گرَوش به شاهنامه و حماسههای تاریخی در تبریز عهد مغول
جواد راشکی javadrashki@yahoo.com> Javad Rashki-Aliabad> دانشجوی دکتری تاریخ ایران بعد از اسلام در دانشگاه پیام نور تهران و پژوهشگر حوزة شاهنامهنگاری و حماسههای تاریخی است. تألیف تاریخسرودههای حماسی زیر سایة شاهنامة فردوسی از جمله تکاپوهای علمی اوست.
درآمد
هویتهای اصیل غالباً در بزنگاههای تاریخ خود را نمایان میسازند. در واقع، هنگامی که هویت به چالش کشیده میشود، مردم برای حفظ آن اقداماتی میکنند. این اقدامات و واکنشها میتواند سیاسی، نظامی، اجتماعی یا فرهنگی باشد. یکی از دورههای حساس تاریخ ایران به لحاظ هویت اجتماعی دوران پس از حملة مغول است که طی آن، ایران با چالشها و بحرانهای فراوانی روبهرو شد؛ چرا که سرزمین ایران به دست بیگانگان افتاده و مظاهر تمدنی و فرهنگی آن در خطر تهدید قوم غالب قرار گرفته بود. اغلب صاحبنظران از واقعة هجوم مغول به ایران به منزلۀ مصیبتی بزرگ یاد میکنند. این حملات آنچنان برقآسا و بنیانبرانداز بود که ویرانی در عرصههای متفاوت سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی را به دنبال داشت. برای ملتهایی که چنین مصیبتهایی را تجربه کردهاند، چنین ضرباتی بر پیکر اجتماع و فرهنگشان تا مدتها افول را در عرصههای گوناگون به دنبال دارد؛ اما واکنش ملتها در برابر چنین رخدادهایی متفاوت است.
در چنین شرایطی، پیشینة غنی فرهنگی به نوعی خلاقیتهایی هنری و ادبی پدید میآورد که کنش دفاعی در برابر آسیبدیدگی اجتماعی-فرهنگی است.[1] شاهنامه فردوسی یکی از عناصر شاخص غنای فرهنگی ایران است. این اثر در برههای به وجود آمده است که فرهنگ و تمدن ایران در معرض آسیبدیدگی قرار داشت؛ هنگامی که علاوه بر تنازع سیاسی و نظامی، نبرد فرهنگی عظیمی میان ایرانیان و اعراب درگرفته بود و نهضت شعوبیه برآیند آن بود.[2] در مبارزات فرهنگی بین عنصر ایرانی و عرب، خلق این اثر رفتهرفته موجب عقبنشینی اعراب در زمینههای فرهنگی، بهویژه در حوزة زبان و ادبیات فارسی، شد. تا آنجا که به موضوع نوشتار حاضر مربوط میشود، در دورۀ حکومت مغولان بر ایران و تهدید فرهنگ ایرانی، تبریز از جمله شهرهایی بود که اقبال به فرهنگ ایرانی و مشخصاً زبان و ادبیات فارسی، بهویژه رویکرد به یکی از شاهکارهای آن یعنی شاهنامه فردوسی، در آن قابل توجه بود. این اقبال را میتوان با بررسی دو محور به نمایش گذاشت: نخست، گرایش به شاهنامه فردوسی و علاقه به بازخوانی، بازنویسی و نگارگری آن و دیگر، شناسایی آثار جدیدی که به تقلید از شاهنامه فردوسی در این شهر پدید آمدهاند.
توجه به شاهنامه فردوسی و تقلید از آن
خواندن اشعار شاهنامه در دورة مغول در میان مردم تبریز رایج بوده است. شاهد این قضیه تهیة جُنگ شعری است که ابوالمجد محمدبن مسعود تبریزی تحت عنوان سفینة تبریز در این عصر گرد آورده است.[3] در این جُنگ، برگزیده یا متن کامل 28 اثر آمده است. یکی از آن آثار که حجم قابل توجهی از این جُنگ شعر را به خود اختصاص داده، شاهنامه فردوسی است.[4] این امر نشاندهندۀ آن است که در محافل ادبی شهر تبریز در عصر مغول اقبال ادیبان و چه بسا مردم عادی این شهر به شاهنامه فراوان بوده است.[5] بنابراین، با توجه به این که ابوالمجد تبریزی 1245 بیت از شاهنامه را در کنار گزیدة 27 اثر دیگر در جُنگ شعرش جای داده است، شاهنامه فردوسی نمیتوانسته مورد پسند اهالی تبریز نبوده باشد.[6] این گزیده، داستان رستم و سهراب و اکوان دیو را کامل روایت کرده و علاوه بر آن، شانزده بیت از دیباچه، ده بیت از داستان رستم و اسفندیار و سیزده بیتِ پندآموز از قسمتهای مختلف شاهنامه آورده است.[7] ابیاتی که از شاهنامه در سفینة تبریز جای داده شده است، امروزه به لحاظ قدمت سومین دستنویس قدیمی شاهنامه به شمار میروند. این ابیات به گفتة خود ابوالمجد تبریزی در سال 720ق کتابت شده است و بنابراین، میتواند در تصحیح و ارائة متنی منقحتر از شاهنامه فردوسی به کار آید.[8]
غیر از این جُنگ شعر که حاکی از رغبت مردم تبریر به شاهنامه است، سرایندگانی از اهالی تبریز در عصر مغول با شاهنامه آشنایی کامل داشتهاند. این آشنایی با شاهنامه آنها را به سمت تقلید از این اثر و خلق آثار جدید به سبک شاهنامه فردوسی کشانده است. توضیح آنکه آشنایی آنان سطحی و در حد اقتباس از وزن و قالب شاهنامه نبوده است. این سرایندگان نسبت به محتوای شاهنامه اشراف کامل داشته و بهخوبی توانستهاند از ویژگیهای زبانی و داستانی آن در آثار خود استفاده کنند. تسلط آنان بهگونهای است که برای مثال، احمد تبریزی هرگاه از ابیات شاهنامه در قالب اشاره و تلمیح در بیان رخدادهای تاریخیِ مد نظر خود استفاده کرده است، این اشارات و انتخاب ابیات متناسب با جریان وقایع گزینش شده است که نشان از تسلط کامل او به اشعار شاهنامه دارد. مثلاً هنگامی که چنگیزخان سرزمینهای فتحشده به دست مغولان را میان فرزندان خود تقسیم میکند، شاعر برای برقراری پیوند با شاهنامه فردوسی، داستان فریدون و تقسیم جهان میان فرزندانش را بیان کرده است:[9]
تو گویی که خورشید تابنده است
همانا فریدون فرخنده است
بگیرد جهان را به مردی و زور
ببخشد به سلم و به ایرج به تور[10]
همچنین، هنگامی که تصمیم امیر چوپان برای گوشمالی دادن پسرش، تیمورتاش، را بیان میکند، با آوردن داستان رستم و سهراب میان این دو رخداد ارتباط معنوی برقرار کرده است:[11]
سر روم دارم نهادم سري
تمرتاش شد بهر ما قيصري
گه تشنگي دركشم آب را
چو رستم خورم خون سرخاب را[12]
تصویرگری شاهنامه
یکی دیگر از زمینههای توجه و رویکرد به شاهنامه نگارگری و به تصویر درآوردن داستانهای شاهنامه بوده که در تبریز عهد مغول نیز شاهد این رویکرد هستیم. در زمینة نگارگری در تاریخ هنر ایران نیز سبک تبریز مشهور است؛[13] سبکی شناختهشده در تصویرگری که یکی از جلوههای ظهور آن نگارگری شاهنامهای است.
از نسخ بسیار قدیمی تصویرگری شاهنامه، شاهنامة ابوسعیدی یا شاهنامۀ دموت است که در سال 720ق در شهر تبریز کتابت شده و اوج پیشرفت نقاشی عصر ایلخانی محسوب میشود.[14] تصاویر این شاهنامه هرچند عناصری از هنر نقاشی چین را در خود دارد، اما نگارههای آن بیش از هر سبک و دورهای از تاریخ نقاشی ایران حاوی محتوای حماسی منعکس در شاهنامه است.[15] یکی از دلایل رویکرد تصویرگران تبریزی به شاهنامه فردوسی تلاش برای احیاء آن بوده است و این را میبایست واکنشی دیرهنگام در برابر تهاجم قومی حتی بیگانهتر از اعراب تلقی کرد. در واقع، این امر را میتوان نهضتی برای زنده کردن فرهنگ ایرانی پس از آن ضربة مهیب به شمار آورد.[16]
رویکرد حماسی و تاریخنگارانه به شاهنامه
عصر مغول عصر رونق تاریخنگاری و از اتفاقات ویژۀ آن رویکرد حماسی به تاریخ است.[17] به علاوه، عصر مغول عصر رونق رجوع به شاهنامه نیز هست.[18] در این عصر، ایران و هویت ایرانی در تنگنا قرار گرفته و اذهان نخبگان جامعه برای برونرفت از این تنگنای هویتی راه چاره را در آغوش کشیدن داشتههای اصیل فرهنگی خود دانستند و چه داشتهای بالاتر از شاهنامه که در بزنگاه تاریخی دیگری امتحان خود را پس داده بود.
تلفیق تاریخنگاری و شاهنامهنگاری در نهضت سرایش تاریخهای منظوم به سبک شاهنامه دیده میشود. در عصر مغول، دوازده شاهنامة تاریخی سروده شده است که الگوی آنها شاهنامه فردوسی بوده است.[19] از این دوازده اثر که در سراسر قلمرو ایران فرهنگی، یعنی حوزههای هندوستان و فلات ایران و آسیای صغیر سروده شده است، سه اثر را سرایندگان تبریزی در تبریز آفریدهاند. آثار دیگر عمدتاً در مناطقی سروده شدهاند که زیر نفوذ مستقیم مغولان نبودهاند.[20] ماهیت این آثار بهگونهای است که علاوه بر وجه تاریخی دارای جنبههای پُررنگ ملی و ایرانگرایانهاند.
همایوننامه از زجاجی تبریزی
بر اساس اطلاعات موجود، اولین شاهنامة تاریخی که در عصر مغول سروده شده است، منظومة همایوننامه سرودۀ یکی از اهالی تبریز با نام زجاجی است.[21] زجاجی در تبریز به شیشهگری مشغول بود و تخلص شعریاش نیز از شغلش گرفته شده است.[22] همایوننامه گرچه به لحاظ محتوا گزارش تاریخ اسلام است و برخی به این اعتبار، این منظومه را حماسهای دینی-تاریخی نامیدهاند؛[23] اما مگر میشود سبک و الگوی اثری، شاهنامه فردوسی باشد و آن اثر از جنبههای ملی ایرانی تهی باشد؟
آنچه در علل سرایش همایوننامه در منظومه آمده مسائل دینی است. جالب است که در منظومه عنوان شده یکی از رفقای زجاجی به او توصیه کرده است به جای پرداختن به تاریخ مغان و داستانهای شاهنامه، به تاریخ اسلام و سیرۀ پیامبر توجه نشان دهد و کتابی دربارة تاریخ اسلام بسراید.[24] زجاجی نیز با این نظر مخالف نبوده و ضمن اینکه این عقیده را تأیید کرده است، محتوای همایوننامه را در همین زمینه میداند:
ز خالد سخن کن جوان خطیر
چه گویی حدیث نریمان پیر[25]
ور از مردی حمزه رانی سخن
ز دستان نگویی و از تهمتن[26]
حکایت در این نامه از مصطفی است
ز صدیق و فاروق وز مرتضی است
نه از گرگسار است و اکوان دیو
که بودند مردود کیهان خدیو[27]
اما کشش شاهنامه و لزوم اتکای هویتی به این اثر باعث شد که شاعر بهرغم وابستگی عمیق به فرهنگ دینی، نتواند خود را از وابستگی به فرهنگ ملی وارهاند. از این رو، در جایجای این اثر اسامی، تعابیر، اصطلاحات و سبک زبانی و داستانی شاهنامه به کار گرفته شده است:
بیامد یکی پهلوان از عرب
ورا نام عمرو بن معدی کرب
ز حی بنو زید بود آن دلیر
به قوّت چو پیل و به هیبت چو شیر
چو رستم بسی رزمها دیده بود
چو دستان جهان جمله گردیده بود
چو بیژن فرو رفته صد ره به چاه
بسی کشته چون گیو هر جایگاه
چو سام نریمان به گرز گران
برآورده دود از دماغ سران[28]
او حتی پا را از این فراتر گذاشته و دور از ابیات ابتدایی منظومهاش که خود را از پرداختن به تاریخ افسانهای و باستانی ایران منع کرده است، بخش قابل توجهی از منظومهاش را به تاریخ ایران قبل از اسلام (از عهد کیومرث تا یزدگرد) اختصاص داده است.[29] این بخش از شاهنامة تاریخی زجاجی حاوی اشارات و نکات داستانی منحصر به فردی در حوزة ادبیات حماسی ایران است.[30] سراینده در ابتدای این بخش به فردوسی ابراز ارادت کرده و چنین سروده است:
مرا خاطری هست نرم و روان
شدم پیر دارم دل نوجوان
بگویم ز عهد کیومرث باز
سخن مختصر تا نگردد دراز
اگر بازآیم از این هفت گرد
ز دور کیومرث تا یزدگرد
بپردازم و نزد شاهان برم
به درگاه آن نیکخواهان برم
اگرچند فردوسیِ بینظیر
ابوالقاسم آن نامدار خطیر
از این پادشاهان سخن گفته بود
به الماس معنی گهر سفته بود
کسی خوبتر زان نگوید سخن
از او نو شد اخبارهای کهن
ولیکن مرا این ضرورت فتاد
که آوردم از کار شاهان به یاد[31]
هرچند زجاجی عنوان کرده که مختصری به تاریخ این پادشاهان میپردازد، اما روایت مختصرش بیش از 1400 بیت از منظومهاش را در بر گرفته است.[32] غیر از آن، هرچند هدف زجاجی سرایش تاریخ اسلام بود، او جز اینکه تاریخ قلمرو خلافت اسلامی، از جمله ایران، را در کلیت جهان اسلام روایت کرده بود، دربارۀ تاریخ ایران بعد از اسلام، یعنی عصر حکومتهای آلبویه، سامانیان، غزنویان، سلجوقیان، خوارزمشاهیان و ابتدای ورود مغولان نیز روایت جداگانهای آورده است.[33]
شهنشاهنامه از احمد تبریزی
از دیگر شاهنامههای تاریخی عصر مغول شهنشاهنامه سرودۀ احمد تبریزی (احمدبن محمد تبریزی) است. شهنشاهنامه علاوه بر اینکه سرشار از جنبههای عمیق ایرانگرایانه است، توصیفات ستایشآمیزی دربارة شهر تبریز، زادگاه سراینده، ارائه داده است:
خنك آنك تبريز جايش بود
گرفتم كه گلخن سرايش بود
درو جاي مردان والاسرشت
بهشت است و بهتر بدان از بهشت[34]
علاوه بر زادبوم خود، تبریزی نسبت به نام و مفهوم ایران نیز، در جایگاه قلمرو سرزمینی، ارادت و عشقورزی خاصی داشته است. واکاوی گفتمان شاعر و چگونگی به کار بردن نام ایران در تعابیری که از قلمش تراویده، حاکی از نگاه ویژه و علاقهمندی خاص او به سرزمین ایران است. با اینکه او در نظر داشت تاریخ عمومی قوم مغول را برای مغولان بنویسد، توصیف از ایران و مردمان آن در منظومهاش بهگونهای است که برتری دادن آن بر سایر نقاط جهان به وضوح مشهود است:
تو را ميدهم پاكْ ايرانزمين
بهشت برين راست ايرانزمين[35]
چريده همهساله ايرانزمين
بر آن دشت ديده بهشت برين[36]
بيا بر سر تخت ايرانزمين
ندارد كسي كشوري اينچنين[37]
دليران ايرانزمين آمدند
سزاي هزار آفرين آمدند[38]
چو ايران ندارد كسي كشوري
در آهن نشسته چنين لشکري[39]
با اینکه تبریزی منظومة خود را در دستگاه مغولان و به سفارش مغولان سروده است، اما تحلیل گفتمان او نشان میدهد که آنان را افراد بیگانهای میداند که کمر به نابودی تمدن و فرهنگ ایران بستهاند. بنابراین، در پسِ واژهها و تعابیری که تبریزی به کار برده است میتوان دریافت که او مغولان را در زمرۀ متجاوزان به فرهنگ ملی خود به شمار آورده است. از جمله، از زبان برکه به ویرانگری و خونخواری هولاکو اشاره کرده است:
هولاکو جهان کرد زیر و بر
از او گشت دریای خون بوم و بر[40]
سپس در ظاهر، برکه به توصیفاتش دربارۀ شخصیت ویرانگر هولاکو ادامه میدهد، اما در اصل این سراینده است که با زبان برکه تأثیرگذارترین و ماندگارترین آسیبهایی را که به تمدن ایرانی وارد شده بیان کرده است:
به گردون رسانید بیداد را
مداین کنون ساخت بغداد را[41]
در این بیت، سقوط مداین (تیسفون) به دست اعراب و سلطة آنان بر ایران با هجوم ویرانگرانة قوم مغول و سقوط بغداد برابر دانسته شده است. اگر اعراب با فتح مداین آخرین جلوۀ حاکمیت سیاسی ایران باستان را تسخیر کردند، مغولان نیز هویت و موجودیت قوم ایرانی را ویران کرده، و بیداد دیگری را بر ایرانیان تحمیل کردند. با توجه به اینکه شهر بغداد بر ویرانههای مداین ساخته شده بود، اشارة شاعر به سقوط این دو شهر به خوبی نشاندهندة افسوس شاعر بر تکرار سلطۀ بیگانگان بر ایران است.
از دیگر مصادیق ایرانگرایی احمد تبریزی عنایت به قهرمانان ملی است که در شاهنامه فردوسی تبلور یافته است. پهلوانان ایرانی و برخی شاهان اسطورهای در روایتهای حماسی قهرمانان ملی و پاسداران حیثیت و شرافت ایرانی به شمار میرفتند که فردوسی آنان را به زیباترین شکل ممکن معرفی و جاودانه کرده است. پهلوانانی چون زال، گودرز، نریمان و بهویژه رستم که تبریزی هرگاه درصدد بود دلاوری شخصیتهای منظومهاش را توصیف کند، آنان را با این پهلوانان مقایسه کرده و حتی در توصیف برخی حکمرانان منظومهاش اشاره به شاهان مشهور اسطورهای و باستانی ایران و بهویژه فریدون و جمشید داشته است:
بر اورنگ مانند جمشيد بود
درخشان به كردار خورشيد بود[42]
دليري كه چون او دلاور نبود
نريمان نباشد سكندر نبود[43]
فريدونفروغي تهمتنتني
جهانپهلواني سترگافكني[44]
با اینکه پیش از دورۀ مغول به سبب تبلیغات ضد ایرانی قشریان متشرع ترک و تازی به مدت چند قرن تلقی شاعران از اسطورهها تغییر کرده و رویکرد به اساطیر نژاد سامی افزون شده بود،[45] احمد تبریزی در این دوره بیشتر به اسطورههای ایرانی توجه نشان داد و از این طریق، تعلق خاطر خود به ملیت ایرانی را نمایان ساخت.[46]
از همه مهمتر اینکه در دورهای که نخبگان ایرانی بیم آسیب رسیدن به زبان فارسی را داشتند، احمد تبریزی درصدد برآمد از موجودیت زبان فارسی دفاع کند. او خود را فردوسی زمانهاش تلقی کرد و گفت این بار نه از خراسان که از تبریز، برای پاسداری و نگهبانی از زبان فارسی به پا خاسته است:
مرا خاك پاك و سخن اينچنين
ز تبريز، نَز خراسانزمين
ازآن كوه وكوماله[؟] زين آب و خاك
چنين پارسي كس نگفته است پاك
يكي نيست جز نام، تازي در او
نگه چون كند كس به بازي در او؟[47]
در ابتدای دورة مغول، عطاملک جوینی هنگامی که از بداخلاقیهای روزگارش سخن میگفت، ابراز نگرانی میکرد که دانستن زبان و خط اویغوری[48] فضل و هنری بزرگ تلقی میشود.[49] این امر نشان میدهد تلاشهایی برای تبلیغ و ایجاد تمایلات ترکمآبی در آن دوران وجود داشته است. بنابراین، ارزش کار تبریزی که در چنین زمانهای در صدد برآمد منظومهاش را به زبان پارسی پاک بسراید اهمیتی دوچندان مییابد:
اگر پاكيزدان كند ياوري
نگويم بهجز پارسي و دري
همه پارسي اين نگفته است كس
اگر سختهاي هست اين است و بس[50]
آنچه منظومه شهنشاهنامه تبریزی را به اثری منحصر به فرد تبدیل کرده است، تلاش شاعر در عرضۀ اثری به زبان پارسی سره است. طُرفه آنکه شهنشاهنامه از جهتی ”نخستین نمونۀ یک متن کامل و مستقل به زبان فارسی سره است و از جهتی دیگر، تنها اثر منظومی [است] که به فارسی پاک سروده شده است.“[51]
اینگونه است که میتوان مدعی شد احمد تبریزی یکی از ایرانگراترین ادیبان و شاعران عصر مغول است که همانگونه که به شهر تبریز ارادت داشت، نسبت به سرزمین ایران و عناصر فرهنگی آن نیز عُلقه و تعصب داشت.
غازاننامه از نوری اژدری
شاهنامة تاریخی دیگری که شخصی از اهالی تبریز سروده است، منظومة غازاننامه از نورالدینبن شمسالدین محمد اژدری دربارة عصر غازان خان است. این اثر در عصر جلایریان به رشتة نظم کشیده شد و بر اساس مقدمهای که کاتب آورده است، سرایندة منظومه از اهالی تبریز بوده است.[52] در خود منظومه نیز شواهدی وجود دارد که نشان میدهد سرایندة غازاننامه از اهالی آذربایجان است.[53] مقتدای نوری اژدری نیز فردوسی، حماسهسرای ملی ایران بود و شاهنامه الگوی نخست او:
ز شهنامه کردم تبرا نخست
غزاننامه نامش نهادم درست[54]
در غازاننامه نیز گزینش واژهها، آفرینش تصاویر و توصیفات طبیعی بسیار تحت تأثیر فردوسی و شاهنامه است.[55] استفادة بسیار از نامها و مفاهیم ایرانی هدف سراینده را در ایرانی کردن فضای منظومه کاملاً نمایان کرده است.[56] این امر نشاندهندة علاقة نوری اژدری به مظاهر فرهنگ ایرانی است. از نظر تکرار و تعداد جاینامهای جغرافیایی در غازاننامه، بیشترین نامی که در منظومه آمده است ”ایران“[57] است که تعلق خاطر سراینده به این قلمرو سرزمینی را میرساند.
ارادت سراینده به نمادهای ایرانی نیز در جایجای منظومه پیداست. از جمله درفش کیانی و کلاه و تخت کیانی را که نمادهای نیروی نظامی و نهاد حکومت در ایران باستان بودند چونان نشانهای از هیبت سپاه و شأن شاهان در غازاننامه به کار برده است:
به جنگ سولامیش برخاستند
درفش کیانی برافراختند[58]
کیانزاده چون یافت فرماندهی
به موغان برآمد به تخت شهی
به سر برنهادش کیانی کلاه
چو در برج خرچنگ تابندهماه[59]
به تخت کیان برنهادند روی
پی بندگی را ز هر مرز و کوی[60]
نوری اژدری همچنین کوشیده است شخصیت اصلی و قهرمان منظومهاش، غازانخان مغول، را ایرانی جلوه دهد. از این رو، او را ایرانی و کیانزاده معرفی کرده و از زبان او گفته است:
از ایرانزمینم ز آزادگان
کیانزاده و نیز نامم غزان[61]
از آنجا که نژادگی یکی از ارکان مشروعیت حکومت در اندیشة ایرانشهری بوده است، نوری اژدری از این طریق غازان را نژاده معرفی کرده و از نسبت دادن سایر مفاهیم مشروعیتبخش در اندیشة ایرانشهری به وی غافل نشده است. او در کنار نژادگی به ویژگیهای دیگری که در زمرة خصوصیات شاهان مشروع ایران بوده است هم توجه نشان داده و صفاتی چون دادگری، دینپروری و تأیید خداوند را به غازانخان نسبت داده است که از منظر ایرانیان جزو ضروریات شاهی بوده است:
غزان آمد آن شاه با دین و داد
به تخت پدر تاج بر سر نهاد[62]
تو گویی که از بهر شاهی درست
بپرورد پروردگارش نخست
از آن پس که یزدان جهان آفرید
شهِ همچو غازان نیامد پدید
به دین و به داد و به رای و هنر
به نام و نژاد و به ارج و گهر[63]
همچنین کوشیده است غازانخان را با تشبیه به شاهان افسانهای ایران بستاید:
شهِ جمشکوه آن سکندرمنش
منوچهرچهر و فریدوندهش[64]
آنگاه که از دلاوری نوروز، فرمانده سپاه غازان، سخن گفته است، او را همردیف رستم و ابومسلم خراسانی دانسته است؛ کسی که در تاریخ انتقامگیرندة ایرانیان از اعراب دانسته شده است:
به ایرانزمین از سواران کار
نیامد چنو دینوری آشکار
به دینپروری آنچنان پاک زیست
تو گفتی که بومسلم مرغزی است
جهانپهلوان رستم روزگار
به ایران و توران ستودهسوار[65]
در پایان، ذکر این نکته نیز خالی از لطف نیست که بیت زیر از غازاننامه، حاوی تلمیح ایرانی-اساطیری منحصر به فردی است:
ببردش به مردی ازو زور و تاو
چو مهر فروزنده شد روی گاو[66]
این بیت اشاره به نبرد ایزد مهر با گاو دارد که از کهنروایتهای ایرانی مرتبط با کیش مهرپرستی در ایران باستان است. از آنجا که از عهد سامانیان به این سو در تلمیحات شعر فارسی غلبه با تلمیحات قوم سامی بوده است، کاربرد این تلمیح ایرانی در نوع خود منحصر به فرد و نشان از ایرانگرایی نوری اژدری دارد. [67]
انجام سخن
عصر مغول از بزنگاههای تاریخ ایران است؛ عصری که بحرانهای فراوانی را برای ایران به دنبال آورد. یکی از این بحرانهای اساسی بحران هویتی مردم شهرهای مختلف بود؛ بهویژه در شهر تبریز که یکی از پایتختهای مغولان و تحت نفوذ و نظارت مستقیم مغولان بود. این شهر ممکن بود تحت تأثیر فرهنگ مغولی-ترکی به کلی از فرهنگ ایرانی خود بازماند. در آن زمانه، مردم تبریز و بهویژه نخبگان آن شهر با رویآوری به شاهنامه فردوسی پایبندی خود را به نظام فرهنگی ایران نشان دادند و تمایلات ایرانگرایانة خود را نمایان ساختند. رویکرد مردم تبریز به شاهنامه فردوسی نشاندهندة علاقة وافر آنان به نام ایران، قلمرو سرزمینی آن و مظاهر فرهنگیاش است.
بررسی شواهد موجود نشان میدهد مردم تبریز به خواندن اشعار شاهنامه که حماسههای ایرانی و روح ایرانیگری را ترویج میکرد علاقه داشتند. مکتب نقاشی تبریز به تصویرگری روایات شاهنامه دلبسته بود و تصویرگران تبریزی به آفرینش نگارههای منبعث از شاهنامه علاقهمند بودند. شاعران و تاریخنگاران تبریزی نیز با نگاه به شاهنامه به روایت تاریخ میپرداختند و از این رهگذر روحی ایرانی در آثار خود میدمیدند. حفظ زبان فارسی نیز دغدغۀ مهم در تبریز دورۀ مغول بود؛ چنانکه یکی از شاعران شهر رسالت خود را سرایش شاهنامهای پارسی و پیراسته از زبانهای خارجی دانسته است. بنابراین، میتوان با این عقیده همنوا شد که در هر بلا و مصیبتی شاهنامه فردوسی نقش خود را در مقام ناجی فرهنگ و تمدن ایران بازی کرده است و اهالی تبریز نیز در عصر مغول به خوبی اهمیت شاهنامه را دریافتند و آن را دستاویزی برای تمایلات میهندوستانة خود قرار دادند.
[1]عباس عدالت، ”فرضیۀ فاجعهزدگی: تأثیر پایدار فاجعة مغول در تاریخ سیاسی، اجتماعی و علمی ایران،“ بخارا، سال 13، شمارة 77-8، (مهر-دی 1389)، 256.
[2]جواد راشکی علیآباد و جواد عباسی، تاریخسرودههای حماسی زیر سایة شاهنامه فردوسی (تهران: مورخان، 1396)، 17.
[3]سجاد آیدنلو، نارسیده ترنج (اصفهان: نقش مانا، 1386)، 231-232.
[4]سیاوش جعفری، ”سفینة تبریز و چند پیشنهاد در ویرایش شاهنامه،“ کهننامة ادب پارسی، سال 6، شمارة 2 (تابستان 1396)، 24-23.
[5]آیدنلو، نارسیده ترنج، 231-232.
[6]جعفری، ”سفینة تبریز و چند پیشنهاد در ویرایش شاهنامه،“ 24-23.
[7]جعفری، ”سفینة تبریز و چند پیشنهاد در ویرایش شاهنامه،“ 24-25.
[8] جعفری، ”سفینة تبریز و چند پیشنهاد در ویرایش شاهنامه،“ 25-23.
[9]احمد تبریزی، شهنشاهنامه: تاریخ منظوم مغولان و ایلخانان از قرن هشتم هجری، به کوشش مهشید گوهری کاخکی و جواد راشکی علیآباد (تهران: انتشارات محمود افشار و انتشارات سخن، 1397)، 87-88.
[10]تبریزی، شهنشاهنامه، 242.
[11]تبریزی، شهنشاهنامه، 87-88.
[12]تبریزی، شهنشاهنامه، 779.
[13]علیاصغر شیرازی و صفورا قاسمی، ”ریشهیابی آداب و رسوم ایلخانان در شاهنامة ابوسعیدی با تأکید بر نگارههای سوگواری،“ فصلنامة نگره، شمارة 22 (تابستان 1391)، 31.
[14]علی تقوی و ابوالقاسم رادفر، ”تأثیر و حضور شاهنامه در برخی از هنرهای ایرانی،“ کهننامة ادب پارسی، سال 1، شمارة 2 (پاییز و زمستان 1389)، 3.
[15]جمشید کیانفر، ”هنر کتابآرایی در عصر مغول،“ فصلنامۀ کتاب: مطالعات ملی کتابداری و سازماندهی اطلاعات، شمارۀ 32 (زمستان 1376)، 29-30.
[16]رابرت هیلن برند، زبان تصویری شاهنامه، ترجمة داوود طباطبایی (تهران: فرهنگستان هنر، 1388)، 2؛ به نقل از شیرازی و قاسمی، ”ریشهیابی آداب و رسوم ایلخانان در شاهنامة ابوسعیدی،“ 31؛ در خصوص دیرهنگامی چنین واکنشهایی باید به زمانبر بودن مسائل فرهنگی توجه داشت.
[17]راشکی و عباسی، تاریخسرودههای حماسی، 15-16.
[18]راشکی و عباسی، تاریخسرودههای حماسی، 21-24.
[19]راشکی و عباسی، تاریخسرودههای حماسی، 30-179.
[20]راشکی و عباسی، تاریخسرودههای حماسی، 30-179.
[21]راشکی و عباسی، تاریخسرودههای حماسی، 31.
[22]عبدالحی حبیبی، ”تاریخ منظوم زجاجی،“ یغما، سال 5، شمارة 12 (1331)، 556.
[23]سجاد آیدنلو، ”همایوننامه: منظومهای دینی-تاریخی و پیرو شاهنامه از سدة هفتم،“ کتاب ماه ادبیات، شمارة 76، پیاپی 190 (1392)، 57.
[24]زجاجي، همایوننامه، تصحیح علی پیرنیا (تهران: میراث مکتوب، 1390)، 602.
[25]زجاجي، همایوننامه، 209.
[26]زجاجي، همایوننامه، 209.
[27]زجاجي، همایوننامه، 691.
[28]زجاجي، همایوننامه، 914.
[29]زجاجی، همایوننامه، تصحیح علی پیرنیا (تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی، 1383)، جلد 2، 966-1028.
[30]سجاد آیدنلو، ”همایوننامة زجاجی و شاهنامه،“ متنشناسی ادب فارسی، شمارة 4، پیاپی 24 (1393)، 32.
[31]زجاجی، همایوننامه، جلد 2، 966.
[32]زجاجی، همایوننامه، جلد 2، 966-1027.
[33]زجاجی، همایوننامه، جلد 2، 1028-1348.
[34]تبریزی، شهنشاهنامه، 550.
[35]تبریزی، شهنشاهنامه، 469.
[36]تبریزی، شهنشاهنامه، 472.
[37]تبریزی، شهنشاهنامه، 691.
[38]تبریزی، شهنشاهنامه، 781.
[39]تبریزی، شهنشاهنامه، 790.
[40]تبریزی، شهنشاهنامه، 555.
[41]تبریزی، شهنشاهنامه، 555.
[42]تبریزی، شهنشاهنامه، 321.
[43]تبریزی، شهنشاهنامه، 321.
[44]تبریزی، شهنشاهنامه، 254.
[45]محمدرضا شفیعی کدکنی، صور خیال در شعر فارسی (تهران: آگاه، 1358)، 242-244.
[46] تبریزی، شهنشاهنامه، 74-75.
[47]تبریزی، شهنشاهنامه، 874.
[48]شاخهای از زبان ترکی.
[49]عطاملک جوینی، تاریخ جهانگشای جوینی، تصحیح محمدبن عبدالوهاب قزوینی (لیدن: مطبعة بریل، 1329)، جلد 1، 116.
[50]تبریزی، شهنشاهنامه، 142.
[51]تبریزی، شهنشاهنامه، 54.
[52]نوری اژدری، غازاننامة منظوم، به کوشش محمود مدبری (تهران: بنیاد موقوفات محمود افشار، 1380)، 13.
[53]نوری اژدری، غازاننامة منظوم، 5.
[54]نوری اژدری، غازاننامة منظوم، 26.
[55]نوری اژدری، غازاننامة منظوم، 6.
[56]مهدی فرهانی منفرد، ”غازاننامه: شاهنامهای از عصر مغول،“ کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، سال 7، شمارة 9-11 (1383)، 24.
[57]نوری اژدری، غازاننامة منظوم، 392.
[58]نوری اژدری، غازاننامة منظوم، 238.
[59]نوری اژدری، غازاننامة منظوم، 137.
[60]نوری اژدری، غازاننامة منظوم، 175.
[61]نوری اژدری، غازاننامة منظوم، 76.
[62]نوری اژدری، غازاننامة منظوم، 132.
[63]نوری اژدری، غازاننامة منظوم، 138.
[64]نوری اژدری، غازاننامة منظوم، 139.
[65]نوری اژدری، غازاننامة منظوم، 93.
[66]نوری اژدری، غازاننامة منظوم، 153.
[67]آیدنلو، نارسیده ترنج، 304.