مختلف نسبت این دو زن با جمشید یکسان نیست.و چنانکه میدانیم در فولکور،اساس بر تنوع روایات است و اگر جز این بودی،عجب بودی!مقالهء فریدون براساس شاهنامهء چاپ بروخیم به نگارش آمده است.
3-فریدون پنجمین پادشاه پیشدادی است نه کیانی.از تذکر آقای برهان سپاسگزاریم.
4-در مورد برادران فریدون در شاهنامه تصریح شده است که آنان قصد کشتن فریدون را کرده بودند و به همین جهت فردوسی از آنان با لفظ«بیدادگر»یاد کرده است.این است ابیات شاهنامه:
چوآن ایزدی رفتن کاراوی بدیدند و آن بخت بیدار اوی برادر سبک هردو برخاستند تبه کردنش را بیاراستند یکی کوه بود از برش برزکوه برادرش هردو نهان از گروه
536
ایران نامه , بهار 1365 – شماره 15
به پایین کُه شاه خفتهبه ناز شده یک زمان از شب دیرباز به کُه بر شدند آن دو بیداگر وزیشان نبد هیچکس را خبر چوایشان از آن کوه کندند سنگ بدان تا بکوبد سرش بیدرنگ از آن کوه غلطان فروگاشتند مرآن خفته را کشته پنداشتند به فرمان یزدان سر خفته مرد خروشیدن سنگ بیدار کرد به افسون همان سنگ برجای خویش ببست و نغلطید یک ذره بیش برادر بدانست کان ایزدی است نه از راه پیکار و دست بدی است… فریدون کمر بست و اندرکشید نکرد آن سخت را بدیشان پدید
1/50/311/321
فردوسی نخست از برادران فریدون با همان الفاظ«فرخ»و«آزاده»و«نیکخواه»یاد کرده است،زیرا دو برادر در روبراه کردن کار فریدون از جان و دل میکوشیدهاند،ولی ظاهرا پس از آنکه دو برادر میبینند همهء کارها برطبق دلخواه فریدون انجام میشود و «سروش»نیز به راهنمایی وی از بهشت آمده است،رشک و حسد کار خود را میکند و برادران نیکخواه و آزاده قصد جان فریدون میکنند.
علاوه براین،به بدخواهی برادران فریدون در زین الاخبار نیز تصریح گردیده است:«و برادران افریدون را حسد آمد و فرصت همی جستند تا افریدون را بکشند….سنگی عظیم از کوه برافریدون غلطانیدند و او خفته بود… افزیدون بیدار شد،بانک بر سنگ زد گفت: که بایست!آن سنگ همانجا بایستاد،و برادرانش و همهء لشکر عجب داشتند و یقین ایشان شد که هرچه افریدون کند از تأیید آسمانی است(زین الاخبار،ص 4).
5-و اما دربارهء کاربرد ترکیب«بای تازی»و امثال آن باید به آگاهی آقای برهان برسانیم که اینگونه اصطلاحات همچنانکه به نیکی میدانند در کتابهای لغت از قدیم تا کنون بکار رفته است و شاید مقصود مؤلفان از افزودن«تازی»و«پارسی»بعد از:ب،ج،ز، ک،آن بوده است که اگر در نوشتن نقطه در زیر«ب»و«پ»اشتباهی رخ داد دو لفظ فارسی و پارسی راهنمای خواننده باشد.
6-در مقالهء مورد بحث دربارهء گاوسواری فریدون،عبارتی از کتاب تاریخ طبرستان،نقل کرده بودیم(ایران نامه،سال چهارم،شمارهء 1، ص 110).اینک در ارتباط با این موضوع، قسمتی از آثار الباقیه عن القرون الخالیه،تألیف ابوریحان بیرونی(ترجمهء اکبر دانا سرشت، چاپ تهران1352،ص 296-297)را نیز در اینجا میآوریم تا به اهمیت گاو در آن روزگاران اشارهای کرده باشیم:
«شب شانزدهم روز مهرست که آن را درامزینان گویند و کاکثل نیز نامیده میشود و سبب که مملکت ایران در این روز از ترکستان جدا شد و گاوهایی را که ترکستانیان از ایشان به یغما برده بودند از تورانیان پس گرفتند.
«نیز سبب دیگر آن است که چون فریدون ضحاک بیواسب را از میان برد،گاوهای
537
ایران نامه , بهار 1365 – شماره 15
اثفیان را که ضحاک در موقعی که او را محاصره کرده بود و نمیگذاشت اثفیان به آنها دسترسی داشته باشد،رها کرد و به خانهء او برگردانید،واثفیا مردی بود جلیل القدر دارای همتی رفیع که همواره به فقرا نعمت میبخشید «در این روز بود که فریدون را از شیر گرفته بودند و در این روز بود که فریدون بر گاو سوار شد و در شب این روز در آسمان گاوی از نور که شاخهای او از طلا و پایهای او از نقره است و چرخ قمر را میکشد ساعتی آشکار میشود،سپس غایب و پنهان میگردد و هر کس که موفق به دیدار او شود در ساعتی که نظر به او میافکند دعایش مستجاب خواهد شد.
«در این شب بر کوه اعظم شبح گاوی سفید دیده میشود و اگر این گاو دو مرتبه صدا برآورد سال،فراوانی است و اگر یک مرتبه صدا کند خشکسالی خواهد شد…»
ج.م.

