پایه‌گذار جامعه‌شناسی تاریخی ایران: درنگی بر کارنامۀ احمد اشرف

داریوش رحمانیان ‌‌rahmanian.dariush@gmail.com>‌ Dariush Rahmanian> (دانش‌آموختۀ دکتری تاریخ ایران، دانشگاه تبریز) دانشیار تاریخ دانشگاه تهران و مدیر مسئول و سردبیر فصلنامۀ مردمنامه است. علتشناسی انحطاط و عقبماندگی ایرانیان و مسلمین، تاریخ تفکر سیاسی در دورۀ قاجاریه، و ایران بین دو کودتا از جمله آثار اوست. شماری از مقاله‌ها، جستارها و سخنرانی‌های ایشان در مجموعه گفتارها: فلسفۀ تاریخ، روششناسی و تاریخنگاری و تاریخ دهۀ بیست و نهضت ملی ایران منتشر شده است.

وضعیت جامعه‌شناسی تاریخی و تاریخ جامعه‌شناختی و نظریه‌ای در ایران کنونی وضعیتی متناقض‌نماست. هیچ‌یک از اینها به معنی درست و دقیق کلمه هنوز تأسیس، مستقر، غالب و نهادینه نشده‌اند. پارادایم و گفتمان غالب بر هر دو رشتۀ جامعه‌شناسی و تاریخ همچنان به‌گونه‌ای است که همکاری و گفت‌وگوی اهالی این رشته‌ها با موانع ذهنی و عینی گوناگون روبه‌روست، به تعبیر برودل، گفت‌وگوی کر و لال‌هاست. گروه‌های آموزشی و نهادهای پژوهشی و انجمن‌ها و تشکل‌های این رشته‌ها همچون جزیره‌های جدا از هم کار می‌کنند و ارتباطی اگر هست در حکم استثناء مؤید قاعده است؛ گویی قاعده عدم همکاری است. این از روی تاریک سکه. اما این سکه را از روی دیگر هم می‌توان دید. چندین دهه است که شماری از جامعه‌شناسان و مورخان و پاره‌ای از اهالی دیگر رشته‌ها و حوزه‌های همسایه به کارهایی می‌پردازند که از سنخ جامعه‌شناسی تاریخی و تاریخ جامعه‌شناختی یا از نوع کارهای میان‌رشته‌ای است. کارهایی که نه جامعه شناسی صرف است و نه از گونۀ تاریخ سنتی. کسانی از اهالی این رشته‌ها بر ضرورت، امکان، فایده و بلکه فوریت همکاری‌های میان‌رشته‌ای پای می‌فشارند. شمار این‌گونه صاحب‌نظران در یکی دو دهۀ اخیر همواره رو به افزایش بوده است. در سال‌های اخیر، شمار رساله‌ها و پایان‌نامه‌های دانشجویی، طرح‌های پژوهشی، نگارش یا ترجمۀ کتاب و مقاله، برپایی گردهمایی‌ها و نشست‌های علمی سیر صعودی داشته است. پاره‌ای مجلات و نشریات راه‌اندازی شده و در برخی از انجمن‌ها و مؤسسات کارگروه‌هایی در حوزۀ جامعه‌شناسی تاریخی پدید آمده است. این روی سکه روشن و امیدوارکننده است. در توضیح زمینه‌های پیدایش این چشم‌انداز روشن و امیدوارکننده از کار و کوشش‌های نویسندگان و پژوهشگرانی که از دهه‌های 1320 تا 1370 در باز شدن راه اهتمام کردند نباید غافل بود. اگر مجالی می‌بود، در جستار کوتاه حاضر، برای ایضاح زمینۀ تاریخی بحث می‌بایست به آثار و کارهای کسانی چون جمشید بهنام، شاپور راسخ، هوشنگ ساعدلو، خسرو خسروی، محمدرضا سوداگر، جواد صفی‌نژاد، فرهاد نعمانی و دیگران نیم‌نگاهی می‌کردیم که می‌توانست به درجات به هر چه روشن‌تر شدن مقام و جایگاه احمد اشرف در تاریخ جامعه‌شناسی تاریخی ایران کمک کند، اما اینجا و اکنون چنین مجالی نیست.

جامعۀ فکری ایران در دهۀ چهل خورشیدی برای به فهم درآوردن و تحلیل و تفسیر وضعیت جاری و معاصر کشور با مشکلات و معضلات نظریه‌ای و مفهومی ویژه‌ای دست به گریبان بود. تجربه‌ای 150 ساله از تجددگرایی و نوخواهی و نوسازی پسِ پشت بود که در ذهن و ذهنیت نخبگان آن دوران عمدتاً روایت یأس و شکست بود. ایران زودتر از بسیاری دیگر از کشورهای شرقی و آسیایی و اسلامی و جهان سومی آغاز کرده بود، اما به نظر می‌رسید که همواره شکست خورده یا در جا زده بود. ایرانیان نخستین ملت شرقی، آسیایی و مسلمان بودند که انقلاب کردند و سلطنت استبدادی را به سلطنت مشروطه مبدل ساختند، اما مشروطۀ ایرانی در نگاه غالب و گفتمان رایج خوش درخشید، ولی دولت مستعجل بود. همچنین بود ماجرای نهضت ملی و سرنوشت دولت مصدق. اینک شاه ردای رهبری بر تن کرده و از انقلاب سفید سخن می‌گفت. اصلاحات ارضی جامعۀ فکری و علمی ایران را به پرسش واداشت. آیا نماد و نشانی از استبداد شرقی بود؟ آیا سستی و تزلزل مالکیت و موقعیت و منزلت مالکان را به روشنی نمایان نمی‌کرد؟[1] آیا حق به جانب آنان نبود که می‌گفتند در کشورهایی چون ایران پروژۀ دموکراسی راه به جایی نمی‌برد؟[2] سرشت و سرنوشت جریان اصلاحات و نوسازی در ایران از روزگار قاجاریه تا سلطنت محمدرضاشاه را چگونه می‌شد به پرسش گرفت و توضیح داد؟ پرسش از وضعیت و شرایط معاصر خواه‌ناخواه پای گذشته و به‌ویژه تاریخ اجتماعی و اقتصادی را، تا دوردست‌ها، در میان می کشید. صورت‌بندی اقتصادی‌–‌اجتماعی ایران جدید و معاصر را با کدام مفاهیم می‌شد به فهم درآورد و روایت کرد؟ برای تبیین و تفسیر تاریخ ایران از کدام تجهیزات نظریه‌ای‌–‌مفهومی می‌شد یا می‌باید بهره گرفت؟ ایران روزگار پهلوی را از نظر مرحله‌بندی تکامل اجتماعی، به ویژه پس از اصلاحات ارضی، در کدام مرحله می‌شد جای داد؟ آیا ایران از مرحلۀ ماقبل سرمایه‌داری به مرحلۀ سرمایه‌داری وارد شده بود؟ آیا فهم و شناخت سرشت تحولات سیاسی بدون توجه به مبانی اجتماعی شدنی بود؟ آیا عمل سیاسی و مبارزه و اصلاح و کار روشنفکری بدون ابتناء بر فهم و شناخت تاریخی راه به جایی می‌برد؟ روشنفکر ایرانی در حوزۀ عملی به کدام ابزارها و تجهیزات نظری نیازمند بود؟ تاریخ در این میان چه جایی داشت؟ و . . .

برخورد جامعۀ فکری ایران با مسائل و معضلات یادشده روندی بود که پیدایش و گسترش آن مشخصاً و از بنیاد با تاریخ جریان چپ پیوند خورده بود. در این میان، حزب توده جایگاهی ویژه داشت. حزب توده در پنج‌شش سال نخست تاریخ خود شتابان و بی‌سابقه رشد یافته بود. وابستگی این حزب به شوروی و پیروی‌اش از استالینیسم از همان آغاز عیان بود و هرچه گذشت، آشکارتر هم شد. نیروهای فعال در صحنۀ سیاست ایران از حکومت و دربار و دولت‌ها گرفته تا نیروهای مذهبی و ملی و قدرت‌های غربی هر یک به دلیلی احساس خطر کردند و به مقابله برآمدند. شرح جزئیات کشاکش‌ها و نتایج و آثار آنها خارج از حوصلۀ این مقال است. این رویارویی افزون بر عرصۀ عمل، در حوزۀ اندیشه و نظر نیز در جریان بود و در زمینه‌سازی زایش و ظهور جامعه‌شناسی تاریخی و کلاً در تحولات حوزۀ علوم انسانی مؤثر افتاد. بدون توجه به این زمینه و پیشینه نمی‌توان شرایط امکان زایش جامعه‌شناسی تاریخی و تاریخ نظریه‌ای در ایران را روشن کرد. استالینیسم، که حزب توده پیرو و مبلّغ و مروج آن بود، روایتی ویژه از ماتریالیسم تاریخی و نظریۀ تاریخی مارکس عرضه می‌کرد. بن‌مایۀ این روایت فرضیۀ تک‌خطی تکامل تاریخی بود که بر پایۀ آن، همۀ جوامع بشری تحت یک قانونمندی عام و جهانشمول از ادوار و مراحل مشخص و معینی می‌گذشتند. این نظریه دلالت و کارکرد سیاسی ویژه‌ای داشت. در دستگاه ایدئولوژی استالینیستی، نظریۀ انقلاب مارکس به‌گونه‌ای تفسیر می‌شد که سرشت انقلاب اکتبر و نظام برآمده از آن را با تردید و پرسش مواجه نسازد. نظریۀ شیوۀ تولید آسیایی به همین علت کنار گذاشته شد. شواهد و داده‌های مرتبط با این نظریه در آثار مارکس حاکی از آن بودند که او به فرضیۀ تکامل تک‌خطی باور نداشت. اینکه مارکس تا چه حد و تا کجا و تا چه زمانی به این نظریه پایبند مانده بود در میان مفسران آثار و آراء او محل مناقشه و اختلاف بود و هنوز هم هست. این مسئله که می‌توانست برای ایدئولوژی رسمی شوروی دردسرساز باشد در کنفرانس لنینگراد در سال 1929م موضوع بحث قرار گرفت و به جای اینکه حل شود، منحل شد! از آن پس، مورخان شوروی، و از جمله ایران‌شناسان، در آثار خود تاریخ جوامع و کشورهای گوناگون و از جمله ایران را بر پایۀ فرضیۀ تک‌خطی روایت می‌کردند. با این همه، موضوع نظریۀ تاریخی مارکس و مسئلۀ نظریۀ شیوۀ تولید آسیایی در بیرون از شوروی به‌گونه‌ای دیگر دنبال شد. در این میان، کشف و انتشار دست‌نوشتۀ معروف مارکس دربارۀ فرماسیون‌های اجتماعی‌–‌اقتصادی پیشاسرمایه‌داری اثری قطعی داشت و در تاریخ نظریۀ شیوۀ تولید آسیایی به نقطۀ عطفی تبدیل شد.[3]

اشاره شد که حزب توده برای روایت و تبیین و تفسیر تاریخ ایران از ایدئولوژی رسمی شوروی پیروی می‌کرد. در درون خود حزب توده این مسئله بدین سبب اهمیت داشت که در تعیین مواضع حزب در عرصۀ عمل سیاسی اثرگذار بود. مسئله‌ای که می بایست حل می‌شد این بود که جامعۀ ایران از نظر شرایط عینی انقلاب در کدام مرحله قرار داشت. آیا در مرحلۀ انقلاب پرولتری و سوسیالیستی بود یا در مرحلۀ انقلاب دموکراتیک ملی؟ در دهه‌های 1340 و 1350 خورشیدی، مسئله نه فقط نزد حزب توده که کلاً نزد همۀ گروه‌های مارکسیستی چنین طرح می‌شد و پاسخ‌های گوناگونی که هر یک از این گروه‌ها به این مسئله می‌دادند تعیین‌کنندۀ مواضع عملی آنان بود.[4] شناخت و تحلیل وضعیت کنونی در گروه شناخت مراحل و ادوار تاریخی گذشته بود. گذشتۀ تاریخی ایران را چگونه و با کدام ابزارهای مفهومی و نظریه‌ای می‌شد به مطالعه و تفسیر گرفت؟ شیوۀ یا شیوه‌های تولید ایران پیشاسرمایه‌داری چه بود؟ آیا ایران همچون جوامع اروپایی مراحل برده‌داری و فئودالیسم را طی و تجربه کرده بود؟ تأخر تاریخی ایران در نیل به سرمایه‌داری و عقب‌ماندگی عمومی ایران در قیاس با جوامع توسعه‌یافتۀ غربی را چگونه می‌شد توضیح داد؟ روشن بود که تاریخ‌نویسی ایرانی در وضعیتی نبود که بتواند به‌گونه‌ای درخور با این مسائل درگیر شود. این تاریخ‌نویسی که عمدتاً پای در سنت قدیم داشت و از تاریخ‌نویسی جدید نیز جز پاره‌ای روش‌ها و رویکردهای نقد و سنجش منابع و داده‌ها و استخراج و گردآوری شواهد چیز چندانی نگرفته و نیاموخته بود، توان و استعداد بررسی مسائل و مباحث مفهومی و نظریه‌ای را نداشت. در حوزۀ جامعه‌شناسی نیز وضعیت به‌گونه‌ای نبود که اهالی این رشته را آمادۀ کارهای میان‌رشته‌ای با رویکرد و روش تاریخی کند. اما حوادث سیاسی، درگیری‌های احزاب و تشکل‌ها، تحرکات جامعۀ روشنفکری، پیدایش و تأسیس پاره‌ای نهادها و مؤسسات علمی و پژوهشی و چاپ و انتشار برخی مجلات و نشریات و ترجمۀ برخی از آثار مورخان غربی و به‌ویژه ایران‌شناسان زمینه‌ای برای دگرگونی فراهم آورده بود. از آن میان، ترجمۀ پاره‌ای از تحقیقات و تألیفات ایران‌شناسان شوروی پیامدهای بسیار مهمی به دنبال آورد. انتشار ترجمۀ فارسی کتاب پطروشفسکی، کشاورزی و مناسبات ارضی ایران عهد مغول، و ترجمۀ فارسی کتاب تاریخ ماد دیاکونوف، هر دو به قلم کریم کشاورز، از نظر موضوع نوشتار حاضر دوران‌ساز شدند.[5] اولی را احمد اشرف و دومی را محمدعلی خنجی نقد کردند. هر دو منتقد با روایت استالینیستی پنجه در پنجه افکنده و فرضیۀ تک‌خطی تاریخ را به پرسش گرفتند. هم اشرف و هم خنجی، هریک به شیوه‌ای، خطر تاریخ‌نویسی ایدئولوژیک و آسیب‌ها و تحریف‌های آن را گوشزد کردند. این دو مقالۀ انتقادی، که در سال 1346ش منتشر شدند، در مطالعۀ سیر تاریخ جامعه‌شناختی و جامعه‌شناسی تاریخی در ایران واجد اهمیت و معنای خاص‌اند.[6] به استناد این مقالات و به‌ویژه با توجه به تداوم این‌گونه مباحث در نوشته‌ها و پژوهش‌های بعدی احمد اشرف می‌توان سال 1346ش را سال آغاز جامعه‌شناسی تاریخی و تاریخ نظریه‌ای در ایران به شمار آورد. مقالۀ خنجی که در مجلۀ راهنمای کتاب منتشر شد موجی برانگیخت. خنجی فعال سیاسی بود و کوشش فکری و علمی‌اش با انگیزه‌های سیاسی در مبارزه با هژمونی حزب توده و استالینیسم در جنبش چپ ایرانی گره خورده و در‌هم‌تنیده بود. چندی پس از انتشار مقالۀ یادشده، خنجی به‌گونه‌ای مشکوک درگذشت. او طرحی برای پژوهش دربارۀ تاریخ اجتماعی ایران و به‌ویژه تاریخ مالکیت درانداخته و گام‌هایی هم در این راه برداشته بود که با مرگ نابهنگام او ناتمام ماند. یادداشت‌هایی که از وی به شکل دست‌نوشته باقی ماند، بعدها به کوشش ایرج وامقی به شکل سلسله مقالات در مجلۀ اطلاعات سیاسی-اقتصادی منتشر شدند. این یادداشت‌ها در تاریخ نظریه‌ای شیوۀ تولید آسیایی در ایران ارزش و اهمیت ویژه دارند. خنجی در این یادداشت‌ها ضمن رد انتساب فرضیۀ تکامل تک‌خطی به مارکس، بر امکان کاربست نظریۀ شیوۀ تولید آسیایی برای تحلیل و تفسیر تاریخ ایران تأکید می‌کند.[7] پیش از این، به آثار و پیامدهای اصلاحات ارضی اشاره‌ای کردیم و اینجا یادآوری می‌کنیم که کوشش‌های فکری و پژوهشی خنجی را می‌توان با توجه به شرایط و اوضاع و احوال ایران پس از اجرای برنامۀ اصلاحات ارضی تفسیر کرد. به نظر می‌رسد یادداشت‌هایش را در سال‌های آخر زندگی‌اش نوشته باشد. اصلاحات ارضی جامعۀ فکری و علمی ایران را با یک مسئلۀ علمی مهم روبه‌رو کرده بود: شیوۀ تولید کنونی ایران چیست؟ آیا با اجرای اصلاحات ارضی ایران وارد مرحلۀ سرمایه‌داری شده است؟ وضعیت ایران پیشاسرمایه‌داری را با کدام مفهوم/مفاهیم می‌توان توضیح داد؟ نه تاریخ سنتی و نه جامعه‌شناسی غیرتاریخی نمی توانستند به این پرسش‌ها پاسخ گویند. با توجه به تأثیرات مارکسیستی و جایگاه آن در جامعۀ فکری ایران آن روزگار، نظریۀ تاریخی مارکس و نظریۀ شیوۀ تولید آسیایی و مفهوم‌/‌نظریۀ استبداد شرقی اهمیت ویژه یافت. آیا آن‌گونه که استالینیست‌ها می‌گویند ما در تبیین و تفسیر تاریخ ایران پیش از دورۀ جدید یا ایران پیشاسرمایه‌داری باید در پی کشف دوره‌های برده‌داری و فئودالی باشیم؟ آیا تاریخ‌نگاری به سبک و سیاق ایران‌شناسان شوروی، امثال دیاکونوف، پطروشفسکی، پیگولوسکایا، ایوانف و دیگران را می‌شود دنبال کرد؟ پاسخ اشرف و خنجی منفی بود. از نظر اینان، اگرچه می‌توان در مطالعۀ تاریخ ایران از اصول و مبانی عام علوم اجتماعی و نظریه‌های علمی بهره گرفت، اما در این کار باید ویژگی‌های تاریخ ایران را در نظر داشت. نظریه در حکم ابزاری است که با آن واقعیت تحلیل می‌شود. اگر نظریه به جای خود واقعیت بنشیند، کاری که تاریخ‌نویسان ایدئولوژیکی مانند ایران‌شناسان شوروی و مقلدان ایرانی آنان می‌کردند، به جای تبیین تاریخ تحریف تاریخ خواهیم داشت. صورت خاص یا صورت‌بندی‌های خاص ایران پیشاسرمایه‌داری با مطالعۀ روشمند علمی و فارغ از سلطۀ ایدئولوژیک کشف‌شدنی و فهم‌پذیر خواهد بود و مورخان و جامعه‌شناسان ایرانی موظف به اجرای آن هستند.

برخلاف خنجی که مرگ نابهنگام او برنامۀ مطالعاتی‌اش را نیمه‌کاره نهاد، احمد اشرف راهش را ادامه داد. پس از مقالۀ بسیار پُراهمیتی که در نقد پطروشفسکی نوشت، چندین مقالۀ مهم در مجله جهان نو انتشار داد و در آنها بر ضرورت به کارگیری رویکرد و روش جامعه‌شناسی تاریخی در تبیین ویژگی‌های تاریخی ایران تأکید کرد. مطالعۀ تاریخ ایران با رویکرد جامعه‌شناسی تاریخی نشان می‌دهد که روایت‌های کلی و یک‌تکه از تاریخ ایران و تعمیم دادن شرایط و ویژگی‌های یک دوران به همۀ ادوار تا چه اندازه با واقعیت جامعۀ ایران در طول تاریخ درازآهنگش ناسازگاری دارد.

یکی از مهم‌ترین کارهای اشرف ترجمۀ مقدمۀ اریک هابسبام بر دست‌نوشتۀ مارکس دربارۀ فرماسیون‌های پیشاسرمایه‌داری بود. این دست‌نوشته نشان می‌دهد که دیدگاه مارکس دربارۀ شیوۀ تولید آسیایی دچار تحولی بسیار معنادار و پُراهمیت شده است که مفسران او تا پیش از کشف و انتشار آن از آن بی‌خبر و غافل بودند. در ابتدا، مارکس و انگلس دربارۀ نظام آسیایی بر مسئلۀ کمبود آب و دیوان‌سالاری و تأسیسات آب و آبیاری تکیه کرده بودند. چنین رویکردهایی پیش از آنان نزد پاره‌ای از دانشمندان و اندیشه‌گران اروپایی سابقه داشت. اما مارکس با ادامۀ مطالعات و تأملات خود، آن‌گونه که دست‌نوشته به روشنی گواهی می‌دهد، به نظریه‌ای بدیع رسیده بود که به جای دیوان‌سالاری و تأسیسات آب بر مفهوم شهر و روستا و عدم جدایی و استقلال شهر از روستا در تاریخ شرق و آسیا تأکید داشت. در نظام آسیایی، روستاها هر یک به مثابه نوعی جهان کوچک و بسته اقتصاد خودکفا دارند و به همین علت، در این نظام مجالی برای رشد بازرگانی و پیدایش اقتصاد پولی که زمینۀ رشد شهرهاست پدید نمی‌آید. این چکیدۀ روایتی بود که مارکس در آن دست‌نوشته طرح کرده بود.[8] کشف و انتشار این دست‌نوشته در تاریخ نظریۀ شیوۀ تولید آسیایی نقطۀ عطفی بود. اریک هابسبام مقدمه‌ای بسیار روشنگر بر ترجمۀ انگلیسی این دست‌نوشته نوشت. احمد اشرف آن را ترجمه کرد و با مقدمه‌ای به قلم خودش در مجلۀ جهان نو در 1348ش منتشر ساخت.[9] پیش از آن، در 1346ش، در همان مجله مقاله‌ای با عنوان ”نظام فئودالی یا نظام آسیایی“منتشر کرده بود. اشرف در این مقاله نیز به بحث دربارۀ صورت‌بندی اجتماعی‌–‌اقتصادی ایران پرداخت و برای نخستین‌بار به هر دو روایت اول و دوم از شیوۀ تولید آسیایی اشاره کرد. اهمیت این امر وقتی روشن می‌شود که به آثار و پیامدهای بی‌توجهی به تفکیک فرض اول و دوم در تاریخ نظریۀ شیوۀ تولید آسیایی به شکل کلی و در تاریخ این نظریه در ایران به شکل خاص توجه کنیم. در دهۀ 1340ش که اشرف با دقت به این دو فرض توجه می‌کرد و توجه می‌داد، کسی نمی‌دانست که قرار است دانشمندان و پژوهشگران ایرانی در نظریه‌پردازی دربارۀ مسئلۀ انحطاط و عقب‌ماندگی ایران عمدتاً بر فرض اول (مبتنی بر دیوان‌سالاری و کمبود آب) تکیه و تأکید کنند. هنوز نه از نظریۀ استبداد ایرانی و جامعۀ پراکنده و جامعۀ کوتاه‌مدت کاتوزیان خبری بود و نه از آثار و نوشته‌های امثال زیباکلام و علمداری.

اشرف تحقیق و تفحص دربارۀ ویژگی‌های نظام اجتماعی ایران را پی گرفت و به مطالعۀ تاریخ شهر و شهرنشینی روی آورد. چند سال پس از مقالات یادشده که در آنها به دقت از نظریۀ شیوۀ تولید آسیایی و دو فرض اول و دوم آن و همچنین از نظریۀ ابن‌خلدون و وبر سخن گفت، مقالۀ بسیار پُراهمیتی با نام”ویژگی‌های تاریخی شهرنشینی در ایران دورۀ اسلامی“ نوشت و در نامۀ علوم اجتماعی منتشر کرد. این مقاله را می‌توان نخستین نوشتۀ روشمند و نظریه‌ای دربارۀ سرشت شهر و شهرنشینی در ایران به شمار آورد که به زبان فارسی و به قلم یک ایرانی نوشته شده است. شماری از جامعه‌شناسان غربی، کسانی چون ماکس وبر و لوییس ممفورد، این مدعا را مطرح کرده بودند که شهر به معنایی که در تاریخ مغرب‌زمین پدیدار شده، پدیدۀ خالص غربی است و به بقیۀ نقاط جهان تعمیم‌پذیر نیست. اشرف در مقالۀ یادشده به ویژگی‌های شهر ایران در روزگار اسلامی توجه و تأکید کرد و تفاوت‌های آن را با شهر اروپایی یا غربی به بحث گذاشت. در شهر ایرانی، از اصناف آزاد و خودفرمان‌–‌آن‌گونه که در شهرهای اروپایی می‌بینیم-‌خبری نبود. شهر ایرانی، برخلاف شهر اروپایی، محل حضور حاکم، ارباب و مالک بود. وجود کوشک یا ارگ حکومتی و بازار و مدرسه و مسجد در مرکز شهر ایرانی از این حضور خبر می‌داد.[10] شهرهای غربی قرون وسطا از روستاهایی که محل استقرار فئودال‌ها بود، مستقل بودند. اصناف خودگردان و خودفرمان با قوانین و قواعد معین زمینۀ رشد و گسترش پیشه‌وری و کارگاه‌ها و تقسیم کار را پدید می‌آوردند. اشرف برای تبیین ویژگی‌های شهرهای ایرانی مفهوم/نظریۀ پدرسالاری ماکس وبر را به کار گرفت. به باور او، شهرهای ایرانی چه در روزگار باستان و چه در دورۀ اسلامی پایگاه قدرت و جایگاه دستگاه دیوان‌سالاری نظام پدرسالار یا شه‌پدری بوده‌اند. در این شهرها، نه اصناف خویش‌فرمان و نه رشد و تکامل پیشه‌وری و تقسیم کار و نه شهروند و مفهوم شهروندی پدید نیامد. حضور حکومت در این شهرها مجال و امکانی برای پیدایش شهر شهروندمدار باقی نمی‌گذاشت.[11]

احمد اشرف از نخستین کسانی است که کوشیدند مکتب‌ها و روش‌ها و رویکردهای نوین جامعه‌شناسی را به ایرانیان بشناسانند. برای نمونه، می‌توان به کوشش‌های او برای معرفی جامعه‌شناسی انتقادی اشاره کرد. در جو ایدئولوژی‌زدۀ آن روزگار، پیشنهاد و پیگیری روش‌های تحقیق ترکیبی و متکثر نیز فی‌نفسه مهم بود. اشرف در این باره نیز در زمرۀ پیشگامان بوده است. او بر این باور است که برای تحلیل و تفسیر تاریخ ایران و فهم ویژگی‌های جامعۀ ایرانی می‌توان و باید از نظریۀ ابن‌خلدون و ماکس وبر و نظریه‌ها و مفهوم‌های دیگر در کنار نظریۀ مارکس بهره گرفت.[12] به باور او، غفلت مارکس و دیگر کسانی که چشم‌بسته از نظریۀ شیوۀ تولید آسیایی او پیروی کرده و آن را به کل تاریخ ایران تعمیم داده‌اند، از یک ویژگی بسیار مهم تاریخ و جامعۀ ایرانی غافل بوده‌اند که روایت آنان را به درجات از واقعیات تاریخ ایران دور کرده است و آن حضور پُررنگ نظام ایلی و عشایری در تاریخ و جامعۀ ایران بوده است. بنابراین، او پیشنهاد می‌کرد که برای تحلیل و تفسیر تاریخ ایران می‌بایست از نظریۀ ”تنازع میان‌گروهی“ یا نظریۀ ”نزاع خارجی“ بهره گرفت که روابط یک‌جانشینان (شهر و روستا) با کوچ‌نشینان (نظام قبیله‌ای و ایلی) را توضیح می‌دهد. ابن‌خلدون یکی از پیشگامان بزرگ این نظریه بوده است و دستگاه نظریه‌ای و مفهومی او برای پرتوافکنی به گوشه‌ها و سویه‌هایی از تاریخ ایران به کار می‌آید.[13] اشرف بر این باور بود که با توجه به نقش ویژۀ نظام ایلی می‌توان گفت که تاریخ ایران همواره میان پیدایش و برآمدن و برافتادن سه گونه نظام آسیایی، فئودالی و ملوک‌الطوایفی در نوسان بوده است. نسخۀ نخست شیوۀ تولید آسیایی که بر دیوان‌سالاری آب‌محور تأکید می‌کرد به کلی این ویژگی را مغفول می‌نهاد. نسخۀ دوم آن نظریه نیز اگرچه نسبت به نسخۀ نخست پخته‌تر و کارآمدتر بود، اما از آنجا که صرفاً بر وحدت شهر و روستا و عدم انفکاک آنها در نظام آسیایی توجه و تأکید می‌کرد و به نقش نظام ایلی توجهی نداشت، نقص و کاستی داشت و نمی‌توانست برای تحلیل تاریخ ایران به کار گرفته شود. اشرف چنین نتیجه گرفت که

رابطۀ اساسی شهر و روستا در تحلیل مارکس باید به تفهم روابط شهر و ایل و روستا توسعه یابد و بُعد سوم ساختمان جامعۀ ایرانی، در هر تحلیلی که از آن به عمل می‌آید، در نظر گرفته شود. در تحلیل روابط این اجتماعات و نقش اجتماعات ایلی باید دو جریان عمده را در نظر داشت: نخست هجوم ایلات و عشایر خارجی است و دیگری جابه‌جا شدن آنها در ایران و جذبشان در کل نظام اجتماعی‌–‌اقتصادی‌–‌سیاسی ایران.[14]

به این ترتیب، می‌توان گفت که احمد اشرف نخستین جامعه‌شناس‌–‌مورخ ایران است و آثار و نوشته‌های او نخستین آثاری در زبان فارسی‌اند که به معنای دقیق کلمه می‌توان آنها را در زمرۀ آثار حوزۀ جامعه‌شناسی تاریخی قرار داد. امّا اشرفِ متأخر در کارها و آرای خود چرخشی داشته است و به گمان صاحب این قلم اشرفِ متأخر را می‌توان مورخ‌–‌جامعه‌شناس به شمار آورد. اینجا مجالی نیست که ظرایف و دقایق این دو تعبیر، یعنی جامعه‌شناسی تاریخی و تاریخ جامعه‌شناختی، را به شرح آوریم. شاید در عمل نیز کشیدن یک مرز مشخص میان این دو نشدنی باشد، اما به کوتاهی می‌توان اشاره کرد که مورخ جامعه‌شناس بیشتر به واقعیات تکیه و توجه دارد و در به کارگیری نظریه‌ها و مفهوم‌ها در تحلیل و تفسیر تاریخ، که مشحون از جزئیات و تفریدهاست، با وسواس و احتیاط بیشتری عمل می‌کند.

هوشیاری و دقت اشرف در به کارگیری نظریه‌ها و مفهوم‌ها در تحلیل و تفسیر تاریخ برای مورخ آموزنده است. به پاره‌ای از نمونه‌ها اشاره کنیم. اشرف مقاله‌ای دربارۀ اصناف و جامعۀ مدنی دارد که در مجلۀ گفتگو چاپ شده و در آن دربارۀ جنبش‌های ایران معاصر، از انقلاب مشروطه تا نهضت ملی و انقلاب اسلامی، بحث می کند. در این مقاله، می‌خواهد نقش اصناف را در این جنبش‌ها تبیین کند. اصناف در انقلاب مشروطه نقش دارند و برای نخستین‌بار سیاسی می‌شوند. نکتۀ ظریف و دقیقی که احمد اشرف ما را به توجه بدان فرا می‌خواند این است که نقش‌آفرینی اهالی این اصناف را نباید با حضور اصناف به مثابه انجمن‌ها و تشکیلات صنفی در هم بیامیزیم و یکی بینگاریم.[15] یک نمونۀ دیگر نقش کارگران است در انقلاب اسلامی. کارگران در این انقلاب فعال بودند، اعتصاب کردند، در تظاهرات شرکت کردند و بسیار مؤثر واقع شدند. اما حضور و مشارکت آنان مبتنی بر خودآگاهی طبقاتی و بر پایۀ یک هویت شخص اجتماعی نیست. به عبارت دیگر، کارگران در انقلاب اسلامی هستند، اما کارگر جامعۀ کارگری نیستند.[16] همین بحث را دربارۀ نقش‌آفرینی زنان در انقلاب مشروطه نیز می‌توانیم مطرح کنیم. زنان در آن انقلاب نقش‌آفرینی کردند، اما نه در مقام زن و نه بر پایۀ هویت زنانه.

نمونه مهم و آموزندۀ دیگر هشداری است که اشرف دربارۀ یکسان‌انگاری نظام طبقاتی ایران عصر ساسانی با نظام کاستی هند می‌دهد؛ خطایی که پاره‌ای از محققان غربی دچار آن شده و مقلدان خود را در ایران نیز به اشتباه انداخته‌اند. اشرف مقالۀ مهمی دربارۀ تحول نظام طبقاتی در ایران عصر ساسانی به دورۀ اسلامی نوشته است و در آن به بحث مفهومی دربارۀ کاست و نظام طبقاتی می‌پردازد. برای تبیین این تحول، اشرف مفهوم و نظام شبه‌کاستی را مطرح و پیشنهاد می‌کند. شماری از پژوهشگران گفته‌اند که با ورود و چیرگی اسلام و اعراب، نظام طبقاتی ایران از هم فرو پاشید و جامعه باز شد؛ جامعۀ طبقاتی عبورناپذیر ساسانی تحرک اجتماعی نداشت. اشرف این دیدگاه جاافتاده را که بر اثر چیرگی اعراب مسلمان نظام طبقاتی فروپاشید و جای خود را به جامعۀ آزاد داد نقد می‌کند و به جای آن مفهوم ”جامعه نیمه‌باز“ را پیشنهاد می‌کند. به باور وی، جامعۀ عصر اسلامی نه جامعۀ شبه‌کاستی ساسانی است و نه جامعۀ کاستی هندی و نه جامعۀ باز و آزاد مفروض پاره‌ای از محققان و نه جامعه‌ای با سلسله‌مراتب فئودالی قرون وسطایی. جامعه‌ای است نیمه‌باز که در تحول تاریخی عصر ساسانی به دورۀ اسلامی پدیدار شد.[17] اشرف این مفهوم/نظریه را بر پایۀ داده‌های مندرج در متون و منابع تاریخی طرح می‌کند. نمونه‌های دیگری از این دست دقت‌های مفهومی را می‌توان از نوشته‌های اشرف نقل کرد، اما جستار کوتاه حاضر گنجایش بیش از این ندارد. اشرفِ متأخر بیشتر در جایگاه مورخ‌–‌جامعه‌شناس قرار می‌گیرد. او پاره‌ای از ملاحظات روش‌شناختی خود را چنین مطرح کرده است که مفهوم‌ها و نظریه‌ها باید از مطالعۀ تاریخ به دست آیند و بر پایۀ شواهد و واقعیت‌های جهان تاریخی آدمی ساخته و پرداخته شوند، نه بالعکس.

[1]نمونۀ مهمی از این‌گونه تفسیر آن است که از سوی نهضت آزادی در جزوۀ ایران در آستانۀ یک انقلاب بزرگ آمده است. برای مطالعۀ گزارشی کوتاه در این باره بنگرید به سعید برزین، زندگینامۀ سیاسی مهندس بازرگان (تهران: مرکز، 1374)، 180-176. دربارۀ انقلاب سفید و اصلاحات ارضی و آثار و پیامدهای آن پژوهش‌های متعدد در دست هست و در اینجا اشاره‌ای به مقالۀ احمد اشرف بایسته است:

Ahmad Ashraf, “From the White Revolution to the Islamic Revolution,” in Iran after the Revolution: Crises of an Islamic State, eds. Saeed Rahnama and Sohrab Behdad (London and New York: I.‌B. Tauris & Co Ltd, 1995), 21-44.

[2]یک نمونۀ مشهور محمود محمود بود که آشکارا اعلام می‌کرد کشورهایی چون ایران شایستۀ مشروطه و دموکراسی نیستند. محمود از منادیان نظریۀ توطئه بود و از انقلاب مشروطه با تعبیر ”انقلاب مصنوعی“ یاد می‌کرد که آشی بود پخته‌شده در سفارت انگلیس. بنگرید به داریوش رحمانیان، ”مشروطۀ محمود،“ در همایوننامه (تهران: نگارستان اندیشه، 1395)، جلد 1، 397-402. محمود در جایی از تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در قرن 19 چنین نوشت: ”بدبختی ملت ایران از همان روز شروع گردید که ملت از همه‌جا بی‌خبر ایران را به قبول این نوع حکومت واداشتند. “ بنگرید به محمود محمود، تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در قرن 19 (تهران: اقبال، 1367)، جلد 8، 210. همو گفته است که ”هرگاه ایران شاه داشت و ملت گرفتار آشوب و فتنۀ انقلاب مصنوعی و ساخت بیگانه نبود، چنین واقعه پیش نمی‌آمد. “ که منظور امضای قرارداد 1907م است. بنگرید به محمود، تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس، جلد 7، 387.

[3]بنگرید به استفن پ. دون، سقوط و ظهور شیوه تولید آسیایی، ترجمۀ عباس مخبر (تهران: مرکز، 1368)؛

Karl A. Wittfogel, Oriental Despotism: A Comparative Study of Total Power (Massachusetts: Murry Printing Company, 1973);

داریوش رحمانیان، تاریخ علتشناسی انحطاط و عقبماندگی ایرانیان و مسلمین (تبریز: دانشگاه تبریز، 1382)، فصل پانزدهم: نظریۀ شیوۀ تولید آسیایی و هواداران ایرانی آن، 390-419.

[4]بنگرید به Maziar Behrooz, Rebels with a Cause, The Failure of the Left in Iran (London and New York: I.B. Tauris, 1999).

این اثر با به فارسی ترجمه و منتشر شده است: مازیار بهروز، شورشیان آرمانخواه، ترجمۀ مهدی پرتوی (تهران: ققنوس، 1380).

[5]ایگور میخائیلویچ دیاکونوف، تاریخ ماد، ترجمۀ کریم کشاورز (تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1345)؛ ای. پ. پطروشفسکی، کشاورزی و مناسبات ارضی در ایران عهد مغول، ترجمۀ کریم کشاورز (تهران: مؤسسۀ مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران، 1344).

[6]بنگرید به احمد اشرف، ”نظام فئودالی یا نظام آسیایی،“ جهان نو، سال 22، شمارۀ 5-7 و 8 (1346). اشرف چندی پس از آن کتاب دیگری از ایران‌شناسان شوروی را نقد کرد: احمد اشرف، ”نقد کتاب تاریخ ایران از دوران باستان تا سدۀ هجدهم، تألیف پیگولوسکایا و دیگران،“ نامۀ علوم اجتماعی، شمارۀ 1 (1347)، 181-189؛ مقالۀ ”تاریخ ماد و منشأ نظریۀ دیاکونوف،“ از محمدعلی خنجی که برای نخستین‌بار در مجلۀ راهنمای کتاب منتشر شده بود، در این کتاب بازنشر شده است: محمدعلی خنجی، رسالهای در بررسی تاریخ ماد و منشأ نظریه دیاکونوف، همراه با چند مقاله و یادداشت دیگر (تهران: طهوری، 1358).

[7]بنگرید به سلسله مقالات محمدعلی خنجی، ”ارزش نظریۀ وجه تولید آسیایی و تاریخچۀ آن،“ اطلاعات سیاسیاقتصادی، شماره‌های 81 تا 84 و 89 تا 92 و 99 تا 114 (1373-1375).

[8]بنگرید به کارل مارکس و فردریک انگلس، دربارۀ تکامل مادی تاریخ: 2 رساله و 28 نامۀ مارکس و فردریک انگلس، ترجمۀ خسرو پارسا (تهران: دیگر، 1380)؛ کارل مارکس، صورتبندیهای اقتصادی پیشاسرمایهداری، ترجمۀ خسرو پارسا (تهران: دیگر، 1378)؛ کارل مارکس، گروندریسه: مبانی نقد اقتصاد سیاسی، ترجمۀ باقر پرهام و احمد تدین (تهران: آگاه، 1378)، جلد 1؛ موریس گودلیه، شیوۀ تولید آسیایی، ترجمۀ ف. امیراختیار (تهران: نسیم، 1358).

[9]اریک هابسبام، ”نظری به دوره‌بندی تاریخ و تکامل تاریخی،“ ترجمه احمد اشرف، جهان نو، سال 24، شمارۀ 3 (شهریور 1348)؛ احمد اشرف، ”دربارۀ نظام آسیایی،“ جهان نو، سال 24، شمارۀ 3 (شهریور 1348).

[10]احمد اشرف، ”ویژگی‌های تاریخی شهرنشینی در ایران دورۀ اسلامی،“ نامۀ علوم اجتماعی، دورۀ 1، شمارۀ 4 (تیرماه 1353)، 7-49. او چند سال بعد، این بحث را در پاره‌ای نوشته‌ها و پژوهش‌های دیگر خود پی گرفت؛ از جمله در احمد اشرف، ”تداوم برخی از ویژگی‌های تاریخی زندگی شهری در ایران از دوران ساسانی به دوران اسلامی،“ آرش، دورۀ 5، شمارۀ 6 (1360)، 132-155.

[11]بنگرید به اشرف، ”ویژگی‌های تاریخی شهرنشینی در ایران دورۀ اسلامی،“ 7-49؛ اشرف، ”تداوم برخی از ویژگی‌های تاریخی زندگی شهری در ایران،“ 132-155؛ احمد اشرف، موانع تاریخی رشد سرمایهداری در ایران (تهران: زمینه، 1359)، 23-41؛ احمد اشرف، ”نظام صنفی، جامعۀ مدنی و دموکراسی در ایران،“ گفتگو، شمارۀ 14 (زمستان 1375)، 17-47؛ احمد اشرف، ”پژوهش و تحقیق: شهرنشینی از دیدگاه جامعه‌شناسی تاریخی،“ آرش، شمارۀ 24 (تیر 1360).

[12]اشرف پیشگام معرفی ماکس وبر و جامعه‌شناسی تفهمی و جامعه‌شناسی انتقادی به ایرانیان بود و چندین مقالۀ خوب و خواندنی منتشر کرد: احمد اشرف، ”زندگی و آثار ماکس وبر،“ سخن، دورۀ 17، شمارۀ 4 (تیر 1346)، 375-381؛ شمارۀ 5 (مرداد 1346)؛ احمد اشرف، ”روش‌شناسی ماکس وبر،“ سخن، دورۀ 17، شمارۀ 6 و 7 (شهریور و مهر 1346)، 596-608؛ احمد اشرف، ”ماکس وبر و علوم اجتماعی: جامعه‌شناسی عمومی ماکس وبر،“ سخن، دورۀ 17، شمارۀ 8 (آبان 1346)، 799-805 ؛ دورۀ 17، شمارۀ 9 (آذر 1346)؛ احمد اشرف، ”جامعه‌شناسی سیاسی ماکس وبر،“ سخن، دورۀ 17، شمارۀ 10 (دی 1346)، 1009-1017؛ احمد اشرف، ”جامعه‌شناسی سیاسی نظام‌های شه‌پدری و فئودالی ماکس وبر،“ سخن، دورۀ 17، شمارۀ 11 و 12 (اسفند 1346 و فروردین 1347)؛ احمد اشرف، ”رابرت مک‌آیور و جامعه‌شناسی درایتی و تفهّمی،“ نامۀ علوم اجتماعی، دورۀ 1، شمارۀ 2 (زمستان 1347). این مقاله نقدی بود بر کتاب جامعه و حکومت، اثر معروف رابرت مک‌آیور که ترجمۀ فارسی آن را بنگاه ترجمه و نشر کتاب به قلم ابراهیم علی کنی و در 1344 منتشر کرده بود. جامعه‌شناسی انتقادی سی. رایت میلز ، جامعه‌شناس نامدار امریکایی نیز در سال 1345 به قلم اشرف معرفی شد: احمد اشرف، ”سی. رایت میلز و جامعه‌شناسی انتقادی،“ سخن، دورۀ 16، شمارۀ 10 (آذر 1345). اخیراً شماری از مقالات اشرف گردآوری و در یک مجموعه در قالب کتاب منتشر شده است: احمد اشرف، نقد و نظری در علوم انسانی و اجتماعی، به اهتمام ابراهیم اشک شیرین (تهران: گستره، 1393).

[13]اشرف، ”نظام فئودالی یا نظام آسیایی،“ 161؛ احمد اشرف، موانع تاریخی رشد سرمایهداری در ایران: دورۀ قاجاریه (تهران: زمینه، 1359)، 35-38.

[14]اشرف، ”نظام فئودالی یا نظام آسیایی،“ 162-160. اشرف شرحی دقیق از نظریۀ مارکس دربارۀ شهرهای شرقی و دوره‌بندی تاریخ به دست داده است و این امر از نظر تاریخ نظریۀ شیوۀ تولید آسیایی و روایت یا نسخۀ دوم آن بسیار پر اهمیت است. بنگرید به احمد اشرف، ”شهرنشینی از دیدگاه جامعه‌شناسی تاریخی،“ آرش، شمارۀ 25 (1360)، 94-100.

[15]بنگرید به اشرف، ”نظام صنفی، جامعۀ مدنی و دموکراسی در ایران.“

[16]احمد اشرف، ”کالبدشکافی انقلاب: نقش کارگران صنعتی در انقلاب ایران،“ گفتگو، شمارۀ 55 (فروردین 1389)، 55-125.

[17]احمد اشرف، ”نگرشی در تحول شالوده‌های نظام طبقاتی از دورۀ ساسانی به دورۀ اسلامی،“ آرش، شمارۀ 24 (تیر 1360)، 69-86.