هیچ¬جا خانۀ خود آدم نمی¬شود: بازگشت، سامان مهاجران و توزیع زمین در افغانستان

بازگشت، ولی بازگشت به کجا؟

دولت در مسئلۀ زمین تقریباً هیچ سیاست مشخصی برای بازگرداندن افغان­های مهاجر به کشور نداشته است، ولی این مسئله سوال مهمی است. بازگشت به معنای بازگشت به یک منطقه است،”آمدن یا رفتن دوباره به یک محل.“[1] فرض بر این است که اگر مردم بازگشت کنند، باید محلی برای اقامت داشته باشند. این مسئله یکی از چالش­ها بعد از سی­سال جنگ است. بازگشت­کنندگان همواره گفته­اند که یکی از بزرگ­ترین چالش­ها برای آنان در بازگشت عدم دسترسی آنان به زمین و سرپناه می­باشد. بازگشت­کنندگان باید به کجا بازگشت کنند؟ آنان درکجا باید زندگی کنند؟ اگر بازگشتیان مالک قطعه­زمینی نباشند، آیا باید در زمین­هایی زندگی نمایند که به طور غیرقانونی تملک گردیده یا غصب شده­اند یا آنکه باید دوباره مهاجرت کنند؟

بازگشتیان جایی را انتخاب می­کنند که بتوانند در آنجا زندگی ­نمایند، نه اجباراً جایی که محل اقامت قبلی­شان بوده است. آنان انتخابی می­کنند که غالباً برای اقامت دایم دریک محل نیست. بیکول در نوشته­های خود دربارۀ پناهندگان آنگولا درزیمبابوه دربارۀ گرایش به انتخاب سرپناه­های دایم برای پناهندگان  صحبت می­کند که تداعی این است که مردم به صورت طبیعی به یک منطقۀ مشخص تعلق دارند.[2] وقایع دهۀ اخیر در افغانستان این نظریه را تقویت می­کند که بازگشت دوباره به وطن پایان مهاجرت محسوب نمی­گردد، بلکه یکی از مراحل پروسۀ مهاجرت می­باشد. باثبات­سازی بازگردانده­شده از طریق جابه­جایی آنان در محلات سکونت اصلی­شان برخلاف حق آزادی سفر به سراسر کشور و گزینش محل سکنی در محدودۀ آن است.[3]

وزارت امور مهاجرین و عودت­کنندگان جمهوری اسلامی افغانستان در دسامبر 2005 بر اساس فرمان 104 ریاست جمهوری برنامۀ توزیع قانونی زمین­های بکر دولتی را برای مهاجرین داخلی و بازگشت­داده­شده آغاز کرد. این برنامه دربرگیرندۀ 30 منطقه در افغانستان است. طبق آمار فوریه 2013، از بیش از 300 هزار قطعه­زمین مشخص­شده برای واگذاری 13754 قطعه واگذار شده و 290 هزار قطعه آمادۀ واگذاری است. این ارقام با آماری که در دسامبر 2011 توسط وزارت مهاجرین و عودت­کنندگان منتشر گردیده است،  همخوانی دارد و مؤید آن است که هم اکنون حدود 12 هزار فامیل در همین زمین­های توزیع­شده زندگی می­نمایند.

”این آمار نشان می­دهد که صرفاً برای 24 درصد از درخواست‌ دهندگان نمرات زمین توزیع شده است و از جمله تنها 25 درصد از کسانیکه پول زمین را پرداخته­اند هم­اکنون در زمین­هایشان زندگی می­کنند. ولی به دلیل کمبود امکانات و خدمات اولیۀ زندگی حدود 80 درصد از ساکنان زمین­های توزیع­شده دوباره محلاتشان را ترک گفته­اند.“[4]

تاکنون به برخی از این مناطق واگذاری زمین میلیون­ها دلار از طرف حکومت، سازمان ملل متحد و سایر اعطاکنندگان کمک سرمایه­گذاری گردیده است، لیکن این اقدامات نه به توقعات بازگشتیان از نظر دسترسی به مایحتاج زندگی، خدمات اولیه و امنیت پاسخ داده است و نه به توقعات اعطاکنندگان کمک و سیاست­گذاران به عنوان ابزاری برای تنظیم و ادارۀ امور مهاجرت.

برنامۀ تخصیص زمین پناهندگان ‌(مهاجرین) را از افراد بومی تفکیک می­نماید؛ تفکیک آنانی که در محل باقیمانده­اند از کسانی که محل را ترک گفته­اند. سیاست بازگرداندن و استقرار دوبارۀ این بازگشت­کنندگان در اجتماع بیشتر یک روش مکانیکی بود تا یک روش ارگانیک. در نتیجۀ آن، به بازگشتیان در مناطق مشخصی در افغانستان قطعات زمین هم­شکل دارای دو اتاق در حومۀ شهرها با دسترسی بسیار اندک به خدمات و اشتغال توزیع شده است. به طور کلی، انتخاب محل سکونت بازگشت­کنندگان براساس مناطق سکونت اصلی­شان و در حومۀ شهر و دور از ساکنان بومی این محلات است که نتیجۀ آن ایجاد تنش بین بازگشتیان و بومی­هاست.[5] جسچر در این مورد به پیامدهای احساساتی این اقدامات در قارۀ افریقا اشاره می­نماید.[6] نتیجه­گیری مشابهی را می­توان دراین مورد در شرایط افغانستان داشت. از یک طرف، بومی­ها احساس می­کنند که به بازگشتیان امتیاز خاص داده شده است و از طرف دیگر، بازگشتیان احساس می­کنند که حاشیه­نشین­اند و به آنها توجه نمی­شود. در این تنش میان بازگشتیان و سکنۀ بومی، مسئلۀ زمین یکی از اساسی­ترین مسایل بوده و بر روند جذب بازگشتیان در جامعۀ محلی تأثیر قابل ملاحظه­ای دارد.

برنامه­های مشابهی در سایر ممالک ایجاد گردید تابه تأثیرات اجتماعی و فقر، که دلایل اصلی مهاجرت­اند رسیدگی صورت گیرد. در سال­های 1970، در سودان حکومت سیاستی را اتخاذ نمود که براساس آن، دولت پناهندگان را در نزدیکی مزارع بزرگ مکانیزه­شده، جایی که نیاز به نیروی کار حس می­گردد یا جاهایی که زمین­ آمادۀ کشت و زراعت وجود دارد، جابه­جا نمود. هدف این استراتژی دسترسی بازگشتیان به زمین و منابع درآمد برای معیشت بود تا آنان بتوانند متکی به خود شوند. برای نمونه، در خصوص کمپ­های مهاجرین در کشور سودان، خودکفایی پناهندگان باعث خاتمه­یافتن ارایۀ برنامه­های کمک غذایی شد.[7] اما در خصوص مهاجرین بازگشتی در افغانستان، به عوض توجه بر آسیب­پذیری­ این گروه، تمرکز بیشتر روی خصوصیات فردی بازگشتیان قرار داده شد. با واگذاری زمین­ براساس ولایت اصلی بازگشتیان، حکومت سعی نمود این مناطق از لحاظ قومی و سیاسی در چارچوب ساختار موجود قدرت در ولایت باقی بمانند. زمین­هایی برای توزیع به بازگشتیان انتخاب گردیدند که بکر و خالی از سکنه بودند. اصولاً چگونگی دسترسی به خدمات برای فامیل­های جابه­جاشده و امکانات ایجاد درآمد و امرار معاش آنان درانتخاب این زمین­ها درنظر گرفته نشده بود. در اصل، هیچ­گونه تحقیقات قبلی در مورد چگونگی اجرای برنامۀ توزیع زمین انجام نشده بود.

برای برخی­ها برنامۀ توزیع زمین به نوعی ایجاد دودستگی میان ساکنین بومی و مردم عودت­داده­شده تعبیر می­گردد. یک شکل از محرومیت اجتماعی و اقتصادی از یک طرف باعث ایجاد تبعیض به نفع بازگشتیان تلقی می­شود، چرا که در افغانستان، زمین به­ مثابه یک کالای نایاب است که به دارندۀ آن قدرت می­دهد. از طرف دیگر، سیاست فعلی توزیع زمین عدم امتیاز و تبعیض منفی را در قبال دارد، زیرا وقتی که به قول­های بلندپروازانه­ای توجه کنیم که به بازگشتیان داده شد تا آنها را ترغیب به بازگشت به مناطق قبلی­شان کند، زندگی در صحرای لم­یزرع یک نوع مجازات تلقی می­شود..

این مقاله رابطۀ میان مهاجرین عودت­داده­شده، اختصاص زمین و یکپارچه­شدن اجتماعی دوبارۀ بازگشتیان را از طریق انجام تحقیق بر زمین­های توزیع­شده در منطقه­ای با نام الیسگان، که در 50 کلیومتری شمال کابل قرار دارد، بررسی می­کند. در این مقاله، نظریات مردم این محل به منزلۀ نمونه­ای از مسایلی که بازگشتیان در نتیجۀ تصمیمات دولت و سازمان­های مربوط به امور مهاجرین با آن مواجه هستند مورد بررسی قرار گرفته است.  . مهم­تر از همه، مصاحبه­های انجام­یافته سرشار از اطلاعات کیفی است که سند خوبی برای درک محدود قانون­گذاران از اهمیت موضوع واگذاری زمین به عودت­داده­شدگان است. هدف این مقاله بیان رابطۀ میان توقعات مهاجرین عودت­داده­شده و قوانین الحاق دوبارۀ (آنان در جوامع محلی، ایجاد محلات و امکانات زندگی  بدون هیچ­گونه مطالعات جامعه­شناختی و اقتصادی و بالاخره، درک محدود از مسئلۀ زمین در کشوری که بزرگ­ترین تلاش­ها به منظور بازگشت­دادن به وطن در آن صورت گرفته است.

متدولوژی (روش تحقیق) این مقاله بر پایۀ تحقیقات کمی و کیفی است که نویسندۀ این مقاله بین سال­های 2007 و 2012  انجام داده است.[8] مهم­ترین منبع اطلاعات این گزارش مصاحبه­های کیفی است که در منطقۀ الیسگان با بزرگان، رئیس شورای محلی، آقای عمیقی، و مردم منطقۀ محل به صورت گروهی یا انفرادی انجام گرفته است. چشم­انداز این مقاله در مورد مهاجرین عودت­داده­شدۀ  افغان است که بعد از بازگشت در زمین­های واگذارشده به مهاجرین بازگشته زندگی می­کنند. این دسته از مهاجرین بازگشته آسیب­پذیرترین گروه عودت­داده­شدگان را تشکیل می­دهند. تجربۀ آنها را نمی­توان به همۀ بازگشتیان تعمیم داد، بلکه فقط به آن دسته اکه با حمایت دولت و نهادهای بین­المللی صاحب زمین شده­اند ربط پیدا می­کند.

الیسگان، آرمانشهر یا زمین و پروژۀ ایجاد منازل مسکونی؟

الیسگان در افغانستان یک نام سوال­برانگیز است. این کلمه ترکیبی از کلمۀ الیس که نام آبشاری در استرالیاست و گان که پسوندی افغانی است تشکیل می­شود و نشان­دهندۀ روابط و پیوندهای تاریخی میان استرالیای مرکزی و افغانستان می­باشد.[9] در ضمن، این کلمه منعکس­کنندۀ خواست دولت در برگرداندن افغان­ها به وطنشان، نگهداشتن آنان در داخل کشور خودشان و کنترل مهاجرت، که در کشورهای غربی مشکل­آفرین شده است، می­باشد.

اولین افغان­ها در قرن نوزدهم میلادی به استرالیا آمدند. آنان با استفاده از شتر امکانات حمل­ونقل به نقاط مرکزی استرالیا را فراهم نمودند و احتیاجات جوامع فعال در بهره­برداری معادن طلا و نیز گله­داری­های را تأمین نمودند.[10] دور جدید مهاجرت­ افغان­ها در سال­های 1980 آغاز گردید که معلول اوضاع نابسامان در افغانستان بود. در نتیجۀ جنگ­های داخلی  تعداد زیادی از افغان­ها، شامل تحصیل­کرده­ها، به شهرهای سیدنی و ملبورن مهاجرت نمودند واین مهاجرت­ها با روی کار آمدن رژیم طالبان در سال­های 1990 ادامه یافت. سقوط رژیم طالبان و افزایش کنترل­های مرزی استرالیا باعث کاهش ارقام مهاجرت­ به این کشور شد، ولی ماهیت آن تغییر کرد. بدین معنی که مهاجرت­ توسط قایق­های کوچک مملو از پناه­جویان عراقی و افغانی ادامه پیدا کرد که رهبران سیاسی استرالیا را وارد نمود تا بحث ”حالت اضطراری ملی“ را در 1999 مطرح نمایند تا از ورود این قایق­ها جلوگیری شود.[11] به عقیدۀ میلی، فرهنگ کنترل مرزها جایگزین سایر نقطه­نظرات در مورد تعیین سیاست مهاجر و پناهند­پذیری گردید، به­خصوص با توجه به اینکه تعداد واقعی مهاجر و پناه­جویان رو به کاهش است.

مناسب­ترین راه حل این مشکل که در 2005 پیشنهاد گردید، تمرکز بیشتر بر بازگشت دادن و تشویق افغان­ها به انصراف از مهاجرت عمدتاً از طریق برنامه­های بشردوستانه و توسعه مانند (LSA) می­باشد. در سال 2011، با امضای یک تفاهم­نامه میان حکومت افغانستان، کشور استرالیا و ادارۀ مهاجرین سازمان ملل متحد این نظریه بیشتر تقویت گردید. بر اساس این تفاهم­نامه، کشور استرالیا تقبل نمود که برنامۀ ارتقای کارایی در وزارتخانه­ها، تأمین بودجه برای بهبود روش صدور گذرنامه و نیز بهبود خدمات پشتیبانی در الیسگان، مانند کمک­های جنسی، ایجاد سرپناه، آموزش حرفه­ای و ایجاد اشتغال را به عهده گیرد.[12]

الیسگان با هدفی بزرگ­تر از یک پروژۀ ایجاد مسکن به وجود آمده بود، چرا که این پروژه با هدف بازسازی افغانستان ایجاد گردیده بود. در مرحلۀ اول پروژۀ الیسگان ده میلیون دلار سرمایه­گذاری گردید و هنوز هم کمک­های مالی توسط سازمان­های متعدد دولتی و دفاتر سازمان ملل متحد شامل کمیساریای عالی پناهندگان (UNHCR) و  برنامه­  پیشرفت و توسعۀ ملل متحد (UNDP) ادامه دارد. در ابتدا، هدف پروژۀ الیسگان ایجاد سرپناه برای 1400 فامیل عودت­داده­شده و نیز ایجاد یک محیط پرجنب­وجوش از طریق ایجاد برنامه­های توسعه و امکانات زندگی بود. همانند سایر برنامه­های واگذاری زمین، قطعات توزیع­شده در قره­باغ زمین­های لم­یزرع دولتی بودند که به آن دسته از عودت­داده­شدگان واگذار گردیدند که نه خودشان و نه هیچ­یک از اعضای فامیلشان مالک خانه یا زمینی نبودند. خود این زمین­ها موضوع منازعه نبودند، چرا که این زمین­ها دولتی بودند و می­توانستند آنها را به قیمت حداقل خریداری کنند. همان­طور که در زیر آمده است، منازعات بر سر دسترسی به منابعی مانند آب آغاز شد.

حکومت افغانستان این زمین­ها را در ولسوالی قره­باغ، در 50 کیلومتری شمال کابل و در 20 کیلومتری جنوب شرقی فرودگاه بگرام به طرف ولایت پروان توزیع نمود. آخرین و معتبرترین آمار نشان می­دهد که در سال 2002 حدود 15 هزار نفر در این منطقه زندگی داشتند که بعداً با بازگشت مهاجرین از کشورهای پاکستان و ایران و سرازیرشدن کوچی­ها، نفوس این منطقه به دو برابر –  عملاً سه برابر –  افزایش پیدا کرد. در سال 2002، حدود 60 درصد از جمعیت این منطقه را قزلباش­ها (فارسی­زبانان شیعه­مذهب) و حدود 40 درصد را پشتون­ها تشکیل می­دادند.[13] با پایان حکومت طالبان، همۀ زیربناهای زراعی، بهداشتی و آموزشی ولسوالی از بین رفته بود و مهاجرین بازگشتی جدید از سال 2002 به بعد با مشکلات جدی مواجه گردیدند. بر اساس ارزیابی­های کمیساریای عالی پناهندگان ملل متحد، حدود 99 درصد از سرپناه­ها از بین رفته بودند و مهاجرین بازگشتی با کمبود سرپناه و منابع آب­ آشامیدنی (کاریزها، چاه­ها و سدها) و نیز زمین برای زراعت به دلیل نبود آب برای آبیاری مواجه شدند. در یک ولسوالی که 80 درصد درآمدها از تولیدات انگور و سایر محصولات زراعتی به دست می­آید، نبود آب برای آبیاری تهدید جدی برای ادامۀ زندگی در این مناطق به شمار می­آید.

دولت استرالیا امیدوار بود افرادی راکه درخواست­ پناهندگی­شان رد گردیده بود  و آنهایی را که داوطلبانه آمادل بازگشت به افغانستان بودند در منطقۀ الیسگان با سایر دسته­های مهاجرین مخلوط کند. ولی زمانی که در دسامبر 2011  از الیسگان بازدید نمودیم، از کل 1400 فامیل عودت­داده­شده فقط حدود 200  فامیل دراین منطقه زندگی می­کردند که این رقم حدود 15 درصد ظرفیت اولیۀ طرح سکنی­دادن مهاجرین در این منطقه را تشکیل می­دهد. جالب اینکه از این تعداد خانوار حتی یک فامیلی که از استرالیا برگشته باشد هم وجود نداشت. اهداف دولت استرالیا همانند آرزوهای مهاجرین بازگشت­داده­شده بی­نتیجه باقی ماند. در غیاب یک شبکۀ آبرسانی، برق، مایحتاج اولیۀ زندگی، مدرسه و کلینیک، این شهرک صرفاً به گونۀ زمین­های لم­یزرع دولتی  باقی می­ماند که بر اساس فرمان شمارۀ 105 رئیس جمهوری برای عودت­داده­شدگان در نظر گرفته شده بود.

 با تلاش­های اخیر کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل متحد انرژی برق خورشیدی در برخی نقاط حساس، شامل خیابان­های اصلی این شهرک، نصب شده است. در آخرین بازدید ما در دسامبر 2011، جادۀ اصلی که این شهرک را به کابل وصل می­نماید، در دست ساخت بود. پیشرفت­های قابل ملاحظه­ای به وقوع پیوسته است، اما چالش­های اساسی کماکان بر سر جای خود باقی است: نبود منابع آب آشامیدنی دراین شهرک، وجود تنش­ بین تازه­واردین و ساکنان محلات همجوار بر سر مالکیت زمین­ها و دسترسی به منابع آب، بیکاری و نبود فرصت­های شغلی در منطقه، همه باعث عدم موفقیت پروژۀ ایجاد سرپناه دایم برای فامیل­های برگشت­داده­شده است که نهایتاً روی به شهرکابل می­آورند. نقطۀ ضعف دیگری که دراین پروژه وجود دارد، مدیریت نادرست دولت و کمیسیون توزیع زمین و ناکامی آنان در انتخاب منصفانۀ متقاضیان واجد شرایط زمین می­باشد.

 

صدای مقاومت اهالی در الیسگان[14]

پاسخ­ها ثبت­شده در جریان مصاحبه­ها در الیسگان نشان­دهندۀ رابطۀ بنیادین بین زمین و عودت مهاجرین در افغانستان است. از نظر آقای عمیقی، رئیس شورای محلی، دولت­ها و سازمان­های بین­المللی به خاطر بهبود زندگی این مردم منابع، وقت و تلاش­هایشان را در این راستا سرمایه­گذاری کرده­اند، اما موفق نبوده­اند. از نظر آقای عمیقی، که منعکس­کنندۀ دید اهالی محل نیز می­باشد: ”اگر بیماری درست تشخیص داده نشود، هیچ­ علاجی برای الیسگان وجود ندارد.“ آقای عمیقی دربارۀ شناسایی ریشۀ مشکلات الیسگان پافشاری می­نماید و می­افزاید بدون برنامه­ریزی، مشورت و ارزیابی نمی­توان از این بن­بست خارج شد.

شما یک دکتر هستید.  دکتر­ها متفاوت­اند. برخی دکترها درد و رنج مردم را درک می­نمایند و برای این درد و رنج­ها راه­های حل می­یابند. شما باید توانایی شناسایی درست علل این درد­ها را داشته باشید تا بتوانید ما را کمک نمایید.

زمین بدون آب

آقای عمیقی در مورد منازعه­ای حرف می­زند که برسر آب میان اهالی ولسوالی قره­باغ درسال 2006 آغاز گردیده و هنوز هم ادامه دارد. رئیس روستایی که در نزدیک این محل قرار دارد و به منبع آب دسترسی دارد، خواهان 25 درصد سهم از زمین­های منطقۀ الیسگان در تأمین آب برای آن بوده است. نمایندگی­های سازمان ملل متحد و ادارات دولتی در حل این منازعه ناتوان باقی مانده­اند. بدون دسترسی به این منبع آب، اهالی الیسگان مجبورند تا برای تأمین آب مورد نیازشان از تانکر آب استفاده کنند که پرهزینه و غیرقابل ادامه است. آقای عمیقی می­افزاید که در سال 2011 ادارۀ توسعۀ سازمان ملل متحد به شورای محلی منطقۀ الیسگان مبلغ 10.800 دلار برای خرید تانکرهای آب و سوخت دیزل پرداخت نمود.

ما همه روزه سه تانکر آب دریافت می­نماییم، اما این روش تأمین آب ادامه­دادنی نیست. شورای ما 20 هزار دلار از بابت این تانکرها بدهی دارد و ادارۀ توسعۀ سازمان ملل متحد هنوز این پول را نداده، ولی خواهد داد. اما برای چه مدتی می­توان این روش را ادامه داد؟

وابستگی به آب تانکرها نه تنها در زمینه­های بهداشت، سلامت، آشپزی و آب آشامیدنی برای ساکنین منطقۀ الیسگان مشکل­آفرین است، بلکه بر معیشت آنان نیز تأثیر بسیار دارد: نبود آب برای زراعت امکانات تأمین حداقل احتیاجات خانوار و نیز تولید انگور و سایر محصولات زراعتی  را که قره­باغ در آن شهرت دارد، غیرممکن می­نماید.

کار همه­روزۀ زنان و اطفال این محل آوردن آب آشامیدنی برای مصارف مختلف روزانه می­باشد. برخی­ها بعید می­دانند که این شهرک بدون داشتن منابع آب آشامیدنی، پرجمعیت گردد. چه دستگاهی غیر از جامعۀ بین­المللی قادر خواهد بود این هزینه­ها را تأمین نماید؟ بقای این شهرک بستگی به حمایت­های مالی کافی منابع بین­المللی دارد، مقادیری که در این مرحلۀ انتقال به طور قابل ملاحظه­ای رو به تحلیل است.

محلی برای زندگی، ولی بدون کلینیک

آقای عمیقی به برخی کمبودها در زمینۀ رفاه اجتماعی اشاره نمود. وی به طور مثال در مورد توافقنامۀ میان سازمان بین­المللی مهاجرت و وزارت صحت عامه افغانستان در مورد تأسیس یک کلینیک در الیسگان اشاره نمود. مکاتبات بین سازمان بین­المللی مهاجرت و وزارت صحت عامه نشان می­دهد که سازمان بین­المللی مهاجرت (IOM) در صدد بود که یک کلینیک را در این منطقه در مارس 2011 بر پا کند، اما مقامات وزارت صحت در پاسخ به این طرح می­افزایند که تنها در صورتی با این طرح موافقت خواهند کرد که سازمان بین­المللی مهاجرت هزینه­های ساختمانی این پروژه را به عهده گیرد. مکاتبات بی­انتها بین این دو نهاد در مورد محتوای طرح و نحوۀ تأمین بودجۀ آن باعث شده که ایجاد یک کلینیک در الیسگان عملی نشود. دولت با این برنامه موافقت کرده است و سازمان بین­المللی مهاجرت برنامه­اش را تهیه نموده است، اما چرا کار آغاز نمی­شود؟ هیچ پاسخی به این سوال دریافت نکرده­ایم. زمانی که از آقای عمیقی پرسیده شد که چرا وی این مسئله را پیگیری ننموده است، وی پاسخ می­دهد:”ما نمی­خواهیم که با مراجعه به آنها خود را کوچک کنیم! اما شما می­توانید با آنها تماس گرفته و این مسئله را یادآوری کندی. آیا آنها این مسئله را پشت گوش انداخته­اند؟“

مورد یادشده یکی از موارد یأس مهاجرین بازگشتی را نشان می­دهد. آقای عمیقی یادآور می­شود که به منطقه­ای برگشته که فاقد استانداردهای مورد انتظار اوست که حتی همان امکاناتی که برای آنان در شرایط غربت، در کشور ایران، وجود داشت هم در این منطقه وجود ندارد. تجارب مهاجرت و ”تصور شرایط در بازگشت“ نقش بزرگی را در زندگی  بازگشتیان، از جمله ساکنین الیسگان، بازی می­کند. ریش­سفیدانی مانند آقای عمیقی که به سبب فرار از جنگ­ مهاجرت را در کشور ایران تجربه نموده­اند، براساس تبلیغاتی که زندگی بهتری در افغانستان در انتظار آنان می­باشد، برگشته­اند. عمیقی تصور می­کرد که زندگی وی در غربت سخت بوده است، اما می­افزاید: ”من 23 سال در کشور ایران سپری نموده­ام. تمامی ما، اهالی این منطقه، مهاجرین بازگشتی هستیم و درد و رنج­های بیشتری را از زمان بازگشت نسبت به زمان ترک افغانستان و مهاجرت به ایران احساس می­کنیم.“

نتایج این مطالعه نشان می­دهد که انتظارات مهاجرین بازگشته از ایران بیشتر از توقعات مهاجرین بازگشته از پاکستان است. این پدیده تا حدودی معلول این است که افغان­های مهاجر مقیم ایران در کمپ­های مهاجرین زندگی نمی­کردند و به­طور پراکنده در شهرها و روستاهای کشور میزبان با یک شیوۀ زندگی متفاوت، به خصوص برای زنان و دختران، کار و زندگی می­کردند. همان­طور که در تحقیقات قبلی، مانند آن که توسط عادل‌خواه و اولژوسکا در سال 2006 انجام گرفت، آمده است. ”افغان­های ایرانی“ یا مهاجرین افغانی در ایران این واقعیت را که دختران و زنان آنان توانستند در فضای فرهنگی بازتری زندگی نمایند، به­خصوص در مورد امکانات آموزشی دختران و نیز معیارهای اجتماعی شامل آزادی بیان و تحرک زنان، بسیار مثبت ارزیابی می­کنند. اما در بازگشت، شرایط زندگی دختران و زنان به طور قابل ملاحظه­ای تغییر نمود: در الیسگان، کمبود مدرسه، کلینیک و مراکز خرید برای زنان نوعی عقبگرد نسبت به زندگی در تبعید تلقی می­شود.

 

برخی پیشرفت­ها

باید اذعان کرد که برخی پیشرفت­ها و تحولات در مقایسۀ وضعیت بین سال­های 2010 و 2011 در منطقۀ الیسگان رخ داده است. کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل متحد برق خورشیدی در شهرک نصب نمود، شامل 24 پایه چراغ خورشیدی در خیابان­ها و شش صفحۀ خورشیدی روی بام­ چندین شامل یک کلینیک موقت، یک مدرسه که بسته شده است، یک مسجد و یک نانوایی. این اقدامات تأثیر مستقیم و مثبتی بر زندگی در این شهرک صحرایی داشت، جایی که روشنایی در شب باعث احساس امنیت می­گردد و به زنان و دختران آن جرأت می­دهد که بدون ترس از خانه­هایشان خارج شوند.

بهبود دیگری که در منطقه ایجاد شد نتیجۀ غیرمستقیم احداث جاده در نزدیکی این شهرک بود که امکانات ایجاد کار برای مردان آن داشت. جادۀ اصلی بیرون این شهرک در اواخر سال 2011 با استفاده از کارگران روزمرد محلی در دست آسفالت شدن بود. حدود شش تا هفت تن از سران خانوار این شهرک در مرحلۀ احداث این جاده استخدام گردیدند، هرچند این کار، یک کار تمام­وقت نبود. به گفتۀ آقای عمیقی، حتی این بهبود کوچک هم دوام نیافت. ”آنان مردم محلی را فقط برای چند روی استخدام می­نمایند تا وقتی که بتوانند افراد و خویشاندوان خود را بیاورند، چرا که به آنان اعتماد بیشتری دارند تا به ما. “

علی­رغم بهبود مختصری که در شرایط زندگی شهرک ایجاد شده، ناامیدی­ آقای عمیقی عمدتاً ناشی از کمبود اعتماد و سرخوردگی از بازگشت است. آقای عمیقی می­افزاید که پسران وی دوبارۀ به ایران مهاجرت نموده­اند تا کار کنند و برای او پول به افغانستان بفرستند. عمیقی دو سال پیش همسرش را که مریض بود پیش از رسیدن به نزدیک­ترین بیمارستان از دست داد، چرا که این بیمارستان برای وضع اضطراری زیاد دور بود. عمیقی این حادثه را بارها و بارها تکرار می­نماید و اضافه می­کند که هرگز چنین حادثه­ای در ایران اتفاق نمی­افتاد و در افغانستان هم نباید اتفاق بیفتد.

 

چگونه می توان در یک شهرک  ارواح زندگی نمود

عمیقی می­افزاید ”این یک شهرک ارواح است، “مجموعه­ای از کوچه­های خالی که تنها چند کودک خردسال برای آوردن آب یا بازی در میدان بزرگ بازی یا خرید نان از خانه­هایشان خارج شده­اند.

دو برادر به سن­های 14 و 16 سال همه­روزه به خاطر تأمین معاش 9 نفر اعضای خانواده­شان نانوایی محل را باز می­نمایند. پدر آنان عضو شورای محل است. قبل از اینکه به این فامیل در قره­باغ زمین داده شود، آنان ابتدا در ایران و سپس در جلال­آباد زندگی می­کردند. قره­باغ محل اصلی این فامیل قبل از به دنیا آمدن دو فرزندش بوده است. این دو برادر به خاطر افغان­بودن در ایران از دریافت آموزش محروم مانده­اند. از زمانی که این فامیل به الیسگان آمده­اند، اهالی قره­باغ که در همسایگی آنان قرار دارد، آنان را با عنوان ”بازگشتی“ می­شناسند. آنان هیچ نوع وابستگی به این محل حس نمی­کنند، چون که احساس می­کنند که در این منطقۀ صحرایی که زمین فاقد منابع است و به آنان امکان برخورداری از یک زندگی با حداقل رفاه را نمی­دهد، حاشیه­نشین شده­اند. مضافاً اینکه درآمدی که از این نانوایی به دست می­آید برای معیشت این فامیل کافی نمی­باشد.

زمانی که در این محل متجاوز از هزار فامیل زندگی می­کردند، وضعیت زندگی ما بهتر بود. اما خانوارها، خصوصاً از دو تا سه سال پیش، شروع به ترک محل کردند و حالا فقط دویست فامیل در این محل باقی مانده است. ما فقط صبح­ها نان می­پزیم که طبیعتاً برای امرار معاش ما کافی نیست و در نتیجه، فامیل ما زیر بار قرض رفته است. ما حتی به کابل هم نمی­توانیم سفر کنیم، زیرا کرایۀ ماشین تا کابل هشتاد افغانی است که با درآمد 300 افغانی در روز نمی­توان به جایی رفت.

این دو برادر به ناچار راه حل را در این یافتند که در خانۀ همسایه­شان زندگی ­کنند تا زمانی که به اندازۀ کافی پول ذخیره کنند که خانۀ خودشان را بسازند. در مقایسه با زمین خودشان که خالی و بدون در و دیوار باقی مانده است، زمین همسایه­شان آباد و دارای در ورودی و یک خانۀ مرفه و مجهز است خالی از سکنه است، زیرا صاحب آن فعلاً در شهر کابل، جایی که خانۀ اصلی وی قرار دارد، زندگی می­نماید.

چنان که در مثال بالا نشان داده شد، الیسگان قرارگاه افرادی است که نیازمند زمین هستند، ولی توانایی بنای خانه را ندارند. در عین حال، در همین الیسگان مالکانی هستند که منزل اصلی­شان در شهر دیگری است و قطعه­زمینی که در اینجا به دست آورده­اند و در آن بنا کرده­اند، نه برای اقامت که تنها یک سرمایه­گذاری برای آینده است. وقتی در نظر می­آوریم که شرط اول واگذاری زمین در الیسگان این است که متقاضی و همۀ اعضای خانوادۀ او فاقد زمین یا خانه در کشور باشند، واگذاری زمین به مالک فوق خلاف مقررات قانون واگذاری زمین به مهاجرین بازگشتی است. به عبارت دیگر، به دلیل سوء اداره و اجرای برنامۀ توزیع زمین، الیسگان به منطقه­ای مبدل گردیده که زمین­خواران قطعاتی را تملک کرده و به منظور سرمایه­گذاری آباد می­نمایند، ولی هیچ­گاه قصد زندگی در این خانه­ها را ندارند.[15]شرایط و اصول برنامۀ توزیع زمین در این محل به طور درست رعایت نگردید و به همین دلیل سرمایه­گذاران، زمین­خواران و افراد قدرتمند و صتحب نفوذ در این منطقه صاحب زمین گردیدند. در جامعه­ای که این گونه سرمایه­ها نادر است، مالکیت زمین در الیسگان باعث افزایش قدرت این افراد می­گردد. باید توجه داشت که اگر دولت و کمک­دهندگان متعدد دیگر، مانند دفتر همکاری­های بین­المللی کشور ژاپن (JICA)، طرح ایجاد کابل بزرگ را به طرف قره­باغ، شمال کابل، به اجرا درآورند، قیمت زمین به طور قابل ملاحظه­ای در الیسگان افزایش پیدا خواهد نمود. یادآوری می­گردد که در ده سال گذشته، قیمت زمین در این منطقه افزایش ده برابری داشته است. این امر نشان­دهندۀ این است که این افراد به تملک در این منطقه فقط به چشم سرمایه­گذاری نگاه می­کنند و توسعۀ خدمات شهری برایشان فاقد اهمیت است.[16]

برداشت اولیۀ دولت این بود که این شهرک نهایتاً به شهر متصل شده، اهالی آن از امکانات امرار معاش برخوردار خواهند شد. در عوض، زمین­های الیسگان به طور گسترده­ای در اختیار رانت­خواران و افراد قدرتمند و بانفوذ قرار گرفته است. این یک سرمایه­گذاری است، چرا که قیمت زمین بسیار پایین و سود آن در کوتاه­مدت بسیار زیاد است. از آنجا که این محل از کابل یک تا یک­ونیم ساعت فاصله دارد، قسمت عمدۀ زمین­های این شهرک توسط افراد سوداگر تملک شده است.

من از برادرانی که نانوایی دارند در مورد همسایه­شان سوال نمودم: او کی است و چرا در ملک خود در الیسگان زندگی نمی­کند؟

او خانۀ خود را مجانی در اختیار ما نگذاشته است. او پولدار و قدرتمند است. ما در خانۀ او زندگی می­کنیم تا در غیابش از آنجا محافظت شود. ما نمی­توانیم در خانۀ خود زندگی کنیم، چون که در طول چهار سالی که در اینجا هستیم، موفق نشده­ایم ساختمان آن را تکمیل نماییم. ما باید پول برای خرید در و ساختن دیوارهای خانۀ پیدا کنیم. فعلاً در خانۀ همسایه به عنوان نگهبان زندگی می­نماییم.

درحالی که همسایۀ آنان که خود یک پناهنده بوده است نه تنها بدون زمین نبوده است، بلکه صاحب یک خانه در کابل است. او به این دو برادر نانوا ماهیانه مبلغی برای نگهداری از خانه­اش در الیسگان می­پردازد.

 یک اجتماع؟ یک مرکز برای زنان، ولی نبود مستراح برای اطفال

در سال 2009، گزارش پیشرفت کار در الیسگان نشان می­دهد که مدرسۀ ساخته­شده فاقد مستراح است، با این استدلال که ساخت مستراج در قرار ساخت مدرسه گنجانیده نشده بود.[17]در نتیجه، 250 دانش­آموز مدرسه از دو چاله که حدود 40 متر دورتر از مدرسه حفرشده به جای مستراح استفاده می­نمایند. مدرسه در ابتدا توسط یک آموزگار تمام­وقت اداره می­شد. بعضی از بازدیدکنندگان با کنایه می­گویند که درست است که مدرسه فاقد امکانات بهداشتی است، ولی به دلیل کمبود آب  در الیسگان، دانش­آموزان مگر نیاز به مستراح رفتن پیدا می­کنند.

مدرسۀ ما فقط تا کلاس هشتم برای دختران و پسران مجهز است. معلم داریم، ولی آنها تربیت­شده نیستند. آنان مانند بزرگان ما هستند که می­توانند آموزش اولیه مانند 2=1+1 و 4=2+2 را به دانش­آموزان بدهند، اما ما مطمئن نیستیم که این برای اطفال ما کافی ­باشد. حداقل، فعلاً ما  یک آموز گار داریم که در مدرسه حاضر است. سال گذشته ما آموزگار نداشتیم، به خاطر اینکه هیچ­کس حاضر نمی­شد به این منطقۀ دوردست آمده و تدریس نماید. امسال وضعیت نسبتاً بهتر است، چرا که یک آموزگار تمام­وقت داریم. اما تدریس در حد کلاس هشتم یا نهم متوقف می­شود. اگر ما بخواهیم که فرزندانمان ادامۀ تحصیل دهند، باید آنها را به کابل ببریم که نتیجۀ آن دو قسمت شدن خانوار و به دنبال آن، افزایش هزینه­های زندگی است. به طور کلی برای اهالی الیسگان و به طور اخص برای من امکان­پذیر نیست که فرزندانمان را برای ادامۀ تحصیل به کابل بفرستیم.

این شکایت خانمی بود که به عنوان نان­آور خانواده مسئولیت پرورش فرزندانش را به عهده دارد که یکی از معیارهای آسیب­پذیری میان مهاجرین بازگشتی است که به او برای دریافت کمک­هایی همچون زمین، غذا و غیره حق تقدم می­دهد. ولی تاکنون تنها چیزی که در الیسگان به او رسیده است یک قطعه­زمین است. او از بودنش در این محل خوشحال و متشکر است، اما در عین حال در مورد آیندۀ فرزندانش نگران است. از زمانی که شوهرش را از دست داده، با اولیای شوهرش زندگی می­کند و نمی­تواند خانه را به منظور کار ترک نماید.

یکی از پسران من به مدرسه می­رود و پسر دیگرم هنوز خردسال است. دخترم وظیفه دارد همه­روزه آب مورد نیاز ما را تأمین نماید. این یک کار عادی است و در هر خانوار یک نفر به­طور تمام­وقت مسئول تأمین آب خانواده است.

زمانی فرزندانش سرگرم هستند، وی به مرکز آموزش زنان شهرک می­رود. سه مرکز آموزش قالی­بافی، خیاطی و گلدوزی برای زنان وجود دارد. این مراکز آموزشی توسط یک تاجر آلمانی افغانی­الا­صل تأسیس شده­اند که چندین سال است که اهالی الیسگان را حمایت می­نماید. تصاویر وی در گوشه­و­کنار مرکز تجمع شهرک که وی ساخته است و به نام اوست و نیز محل تجمع شورای شهر دیده می­شوند. مردم محل نام وی را از هر نام دیگر بیشتر یادآور می­شوند.

شهرک اشباح الیسگان آرام است، ولی در یک محلۀ آن جنب­وجوش وجود دارد و آن هم مرکز آموزش زنان است. زنان درآمد قابل ملاحظه­ای از این کار به دست نمی­آورند. این مراکز به منظور فعال نگهداشتن زنان به وجود آمده­اند تا بتوان در آنان احساس مفید بودن و اعتماد به نفس را به وجود آورد. هدف از این ابتکار گردهم­آوری همبسته نگهداشتن اجتماع است که غیر از آن، این هیچ­یک از خصوصیات سایر اجتماعات افغانی را در خود ندارد. چطور می­توان یک اجتماع را تعریف کرد و چه چیزی یک اجتماع را می­سازد؟ این یک بحث پایان­ناپذیر جامعه­شناسی است، ولی به هر جهت وجود برخی خصوصیات اصلی لازم است. یک اجتماع انسانی به گروهی از مردم اطلاق می­شود که در یک محل زندگی می­کنند و دارای هویت و ارزش­های مشترک هستند که استوار بر تعامل، باورها، منابع، نیازها، احساس خطر و هویت مشترک­اند که لازمۀ انسجام در جامعه است. اهالی الیسگان از کلمات دیگری استفاده می­نمایند.  آنان از یک اجتماع حرف نمی­زنند، بلکه از اسم شهرک استفاده می­کنند، چون که الیسگان بر اساس طرح اولیه قرار بوده که دارای یک زیربنای شهری باشد. آنان به الیسگان شهرک مهاجرین لقب داده­اند، چرا که الیسگان را یک اجتماع ساخته­شده می­دانند، نه یک اجتماع طبیعی خودرو.

در الیسگان، نبود یک اجتماع به دلیل عدم تعامل بین ساکنین آن و اهالی ثابت محلی و نیز فقدان انسجام اجتماعی احساس می­گردد. در حال حاضر، مرکز آموزش زنان یگانه عنصر برای ایجاد هدف و احساس مشترک این اجتماع است. این به زنان فرصت می­دهد تا با یکدیگر آشنا شوند، نظریات و افکارشان را بیان کنند، با هم درددل کنند و در زندگی روزمره­شان تغییری بدهند. در حقیقت، موارد یادشده اهداف اصلی این طرح بودند: حمایت اجتماعی از زنان در یک محیط دشوار و نه لزوماً ایجاد امکانات کسب درآمد. وجود این مرکز یک استثناست، چرا که در سطح کلی شهرک بناهایی ایجاد شده، ولی به انسجام اجتماعی توجهی نشده است. روش ناصحیح اعطای زمین و فقدان خدمات ضروری و اولیه مانع ایجاد یک اجتماع منسجم در الیسگان می­گردد.

از زمان ایجاد این شهرک، بین ساکنین آن و اهالی قره­باغ اختلاف وجود داشته است. یک رنجش متقابل میان دو طرف وجود دارد: مردم قره­باغ فکر می­کنند که جامعۀ بین­المللی به بازگشتیان امتیاز داده است، به­خصوص که آنان عملاً به­طور رایگان صاحب زمین شده­اند. در مقابل، مردم الیسگان نیز جمعیت میزبان را مردمان ثروتمند تلقی می­نمایند که حتی فقیرترین آنها مالک یک باغ انگور و زمین برای کشت می­باشد. این امر نظری را تأیید می­کند که در ابتدای این مقاله مطرح گردید، بدین معنی که سیاست توزیع زمین­های دولتی به مهاجرین بازگشتی به علت محدودیت امکانات دولتی و نیز عدم مشورت با اهالی ثابت منطقه شکست خورده است. جمعیت میزبان نمی­خواهد منابع خود را با سایر افراد تسهیم نماید و نمی­خواهد مهاجرین بازگشتی به ثروت قره­باغ، به خصوص تولیدات انگور آن، دسترسی داشته باشد. این دو گروه، اهالی قره­باغ و مهاجرین بازگشتی، از یکدیگر انتقاد می­کنند و روش­های سرمایه­گذاری و زمین­بازی در الیسگان را زیر سوال می­برند. در حقیقت، این یکی از نقاطی است که آنان بر سر آن توافق دارند: خرید زمین­های این منطقه توسط افراد متمول برای سودجویی می­تواند در چند سال آینده تمامی آنها را به خطر بیاندازد. اگر قره­باغ به یک منطقۀ تجاری تبدیل گردد و جذب طرح کابل بزرگ شود، تمامی اهالی کنونی این منطقه در بلندمدت با مشکلات پیچیده­ای در خصوص حفظ منازل و مزارعشان مواجه خواهند شد. هرچند چندین سال است که بحث­ بر سر طرح شهر بزرگ کابل بی­نتیجه باقی مانده است. همچنین، عدم علاقۀ دولت و مؤسسات غیردولتی  درگیر در طرح الیسگان در مشورت با اهالی منطقه باعث گردید این پروژه از همان روزهای اول بخت چندانی برای موفقیت نداشته باشد. به این باید اضافه کرد علت مخالفت­های بازیگران اصلی، از سران محلی گرفته تا فرماندار منطقه که مخالف توسعۀ الیسگان بودند، زیرا این پروژه هیچ سودی برای آنان نداشت.

یک خیال: خانه، محلی برای زندگی امن

زمانی که اینجا رسیدیم، دو تا سه سال را در زیر چادر زندگی کردیم. دولت ما را به اینجا انتقال داد و جز یک قطعه­زمین هیچ­چیز دیگری به ما داده نشد.

گفته­ها و اعمال ساکنین الیسگان نشان می­دهد که در بازگشت به افغانستان توقع مواجه­شدن با چنین شرایطی را نداشتند و آمار نشان می­دهد که فقط 15 درصد این شهرک دارای سکنه است. گفته می­شود که 5 درصد از کسانی که در الیسگان زمین دریافت کردند، زمین­هایشان را در بازار سیاه به فروش رسانیدند. این زمین­ها دست­به­دست گردیده و فامیل­هایی که نه مهاجر برگشتی بودند و نه نیازمند زمین یا مسکن، آنها را خریداری نمودند. همۀ مهاجرینی که از دولت زمین و اندکی کمک مالی دریافت کرده بودند قادر به ساختن سرپناه نشدند. قرار بر این بود که هزینۀ  احداث یک سرپناه دواتاقه با یک مستراح نصف­نصف توسط دفاتر سازمان ملل متحد و خانواده­های بازگشتی تأمین شود. در غیاب امکانات کار در محل و نبود منابع درآمد، اکثر فامیل­ها توانایی تأمین هزینۀ ساخت سرپناه­هایشان را نداشتند. برخی فامیل­هایی که در زیر چادر و سپس در پناهگاه­های موقت زندگی می­کردند، اکنون در سرپناه­های دو­اتاقه­شان زندگی می­کنند. در مجموع، ساخت منازل مسکونی در الیسگان به شکل ابتدایی آن باقیمانده است.

قرار بر این بود که زمین­ها با تمام خدمات لازمه تحویل ما داده شود، اما زمانی که ما به محل رسیدیم، تکان خوردیم، چون این محل یک صحرا بود. به ما گفتند که همه­چیز را  درست خواهیم کرد، اما تا به امروز هیچ کاری نکرده­اند. اینجا صرفاً یک چاه 100 متری وجود دارد که پمپ آن خراب است.

بسیاری از مردان الیسگان فامیل­هایشان را برای هفته­ها ترک گفته و برای پیدا کردن کار به کابل می­روند. اینان می­دانند که اگر به اردوگاه­های غیررسمی مهاجرین در کابل بروند، کمک­های بیشتری دریافت می­­کنند. این اردوگاه­های غیررسمی نوعی سرپناه موقت در دسترس فامیل­های مهاجر بازگشتی است، جایی که آنها از انواع کمک­ها (غذایی و غیرغذایی مانند پتو، البسه و وسایل آشیزی) که از طرف سازمان­های مختلف، خصوصاً در فصل زمستان عرضه می­شود، بهره­مند می­گردند. اگر این­گونه کمک­ها در الیسگان عرضه شود، مردان این محل مجبور نمی­گردند که محل خود را ترک گویند و زنان هم کمتر در شرایط آسیب­پذیری قرار می­گیرند.

طبقه­بندی الیسگان – و سایر مناطق مشابه – به صورت شهرک بدین معنی است که این محل از توجه کافی دولت برخوردار نبوده است. بر اساس اظهارات مقامات عالی­رتبۀ وزارت احیا و انکشاف دهات، یکی از موفق­ترین برنامه­های دولت طرح همبستگی ملی است. متأسفانه کمک­های این طرح موفق برای توسعۀ روستاها و قریه­جات افغانستان شامل حال الیسگان نمی­شود. دلایل متعددی برای عدم ارائۀ کمک به الیسگان قید شده که مهم­ترین آن طبقه­بندی الیسگان به صورت شهرک است. بر اساس اظهارات رئیس سابق طرح همبستگی ملی، آقای طارق عصمتی، طبقه­بندی مناطق توزیع زمین به عنوان شهرک­های مهاجرین بازگشتی مانعی ایجاد می­نماید تا وزارت احیا و انکشاف دهات نتواند به آنها کمک نماید. این وزارتخانه کارشناسان و کارمندان زبده دارد و یکی از بهترین وزارت­هاست. دلیل دیگر این است که هدف وزارت احیا و انکشاف دهات ارائۀ کمک در مقیاس وسیع و بدون استثنا به تمام روستاها و اجتماعات است. بنابراین، این وزارتخانه نمی­تواند در مورد مناطق در نظر گرفته شده برای مهاجرین بازگشتی استثنا قایل شود. برای مثال، هدف طرح توسعۀ ملی ارائۀ کمک برای رفع نیازهای آسیب­پذیران، چه بازگشت­کنندگان باشند یا افراد عادی، مهاجر باشند یا غیرمهاجر، دادن اولویت به مهاجرین یا بی­جاشدگان، خود یک نوع از تبعیض بر علیه سایر اجتماعات افغانستان است. اولویت­بندی نیازهای اجتماعات بازگشته در نظر طرح توسعۀ ملی مورد قبول و قابل درک است، اما به­طور عموم فقط زمانی این اجتماعات خودرو باشند و در همجواری و درهم­آمیختگی با مردم محل زندگی ­نمایند و در نیتجه، به­طور طبیعی وارد جامعه شوند.[18]

چند سال صبر کنید و خواهید دید که هیچ­کسی دراین محل باقی نخواهد ماند.

درخارج از الیسگان، تعداد معدودی ضعف پیوندهای اجتماعی، نبود انسجام و نارسا بودن ساختار شهرک را به­طور علنی و آشکار اذعان می­نمایند. در سال 2010، رئیس محلی دفتر برنامۀ توسعۀ سازمان ملل متحد اظهار داشت که فصل الیسگان دیگر بسته شده است. وی بیان می­دارد:”به نقطه­ای رسیده­ایم که همۀ ما، دولت و همۀ دست­اندرکاران، در چگونگی بستن فصل الیسگان توافق نماییم.“ با این حال، در سال 2012 از طرف باسنیات (Basnyat) در قالب یک استراتژی راه حل منطقه­ای همراه با کمیساریای عالی پناهندگان پیشنهاد گردید که بودجۀ بیشتری به این طرح اختصاص داده شود و یک شیوۀ دیگر استقرار مهاجرین در این محل اتخاذ گردد. سخنگوی ادارۀ مهاجرت استرالیا اظهار کرده است که به همکاری با دولت افغانستان برای تکمیل این طرح ادامه می­دهد و هر نوع درخواست برای تأمین بودجه تکمیلی را مورد بررسی قرار خواهد داد.[19]

هم­زمان، یکی  دیگر از اعطاکنندگان اصلی در عرصۀ کمک­های بشردوستانه به افغانستان، یعنی دفتر جمعیت حمایت از پناهندگان (BPRM) حکومت ایالات متحد امریکا در مورد غیرواقع­بینانه بودن برنامۀ توزیع زمین حرف می­زند.

 

نتیجه­گیری: مدیریت اراضی و کنترل جمعیت

برنامۀ توزیع زمین اقدامی است به منظور پیدا کردن راه حل در مورد مشکل بی­زمینی مهاجرین بازگشتی، چرا که بی­زمینی یکی از مهم­ترین موانعی است که مهاجرین بازگشتی به افغانستان با آن مواجه­اند. در عین حال، این وسیله­ای است که به دول افغانستان، استرالیا و اعطاکنندگان کمک امکان می­دهد که زمین را اداره و جمعیت را کنترل نمایند. نیاز مهاجرین بازگشتی به زمین به درستی شناسایی شده بود، اما قانون­گذاران و مهاجرین بازگشتی برداشت­ها و توقعات متفاوتی از چگونگی نوع زمین برای توزیع داشتند. نیاز واقعی مهاجرین بازگشتی تنها تملک فیزیکی یک قطعه­زمین نبود، بلکه توقع آنان از مالکیت زمین وسیله­ای است که به زندگی آینده و توقعات آنان پاسخ دهد.

از نظر لورا هاموند، در چاره­جویی پس از سوانح نمی­توان مسایل مربوط به انسان­ها و بازسای زیربناها را یکسان درمان کرد. او عقیده دارد که اکثر متخصصین و کارشناسان ارائۀ خدمات رفاهی پس از سوانح با مصایب این واقعیت را که باید مسایل مربوط به فرد یا گروهی از افراد را جدا از صدمات زیربنایی چاره­جویی کرد، نادیده می­گیرند.[20]

در مورد افغانستان، مهاجرین بازگشتی انتظار نداشتند در مناطقی اسکان داده شوند که حد و مرز مشخصی ندارند و تحت پوشش برنامه­های اولویتی توسعه و عمران روستایی نیستند. حل مسئلۀ بازگشتیان از طریق اهدای زمین در چارچوب فعلی با انتظارات آنان برای بازگشت، استقرار مجدد، جذب جامعه  شدن و بازسازی زندگی­شان همخوانی ندارد.

برداشت سطحی در مورد زمین، و آن هم زمینی صرفاً برای ساختن سرپناهی با دو اتاق، دور از توقعات بازگشتیان برای یک زندگی در بازگشت بود. برای بازگشتیان، زمین نه تنها یک محدودۀ جغرافیایی برای ساختن سرپناه است، بلکه یک منبع بالقوه برای تأمین آب، غذا، نیازهای زندگی و نزدیکی آن به مراکز شهری و همزیستی با اقوام مشابه می­باشد. تز نظر هاموند، نحوۀ برخورد با مسئلۀ زمین در طرح واگذاری زمین به مهاجرین بازگشتی واقع­بینانه نبوده است، به­رغم اینکه صرف مالکیت زمین نقش مهمی در تعیین هویت افراد، خانوارها و اجتماعات در افغانستان بازی می­کند.

نوع زمینی را که شما دراختیار دارید، تعیین­کنندۀ توانایی شما در خودکفایی، منبع درآمد و بالاخره تعیین­کنندۀ موقعیت اجتماعی و نقش شما  در اجتماع و جامعه می­باشد. زمین وسیله­ای است برای کسب قدرت، سرمایه­گذاری و نیز یک منبع ارزنده برای افزایش ثروت در آینده می­باشد. اهمیت زمین صرفاً به وسعت یا محدودۀ آن خلاصه نمی­شود، بلکه داشتن یا نداشتن منابع براهمیت آن تاثیر می­گذارد. بنابراین، وقتی بازگشتیان اهمیت مالکیت زمین را یکی از چالش­های کلیدی در راستای استقرار مجددشان مطرح می­کنند، صرفاً مسئلۀ بی­زمینی مد نظرشان نیست، بلکه نسبت به ابعاد اجتماعی و اقتصادی آن نیز حساسیت دارند. از این روست که  حتی فامیل­هایی که در  زمین­های واگذار­شده زندگی می­کنند، هنوز مسئلۀ زمین را یکی از چالش­های عمده می­دانند، برای اینکه این زمین­ها فاقد امکانات و منابع مورد نیازشان است. صرف مالکیت یک قطعه­زمین با امکانات محدود جوابگوی مشکلات و چالش­های برسر راه بازگرداندن مهاجرین نیست.

چگونه می­توان در یک شهرک ارواح که فاقد امکانات امرار معاش، آب است و یک مدرسۀ بدون مستراح دارد  زندگی کرد؟ آنان امثراً مصمم به ترک الیسگان هستند. بزرگ محل که در این تحقیق با وی مصاحبه شد می­گوید که پسران وی دوباره برای یافتن کار به ایران مهاجرت نموده­اند و برادران نانوا می­گویند که تعداد زیادی از خانوارها طی چند سال اخیر الیسگان را ترک کرده­اند، چون زندگی زیر چادر در کابل را به خانه­های خشت­ساز الیسگان ترجیح می­دهند.

آنها که در این محل باقی مانده­اند، به این دلیل است که انتخاب دیگری ندارند. اینان از فقیرترین و آسیب­پذیرترین اقشارند: کسانی که فرزندانشان به مدرسه نمی­روند، زنانشان دسترسی به کلینیک ندارند، همسرانشان دسترسی به فرصت­های اقتصادی ندارند و بزرگان آنان درگیر منازعه با اهالی محلات همجوارند. آنان آسیب­پذیرترین قشر را تشکیل می­دهند و محستحق دریافت توجه­اند. امروز سوال اساسی این است که آیا برنامۀ توزیع زمین می­تواند اصلاح شود یا نه؟ هرچند که سوال اساسی جای دیگری است. سوال واقعی باید روی جمعیت مورد نظر متمرکز گردد. چه فرصت­ها و انتخاب­هایی را می­توان به آنها ارائه نمود؟ شش سال بعد از شروع این طرح پرهزینه، چه امکاناتی را می­توان برای آنان مهیا کرد؟

 

ترکیدن حباب برنامۀ توزیع زمین

مهندس استرالیایی، اندری اولال، کسی که 17 ماه مدیریت پروژۀ الیسگان را در 2008 و 2009 به عهده داشت، اظهار می­نمایدکه کمک­ها برای این پروژه به خاطر فامیل­هایی که در این محل سکنی گزیده­اند، باید ادامه یابند.[21]  این نظر مبتنی بر این فرض است که زمین­های واگذار­شده مناسب زندگی این فامیل­هاست و دولت­ها  توجه کافی به ساختار این شهرک مبذول داشته­اند. اما این فرض اشتباه است. در مورد الیسگان و سایر مناطق در برنامۀ توزیع زمین، به زمین به­ صورت ابزاری برای کنترل جمعیت و سامان دادن مهاجرین بازگشتی نگریسته شده است.

نادیده گرفتن اهمیت مسئلۀ زمین طبیعتاً اشتباه است، اما مرکزیت دادن به صرف مالکیت زمین به عنوان عامل و مشوق اصلی برای بازگرداندن و اسکان مهاجرین به همان اندازه اشتباه و خطرناک است. مسئلۀ نداشتن زمین از مشکلات عمدۀ بازگشتیان به افغانستان است، ولی نداشتن زمین مسئله­ای است که اکثر خانوارها، خصوصاً در مناطق شهری، با آن مواجه­اند. اصولاً تعداد خانوارهایی که برای منزلشان سند مالکیت دارند چقدر است؟ چه تعداد از خانوارها تصور می­کنند که مالک یک قطعه­زمین هستند، در حالی که سند مالکیت در دستشان نیست؟ مسئلۀ زمین یک مشکل اساسی در کشوری است که قوانین و مقررات ثبت املاک در آن نارساست و مدارک ثبت املاک آن در جریان چندین دهه جنگ یا متوقف شده یا از بین رفته است. واگذاری زمین به مهاجرین بازگشتی نمی­تواند به خودی خود راه حل باشد. این قدم اول است که باید با فهرستی از نیازها و ضروریات دیگر مانند آب، برق، امکانات اشتغال، آموزش و پرورش، امنیت، حمل­ونقل و غیره همراه شود. در غیاب یک ساختار مناسب دربرگیرندۀ احتیاجات یک اجتماع، صرف واگذاری زمین انگیزۀ کافی برای بازگرداندن مهاجرین و استقرار آنان نیست.

مسئلۀ زمین با این دید که مهاجرین بی­زمین جایی برای برگشت داشته باشند، یک نکتۀ اساسی در پاسخگویی به مسئلۀ مهاجرت در افغانستان است. اگر به زمین به صورت صرفاً یک مساحت جغرافیایی نگاه شود، این نیاز مردمی را که سی­سال گذشته را به خاطر جنگ­ها و منازعات در داخل و خارج افغانستان در مهاجرت به سر برده­اند جوابگو نیست. اگر به زمین از دید محلی برای انسجام اجتماعی نگریسته شود، در آن صورت می­توان به آن به صورت خانه نگریست، جایی که بتوان در آن زندگی کرد. سؤال هنوز پابرجاست: آیا می­توان اجتماعات را با برنامه­ریزی توسط دولت ایجاد کرد، مانند طرح واگذاری زمین به مهاجرین بازگشتی (LAS)، یا اینکه این برنامه از ابتدا اشتباه بوده است؟ تنش بین ساکنین محلی و مهاجرین بازگشتی، همان­طور که پیش­تر در این گزارش به آن اشاره گردید، نشان­دهندۀ این حقیقت است که واگذاری زمین بدون تأمین منابع و خدمات و در غیاب مشورت و کسب موافقت اهالی منطقه، حتی به بازگشتیان هم احساس تعلق نمی­دهد، چرا که داشتن زمین لزوماً به معنای داشتن خانه و زندگی نیست. در نتیجه، تنها فقیرترین فقرا، افراد مسن، خانواده­هایی که زن نان­اور آن است و فامیل­های بزرگ دراین شهر باقی مانده­اند. این خانوارها تعدادی از اعضایشان را دوباره به کشورهای پاکستان و ایران برای پیداکردن یا به حومه­ کابل می­فرستند. خانواده­ها، زنان، اطفال و کهنسالانی که در این محل باقی می­مانند از شمار آسیب­پذیرترین اقشارند. وجود کسانی که الیسگان را حتی در غیاب دسترسی به امکانات ترک نمی­کنند، خود نشان­دهندۀ ناکامی این پروژه است. در این وضعیت، باید راه حل­های جدید و پایداری برای بازگشتیان بی­زمین در نظر گرفته شود. این امر به معنای سرمایه­گذاری بیشتر در پروژه­های واگذاری زمین نیست، بلکه آنچه لازم است بازنگری­ اساسی در محتوی و نحوۀ اجرای طرح واگذاری زمین مانند شهرک الیسگان است. در مورد الیسگان، راه حل­های پایدار دیگری، مانند سکنی دادن مجدد مهاجرین، وجود دارد که دربرگیرندۀ نقش و اهمیت زمین در بازگرداندن مهاجرین باشد.

[1] ”بازگشت،“فرهنگ لغت آکسفورد (مطبعۀ پوهنتون اکسفورد، آوریل 2010)؛ بنگرید به

http://oxforddictionaries.com/definition/english/return

[2]O.Bakewell,“Returning Refugees or Migrating Villagers? Voluntary Repatriation Programs in Africa Reconsidered,”Refugee Survey Quarterly, 21:1&2 (2002).

[3]UNHCR, “Solutions Strategy for Afghan refugees, to support voluntary repatriation, sustainable reintegration, and assistance to host countries,” International Conference held in Geneva, Switzerland (2-3 May 2012).

[4]I. MacDonald, Landlessness and Insecurity: Obstacles to Reintegration in Afghanistan (Washington, DC: MEI-FRS, February 9), 8.

[5]see J-F. Bayart, P. Geschiere and F. Nyamnjoh, “Autochtonie, démocratie et citoyenneté en Afrique,” Critique Internationale, 10 (Janvier 2001); P. Geschiere and F. Nyamnjoh, “Capitalism and Autochtony: The Seesaw of Mobility and Belonging,” Millennial Capital and the Culture of Neoliberalism, 12:2, (spring 2000), 423-452.

[6]P. Geschiere, “Autochthony, Belonging and Exclusion: The Pitfalls of a Culturalization of Citizenship,” FORUM Institute for Multicultural Affairs conference on Strangeness and Familiarity (University of Groningen, 21–22October 2010).

[7]Bartsch & Dualeh, “The protracted refugee situation in Eastern Sudan,” in Responding to Conflict-Induced Displacement in Protracted Refugee Situations: Pathways to Enhancing Transatlantic Cooperation(Middle East Institute, Recherche pour la Fondation Stratégique, 1 March).

[8]N. Majidi,Field interviews with Aliceghan returnee community members(Kabul province: Qarabagh district, 2009-2011); N. Majidi,Discussions with LAS consultants from the Ministry of Refugees and Repatriation(Kabul city, December 2011a); N. Majidi, Interview with Mr. Tariq Ismati, Director of the National Solidarity Program, Ministry of Rural Rehabilitation and Development, (Kabul city, December 2011b).

[9]J. Kelly, “Afghan project failing in a town called AliceGhan,”The Australian(June 15).

[10]وزارت مهاجرت و شهروندی استرالیا 2012.

[11]W. Maley, “Australia’s New Afghan Refugees: Context and Challenges” in The Integrity of our Shores – Asylum Seekers and Refugees inAustralia conference, Charles Sturt University, Sydney, Australia(20 October 2000).

[12]Australian Minister for Immigration and Citizenship, Migration and Humanitarian Cooperation MoU signed with Afghanistan and UNHCR, MediaRelease (17 January), http://www.minister.immi.gov.au/media/cb/2011/cb157303.htm

[13]UNHCR, “Solutions Strategy for Afghan refugees, to support voluntary repatriation, sustainable reintegration, and assistance to host countries,” International Conference held in Geneva, Switzerland, 2-3 May 2012.

[14]The following discussion draws from N. Majidi, Field interviews with Aliceghan returnee community members (Kabul province, Qarabagh district, 2009-2011).

[15]S. Reed, “Solutions Strategy for Afghan refugees, to support voluntary repatriation, sustainable reintegration, and assistance to host countries,” International Conference held in Geneva, Switzerland (2-3 May 2012).

[16]Majidi, 2011a.

[17]R. Callianan, “We can’t abandon refugees, says architect,”SydneyMorning Herald, 8 February 2012,

http://www.smh.com.au/national/we-cant-abandon-refugees-says-architect-20120207-1r5k8.html#ixzz1vJMMtF8Q

[18]N. Majidi, Interview with Mr. Tariq Ismati, Director of the National Solidarity Program, Ministry of Rural Rehabilitation and Development (Kabul city, December 2011).

[19]J. Kelly, “Afghan project failing in a town called Aliceghan,” The Australian (June 2010).

[20]L. Hammond, “The Discourse of Repatriation,” in Richard Black and Khalid Koser (eds.), The End of the Refugee Cycle Refugee Repatriation and Reconstruction (New York and Oxford: Berghahn Books, 1999).

[21]R. Callinan, “We can’t abandon refugees, says architect,” Sydney Morning Hersld (8 February 2012).