پیوند نافرجام: حزب توده و برابری‌خواهی زنان ایران، 1320-1332

لیلا سازگار <lilasazgar@gmail.com> دانش‌آموختۀ علوم سیاسی در دانشگاه تهران و دانشگاه سوربن، مترجم و فعال فرهنگی است. برخی از آثاری که ایشان ترجمه کرده‌اند عبارت‌اند از آثار بزرگ سیاسی، حکومت، روشهای تحقیق در علوم سیاسی، سنت روشنفکری در غرب، و سرشت تلخ بشر.

 

گرایش چپ به هواداری از برابری و عدالت اجتماعی شهرت دارد. در این جستار می‌خواهیم بدانیم حزب توده، که در فاصلۀ سال‌های 1320 تا 1332 از مهم‌ترین احزاب دارای گرایش چپ در ایران معاصر بود، تا چه حد در حق‌طلبی زنان نقش داشت و آیا فراتر از آرمان‌های حزبی، به زنان کمک کرد تا بتوانند به حق خود در زمینۀ برابری با مردان دست یابند؟ و اگر در آگاهی زنان در این زمینه نقشی داشت، آن نقش را به چه صورت و تا چه حد و حدودی ایفا کرد.

مناسبات فمینیسم و آرمان‌های چپ پیچیده است. این دو ایدئولوژی اصولاً به‌ سختی در کنار هم قرار می‌گیرند و اغلب ناهمخوانی‌هایی دارند و دست‌کم باید بپذیریم که در ایران پیوندی نابرابر بین آن دو برقرار شد که در آن، فمینیسم همواره دست پایین را داشت، زیرا مارکسیسم به مبارزات فمینیستی به اندازۀ مبارزات طبقاتی بها نمی‌داد و حزب‌های کمونیست ایران سرشت و نگرشی مردسالار داشتند. در حقیقت، این دو دیدگاه از اساس با هم تفاوت دارند. فمینیسم بر برابری جنسیتی زن و مرد تکیه می‌کند و به سلطۀ مرد بر زن معترض است، در حالی که مارکسیسم جایگاه زنان را در نظام اقتصادی تحلیل می‌کند و بیشتر به رابطۀ آنها با تولید توجه دارد. فمینیست‌های لیبرال گرایش چپ را متهم می‌کنند که مسائل کارگری را در نظر دارد و به نیازهای زنان و خواسته‌های آنان، اگر ربطی به جایگاه طبقاتی آنها نداشته باشد، بی‌اعتناست و در مقابل، پیروان آرمان چپ هم مطالبات فمینیستی را اغلب خواسته‌‌هایی بورژوا به شمار می‌آورند. کمونیست‌ها عقیده دارند با پیروزی پرولتاریا و برقراری جامعۀ آرمانی کمونیستی و محو نظام سرمایه‌داری، مشکلات نابرابری زنان با مردان خود‌‌به‌خود حل می‌شود و آنها اعتراضات زنان لیبرال برابری‌خواه را مانعی در راه جنبش کارگری می‌دانند.

جنبش برابری‌خواهی زنان ایران در پیش از دورۀ مورد نظر ما شروع شده بود و توانسته بود راه سوادآموزی زنان را هموار کند. مشارکت زنان در جنبش تنباکو و سپس انقلاب مشروطه و چند حق‌خواهی دیگرِ ملت ایران مایۀ ادامۀ فعالیت آنها در راه آگاهاندن زنان از حق و حقوقشان در قالب تأسیس مدارس دخترانه، انجمن‌های زنان و نشر مجلات شد و جنبشی مستقل را دامن زد و در دورۀ پیشاپهلوی، جنبش زنان نه دولتی بود و نه زیر سایۀ حزب.[2] در دورۀ رضاشاه، شمار مدارس دخترانه افزایش یافت و زنان به دانشگاه رفتند. راه‌اندازی کارخانه‌ها و نیاز به نیروی کار ارزان باعث شد زنان به کارخانه‌ها هم راه پیدا کنند و تا حدودی به استقلال مالی هم دست یابند. در این دوره، پیروان مارکسیسم با آرمان دفاع از رنجبران در برابر سرمایه‌داری قد علم کرده بودند و نیاز به نیروی کمکی داشتند و بنابراین، قصد کردند کارگران زن را نیز با خود همراه کنند. در این میان آیا منافع زنان هم مطرح بود یا فقط سربازانی بودند که برای دفاع از آرمان کمونیسم باید به میدان می‌آمدند؟ موضوع طبقه در ایدئولوژی مارکسیسم اهمیت فراوانی داشت و به تبع آن، زنان طبقۀ کارگر هم باید جذب حزب می‌شدند تا برای آرمان آن تلاش کنند. چون در کارخانه سرمایه‌دار حقوق زنان را نادیده می‌گرفت، پس زنان از بهترین نیروهایی بودند که در کنار مارکسیست‌ها می‌توانستند با سرمایه‌داری و استثمار بجنگند.

 

تعریف فمینیسم و انواع آن

فمینیسم در کل مجموعه‌ای از ایدئولوژی‌ها و جنبش‌های اجتماعی است که خواهان از میان رفتن وضع فرودست زنان و موقعیت نابرابر آنان با مردان و رفع هرگونه تبعیض بین این دو جنسیت است. فمینیست‌ها خواهان حقوق برابر جنسیتی در زمینه‌های فردی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی‌اند. مکاتب و دیدگاه‌های گوناگون، با برداشت‌هایی متفاوت، راه‌حل‌‌هایی برای غلبه بر این نابرابری به دست داده‌اند که باعث شده است بر انواع فمینیسم نام‌هایی گوناگون بگذارند، مثل فمینیسم مارکسیست، فمینیسم سوسیالیست، فمینیسم لیبرال، فمینیسم بورژوا، فمینیسم فردگرا، فمینیسم رادیکال و غیره. هر یک از انواع فمینیسم یادشده از میان خواسته‌های فمینیست‌ها (حق تحصیل، حق انتخاب همسر، مبارزه با ازدواج زودهنگام، حق کار، حق درآمد مناسب و مزد برابر با مردان، حق مالکیت، حق رأی، حق مرخصی زایمان و همچنین مبارزه با خشونت خانگی و تجاوز جنسی و غیره) بر بخشی بیشتر تأکید کرده‌اند.

در بررسی کنونی، بیشتر با دو گونه فمینیسم سروکار داریم: یکی فمینیسم چپ و دیگری فمینیسم لیبرال. فمینیسم چپ پس از بررسی علت ستمی که بر زنان می‌رود، نظام پدرسالاری و سرمایه‌داری را که تقویت‌کنندۀ یکدیگرند و همچنین مالکیت و نفع خصوصی را عامل این ستم می‌داند و بنابراین، بیش از همه به زنان طبقۀ کارگر توجه می‌کند و برای رهایی این زنان از ستم مضاعف نظام‌های یادشده، جلب آنها را به حزب و فراهم آوردن شرایط کار برابر زنان را با مردان لازم می‌داند و بر این اساس، معتقد است که پس از برقراری نظام دیکتاتوری پرولتاریا، همۀ این نابرابری‌ها از میان می‌رود. فمینیسم سوسیالیست هم که نوع دیگری از فمینیسم چپ است، کار خانگی و آن‌گونه ازدواج و مراقبت از فرزندان را که به استثمار زن در نظام پدرسالاری می‌انجامد، عامل فرودستی زنان می‌داند و معتقد به تمایز نابرابری ناشی از پدیدۀ جنسیتی از نابرابری ناشی از پدیدۀ طبقاتی است؛ اما فمینیسم لیبرال خواسته‌هایی فراتر را در نظر دارد. مری ولستون کرافت (Mary Wollstonecraft, 1759-1797‌)، فمینیست انگلیسی، و اولمپ دو گوژ (Olympe de Gouges, 1748-1793)، نویسندۀ انقلابی فرانسوی، از نخستین کسانی بودند که نابرابری جنسیتی و ستم بر زنان را مطرح کردند و می‌توانیم بگوییم که فمینیسم لیبرال را پی نهادند. در فمینیسم مارکسیست، بیشتر بر برابری زنان و مردان طبقۀ کارگر و استقلال اقتصادی زنان تأکید شده است، در حالی که فمینیسم لیبرال دگرگونی همۀ ساختارهای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، خانوادگی و جنسیتی‌ای را در نظر دارد که مانع برابری زن و مرد است. فمینیسم لیبرال، برخلاف فمینیسم مارکسیست، بر مفهوم طبقه متکی نیست، هر چند گاهی آن را با فمینیسم بورژوا اشتباه گرفته‌اند و چنین عنوان کرده‌اند که این گونه فمینیسم بیشتر بر منافع طبقۀ بوررژوا تکیه دارد. کلارا زتکین (Clara Zetkin, 1857-1933)، نظریه‌پرداز مارکسیست آلمانی، نوشته است:

اشتباه خواهد بود اگر جنبش زنان بورژا را تنها در چارچوب عامل‌های اقتصادی مورد بررسی قرار دهیم، این جنبش دارای بعد عمیق‌تری نیز می‌باشد، که عمدتاً وجه اخلاقی و معنوی آن مورد نظر است. زن بورژوا تنها خواستار تأمین امرار معاش خویش نیست، بلکه خواهان حیات معنوی و رشد اجتماعی خود نیز می‌باشد.[3]

فمینیسم لیبرال خواهان حقوق شهروندی برابر زنان و مردان است؛ حقوق طبیعی زن را، مثل هر انسان، سلب‌ناشدنی می‌داند و به جنسیت او ربط نمی‌دهد. مخالفان اندیشۀ موجود در این‌گونه فمینیسم را غالباً زیر عنوان فمینیسم بورژوا مطرح کرده‌اند. شاید به این علت که این کار باری منفی بر دوش فمینیسم لیبرال می‌گذارد. از دیدگاه مارکسیستی، بورژوا بار منفی دارد و بنابراین چه بهتر که ایدئولوژی مخالف هم با چنین صفتی توصیف شود.

از زمان مارکس و انگلس، مسئلۀ زنان هم گاه‌گاهی در ایدئولوژی مارکسیسم مطرح و در راستای دفاع از عدالت اجتماعی به برابری زنان و مردان هم اشاره شده است. انگلس در کتاب منشأ خانواده و مالکیت خصوصی اشاره می‌کند که در پی تحول عقاید دینی و اهمیت موضوع ارث، تعیین پدر فرزندان اهمیت بیشتری یافت و نظام تک‌همسری برقرار شد. پس از آن بود که مادرسالاری جای خود را به پدرسالاری داد. به گفتۀ انگلس، در این نظام ˮبه علت سرکوب اقتصادی زنان،“ زن به ˮخدمتکار خانگی“ بدل و از شرکت در چرخۀ تولید بیرون رانده شد.[4] مرد در مقام نان‌آور خانواده جایگاهی برتر پیدا کرد و انگلس مرد را بورژوای خانواده و زن را پرولتاریای خانواده به شمار آورده است.[5] او جایگاه فرودست زنان را ناشی از ساختار مالکیت خصوصی می‌داند.

مارکس و انگلس تاریخ بشر را به مبارزۀ طبقاتی و همچنین مبارزۀ ستمگر و ستمدیده تقلیل داده‌اند. از دید آنان، با زوال سرمایه بنیاد خانوادۀ بورژوا هم سست می‌شود. در برنامه‌های حزب کمونیست از ایجاد سازمانی بین‌المللی برای زنان سخن رفته است و در آن بیش از هر چیز بر مشارکت زنان کارگر تکیه کرده‌اند. پس زنان برای آنکه آزاد شوند، نخست باید کارگر می‌شدند و سپس در پیکار انقلابی به مردان می‌پیوستند.[6] لنین این کار را برای گسترش حزب و قدرت آن مفید می‌دانست. او می‌گفت: ˮما باید میلیون‌ها کارگر را در شهر و کشور برای مبارزه‌مان و به‌‌خصوص برای بازسازی جامعۀ کمونیستی به خود جلب کنیم.“[7] از نظر انگلس هم راه رهایی زنان مشارکت آنان در نیروی کار بود. مارکسیسم بر آن بود که با بدل شدن زنان به نیروی کار و در نتیجه دستیابی آنان به استقلال اقتصادی، آنان می‌توانند همانند مردان در انقلاب پرولتاریا مشارکت کنند و پس از این انقلاب و از میان رفتن مالکیت خصوصی، زنان و مردان خود‌به‌خود برابر می‌شوند.

زتکین در کتاب لنین و مسئلۀ زنان سخنان لنین را در گفت‌وگو با خود باز می‌گوید و می‌بینیم که مهم‌ترین دغدغۀ لنین ˮکشاندن“ زنان طبقۀ کارگر به حزب و تکیه بر همراهی و همکاری آنان است. لنین به زتکین می‌گفت: ˮزنان کارگر ما رزمندگان طبقاتی برجسته‌ای هستند،“‌[8] ولی او به گفتۀ زتکین ˮاخلاقیات بورژوازی“ را ˮنفرت‌انگیز“ می‌خواند.[9] لنین معتقد بود انقلاب پرولتاریا بدون زنان پیروز نمی‌شود و بنابراین، باید همکاری آنها را جلب می‌کردند. او به زتکین گفت:

ما باید خواست‌هایمان را به‌طور سیاسی با افکار توده‌های زنان رنجبر، با نیازها و آرزوهای زنان کارگر، پیوند بزنیم. آنها هم باید بدانند که دیکتاتوری پرولتاریا برای آنها حق برابری کامل با مردان، هم در قانون و هم در عمل، در خانواده، در دولت و در جامعه را قائل است و اینکه دیکتاتوری پرولتاریا نابودی قدرت بورژوازی را به همراه می‌آورد.[10]

پس از انقلاب 1917 در روسیه، حکومت جدید حق شهروندی کامل برای زنان قائل شد، زنان و مردان را برابر شناخت و قوانینی در زمینۀ دستمزد برابر زنان و مردان، حق طلاق و حق رأی برای زنان تصویب کرد. کشورهای ارمنستان، جمهوری آذربایجان، استونی، بلاروس، گرجستان، لیتوانی، و مولداوی هم تقریباً در همان سال‌ها به زنان حق رأی دادند.

اکنون می‌خواهیم بدانیم آیا پس از تشکیل حزب کمونیست در سال 1299 و تشکیل حزب توده در سال 1320 در ایران، اندیشه‌های کمونیستی دربارۀ زنان به پیشبرد و پیشرفت این نیمۀ جمعیت کشور یاری رساند یا چنان که سران حزب می‌خواستند، زنان فقط برای پیشبرد اهداف حزب به بازی گرفته شدند؟ باید در نظر داشته باشیم که خواسته‌های زنان ایران با زنان روس تفاوت داشت. رسوم و سنت‌های رایج در ایران و پدرسالاری و مردسالاری ریشه‌دار در تاریخ این کشور مشکلاتی را برای زنان به وجود آورده بود که از میان برداشتن‌شان به راه‌حل‌هایی متناسب با فضای این کشور نیاز داشت. این را هم در نظر داشته باشیم که چه بسا فعالیت‌های زنان در دورۀ مشروطه و هم‌گامی آنها با همسران یا پسرانشان در آن دوره تابع خواسته‌های جامعۀ مردسالار بود، یعنی در مواردی از آن مبارزات کسی به جایگاه زنان و خواسته‌های جنسیتی آنان توجهی نداشت؛ و شاید حتی خود زنان هم به این خواسته‌ها بی‌توجه بودند. با این همه، زنان از اندرونی بیرون آمدند و خواه به تقاضای رهبران دینی و خواه در پی آرمان‌های مشروطه‌خواهان با استبداد ‌جنگیدند. آیا آن بار هم زنان را به بازی گرفته بودند و بی‌توجه به خواسته‌هاشان از تلاش آنها برای منافع مبارزان بهره‌برداری شد؟

در مبارزات کمونیستی، اهداف حزبی بر اهداف فمینیستی می‌چربید. جناح چپ و فمینیسم یک وجه مشترک داشتند: هر دو ستم‌ستیز و در پی رفع تبعیض بودند، یکی از قشر فرودست جامعه دفاع می‌کرد و دیگری از زنان که در موقعیتی نابرابر با مردان قرار گرفته بودند. این البته به معنای نفی مطلق نقش حزب کمونیست و حزب توده در پیشرفت زنان ایران نیست، بلکه هدف فقط روشن کردن این نکته است که این احزاب بیشتر به طبقۀ کارگر و اهداف حزبی توجه داشتند و در نتیجه، بیشتر جلب زنان طبقۀ کارگر مورد نظرشان بود و یاری رساندن به آنها و جلب زنان به سوی گرایش چپ بیشتر با هدف تقویت کمونیسم بود تا با هدف پیشرفت زنان و اگر در این میان بهره‌ای هم نصیب زنان می‌شد، چه بهتر.

شکل‌گیری حزب توده

در ایران، اندیشۀ چپ با شکل‌گیری ‌افکار تجددخواهانه و مفهوم مدرنیته همراه بود و باید به یاد داشته باشیم که تجددخواهی ایرانیان پس از شکست‌های ایران از روسیه و احساس نیاز به اصلاحات آغاز شد. در ابتدای قرن بیستم، اندیشه‌های چپ در ایران رو به گسترش نهاد. وجود فئودالیسم و در عین حال رقابت قدرت‌های بزرگی مثل انگلستان و روسیه برای به استثمار کشیدن ایران، باعث شده بود اندیشه‌های چپ در میان مخالفان محبوبیت پیدا کند. گرچه نقش فرهنگ غرب را در تشکیل گرایش چپ ایران نمی‌توانیم به کلی انکار کنیم، همزمان باید بپذیریم که سرچشمۀ شکل‌گیری گرایش چپ در ایران تا حدی روسیه و قفقاز بوده است. بخشی از این فرایند به علت حضور گروهی از ایرانیان در قفقاز و رفت‌وآمد آنها به ایران صورت گرفت. کسانی که به قفقاز رفتند یا در جست‌وجوی کار بودند یا برای تحصیل در مدارس جدید به آنجا رفتند، یا به تجارت می‌پرداختند. اقامت این افراد در قفقاز نه فقط باعث آشنایی آنان با فرهنگ کارگران انقلابی روسیه و راه‌های مبارزۀ آنان شد، بلکه برخی از روشنفکرانی که به قفقاز رفته بودند با خواندن کتاب‌هایی که دربارۀ افکار آزادی‌خواهانه از زبان‌های اروپایی ترجمه شده بود، با این افکار آشنا شدند و اندیشۀ مبارزه برای دستیابی به آزادی در ذهنشان بارور گشت. در کل، همسایگی ایران و روسیه بر انتشار اخبار آزادی‌خواهانه در ایران اثر گذاشت. ˮاز اوان انقلاب 1905 [1322-1323ق] گزارش کارهای انقلابیان روس، کم یا بیش به‌طور منظم، در ایران پخش می‌گردید.“[11]

پیشینۀ تشکیل حزب توده به سال 1905م./1284ش برمی‌گردد، یعنی زمانی که کمیتۀ اجتماعیون عامیون (سوسیال‌دموکرات) ایران در باکو شکل گرفت. برخی از رهبران این کمیته از سران گروه همت بودند. از نتایج مهم تشکیل حزب اجتماعیون عامیون و سازمان‌های سوسیال‌‌دموکرات در ایران آماده کردن زمینه برای انتشار آرمان‌های مارکسیسم و تقویت جنبش‌های کارگری بود. در سال 1296، کارگران ایرانی صنعت نفت باکو حزب عدالت را به وجود آوردند که کمی بعد شاخه‌هایی را در ایران تأسیس کرد. این حزب در سال 1299 به حزب کمونیست ایران تغییر نام داد. حزب کمونیست در تمام دهۀ 1300-که سرشار از ناآرامی سیاسی بود-به فعالیت خود ادامه داد، ولی رضاشاه پس از آنکه کنترل امور را در دست گرفت، آن را سرکوب کرد، به گونه‌ای که پس از سال 1310 و وضع قانون منع فعالیت حزب کمونیست، این حزب دیگر نیرویی فعال و سیاسی به شمار نمی‌آمد. مدتی گذشت تا گروه 53 نفر به رهبری تقی ارانی شکل گرفت و بازماندگان این گروه در سال 1320 حزب توده را تشکیل دادند. پس از کناره‌گیری رضاشاه، ایرج اسکندری گروهی از دانش‌آموختگان دانشگاه‌های اروپایی و زندانیان سیاسی پیشین را در منزل عمویش، سلیمان اسکندری، جمع کرد و آنها رسماً موجودیت حزب توده را اعلام کردند.[12] سلیمان‌میرزا اسکندری رهبری این حزب را پذیرفت. هدف این حزب بسیج کارگران، دهقانان، روشنفکران مترقی، بازرگانان و صنعتگران اعلام شد و همچنین مبارزه با استثمار، امپریالیسم و استبداد.[13]

حزب کمونیست و زنان در ایران

 فرقۀ عدالت در تیر ماه 1299 نخستین کنگرۀ بزرگ خود را در بندر انزلی برگزار کرد و در آن کنگره، نام این فرقه به ˮفرقۀ کمونیست ایران“ تغییر یافت. در این کنگره، اخراج نیروهای انگلستان از ایران، واژگون کردن رژیم سلطنتی و نظام فئودالی در شمار مهم‌ترین برنامه‌های حزب عنوان شد. این حزب در برنامۀ خود به ˮتحصیلات اجباری و رایگان تا 15 سالگی برای همه“[14] اشاره کرد، ولی مشخصاً نامی از زنان نبرد.[15] کنگرۀ دوم حزب کمونیست (کنگرۀ ارومیه) هم که در سال 1306 تشکیل شد، در ˮپروگرام عملیات حزب کمونیست ایران“ و در بندهای 9 و 11 از بخش ˮوضع قوانین دربارۀ کارگران و اتحادیۀ کارگران“ فقط به موضوع ˮمنع کار شبانه برای نسوان و اطفال“ و همچنین ˮمرخصی با مواجب برای زنان آبستن در مدت 4 هفته پیش و 4 هفته پس از وضع حمل“ پرداخت،[16]ولی فرقۀ کمونیست ایران در مرامنامۀ خود نه صحبتی از حق رأی زنان کرد و نه اشاره‌ای به موارد دیگر برابری زنان با مردان در جامعه. حزب توده در این زمینه کمی بهتر عمل کرد که در ادامه و به‌ویژه به هنگام بررسی نشریۀ بیداری ما، ارگان تشکیلات دموکراتیک زنان، به آن می‌پردازیم.

فرقۀ کمونیست البته در برانگیختن زنان نقش داشت. به گفتۀ کامبخش، حزب کمونیست در فعالیت جمعیت پیک سعادت نسوان، جمعیت نسوان وطن‌خواه و سازمان بیداری زنان به شکلی غیرمستقیم دخیل بود،[17] کامبخش به هنگام سخن گفتن از کنگرۀ دوم و سیاست‌های پس از آن می‌نویسد: ˮحزب به کار در میان زنان نیز توجه لازم کرد، ولی مهم‌ترین میدان فعالیت حزب طبقۀ کارگر بود.“[18]

قانون منع فعالیت جمعیت‌های دارای مرام اشتراکی، که در 22 خرداد سال1310 در مجلس به تصویب رسید، در حقیقت پایه‌های دیکتاتوری رضاشاه را تقویت کرد و به موجب آن رضاشاه توانست فرمان تعطیلی حزب کمونیست و تشکل‌های هم‌راستا با آن و همچنین فعالیت انجمن‌ها و نشریات مخالف را صادر کند.

رضاشاه برای مسلط بودن بر فعالیت زنان، پس از تعطیل کردن همۀ انجمن‌ها و نشریات زنان، در سال 1314تصمیم گرفت کانون بانوان را به ریاست عالیۀ دخترش، شمس پهلوی، تشکیل دهد تا فعالیت‌های زنان در چارچوب مورد نظر حکومت پیش رود. در نظامنامۀ این کانون، تکیه بر تربیت فکری و اخلاقی بانوان، تأسیس کتابخانه و کلاس اکابر، پرورش اطفال، تعلیم خانه‌داری، ورزش و تشکیل مؤسسات خیریه بود و سخنی از حقوق مدنی و اجتماعی و حتی خصوصی زنان به میان نیامده بود و به موجب مادۀ 11 نظامنامۀ کانون، بانوان باید از مداخله در امور سیاسی و مذهبی پرهیز می‌کردند.[19] از جمله اهداف کانون که در ابتدا به آن اشاره‌ای مستقیم نشده بود، تلاش در آماده کردن زمینۀ کشف حجاب زنان بود. حزب کمونیست هم پیش از این دربارۀ کشف حجاب زنان مطالبی را عنوان کرده بود، ولی توانایی زمینه‌سازی و اجرای این کار را نداشت. تشکیل کانون بانوان به نوعی به معنای دولتی کردن فعالیت‌های برابری‌خواهانۀ زنان بود و این کار باعث کاهش اعتبار تلاش‌های حق‌طلبانۀ زنان شد. تا سال 1320 و کناره‌گیری رضاشاه از سلطنت و روی کار آمدن محمدرضاشاه و باز شدن فضای سیاسی، فعالیت‌ کمونیست‌ها ممنوع بود و آنها فقط در خفا می‌توانستند دست به اقداماتی بزنند. فعالیت‌های گروه 53 نفر را باید نطفۀ تشکیل حزب توده به شمار آوریم.

 شکل‌گیری حزب توده

 در شهریور 1320، پس از کناره‌گیری رضاشاه و روی کار آمدن پسرش، به موجب فرمان بخشودگی زندانیان سیاسی، گروهی از یاران ارانی آزاد شدند و در فضای سیاسی بازتر آن دوره حزب توده را پی نهادند. در جلسۀ هیئت مؤسسان این حزب که در تاریخ 7 مهر 1320، با حضور 15 نفر در مقام هیئت مؤسس و به رهبری سلیمان‌میرزا اسکندری تشکیل شد. رستم علی‌اف، دبیر اول سفارت شوروی در ایران، به نمایندگی کمینترن حضور داشت و در واقع، رابط حزب کمونیست شوروی با این گروه جدید بود و رابطۀ سنتی بین کمونیست‌های ایرانی و حزب کمونیست شوروی را حفظ می‌کرد.[20] یکی از مهم‌ترین خواسته‌های شوروی کسب امتیاز استخراج نفت در شمال ایران و مشابه امتیازی بود که انگلستان در جنوب به دست آورده بود. شوروی به این منظور می‌توانست از کمک حزب توده برخوردار شود و حزب هم برای به دست آوردن قدرت افزون‌تر نیاز به پشتیبانی حکومت شوروی و جلب اعضای بیشتر داشت. در این میان، دفاع از منافع کارگران آنها را-که نیروی قابل توجهی بودند-به حزب جلب می‌کرد و بیان آرمان تساوی حقوق زن و مرد نیز سبب کشاندن زنان به حزب می‌شد. مراد این است که حزب در پی آرمان‌هایی بود مهم‌تر از برابری زن و مرد، ولی برای جامۀ عمل پوشاندن به آن آرمان‌ها نیاز به نیروی بیشتری داشت و جذب زنان به حزب هم بخشی از راهکاری بود که قدرت حزب را افزایش می‌داد. کمی بعد، حزب توده در ایران به نیرویی اثرگذار بدل گشت. حزب توده از همان ابتدا مرام خود را چنین اعلام کرد: به دست آوردن آزادی‌هایی که به موجب قانون اساسی برای ملت ایران شناخته شده است، جلوگیری از ارتجاع و استبداد با اتکا به قدرت تودۀ مردم ایران، حفظ استقلال و تمامیت ایران، برقرار کردن رژیم دموکراسی و تأمین کلیۀ حقوق فردی و اجتماعی از قبیل آزادی قلم، نطق و زبان و عقیده و اجتماعات.[21] البته از مهم‌ترین زمینه‌های فعالیت این حزب هوادار شوروی، یکی مبارزه با نفوذ انگلستان در ایران و دیگر کمک به شوروی برای فعالیت بیشتر در ایران بود. عبارت ˮبه دست آوردن تمام آزادی‌هایی که به موجب قانون اساسی برای ملت ایران شناخته شده است،“ یادآور این نکته هم هست که در قانون اساسی حقوق زیادی برای زنان در نظر گرفته نشده بود و بنابراین، از همان ابتدا نباید از حزب توده انتظار می‌رفت که در این جهت فعالیت کند، هر چند آبراهامیان اشاره می‌کند که ˮاین حزب تنها سازمان سیاسی کشور بود که همواره زنان را بسیج و در راه حقوق آنها سرسختانه مبارزه می‌کرد.“[22]

در اندک مدتی، سازمان‌های حزبی در شماری از شهرستان‌ها و به‌ویژه در مراکز کارگری به وجود آمدند. حزب توده فعالیت خود را بر تشکیل اتحادیه‌های کارگری و صنفی متمرکز کرد و در قطعنامۀ نخستین کنگره از توجه به جذب دهقانان و جوانان و روشنفکران هم غافل نماند. در این میان، نخستین کنگره به زنان هم بی‌اعتنا نبود و کمیتۀ مرکزی افزون بر تصمیم‌گیری به جلب زنان پیشگام، اقدام به تشکیل سازمان ویژه‌ای به نام تشکیلات زنان را در برنامۀ خود قرار داد و هدف از تشکیل این سازمان را چنین یاد کرد که ˮبتوان به‌طور وسیعی بین زنان از همۀ طبقات کار توده‌ای انجام داد.‌“[23] عبارت ˮاز همۀ طبقات“ نشان می‌دهد که حزب توده تصمیم گرفته بود افزون بر زنان طبقۀ کارگر، زنان دیگر طبقات را نیز جذب کند. اهداف این تشکیلات ˮتساوی کامل حقوق زن و مرد، بهبود وضع مادی زنان زحمتکش، دستمزد متساوی در مقابل کار متساوی با مردان، بیمۀ اجتماعی، مبارزه با فحشا“[24] یاد شد. زنان طبقۀ کارگر از اهداف مهم تبلیغاتی حزب بودند، ولی نمی‌توانیم بگوییم این حزب به کلی به زنان طبقات اجتماعی دیگر بی‌اعتنا بود.

سلیمان‌میرزا اسکندری فردی متدین و مذهبی بود و ˮبه هنگام پذیرش ریاست حزب احتمالاً با این شرط وارد شد که حزب، به‌رغم رادیکالیسم اجتماعی، نباید با تبلیغات ضدمذهبی افراد دیندار را با خود دشمن کند.“[25] او بر این اساس با عضویت زنان در حزب توده مخالفت کرد. اردشیر آوانسیان در خاطراتش علت مخالفت سلیمان‌میرزا با حضور زنان در حزب را این‌گونه توضیح می‌دهد:

 آن‌روزها در تهران سلیمان‌میرزا مخالف قبول زن‌ها در حزب بود . . . روزی سلیمان‌میرزا در جلسۀ کمیتۀ مرکزی گفته بوده که اگر بخواهید زنی را وارد حزب بکنید پای من آن طرف در است. او جداً مخالف ورود زنان به حزب ما بود. علت چه بود؟ آیا او اصلاً مخالف شرکت زن در سیاست بود؟ طبیعی است که او چنین عقیده‌ای نداشت. مخالفت او بدین علت بود که در گذشته، روزی در ایران آخوندها او را تکفیر کرده بودند و او ترس داشت زنان را وارد حزب کند و باز هم از طرف آخوندها مورد تکفیر قرار گیرد.[26]

کیانوری هم در خاطراتش به این نکته اشاره می‌کند و می‌گوید: ˮسلیمان‌میرزا زنان را نمی‌پذیرفت.“[27] تا پس از مرگ او هم زنی اجازۀ عضویت در حزب توده را نیافت و مریم فیروز هم در سال 1327 به عضویت شورای مرکزی حزب درآمد، ولی حق رأی نداشت. مريم‌ فيروز، از بنیادگذاران سازمان زنان حزب توده با نام تشکیلات زنان ایران، در خاطراتش‌ دربارۀ عضويت‌ زنان‌ در این حزب‌ می‌نويسد:

سلیمان‌میرزا اسکندری که از بنیان‌گذاران اصلی حزب توده بود، از پذیرش زنان در حزب خودداری می‌کرد. ولی این مسئله اهمیت چندانی نداشت. ما در کنار و در حاشیۀ حزب حرکتی را آغاز کردیم، مشارکت مستقیم نداشتیم، ولی وقتی تظاهراتی بر پا می‌شد ما در کنار آن بودیم و حرکت می‌نمودیم، چون در هر حال آنها علیه شاه کار می‌کردند. نمی‌توان جلوی پیشرفت را با چنین دستوراتی گرفت. زن‌ها دیگر بیدار شده بودند. [28]

این نوشته دو نکته را روشن می‌کند. یکی اینکه زنان با اینکه ˮمشارکت مستقیم“ در امور حزب نداشتند، به همین که در حاشیه حرکتی را آغاز کنند دلخوش بودند. یعنی حزب را فضایی مناسب برای جنبش خود ارزیابی می‌کردند. نکتۀ دیگر اشاره به این است که ˮدر هر حال آنها علیه شاه کار می‌کردند“ و از نظر شخص مریم فیروز، شاه دشمن بود، یعنی مریم فیروز و حزب دشمنی مشترک داشتند. مریم فیروز در خاطراتش می‌نویسد: ˮدرد من درد مردم، درد زن و توهین به او بود.“[29] او در ادامه می‌گوید: ˮبه هر حال وقتی من برنامۀ حزب را دیدم که نوشته است در این سازمان زن مثل یک مرد حق دارد و باید برای آن حقوق کوشش کرد و از آن دفاع کرد، این برای من انگیزه مناسبی بود، زیرا من یک هدف داشتم و آن یافتن جایی بود که بتوانم از زن‌ها دفاع کنم.“[30] نکته‌ای که در اینجا مطرح است و نباید از آن غافل بمانیم این است که آن دسته از زنان چپ ایرانی، مثل مریم فیروز، که رهبری آزادی زنان یا برابری‌‌طلبی آنان را بر عهده داشتند و حزب توده را جای مناسبی برای فعالیت‌های خود تصور می‌کردند، تا چه حد از ایدئولوژی چپ و استیلای مردسالاری در آن باخبر بودند؟ آیا نادانسته بازیچۀ سران حزبی شدند؟ آیا ممکن بود به جای آنکه این زنان آلت دست حزب قرار گیرند، بتوانند از پایگاه حزب برای پیشبرد خواسته‌‌های خود بهره گیرند؟ آیا حزب خواسته‌های آنها را تعیین می‌کرد یا خود در تعیین آن خواسته‌ها نقشی داشتند؟

مریم فیروز علت ورود خود را به حزب حق‌طلبی برای زنان و مبارزه با ظلمی عنوان کرده است که بر زنان می‌رفت، ولی از لابه‌لای حرف‌هایش متوجه کینه‌ای می‌شویم که به سبب رفتار ناشایست با پدرش و نیز مرگ برادرش از خاندان پهلوی در دل داشت و این اندیشه در ذهن ما شکل می‌گیرد که حضور او را-که از خانواده‌ای اشرافی بود-در حزب توده، شاید همین کینه توجیه می‌کند. کیانوری هم در این زمینه می‌گوید: ˮاو خودش روی کینه‌ای که به رضاخان داشت در ابتدا عضو حزب شد.“[31] در جای دیگری از خاطراتش هم هدفش را این‌گونه خلاصه می‌کند: ˮآرمان ما مبارزه با شاه، برداشتن استثمار از مردم و احقاق حقوق زن بود.“[32] و ˮهر کس در مقابل شاه مقاومت می‌کرد برای من عزیز بود.“[33] البته داوری دربارۀ مریم فیروز که دار و ندار و آبرویش را در گرو آرمان‌هایش گذاشت دشوار است. اینکه در این راه همگامی با کسانی را پذیرفت که مرز خدمت و خیانتشان روشن نیست، مانع از داوری منصفانه دربارۀ مریم فیروز می‌شود. او به هر حال زنی بود که به مقامات بالای حزبی رسید، ولی این را هم فراموش نکنیم که همواره زیر سایۀ کیانوری ماند.

پس از کنفرانس ایالتی تهران در 17 مهر 1321، از جمله موادی که به قطعنامۀ آن کنفرانس افزوده شد، اصلاح قانون انتخابات و دادن حق رأی به زنان بود.[34] در سال 1322 و به هنگام انتخابات مجلس چهاردهم، حزب توده در این انتخابات شرکت کرد و هشت تن از اعضای حزب به نمایندگی مجلس برگزیده شدند. مهم‌ترین گامی که حزب توده در دفاع از حقوق زنان برداشت تهیۀ لایحه‌ای دربارۀ تساوی حقوق زن و مرد در سال 1322 بود که آقای دکتر کشاورز از طرف فراکسیون توده به مجلس برد. در این لایحه آمده بود: ˮماده واحده- بانوان می‌توانند با همان شرایطی که دربارۀ مردان مقرر است از حقوق و مزایای اجتماعی از قبیل حق انتخاب کردن و انتخاب شدن در مجالس مقننه و انجمن‌های ایالتی و ولایتی و غیره استفاده نمایند.“ این لایحه به این علت که مخالف با اسلام تشخیص داده شد، حد نصاب لازم امضاها را برای ارجاع به کمیسیون به دست نیاورد. حزب توده از درگیری با قشر مذهبی پرهیز می‌کرد و به همین سبب در مواردی، از جمله همین مورد، چنان‌که باید به پیگیری آن دسته از حقوق زنان نپرداخت که روحانیان با آن موافق نبودند. در نشریۀ بیداری ما هم که زنان حزب توده برای رساندن صدای خود به گوش دیگران راه انداخته بودند، مقاله‌ای به قلم مریم فیروز با عنوان ˮزنان باید در انتخابات شرکت کنند“ چاپ شد و در ابتدای آن آمده بود خانم یقیکیان در شرحی در روزنامۀ ایران که مجلۀ آینده هم آن را عیناً نقل کرده است معتقدند که برای زنان ایرانی که 9/99 درصد آن بی‌سواد، پابرهنه و گرسنه هستند، گذراندن چنین قانونی زود است.‌[35] مریم فیروز در پاسخ نوشته است:

 آیا خانم نویسنده خیال می‌کنند که صد در صد مردان ایرانی که حق انتخاب کردن و انتخاب شدن دارند، سیر و پوشیده هستند؟ بر هیچ‌کس پوشیده نیست که اکثریت مردم ایران، چه مرد و زن بی‌سواد و تقریباً 99 درصد آنها لخت هستند . . . آیا با شناختن الفبا کافی است که یک فرد بتواند از حقوق خود دفاع کند؟‌[36]

پس از تشکیل حزب توده، سران حزب نخست جامعۀ زنان را پی نهادند و پس از آن، چنان‌که گفتیم، تشکیلات زنان ایران در سال 1322 به یاری زنانی به وجود آمد که از آرمان‌های چپ پیروی می‌کردند و با حزب توده در ارتباط بودند؛ هر دو سازمان یادشده وابسته به حزب توده بودند. حضور زنان در حزب توده از این نظر جالب توجه بود که زنان در واقع حزب را فضایی تصور می‌کردند که می‌تواند امکانات لازم برای فعالیت‌های آنها را در اختیارشان بگذارد و خیال بهره بردن از آن امکانات را در سر می‌پروراندند. از سوی دیگر، توجه به ایده‌های سران حزب نشان می‌دهد که آنها هم متقابلاً تصور می‌کردند با وارد کردن زنان به فعالیت‌های حزبی و ایجاد سازمان‌های زنانۀ وابسته به حزب می‌توانند از حضور زنان برای تقویت قدرت خویش بهره برند. البته این‌گونه وابستگی جمعیت‌های زنان به حزب مختص حزب توده نبود و حزب دموکرات هم به گفتۀ مهرانگیز دولتشاهی برای مقابله با حزب توده، سازمان زنان حزب دموکرات ایران را تشکیل داد. [37] بنیادگذاران تشکیلات زنان ایران زنانی بودند از خانواده‌های آزادی‌خواه که اغلب پدر یا همسرشان سابقۀ آزادی‌خواهی و فعالیت سیاسی داشتند. آبراهامیان هم در توصیف آنها آورده است:

از جمله زنانی که در تشکیلات دموکراتیک زنان حزب فعالیت داشتند می‌توان این افراد را نام برد، زهرا و تاج اسکندری از خانوادۀ مشهور اسکندری، خدیجه کشاورز حقوق‌دان برجسته، صدیقه امیرخیزی از اعضای کهنه‌کار جنبش زنان، لورتا (وارتو تاریان) هنرپیشۀ برجستۀ کشور و از اعضای گروه تئاتر نوشین و هما هوشمند راد سردبیر مجلۀ حزبی ”بیداری ما“ که برای زنان منتشر می‌شد، همچنین مریم فیروز، اختر کامبخش، بدرالملوک علوی و عالیه شرمینی.‌[38]

وجه مشترک این زنان نارضایی از برخوردار نبودن حقوق مساوی با مردان بود. بخشی از زنانی که در تشکیلات زنان ایران فعالیت می‌کردند، هرگز عضو حزب توده نشدند و در حقیقت فقط این تشکیلات را مرکز مناسبی برای فعالیت‌‌های خویش تلقی می‌کردند. هدف اصلی این تشکیلات سازمان‌دهی زنان کارگر، دهقان، روشنفکر و خانه‌دار بود. این تشکیلات افزون بر خواسته‌های طبقاتی زنان و منافع زنان کارگر بر تساوی حقوق زن و مرد در دیگر زمینه‌ها هم تکیه می‌کرد. هم خواستار دستمزد مساوی زنان با مردان در برابر کار مساوی بود و هم خواهان حق رأی زنان. اهداف این تشکیلات در مرامنامۀ آن به این شرح آمده است: کوشش در توسعۀ حقوق اجتماعی و برقراری حقوق سیاسی، بهبود اوضاع مادی زنان، و تأسیس و افزایش مؤسسات حمایت از مادران بی‌بضاعت.[39] آنها تشکیلاتی سازمان‌یافته را به وجود آوردند و کنفرانس‌هایی برای طرح مطالبات خود برگزار می‌کردند. کلاس‌های مبارزه با بی‌سوادی، قرائتخانه و کتابخانه هم پی نهادند. یکی از دستاوردهای آنها کمک به استقلال اقتصادی زنان بود که از زمان فعالیت‌های صدیقه دولت‌آبادی عامل مهمی در برابری زنان و مردان به شمار آمده بود. به‌طور کلی، اهداف حزب توده در خصوص زنان پیشرفته‌تر از سلفش، یعنی حزب کمونیست ایران، بود.

در نخستین کنگرۀ حزب توده که در تابستان 1323 برگزار شد، لزوم توجه به زنان را مطرح و بر بسیج و اتحاد زنان تأکید کردند. بنا شد تشکیلات زنان برای برابری حقوق بین همۀ زنان و مردان، بهبود وضع زنان زحمتکش، دستمزد مساوی در مقابل کار مساوی، بیمۀ اجتماعی و مبارزه با فحشا فعالیت کند.[40] اگر همۀ این خواسته‌ها برآورده می‌شد، دستاورد بزرگی بود.

در دومین کنگرۀ حزب تودۀ ایران که در تاریخ 5 اردیبهشت 1327 تشکیل شد، مسئولان کنگره متوجه کم‌کاری در زمینۀ احقاق حقوق زنان شدند و از نحوۀ فعالیت تشکیلات دموکراتیک زنان ایران انتقاد کردند. این کنگره از تشکیلات دموکراتیک زنان درخواست کرد که نهضت زنان را بسط دهد، وفاداری کامل خود را به آرمان‌های حزب حفظ کند و از دودستگی بپرهیزد. [41]

این تشکیلات در فاصلۀ سال‌های 1323 تا 1326 نشریه‌ای با نام بیداری ما را منتشر می‌کرد که زهرا اسکندری صاحب امتیاز آن و هما هوشمند راد سردبیر آن بود. مهرانگیز اسکندری و نجمی علوی هم مسئولیت نشر و توزیع مجله را بر عهده داشتند. دیری نگذشت که سران حزب توده این تشکیلات را به عنوان فراکسیون حزبی زنان وابسته به حزب توده پذیرفتند. ˮما هم در این خانه حقی داریم“ شعار این مجله بود. نشریۀ بیداری ما بر رعایت حقوق زنان و به‌و‌یژه حقوق زنان کارگر تأکید داشت و از استثمار زنان کارگر در کارخانه‌ها انتقاد می‌کرد. از جمله مطالبی که در دفاع از حقوق زنان کارگر در این مجله مطرح شد، مرخصی با حقوق برای زنان، ایجاد مهدکودک برای رفاه حال زنان کارگری که مادر بودند، و حقوق مساوی برای کار مساوی بود. نشریۀ بیداری ما در دوره‌ای که شمار زنان باسواد هنوز چشمگیر نبود، ˮهزار جلد چاپ و پانصد نفر مشترک“ داشت.[42] این شمارگان در مقایسه با شمارگان نشریۀ زبان زنان-به قولی 2500 نسخه- که در دورۀ پیش از آن منتشر می‌شد، چندان چشمگیر نیست. در اغلب شماره‌های آن از وضع فرودست زنان انتقاد شده است و دربارۀ حجاب و حق رأی زنان نوشته‌اند. [43] این نشریه گاهی به مطالب سیاسی می‌پرداخت، مثل حضور میلسپو در ایران،[44] یا انتقاد از مصدق به خاطر ممنوع کردن مذاکره در مورد امتیاز نفت و اظهار تأسف از اینکه ˮآقای دکتر مصدق برخلاف مصالح مردم رفتار نمودند. می‌گویند مردان سیاسی که دارای مرام معین سیاسی نباشند در یک لحظه منحرف شده و شصت سال سابقۀ حسن نیت و شهرت خود را از دست می‌دهند. تصور میرود مصداق مصدق باشد.“[45] در مقالات گوناگون این مجله، زنان شوروی را به علت مشارکت در فعالیت‌های اجتماعی می‌ستایند و زنان ایرانی را به الگوبرداری از آنها فرامی‌خوانند.[46] البته در این میان، انتقاد از پهلوی اول و دوم فراموش نمی‌شد. رفته‌رفته این تشکیلات از مواد مرامنامۀ خود فاصله گرفت و وابستگی بیش از بیش آن به حزب توده آن را به تلاش‌هایی ‌کشاند که ربطی به منافع زنان نداشت، مثل دفاع از حق شوروی در اکتشاف نفت شمال. البته برخی این تلاش زنان را هم گامی در راه آزادی‌خواهی آنان دانسته‌[47] و چنین تعبیر کرده‌اند که زنان به موازات مبارزه با استعمار، نه فقط در پی رهایی و آزادی ایران، که به دنبال رهایی زنان بوده‌اند، ولی پذیرفتن این تعبیر آسان نیست، زیرا این مبارزه با استعمار یا به قولی امپریالیسم یک‌سویه و فقط دربارۀ غرب بود و از سوی دیگر، در مسیر دفاع از منافع شوروی بود. در کل، می‌توانیم بگوییم تشکیلات زنان حزب توده حالت ملی‌گرایی جنبش زنان را تضعیف کرد. پیش از آن و در آغاز تلاش‌های حق‌خواهانۀ زنان شاهد بودیم که آنها در کنار همسران و پسران خود در برابر استعمار ایستادگی می‌کردند، ولی در این دوره استعمار یا امپریالیسم برای زنان وابسته به حزب توده به قدرت‌های غربی محدود می‌شد. در شماره‌های این نشریه به مناسبت سالگرد روز زن، روز کارگر و انقلاب اکتبر مقالاتی نوشته شده است. مریم فیروز در نگارش مقالات نقشی چشمگیر داشت. او پس از طرح حقوق زنان این اعتقاد را مطرح می‌کرد که زنان خود باید به مجلس بروند تا قوانینی به نفع خودشان وضع کنند.

از مهم‌ترین شماره‌های نشریۀ بیداری زنان، شمارۀ 7 سال 2 است که در فروردین 1325 منتشر شده است و در آن، نویسندۀ سرمقاله خواهان تشکیل مجلس مؤسسان و اصلاح دموکراتیک قانون اساسی و مخصوصاً به رسمیت شناختن همۀ حقوق مدنی، اجتماعی و سیاسی زنان ایران شده است.[48] او خواهان آن بود که مجلس مؤسسان پیش از انتخابات دورۀ پانزدهم تشکیل شود و حق رأی زنان را به رسمیت بشناسد. در این مقاله، نویسنده به حکومت خودمختار آذربایجان اشاره می‌کند که به زنان حق رأی داده است. البته در آن دوره کسی به این درخواست‌ها توجهی نکرد و نه مجلس مؤسسان تشکیل شد و نه حقوق مدنی، اجتماعی و سیاسی زنان را به رسمیت شناختند.

نشریۀ بیداری ما در سال 1326 توقیف شد و در سال 1327 دوباره فعالیت خود را آغاز کرد. در همین سال، تشکیلات زنان ایران به عضویت فدراسیون دموکراتیک بین‌المللی زنان، مدافع حقوق زنان در تمام کشورها، درآمد و نام آن به تشکیلات دموکراتیک زنان ایران تغییر یافت. یکی از مهم‌ترین اهداف آن فدراسیون متشکل کردن زنان تمام دنیا برای دفاع از حقوق اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و قضایی زنان و پیشرفت آنان بود و در این زمینه بر تساوی کامل حقوق زن و مرد تأکید می‌شد.

پس از تلاش نافرجام ترور شاه در بهمن 1327، حزب توده به اتهام دست داشتن در آن عملیات و به تبع آن تشکیلات دموکراتیک زنان غیرقانونی اعلام شد. مریم فیروز، دبیر آن تشکیلات، هم بنا بر حکمی غیابی به زندان ابد محکوم شد و تشکیلات دمکراتیک زنان به فعالیت مخفی روی آورد. ناکامی گروه‌های تلاشگر چپ جنبش زنان در این دوره بر سیر کلی فعالیت زنان برابری‌طلب اثر گذاشت و مایۀ رکود تلاش زنان در راه پیشبرد خواسته‌هاشان شد.

البته تلاش حزب توده در زمینۀ برابری زنان با مردان بیشتر از حزب کمونیست بود، ولی حزب توده هم در این راه به توفیق چندانی دست نیافت. تفاوت رویکرد زنان برابری‌خواه حزب توده با رویکرد زنانی که از دورۀ قاجار و پس از آن برای برابری زنان با مردان فعالیت می کردند در این بود که حزب توده افزون بر اینکه مردسالار بود، بیشتر در پی پیشبرد اهداف حزبی بود و این امر بر نوع فعالیت‌های زنان این حزب اثر می‌گذاشت. زنان برابری‌خواه در دورۀ پیشامشروطه و کمی پس از آن بیشتر غرب را الگوی خود قرار داده بودند، یا مثل دولت‌آبادی در غرب تحصیل کرده بودند و اگر مثلاً بر برابری اقتصادی زن و مرد تکیه می‌کردند، از این رو بود که می‌خواستند به تبع آن برابری را در همۀ ابعاد اجتماعی و سیاسی و حتی خانوادگی ایجاد کنند. آنها در آن دوره بر سوادآموزی تأکید داشتند، زیرا آن را زمینه‌ساز آگاهی و پیشرفت و حق‌خواهی زنان می‌دانستند. زنان وابسته به حزب توده از نظر راهبردی برای پیشبرد اهداف خود از همان شیوه‌هایی استفاده می‌کردند که پیش از آنها زنان برابری‌طلب در دورۀ مشروطه به کار می‌بردند، یعنی تشکیل انجمن و پی نهادن نشریه و کوشش در راه آگاهاندن زنان. حتی مطالب نشریاتشان هم شباهت‌هایی با نشریات زنانۀ دورۀ پیش داشت. در این نشریات، غالباً مضامین اخلاقی مطرح می‌شد، از مقام مادر تجلیل می‌شد، زنان را به پیروی از گفتۀ پیامبر اسلام که ”طلب العلم فریضه علی کل مسلم و مسلمه“ به سوادآموزی تشویق می‌کردند و چاشنی این همه مقداری دستورات بهداشتی یا حفظ‌الصحه و کمی دستور آشپزی بود. در مواردی هم در زمینۀ حق مشارکت اجتماعی زنان یا حق رأی آنان مطالبی می‌نوشتند. اما نه زنان مستقلی که از پیش از مشروطیت به فعالیت در دفاع از حقوق نسوان پرداختند و نه زنان وابسته به حزب توده، هیچ‌کدام در مقامی نبودند که بتوانند کاری از پیش ببرند. منکر ارزش تلاش آنان نیستیم. اگر راهگشایی آنان نبود، راه باز نمی‌شد و زنان ایران تا به اینجا هم نمی‌رسیدند. ولی موضوع اصلی این است که آنها در مقام قدرت نبودند، نه گروه نخست و نه گروه دوم. زنان توده‌ای وابسته به حزبی بودند مردسالار که نه فقط اهداف حزبی را دنبال می‌کرد، بلکه قدرتی هم نداشت که صرف پیشبرد دفاع از حقوق زنان کند. در این میان، عموم مردم به فعالیت گرایش چپ و حزب توده چندان خوش‌بین نبودند، البته بخشی از این بدبینی زاییدۀ تبلیغات نظام بود، ولی در عین حال عملکرد حزب توده در دورۀ نخست‌وزیری مصدق هم در این دیدگاه مؤثر بود و نتیجه آن شد که تلاش‌های فراکسیون زنان حزب توده تأثیری چندان بر موقعیت زنان نگذاشت و در حقیقت ناکام ماند.

دلایل ناکامی پیوند حزب توده با جنبش برابری‌خواهی زنان یکی پرهیز سران حزب از رویارویی با روحانیان بود که نگرش مثبتی به برابری زنان با مردان نداشتند و سدی در این راه به شمار می‌آمدند. دیگر اینکه ایجاد سازمان‌های زنان یا انتشار مجله‌ای مثل بیداری ما را بیشتر باید ترفندهایی برای جلب زنان به حزب به شمار آوریم. حزب توده، به پیروی از عقاید لنین، می‌خواست زنان را به منظور تقویت خود به صحنه بکشاند و از آنان بیشتر برای پیشبرد اهداف کلی حزب و مبارزه با استعمار غرب و سرمایه‌داری و دیکتاتوری داخلی بهره ببرد و به همان اندازه در فکر رهایی زنان و برابری آنان با مردان نبود. کارهایی از قبیل تأسیس مهدکودک و کلاس اکابر و کتابخانه پیش از آن هم رواج داشت و انجمن‌های خودجوش زنان در دوره‌های قبل اقداماتی فراتر از آن هم صورت داده بودند. پیش‌تر، زنان فعال در زمینۀ برابری با مردان دریافته بودند که از مهم‌ترین پیش‌شرط‌های این برابری آگاهی زنان است و به این منظور برای گشایش مدارس، تشکیل انجمن‌ها و انتشار مجلات بسیار تلاش کرده بودند. البته تشکیلات زنان برای آگاهی‌بخشی در نشریۀ بیداری ما مطالبی منتشر می‌کرد، ولی شمارگان آن زیاد نبود و همزمان، جانبداری از شوروی در محتوای آن به خوبی مشهود بود. بنابراین، تشکیلات زنان به‌رغم حمایت حزب توده به اهداف خود دست نیافت، شاید به این علت که اهداف آن برای حزب در ارجحیت نبود. مریم فیروز هم در توصیف حزب توده با عبارات ˮبا همۀ اشتباهاتش، با همۀ چپ‌روی‌هایش“ به کاستی‌های حزب اعتراف کرده است.[49]

[1]این مقاله فشرده‌ای است از فصلی از کتاب در دست تألیف نگارنده با عنوان حزب کمونیست، حزب توده و برابری‌خواهی زنان در ایران (1300-1332).

[2]بررسی ریشۀ این برابری‌خواهی بحثی طولانی است که نگارنده در کتاب زنان بین دو انقلاب: از اندرونی به بیرونی (زیر چاپ) به آن پرداخته‌ است.

[3]کلارا زتکین، ˮمسئلۀ زنان در جامعه،“ در الکساندر کولنتای، فردریک انگلس، کلارا زتکین و ئولین رید، زنان در جامعه، ترجمۀ اصغر مهدی‌زادگان (تهران: انتشارات نگاه، 1381)، 24.

[4]فردریک انگلس، منشأ خانواده و مالکیت خصوصی، ترجمۀ مسعود احمدزاده (نشر الکترونیکی)، 39. دسترس‌پذیر در

https://radiopayam.ca/Marxism/dolatVaKhanevadeh.pdf?189db0&189db0/.

[5]‌زتکین، ˮمسئلۀ زنان در جامعه،“ 21.

[6]Heidi Hartman, The unhappy Marriage of Marxism and Feminism towards a more progressive union, 2. At

https://web.ics.purdue.edu/~hoganr/SOC%20602/Hartmann_1979.pdf/.

[7]Hartman, The unhappy Marriage of Marxism and Feminism, 17.

[8]‌‌کلارا زتکین، لنین و مسئلۀ زنان (نشر الکترونیکی)، 3. دسترس‌پذیر در

https://www.marxists.org › lenin-va-masaleye-zanan/.

[9]زتکین، لنین و مسئلۀ زنان 7.

[10]زتکین، لنین و مسئلۀ زنان 21.

[11]فریدون آدمیت، فکر دموکراسی اجتماعی در نهضت مشروطیت ایران (تهران: انتشارات پیام.، 1354)، 9.

[12]یرواند آبراهامیان، تاریخ ایران مدرن، ترجمۀ محمدابراهیم فتاحی (چاپ 4؛ تهران: نشر نی، 1389)، 198.

[13]یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمۀ احمد گل‌محمدی و محمدابراهیم فتاحی (چاپ 23؛ تهران: نشر نی، 1394)، 363.

[14]Parvin Paydar, Women and the Political Process in twentieth-century Iran (Cambridge: Cambridge University Press, 1995), 89.

[15]‌بنگرید به ˮمرامنامۀ حالیۀ فرقۀ کامونیست ایران“ در اسناد تاریخی جنبش کارگری، سوسیال-دموکراسی ایران (چاپ2.؛ فلورانس: انتشارات مزدک، 1974)، جلد 1، 52-63.

[16]ˮمرامنامۀ حالیۀ فرقۀ کامونیست ایران،“ 107.

[17]عبدالصمد کامبخش، شمه‌ای دربارۀ تاریخ جنبش کارگری ایران (نشر الکترونیکی: انتشارات چاوشان نوزایی کبیر، بی‌تا)، 29. دسترس‌پذیر در

http://chawoshan.mihanblog.com/.

[18]کامبخش، شمه‌ای دربارۀ تاریخ جنبش کارگری ایران، 33.

[19]مریم فتحی، کانون بانوان (تهران: مؤسسۀ مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1383)، 130.

[20]بنگرید به مدخل “Communism ii: In Persia from 1941 to 1953” در ایرانیکا، دسترس‌پذیر در

https://iranicaonline.org/articles/communism-ii/.

[21]کامبخش، شمه‌ای دربارۀ تاریخ جنبش کارگری ایران، 53-54.

[22]آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، 413.

[23]آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، 92.

[24]آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، 92.

[25]آبراهامیان، تاریخ ایران مدرن، پیشین، 200.

[26]اردشیر آوانسیان، خاطرات اردشیر آوانسیان (بی‌جا: انتشارات حزب دموکراتیک مردم ایران، 1369)، 112.

[27]مؤسسۀ تحقیقاتی و انتشاراتی دیدگاه، خاطرات نورالدین کیانوری (تهران: انتشارات اطلاعات، 1371)، 203.

[28]مؤسسۀ تحقیقاتی و انتشاراتی دیدگاه، خاطرات مریم فیروز (فرمانفرما) (تهران: انتشارات اطلاعات، 1373)، 39.

[29]خاطرات مریم فیروز (فرمانفرما)، 31

[30]خاطرات مریم فیروز (فرمانفرما)، 32

[31]خاطرات نورالدین کیانوری، 203.

[32]خاطرات نورالدین کیانوری، 61.

[33]خاطرات نورالدین کیانوری، 118.

[34]خاطرات نورالدین کیانوری، 59-‌60.

[35]مریم فیروز، ˮزنان ایران باید در انتخابات شرکت کنند،“ بیداری ما، سال 1، شمارۀ 7 (دی 1323)، 15.

[36]فیروز، ˮزنان ایران باید در انتخابات شرکت کنند،“ 15.

[37]تاریخ شفاهی ایران، مصاحبۀ مهرانگیز دولتشاهی، نوار 2. دسترس‌پذیر در

https://www.fis-iran.org/fa/oralhistory/Dowlatshahi-Mehrangiz/.

[38]آبراهامیان. ایران بین دو انقلاب، 412-413.

[39]فتحی، کانون بانوان 167.

[40]کامبخش، شمه‌ای دربارۀ تاریخ جنبش کارگری ایران، 92.

[41]گروه نویسندگان، اسناد و دیدگاه‌ها: حزب تودۀ ایران از آغاز پیدایی تا انقلاب بهمن ۱۳۵۷ (نشر الکترونیکی: انتشارات حزب تودۀ ایران، 1360)، به نقل از

http://10mehr.com/maghaleh/04032015/1019/.

[42]بدر منیر علوی، ˮگزارش هفده ماهۀ تشکیلات زنان،“ بیداری ما، سال 1، شمارۀ 10 (‌فروردین 1324)، 24.

[43]بنگرید به مریم فیروز، ˮزنان ایران باید در انتخابات شرکت کنند،“ 15.

[44]‌دکتر میلسپو، بانک ملی، نفت، مصدق و لایحۀ الغای امتیاز نفت،“ بیداری ما، سال 1، شمارۀ 7 (دی 1323)، 1.

[45]‌دکتر میلسپو، بانک ملی، نفت، مصدق و لایحۀ الغای امتیاز نفت،“ 3.

[46]مصاحبه با آقای بلک،“ بیداری ما، سال 1، شمارۀ 8 (بهمن 1323)، 6-7.

[47]Elaheh Habibi, “The women’s Association of Tudeh Party of Iran, 1944-1948” (PhD Thesis; Budapest: Central European University, 2014), 15.

[48]ˮلزوم تشکیل مجلس مؤسسان و اصلاح قانون اساسی،“ بیداری ما، سال 2، شمارۀ 7 (فروردین 1325)، 1.

[49]خاطرات مریم فیروز، 42.