نقش زبان‏‌های ایرانی در انتشار چند دین‏ در آسیای مرکزی و چین

در سدهء دوّم پیش از میلاد یکی از امپراتوران سلسلهء هان( Han )(206 ق.م.-8 م.)به نام وو( Wu )و سردارش جانگ چی ان( Zhang Qian )جادهء ابریشم را گشودند.هدف امپراتور چین از این راه‌گشایی جلب اقوام تخاری‌1(به چینی‌ Yue Zhi آسیای مرکزی بود بر ضد طایفهء سیونگ‌نو( Xiongnu ).2در سال 139 ق.م.وو برای شناسایی آداب و رسوم مردم این سرزمینها جانگ چی ان را به غرب روانه‌ کرد.جانگ ده سال بعد به شمال افغانستان کنونی رسید و برای نخستین بار در تاریخ راهی مستقیم میان چین داخلی و آسیای مرکزی گشود.همزمان با گشایش این راه‌ و سفر جانگ به غرب،در زندگی اقوام تخاری تغییرات عمده‌ای رخ داد که بر تاریخ‌ آسیای مرکزی و خاور دور اثر مستقیم داشت.این چادرنشینان غرب چین بعد از منزل‌ کردن در سرزمینهای حاصلخیز منطقهء سغد و بلخ کم‌کم با تمدن ملتهای همسایه آشنا شدند و عناصر فرهنگ ایرانی و هندی و یونانی در میانشان راه یافت.از ایران آداب و رسوم و اساطیر،از هند دین بودا و از یونان هنرش را وام گرفتند.آیین بودا و هنر یونانی- بودایی از راه بازرگانی ترکمنستان در نخستین سده‌های میلادی به چین راه یافت.امروزه‌ در ترکمنشتان چین مسلمانان ترک زبان زندگی می‌کنند.اسلام که در قرن هفتم میلادی‌ پدید آمد،در حدود قرن دهم به ترکمنستان چین رسید.از آنجا که نشانه‌هایی ازگرویدن‌ اقوام ترک به آیین بودا در این ناحیه در دست است،تاریخ‌شناسان برآنند که دین بودا و هنر یونانی-بودایی از طریق ترکهای ترکستان چین(نخست بودایی و سپس مسلمان)،و از سرزمین بلخ به چین و سپس به ژاپن راه یافته است.یکی از هدفهای اساسی باستان- شناسانی که اوایل قرن در آسیای مرکزی به کاوش پرداختند،پی‌جویی کیش بودایی ترک بود و آثار تمدن بودایی-ترک که با این کاوشها یافت شد به بعد از قرن هفتم یا هشتم میلادی تعلق دارد.متنهای قدیمی‌تر بودایی و جز آن-که هم‌اکنون در برلن، لندن،پاریس،و لنینگراد نگاهداری می‌شوند-همگی به زبان‌های سانسکریت، فارسی میانه،و سریانی و یا به زبانهای رایج در طول هزاره اوّل میلادی نوشته شده‌اند.3

از اینرو،می‌توان گفت که انتشار آیین بودایی و هنر یونانی-بودایی از درهء آمو دریا تا چین به دست ترکها انجام نگرفته است و با آنکه منطقهء آسیایی میانه ترکستان نام‌ گرفته است،ترکها بسیار دیر بر ترکستان چین و ترکستان روس دست یافتند.در اوایل‌ قرن منتهایی به سه زبان مردهء سغدی،ایرانی شرقی،و تخاری در ترکستان چین کشف‌ شد.

از نظر جغرافیایی،گویا،زبان تخاری در ناحیهء کوچار و تورفان(شمال تاریم)رواج‌ داشته است،ولی بوم زبانهای ایرانی شرقی در جنوب تاریم،از ختن به سوی شرق دون‌ خوانگ( Dunhuang )بوده است،و سغدی در طول هزارهء اوّل میلاد زبانی بین المللی‌ بوده است و همان نقشی را داشته است که بعدها،تا قرن سیزدهم هجری،فارسی به عهده‌ داشت.

برخی از اقوام ساکن ناحیهء شمالی تاریم،چشمهای آبی و موهای بور دارند و این‌ چهره-که از چهرهء مغولی بسیار دور است-هنوز در کوهستانهای غربی گانسو ( Gansu )دیده می‌شود.جهانگردانی که از قرنها پیش به ترکستان روس و کاشغر سفر کرده‌اند،خبر از چهره‌هایی با دماغهای کشیده و ریشهای انبوه،یعنی چهرهء ایرانی، داده‌اند.دیگر اینکه،فنون آبیاری را-که در این سرزمینهای خشک و بی‌آب بسیار ضروری است-هیچگاه ترکها پایه‌گذاری نکرده‌اند و کانالهای زیرزمینی تورفان را تنها با قناتهای ایران می‌توان سنجید.

در مورد آیین بودایی چینی باید گفت که یقین است که اقوام ایرانی در انتشار این‌ دین هندی در چین نقش مهمی داشته‌اند.نخستین مترجم بزرگ متنهای بودایی به‌ چینی،کسی که در پایتخت چین در قرن دوّم میلادی بیش از بیست سال زحمت کشید و مکتبی نیز بوجود آورد،شاهزاده‌ای ایرانی بود که نامش در متون چینی آن شی گائو ( An Shigao )آمده و همروزگارانش او را به نام«شاهزادهء پارتی»4می‌شناختند.در قرن دوّم و سوّم میلادی کما بیش تمام مترجمان بودایی در چین سغدی و ایرانی بودند و میان آنها هنوز اثری از هندیها دیده نمی‌شد.از اینرو،به نظر می‌آید که برخی از باورهای‌ بودایی مانند آمیتابها( Amitabha )،«خدای روشنایی بی پایان»و«بهشت باختری»او مستقیم از تمدّن ایرانی اثر پذیرفته است.5همچنین می‌دانیم که نوعی ادبیّات بودایی در میان ایرانیان ترکستان چین نیز رواج داشته است.دست‌کم می‌توان گفت که حتی در چین برای روشن کردن معنای بعضی واژه‌های فنی و نامهای خدایان بودایی تنها باید از اشکال ایرانی آنها کمک گرفت.

بدینسان،آیین بودایی شمالی زیر تأثیر آیین رستگاری و آخرت اندیش زرتشت، تبدیل به دین رهایی شد.از نظر هنری،پیکرهء بودیساتواها.( Bodhisattva )ی گاندارا نیز از این تأثیر بی‌بهره نماند و صورتهای زیبای بودا به سبک یونانی با سبیل پارتی و هالهء زرتشتی خورنه( Xvarnah )تراشیده شد.6خورنه را بر سکّه‌های پادشاهان کوشان نیز می‌توان دید،7همانطور که در غرب گرد سر مسیح و قدیسان نشست.نوار لباسها و نوشته- هایی که در محرابهای افغانستان پیرامون بودا را گرفته‌اند،مستقیم تحت تأثیر هنر ایرانی‌ است و می‌توان گفت که این نیز شکل بودایی تصویرسازی ساسانی است.رفته- رفته آیین بودا نیز دگرگون می‌شود و اصل کنش جایگزین«تفکر کنش‌پذیر» ( Contemplation passive )می‌شود و دید رستگاری همگانی زرتشت جانشین‌ نجات فردی می‌شود و ماهایانا( Mahayana ،چرخ بزرگ)،که رهایی را برای تمام‌ انسانها می‌خواهد،به جای هینایانا( Hinayana ،چرخ کوچک)می‌آید که‌ نجات را تنها از آن برگزیدگانی می‌داند که به آیین بودایی گرویده‌اند.8

بوداهای تفکر( Dhyani-Bouddhas )و برخی از بودیساتواها حالتی از موجودیت‌ روحانی امشاسپندان زرتشتی را دارند،و مسیح میئتریا( Maitreya )یا«بودای موعود» -کسی که با ظهورش رستگاری جهان انجام خواهد پذیرفت-نامش را از میترا می‌ گیرد و نجات دهند گیش را از سوشیانت.9میان واژگان دینی بودایی و واژگان زرتشتی‌ نیز همانندیهایی دیده می‌شود.بودهی( Bodhi )با واژهء فارسی بوذاسف،که بانی‌ آیین بودایی در نزد ایرانیان بوده،نسبت دارد،و مارا( Mara )شاه دوزخ و فریبندهء بودا نیز ( Bouddna )،(روشنی یافته،بیدار شده)از آن ساخته می‌شود،خویشاوندی نزدیک‌ با واژهء فارسی باستان baodah دارد.10این باورها و اندیشه و واژگان از هند،از آیین‌ برهمنی و بودایی هندی،سرچشمه نمی‌گیرد،بلکه خویشاوندی نزدیک با ایران‌ زرتشتی دارد و سپس در غرب به یهودیّت و مسیحیّت راه می‌یابد.11

رفته-رفته چینیها با هند تماس برقرار کردند و هندوها نیز از راه دریا وارد خاک چین شدند.در قرن چهارم با سفر فارسی ان( Fa Xian )به غرب،زیارت بوداییهای چینی از سرزمینهای مقدّس هند نیز آغاز شد و کسانی مانند فارسی ان و سوان زانگ( Xuan Zang ) به سرچشمهء آیین خود دست یافتند و از میانجیگری مترجمان ایرانی بی‌نیاز شدند.ولی نه‌ تنها نقش ایرانیان در خاور دور به پایان نرسید،بلکه در کار انتشار و رشد دینهای دیگر فعال بودند.

در قرن هفتم کشور چین،که بخشی از آن در دست سلسله‌های چینی و بخشی در دست فاتحان مغول بود،دوباره زیر لوای یک دولت مرکزی و یک سلسلهء ملّی،یعنی‌ تانگ( Tang )،یکی شد و راههای آسیای مرکزی بار دیگر گشوده شد.در پی آن‌ سه دین بزرگ یکی پس از دیگری به چین راه یافت:مسیحیت نسطوری،دین زرتشت،و دین مانی.

در مورد سرگذشت کیش نسطوری سنگنوشته‌ای در دست است که در سال 781 میلادی در سی ان فو( Xianfu )نگاشته شده است.این سنگنوشته نخست از ورود یک‌ نسطوری به نام آلوبن( Aluoben )در سال 635 میلادی خبر می‌دهد و سپس تاریخ‌ پرورش این آیین را میان سالهای 635 و 781 میلادی شرح می‌دهد.12

متن دیگری نیز در دون خوانگ کشف شده به نام«ستایش تثلیث مقدّس»که در قرن‌ هشتم به چینی ترجمه شده است.13از این متن چینی برمی‌آید که در آن زمان در حدود سی متن نسطوری به چینی برگردانده شده است.زبان آیینی اینان سریانی بود.از آنجا که برخی از نامهای راهبان نسطوری ایرانی است،مانند مهداد گشتاسب یا مسیح داد، می‌توان بروشنی گفت که میان نسطوریهای چین گروهی ایرانی نیز می‌زیسته‌اند. اسقفی که بانی این سنگنوشته است پسر کشیشی از بلخ یا تخارستان بوده است.

از یادداشتی که در فهرست‌های بودایی بجای مانده،مشخص می‌شود که آدم‌ ( Adam )یا همان نویسندهء سنگنوشتهء سی ان فو متنی بودایی به نام«شش کمال»را نیز به‌ چینی برگردانده است.البته یک کشیش مسیحی معمولا دست به ترجمهء متن بودایی‌ نمی‌زند.از طرف دیگر،می‌دانیم که متن«شش کمال»به سانسکریت نوشته نشده‌ بوده،و دیگر اینکه،هیچ متن بودایی به سریانی،یعنی زبان آیین نسطوری،در دست‌ نیست.در نتیجه،به نظر می‌آید که آدم،که زبان آیین او سریانی است،ایرانی بوده و متن موردنظر را از زبان مادری خود(سغدی)به چینی برگردانده است.14

دیری نپایید که آیین نسطوری در چین از رواج افتاد،اما جامعهء مسیحیان در آسیا باقی‌ ماند و حتی در دورهء مغول مارکو پولو از شکوفایی این آیین خبر می‌دهد.ولی در چین آیین نسطوری از قرن دهم به بعد رفته-رفته روبه نابودی می‌گذارد.

در کنار آیین نسطوری دو دین بیگانهء دیگر،یعنی دینهای زرتشت و مانی،نیز پا به‌ چین گذارد.دین زرتشت،یا به گفتهء چینیها،«آیین پروردگار آسمانی آتش»15در خاور دور حدود دو قرن از چنان اهمیتی برخوردار شد که در بار تانگ دفتری ویژه به نام‌ سابائو( Sabao )16برای پیروان این دین ایجاد کرد.دریغ است که از آثار آیین‌ مزدایی در خاور دور چندان چیزی باقی نمانده،ولی از شرحی دربارهء منطقهء دون‌ خوانگ،که متعلق به قرن هشتم است،برمی‌آید که در آن ناحیه یک آتشکدهء زرتشتی‌ وجود داشته است.

امّا در مورد مانویّت در چین مدارک بسیاری در دست است.این آیین،که در ایران با دشمنی پیروان دین زرتشتی روبرو بود،به چین پناه برد و در قرن هفتم در آنجا جایگیر شد،و سپس در قرن هشتم توانست ترکهای او یغوری را،که در آن زمان بر مغولستان و ترکستان چین فرمانروا بودند،به خود جلب کند.

در این میان ترکهای او یغور چراگاههای مغولستان را رها کرده و بر ترکستان چین و حتی ترکستان روس فرمانروا شدند.بدین ترتیب،چهرهء آسیای مرکزی دگرگون شد و فضای پهناور فرهنگ ایران محدود شد.با گذشت زمان چادرنشینان ترک که در آن‌ منطقه جایگیر شده بودند به تمدن همسایه‌های خود گرویدند،امّا چون از نظر سیاسی بر آنها چیرگی داشتند،زبان خود را رواج دادند.بدینسان از قرن دهم زبانهای تخاری و ایرانی شرقی روبه نیستی رفت و در ترکستان زبان ترکی همه گیر شد.

ترکان او یغور از ضعف حکومت مرکزی تانگ،که از سویی درگیر جنگهای داخلی‌ و از سوی دیگر با امپراتوری تبت در کشاکش بود،بهره بردند و قدرت خود را پا بر جا کردند.در چنین شرایطی که او یغورهانه تنها یکسره بر آسیای میانه مسلط بودند،بلکه‌ دربار چین نیز از آنان حساب می‌برد،خاقان بزرگ به آیین مانی گروید.

این اطلاعات از کاوشهای باستان‌شناسی در آسیای مرکزی به دست آمده است.در منطقهء تورفان-ناحیه‌ای که او یغورها در آن‌جای گرفته بودند-باستان شناسان آلمانی‌ و فرانسوی متنها به شناخت بیشتری از فارسی میانه یاری کرد.از نظر شناخت دین‌ شناسی،این متنها به شناخت بیشتری از فارسی میانه یاری کرد.از نظر شناخت دین‌ مانی،از آنجا که این نوشته‌ها متنهای مانوی اصیل هستند،اهمیت بسیار دارند.از اینرو، می‌توان گفت،کلیسای مسیحی تنها از صورت سامی مانویّت اثر پذیرفته و این‌ آیین به شکل ناب ایرانی خود به آسیای میانه و چین رسیده است.

مانویّت پیش از دورهء مغول در کشاکش با دین بودا از میداغن بدر رفت و کم-کم‌ ناپدید گشت.با اینهمه،آیین بودایی ترک آثار پایداری از خود بجای گذارد.این‌ اثرگذاری آنچنان ژرف بود که حتی بعد از مسلمان شدن این ترکها مغولهای لامایی‌ سنتهای مانوی را زنده نگاه داشتند.

ترکهای آن زمان،مانند مغولهای امروزه،خدایان بودایی و هندو(برهما و ایندرا)را به‌ نامهای ایرانی مانند Azrua یعنی زروان و هرمزد پرستش می‌کنند.این آخرین هدیهء آیین مانی است به آسیای مرکزی.17مانویّت در جامهء ایرانی خود به چین نیز راه یافت و با آنکه در آنجا دین رسمی نشد،تا مدتی پایدار ماند.در سال 731 میلادی،امپراتور چین‌ به اسقفی مانوی دستور داد تا به نگارش متنی مانوی بپردازد.خلاصهء این متن امروز به نام‌ «اصول و مبانی آیین بودای روشنایی،مانی»در دست است.18در سال 768 میلادی‌ پرستشگاه‌های مانوی به نام«ابرهای بزرگ روشنایی»در دو پایتخت چین،چانگان‌ ( Changan )و لویانگ( Luoyang )ساخته شد.19در سال 771 میلادی،ناحیهء یانگ‌ تسه( Yangzi )نیز پرستشگاهی مانوی از آن خود داشت.20

مانویها نه تنها به عنوان سفیر دولت اویغور بلکه به عنوان دانشمند و اخترشناس به‌ دربار چین راه یافتند و در ازدواج خاقان او یغور با شاهزاده خانمی چینی دست داشتند و به ترجمهء متنها و بنا کردن پرستشگاههای خود دست زدند.21

در این میان ترکهای قرقیز او یغورها را شکست دادند و آیین مانی که از نظر سیاسی‌ به او یغورها تکیه داشت،کم توان شد.

در سال 845 میلادی دولت تانگ به آزار بوداییها و نسطوریها و زرتشتی‌ها و مانویهای چین پرداخت،22اما دین بودایی ضربهء چندانی نخورد زیرا در میان چینی‌ها پایگاه استواری داشت.ولی مانوی‌ها،ه پشتیبانی دولت اویغور را از دست داده بودند، به کلی پراکنده شدند و رفته-رفته به دین بودا گرویدند.در حدود سال هزار میلادی‌ مانوی‌ها بیشتر در نواحی تورفان و ختن سکونت داشتند،23و از راه آنان بود که ترکهیا اویغور با تمدن ایران آشنا شدند.مانویها نزد این ترکها به دو گونه خط را رواج دادند،یکی‌ خط سریانی استرانگلو( estranghelo )که مخصوص متن‌های مقدّس بود و دیگری خط اویغور را که از سغدی گرفته شده است.24

در متن‌های اویغوری قرن دهم میلادی بیش از نیمی از این مانویان نامهای سغدی- ایرانی دارند.25در ترکستان چین آیین مانی تا قرن سیزدهم میلادی برجای بود،ولی در چین،بعد از ضربه‌های سال 845،رفته-رفته رنگ تائویی و بودایی به خود گرفت.

دوگانه انگاری( dualisme )مانوی با دوگانه‌انگاری چینی پیوند خورد تا به جایی که‌ متن‌های مانوی وارد کتاب‌های مقدس تائویی شد26و بدینسان لائوتسه( Laozi )به‌ صورت یکی از آواتارها( avatar )یا مظاهر اعلای مانی نیز درآمد.27فشارهای‌ سیاسی آیین مانی را به صورت زیرزمینی درآورد و دیری نگذشت که مانویّت وارد سیاست شد و با جادوگری و جنگیری درآمیخت.28مطالعهء متن‌های مانوی چینی نه تنها از نظر علم الاهیات و جهانشناسی مانوی،بلکه از نظر بررسی ترکیب زیبایی که از آیین‌ زرتشت با آیینهای بودایی و تائویی شده است بسیار ارزشمند است.29با دین مانی‌ دوگانه‌انگاری دیرینهء ایرانی و نظریهء جنگ نور و ظلمت در جامهء باورهای زرتشتی و بودایی و تائویی به چینی‌ها عرضه شد.همجواری مانویان با بوداییان سبب شد که‌ مانویان واژگان بودایی را برای مفاهیم خود بکار برند.در چین مانویّت را«آیین‌ روشنایی»می‌دانند و مانی را«بودای روشنایی».

بعد از سرنگوننی سلسلهء ساسانی،پیروز،شاهزادهء ساسانی،به دربار چین پناه برد و عده‌ای از شاهزادگان و بزرگزادگان ایرانی در ولایتهای غربی چین به مقام‌های دولتی‌ رسیدند.با گذشت زمان،ترکستان چین به اسلام گروید و سپس ترکستان روس،و حتی‌ چین غربی نیز مسلمان شد.در مورد انتشار و رشد آیین مانی در چین مدارک بسیار در دست است،ولی از چگونگی مسلمان شدن چینی‌ها اسناد زیادی در دست نیست.البته‌ در کتابهای دورهء مغول بارها سخن از مسلمانان به میان می‌آید بدون آنکه از شمار و قدرت آنها بدقت چیزی گفته شود.

کهن‌ترین نوشته‌ای که از مسلمانان در چین در دست است،دستخطی است که در سال 1217 میلادی در شهر چوان‌جو( Quan Zhou )کشف شده.این شهر همان«زیتون» سرگذشت این نوشته بدینسان است که یک راهب بودایی ژاپنی که در زیتون به سر می‌برده و شاهد رفت‌وآمد کشتیهای بازرگانی از خلیج فارس به بنادر چین بوده،از بازرگانان ایرانی چند بیت شعر فارسی برای او می‌نویسند.این راهب بودایی آن دستخط را برای پرستشگاه بودایی خود در ژاپن می‌فرستد،30و آنان این را به عنوان نیایشی از بودا نگاه می‌دارند.این نوشته با اینکه اهمیت تاریخی چندانی ندارد،ولی آشکارا گواه‌ آنست که در قرن سیزدهم در بنادر چین از جمله در فوجی ان( Fujian )،نمایندگان تمام‌ ملتهای آسیا دادوستد می‌کردند.این مدرک بخوبی نشان می‌دهد در میان بازرگانان مسلمان در آن زمان ایرانیان فارسی زبان نیز بوده‌اند.در پایتخت قدیمی مغولان کتیبه‌ای‌ به خط فارسی کشف شده است‌31که از چگونگی بنا و بازسازی مسجدی در قراقروم‌ سخن می‌گوید و مربوط به نیمهء اوّل قرن چهاردهم میلادی است.

ایرانیان مسلمان در دوران مغول از نظر بازرگانی،دیپلماسی،فرهنگی،و علمی‌ همان نقشی را داشتند که ایرانیان بودایی از سدهء دوّم میلادی به بعد در چین داشتند.در حدود سال 1200 میلادی،در اجتماعات قراقروم،چه در دوران چنگیز خان چه بعد از او، نمایندگان دینهای گوناگون از ملتهای گوناگون با یکدیگر بحث و گفت‌وگو می‌کرند. در سال 1253 میلادی در قراقروم بعد از گفتگویی میان پیروان آیین کنفوسیوس و تائو و مسیحیان و بوداییان و مسلمانان،خان بزرگ این پنج مذهب را به پنج انگشت یک دست‌ همانند می‌کند.نمایندگان این دینها از ملیتهای گوناگون،که همه در قراقروم به سر می‌ بردند،به زبان فارسی باهم گفت‌وگو می‌کردند.و این امر شامل حال مارکو پولو نیز می‌شود،زیرا می‌بینیم که او بعد از بیست سال اقامت در چین کمی مغولی می‌دانست‌ و چینی هیچ نمی‌دانست.32در کتابهای تاریخ مغول در قرن سیزدهم میلادی نام‌ ابزارهای نجوم همگی به فارسی است.روحانیان مسلمان در تاریخهای مغول با واژهء فارسی«دانشمند»خوانده شده‌اند.

ابن بطوطه که در قرن چهاردهم به چین رفت،در پکن مهمان شیخ برهان الدّین‌ ساغرچی بود.امپراتور چین این ایرانی را والی مسلمانان سرزمینهای پادشاهی خود کرده‌ بود.ابن بطوطه از کاخ امپراتوری نیز دیدن کرد و از شرحی که می‌دهد به نظر می‌آید که‌ پیشه‌های درباری را نیز به نامهای فارسی می‌نامیده‌اند،مانند:پرده‌داریه،سپاهیه،نیزه‌ داریه،و تیغ‌داریه.33در چین مغول‌ها مقام‌های درباری نام فارسی داشته‌اند.در زمان‌ سلسلهء مینگ( Ming ؛1368-1644 م)نیز دفتری ویژهء مترجمان وجود داشته که هم‌ اکنون اسنادی از واژه‌هایی که آنجا به کار می‌بردند در دست است.از این مدارک برمی‌آید که زبان هویی هویی( huihui )یا زبان مسلمانان بدون شک فارسی بوده است.

از زمان سلسلهء تانگ(618-934 م)یهودیان نیز به آسیای مرکزی و چین راه یافتند. یکی از اسناد یهودیان چین،که متعلق به قرن دهم میلادی است و در دون خوانگ کشف‌ شده،به زبان عبری است.ولی در ختن متنی یهودی به زبان فارسی یافت شده است.از نوشته‌های یهودیان چین برمی‌آید که زبان آیینیشان اگرچه عبری بوده،ولی زبان‌ اصلیشان فارسی بوده است.34

خلاصه،باید گفت که اهمیت زبان فارسی در انتشار دین اسلام در چین بسیار زیاد بوده است و ایرانیان در دوران پیش از اسلام نیز به زبان خود آیینهای بودایی و نسطوری و زرتشتی و مانوی را در چین رواج دادند.

بعد از آسیای مرکزی و چین تمدن ایرانی به تبّت و مغولستان نیز راه یافت.تا اوایل‌ قرن پژوهشگران غربی می‌پنداشتند که اندیشهء دینی تبتی از برخورد دین بومی بن‌ ( Bon )و دین بودایی هندی پدید آمده است که سرانجام به صورت آیین لامایی درآمد. امّا،بررسی اسناد دون خوانگ(قرن هشتم تا دهم میلادی)ریشه‌های ایرانی و هندی دین بن‌ را آشکار کرد.تبتی‌ها می‌گویند که بن از جنوب غربی تبت یا از ایران به تبت رسیده‌ است.35به همین دلیل،می‌توان گفت،پیش از رسیدن آیین بودا دین تبّتی با عناصر ایرانی و هندویی(شیوایی)درآمیخته بوده است.پایه‌گذار دین بن،شن رابنیبو Shen ) ( Rabnibo آرزو می‌کند که دوباره در جنوب غربی تبّت یا ایران به دنیا آید.36تبتی‌ ها برآنند که در آغاز دو نور ازلی وجود داشته،یکی سیاه و دیگری سفید.از این دو نور دو انسان بوجود می‌آید:یکی انسان سیاه که مظهر عدم است،و دیگری انسان سفید که‌ مظهر وجود.این نظریه یادآور اندیشهء زروانی است که بی‌گمان از راه مانویان ایرانی به‌ تبت رسیده است.37

برای تمام مکتب‌های لامایی،«هشیاری»( Sems )روشنایی است و این مفهوم پایهء دید رستگاری تبّتی است.38باید گفت که در هند(از ریگ ودا،تا آیین برهمانا و اوپانیشاد)،روشنایی تجلّی هشیاری و مظهر نیروی آفریننده در کیهان است.

برای آیین بودایی ماهایانا،هشیاری یا فرزانگی مظهر روشنایی است.در دینهای‌ ایرانی روشنایی خود سرچشمهء تعالی است.بدینسان،می‌توان گفت،یگانگی هشیاری‌ و روشنایی،که تا این حدّ در دین لامایی اهمیت دارد،نتیجهء نفوذ فکر هند-و-ایرانی‌ است.

لاماییها برآنند که روشنایی و نیروی جنسی دو اصل آشتی ناپذیرند.تا زمانی که‌ یکی از این دو بر آدمی چیره است دیگری نمی‌تواند ظهور کند،و بعکس.این نظریه‌ بدون شک ریشهء هند-و-ایرانی دارد.اهمیت روشنایی در اسطوره‌های تبتی بی‌گمان‌ سرچشمهء مانوی دارد.39

و امّا،در مورد آیین شمنی( chamanisme )،بخوبی می‌دانیم که این آیین با آنکه از آیینهای ایرانی-بودایی و لامایی اثر پذیرفت،هیچگاه اصالت خود را از دست نداد. خدای تاتارهای آلتایی«هرمزد»است و زیر دستانش خدمتگزار خورشید و روشنایی.40

اهمیت روشنایی و نامهای ایزدان در آیین شمنی سرچشمه‌های ایرانی آن را روشن می کند.آیین تشرّف( initiation )نزد اقوام بوریات( Bouriate )بدون شک ریشهء میترایی دارد.به عنوان مثال،آیین معراج این اقوام را یادآور می‌شویم:در کنار درخت‌ قان بزی را قربانی می‌کنند و کاهن،که برگزار کنندهء آیین است،خون حیوان قربانی را به چشم و گوش کسی که مشّرف به این آیین می‌شود،می‌مالد.سپس به بالای درخت‌ می‌رود و نه سوراخ در بالاترین شاخه ایجاد می‌کند.شرکت‌کننده با بالا رفتن از درخت عدل نمادین،عروج به نه آسمان را تکرار می‌کند.41

آیین تزکیهء نفس به وسیلهء خون حیوان قربانی مانند آیین قربانی گاو در آیین‌ میتراست.همچنین،در آیین میترایی،راه عروج به عالم بالا،بالا رفتن از نردبانی هفت‌ پله است که هر پله نماد یک سیّاره است.این نشان می‌دهد که سنتهای باستانی دینهای‌ ایرانی چگونه برآیین تشّرف شمنی اثر کرده است.

*این مقاله بخشی از رسالهء دکترای نهال تجدد دربارهء آیین مانویت در چین است.عنوان فرانسهء رساله اینست:

  1. These de Doctorat de Chinois, Institut National des Langues et Civilisations Orientales,Paris,

Compendium des Doctrines et Religion du Bouddha de Lumiere, Mani,

پانویس‌ها:

(1).تخارها از اقوام هند-و-اروپایی بودند که در اوایل سدهء دوّم میلادی سیونگ نوها Xiongnu آنان را از گانسو( Gansu )راندند.

(2).سیونگ نو اقوامی که در طبقه بندی زبانشناسی Paleo-siberienne نامیده می‌شوند، در زمان سلسلهء هان و بعد از آن در مغولستان می‌زیستند.

(3). et de Litterature Religieuses, Paris, 1911,p.B. Pelliot P.”Lesinfluences iraniennes en Asie Centrale et en Extreme Orient,” Revue d,Histoire

(4). Delubac H.,Amida,Paris, 1955,p.237.

(5). A.Serindia, t.lll,Oxford,1921,p.1404. Petrucci R.Essai sur les peintures bouddhiques de Touen-houang les Mandalas, dans Stein

(6). Tang(Vlll siecle),Paris,1968,pp.115-127. Etiemble,Meuwese C.,L,Inde du Bouddha vue par les pelerins chinois sous la dynastie

Du Breuil P.Zarathoustra et la transfiouration du monde,Paris,1987,p.367,

(7). Staviskij B.J.A.,La Bactriane sous les Kushans.Paris,1986.p.217.

(8. Eliade M.,Histoire du croyances.et du idees religieuses, t.ll,Paris,1984,p.212.

(9). foucher A.,La Vielle route del,lnde,t.ll.Paris,1947,pp.288-289. Grunwedel A.,Mythologie du Bouddhisme,Paris,1900,p.39.

(10). Du Breuil.P..Zarathoustra,Paris,1978,p.368.

(11). Levi S.,L,lnde et le monde,Paris,1925,p.45.

(12). Havret P.,Lastele chretienne du Si-ngan-fou,Changhai,1902.

(13). Don 4502,coll.Pelliot,Inv.No.3847. Da gin jing jiao san wei meng du zan,(Eloge de la Sainte Trinte),Bibliotheque Nationale,

(14). Nov.-Dec.1911,Paris,p.158 Chavannes Ed.et Pelliot P.,”Untraite manicheen retrouve en Chine”,Journal Asiatique,

(15). 54,fol.151 v. Zhi Pan,Fozu tong ji(Annales des patriarches du Bouddhisme),Tripitika de Tokyo,chap.

(16). Pelliot P.,”Le sabao”,Bulletin de I,Ecole Francaise d,Extreme-Orient, t.lll,p.670.

(17). Chavannes Ed.et Pelliot P.,Ibid,p.47.

(18). of Mani, the Buddha of Light”,Asia Major,t.lll(1952),pp.184-212. Haloun G.et Henning W.B.”The Compenddium of the Doctrines and Styles Of the Teaching

(19). 54,fol.151 v. Zhi Pan,Fozu tong ji(Annales du patriarches du Boudhisme),chap,41,fol.82v.et chap.

(20). ID,Ibid.

(21). ID,Ibid,chap.41,fol.83v.

Pekin,1975,chap.195,fol.B v. Zhang Zhao,Jiu Tang shu(Ancienne histoire dynastique des Tang),zhong hua Shu ju,

Wang Quinruo,Ce fu Yuan gui Zhang hua shu ju,Pekin 1960,chap.999,fol.20 v.

(22). chap.54,fol.151 r. Zhi pan FO zu tong ji(Annales du patriarches du Bouddhisme),chap.42,fol.88 v.,et

(23). 1977,chap.490,fol.2v. Tuo Tuo et Shen Yao,Song Shi(Histoire dynastique des Song),Zhon hua shuju,Pekin,

(24). Hamilon J.R.,Les Ouighours a l,epoqye des cinq dynasties,Paris,1955,p.6.

(25). ID,Ibid,pp.145-164.

(26). l,Ecole Francaise d,Extreme Orient,t.lX,pp.427-428. Lou Xinyuan,Bi song.lou cang shu zhe,shap.66,fol.26v.-28v.;cf.a ce sujet Bulletin de

(27). 5r. WangFy,Hyahy jing(Livre saint de la conversion des Hu),Dunhuang shi shi Yi shu,fol.4v.

(28). 139. Pelliot P.”Code des Ming”.Bulletim de l,Ecole Francaise d,Extreme-Orient,t.lX,pp.132-

Xu Xuan,ji shen lu,Jin dai bi shu,chap.3,fol.6-7.

(29). Haloun G.et Henning W.B.,lbid.,pp.184-212.

Nov.-Dec.1911,Paris,pp.3-140. Chavannes Ed.et Pelliot P.,”Un traite manicheen retrouve en Chine”,Journal Asiatique,

(30). Juillet-Aout 1913,Paris,pp.9-13. Pelliot P.,”Les plus anciens monuments de l,ecriture arabe en Chine”.Journal Asiatique,

(31). ID,Ibid,p.13.

(32). ID,Ibid,p.13.

(33). Ibn Battuta,Voyages,t.lll,Paris,1982,p.338.

(34). Pelliot P.,Ibid,p.24.

(35). Eliade M.,Ibid,t.lll,p.279.

(36) ID,Ibid, p.28O.

(37). Stein R.A,.La civilisation tibetaine,Paris,1962,p.209.

(38). Tucci G.Les religions du Tibet et de Mongolie,Paris,1973,p.98.

(39). Eliade M.Ibid.,p.291.

(40). ID,Ibid,p.17.

(41). ID,Ibid,p.23.