پیرکوهستان، باغ بهشتی، و انجمن آدم‌کشان: افسانه‌ها و حقایق دربارۀ اسماعیلیان نزاری

شفیق نزارعلی ویرانی[1] <Shafique N. Virani <shafique.virani@utoronto.ca دانش‌آموختۀ دکتری مطالعات اسلامی دانشگاه هاروارد و دانشیار مطالعات اسلامی دانشگاه تورنتو و استاد ممتاز این دانشگاه است. پیش از این، عضو هیئت علمی دانشگاه هاروارد و رئیس بخش علوم انسانی دانشگاه زاید امارات متحده عربی بوده است. پژوهش‌های ایشان بر تشیع اسماعیلی و اثنی‌عشری، مطالعات قرآنی، تاریخ اسلام، فلسفه، عرفان، کثرت‌گرایی، ادبیات عربی، ادبیات فارسی و مسلمانان جنوب آسیا متمرکز است. ایشان از سازمان کنفرانس اسلامی، مؤسسۀ امریکایی دین، انجمن مطالعات خاورمیانه، بنیاد ایران‌شناسی، جشنوارۀ بین‌المللی فارابی جوایز و تقدیرنامه‌هایی دریافت کرده و جایزۀ کتاب بین‌المللی سال را نیز از دولت ایران گرفته است. علاوه بر مقالات فراوان، در جستوجوی رستگاری: اسماعیلیان پس از حملۀ مغول از ایشان به زبان فارسی منتشر شده است.

روزگاری، شاهزادۀ شریری زندگی می‌کرد . . .

حکایت شده است مولکتی (Mulecte) بلادی است که شاهزادۀ بسیار شریری، معروف به پیر کوهستان، مدت‌ها پیش در آنجا زندگی می‌کرد.[2] بدین ترتیب، روایت تقریباَ افسانه‌ای مارکوپولو از انجمن مخفی”قاتلین“ و رهبرشیطان‌صفت ‌آنها، ”پیر کوهستان،“ آغاز می‌شود.

در سال 697ق/1298م، مارکوپولو، سیاح بی‌باک ونیزی، پس از ۲۴ سال اقامت در آسیا در مسیر بازگشت در شهر جنوآ اسیر شد؛ همانجا که با روستیکلو، نویسندۀ مستعداستان‌های عاشقانه، آشنا شد. چنان‌که در طرحی که کویینتوچنی‌ به تصویر کشیده است، مارکوپولو در زندان جزئیات جذاب سفرهایش و داستان‌هایی را که از این و آن شنیده بود برای دوستش بازگو کرد (تصویر ۱).[3] روستیکلو اين داستان‌ها را ثبت و ضبط كرد و روايت‌ خودش را نیز به آنها افزود.

2p-1

مارکوپولو روایت می‌کند که پیر کوهستان ”به زبان آنها علاءالدین‌ نامیده می‎شد:“

او در دره‌ای به غایت باشکوه که میان دو کوه مرتفع احاطه شده بود سکونت داشت و آنجا را به فراخ‌ترین و زیباترین بوستانی که دراین دنیا تا به حال دیده شده مبدل ساخته بود. از همۀ گیاهان، گل‌ها و میوه‌های نیک جهان و درختانی که در آن خطه به دستور او کاشته شده بود، به وفور در آنجا دیده می‌شد. به فرمان او زیباترین خانه‌ها و کاخ‌هایی را که تاکنون دیده شده، با تنوع مسحورکننده‌ای، با لاجورد تزیین و تذهیب شده بود . . . به‌علاوه، همان‌طور که او دستور داده بود، در آن باغ فواره‌های زیبایی ساخته شد که از برخی شراب، از تعدادی شیر‌، از بعضی عسل و از شماری دیگر زلال‌ترین آب‌ها جاری می‌گشت. در آنجا زیباترین بانوان و دوشیزگان جهان سکنی داشتند و تمامی آنها‌ دور‌تادور این فواره‌ها در کمال هنرمندی می‌توانستند به خوبی بنوازند و نغمه‌های خوش‌آهنگ سر دهند و حتی بسی بهتر از سایر‌ زنان این جهان در ملاحت و فریبندگی تمام به رقص درآیند که امری بسیار مسرت‌بخش جلوه می‌کرد. مهم‌تر اینکه این زنان برای هرگونه اغوا و هوسرانی که در مخیله مردان خطور می‌کرد، آموزش وافی دیده بودند . . . پیر کوهستان مردان خویش را متقاعد ساخته بود که بهشت در آن باغ واقع گشته است.

اما پیر کوهستان در برافراشتن باغ بهشتی خود، با آن دوشیزگان عشوه‌‎گر، جوی‌های شراب، شیر، عسل و آب، انگیزۀ شومی را در سر می‌پروراند. مارکوپولو به ما می‌گوید که او در آرزوی تشکیل گروهی از آدمکشان بود که ”اساسین“ نامیده می‌شدند و جسارت کشتن دشمنانش را داشتند. برای نیل به نقشۀ‌ شوم خویش،

گاهی اوقات پیر کوهستان، هنگامی که در آرزوی کشتن فرمانروایی بود که جنگی به راه انداخته بود یا دشمنش محسوب می‌شد، دستور می‌داد برخی از این جوانان را [که در کاخش‌ نگه ‎داشته بود] در آن بهشت قرار دهند . . . او افیونی به آنها می‌داد که بلافاصله پس از نوشیدنش به چنان خواب عمیقی فرو می‌رفتند که گویی نیمه‌جان بودند و بدین ترتیب، سه روز و سه شب می‌خوابیدند. سپس، آنها را در هنگام خواب به اتاق‌های مختلف قصرهای همان باغ می‌برد. در آنجا بیدارشان می‌کرد‌ و در آن هنگام بود که پیروانش متوجه می‎شدند که کجا هستند . . . او جماعتش را از این طریق چنان ترغیب به مرگ کرده بود که گویی فقط از این مجاری احتمال ورود به بهشت را پیدا می‌کردند. لذا هر کسی که پیر کوهستان به وی دستور می‌داد به خاطر او جانش را فداکند، خود را بسیار سعادتمند می‌پنداشت؛ به این امید که مستحق رفتن به بهشت گشته‌ است. بدین ترتیب، این پیروان و ‌آدمکشان‌ بسیاری از فرمانروایان یا افراد دیگری را که دشمنان پیر کوهستان محسوب می‌شدند کشتند.

با اغوای جوانانی که به آنها افیون داده شده بود و با فراهم کردن باغ مجللی برای عیش و طرب که جوانان فکر می‌کردند بهشت است، پیر کوهستان می‌توانست آنها را متقاعد کند که دستوراتش را عملی سازند و دشمنانش را به قتل برسانند.

گزارش مارکوپولو با چنان سرعتی در سراسر اروپا منتشر ‎شد که به ”یکی از کثيرالانتشارترین روایت‌های محلی، اگر نه تأثیرگذار، در اروپای اواخر قرون وسطا“ مبدل گشت.[4] چنان‌که مارک کروز، پژوهشگر نسخه‌های خطی، می‌نویسد که گزارش مارکوپولو‌ ”هم داستان یک سفر است و هم داستانی است که سفر کرده است.“[5] شاید یکی از معروف‌ترین نسخه‌های این گزارش‌ها همانی باشد که همراهی آگاهی‌بخش برای کریستف کلمب در سفرهای دریایی‌اش بود.[6] خوب یا بد، داستان ”پیر کوهستان“ و ”آدمکشان“ او برای قرن‌های متمادی چونان روایت غالب این موضوع بر سر زبان‌ها جاری بود، تا آنجا که جذابیتش به طرز عجیبی تا به امروز و حتی در محافل علمی نیز همچنان خریدار دارد. اودوریک پوردنون (م. 731ق/1331م)، هم‌عصر جوان‌تر مارکوپولو، اگرچه شخصاً از منطقۀ مذکور بازدید کرد، اما روایت‌ خویش از پیر کوهستان را تقریباً به صورت کامل بر اساس گزارش سلف خود بنا نهاد.[7] داستان سفرهای او در کتاب شگفتی‌ها گنجانده شده است که یک نسخۀ خطی فاخرِ نگارگری‌شدۀ‌ قرن پانزدهمی آن اکنون در کتابخانۀ ملی فرانسه نگهداری می‌شود. تصویر 2 مینیاتوری است که ضمیمۀ دفتر خاطرات اودوریک، مبلغ مذهبی فرقۀ فرانسیسکن، است که ”پیر کوهستان و باغ بهشتی‌اش“ را به تصویر می‌کشد که با قنطورس افسانه‌ای، پرندگانی به شکل چنگ، و دوشیزگان رقصنده کامل شده است.[8]

تصویر 2. پیر کوهستان و باغ بهشتی

تصویر 2. پیر کوهستان و باغ بهشتی

ماركوپولو در کتابش به شکل متعصبانه‌ا‌ی بر صحت ادعاهای خود اصرار می‌ورزد. او از یک سو به این نکته اذعان دارد که ‌گزارش‌هایش، علاوه بر مشاهداتش، شامل ”چیزهایی است که شنیده است“ و از سوی دیگر، اصرار دارد که

آنها را از مردانی شنیده که برای استناد و نقل قول کردن موثق بودند و اساساً حقیقت را بیان می‌داشتند ‌. . . این کار از این رو صورت پذیرفته که کتابی شیوا، مستند، با صداقت تمام و به دور از هر گونه کذب باشد تا شاید مطالبش افسانه تلقی نشود. هر آن کسی که این کتاب را بخواند یا بشنود باید کاملاً به آن اعتقاد داشته باشد، زیرا روایت‌هایش در صداقت کامل نگاشته شده‌اند.[9]

با این حال، پژوهش‌های جدید تصویری را نشان می‌دهد که به میزان قابل توجهی با گزارش مارکوپولو مغایر است و در عین حال نیز نشان از ردّ روایت‌هایی دارد که در داستانِ بسیار تأثیرگذار فوق‌‎الذکر به اوج خود رسیده است.[10] پیر کوهستان، معروف به ”علاءالدین،“ کسی نبود جز امام مسلمانان اسماعیلی، علاءالدین محمد (م. 653ق/1255م)، که در الموت ایران بر سریر قدرت بود. واژه‌های ”اساسین“ به معنای آدمکش، ”مولکتی“ و مشتقات آنها نیز کلماتی به غایت تحقیرآمیز بودند که از واژه‌هایی عربی مانند حشاشین و ملحد گرفته شده بودند.[11] به‌رغم آنکه شیعیان اسماعیلی غالباً با همسایگان سُنّی خود در صلح زندگی می‌کردند،خواهانی مانند نظام‌الملک، وزیر سلجوقی (م. 485ق/1092م)، و عطاملک جوینی، مورخ دورۀ مغول (م. 682ق/1283م)، مترصد فرصتی بودند تا دست به تحقیر و رسوا کردن آنها بزنند. با این همه، مجادله‌گرایان مسلمان به‌رغم آشنایی نزدیک‌‎ با اسماعیلیان و بیزاری از آنان، نتوانستند تصویری مانند روایت‌های برساختۀ تخیل در منابع اروپایی قرون وسطا برسازند.

در این مقاله، تاریخچۀ به اصطلاح ”انجمن مخفی“ اسماعیلیان نزاری را به اختصار واکاوی و تلقی‌های مارکوپولو و نفوذ قدرتمند آن را دربارۀ این موضوع بررسی می‌کنیم. در پایان نیز منابع نادری را به اشتراک می‌گذاریم که بسیاری از آنها اخیراً کشف شده‌اند. این منابع تازه‌یاب به ما فرصت می‌دهد راوی داستانی باشیم که البته اگرچه به اندازۀ‌ داستان مارکوپولو خیال‌انگیز نیست، اما به همان میزان گیراست.

پیشینۀ تاریخی اسماعیلیان نزاری

با درگذشت پیامبر اسلام، جامعۀ مسلمانان تفاسیرمتنوعی از پیام وی ‌را پذیرفتند. در میان مکاتب مختلفی که ظهور کردند، شیعیان امامی جایگاهی ممتاز برای اهل بیت قایل شدند و با دقتِ تمام پیرو رهنمود و راهنمایی آنها بودند. پس از درگذشت امام جعفر ‌صادق (148ق/765م)، جامعۀ شیعیان دچار انشعاب شد. از میان گروه‌های مختلف، یکی امامت پسرش موسای کاظم را به رسمیت شناخت، در حالی ‌که دیگران به این ادعا پایبند ماندند که جعفر صادق پسر ارشدش، اسماعیل مبارک، را جانشینی خود برگزیده بود. با گذر زمان، پیروان این پسر ارشد اسماعیلیان نامیده شدند، در حالی که پیروان پسر کوچک‌تر، پس از غیبت امام دوازدهم، به شیعیان اثنی‌عشری یا دوازده‌امامی معروف شدند. امروزه، شیعیان دوازده‌امامی اکثریت جمعیت کشورهایی مانند ایران، عراق، آذربایجان و بحرین را تشکیل می‌دهند، در حالی که اسماعیلیان، به رهبری امامشان والاحضرت آقاخان چهارم، اقلیتی هستند که در کشورهای مختلف پراکنده شده‌اند. اسماعیلیان، مشابه بسیاری دیگر از شیعیان، از نقش عقل در دین دفاع کرده، درک منحصراً تحت‌اللفظی (ظاهری) از کلام خدا را رد می‌کنند. در نتیجه، در مقابل اهل ظاهر (ظاهریان) به آنها لقب اهل باطن (باطنیان) داده شده است.

در سال 296ق/909م، امام اسماعیلی عبدالله مهدی (م. 322ق/934م) خلافت فاطمی را تأسیس کرد. خلفای فاطمی در اوج قدرت خود بر بسیاری از مناطق شمال افریقا، شبه‌جزیرۀ عربستان، شام و سیسیل فرمانروایی کردند و حامی فعالیت‌های متعدد علمی و ادبی بودند. موفقیت‌های سیاسی فاطمیان شیعه رقبایشان را نگران کرد و خلفای سُنّی‌مذهب عباسی را به واکنش شدید واداشت و آنان را برانگیخت که نوشتن آثار جدلی افتراآمیزی را سفارش دهند و چنین نوشته‌هایی را تشویق کنند. هراس ناشی از پیروزی‌های اسماعیلیان را می‌توان از لحن گزندۀ بیانیه‌هایی ارزیابی کرد که بر ضد آنان صادر می‌شد. بغدادی (م. 429ق/1037م)، متکلم اشعری، با هیجان زایدالوصفی اسماعیلیان را این‌گونه متهم می‌کند:

ضرری که اهل باطن به فرق مسلمین زده‌اند بسی ‌مهیب‌تر از ضرر یهود، نصارا و مجوس و حتی عظیم‌تر از ضرر دهریان‌ و سایر مذاهب کفر است. خسران ایشان بر مسلمین بسی زیان‌بارتر از ضرر دجال است که در آخرالزمان ظهور می‌کند. برای اینکه تعداد آنانی که به واسطۀ دعوت باطنیان از ابتدای دعوتشان تا به امروز گمراه شده‌اند بسی بیشتر از تعداد نفوسی است که به دست دجال در وقت ظهورش گمراه خواهند شد. به این دلیل که فتنۀ دجال بیشتر از چهل روز به طول نخواهد انجامید، ولی فسق و فجور باطنیان از ذرات ‌شن‌های‌ بیابان و قطره‌های باران بیشتر است.[12]

پس از درگذشت امام مستنصر (478ق/1094م)، بین دو پسرش، ابومنصورنزار و مستعلی بالله، بر سر جانشینی نزاعی درگرفت که منجر به انشعاب در جماعت اسماعیلیان شد. اندکی قبل از این افتراق، حسن صباح (م. 518ق/1124م)، یکی از مقامات ارشد مستنصر، قلعه الموت را با موفقیت تسخیر کرد بود که بعدها به مقر پیروان امام نزار تبدیل شد. جنبش اسماعیلیه تحت رهبری قدرتمند حسن و جانشینان‍ش در سراسر قلمرو دشمنان قسم‌خورده‌شان، یعنی ترکان سلجوقی، گسترش یافت. سلجوقیان به نام و با تأیید خلفای عباسی که در این زمان از زعامت مذهب اهل سنت فقط عنوانی برایشان باقی مانده بود، حکومت می‌کردند. جوامع شیعۀ اسماعیلی ساکن قلمرو سلجوق بارها قتل‌ عام شدند. هرچند آنان در سراسر حلب، بصره، بغداد، دمشق، قزوین، ری، اصفهان، جنوب خراسان و جاهای دیگر زنده‌زنده در آتش سوزانده شدند، پراکندگی آنها در قلاع گوناگون اقدام علیه آنها را دشوار می‌کرد‌.[13] چون اسماعیلیان قادر نبودند با قدرت نظامی برتر سلجوقیان رو در رو مقابله کنند، برای دفاع از خود به شناسایی و کشتن آن سران نظامی و مقامات سیاسی دست می‌زدند که قتل‌ عام آنها را رهبری یا تشویق می‌کردند.[14] آمیختگی تبلیغ اسماعیلیان با قتل‌های سیاسی نتایج قابل ‌توجهی برای آنان به همراه‌ داشت. ابن‌اثیر در اثر خود که خلاصه‌ای از تاریخ مسلمانان به شمار می‌آید، گفته است بسیاری از درباریان و سربازان سلطان برکیارق سلجوقی (م. 499ق/ 1105م) به آیین اسماعیلی گرویده بودند، تا بدانجا که برخی از افسرانش از وی تقاضا کردند که در مقابل او با زره حاضر شوند مبادا حتی در حضور او به آنان حمله شود.[15]

به‌‌رغم شرایط دشوار آن زمان، به نظر می رسد که نزاریان الموت‌ دستاوردهای ادبی قابل توجهی داشتند. حتی دشمنان دیرینۀ آنها نیز اذعان کرده‌‍‌اند که کتابخانۀ الموت‌ به سبب کتاب‌هایش معروف بود.[16] با این حال، تعداد انگشت‌شماری از آثار اسماعیلی این دوره برجای مانده است و مطمئناً همین امر یکی از علل اصلی آن است که تا مدت‌های مدید روایاتی مانند گزارش‌های مارکوپولو بدون چون و چرا نشو و نما پیدا کردند. با این حال، یک منبع تازه کشف‌شدۀ اسماعیلی، با نام معرفت خدای تعالی، بینش و بصیرتی نو دربارۀ عوامل مؤثر در پویایی تحریک و تشجیع جماعت اسماعیلیه در الموت به دست می‌دهد. بن‌مایۀ اصلی متن جدید این است که هدف آفرینش وجود بشریت است، اما وجود انسان به خودی خود بی‌معنی است، مگر اینکه مردمان وجود خود را وقف جست‌وجو و شناخت خدای تعالی کنند. از بین همۀ موجودات، فقط انسان‌ها توانایی دستیابی به معرفت آفریدگار خود را دارند.[17] یکی دیگر از منابع تازه‌کشف‌شده با نام ملک سیستان تأکید می‌کند که ”اصل دين شناخت خداست، و فرع طاعتش.“[18] چنین برداشتی در طول قرن‌ها تاریخ اسماعیلیه همچنان اثربخش مانده و تا به امروز نیز شاخص است.

به‌رغم اقدامات وحشیانۀ سلجوقیان علیه اسماعیلیان الموت‌، دشمنی با توان تخریب قیاس‌ناپذیر، یعنی لشکر مغول، درحال رسیدن بود. پیشگویی شوم ‌نسل‌کشی پیشِ رو را از زبان ویلیام روبروک، مبلغ مذهبی فرقۀ ‌فرانسیسکن‌ در دربار پادشاه لوئی نهم فرانسه می‌شنویم که در قالب مأموریتی دیپلماتیک به سوی منگوقاآن اعزام شده بود. وی نقل می‌کند که خان بزرگ، منگوقاآن، برادرش هولاکوخان‌ را با لشکری به سرزمین اسماعیلیان فرستاده بود ”و به او دستور داد همۀ آنها را به قتل برساند.“[19] هنگامی که مغولان قلعۀ الموت را در سال 654ق/1256م تسخیر کردند، عطاملک جوینی، ملازم و مورّخ هولاکوخان، از او درخواست کرد تا از کتابخانۀ مشهوری که شهرت آن در همۀ عالم پیچیده بود، بازدید کند. جوینی در آنجا كتاب‌های فراوانی دربارۀ مذهب اسماعیلیان یافت كه همۀ آنها را محكوم به سوزاندن كرد و فقط چند نسخه از قرآن و چند رسالۀ دیگر را نگه داشت.[20] اسماعیلیان همچون کتاب‌های دینی خود سرنوشتی محتوم به نابودی داشتند و بی‌استثنا قتل عام شدند. جوینی اعلام کرده بود، ”او [امام رکن‌الدین خورشاه] را در زیر لگد خرد کرده، بر شمشیر گذرانیدند چنان‌که از او و نسل او اثری نماند و او و خویشان و اقربای او در زفان سَمَری شدند و در جهان خبری.“[21]

موزۀ هنرهای زیبای ویرجینیا در مجموعۀ خود تابلو نقاشی‌ای دارد که باساوان، هنرمند معروف، برای اکبر شاه کبیر، امپراتور هند (م. 1014ق/1605م) کشیده بود (تصویر ۳). این تابلو انبوهی از مغولان را نشان می‌دهد که به الموت حمله کرده بودند و متن آن ما‌ را از لشکرکشی هلاکوخان، نوۀ چنگیزخان، و از هنگامی آگاه می‌کند که ”برای بررسی قلعۀ الموت به بالای کوه رفت و با مشاهدۀ عظمت آن انگشت حیرت به دهان گرفت.“ از آن پس، به نظر می‌رسد که اسماعیلیان دیگر ادامۀ حیات نداده و از صفحات تاریخ ناپدید شدند، اما چنان‌که دیدیم نه از صفحات خیال.

2p-3

متنی با جایگاه و قدرتی تقریباً اسطورهای: از مارکوپولو تا پژوهش‌های مدرن

مقالۀ بروس لینکلن با عنوان ”نخستین جرقۀ گفتمان تروریستی: تأملاتی بر داستانی از مارکوپولو“ به بررسی توصیف کلیشه‌ای، تأثیرگذار و بسیارمغرضانۀ مارکوپولو از ”پیر کوهستان“ می‌پردازد که متنی سرشار از قدرت و مکنت اسطوره‌ای است. این متن بشریت را بر اساس دین به مسیحیان، ”بت‌پرستان“ (بودایی‌ها و احتمالاً افراد دیگری که ذکر نشده‌اند) و ”ساراسن‌ها“ (مسلمانان) دسته‌بندی می‌کند‌.[22] این متن به همین ترتیب رهبری عمل‌گرا برای هر یک از این ادیان منصوب می کند: یوحنّای کشیش (پریستر جان) افسانه‌ای برای مسیحیان، چنگیزخان برای ”بت‌پرستان“ و پیر کوهستان برای مسلمانان.[23] این روایت مارکوپولو با گزارش‌های قبلی مسیحیان متفاوت بود که اسماعیلیان را یک گروه اقلیت در اسلام می‌شناختند:

به درجات مختلف، گزارشات پیشین از آدمکشان به افراد اجازه می‌داد تا پیر کوهستان را رهبری مذهبی در نظر بگیرند، البته رهبری که به طرز خطرناکی گمراه‌ بود. وی که متعهد به هدفی بود که آن را مقدس می‌دانست‌، مؤمنان دیگری را با وعدۀ بهشت، با حسن نیت ولی به غلط، به خدمت می‌گرفت و تربیت می‌کرد. در مقابل، متن مارکوپولو رابطۀ جنسی، مواد مخدر و توهم را در افسانۀ بهشت آدمکشان وارد کرد و بدین ترتیب، پیر کوهستان را چونان رهبری کلبی‌مسلک‌ و اهریمنی ترسیم کرد که درخور داستان‌های رمانتیک شرق‌‌شناسانه بود و قاتلی عاری از محذ‌ورات اخلاقی.[24]

بنابراین، اعمال ناشایست پیر کوهستان و پیروانش در روایت مارکوپولو در کل به مثابه نوعی از اسلام فهمیده می‌شود‌. از بسیاری جهات کتاب سفرهای مارکوپولو، که در آستانه جنگ‌های صلیبی مسیحی نگاشته شد، همچنان اسلام را به شیوه‌ای به تصویر می‌کشید که در اروپا رایج بود. ریچارد سادرن در فصلی از کتاب خود، دیدگاههای غربی از اسلام در قرون وسطا، با عنوان ”عصر جاهلیت،“ نویسندگان قرن دوازدهم میلادی را توصیف می‌کند که ”در جهل ازتخیلات پیروزمندانه‌شان غرق شده بودند.“[25] سرود رولان نگاشه‌شده در قرن یازدهم و دوازدهم میلادی، قدیمی‌ترین اثر برجای مانده از ادبیات فرانسه، ”ساراسن‌های“ مسلمان و یکتاپرست محض را به صورت مشرک و بت‌پرست به تصویر می‌کشد که تثلیث نامقدسی متشکل از آپولین، ترماگانت و محمد را می‌پرستند. افسانۀ طلایی، مجموعه‌ای تأثیرگذار از زندگی قدیسان که در حدود سال 658ق/1260م گردآوری شده است، یک محمد دروغین را به تصویر می‌کشد که کبوتری را برای خوردن دانه‌ای که در گوش خود قرار داده آموزش می‌دهد تا پیروان ساده‌لوحش تصور کنند که این کار معجزۀ فرشتۀ مقرب جبرئیل است و هموطن مارکوپولو، دانته، در کمدی الهی، که بزرگ‌ترین اثر ادبی به زبان ایتالیایی به حساب می‌آید، نه فقط با تحقیر دربارۀ آدمکشان خیانتكار سخن می‌راند، بلکه محمد و خویشاوند وی علی را نیز به زیستن در قعر جهنم محكوم می‌کند.[26]

همزمان، اگرچه تعداد انگشت‌شماری از اروپاییان مطالعۀ جدی‌تری از اسلام را بر اساس منابع معتبر آغاز كردند، این تلاش‌ها اساساً با هدف بحث‌های جدلی یا تغییر دین بود. برای مثال، ترجمۀ لاتین رابرت کتون از قرآن در سال 537ق/1143م قدم بزرگی در درک دقیق‌تر قرآن محسوب می‌شد.[27] بعدها، چهره‌هایی مانند رامون لول به جای جنگ صلیبی از فعالیت‌های تبلیغی در میان مسلمانان حمایت کردند، امری که منوط به مطالعۀ عمیق زبان‌های شرقی بود.[28] با این‌ حال، چنین افرادی بسیار نادر بودند. برای مثال، می‌دانیم که در قرن سیزدهم و چهاردهم میلادی فقط هفده مبلغ بودند که تا حدی با زبان عربی آشنایی داشتند.[29] نمونۀ دیگری از مطالعات جدی‍د دربارۀ اسلام در غرب را می‌توان در آثار گیوم پاستل (م. 989ق/1581م) جست‌وجو کرد که در اواسط قرن شانزدهم میلادی تدریس عربی را در کالج سلطنتی پاریس آغاز کرد.[30] اگرچه وی در مقایسه با دیگران نسبت به دین یهود و اسلام همدلی بیشتری نشان می‌داد، همچنان اسلام را به مثابه مجازاتی الهی برای انشعاب در میان مسیحیان قلمداد می‌کرد. در سال 1022ق/1613م، در دانشگاه لیدن یک کرسی زبان عربی پایه‌گذاری شد و متعاقب آن، یک کرسی در دانشگاه کمبریج در سال 1042ق/ 1633‌م و سه سال بعد یک کرسی در دانشگاه آکسفورد تأسیس شدند.

به علت عدم درک مناسب از تنوع درونی اسلام، از جمله رویکرد شیعی، اسلام در غرب به‌ درستی درک ‌نمی‌شد. در حالی که در سال‌های اخیر پیشرفت چشمگیری حاصل شده است، غالباً نتایج پژوهش‌های تخصصی هنوز به محافل دیگر راه نیافته است. ترجمۀ انگلیسی اخیر از کتاب سفرهای مارکوپولو نمونه‌ای از این موارد است. اگرچه این ترجمه را منتقدان بسیار ستایش کرده‌اند، مترجم با استناد به اثر قرن چهاردهمی ژان دو ژوانویل نقل می‌کند که پیر کوهستان ”پیرو محمد نبود، بلکه از آیین علی پیروی می‌کرد.“ در حالی که مترجم لازم دانسته ذکر کند که نویسنده به اشتباه علی را عموی محمد معرفی کرده بود تا پسرعمو و دامادش، هیچ ضرورتی برای تصحیح این اظهار نظر عجیب اما رایج ندیده است که شیعیان به نوعی از علی پیروی می‌کنند تا محمد.[31]

در خصوص اسماعیلیان الموت، ژوزف فان هامر پورگشتال، شرق‌شناس فاضل اتریشی، با اقتباس از روایت ماركوپولو مقاله‌ای خصمانه را در سال 1233ق/1818م منتشر كرد. او بدین شکل، لقب تحقیرآمیز ”آدمکشان“ را رواج داد و به افسانه‌هایی که از زمان جنگ‌های صلیبی رواج یافته بودند مشروعیت علمی بخشید.[32] اصطلاح گزنده ”آدمکشان“ چنان ریشه‌ای دوانده بود که حتی روشنفکر و اندیشمندی چون مارشال هاجسن نام کتابِ حاصل از رسالۀ دکتری خود را انجمن آدمکشان: مبارزۀ اسماعیلی‌های نزاری اولیه علیه جهان اسلام گذاشت.[33] هاجسن در اثری دیگر که در سال پایانی عمرش منتشر شد، از اینکه عنوان اشتباهی را برای کتاب خود انتخاب کرده بود اظهار ندامت کرد و خاطر نشان ساخت:

پژوهش‌های پیشین غربی، با تکیه بر تأثیرات صلیبیون و همچنین منابع اهل تسنن، تمایل داشتند که ارادت اسماعیلیان را به ”انجمن آدمکشان“ اهریمنی ترسیم کنند. البته این تصویر را دیگر نمی‌توان جدی گرفت. همان‌گونه که منابع اسماعیلی در دسترس را مورد مداقّه قرار می‌دهیم و می‌آموزیم که تاریخ نگاری‌ها را با دقت بیشتری غربال کنیم، بر ما بیشتر آشکار می‌شود که آنچه پیش‌تر دربارۀ اسماعیلیان به تصویر کشیده شده افسانه‌ای بیش نبوده است و البته واقعیتی که در حال ظهور است تقریباً به اندازۀ همان افسانه خارق العاده است.[34]

متأسفانه برنارد لوئیس مرتباً از این اصطلاح تحقیرآمیز، به‌ویژه برای عنوان تک‌نگاشتۀ خود، آدمکشان: انجمن رادیکال در اسلام، استفاده کرد.[35] امروزه پژوهش‌های تخصصی عمدتاً استفاده از این کلمۀ توهین‌آمیز قرون وسطایی را برای نام‌گذاری این اقلیت مسلمان کنار گذاشته‌اند، اما این اصطلاح همچنان به گستردگی در ساحت‌های دیگر، حتی در محافل دانشگاهی، ادامه دارد. برای مثال، انتشارات دانشگاه پنسلیوانیا که یکی از دانشگاه‌های آیوی لیگ به شمار می‌آید در سال 1384ش/2005م با تغییر عنوان کتاب هاجسون‌ به حلقۀ مرموز آدمکشان و اضافه کردن عبارت انجمن مخفی آدمکشان، اسماعیلیان را به گروهی تهدید‌آمیز و دهشت‌بار بدل کرد.[36] واضح است حتی در محیط‌های دانشگاهی سود حاصل از فروش چنین کتابی با این عناوین غالباً بر پژوهش‌های بی‎‌طرفانه و جدی‌ پیشی می‌جوید.

در عین حال، در خاطرات و ادبیات عامه‌پسند گاهی فدائیان اسماعیلی را قهرمان توصیف کرده‌اند.[37] مثلاً در حماسۀ عربی سیره الظاهر بیبَرس، اسماعیلیان در میان بی‌باک‌ترین‌ چهره‌ها، سواران جوانمرد، سربازان شکست‌ناپذیر و ماجراجویان کوهستان قرار دارند که به شدت از استقلال خویش دفاع می‌کردند و از دخالت و سلطۀ خارجی بیزاری می‌جستند.[38] این تصویر رمانتیک در فرهنگ عامۀ جماعت اسماعیلی نیز منعکس شده است.[39] جای تعجب نیست که در زمان مملوکان مصر، دلاوری‌های اسماعیلیان بدون هیچ اشاره‌ای به تعلقات صریح مذهبی ابراز ‌شده است. اسماعیلیان نه در صورت ملحدان منفور، بلکه با عنوان بنی‌اسماعیل ظاهر می‌‌شوند؛ خاندانی که از نسل شخصیت شجاعی همچون علی هستند. ایشان وارثان دلاوری، قدرت افسانه‌ای و عدالت بی‌نقص و خودباوری بی‌باکانۀ‌ او هستند. این هالۀ ‌شجاعت حتی به زنان بنی‌اسماعیل نیز بسط می‌یابد، از جمله زنی با نام شمسه شجاع، که هویت یک نجیب‌زادۀ بیزانسی را اخذ می‌کند و این طریق به مأموری مخفی که سلطان بیبرس نزد سلطان میکائیل فرستاده بود، خدمات باارزشی ارائه داد. در دورۀ مملوکان مصر، غالباً مأموریت‌های خاصی به بنی‌اسماعیل داده می‌شد، مانند نجات اسیران مسلمان از ینیسا و حتی نجات خود بیبرس در زمانی که دزدان دریایی جنوایی اسیرش‌ کرده بودند. تحسینِ همراه با اکراه برخی از نویسندگان مسلمان دربارۀ مأموریت‌های فداکارانۀ‌ فدائیان اسماعیلی در شرایط سخت در چندین اثر تأثیرگذار غربی نیز منعکس شده است. به همین علت شاعران پروانسی سرسپردگی رمانتیک خود به دلبرشان را به وفاداری فدائیان به رهبرشان تشبیه کرده‌اند.[40] ولادیمیر بارتول، که خود به اقلیت اسلوونی در ایتالیا تعلق داشت، در سال 1317ش/1938م رمان الموت را منتشر کرد که معروف‌ترین اثر ادبیات اسلوونی است.[41] منتقدان ادبی در اثر بارتول تمثیلی را برای سازمان انقلابی معاصر TIGR[42] مشاهده کردند که در سرزمین‌های سابق اتریش-مجارستان علیه ایتالیایی‌سازی اجباری مردم اسلوونی و کروات به دست بنیتو موسولینی فاشیست مبارزه می‌کرد. سیمونا اسکرابک می‌نویسد: ”ارزش استعاره‌ای کوه‌نشینانی که برای جان باختن بر روی پرتگاهی هراسناک آماده شده‌اند، مبارزۀ بی‌باکانه‌ای علیه اشغال‍گری خارجی است. در رمان بارتول اراده‌ای برای کسب قدرت وجود دارد، ارادۀ رادیکالی که برای حفظ موجودیت مردم و آزادی آنهاست.“[43]

میرت کمل، محقق ادبی، با بررسی تصویر ”آدمکشان“ در ادبیات داستانی از زمان انتشار رمان بارتول،

نوعی شرقی‌سازی مجدد دوسویه از آدمکشان را نشان می‌دهد که نمایش سنتی آنها را به طرز قابل توجهی تغییر داده است: از یک طرف، [رمان‌ها] آدمکشان را به پیشگامان و طلایه‌داران بنیادگرایی اسلامی و تروریسم مدرن تبدیل می کنند. در حالی که از طرف دیگر، آدمکشان رفته‌رفته از یک شریر شرقی‌شده به یک قهرمان غربی‌شده تبدیل می‌شود.[44]

رمان الموت نوشتۀ بارتول نه فقط الهام‌بخش یک اپرا در سه پرده با همین عنوان شد، بلکه الهام‌‌بخش بازی اساسینز، یکی از بزرگ‌ترین سری بازی‌های ویدیویی در تمام دوران‌ها، به ارزش میلیاردها دلار به همراه چندین رسانه، رمان و حتی فیلم شده است.[45] فیلم شاهزادۀ ایرانی: شن‌های زمان، ساختۀ کمپانی والت دیزنی، تا حدی بر اساس داستان‌های خیالی الموت ساخته شده است و برداشت هنری فرانسوا بارانگر از قلعۀ اسماعیلی یادآور برخی از رمز و رازهای افسانه‌ای مارکوپولو بود (تصویر ۴).

2p-4

از زبان خودشان

تخریب، سوزاندن کتابخانه‌ها به دست مغولان و در پی آن، پنهان کردن این نوشتارها همچون میراثی برای آیندگان هرچند مانع هرگونه امید به درک کامل این جماعت از خودشان و جهان در مدتی طولانی شد،[46] اکتشافات اخیر امکان دستیابی به درکی ارزشمند از این دوره را فراهم کرده است. این اکتشافات آثار معتبری از تاریخ اسماعیلیه در دورۀ الموت و دیدگاه بسیار متفاوتی از گزارش مارکوپولو به دست می‌دهند که برای اولین‌بار در اینجا عرضه شده‌اند.

یکی از اولین منابعی که برای درک اندیشۀ اسماعیلی باید به آن استناد جوییم ملل و نحل شهرستانی (م. 548ق/1153م) است. شهرستانی ”مسلماً بزرگ‌ترین مورخ ادیان“ شناخته می‌شود.[47] با اینکه مدت‌های مدید تصور می‌شد که او مسلمانی سُنّی‌مذهب است، اما پژوهش‌های‌ کنونی نشان می‌دهد که او به شیعۀ اسماعیلی گرایش داشته است. ملل و نحل در صدد شناساندن عقاید مذهبی همۀ مردم جهان به دور از هرگونه تعصبی است.

شهرستانی به شیوه‌های متعدد شیفتگی به میراث دینی بشریت را منعکس می‌سازد که در آثار نویسندگان پیشگام اسماعیلی یا متمایل به اسماعیلیه مانند اخوان‌الصفا (سدۀ چهارم و پنجم قمری/دهم و یازدهم میلادی) و کرمانی (م. پس از 411ق/1020م) بیان شده است. برای مثال، کرمانی مستقیماً از كتب مقدس قبل از اسلام، تورات به زبان عبری و انجیل به زبان سریانی، در كتاب‌های خود نقل قول كرده است؛ امری كه برای زمانۀ او چندان متداول نبود.[48]

در سال‌های اخیر، نسخۀ خطی نادر و گرانبهایی که در خود الموت نگاشته شده در ترکیه کشف شده ‌است که حاوی ترجمۀ فارسی آثار شهرستانی است و چنین آغاز می‎شود:

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله حمد الشاكرين بجميع محامده كلها، علی جميع نعمائه كلها، حمداً كثيراً طيباً مباركاً كما هو أهله. وصلّی الله علی محمدٍ المصطفی رسول‌الرحمه خاتم‌النبيّين، و علی آله الطيّبين الطاهرين، صلاهً دائمه البركه إلی يوم‌الدين، كما صلّی علی إبراهيم وآل إبراهيم. إنه حميد مجيد.

چون خدای تعالی مرا توفیق داد که مطالعۀ مقالات اهل عالم از ارباب آراء و دیانات و مُدَّعيان مذاهب بکردم، و بر مصادر و موارد آن واقف شدم، و معلومات و مشکلات آن بدانستم، خواستم که آن‌ را در مختصری مجموع کنم که مشتمل باشد بر آنچه مُتدیّنان به‌ آن معتقدند و راییان آن ‌‌را مدّعی، تا مستبصران‌ را به آن اعتباری باشد و معتبران‌ را از آن بصارتی حاصل آید.[49]

این کنجکاوی اسماعیلیان در اعتقادات سایر فرق دینی و راه و رسم آنها در تعبد‌ خدای تعالی بعداً در مهم‌ترین اثر برجای‌مانده از اندیشۀ الموت اسماعیلی با عنوان روضۀ تسلیم تألیف حسن محمود (م. پس از 640ق/1243م) و نصیرالدین طوسی (م. پس از 672ق/1274م) منعکس شده است که بیان می‌دارد ”و همچنین بسم الله آنکه اسم چیزی آن باشد که آن چیز را به آن اسم بشناسد و او را تعالی نه به یک اسم خوانند بل به اسماء بسیار چنان‌که عجم خدا می‍‌گویند و عرب الله و ترک تنگری و فرنگ داوو و هندو هری نارن و فیلسوف واجب الوجود و علی هذا.“[50] قاسم تشتری (قرن 6ق/12م)، که در بالا به او اشاره شد، هم‌عصر اسماعیلی شهرستانی بود. اثر تازه‌کشف‌شدۀ او با نام معرفت خدای تعالی مربوط به اوایل دورۀ الموت است و تأکید می‌کند که هدف نهایی وجود انسان شناخت خداست. تشتری تأکید می‌کند که راه رسیدن به این علم از طریق انبیاء و امامان است. در حقیقت، تلاش برای شناخت خدا همان چیزی است که فرزندان آدم را از حیوانات جدا می‌کند. به همین سبب، خدای تعالی ناطقان شرايع، يعنی انبیاء اولوالعزم و حجتان حقائق، يعنی ائمۀ اطهار را برای بشر نازل کرد. بنابراین تشتری می‌نویسد:

جماعت‌های مستجیبان و دوستان دین و طالبان راه یقین و محّبان خاندان طیبین و طاهرین (احسن الله احوالهم) بدانند که برای ارباب بصیرت و اصحاب عقیدت چون آفتاب روشن است و حکم ناطقان شرایع و حجّتان حقایق (علیهم السلام) به هر دوری و زمانی این بوده و خواهد بود که مقصود از آفرینش عالم ترکیب وجود انسان است و مقصود از وجود انسان آنکه معرفت خدای (تعالی) حاصل کند تا معنی وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِى ءَادَمَ [17: 70] در ذات انسان از قوت به فعل آمده باشد.[51]

کسانی که در جست‌وجوی شناخت خدا بودند، از جانب مبلغان اسماعیلی معروف به داعیان، شناسایی می‌شدند. اثر عربی الدستور و دعوه المؤمنین الی الحضور منتسب به شمس‌الدین ‌الطیبی‌ (م. 652ق/1254م) رهنمودهایی به کسانی عرضه می‌کنند که قصد داشتند به آیین اسماعیلی بگرایند. این اثر با امامت علاءالدین محمد، همان امامی که مارکوپولو با عنوان پیر کوهستان معرفی کرده بود، همزمان است. از کسانی که قصد گرویدن به کیش اسماعیلی داشتند، خصوصیات زیر انتظار می‌رفت:

مستجیب باید متین و متواضع باشد؛ او نباید متخاصم باشد و نه متحارب. نه در مذمت دیگران سخن براند و نه گستاخ باشد. او نباید ترسو، حریص و بخیل باشد. او نیز باید قاطعانه به شریعت حضرت محمد و تکریم قوانین الهی پایبند باشد. او باید دوستدار علم و حکمت باشد و در مخالفت با کسانی برآید که نسبت به دستورات و شریعت خصومت نشان می‌دهند. او باید ضمن پرهیز از مفسدان، جاهلان و منافقان، دوستدار اهل دین و فضیلت باشد. اگر ويژگی‌هايی را كه ذكر كرديم از خود نشان دهد، وی در جست‌وجو و نیاز برای رسيدن به معرفت و اخلاص صادق است و در خواستۀ خود خلوص نیت دارد. بنابراین، وی شایستگی پذیرش در جماعت را دارد و باید به او اذن بیعت داده شود.[52]

یکی از چنین جویندگانی که آرزو داشت به اسماعیلیان بپیوندد و با امام بیعت کند، ناصرالدین طوسی بود که پیش‌تر به او اشاره شد. طوسی که از برجسته‌ترین دانشمندان و فیلسوفان جهان اسلام محسوب می‌شود، در مقطعی خاصی از زندگی‌اش اسماعیلی شد. زندگینامۀ معنوی او، با نام سیر و سلوک، دلیلش برای این تصمیم را توضیح می‌دهد.[53] آن‌گونه که می‌گوید، تأکید بر علم و عقل از ‌جاذبه‌های مذهب اسماعیلی بود. ‌در فصلی از این کتاب كه با مرشد خود ناصرالدین محتشم (م. 655ق/1257م) تألیف کرد، به سنّت نبوی استناد کرده است كه بر اساس آن، ”اولین چیزی كه خدا آفرید عقل بود. خدا به عقل گفت: ’فرا پیش آی،‘ فرا پیش آمد. گفت: ’باز پس شو‘ باز پس‌ شد. گفت: ’به عزت و جلال من که هیچ نیافریدم بر من گرامی‌تر از تو، ‌به ‌تو گیرم، و ‌به ‌تو دهم، و ‌به ‌تو ثواب دهم، و ‌به ‌تو‌ عقاب کنم.‘‌“[54]

طوسی حدود ۱۵۰ كتاب به زبان‌های فارسی و عربی نوشت و در نشر آثار اولیه در زمینۀ ریاضیات، نجوم و موضوعات دیگر سهم مهمی داشت. پُربارترین سال‌های کاری او دوره‌ای بود که از حمایت اسماعیلیان بهره‌‍‌مند شد. یکی از رساله‌های کوتاهش، مطلوب‌المؤمنین، توصیه‌های امامان و شخصیت‌های برجستۀ اسماعیلی را دربارۀ آنچه از هر اسماعیلی انتظار می‌رفت، گردآوری می‌کند که از آن جمله‌اند معرفت و اطاعت از امام، ذکر دائمی خدا، قناعت، تسلیم شدن در برابر رضای خدا، تجرد از زندگی دنیوی و وقف خویشتن برای سرای آخرت:

جماعتی که طالبان دین حق‌اند خود را اسماعیلی می‌دانند باید که شرط مؤمنی و [معنی] اسماعیلی بدانند. معنی اسماعیلی آن است که هر که دعوی می‌کند او را باید سه نشان باشد: اول [آنکه] معرفت امام زمان او‌ را حاصل باشد و مأمور امر معلم صادق باشد و یک لحظه از ذکر و فکر حق تعالی خالی نباشد. دویم رضا، یعنی هرچه بدو رسد از خیر و شر و نفع و ضرر بدان متغیّر نشود و سیم تسلیم یعنی باز سپردن، و باز سپردن آن باشد که هرچه هست و [با او] به آن جهان نخواهد رفت همه را عاریتی داند و باز سپارد و مال و عیال و باقی حالات دنیایی را در راه حق بذل کند تا به درجۀ مؤمنی رسیده باشد.[55]

همان‌طور که طوسی توضیح می‌دهد، اصلی‌‍‌‌ترین وجه تمایز یک فرد اسماعیلی، شناخت امام زمان، فرمان‌برداری و بیان پیام پیامبر بود. این ویژگی در مجموعه آثار اسماعیلی به‌جامانده از الموت مرسوم است. داستان‌های تخیلی مارکوپولو ارادت عمیقی را که اسماعیلیان به امام داشتند تصدیق کرد، اما در درک دلایل تاریخی، فلسفی و اعتقادی این وفاداری و بیعت ناکام ماند. دیوان قائمیات تألیف حسن محمود، یار نزدیک طوسی، بینشی ژرف دربارۀ مودت و محبت جماعت اسماعیلی به امام و نقش آن در پویا کردن و تحرک بخشیدن به این جماعتِ تحت تعقیب را در اختیار ما قرار می‌دهد.

در یکی از اشعار، طوسی ظهور امام حسن (علی ذکره سلام)، یکی از پیشینیان علاءالدین با عنوان ”پیر کوهستان،“ را با سرآغاز بهار مقایسه می‌کند. در مناطق تحت نفوذ فرهنگ ایرانی، نمایش باشکوه جشن‌های نوروز طلیعۀ موسمی از عیش و طرب بود و بستری بارور برای خیال‌پردازی روح‌های‌ خلاق محسوب می‌شد. تقارن قرآنی بهار و قیامت نیز الهام‌بخش شاعران بسیاری بود. بنابراین، حسن محمود تأثیر ظهور امام را با زنده شدن زمین پس از سلطنت زمستان مقایسه کرد. همچنان که نمازگزاران مسلمان از سراسر جهان برای نماز رو به قبله می‌شدند، امام نیز قبلۀ مؤمنان واقعی بود. امام زمان مانند طلوع فجر پس از شب سیاه است و نیز مانند بلبلی که آواز وحدت خدا را می‌خواند و بشریت را برای شناخت حاکمیت باری تعالی برمی‌انگیخت:

نوروز جهان عالم احسان حسن آمد

اقبال نهان قبلۀ ایمان حسن آمد

سرمایۀ آرایش آن نقد جهان را

لطف و نظر و مطلع احسان حسن آمد

در عرصۀ گیتی سبب برجن نعمت

فیض و نعم و منعم و کیمان حسن آمد

. . .

در کون ازل قایم املاک حسن بود

بر ملک ابد حاکم و سلطان حسن آمد

. . .

کز حضرت جلت سبب نور هدایت

سبحان فسبحان فسبحان حسن آمد[56]

خاتمه

شکاف عظیمی روایت مارکوپولو با نام ”روزگاری، شاهزادۀ شریری زندگی می‌کرد . . . “ را از اسناد کشف‌شده در پژوهش‌های نوین الموت جدا می‌سازد. داستان‌های جماعت مخفی رعب انگیزی که قرن‌ها رایج بود، رفته‌رفته جای خود را به درک عمیق و ظریف‌تری از زندگی جماعتی بسیار معنوی و روشنفکر فدایی حضرت محمد(ص) و فرزندانش می‌دهد. اگرچه این جماعت دینی اشتراکات بسیاری با همسایگان خود داشتند، ولی از جهات قابل توجهی نیز متمایز بود. تأکید اسماعیلیان بر اهمیت حفظ تعادل مناسب بین اشکال ظاهری، جسمانی، لفظی و آشکار جهان و ایمان و واقعیت‌های باطنی، معنوی، نمادین و عقلی آنها از مهم‌ترین نکات تمایز بین ایشان بود. چنان‌که اولین اثر منثور فارسی اسماعیلی شناخته‌شدۀ پس از سقوط الموت این نکته را تصدیق می‌کند:

و این طایفه را باطنیه می‌خوانند به سبب آنکه هر ظاهری را باطنی و معنایی هست که آن مصدر آن ظاهر است و آن ظاهر مظهر آن باطن و ظاهری که او را باطنی نباشد مصدر سراب است و باطنی که او را ظاهری نباشد حکم خیالی دارد که آن را اصلی نیست.[57]

اسماعیلیان الموت هرچند برخلاف تصورات و خیالات بدخواهانشان آدمکش نبودند، افتخار می‌کردند که با عنوان اهل باطن شناخته شوند، نامی که منتقدانشان بر آنها نهاده بودند.

[1] این مقاله را سوفیا فرخی (sophia.farokhi@utoronto.ca) و زینب فرخی (zeinab.farokhi@utoronto.ca) ترجمه کرده‌اند. مؤلف و مترجمان از دو داور محترم برای نظرات گرانبهایشان سپاس‌گزاری می‌کنند. همچنین، ضروری است که در این فرصت سپاس قلبی خویش را نسبت به دکتر شفتالو گلمداو، دکتر مهدی گنجوی، دکتر ابوالفضل مشیری و محمدامین منصوری ابراز داریم که با خوانش دقیق و ویرایش‌های هوشمندانه‌شان سهمی ارزنده در منقح شدن این مقاله داشته‌اند.

[2]Marco Polo and Rustichello da Pisa, The Description of the World, ed. and trans. Arthur Christopher Moule and Paul Pelliot (London: George Routledge and Sons, 1938), vol. 1, 128.

همۀ نقل قول‌هایی که از این اثر در ادامۀ این مقاله بدون ارجاع آمده است، برگرفته از صفحات 128-133 این ترجمه است که به صورت جزئی تغییر داده شده‌اند. نسخۀ اصلی داستان‌های مارکوپولو، که در سال 697ق/1298م به تحریر درآمده بود، مفقود شده است. گزارش وی تا پیش از سال 936ق/1530م حداقل در 135 نسخۀ خطی به چندین زبان در سراسر اروپا تکثیر شده است. برای جامع‌ترین مطالعه‌ای که دربارۀ این مجموعه نسخ خطی تا به امروز صورت گرفته است، بنگرید به

Consuelo Wager Dutschke, “Francesco Pipino and the Manuscripts of Marco Polo’s ‘Travels’” (PhD diss., University of California, Los Angeles, 1993).

ترجمۀ انگلیسی‌ای که در این مقاله از آن استفاده شده است بر اساس یک نسخۀ انتقادی مهم است. این ترجمه اولین نسخه‌های خطی را ممزوج کرده است. بنگرید به

Polo and Rustichello, The Description of the World, vol. 1, 41.

[3]صحنه‌ای که در تصویر 1 ‌به تصویر کشیده شده برگرفته از طرح سترگ سر هنری یول است که سینگور کویینتوچنی آن را طراحی کرده است.

Marco Polo, The Book of Ser Marco Polo the Venetian Concerning the Kingdoms and Marvels of the East, ed. and trans. Henry Yule and Cordier Henri (3rd ed.; London: John Murray, 1903), vol. 2, i, xvi.

[4]Mark Cruse, “Marco Polo in Manuscript: The Travels of the Devisement du monde,” Narrative Culture, 2:2 (2015), 171.

[5]Cruse, “Marco Polo in Manuscript,” 171.

[6]Nicolás Wey Gómez, The Tropics of Empire: Why Columbus Sailed South to the Indies (Cambridge, MA: MIT Press, 2008), 139-140; Folker Reichert, “Columbus und Marco Polo – Asien in Amerika: Zur Literaturgeschichte der Entdeckungen,” Zeitschrift für Historische Forschung, 15:1 (1988), passim.

[7]Odoric of Pordenone, The Journal of Friar Odoric in Contemporaries of Marco Polo: Consisting of the Travel Records to the Eastern Parts of the World of William of Rubruck (1253-1255), The Journey of John of Pian de Carpini (1245-1247), The Journal of Friar Odoric (1318-1330) and The Oriental Travels of Rabbi Benjamin of Tudela (1160-1173), ed. and trans. Manuel Komroff (New York, 1928), 246-247.

[8]Le Livre des merveilles. Manuscript ark:/12148/btv1b52000858n, Bibliothèque nationale de France. Département des Manuscrits. Français 2810, Paris, 214r.

[9]Polo and Rustichello da Pisa, The Description of the World, vol. 1, 73.

[10]تحقیقات موشکافانۀ فرهاد دفتری خاستگاه افسانه‌های آدمکشان اروپایی را جست‌وجو کرده است و به تحلیل این موضوع مهم پرداخته است که چگونه خاستگاه آن افسانه‌ها به پیچیدگی‌ نیروهای سیاسی و فرهنگی در جهان اسلام برمی‌گشت؛ پیچیدگی‌هایی که در گزارش‌های اروپاییان آن دوران به اشتباه فهمیده می‌شد. مقالۀ حاضر از یافته‌های کتاب دفتری بهرۀ فراوان برده است. بنگرید به فرهاد دفتری، افسانههای آدمکشان یا اسطورههای فدائیان اسماعیلی (چاپ 5؛ تهران: انتشارات فرزان روز، 1376).

[11]سیلوستر دو ساسی (ز. 1217ش/ 1838م) نخستین کسی بود که در سال 1188ش/1809م نام آدمکشان را ریشه‌شناسی کرد و آن را مستند ساخت و مجموعۀ یافته‌های خود را در 1224ق/1809م به انستیتوی فرانسه ارائه کرد. برای اطلاعات بیشتر بنگرید به

“Mémoire sur la dynastie des Assassins et sur l’origine de leur nom,” Annales des Voyages de la Geographie et de l’Histoire, 8 (1809).

خلاصه‌ای از استدلال‌های او در همان سال در منبع ذیل منتشر شد:

“Mémoire sur la dynastie des Assassins et sur l’origine de leur nom,” Moniteur, 210 (29 July 1809).

در پاسخ به انتقاد واردشده به تز او بنگرید به

“Mémoire sur la dynastie des Assassins,” 41.

در این زمینه نیز بنگرید به

Georges Salmon (ed.), Silvestre de Sacy (1758-1838) (Le Caire: Imprimerie de l’Institut français d’archéologie orientale, 1905), vol. 1, lxxi.

مورد اول و سوم این منبع در یادداشت‌های بخش چهارم و پنجم اثر جوزف فریهر به انگلیسی ترجمه شده است. برای اطلاعات بیشتر بنگرید به

Joseph Freiherr von Hammer-Purgstall, The History of the Assassins, derived from Oriental Sources [Die Geschichte der Assassinen, aus Morgenländischen Quellen], trans. Oswald Charles Wood (London: Smith and Elder, Cornhill, 1835 [Stuttgart: J.G. Cotta, 1818]), 227-235 and 236-240.

دو ساسی بعدها بحث خود را در منبع ذیل بسط داد:

“Mémoire sur la dynastie des Assassins,” Mémoirs de l’Institut Royal de France, 4 (1818).

این نسخۀ بسط‌یافته بعداً به انگلیسی ترجمه شد. برای اطلاعات بیشتر بنگرید به

“Mémoire sur la dynastie des Assassins et sur l’origine de leur nom,” trans. Azizeh Azodi, “Memoir on the Dynasty of the Assassins and on the Etymology of their Name,” in The Assassin Legends: Myths of the Isma‘ilis, ed. Farhad Daftary (London: I.B. Tauris, 1994).

[12]Abū Manṣūr ‘Abd al-Qāhir ibn Ṭāhir al-Baghdādī, al-Farq bayna’l-firaq [Moslem Schisms and Sects: (al-Farḳ bain al-firaḳ) being the history of the various philosophic systems developed in Islam], ed. and trans. Kate Chambers Seelye (New York: AMS Press, 1966), part 2, 107-108.

[13]در این زمینه بنگرید به

Marshall G.S. Hodgson, The Order of Assassins: The Struggle of the Early Nizārī Ismāʿīlīs against the Islamic World (The Hague: Mouton, 1955), 78, 85 and 88.

در این زمینه بنگرید به

Hodgson, The Order of Assassins, 89, 93-94, 101, 105 and 144-146, 215; Farhad Daftary, The Ismāʿīlīs: Their History and Doctrines (2nd ed.; Cambridge: Cambridge University Press, 2007), 329-330 and 335-336; Bernard Lewis, The Assassins: A Radical Sect in Islam (London: Weidenfeld and Nicolson, 1967), 50, 52 and 70; Bogdan Smarandache, “The Franks and the Nizārī Ismāʿīlīs in the Early Crusade Period,” Al-Masaq, 24:3 (2012), 227-231.

[14]در این زمینه بنگرید

Hodgson, Order of Assassins, 111-112; Daftary, Ismāʿīlīs: History and Doctrines, 328-329.

[15]عزالدین ابن اثیر، تاریخ الکامل (قاهره: متبعه محمد مصطفی، ۱۳۰۳ ق/۱۸۸۵ م)، جلد۱۰، ۱۱۲.

[16]‘Alā’ al-Dīn ‘Aṭā-Malik Juwaynī, Ta’rīkh-i Jahāngushāy, ed. Muḥammad ibn ‘Abd al-Wahhāb Qazwīnī (Leiden: E.J. Brill, 1912-1937), vol. 3, 269-270; Ta’rīkh-i Jahāngushāy [The History of the World-Conqueror], trans. John Andrew Boyle (Cambridge, MA: Harvard University Press, 1958), vol. 2, 719.

[17]Shafique N. Virani, “Persian Poetry, Sufism and Ismailism: The Testimony of Khwājah Qāsim Tushtarī’s Recognizing God,” Journal of the Royal Asiatic Society, Series 3, 29:1 (January 2019), 24.

[18]در حال حاضر، مشغول نهایی کردن ویرایش انتقادی این اثر و ترجمه آن به انگلیسی هستم. برای جامع‌ترین پژوهشی که در این زمینه تاکنون صورت گرفته است، بنگرید به مریم معزی، ”بازنگری در روابط اسماعیلیان و ملوک نیمروز بر پایه متنی نویافته،“ مطالعات تاریخ اسلام، سال 2، شمارۀ 6 (پاییز ۱۳۸۹ش/۲۰۱۰ م)، 103-137.

[19]Willem van Ruysbroeck (William of Rubruck), The Journey of William of Rubruck to the Eastern Parts of the World, 1253-55: As Narrated by Himself with Two Accounts of the Earlier Journey of John of Pian de Carpine, ed. and trans. William Woodville Rockhill (London: Hakluyt Society, 1900), 222.

[20]عطاملک جوینی، تاریخ جهانگشای جوینی، تصحیح محمد قزوینی (تهران: دنیای کتاب، 1385)، جلد ۳، 186-187 و 269-270؛ جوینی، تاریخ جهانگشای جوینی، جلد 2، 666-719.

[21]جوینی، تاریخ جهانگشای. جلد ۳، 277؛ جوینی، تاریخ جهانگشای، جلد 2، 725-724.

[22]Bruce Lincoln, “An Early Moment in the Discourse of ‘Terrorism:’ Reflections on a Tale from Marco Polo,” Comparative Studies in Society and History, 48:2 (2006), 242.

[23]Lincoln, “An Early Moment,” 245.

[24]Lincoln, “An Early Moment,” 253.

[25]Richard William Southern, Western Views of Islam in the Middle Ages (3rd ed.; Cambridge: Harvard University Press, 1980 [1962]), 28.

[26]The Song of Roland, trans. William Stanley Merwin (New York: Modern Library, 2001[New York: Vintage Books, 1963]), 104.

بلامی بسیار کوشید نام دو خدای دیگر را رمزگشایی کند. برای اطلاعات بیشتر بنگرید به

“Arabic Names in the Chanson De Roland: Saracen Gods, Frankish Swords, Roland’s Horse, and the Olifant,” Journal of the American Oriental Society, 107:2 (1987), 267-272; Stefano Mula, “Muhammad and the Saints: The History of the Prophet in the Golden Legend,” Modern Philology, 101:2 (2003), 179 and 185.

Karla Mallette, “Muhammad in Hell,” Dante Studies, with the Annual Report of the Dante Society, 125 (2007), 80.

[27]José Martínez Gázquez and Andrew Gray, “Translations of the Qur’an and Other Islamic Texts before Dante (Twelfth and Thirteenth Centuries),” Dante Studies, with the Annual Report of the Dante Society, 125 (2007), 80.

[28]Róbert Simon, “Remarks on Ramon Lull’s Relation to Islam,” Acta Orientalia Academiae Scientiarum Hungaricae, 51:1-2 (1998), passim.

[29]Barthold Altaner, “Zur Kenntniss des Arabischen im 13. und 14. Jahrhunderts,” Orientalia Christiana Periodica, 2 (1936), 440-448.

[30]Brannon Wheeler, “Guillaume Postel and the Primordial Origins of the Middle East,” Method & Theory in the Study of Religion, 25:3 (2013), 247.

[31]Marco Polo, Le Devisement du monde [The Description of the World], trans. Sharon Kinoshita (Cambridge: Hacket Publishing, 2016), 33-34, n. 41.

[32]بنگرید به

Joseph Freiherr von Hammer-Purgstall, Die Geschichte der Assassinen, aus Morgenländischen Quellen [History of the Assassins] (Stuttgart and Tübingen: F.G. Cottaschen Buchhandlung, 1818).

[33]بنگرید به

Hodgson, The Order of Assassins.

[34]Marshall G.S. Hodgson, “The Ismāʿīlī State,” in The Cambridge History of Iran: The Saljuq and Mongol Periods, ed. John Andrew Boyle (Cambridge: Cambridge University Press, 1968), vol. 5, 423, 424 n1.

[35]بنگرید به

Lewis, The Assassins.

[36]بنگرید به

Hodgson, The Secret Order of Assassins.

[37]در این زمینه بنگرید به

Shafique N. Virani, The Ismailis in the Middle Ages: A History of Survival, A Search for Salvation (New York: Oxford University Press, 2007), 106.

[38]بنگرید به

Jean-Patrick Guillaume, “Les Ismaéliens dans le Roman de Baybarṣ: Genèse d’un type littéraire,” Studia Islamica, 84:2 (November 1996).

[39]Nasseh Ahmad Mirza, Syrian Ismailism: The Ever Living Line of the Imamate (Richmond: Curzon, 1997), 65-66.

[40]بنگرید به

F.M. Chambers, “The Troubadours and the Assassins,” Modern Language Notes, 64:4 (1949).

[41]بنگرید به

Vladimir Bartol, Alamut (Ljubljana: Založba Modra Ptica, 1938).

[42]این واژه سرنام اینهاست: Trieste, Istria, Gorizia, and Rijeka.

[43]Simona Škrabec, “The Price of Leaving the Anonymity of a ‘Small Literature’. Vladimir Bartol, Alamut, 1938,” Interlitteraria, 10 (2005), 353.

[44]Mirt Komel, “Re-Orientalizing the Assassins in Western Historical-Fiction Literature: Orientalism and Self-Orientalism in Bartol’s Alamut, Tarr’s Alamut, Boschert’s Assassins of Alamut and Oden’s Lion of Cairo,” European Journal of Cultural Studies, 17:5 (October 2014), 525.

[45]Franc Križnar, “On Alamut, an Opera in Three Acts, By Matjaž Jarc,” Fontes Artis Musicae, 55:2 (April-June 2008); Edge Staff, “The Making Of: Assassin’s Creed,” Edge (27 August 2012), https://web.archive.org/web/20131228044009/http://www.edge-online.com/features/making-assassins-creed/.

[46]برای مطالعه دقیق‌تر بنگرید به مقدمۀ شفیعی کدکنی بر حسن محمود کاتب، دیوان قائمیات، ویرایش سیدجلال حسینی بدخشانی (چاپ 2؛ تهران: مرکز پژوهش‌های میراث مکتوب با همکاری مؤسسۀ مطالعات اسماعیلی ، 1395ش/2016م)، ۱۵؛

Shafique N. Virani, The Ismailis in the Middle Ages: A History of Survival, A Search for Salvation (New York: Oxford University Press, 2007), 7-9, 22, 92 et passim.

[47]Steven M. Wasserstrom, “Islamicate History of Religions?” History of Religions, 27:4 (1988), 405.

[48]Paul Ernest Walker, Ḥamīd al-Dīn al-Kirmānī: Ismaili Thought in the Age of al-Ḥākim (London: I.B. Tauris in association with the Institute of Ismaili Studies, 1999), 55.

[49]محمد بن عبد الكريم ابن ابی بکر احمد الشهرستاني، الملل و النحل، ویرایش سیدمحمد عمادی حائری، ترجمۀ الملل و النحل از مترجمی ناشناخته، نسخه‌برگردان دست‌نویس شمارۀ 2371، کتابخانۀ ایاصوفیه (تهران: مرکز پژوهش میراث ‌مکتوب با همکاری مؤسسۀ مطالعات اسماعیلی، 1395ش/2016م)، 123.

[50]نصیرالدین محمد ابن محمد طوسی و صلاح‌الدین حسن محمود کاتب، روضۀ تسلیم (تصورات)، ویرایش سیدجلال حسینی بدخشانی (تهران: مرکز پژوهشی‌ میراث مکتوب با همکاری مؤسسۀ مطالعات اسماعیلی، 1393ش/2014م)، 123.

[51]Shafique N. Virani, “Early Nizari Ismailism: A Critical Edition and Annotated Translation of Khwajah Qasim Tushtari’s Recognizing God,” Iran: Journal of the British Institute of Persian Studies, 57:2 (2019), 250.

برای اطلاعات بیشتر بنگرید به

Shafique N. Virani, “Persian Poetry, Sufism and Ismailism: The Testimony of Khwājah Qāsim Tushtarī’s Recognizing God,” Journal of the Royal Asiatic Society, Series 3, 29:1 (January 2019); Shafique N. Virani, “Alamūt, Ismailism and Khwājah Qāsim Tushtarī’s Recognizing God,” Shii Studies Review, 2:1-2 (2018).

[52]این اقتباس برگرفته از ویرایش انتقادی و ترجمۀ انگلیسی من از این متن  است که به زودی منتشر خواهد شد. مقایسه کنید با

شمس الدین ابن احمد (محمد) ابن یعقوب الطیبی، الدستور و دعوه المؤمنین الی الحضور در اربع رسائل اسماعیلیه، ویرایش عارف تامر (چاپ 2؛ بیروت: مکاتبات الحیات، 1978م)، 51. نویسندۀ این اثر در متن نیامده، اما منتسب به الطیبی است.

[53]بنگرید به

Naṣīr al-Dīn Muḥammad ibn Muḥammad Ṭūsī, Sayr ū sulūk [Contemplation and Action: The Spiritual Autobiography of a Muslim Scholar], ed. and trans. Seyyed Jalal Hosseini Badakhchani (London: I.B. Tauris in association with Institute of Ismaili Studies, 1999).

[54]محمد ابن محمد نصیرالدین طوسی،  اخلاق محتشمی (تهران: دانشگاه تهران، دانشکدۀ علوم معقول و منقول، 1339ش/1960م)، 54. ترجمۀ کامل این اثر در دست انتشار است.

[55]Naṣīr al-Dīn Muḥammad ibn Muḥammad Ṭūsī, Maṭlūb al-mu’minīn [Desideratum of the Faithful], in Shi‘i Interpretations of Islam: Three Treatises on Theology and Eschatology; A Persian Edition and English Translation of Tawallā wa tabarrā, Maṭlūb al-mu’minīn and Āghāz wa anjām of Naṣīr al-Dīn Ṭūsī, ed. and trans. Seyyed Jalal Hosseini Badakhchani (London: I.B. Tauris in association with Institute of Ismaili Studies, 2010), 23.

[56]کاتب، دیوان قائمیات، 152-153، قصیدۀ 50، بیت‌های 1523-1526، 1531، 1546.

[57]Shafique N. Virani, “The Right Path: A Post-Mongol Persian Ismaili Treatise,” Journal of Iranian Studies, 43:2 (April 2010), ed. 213, trans. 205.

همچنین بنگرید به

Henry Corbin, “The Ismā‘īlī Response to the Polemic of Ghazālī,” trans. James Morris in Ismā‘īlī Contributions to Islamic Culture, ed. Seyyed Hossein Nasr (Tehran: Imperial Iranian Academy of Philosophy, 1977), chap. 4, 79.