نقدی بر نقد: آیا شیوۀ تصیح طومارهای نقالی به بیراهه رفته است؟

محمد جعفری قنواتی <Mohamd Jaafari <jaafari198@yahoo.com دانش‌آموختۀ دکتری ادبیات و فرهنگ عامه و ویراستار دانشنامۀ فرهنگ مردم ایران است. علاوه بر مقالات متعدد در نشریه‌های علمی داخل و خارج از کشور، برخی از آثار ایشان عبارت‌اند از مثنوی و مردم، قصهها و افسانههایی از گوشه و کنار ایران، و روایتهای شفاهی هزارویک شب.

در شمارۀ 4 فصلنامۀ ارجمند ایران نامگ، به تاریخ زمستان 1397، مقاله‌ای با عنوان ”نگاهی انتقادی به شیوۀ تصحیح طومارهای نقالی شاهنامه[1] نوشتۀ آقای کامران ارژنگی چاپ شده است که متأسفانه در بسیار موارد، یا دست‌کم در وجوه اصلی منطبق با واقعیات نیست. نگارندۀ این سطور که طی سالیان گذشته موضوع نقالی و طومارهای نقالی یکی از دغدغه‌های پژوهشی‌اش بوده، با توجه به حوزۀ تحصیلی نویسنده که ادبیات حماسی است، به این امید که مطلب تازه‌ای را در این زمینه بیاموزد، مقالۀ مذکور را در مطالعه گرفت؛ اما متأسفانه از همان ابتدا متوجه شد که با مقاله‌‌ای از لون دیگر روبه‌روست. آنچه صاحب این قلم را واداشت که بر مقالۀ مذکور نقد بنویسد، حوزۀ تحصیلی نویسندۀ آن مقاله است. چنان‌چه این مقاله را کسی با تخصصی دیگر می‌نوشت، پاسخ به آن ضرورت چندانی پیدا نمی‌کرد. برای پیشگیری از بحث‌های کلی، در چند محور معین و مشخص به مشکلات مقاله می‌پردازم:

  1. نویسندۀ مقاله سه طومار را نقد و بررسی کرده است: طومار سیاهپوش به تصحیح سجاد آیدنلو، طومار هفتلشکر به تصحیح مهران افشاری و مهدی مداینی و طومار نایگلی به تصحیح فرزاد قائمی. دو طومار نخست از مهم‌ترین طومارهای شناخته‌شده هستند. یکی از وجوه اهمیت این طومارها مفصل بودن و جامعیت آنهاست. طومارهای نقالی معمولاً از کیومرث تا پایان داستان بهمن را شامل می‌شوند. نقالان نیز در عمل معمولاً همین محدوده را نقل می‌کنند. البته گاه داستان داراب را نیز می‌گویند.

در نقل نقالان و طبیعتاً در طومارها داستان‌های شاهنامه در همین محدوده و ملحقات آن مانند کک‌کهزاد، کشتن رستم فیل سفید را و ببر بیان، به اضافۀ بخش‌هایی از گرشاسبنامه، بخش عمده‌ای از سامنامه، برزونامه، جهانگیرنامه و بهمننامه منظور می‌شود. افزون بر اینها که معمولاً با شرح می‌آیند، گاه اشاراتی مختصر به داستان‌هایی دیگر از قبیل سرگذشت کوش، بانوگشسب، جام جهان‌نما و جز اینها نیز می‌شود. طومار سیاهپوش و طومار هفتلشکر کم‌وبیش به این صورت هستند؛ اما طومار نایگلی به هیچ وجه قابل مقایسه با این دو طومار نیست. این طومار از آغاز افتادگی دارد و در شکل فعلی از داستان ضحاک شروع می‌شود و سپس، با بخش‌هایی از گرشاسبنامه و سامنامه ادامه می‌یابد. بعد از آن، داستان‌هایی از شاهنامه شامل پادشاهی منوچهر، نوذر، کی‌قباد، بخش‌هایی از پادشاهی کاوس و بخش ناچیزی از پادشاهی کی‌خسرو می‌آید. پایان‌بخش طومار نیز قسمت‌هایی از برزونامه است. از این‌رو، نسبت به طومارهای بزرگ یا جامع که تا کنون منتشر شده‌اند، مانند طومار سیاهپوش و طومار هفتلشکر، سیدمصطفی سعیدی، مرشد زریری و نیز طومارهای شناخته‌شدۀ منتشرنشده، مانند بحرالتواریخ تألیف وارس بخاری، طوماری بسیار مختصر و ناقص به شمار می‌آید. به‌ویژه آنکه برخی داستان‌های مهم از جمله پایان زندگی کی‌خسرو، پادشاهی گشتاسب، رستم و اسفندیار، مرگ رستم و حملۀ بهمن به سیستان را در بر نمی‌گیرد. متأسفانه نویسندۀ مقاله که علی‌القاعده باید دیدگاهی تخصصی در این زمینه داشته باشد، به گونه‌ای از این طومار یاد و آن را معرفی کرده است که خوانندۀ ناآشنا با طومار مذکور آن را هم‌سنگ با طومارهای دیگر به شمار خواهد آورد. ایشان به اشتباه و به پیروی از مقدمۀ مصحح محترم طومار نوشته‌اند: ”این طومار از نظرقدمت، دومین طومار جامع نقالی موجود است و از این نظر اهمیت بسیار دارد.“ در صورتی که در میان طومارهای شناخته‌شدۀ منتشرنشده، تا حدودی که نگارندۀ این سطور بررسی کرده است، دست‌کم سه طومار دیگر وجود دارد که قدمت آنها از طومار نایگلی بیشتر است. افزون بر این، همان‌گونه که ذکر شد، طومار مذکور را طوماری جامع نمی‌توان به شمار آورد. جز مختصر بودن، افتادگی‌ها و اسقاط آن به اندازه‌ای است که بخش‌هایی از آن به قول قدما ”از حیّز انتفاع ساقط“ است. تصحیح این طومار نیز به لحاظ کیفیت تصحیح اساساً قابل مقایسه با دو طومار دیگر نیست. متأسفانه مصحح محترم طومار در بسیاری از مواضع در خواندن دست‌نوشت دچار اشتباه شده و مطالبی غیر از متن ارائه داده است.[2] از این رو، نمی‌توان آن را در کنار دو طومار دیگر و در یک سطح بررسی کرد.

  1. نویسندۀ محترم پس از ذکر مقدمه دربارۀ اهمیت طومارها می‌نویسد: ”شیوۀ تصحیح انتقادی طومارهای نقالی در ایران به بیراهه رفته است و نشان سردرگمی مصححان در برخورد با این متون به وضوح دیده می‌شود.“ این حکم و فرض اصلی نویسنده است که قاعدتاً می‌بایست نوشتۀ او پیرامون اثبات آن ساماندهی می‌شد. وی با استناد به سه نکته این ”بیراهه رفتن“ و ”سردرگمی مصححان“ را توضیح داده و از دیدگاه خود آن را اثبات کرده است. نخست اینکه مصححان، به‌ویژه مصححان طومار سیاهپوش و طومار هفتلشکر، به اشتباه زبان گفتاری طومارها را حفظ کرده‌اند، در صورتی که می‌بایست این زبان را به زبان معیار نوشتاری تغییر می‌دادند، دوم اینکه مصححان طومارهای دیگر را مطالعه نکرده‌اند، و سرانجام اینکه مصححان اغلاط املایی را در پانوشت‌ها ذکر کرده‌اند، موضوعی که هیچ ضرورتی نداشته است.

برخلاف دیدگاه فوق، نگارندۀ این سطور اعتقاد دارد که طومار سیاهپوش و طومار هفتلشکر با روشی کاملاً علمی تصحیح شده‌اند، گیرم انتقادات و اشکالاتی نیز بر آنها وارد باشد. برای نشان دادن دیدگاه نادرست نویسندۀ مقاله سه نکتۀ فوق را به طور مشخص بررسی می‌کنیم:

الف. تغییر زبان گفتاری به زبان نوشتاری: در تصحیح متون گذشته، اعم از ادب عامه و ادب رسمی، مصحح پیش و بیش از هرچیز باید به متن وفادار باشد. وی مختار نیست که به دلخواه متن را تغییر دهد. در متن‌های ادب رسمی که نسخه‌های مختلفی از یک متن در دسترس مصحح است، وی معمولاً اقدم نسخ را مبنا و اساس کار قرار می‌دهد و فقط زمانی که بیشتر نسخ واژه‌ای را به شکل دیگر ثبت کرده باشند، با در نظر گرفتن سایر مؤلفه‌های امر تصحیح، اقدام به تغییر واژۀ نسخۀ اساس می‌کند و موضوع را نیز در پانوشت توضیح می‌دهد. این موضوع در تصحیح متن‌های ادب عامه و به‌ویژه طومارهای نقالی بسیار پیچیده‌تر است. ای ‌بسا آنچه را که کاتب نوشته‌است و تصور می‌شود که اشتباه باشد، تلفظی دقیق و رایج در حوزۀ جغرافیایی او بوده باشد. برای نمونه، کلمۀ ”وزنین“ در فارسی فرارودی به معنی سنگین است. کسی که این معنی را نداند، ممکن است این کلمه را به ”وزین“ تغییر دهد یا اینکه در صحت آن شک و تردید کند. یا کلمۀ ”امشب “ در همان منطقه در مفهومی به کار می‌رود که در ایران به آن ”دیشب“ می‌گویند. از دیدگاه نویسندۀ مقاله، مصحح باید این کلمات را به فارسی معیار برگرداند. کاربرد چنین واژه‌ها و نیز عبارت‌هایی در بسیاری از داستان‌های ادب عامه مانند دارابنامه، فیروزشاهنامه، سمک عیار، امیرارسلان نامدار و ابومسلمنامه امری رایج و متداول بوده است. مصححان دانشمند این متون نیز به درستی از متن پیروی کرده و واژه‌ها و تعابیر مذکور را به همان صورت نقل کرده‌اند.

افزون بر متون ادب عامه، کاربرد واژه‌های گفتاری و لهجه‌ای در بسیاری از متون ادب رسمی نیز رایج بوده است. برای نمونه، در تفسیر سورآبادی واژه‌های دوازده، باز، جوجه، بادبان، خُم، زیرو زِبَر و گنجشک به ترتیب به صورت دوانزده، واز، جوژه، بادوان، خُنب، زیر و زِوَر و بنِجِشک آمده ‌است. در تفسیر ابوالفتوح، ”گوشِت“ به جای گوش تو و ”مِرد“ (به کسر اول) به‌ جای ”مَرد“ (به فتح اول) به کار رفته است. در اسرارالتوحید آثار لهجۀ منطقه به اندازه‌ای است که مصحح دانشمند کتاب، استاد شفیعی‌کدکنی، از آن به عنوان ویژگی یاد و در مقدمۀ خود آن را ذیل عنوان ”آثار لهجه و زبان ناحیه“ بررسی کرده است. از جمله کتاب‌های دیگر که در این زمینه می‌توان نام برد طبقات صوفیه و هزار حکایت صوفیان است. به هر حال، کاربرد آثار لهجه‌ای و زبان گفتاری در متون گذشته، اعم از ادب رسمی و ادب عامه، امری رایج بوده است و مصحح حق ندارد به آنها دست بزند مگر اینکه متن و نسخه را نه میراث فرهنگی یک ملت، بلکه ملک طِلق خود به شمار آورد و به این ترتیب به خود اجازه دهد که هر تغییری در آن ایجاد کند.

این موضوع در بسیاری از داستان‌های ادب عامه از به کارگیری چند واژه و عبارت گفتاری فراتر می‌رود و گاه نحو جمله‌ها نیز نحوی گفتاری است و در ارکان جمله شاهد جابه‌جایی‌های فراوان هستیم. بر اساس توصیۀ نویسندۀ محترم، همۀ این موارد باید”اصلاح“ شوند، زیرا مغایر با زبان معیارند.

ب. عدم آشنایی مصححان با سایر طومارها: این موضوع را به این‌گونه می‌توان تعبیر کرد که مصحح هر متنی باید در زمیۀ موضوع آن متن و نیز زبان زمان تألیف تخصص لازم را داشته باشد. برای نمونه، اگر کسی کتابی عرفانی را تصحیح می‌کند، باید در زمینۀ عرفان تخصصی داشته باشد و چنانچه آن متن در سدۀ ششم تألیف شده باشد، مصحح در عین حال باید نثر آن دوران را دقیق بشناسد. در غیر این صورت، نتیجۀ کار وی با اشتباهات فراوان همراه خواهد بود. همان‌گونه که در جای دیگر به شرح نوشته‌ام، در تصحیح طومارهای نقالی شاهنامه از یکسو آشنایی عمیق با ادبیات حماسی و پهلوانی و از سوی دیگر تسلط بر داستان‌های ادب عامه ضروری است. نویسندۀ محترم به جای کلی‌گویی باید مشخصاً نشان می‌داد که کدام یک از مصححانِ سه طومارِ موردِ بررسیِ وی با طومارهای دیگر یا با حوزۀ تصحیح طومارها آشنا نبوده‌اند و این عدم آشنایی به طور مشخص باعث چه لغزش‌هایی در امر تصحیح شده است. ایشان موضوع را به گونه‌ای طرح کرده‌اند که گویا چند تن بی‌خبر از ادب حماسی و ادب عامه دست به کار تصحیح طومار زده‌اند.

شاید ضرورت نداشته باشد، اما برای تأکید عرض می‌شود که یکی از مصححان طومارهای نقدشده آقای مهران افشاری است که ضمن آشنایی گسترده با شاهنامه از صاحب‌نظران فرهنگ و ادب عامه نیز هستند. مصحح دیگر آقای سجاد آیدنلو نیز از بزرگ‌ترین پژوهشگران ادبیات حماسی و پهلوانی ایرانی است که در عین حال آشنایی عمیقی با داستان‌های ادب عامه دارند. ارجاعات فراوانی که مصححان طومار هفتلشکر به متون مختلف داده‌اند و نیز استنادات بی‌شمار مصحح طومار سیاهپوش به همراه مقدمه و تعلیقات خواندنی‌اش نشان از تسلط کم‌نظیر آنها بر حوزۀ کاری است که انجام‌ داده‌اند. در این زمینه اگر کمی و کاستی وجود داشته باشد مربوط به تصحیح طومار نایگلی است که متأسفانه نویسندۀ مقاله متعرض آن نشده است.

ج. ذکر اغلاط املایی در پانوشت‌ها: این موضوع نیز مختص تصحیح متون ادب عامه نیست و می‌توان آن را به تصحیح در ادب رسمی نیز تعمیم داد. در این زمینه می‌توان با بخشی از مطالب نویسندۀ محترم موافق بود. برای نمونه، معمولاً در بسیاری از متون ادب عامه واژه‌هایی مانند خوار، خواستن، خاموش، خاطر و خان به ترتیب به این صورت نوشته می‌شوند: خار، خاستن، خواموش، خواطر و خوان. مصحح می‌تواند در مقدمه این‌‌گونه موارد را یادآوری و از پانوشت‌های مکرر خودداری کند، اما دربارۀ بقیۀ کلمات قاعده را باید رعایت کرد. ضمن اعمال تصحیح متن، واژۀ غلط را در پانوشت بیاورد. قریب نیمی از مقالۀ آقای ارژنگی به اغلاط چاپی و املایی و در موارد اندکی به بدخوانی نسخه‌ها اختصاص دارد. اگر فرض را بر این بگذاریم که همۀ آنچه ایشان در این زمینه نوشته‌ است درست باشد، باز هم دال بر بیراهه رفتن تصحیح طومارها نمی‌شود و همان‌گونه که خود ایشان تصریح کرده‌اند، فقط حجم کتاب چاپی را بیشتر می‌کنند.

  1. اما در کنار این مسائل و مباحث، نویسنده مطالب دیگری نیز طرح کرده‌اند که ارتباط چندانی با موضوع بحث او ندارد و به طور عمده از طریق نقد مطالب مقدمۀ طومار سیاهپوش طرح شده‌اند. به دو مورد اصلی آن می‌پردازیم:

الف- در همان ابتدای مقاله می‌نویسد: ”بسیاری از روایات طومارهای نقالی کهن‌تر از شاهنامه فردوسی است“ و در موضعی دیگر نوشته است: ”یکی از منابع عمدۀ نقالان روایات شاهنامه‌های پیش از فردوسی است“ و اینکه طومارهای نقالی با واسطه به شاهنامه ابوالمؤید بلخی و شاهنامه پیروزان می‌رسند.

نخست باید گفت که فقط تعداد محدود و معدودی از روایات طومارها در چاپ‌های علمی و قابل اطمینان شاهنامه و نیز منظومه‌های پهلوانی نیامده‌‌اند و از این رو اساس طومارها را شاهنامه و نیز منظومه‌های پهلوانی تشکیل می‌دهند و نمی‌توان گفت که ”یکی از منابع عمدۀ نقالان روایات پیش از فردوسی است. “آن دسته شعرهایی که نقالان ضمن نقل این داستان‌ها می‌گویند یا آنچه در طومارها آمده است همه برگرفته از دست‌نوشت‌های مختلف شاهنامه و منظومه‌های مذکور است.[3]

اما جدا از این موضوع، نویسندۀ محترم مطلب را به گونه‌ای طرح کرده است که گویا مصحح طومار سیاهپوش از آن غافل بوده است. در صورتی که مصحح این طومار در مقدمۀ خود ضمن برشمردن منابع و مآخذ طومارها، از ”پاره‌ای اشارات منابع تاریخی دربارۀ موضوعات ملی و پهلوانی“ نیز به عنوان بخشی از منابع نقالان یاد می‌کند. او همچنین در بخشی از مقدمۀ خود تحت عنوان ”نکات و اشارات داستانی مهم در طومار کنونی“ به منابع کهن برخی از این داستان‌ها از جمله تاریخ بیهقی، آثارالباقیه، مجملالتواریخ و منابعی از این دست اشاره کرده است. اما افزون بر اینها مصحح طومار، سجاد آیدنلو، در دو مقالۀ مستقل یکی با عنوان ”برخی روایات نقالی و شفاهی در ملحقات نسخ و چاپ‌های شاهنامه“ و یکی نیز با عنوان ”پیشینۀ مکتوب و چند صد سالۀ برخی روایات مردمی-شفاهی شاهنامه“ که سال‌ها پیش از مقالۀ آقای ارژنگی چاپ کرده‌، منابع برخی از روایات شفاهی و نقالی را که در شاهنامه نیاورده‌اند مشخص کرده است.

ب. نکتۀ دیگر دربارۀ موضوع آمیختگی عناصر سامی و اسلامی با روایات ایران باستان است. آقای ارژنگی پس از آوردن بخشی از نوشتۀ مصحح طومار سیاهپوش، دربارۀ نقش نقالان در این آمیختگی، خود اضافه می‌کند: ”به نظر نمی‌رسد که این کار نقالان بوده باشد. شواهدی هست که نشان می‌دهد در شاهنامه‌های پیش از فردوسی این آمیختگی وجود داشته است و نقالان نیز طبیعتاً به تقلید از همان‌ها عمل کرده‌اند“ و سپس، برای اثبات دیدگاه خود نقل‌قول‌هایی از دیگران و از جمله استاد خالقی مطلق می‌آورند.

در این زمینه نیز نویسندۀ محترم موضوع را به گونه‌ای طرح کرده‌اند که گویا مصحح طومار صرفاً نقالان را عامل این آمیختگی دانسته است. در صورتی که مصحح در مقدمه به صراحت سابقۀ این موضوع را به نخستین سده‌های اسلامی مربوط کرده است. عین عبارت وی نقل می‌شود: ”انطباق برخی شخصیت‌های ایرانی با کسان سامی (غالباً پیامبران) و ورود مضامین اسلامی در روایات ملی-پهلوانی ایران از سنت‌های تاریخ‌نویسی ایرانی است که شواهد گوناگونی در منابع معتبر تاریخی و متون ادبی دارد. در پی این ویژگی تاریخی و ادبی، حضور اشخاص و مضامین سامی و اسلامی در روایات نقالی هم دیده می‌شود.‌“[4] او برای شرح و آگاهی بیشتر از این موضوع خواننده را به مقدمۀ خود بر کتاب رستمنامه ارجاع داده است.[5] یادآوری می‌شود که منظومۀ رستمنامه سال‌ها پیش (1387ش) با تصحیح و مقدمۀ مفصل ایشان منتشر شده است. بخشی از مقدمه به همین موضوع اختصاص دارد.

اما جدا از این موضوع، ذکر این نکته نیز ضروری است که اگرچه سابقۀ آمیختگی عناصر سامی و اسلامی با روایات ایران باستان به سده‌های نخستین دورۀ اسلامی می‌رسد، اما نمی‌توان نقش برخی نقالان را در این باره نادیده گرفت. برای نمونه، در بیان طومارهای منتشرشده طومار مرشد عباس زریری، که سال 1396 به کوشش استاد دوستخواه منتشر شد، سرشار از این آمیختگی‌هاست. مصادیقی از این آمیختگی‌ها را در هیچ متن متقدم و متأخر نمی‌توان سراغ گرفت. طومار مرشد زریری از این لحاظ واقعاً منحصر به فرد است. در مقابل این طومار می‌توان به طومارهایی اشاره کرد که واجد کمترین آمیختگی‌ها از این نوع است.[6]

در پایان این یادداشت، که به‌رغم خواست نویسنده طولانی شد، ضمن آرزوی توفیق روزافزون برای نویسندۀ مقاله، جناب آقای کامران ارژنگی، تأکید بر این نکته را ضروری می‌داند که آنچه را نگارنده در دفاع از مصححان طومار هفتلشکر و طومار سیاهپوش نوشته وظیفۀ اخلاقی و علمی خود می‌دانسته است، زیرا احساس می‌کند که در مقالۀ مورد نظر کار علمی و دقیق آنها به شکل شایسته و بایسته معرفی نشده است.

[1]کامران ارژنگی، ”نگاهی انتقادی به شیوۀ تصحیح طومارهای نقالی شاهنامه،“ ایران نامگ، سال 3، شمارۀ 4 (زمستان 1397)، 107-147.

[2]برای آشنایی بیشتر با این طومار و مشکلات تصحیح آن بنگرید به محمد جعفری قنواتی، ”نقد و بررسی دو طومار نقالی منتشرشده،“ جهان کتاب، سال 23، شمارۀ 9 و 10 (پاییز و زمستان 1397)، 13-16.

[3]منظور شعرهای تعلیمی نقالان نیست، بلکه شعرهایی منظور است که در تکمیل روایت نقل می‌شود.

[4]طومار نقالی شاهنامه، به کوشش سجاد آیدنلو (تهران: چشمه، 1393)، 62.

[5]رستمنامه، به کوشش سجاد آیدنلو (تهران: مرکز پژوهشی میراث مکتوب، 1387).

[6]برای آگاهی بیشتر در این زمینه بنگرید به محمد جعفری قنواتی، ”شاهنامۀ نقالان: داستان‌های پهلوانی ایرانیان در زنجیره‌ای از روایت‌های سینه به سینه و سنتی،“ فصلنامۀ نقد کتاب ادبیات، سال 3، شمارۀ 12 (زمستان 1396)، 27-50.