گم‌شده در تاریخ یا بررسیده در اوج؟ حاشیه و متن در حلقۀ شاعران قرن هشتم

فاطمه منتظری <Fateme Montzeri <montazeri@berkeley.edu  دانشجوی دکتری ادبیات فارسی دانشگاه برکلی است. از دانشگاه تهران در پژوهش هنر  و از دانشگاه جی‌تی‌یو در مطالعات هنر اسلامی کارشناسی ارشد دریافت کرده و در حوزه‌های تاریخ فرهنگی پیشامدرن و آغاز تمدن مدرن در جوامع فارسی‌زبان به پژوهش مشغول است.

 

مقدمه

در تاریخ ادبیات فارسی، جایگاه شاعران و سخنوران خالی از فراز و نشیب نبوده است. برخی اقبال آن را داشته‌اند که مقام والای خود را دیر یا زود تثبیت کنند و بوده‌اند بزرگان دیگری که کارنامۀ ادبی و مقام شاعرانه‌شان در هاله‌ای از ابهام و گمنامی پیچیده شده است. از میان شاعران دستۀ اول، شمس‌الدین محمد حافظ شیرازی نیازی به معرفی ندارد: شاعر معروف قرن هشتم که دیوانش در خانۀ فارسی‌زبانان قرین قرآن است و شهرتش عالمگیر. او با عناوینی چون ”حافظۀ ما“ و ”سخنگوی ناخودآگاه [جمعی] اقوام ایرانی“ توصیف شده است.[1] همان‌قدر که نام حافظ در میان عامۀ فارسی‌زبانان شناخته شده است، کمتر کسی است که نام سلمان ساوجی یا جلال عضد، شاعران معاصر حافظ، را شنیده باشد. از اهالی ادب هم که آنان را می‌شناسند بزرگانی چون علامه محمد قزوینی با صراحت سلمان را شاعری درجه دو می‌نامند و عمر گرانمایه را حیف از آن می‌دانند که-با وجود شاعران درجه اولی چون حافظ-صرف خواندن اشعار شاعرانی چون سلمان شود.[2] سلمان هم‌عصر و همکار حافظ بود و شعر او تأثیر بسیار بر شعر حافظ گذاشته است. هم‌پایۀ شهرت اندک امروزۀ سلمان، شعر او نیز بسیار کمتر از هم‌عصر مشهورش خوانده شده است. بسیاری—حتی از اهالی ادب—چون بیت زیر را بشنوند در انتساب آن به حافظ تردید نمی‌کنند:

عکس روی تو چو در آینۀ جام افتاد

عارف از خندۀ می در طمع خام افتاد[3]

طرفه آنکه این بیت مفسران بسیاری را بر آن داشته تا سرایندۀ آن را—که غالباً حافظ تصور می‌شود—از عارفان واصل قلمداد کنند. اما آنچه کمتر کسی گمان می‌برد آن است که پیش از خواجۀ شیراز، سلمان همین مضمون را دقیقاً و همین الفاظ را تقریباً با چند واژه‌ای پس و پیش در قالب بیت زیر سروده بود، ولی از قضا نه دربارۀ شعرش و نه در باب شهود عرفانی او چندان بحثی در نگرفته است:

در ازل عکس می لعل تو در جام افتاد

عاشق سوخته‌دل در طمع خام افتاد[4]

شباهت‌های شعر سلمان با حافظ و تأثیر و تأثر آن دو نکتۀ پوشیده‌ای نیست و پژوهشگرانی به این شباهات اشاره کرده‌اند.[5] مطالعه‌ای تطبیقی میان شعر دو شاعر نشان می‌دهد که حافظ تقریباً در ۱۲۰ غزل از حدود ۵۰۰ غزل خود به نوعی وزن، عبارات یا مضامین شعر سلمان را در پیش چشم داشته است.[6] آنچه این نوشتار به آن می‌پردازد ارتباطات متنی و تأثرات شاعرانه میان دو شاعر نیست، بلکه درک مخاطب هم‌عصر حافظ و سلمان از موقعیت ادبی، فرهنگی و اجتماعی این دو شاعر قرن هشتمی و دیگر معاصران آنهاست. به این منظور، شواهد گوناگون شامل نسخه‌های به‌جای‌مانده و همچنین ذکر تاریخی بازمانده در کتب تذکره و همچنین شعر خود شاعران مورد کنکاش قرار می‌گیرند. از مهم‌ترین شواهد در دست بررسی، نسخه‌ای از دیوان سلمان است که در کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی در تهران به شمارۀ ۶۵۸۰ نگهداری می‌شود و نسخه‌ای دیگر نیز که در کتابخانۀ دانشگاه میشیگان در شهر آن‌آربر به شمارۀ ۴۰۷ محفوظ است شاهد مثال قرار می‌گیرد. در هر دو نسخه، دیوان حافظ در حاشیۀ دیوان سلمان و با خطی کوچک‌تر ضبط شده است. وجود این نسخه‌ها که اولین کارکردشان عرضۀ اشعار سلمان در تمام صفحات و در بیشترین سطح کاغذ است و فقط در حاشیه به ارائۀ اشعار حافظ می‌پردازند، این نظریه را تقویت می‌کند که دست‌کم برای حامی یا مخاطب چنین نسخه‌هایی شعر سلمان نسبت به شعر حافظ از اهمیت بیشتری برخوردار بوده است. این نوشتار بی‌آنکه در پی اثبات این مدعا باشد که جایگاه حافظ در عصر خود رفیع‌تر بوده یا جایگاه سلمان—پرسشی که چنان‌که خواهیم دید در زمان خود آنان نیز مطرح بوده است—به ردیابی حلقه‌ای از شاعران این دوره در منابع گوناگون می‌پردازد و وجود شبکه‌ای از شاعرانی چون حافظ (م. ۷۹۲ق/‌۱۳۹۰م)، سلمان (م. ۷۷۸ق/‌۱۳۷۶م)، خواجوی کرمانی (م. ۷۵۲ق/‌۱۳۵۲م)، کمال خجندی (م. ۸۰۲ یا ۸۰۸ق/‌۱۳۹۰ یا ۱۴۰۵م)، عماد فقیه (م. ۷۷۲ق/۱۳۷۰م)، و جلال عضد (م. ۷۴۰ق/‌۱۳۴۰م)[7] را نشان می‌دهد که با یکدیگر در سطوح متفاوت ارتباطی تنگاتنگ داشتند. اسناد باقی‌مانده از روزگار حافظ، چنان‌که خواهیم دید، او را یکی از اعضای گروه شاعران شاخص عصر خود معرفی می‌کند و نه برترین آنها. این مقاله نشان می‌دهد که شاعران تشکیل‌دهندۀ این شبکه، به شهادت نسخه‌ها و ذکر بازمانده از آنان در تذکره‌ها و اشعار، در کنار یکدیگر و در ارتباط با یکدیگر معنا می‌گرفته‌اند و ارتباط میان شعر و شاعران این حلقه درست همان‌طور که در هنگام آفرینش اثر مورد توجه بوده و آنان را به نقل اشعار یکدیگر و مقایسه با یکدیگر سوق می‌داده است، در مرحلۀ دریافت اثر نیز از جانب مخاطبان روزگارشان درک می‌شده است.

دستنویس ۶۵۸۰ در کتابخانۀ مجلس و حاشیهنشینی حافظ

دست‌نویس به شمارۀ مدرک ۶۵۸۰ IR موجود در کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی در تهران دست‌نوشته‌ای از دیوان سلمان ساوجی است. در نبود انجامه و نام کاتب و تاریخ کتابت، اطلاعات چندانی از پیشینۀ این نسخه در دست نیست. دست‌نویس در ۲۶۸ برگ ۲۰‌*‌۱۳ سانتی‌متر در ۱۵ سطر و به خط نستعلیق اولیه نوشته شده، در ابتدا و انتها افتادگی دارد و صفحاتی چند نیز از میان آن سفید مانده است. صفحات دست‌نویس که مُجدول و مُذهّب‌اند، در نیمۀ اول با مداد و در نیمۀ دوم با خودکار با دست‌خطی متأخر شماره خورده‌اند.[8] این دست‌نویس به شمارۀ ثبت ۷۸۳۰۸ دارای جلد تیماج زیتونی عمل محمد شریف صحاف است.[9] دست‌نویس به صورت دیجیتال در وب‌سایت کتابخانۀ مجلس قابل دسترس است و ارجاعات این مقاله مبتنی بر این نسخۀ دیجیتال است. در صفحۀ ۱ب، پس از مُهر کتابخانۀ مجلس یادداشتی به دست‌خط سلیم نیساری، حافظ‌پژوه معاصر که برای مطالعات خود و از میان آنها تصحیح دیوان حافظ به این نسخه مراجعه کرده، بر کاغذ خط‌دار ضمیمه شده که ترتیب صفحات نسخه و محتوای آنان را به صورت اجمالی ذکر می‌کند.[10]

قابل توجه‌ترین ویژگی این نسخه برای منظور این مطالعه در‌هم‌تنیدگی غریب اشعار حافظ و سلمان است. از حدود ۲۷۰ صفحۀ این دست‌نویس حدود ۱۰۰ صفحۀ میانی به ثبت اشعار حافظ در حاشیه اختصاص یافته و مابقی صفحات در ابتدا و انتها به اشعار سلمان در حاشیه و متن پرداخته‌اند. پس از دو صفحۀ اول که تاریخ امانت گرفتن اثر از کتابخانه را با چند دست‌خط امروزی نشان می‌دهد، نسخه با ترکیبات سلمان در متن[11] و مثنوی ”جمشید و خورشید“ او در حاشیه آغاز می‌شود. حاشیه به صورت مورب، با همان قلم متن و ظاهراً به دست همان کاتب، ولی به صورت فشرده‌تر، نوشته شده است. صفحات با رنگ طلایی جدول‌کشی شده‌اند و سرلوح‌هایی اشعار متن اصلی و حاشیه را بخش‌بندی می‌کنند. در حالی که اشعار سلمان از ابتدا تا انتهای متن اصلی نسخه را فراگرفته است، پس از اتمام مثنوی ”جمشید و خورشید“در حاشیۀ صفحۀ ۷۸، مثنوی بلند دیگر او،”فراق‌نامه،“ در حاشیۀ صفحه بعد آغاز می‌شود. در صفحۀ ۱۱۱ ”المقطعات“ سلمان و سپس در صفحۀ بعد ”الترجیعات“ او آمده است. به این ترتیب، حدود ۱۵۰ صفحۀ ابتدای نسخه مختص اشعار سلمان هم در متن و هم در حاشیه است، تا اینکه در صفحۀ ۱۵۵ فایل دیجیتال (با شماره صفحۀ ۱۴۹ مدادی) ناگهان این روند دگرگون شده و دیوان حافظ در حاشیۀ متن اشعار سلمان آغاز می‌شود. اشعار حافظ با غزلیات آغاز می‌شود که با ترتیب الفبایی (شروع با ”الا یا ایها الساقی“) مرتب شده‌اند و غزلیات مختوم به هر حرف با سرلوح‌های طلایی‌رنگ از هم متمایز شده‌اند. پس از غزلیات حافظ، به ترتیب قطعات او، مثنوی ”الا ای آهوی وحشی کجایی“ و ساقی‌نامۀ او در حاشیه ادامه یافته است. اشعار حافظ در حاشیۀ صفحۀ ۲۵۲ (به شماره صفحۀ ۳۴۳ مدادی) تمام می‌شود و در ادامۀ حاشیه قصاید سلمان آمده است. به این ترتیب، درست مشابه صفحات نخستین که منحصراً اشعار سلمان را در بر گرفته است، صفحات پایانی نیز در متن و حاشیه به رباعیات سلمان اختصاص دارد؛ گویی که اشعار سلمان در حاشیۀ صفحات ابتدایی و انتهایی همچون پرانتزی اشعار حافظ را در حاشیۀ صفحات میانی در میان گرفته‌اند.

در‌هم‌تنیدگی اشعار دو شاعر در این دست‌نویس تأکیدی بر این است که اشعار آن دو دست‌کم در این نسخه پشت سر یکدیگر خوانده می‌شده است. به بیان دیگر، می‌توان انتظار داشت که ارتباط میان شعر حافظ و سلمان بر مخاطبان دوران پیشامدرن معلوم بوده و در کنار هم نوشتن و خواندن اشعار آن دو برای آنان طبیعی به نظر می‌رسیده است. درک چنین ارتباطی از یک‌سو گردآورندۀ نسخه را برآن داشته که چنین چیدمانی را در پی بگیرد و از سوی دیگر، رضایت خواننده و/یا خریدار و سفارش‌دهنده نسخه را در پی بیاورد.

بی‌شک، در خلال خوانش شعر حافظ و سلمان در کنار هم و/یا به دنبال هم مقایسۀ آن دو شعر نیز ممکن و چه بسا ناگزیر می‌شده است. علاوه بر دست‌نویس‌های بازمانده، که به دریافت پایاپای شعر سلمان و حافظ و در نتیجه امکان قیاس میان آن دو شهادت می‌دهند، مقایسۀ میان دو شاعر و پرسش از برتری هر یک در آثار ادبی بازمانده از این دوران نیز قابل ردیابی است. عطار شیرازی، شاعر قرن هشتم که در شیراز دوران مظفریان هم‌زمان با حافظ و سلمان و خواجوی کرمانی می‌زیسته و در شعر ”روح“ یا ”روحی“ تخلص می‌کرده است، در قطعه‌ای به نزاع تاریخی در ترجیح اشعار دو شاعر و اختلاف فکری ”اهل طبع “ در این زمینه اشاره دارد:

ز اهل طبع گروهی مخالفت دارند

پی تراجع اشعار حافظ و سلمان[12]

به گفتۀ عطار، ”مالکان ملک سخن“ از او خواستند که از ”پیر فکر خویش“ راز این معما را سؤال کند ”که نطق حافظ به یا فصاحت سلمان؟“

عطار ضمن طرح چنین پرسشی از پیر خود به شهرت هر دو شاعر شهادت می‌دهد:

بگو که شعر کدامین ازین دو نیکوتر

که برده‌اند کنون گوی شهرت از میدان

عطار شیرازی موضع خود در باب رقابت دو شاعر را از زبان پیر خود روشن می‌سازد. او دو شاعر را به گونه‌ای متفاوت اما هم‌تراز توصیف می‌کند:

جواب داد که سلمان به دهر ممتاز است

به لفظ دلکش و معنی بکر و شعر روان

دگر طراوت الفاظ جزل حافظ بین

که شد بلاغت او رشک چشمۀ حیوان

در کلام عطار میان دو شاعر رجحانی در کار نیست. هر دو نیک‌اند. او در پایان قطعه یکی را ”طوطی شکربار“ می‌نامد و دیگری را ”بلبلی خوش‌الحان“ می‌داند.

یکی به گاه بیان طوطی است شکربار

یکی به نظم روان بلبلی است خوش‌الحان

عطار روح در حالی که نام خود را در بیت آخر ذکر می‌کند بر سبیل نتیجه‌گیری می‌گوید:

هزار روح فدای دم چو عیسی این

هزار جان گرامی نثار گفته آن

به این ترتیب، بدون اینکه یکی از دو شاعر را بر دیگری رجحان دهد، شاعر مقایسه میان حافظ و سلمان را معتبر می‌داند و گواهی می‌دهد بر اینکه در عصر آنان نیز چنین مقایسه و رقابتی وجود داشته است.

دستنویس ۴۰۷ میشیگان و حاشیهنشینان آن

نگاشتن شعر حافظ در حاشیۀ اشعار سلمان منحصر به دست‌نویس کتابخانۀ مجلس نیست. نسخۀ شمارۀ ۴۰۷ محفوظ در کتابخانۀ دانشگاه میشیگان نیز از جملۀ چنین نسخی است. این نسخه علاوه بر شعر حافظ، اشعار کمال خجندی و عصمت سمرقندی را نیز در حاشیه در بر می‌گیرد. متن اصلی نسخه حاوی دیوان سلمان است و حاشیۀ آن به ترتیب شامل دیوان حافظ در حاشیۀ صفحات ۲ تا ۲۲۱، دیوان کمال خجندی در حاشیۀ صفحات ۲۲۲ تا ۴۷۳ و دیوان عصمت در حاشیۀ صفحات ۴۷۴ تا ۵۴۹ است.[13] نسخۀ دانشگاه میشیگان بخشی از عمر خود را در قلمرو عثمانی سپری کرده است. اینکه آیا نسخه از میان فارسی‌زبانان به ترک‌زبانان کوچیده است یا به زبان فارسی در میان عثمانیان فارسی‌دوست تولید شده دانسته نیست. اما دست‌نویس کتابخانۀ میشیگان در وضعیت فعلی دارای یادگارهایی از زندگی خود در میان عثمانیان است. از جمله یک دست‌خط عثمانی پایین صفحات را شماره‌گذاری کرده و کاغذ مارک‌دار اروپایی در دو طرف جلد اضافه شده است. هم در این زمان برای نسخه یک جلد [مجدد؟] و یک قاب ساخته شده که هر دو دارای طرح‌های رایج عثمانی‌اند. نسخۀ ۴۰۷ میشیگان به همراه تعداد دیگری از نسخ را در سال ۱۹۲۴ یک دلال اروپایی با نام موریس نامن به استادی در دانشگاه میشیگان با نام فرانسیس کلسی (1858-1927م) فروخت. کلسی، مدیر پژوهش‌های خاور نزدیک دانشگاه که در موزه‌ای با نام خود بزرگ‌ترین گنجینۀ پاپیروس‌های امریکای شمالی را جمع‌آوری کرد، مشترکاً با موزۀ بریتانیا و مجموعۀ چستر بیتی گنجینۀ عظیمی از دست‌نوشته‌های خارج‌شده از استانبول را خرید که نسخۀ مورد بررسی ما از جملۀ آنان بود.[14]

دست‌نویس کتابخانۀ میشیگان دارای انجامه‌هایی است که اطلاعات ارزنده‌ای در باب نسخه عرضه می‌کنند. به گواهی انجامه‌ای در برگ آخر (صفحۀ ۵۸۴) نوشتن دیوان خواجه سلمان در متن اصلی نسخه در تاریخ ۳ رمضان۸۲۳ق/۱۱ سپتامبر ۱۴۲۰م به دست شخصی با نام فرصت غریب به پایان رسیده است: ”تم الدیوان علی ید الحقیر الفقیر اقل عباد الله المجیب فرصت غریب فی الثالث من رمضان المبارک لسنه ثلاث و عشرین و ثمانمایه الهجریه ۸۲۳.“  متن اصلی و حاشیه کار یک قلم است و نشان می‌دهد که همۀ خطوط را یک کاتب، همین فرصت غریب، نوشته است. او اتمام نگارش دیوان حافظ را در حاشیۀ صفحه ۲۲۱ به تاریخ  ۲۰ رمضان سال ۸۲۳ق/۲۸ سپتامبر ۱۴۲۰م ثبت کرده است: ”تم دیوان ملک‌الشعرا املح الکلام و اوضح السان شمس المله و الدین محمد حافظ شیرازی طیب الله مضجعه و رحم الله له و لکاتبه و لناظره و لمن قال آمین برحمتک یا ارحم الراحمین فی عشرین من شهر رمضان المبارک لسنه ثلاث و عشرین و ثمانمایه الهجریه.“ پس از دیوان حافظ، دیوان کمال خجندی در حاشیۀ صفحه ۴۷۳ انجامۀ مشابهی دارد: ”تم دیوان قدوه السالکین شیخ کمال خجندی رحمه الله رحمه واسعه».“ کمال‌الدین مسعود خجندی شاعر هم‌عصر حافظ متولد خجند واقع در تاجیکستان امروزی و متوفی تبریز است. تاریخ وفات او در تذکره‌های مختلف از ۷۹۲ تا ۸۰۸ق ذکر  شده است. پس از اشعار کمال، در حاشیۀ کتاب، دیوان عصمت سمرقندی آمده است و پایان آن در حاشیۀ صفحه ۵۴۹ چنین رقم خورده است: ”تم دیوان افصح المتاخرین خواجه نصیرالدین عصمت سمرقندی سلمه الله و غفر له. “

اینکه نصیر‌الدین عصمت سمرقندی کیست کاملاً روشن نیست. او که شعرش هم‌پای شعر حافظ ثبت شده از‌ یاد رفته‌ترین شاعر این مجموعه است. دعایی که بعد از نام او آمده (خدا او را سالم بدارد و ببخشاید)، برخلاف عبارات دعایی که برای حافظ و سلمان و کمال آمده، نشان می‌دهد که عصمت در زمان استنساخ نسخه در ۸۲۳ق زنده بوده است. کاتب نسخه از او با عنوان ”افصح المتاخرین“ یاد می‌کند. تذکره‌ها از زنی شاعر با نام بی‌بی عصمت یا عصمت سمرقندی یاد می‌کنند که در قرن دهم در سمرقند می‌زیسته و اشعار چندی از او بازمانده است.[15] عصمت یاد‌شده در نسخۀ میشیگان اما، به گواهی انجامۀ بازمانده و به کار بردن ضمیر مذکر ”ه،“ مردی است که در نیمۀ اول قرن نهم زنده بوده است. شماری از تذکره‌ها و تواریخ از شاعر و دانشمندی با عنوان ”نصیرالدین عصمت بخاری“ (م. ۸۴۰ق) یاد کرده‌اند که در اوایل دوران تیموری در بخارا می‌زیسته است. احتمالاً او همین عصمت شاعر اشعار حاشیۀ نسخه میشیگان است که در آسیای صغیر ساکن بوده و گاه به بخارا و گاه به سمرقند منسوب شده است. اگر عصمت سمرقندی این مجموعه را همان عصمت بخاری فرض کنیم که خواندمیر مورخ از او یاد کرده است، عصمت در ابتدا مادح تیمور بود، اما بعد از مرگ تیمور به دربار سلطان نصیرالدین خلیل‌بن میرانشاه‌بن تیمور منتسب شد و در ۸۴۰ق درگذشت.[16]

جدای از سلمان که بی‌شک مهم‌ترین فرد معرفی‌شده در این نسخه است و متن اصلی دربرگیرندۀ شعر اوست، ترتیب اشعار حاشیه و دقت در الفاظ به کار رفته در انجامه‌ها برای معرفی شاعران نشان‌دهندۀ جایگاه ویژۀ حافظ در میان شاعرانی است که آثارشان در حاشیۀ نسخه آمده است. او نه فقط اولین در میان سه شاعر حاشیه‌نشین است و اشعارش پیش از سایرین در حاشیه آمده، بلکه  با مفصل‌ترین و پرطمطراق‌ترین القاب ستوده شده است. حافظ با عنوان ”ملک‌الشعرا“ و دارای پُرلطف‌ترین کلام‌ها (املح الکلام) و روشن‌ترین سخنان (اوضح السان) وصف شده است. علاوه بر این، عبارات دعایی که بعد از نام او آمده برخلاف کمال و عصمت نه فقط خود او، بلکه کاتب اشعار، نگرندۀ به آن و آمین‌گوینده بر این دعا (و لمن قال آمین) را نیز شامل می‌شود. انجامۀ پس از دیوان حافظ یگانه تتمه‌ای است که شامل تاریخ اتمام نگاشتن است. با توجه به تواریخ ثبت‌شده، کاتب ابتدا متن اصلی را نگاشته و پس از اتمام آن در سوم رمضان نوشتن اشعار دیگر شاعران در حاشیه را آغازیده است که حافظ شیرازی اولین آنها و دارای جایگاهی ویژه است. گویی که انتخابی اولیه و طبیعی برای پر کردن حاشیۀ دیوان سلمان ثبت اشعار حافظ به شمار می‌رفته است.[17] در ادامۀ اشعار حافظ در حاشیه، رباعیات او آمده است. سپس، اشعار کمال و سپس عصمت آمده و در حدود ۳۵ صفحۀ پایانی هم حاشیه‌ای ندارند و جدول دور صفحه خالی است.

تمایز میان حافظ و سایر شاعران مجموعه از جلد دست‌نویس نیز پیداست. محتوای مجموعه بر عطف سیاه و شکلاتی‌رنگ جلد آن معرفی شده است (شکل ۱). در ذیل ”اسامی دیوانچها [دیوانچه‌ها] که در این مجموعه“ دیده می‌شود، به ترتیب از راست به چپ در چهار شکل اشک‌مانند نام دیوان‌های مجموعه چنین آمده است: ”دیوان سلمان،“ ”حاشیه دیوان حافظ،“ ”دیوان کمال“ و ”دیوان عصمت.“ به این ترتیب در معرفی روی جلد نسخه نیز دیوان حافظ با ذکر واژۀ ”حاشیه“ متمایز شده و در عین حال تأکید شده است که اشعار حافظ در حاشیه آمده است. بینندۀ نسخه از این رو حتی پیش از باز کردن آن نیز می‌داند که از سلمان و حافظ و کمال و عصمت در این مجموعه آثاری آمده است و همچنین می‌داند که در میان آنان اشعار حافظ را در حاشیه خواهد خواند. در حالی که اشعار کمال و عصمت نیز هر چند در حاشیۀ اشعار سلمان آمده‌اند، اما ذکری از در حاشیه بودن آنها بر روی جلد نرفته است.

شکل 1. عطف دست‌نویس 407 کتابخانۀ دانشگاه میشیگان، آن آربر. عکس از نگارنده.

شکل 1. عطف دست‌نویس 407 کتابخانۀ دانشگاه میشیگان، آن آربر. عکس از نگارنده.

 

حافظ یا سلمان؟ نسبت حاشیه با متن

ممکن است به نظر برسد که ثبت دیوان حافظ در حاشیۀ دیوان سلمان گویای مقام پایین‌تر شعر او نسبت به شعر سلمان است. چنین نتیجه‌گیری، بدون در نظر گرفتن سایر شواهد، شتاب‌زده می‌نماید و اصولاً داوری کمّی دربارۀ شعر دشوار و چه بسا بی‌مورد است. سخن گفتن دربارۀ نسبت آنچه در متن اصلی و آنچه در حاشیه آمده است بدون تدقیق در سنت حاشیه‌نویسی در تمدن اسلامی ممکن نیست. حاشیه نگاشتن در نسخ عربی و فارسی، هر چند اختراع مسلمانان نیست و از تمدن فرهنگی یونان به تمدن اسلامی آمده است، پیشینه‌ای کهن دارد و دارای کارکردها و انواع گوناگونی است. حواشی در نسخ تمدن اسلامی یا به وضوح ارتباط مستقیمی با متن دارند یا به نظر می‌رسد فاقد چنین ارتباطی هستند. رایج‌ترین نوع حواشی در تاریخ تمدن اسلامی آن است که شرح، تفسیر یا معنی عباراتی از متن اصلی را در خود جای می‌داده یا توجه خواننده را به بخشی از متن جلب می‌کرده یا با درج عباراتی چون ”فایده،“ ”قف هنا“ یا ”انظر“ از او می‌خواسته که در بخشی از متن تأمل کند.[18] این نوع حواشی بیشتر در نسخه‌های فقهی یا علمی دیده می‌شوند که در آنها ناسخ، مالک یا خوانندۀ نسخه در حاشیه شرح و تفسیری را که در خواندن متن اصلی راهگشا باشد به آن می‌افزوده، یا گاه با دیدی انتقادی به آن می‌نگریسته و در حاشیه نظر خود را می‌نگاشته که با دیدگاه نویسنده متفاوت بوده است. این حواشی از چنان اهمیتی در سنت نسخه‌نویسی تمدن اسلامی برخوردار بودند که هر چند ابتدا بر مبنای متن دیگری نگارش می‌شدند، گاه به صورت مستقل تحت عنوان آثاری با نام ”حاشیه“ استنساخ می‌شدند. در این دست نسخه‌ها، حواشی با متن ارتباط معنایی محکم و مستقیم دارند و آن را تایید، تفسیر و یا تصحیح می‌کنند. کارکرد حاشیه در این نسخ، ازین رو، افزودن بر متن و تکمیل کردن آن است و به زعم حاشیه‌نویس، متن این نسخه‌ها به تنهایی کامل نیست و فقط افزودن حاشیه است که به متن معنای حقیقی و شایستگی بازنویسی در دست‌نویسی مجدد را می‌بخشد.

در کنار این آثار، دستۀ دیگری از حواشی در نسخه‌های دوران اسلامی دیده می‌شود که ظاهراً ارتباط روشنی با متن اصلی ندارند. برای مثال، رسم بر این بوده است که پس از تولد فرزندی در خانواده، نام و تاریخ تولد او در حاشیۀ نسخه قرآنی نوشته می‌شد. چنین اطلاعاتی هر چند در حاشیه می‌آمد، اما ارتباط معنایی روشنی با متن قرآنی نداشت. برخی پژوهشگران اشعار ظاهراً بی‌ربط به متن اصلی که در حاشیۀ نسخ نوشته می‌شود، مانند نسخه‌های ذکرشده در بالا، را نیز در همین دستۀ اخیر طبقه‌بندی کرده‌اند و آنان را بی‌ربط به متن اصلی انگاشته‌اند. نسخۀ دیوان سلمان که اشعار حافظ را در حاشیه دارد می‌تواند در نگاه اول در این گروه قرار گیرد. در این صورت، انتخاب اشعار حافظ برای نگاشتن در حاشیۀ دیوان سلمان تصادفی و بی‌اهمیت است. اما دقت در فرایند انتخاب این حواشی، متضمن وجود ارتباطی مکنون میان متن و حاشیه است. همان‌طور که نوشتن نام و تاریخ تولد فرزندان در حاشیۀ قرآن نیز یکسر تصادفی نیست؛ که اگر چنین بود می‌‌بایست چنین اطلاعاتی در حاشیۀ هر متنی ثبت می‌شد. در حالی که انتخاب متن مقدس از آن روست که تولد و زندگی فرزندان به برکت متن مقدس مزین شود و ضمناً این اطلاعات مهم در جایی ماندگار محفوظ و قابل رجوع باشد. حواشی شعری برای درج در حاشیۀ متن ادبی/شعری نسخ دیگر نیز به طریق اولی تصادفی انتخاب نمی‌شوند. همان‌طور که معنی عبارات مشکل و تفسیر آنان در نسخ علمی و فقهی از نظر معنایی متن اصلی را تکمیل می‌کرده است و از خواننده توقع می‌رفته که به همراه متن اصلی حاشیۀ آن را نیز بخواند تا به حقیقت متن پی ببرد، درج اشعار حافظ در حاشیۀ شعر سلمان می‌تواند کارکرد مشابهی داشته باشد: خواندن شعر حافظ همراه با، یا پس از اشعار سلمان باعث تکامل معنایی آن می‌شود، درست همان‌طور که وجود شعر سلمان در کنار شعر حافظ آن را شایسته‌تر می‌سازد. ضمن آنکه می‌باید لزوم استفادۀ بهینه از کاغذ، که در روزگار پیشاصنعتی شیئی گرانبها محسوب می‌شد، را نیز در تصمیم نگاشتن یک اثر بر حاشیۀ اثر دیگر مؤثر دانست. بی‌شک در قرون مورد بحث ما نگاشتن دو یا چند اثر در مقدار مشخص کاغذ عملی‌تر و مطلوب‌تر از نگارش فقط یک اثر بر همان کاغذها و خالی گذاشتن حاشیه بوده است.

صرف نظر از اینکه شاعران در یک نسخه با چه رتبه‌بندی در کنار هم قرار گرفته‌اند، باید در نظر داشت که لاجرم عامل یا عواملی این در کنار هم قرارگیری را ممکن کرده است. به بیان دیگر، با گذر از پرسش ”چرا“ شعر حافظ—و کمال و عصمت—در کنار سلمان قرار گرفته است، می‌توان به این پرداخت که ”چگونه“ این تجانس ممکن شده است. به نظر می‌رسد هم‌عصری شاعران در این مجموعه از عوامل کنار هم قرارگیری شعر آنان است. اما اینکه چرا از میان تمام ادبای قرن هشتم این چهار تن انتخاب شده‌اند حاکی از وجود معیار یا معیارهایی ورای صرف انتخاب زمانی شاعران است. درج شانه‌به‌شانۀ اشعار آنان در نسخه‌ای واحد و در حاشیه و متن صفحات یکسان بی‌شک گویای ارتباط آن دو است؛ ارتباطی که حامی نسخه، گردآوردندۀ اشعار و خواننده درک می‌کرده‌اند. چنین ارتباطی است که کاتب را بر آن داشته تا نسخه را چنین استنساخ کند و رضایت حامی یا مالک نسخه را نیز در پی داشته است. چنین ارتباطی است که درج اشعار آن دو را در کنار هم توجیه می‌کرده و خوانده شدن شعر یکی پس از دیگری را معقول و طبیعی می‌نمایانده است. دقت در دست‌نویس‌هایی که اشعار این شاعران را در کنار هم در معرض خوانش قرار می‌دهند به همراه ذکری که از آنان و تنی چند از شاعران معاصرشان در تذکره‌ها باقی مانده است متضمن این نکته است که انتخاب و کنار‌هم‌چینی آثار شاعران در یک مجموعه ریشه در سنتی جاافتاده دارد که رد پای خود را علاوه در نسخ، در تذکره‌ها نیز بر جا گذاشته است.

حافظ شیرازی یا کمال خجندی؟ در آینۀ تذکرهنویسان قرن بعد

مشابه مقایسه‌ای که—به شهادت عطار شیرازی—میان حافظ و سلمان در زمان خود آنان رواج داشته است، هم‌عصران و پسینیان آنها شاعر دیگر هم‌عصر آن دو یعنی کمال خجندی را نیز به انحاء گوناگون قابل قیاس با حافظ می‌دانسته‌اند. قرنی پس از آن دو، جامی (متولد ۸۱۷ق، ۲۵ سال پس از وفات حافظ) در بهارستان آن دو را در کنار هم و در مقایسه با هم یاد می‌کند: ”و بعضی عارفان که به صحبت شیخ کمال و حافظ هر دو رسیده بودند چنین فرموده‌اند که صحبت شیخ به از شعر وی بود و شعر حافظ به از صحبت او. “

نقل قول جامی صراحتاً یکی از دو شاعر را بر دیگری رجحان نمی‌دهد، بلکه دو ویژگی شعر و صحبت هر یک از آنان را مقایسه می‌کند. با این حال، جامی با یاد کردن این نکته دربارۀ حافظ در ذیل مدخل کمال تلویحاً این دو شاعر را قابل مقایسه می‌داند. با گفتن اینکه صحبت کمال از شعر او برتر است و شعر حافظ از همنشینی با او بهتر، جامی یک ویژگی از هر یک از دو شاعر را رجحان می‌دهد: صحبت را برای کمال و شعر را برای حافظ. صحبت به معنای همنشینی و مصاحبت است. رو در رو قرار دادن شعر با صحبت ضمناً از این رو معنادار است که شعر در غیاب شاعر می‌توانسته دریافت شود، اما صحبت او در گرو ملاقات با اوست. هر چند تمام راه‌های انتقال شعر در قرون میانی بر ما آشکار نیست، اما اشارات متعدد شعرایی که دور از هم می‌زیسته‌اند به شعر یکدیگر، مانند تضمین‌های حافظ شیراز از اشعار سلمان که هم‌زمان یا کمی پیش از او در بغداد شعر می‌سروده، مؤکد این است که انتقالات شاعرانه‌—به هر روش که انجام می‌شد—‌بی‌شک در میان شاعران مطرح زمان رواج داشته است. اشارۀ جامی به برتری شعر حافظ بر صحبت او گویای این است که در زمان جامی‌—یعنی چند دهه بعد از وفات حافظ—شعر او را شعری گرانقدر می‌شناخته و می‌شنیده‌اند، اما اگر بنا بر انتخاب معاشری می‌بود ، قطعاً کمال خجندی از دید جامی بر حافظ برتری می‌داشت. جامی با بیان برتری صحبت شیخ کمال، به طور ضمنی تأکید می‌کند که هر چند شعر شیخ کمال که بی‌ملاقات او نیز خوانده می‌شود، آوازۀ شعر حافظ را ندارد، اما صحبت او و اثری که حضورش بر شخص می‌گذارد بی‌شک بیش از شهرت اوست. در حالی که در مورد حافظ بالعکس: اشعار او در غیابش مؤثرترند تا درک حضورش! یا شاید انتظاری که شخص با شنیدن/خواندن شعر حافظ از او دارد، با رسیدن به محضر او پاسخ داده نمی‌شده است. نقل جامی در باب مقایسۀ دو شاعر ضمناً از این رو ارزشمند است که علاوه بر مقام شعری به مقایسۀ جنبه‌های دیگر حافظ و کمال نیز گواهی می‌دهد. اینکه جامی مقایسۀ میان آن دو را از ”بعضی عارفان که به صحبت هر دو رسیده بودند“ نقل می‌کند گویای مقام قابل مقایسۀ اجتماعی و فرهنگی و عرفانی آن دو است که عارفان را بر آن می‌داشته که هر دو را ملاقات کنند.

دولتشاه سمرقندی،‌ که جامع‌ترین تذکرۀ ادیبان فارسی زبان را درست صد سال پس از وفات حافظ در ۸۹۲ق نوشته، در تذکره الشعرا از ارتباط میان حافظ و کمال سخن می‌گوید و در علاقۀ متقابل شیخ کمال و حافظ و درخواست حافظ برای خواندن شعر کمال می‌نویسد: ”و شیخ [کمال] در آخر حال معتقد خواجه حافظ شیرازی بوده و خواجه حافظ را شیخ کمال نادیده خلوص اعتقادی مؤکد بود و همواره سخنان شیخ [کمال] را طلب نمودی و از غزل‌های روح‌افزای حضرت شیخ او را ذوقی و حالی حاصل شدی.‌“‌[19] دولتشاه شرح حال کمال را با نقل غزلی با مصراع اول ”گفت یار از غیر ما پوشان نظر گفتم به چشم“ که به شیراز نزد حافظ فرستاده ادامه می‌دهد. به قول دولتشاه، حافظ پس از شنیدن این غزل گفت ”مشرب این بزرگوار عالی است و سخن او صافی. و انصاف آن است که پاک‌تر و شیرین‌تر از غزل‌های خواجه کمال از متقدمان و متأخران نگفته‌اند.“ بی‌شک اینکه این مبادلۀ شعر و گفت‌وگو میان کمال و حافظ به واقع انجام شده است یا نه خارج از دسترسی و بررسی است، اما خود این نکته که دولتشاه تذکره‌نویس در معرفی کمال از نام حافظ مدد گرفته است مبین ارتباط میان آن دو به نحوی است که یک قرن پس از حیاتشان دریافت می‌شده است.

دولتشاه ضمناً در معرفی حافظ و کمال عبارت ”شاعری دون مراتب اوست“ را یکسان و به عینه برای هر دو شاعر به کار می‌برد. او ذیل «ذکر شیخ العارفین خواجه کمال خچندی قدس الله تعالی روحه“ می‌نویسد: ”شیخ را درجۀ ولایت و ارشاد است و شاعری دون مراتب اوست.“‌[20] هم او در ذکر حافظ می‌گوید: ”و فضل و کمال او بی‌نهایت است و شاعری دون مراتب اوست.‌“‌[21] به این ترتیب، هم در مقام محتوای کلام صراحتاً به ارتباط حرفه‌ای (شاعرانه) و علاقۀ حافظ و کمال به یکدیگر اشاره می‌کند و هم در سطح صورت و الفاظ آن دو را یکسان توصیف می‌کند.

کانون شاعران قرن هشتم، به شهادت خودشان

شبکۀ شاعرانۀ قدرتمندی که در قرن هشتم شکل گرفته بود هم بر شاعران و هم بر مخاطبان دانسته بود. شاعران این حلقه مکرراً به استقبال اشعار یکدیگر می‌رفتند و گاه در اشعارشان آشکارا به بزرگی دیگری شهادت داده و او را می‌ستودند و گاه خود را برتر از رقیب می‌دانستند. این ارتباط به خوبی در همنشینی مکرر اسامی شاعران این شبکه در نسخه‌ها، شرح حال‌ها و اشعار دیده می‌شود. در این قسمت با نگاهی به سه گزارش به جای مانده از قرن هشتم از شاعران دوران حافظ، انعطاف کانون شاعران در عین حفظ هستۀ اصلی کاویده می‌شود.

برای اولین مثال بنگرید به این قطعه از کمال خجندی، که در آن ضمن بیان نام شاعران برجستۀ زمان و ستودن آنان، خود را از آنان برتر می‌داند:

مرا هست اکثر غزل هفت بیت

چو گفتار سلمان نرفته ز یاد

که حافظ همی خواند اندر عراق

بلند و روانش چو سبع شداد

به بنیاد هر هفت چون آسمان

کزین جنس بیتی ندارد عماد[22]

به ادعای کمال،‌ غزل‌های هفت بیتی او بیش از غزل‌های سلمان در خاطرها مانده است و عماد فقیه کرمانی، شاعر و صوفی قرن هشتم، نیز شعری چون او ندارد. در تکریم اشعار خود، کمال به خود می‌بالد که حافظ آنان را ”بلند و روان“ خوانده است. مقایسۀ میان شاعران بنام دوران که کمال در شعرش آورده است، علاوه بر فخرفروشی شاعرانه بی‌شک دارای مصداق بیرونی هم هست، چرا که مشابه همین مقایسه و ترکیب سه‌گانۀ ”سلمان-حافظ-عماد“ را مکرراً تذکره‌نویسان و شاعران هم‌عصر و پسینیان آنها یاد کرده‌اند. با این حال، کانون شاعران شاخص عصر مرزبندی غیر قابل نفوذی ندارد، بلکه هر کس بنا بر موقعیت و ذائقۀ خود می‌تواند کسی را بر آن بیفزاید یا از حلقه خارج کند، چنان‌که در ادامه می‌آید.

ترکیب مشابهی از شاعران شاخص عصر حافظ در گفتار همشهری دیگر او ابواسحاق (بسحق) شیرازی معروف به بسحاق اطعمه، شاعر قرن هشتم و نهم که اشعارش در باب خوراکی‌ها شهرت دارد، دیده می‌شود. بسحاق در دیباچۀ دیوان خود موسوم به سفره کنزالاشتها از شاعران قدیمی که سرآمد می‌انگارد (فردوسی و نظامی و سعدی) یاد می‌کند و می‌اندیشد که با وجود این شاعران و نغزپردازی‌هایشان در زمینه‌های مختلف چه باید گفت که تازه باشد و ”خلایق محظوظ گردند.“ او به ترتیب نمک کلام فردوسی ”که چاشنی هر دیگ است،“ ”مثنویات نظامی که نبات ابیات او طعمۀ طوطیان شکرزبان است“ و ”طیبات سعدی که در مذاق اهل وفاق بالاتفاق شیرین است“ را می‌ستاید. پس از پیشینیان به هم‌عصران خود می‌پردازد و به ترتیب سلمان ساوجی و خواجوی کرمانی و عماد فقیه و حافظ را نام می‌برد و برجسته‌ترین ویژگی‌هایشان را به زعم خود توصیف می‌کند:

و غزلیات خواجه جمال‌الدین سلمان که در کام اهل کلام به مثابه شیر و انگبین است و دستگاه طبع خواجوی کرمانی که زیره‌بای بیانش علاج سودازدگان سلسلۀ سخن است و با دقایق مقالات عماد فقیه که نطق شیرین او ادویه‌ای است خوشبوی و اشربه‌ای دلجوی و با طلاقت الفاظ و متانت معانی حافظ که خمری است بی‌خمار و شرابی است خوشگوار و دیگر شعرا که هر یک شهرۀ شهری و اعجوبۀ دهری بوده‌اند من چه خیال پزم که خلایق محظوظ گردند.[23]

پس آن‌گاه نتیجه می‌گیرد که یگانه قلمرو بکر و دست‌نخورده قلمرو خوراکی‌هاست که خود را به آن مشغول می‌کند.

بسحاق خواجو را به کانون بهترین شاعران دوران‌—‌آن‌سان که کمال یاد کرده بود—‌می‌افزاید و بهترین نمایندگان شعر عصر خود را ”سلمان-خواجو-عماد فقیه-حافظ“ می‌انگارد و نه فقط یکی از آنان. طرفه آنکه برخلاف داوری امروز ما که نام حافظ را با غزل پیوند زده‌ایم، سلمان—و نه حافظ— را دارندۀ غزلیاتی به غایت شیرین که ”در کام اهل کلام به مثابه شیر و انگبین است“ معرفی می‌کند.[24] به این ترتیب، گزارشی که دو شاعر قرن هشتمی، کمال و ابواسحاق، از برترین شاعران زمان خود می‌دهند و از این طریق کار خود را در نسبت با آنان تعریف و ارزش‌گذاری می‌کنند شباهت قابل ملاحظه‌ای دارد. کمال خجندی در تفاخرورزی‌های شاعرانه‌اش خود را از سلمان و حافظ و عماد برتر می‌داند و بسحاق با اذعان به اینکه سلمان و خواجو و عماد و حافظ هر یک در زمینه‌ای به غایت توانمندند، تصمیم خود مبنی بر شاعری در زمینۀ اطعمه را موجه می‌سازد.

کانون شاعران قرن هشتم، به شهادت دو دستنویس دیگر

در شواهد به جای مانده از قرن هشتم گاه برجسته‌ترین شاعران دوران با اضافه شدن جلال عضد به هستۀ مرکزی سلمان و حافظ بازآفرینی می‌شوند. جلال عضد، شاعر قرن هشتمی متولد یزد و ساکن شیراز، از کودکی مورد توجه شاهان مظفری و مدیحه‌پرداز آنان بود. با اینکه امروزه جلال از حلقۀ شاعران بنام فارسی بیرون مانده است، در چند نمونه از قدیمی‌ترین نسخه‌هایی که شعر حافظ را در بر می‌گیرند همنشین و هم‌پا و هم‌شأن او به نظر می‌رسد. از جمله ارتباط ویژه میان حافظ و جلال در مجموعه شعر قرن هشتمی محفوظ در کتابخانۀ بادلیان (MS. E. D. Clarke Or. 24) دیده می‌شود. در این نسخه، چنان‌که علی فردوسی توجه کرده است، اشعار حافظ و جلال به تعداد برابر (هر یک ۵۰ غزل و فرد)  و در ستون‌های مقابل هم نوشته شده است و هر غزلی از این دو نظیری از دیگری دارد.[25] علاء مرندی گردآورنده این مجموعه طی اقدام جالبی در صفحات دوستونی اشعار چند شاعر را به صورت زوج جمع کرده است. او در دفتر خود شعرهایی از رشید‌الدین وطواط و سیف باخرزی را در ستون‌های مقابل هم می‌آورد و سپس، این طرح را با اشعاری از سعدی در ستون راست و همام در ستون سمت چپ و سپس با اشعار نزاری و اوحدی به همین ترتیب ادامه می‌دهد. علاء سپس اشعاری از حافظ و جلال را به ترتیب در ستون‌های راست و چپ هر صفحه مقابل هم می‌نشاند و در صفحات آخر مجموعه از طرح زوج شاعران خارج شده و اشعاری از خود را ثبت می‌کند. این نکته که علاء، گردآورندۀ مجموعه، اشعار حافظ را مرتبط با جلال عضد یافته و آنها را در برابر هم نشانده است شاهدی بر مدعای این نوشتار مبنی بر ارتباط ویژه میان شعر حافظ با دیگر شاعران هم‌عصر اوست. بی‌شک اگر گردآورندۀ مجموعه قصد برجسته ساختن یکی از شاعران مجموعه را داشته،‌ کسی جز خود او نمی‌تواند باشد، چرا که اشعارش به تنهایی در صفحات آخر آمده است. نمایش اشعار حافظ و جلال در ستون‌های برابر هم در صفحات یکسان گویای ارتباط عمیقی است که علاء میان آنها درک می‌کرده است. خواننده نیز از یک‌سو بی‌شک از چنین ارتباطی آگاه بوده و از این رو مواجهه با شعر دو شاعر را در یک زمان و در یک صفحه طبیعی می‌یافته است و از سوی دیگر، چنین چیدمانی این ارتباط را قوی‌تر از قبل در دید او جلوه می‌داده است. با آنکه این مجموعه شامل اشعاری از دیگر شاعران نیز هست، اما اشعار حافظ و جلال‌—که گویا تعمداً به تعداد برابر جمع‌آوری شده‌اند—‌به تنهایی بیش از 50 درصد از محتوای کتاب را به خود اختصاص داده‌اند. از این رو، تصور می‌شود هدف اولیه از استنساخ نسخه جمع‌آوری اشعاری از حافظ و جلال و برخی دیگر از قدما بوده است.[26]

آخرین مدرکی که در باب کانون غزل‌سرایان قرن هشتم هجری و انعطاف‌پذیری آن مورد مداقه قرار می‌گیرد دست‌نویسی ارزشمند از المعجم فی معاییر اشعار العجم اثر شمس قیس رازی (ز. ۶۲۸ق) است که در کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی به شمارۀ ۳۴۲۸  نگهداری می‌شود. در این دست‌نویس که به سال ۹۸۱ق در بغداد نوشته شده است، شاعران ذکرشده در بالا نه فقط برترین غزل‌سرایان دوران خود، بلکه نمایندۀ مطلق غزل در تاریخ شعر فارسی معرفی شده‌اند. المعجم کتابی در صنایع و بدایع و در واقع از قدیمی‌ترین کتب فارسی است که به اصول نظری شعر و به ویژه نقد شعر فارسی می‌پردازد. نویسندۀ کتاب، قیس رازی، ابایی ندارد از اینکه اشعاری را که بی‌نقص نمی‌یابد به دایرۀ نقد بکشد. نام حافظ در متن اصلی نوشتۀ شمس قیس دیده نمی‌شود، اما کاتب نسخۀ مجلس، عمادالدین عبدالرحمن ابن‌فقیه تستری که خود نیز شاعر است، بنا بر تشخیص خود در مواردی اشعاری دیگر—به ویژه از معاصران خود از جمله حافظ و سلمان— را به متن افزوده است. از جمله در بخش ”نسیب و تشبیب“‌ و غزل، ابن‌فقیه چهار غزل به ترتیب از سیدجلال‌الدین عضد، جمال‌الدین سلمان ساوجی، مولانا شمس‌الدین محمد حافظ و غزلی از خود (ابن‌فقیه کاتب) را اضافه کرده است.[27] مؤلف کتاب در این بخش پس از شرح و تعریف نوع شعری غزل، فقط یک نمونه از شاعری با نام عمادی نقل کرده، اما کاتب نسخۀ مجلس این مثال مؤلف را برای ادای منظور کافی نمی‌یابد و هنگام اسنتساخ نسخه علاوه بر شعر عمادی، چهار غزل دیگر —از جلال عضد، سلمان، حافظ و ابن‌فقیه— به عنوان بهترین نمایندگان غزل بر متن اصلی می‌افزاید. نخستین این اضافات شعری است از جلال عضد با مطلع ”جان ما دوری ز خاک کوی جانان برنتافت / کوی جانان از لطافت زحمت جان برنتافت.“ پس از آن، غزل منتخب سلمان با این بیت آغاز می‌شود: ”چو دیده در طلبت واجب است گردیدن / سرشک را به همه جانبی دوانیدن.“ سپس شعر برگزیدۀ حافظ می‌آید که از قضا همان شعری است که در ابتدای این مقاله آمد: ”عکس روی تو چو در آینۀ جام افتاد / عارف از پرتو می در طمع خام افتاد.“ کاتب به عنوان آخرین مثال، شعری از خود با این بیت نخستین ذکر می‌کند: ”بیا بیا بت رضوان‌غلام حور‌نهاد / که حق هر آنچه جمال است و حسن بر تو نهاد.“

اضافات ابن‌فقیه، ناسخ دست‌نویس، به متن اصلی ارزش تاریخی و پژوهشی بسیار دارد. اولین و مرتبط‌ترین نکته به بحث این مقاله آنکه اگر ابن‌فقیه از میان سیدجلال عضد، سلمان ساوجی، حافظ و خود یکی را برتر در غزل‌سرایی و شعر یکی را نمونۀ برجستۀ غزل می‌شمرد، بی‌شک به نقل یکی از آنان بسنده می‌کرد. چنانچه اگر قضاوتی همچون اکثر خوانندگان روزگار ما در خاطر داشت، می‌بایست تنها به ذکر نام و شعری از حافظ به عنوان نمایندۀ غزل اکتفا کند. اما انتخاب ابن‌فقیه نشان می‌دهد که او هر چهار غزل را به دنبال هم، و نه یکی را به تنهایی، مبین بهترین طرز غزل‌سرایی می‌داند. از سوی دیگر، این اقدام ابن‌فقیه نشانۀ انعطاف‌پذیری کانون شاعران دوران و تلاش وی برای بازتعریف آن است. او به عنوان آخرین نمونۀ برتر غزل، شعری از خود را ذکر می‌کند. صرف نظر از اینکه شعر ابن‌فقیه از لحاظ شاعرانگی در سطح دیگر اشعار ذکر شده باشد یا نه، نقل غزل کاتب بی‌تردید گویای تلاش اوست برای اینکه در کانون برترین غزل‌سرایان عصر جایی برای خود بگشاید.

لازم به ذکر است که ابن‌فقیه افزودۀ خود را در نظر خواننده از تألیف اولیه متمایز می‌سازد. او پس از افزودن آخرین غزل در این بخش از سر توجیه دست بردن خود در متن اصلی قیس رازی چنین می‌نویسد:

مؤلف کتاب [قیس رازی] در سیاقه الاعداد مع تکرید و تقسیم شعر ادیب صابری آورده و در تسمیط شعر لامعی و در غزل شعر عمادی چون در هر سه اعتراضات ظاهر بود و از لطایف خالی این بنده در سیاقه الاعداد بر جنب آن مثال‌ها سه بیت از قصیدۀ سوزنی و در تسمیط مسمط خواجو و مخمس خود و در حسن غزل این غزل‌ها که ماقبل این حروف نوشته آورده اگر کتاب به شرف مطالعۀ فاضلی رسد داند که این اشعار از آن اشعار بسیار بهتر و مطبوع تر است.[28]

بنابراین، آنچه ابن‌فقیه را بر آن داشته که در هنگام استنساخ دست‌نویس در متن آن دست برد این نکته بوده که او در مثال‌های مؤلف نواقصی آشکار می‌دیده و آنها را از لطف شاعرانه بی‌بهره می‌یافته است، چنان‌که می‌نویسد: ”اعتراضات ظاهر بود و از لطایف خالی.“ ابن‌فقیه بی‌آنکه توضیحی در باب معیارهایش برای انتخاب این چهار غزل و در کنار هم آوردن آنان بدهد، برتری مثال‌های خود را بر مثال‌های قیس رازی بدیهی و مورد تأیید ”فضلا“‌ فرض می‌کند و از دادن توضیح بیشتری ساکت می‌ماند: ”اگر کتاب به شرف مطالعه فاضلی رسد داند که این اشعار از آن اشعار بسیار بهتر و مطبوع تر است. “ با وجود سکوت کاتب در باب معیار انتخاب غزل‌هایش، نگاهی به متن قیس رازی و تعریف او از غزل خود به طور ضمنی گویای معیارهایی است که ابن‌فقیه را بر آن داشته این چهار غزل را بهترین نمایندۀ توضیحات رازی درمورد ”حسن غزل“‌ بداند. قیس رازی در این بخش کتاب می نویسد: ”به حکم آنکه مقصود از غزل ترویح خاطر و خوش‌آمد نفس است باید که بناء آن بر وزنی خوش مطبوع و الفاظی عذب سلس و معانی مرق نهند و در نظم آن از سخنان خشن و کلمات مستنکره محترز باشند. “‌به این ترتیب، رازی در بیان مختصر خود از غزل، ابعاد گوناگون آن چون کارکرد زیبایی شناسی غزل، وزن غزل، الفاظ غزل، و معانی آن را تعیین‌کننده می‌داند. او غزل را شعری می داند که اولاً خوشایند و دلپسند و باعث ”خوش‌آمد نفس“ باشد، ثانیاً دارای وزنی نیکو، کلماتی سلیس و روان، و معانی بسیار باشد. از آنجا که ابن‌فقیه مثال‌های چهارگانه خود را در ادامه این تعریف به متن شمس رازی افزوده است می‌توان دانست که کاتب غزل‌های جلال و سلمان و حافظ و خود را از نظر شعری بهترین لذت‌آفرین و بهترین مایۀ ”ترویح خاطر و خوشآمد نفس“‌ و مبنی بر وزنی خوش و الفاظ بلیغ و پُرمعنا یافته است.

دقت در انتخاب ابن‌فقیه از بهترین غزل‌های دوران و اینکه او شعری از حافظ را آورده است که دگرگون‌یافتۀ شعر سلمان است سؤالات دیگری را در پی دارد: آیا ابن‌فقیه —که به نظر می رسد با سلمان و شعر او آشناست— می‌داند که سلمان، احتمالاً پیش از حافظ،[29] نسخۀ اولیه این شعر را سروده است و حافظ با تغییر عباراتی چند همان شعر را بازآفرینی کرده؟ اگر چنین است و ابن‌فقیه از وجود هر دو شعر و سرایش یکی در استقبال از دیگری آگاه است، آیا با ثبت این شعر به عنوان نمایندۀ غزل بر برتری شعر حافظ بر شعر سلمان حکم می‌کند؟ در این صورت، تازه‌گویی و ابتکار شاعرانه در میان معیارهای او برای انتخاب برترین شعر جایی ندارد—همان‌طور که قیس رازی نیز غزل خوب را با وزن خوش، الفاظ سلیس و معانی والا تعریف می‌کند و نه بر اساس خلاقیت هنری و آفرینش شعر از هیچ. به این ترتیب، افزودن شعر به دست کاتب به متن کتاب المعجم علاوه بر نمایاندن معیارهایی که در قرن چهاردهم برای غزل خوب رواج داشته است، کانون غزل‌سرایان دوران را به گونه‌ای ترسیم می‌کند که با سایر شواهد بر جای مانده همخوان است. مسلم آنکه حافظ در این حلقه یگانه شاعر مطرح روزگار خود نیست، بلکه موقعیت او پا‌به‌پای دیگر شاعران و در مقایسه با آنان معنا می‌یابد.

نتیجه

در دید خوانندۀ قرن بیست‌و‌یکم/چهاردهم بی‌شک حافظ پیروز میدان کارزار رقابت با سلمان و دیگر شاعران عصر خود است که نام آنان در تاریخ مدفون شده است. اما گویی در قرن هشتم این کارزار پایاپای برندۀ روشنی نداشته است، بلکه شبکه‌ای از شاعران در کار بوده‌اند که رتبه‌گذاری میان آنها محل بحث‌ها و تفاخرات شاعرانه بوده است. مورخان و شاعران این دوران برترین شاعران این حلقه را کم‌و‌بیش متشکل از سلمان و حافظ و عماد فقیه و کمال و خواجو و جلال عضد معرفی کرده‌اند. با این حال، کانون شاعران دوران مرزهای غیر قابل نفوذی نداشته است. گاهی شاعرانی چون کمال و کاتبانی چون ابن‌فقیه خود را به این جمع می‌افزوده‌اند و گاه کسی را از آن برمی‌داشتند. به هر روی، بی‌تردید ارتباط شگرف میان آنان هم در مرحلۀ آفرینش اثر از سوی شاعران و هم در هنگام دریافت اثر از جانب مخاطبان دریافت می‌شده است.

[1]بهاءالدین خرمشاهی، حافظ (تهران: طرح نو، ۱۳۷۳)؛ بهاءالدین خرمشاهی، حافظ حافظۀ ماست (تهران: نشر قطره، ۱۳۸۲)، ۱۲۸.

[2]محمد قزوینی، ”مقدمه،“ در قاسم غنی، بحث در آثار و احوال و افکار حافظ (تهران: هرمس، ۱۳۸۶)، ۱۰.

[3]شمس‌الدین محمد حافظ شیرازی،‌ دیوان، تصحیح محمد قزوینی و غنی‌ (تهران: انتشارات زوار، ۱۳۷۷)، ۷۵.

[4]سلمان ساوجی، کلیات، با مقدمۀ تقی تفضلی و به اهتمام منصور مشفق (تهران: بنگاه مطبوعاتی صفی‌علیشاه، ۱۳۳۶)،  ۲۷۱. این غزل علاوه بر دیوان سلمان، در صفحۀ ۳۳۹ب. جُنگ قرن هشتمی موجود در کتابخانۀ مرعشی نجفی نیز به نام سلمان آمده است. بنگرید به جواد بشری، ”اشعار فارسی در مجموعۀ ۱۲۵۹۹،“ میراث شهاب، شمارۀ 35 (بهار و تابستان ۱۳۸۳)، ۱۸۲.

[5]برای مثال بنگرید به محمد معین، حافظ شیرینسخن (تهران: انتشارات معین، ۱۳۶۹).

[6]محمدرضا سازواری، ”تأثیر و تأثر سلمان ساوجی و حافظ شیرازی،“ سبکشناسی نظم و نثر فارسی (بهار ادب)، سال 3، شمارۀ 2 (تابستان 1389)، ۱۷۳.

[7]منابع در سال وفات جلال عضد یزدی اختلاف کرده‌اند. تذکرۀ روز روشن تاریخ را ۷۴۰ ذکر می‌کند.

[8]این شماره‌ها—که از ۴۶۹ شروع می‌شوند و به صورت نامنظم پیش می‌روند—با وضعیت صحافی فعلی نسخه همخوانی ندارند.

[9]فهرست کتابخانۀ مجلس در جلد ۲۵، صفحات ۴۰۱-۴۰۰ دست‌نویس را معرفی می‌کند، اما شمارۀ ثبت آن را به جای ۷۸۳۰۸ به اشتباه ۸۷۳۰۸ نگاشته است.

[10]نیساری می‌نویسد که ”آغاز نسخه که کلیات سلمان است ظاهراً دو برگ افتادگی دارد و این نسخه از صفحۀ سوم شروع می‌شود.“

[11]اشعار سلمان در متن با ”نعت نبی“ و با بیت ”ای ذروه لامکان مکانت/معراج ملایک آستانت“ آغاز می‌شود.

[12]عطار شیرازی، دیوان، به کوشش احمد کرمی (تهران: ما، ۱۳۶۹)، ۱۱۴.

[13]مجموعه‌هایی از این دست که آثار چند شاعر را در بر می‌گیرند حاوی ارزش افزوده‌ای برای پژوهشگران‌اند، از این رو که سؤالاتی را بر‌می‌انگیزانند که —هر چند پاسخ‌گویی به آنها به سادگی میسر نیست اما— هر یک دریچه‌ای است به درک تازه‌ای از شرایط ادبی، فرهنگی و اجتماعی دوران خود. در بررسی این نسخه‌ها سؤالاتی از این قبیل اهمیتی ویژه می‌یابند که چگونه ذوق ادبی جمع‌آوری‌کنندۀ اثر دستۀ خاصی از آثار را کنار هم چیده است و چرا بعضی از شاعران انتخاب شده‌ و برخی کنار گذاشته شده‌اند.

[14]برای آشنایی با پیشینۀ این نسخه و دیگر نسخه‌هایی که همراه با آن از استانبول به میشیگان سفر کردند بنگرید به

https://www.lib.umich.edu/blogs/beyond-reading-room/following-peregrinations-isl-ms-350-part-2-istanbul-ann-arbor/.

[15]بنگرید به اثرآفرینان: زندگینامۀ نامآوران فرهنگی ایران، زیر نظر محمدرضا نصیری (تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1384)، جلد ۴، ۱۸۵.

[16]عبدالحسین نوایی، رجال حبیب السیر (تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1379)، 101-102.

17اشعار حافظ مشابه نظم امروزی دیوان او به ترتیب حروف الفبایی مرتب شده‌اند، اما اشعار سلمان چنین ترتیبی ندارند.

 [18]‌Adam Gacek, Arabic Manuscripts: A Vademecum for Readers (Leiden: Brill: 2009), 168.

19دولتشاه سمرقندی، تذکره الشعرا، از روی چاپ ادوارد بروان، تحقیق و تصحیح محمد عباسی (تهران: بارانی، 1337)، ۳۶۶

20دولتشاه سمرقندی، تذکره الشعرا، ۳۶۳.

21دولتشاه سمرقندی، تذکره الشعرا، ۳۳۸.

[22]‌کمال‌الدین مسعود خجندی، دیوان کمالالدین مسعود خجندی، تصحیح عزیز دولت‌آبادی (تبریز: کتابفروشی تهران، 1337)، ۳۸۴.

[23]‌ابواسحاق حلاج شیرازی، دیوان اطعمه (استانبول: ابوالضیاء، 1303)، ۸.

[24]‌این نکته خود گویای آن است که چگونه چهره‌های کانونی دوران در گذر از تاریخ دگرگون می‌شوند.

[25]علی فردوسی، غزلهای حافظ: نخستین نسخۀ یافتشده از زمان حیات شاعر، گردآوری علاء مرندی در 791-792 هجری قمری (تهران: نشر دیبایه، 1387)، ۳۲.

[26]‌فردوسی، غزلهای حافظ، ۲۵.

[27]‌ادوارد براون در چاپ انتقادی خود —با اینکه یکی از نسخه‌های مورد ارجاع او نسخۀ مجلس بوده— این چهار غزل را از این رو که نوشتۀ مؤلف نیستند لحاظ نمی‌کند و تنها در پاورقی اشاره می‌کند که نسخۀ کتابخانۀ مجلس چهار غزل از جلال عضد و سلمان ساوجی و حافظ و کاتب ابن‌فقیه اضافه دارد.

[28]‌‌صفحۀ ۱۰۹‌آ از دست‌نویس کتابخانۀ مجلس که به شمارۀ بازیابی ۱۳۳۷۲/۱ در سایت این کتابخانه در دسترس است.

[29]‌چون سلمان از حافظ در سال بزرگ‌تر است و قبل از او وفات یافته، بیشتر محققان شباهات میان شعر حافظ و سلمان را به صورت اقتباس حافظ از سلمان تفسیر کرده‌اند. این فرضیه اما سزاوار بازنگری است. می‌توان سناریویی را تصور کرد که در آن سلمان‌—هر چند که از لحاظ سنی از حافظ بزرگ‌تر است—در اواخر عمر شعر حافظ جوان را جواب گفته باشد.