یاداشتهایی در تصحیح انتقادی بر مثال شاهنامه (1)
در این گفتار هرکجا بیتی از شاهنامه با نام داستان و شمارهء بیت نقل شده است از تصحیح نگارنده،و هرکجا بر طبق شمارهء مجلد و صفحه و بیت نقل شده است از چاپ مسکو است.از دستنویسهای شاهنامه با این نشانهها یاد شده است:ف-دستنویس فلورانس مورخ 614،ل-دستنویس لندن مورخ 675،س-دستنویس استانبول مورخ 731،لن-دستنویس لنینگراد مورخ 733،ق-دستنویس قاهره مورخ 741،ق- دستنویس قاهره مورخ 796،لی-دستنویس لیدن مورخ 840،ل-دستنویس لندن مورخ 841،پ-دستنویس پاریس مورخ 844،و-دستنویس اکسفورد مورخ 852،ل-دستنویس لندن دستنویس لنینگراد مورخ 849،آ-دستنویس اکسفورد مورخ 852،ل-دستنویس لندن مورخ 891،ب-دستنویس برلین مورخ 894،س-دستنویس استانبول مورخ 903. دیگر مشخصّات این دستنویسها پیش از این در ایران نامه(شمارهء 3 سال سوم و شمارههای 1و2 سال چهارم)معرفی شده است.
یک-روشهای تصحیح متن در ایران
روشهای را که تاکنون در ایران در تصحیح متن بکار بردهاند میتوان به سه روش اصلی و چند روش آمیخته بخش کرد.روشهای اصلی عبارتند از:1-روش سنّتی- ذوقی؛2-روش علمی-خودکار؛3-روش علمی-انتقادی.و روشهای آمیخته آنهایی هستند که با هیچیک از این سه روش کاملا مطابقت ندارند،بلکه آمیختهای از دو یا هر سهء آنها هستند.
1-روش سنّتی-ذوقی.در این روش معیار شناخت ضبط درست از نادرست ذوق و (1)این مقاله در سه بخش در«ایران نامه»چاپ میشود.
سلیقهء شخصی مصحح است و او خود را موظف به معرفی دستنویسهای اساس کار خود و ثبت اختلاف نسخ نمیداند.و غالبا ذوق سخن سنجی او نیز که آن و تحوّل زبان فارسی و معیارهای دیگری از اینگونه پرورش نیافته،بلکه ذوق سلیم او دیگ در همجوشی است از مطالعهای بینظم در هزار سال ادبیات فارسی.اینگونه مصححان تصحیح را تنها به این معنی نمیدانند که متن اصلی را براساس ذوق سلیم خود از دستبردهای بیگانه پاک سازند،بلکه نیز به این معنی که سخن مؤلف را هم تصحیح کنند و یا آن را از آنچه گفته بوده بهتر سازند.و از اینرو هرجا در سخن مؤلف به گمان خودکاستیهایی ببینند،از خود میسرایند و به آن میافزایند و همهء این کارها را همیشه و همیشه رایگان و از سر نیّت پاک و خدمت به ادب و فرهنگ انجام میدهند و از اینرو با بزرگواری هیچگاه و هیچ کجا از آن نام نمیبرند تا آبروی مؤلف را نبرده باشند.
بیشتر نسخههای خطی فارسی و بویژه دستنویسهای شاهنامه را باید نمونههای قدیم این روش تصحیح دانست.این روش تا عصر ما رواج داشت و شاید هنوز هم داشته باشد. تصحیح مرحوم وحید دستگردی از خمسهء نظامی از نمونههای مشهور آن است.بسیاری از شاهنامههایی که در ایران و هند چاپ شدهاند از همین نمونهاند.همچنین شاهنامههای چاپ ترنرماکان و ژولمول نیز اگرچه مصححان آنها چون بیگانه بودهاند از نعمت ذوق سلیم برخوردار نبودهاند و در نتیجه متن را نه از سر خود،بلکه بلکه براساس دستنویسهایی که در دست داشتهاند تصحیح کردهاند،ولی چون دربارهء چگونگی تنظیم متن اطلاعی به ما ندادهاند و باوجود درهم آمیختن چند نسخه،اختلاف نسخ را ثبت نکردهاند،ناچار روش اینگونه تصحیحات را نیز باید عملا در شمار همینروش سنّتی-ذوقی دانست.
2-روش علمی-خودکار.اساس این روش براین است که مصحح از متن مورد تصحیح چند دستنویس فراهم میآورد و از میان آنها آن را که اقدام یا اصح میشناسد متن قرار میدهد و اختلاف نسخ را با دقت زیاد و به نظمی علمی در پایین صفحات ثبت میکند، ولی جز در موارد انگشت شماری که نادرستی نسخهء اساس آشکار و صد درصدست،از متن نسخهءاساس بیرون نمیرود و از اینرو ما این روش را علمی ولی خودکار مینامیم.
خاورشناس تعداد زیادی از متنهای فارسی را به این روش تصحیح کردهاند. ایرانیان نیز همینروش را در آغاز سدهء بیستم میلادی از غربیان آموختند و بکار زدند. گمان میکنم نخستین کسی که از میان ایرانیان به این روش دست به تصحیح متون فارسی زد شادروان محمد قزوینی بود.در هرحال بهترین نمونههای این روش، تصحیحهای محمد قزوینی است که با تصحیح آثاری چون المعجم شمس قیس رازی (لندن 1909)،چهار مقالهء نظامی عروضی(لندن 1909)،لباب الالباب عوفی(لندن 1910)،تاریخ جهانگشهای جوینی(جلد اول،لندن 1911)آغاز میگردد تا تصحیح دیوان حافظ(تهران 1941).از همین نمونه است راحلة الصدور راوندی به تصحیح محمد اقبال پاکستانی(لندن 1921).اگر تحقیق در ایران به رسم غربی آن،فکر انتقادی یا تحقیق انتقادی را بیش از هرکس از احمد کسروی،حسن تقیزاده و عباس اقبال آشتیانی دارد،امانت و دقت علمی را بیش از هرکس به محمد قزوینی مدیون است و بویژه در زمینهء تصحیح متون بزرگترین خدمت قزوینی شکستن روش سنّتی-ذوقی بود،و با او، این روش بکلی از اعتبار افتاد و روش تصحیح علمی-خودکار در ایران رواج یافت. بویژه در این دو سه دههء اخیر شمار بزرگی از متنهای فارسی به این روش تصحیح گردید و با این خدمت بزرگ زمینه برای پژوهش در زبان و ادب فارسی و تاریخ و فرهنگ ایران بخوبی آماده گشت.
3-روش علمی-انتقادی.اساس این روش براین است که مصحح نخست تمام یا بخش بزرگی از دستنویسهای موجود اثر مورد تصحیح را بررسی و ارزیابی میکند و استقلال یا خویشاوندیها و گروهبندیهای آنها را تعیین میکند.سپس معتبرترین آنها را برمیگزیند،یکی را که اقدام یا اصلح شناخته است متن قرار میدهد و اختلاف نسخ را با دقت و نظمی علمی در زیر صفحات یا در مجلدی جداگانه ثبت میکند.ولی برخلاف شیوهء علمی-خودکار در تنظیم متن خود را همهجا ملزم به پیروی از نسخهء اساس نمیداند.بلکه ضبطها را از نظر درجهء اصالت آنها ارزیابی میکند( selektion ) از میان آنها ضبط درست یا درستتر را بر معیارهای ضبط دشوارتر( lectiodifficilior )بر میگزیند و آن را از هر نسخهای که باشد به متن میبرد و در مواردی که همهء ضبطها را فاسد بداند دست به تصحیح قیاسی میزند.این سه مرحله را در روش علمی-انتقادی تصحیح متن: examinationṣrezension و kongektur مینامند.
بکار بردن روش علمی-انتقادی در تصحیح،بدون داشتن مطالعهء عمیق در متن مورد تصحیح و بررسی و ارزیابی دقیق دستنویسهای آن و مطالعه در متون مشابه و همزمان آن و شناخت تحّول زبان نو و یژگیهای دستوری و لغوی و سبکی آن،کاری بسیار دشوار و راهی است پر از بیراهیها.از اینرو خورشناسان از راه اختیاط در تصحیح متنهای فارسی کمتر بدین روش گراییدهاند و در نتیجه روش علمی-انتقادی در تصحیح متن هنوز در ایرانی جایی باز نکرده است.
در تصحیح شاهنامه،مصححان چاپ مسکو در آغاز کار قصد داشتند که از این کتاب تصحیحی علمی-انتقادی تهیه کنند.ولی پس از تصحیح دو مجلد نخستین از این راه برگشتند و به روش دوم روی آوردند و آن دو مجلد نخستین را نیز به روش دوم تجدید چاپ کردند.عدم توفیق آنها در روش علمی-انتقادی سه دلیل عمده داشت.یکی این که قبلا به بررسی و ارزیابی نسخ موجود کتاب دست نزده بودند،بلکه در کنار اقدم نسخ، یعنی در آن زمان دستنویس لندن مورخ 675،سه چهار دستنویس دیگر را که تعداد آنها هم برای تهیهء متن انتقادی اندک بود،به روش الّله بختگی برگزیده بودند و سه تای از آنها دستنویسهایی بود که در کتابخانههای شهر لنینگراد در دسترس داشتند.دوم اینکه در خواندن متون خطی و تشخیص ضبط دشوارتر و دیگر مسائل شاهنامه و ادبیات مشابه و تحّولات زبان فارسی دارای مهارت کافی نبودند.و سوم اینکه در کار خود به ترجمهء عربی بنداری پربها داده بودند و بدون مطالعهء کافی در این ترجمه و شناخت شیوهء کار بنداری،این ترجمه را همهجا مانند یک نسخهء معتبر به زبان اصلی،ریسمان راهنمای خود قرار داده بودند.در هرحال مصححان چاپ مسکو از جلد سوم به شیوهء علمی- خودکار روی آورند،ولی باز در ثبت متن و حواشی آن دقت کافی و نظم علمی را که برای این روش لازم است بکار نبستهاند و اینجا و آنجا هنوز گرایشهای هم به شیوهء انتقادی نشان دادهاند.با این حال تصحیح آنها به روش علمی-خودکار نزدیک است و بهترین تصحیحی است که از شاهنامه به این روش انجام گرفته است.
مصححان بنیاد شاهنامه نیز ظاهرا دنبال همینروش دوم رفتهاند.در ثبت متن،یعنی پیروی از اقدام نسخ(نه شناخت ضبط درستتر)،دقت و توفیق آنها بیش از مصححان چاپ مسکو است.در ثبت نسخه بدلها.نیز همین دقت را بکار بردهاند.و حتی در تصحیح داستان سیاوش وسواس را در این کار به آنجا رسانیدهاند که کارشان بیشتر به نقاشی ضبط نزدیک است تا قراءت آن.در حالی که مثلا ثبت اینکه در فلان دستنویس فلان حرف در فلان واژه بینقطه است زمانی سودمند تواند بود که اختلاف آن حرف در دستنویسها امکان دست کم دو قراءت محتمل را از آن واژه بدهد.برای مثال در این مصرع که من هماکنون در جلوی خود دارم:جهان دید با ناله و با خروش،یکی از دستنویسها نقطهء شین خروش را انداخته و خروس نوشته است.ولی ثبت خروس در حواشی در اینجا مشکلی را نمیگشاید و خوانندهء هوشیار این کار را نه حمل بردقت من، که حمل بر ناخبرگی من خواهد کرد.با این حال اگر کسی یک چنین وسواسی را که مصححان چاپ بنیاد در ثبت نسخه بدلها بخرج دادهاند لازم بداند جای ایرادی است. منتها جای بسیار شگفتی است که کسانی که تا این اندازه در ثبت اختلاف نسخ وسواس بخرج دادهاند،از سوی دیگر بخش مهمی از نسخه بدلها را که با مسائل تصحیح متن شاهنامه و تحّول زبان فارسی ارتباط دارند به حساب احتلافات املائی(!)گذاشته و حذف کرده و آنچه را هم که ثبت کردهاند به شیوهای غیرعلمی به پایان کتاب بردهاند. گذشته از این خود نشان میدهد که کار آنها از برنامه و روشی که درخور کتابی به اهمیت شاهنامه باشد برخوردار نبودهاست.
به اعتقاد نگارنده تصحیح شاهنامه و هر اثر دیگر ادب فارسی که دستنویس اصلی آن از دست رفته و دستنویسهای موجود آن وضعی مانند دستنویسهای شاهنامه داشته باشد، جز به روش علمی-انتقادی شدنی نیست.آنچه در زیر از دید خوانندگان ارجمند میگذرد،برخی از یاداشتهایی است که درگذر چنین تصحیحی گردآمدهاند و نگارنده با مثالهای فراوان کوشیده است تا در تصحیح شاهنامه لزوم روش علمی-انتقادی و برتری آشکار آن را بر روش علمی-خودکار نشان بدهد.امیدست انتشار این یادداشتها خواستاران شاهنامه را ناسودمند نباشد.
همچنین امیدست که شیوههایی که در برخی از بخشهای این گفتار در روش تصحیح انتقادی پیشنهاد شدهاند،مورد توجّه کسانی که با کار تصحیح سروکار دارند قرار گیرد.
دو-بررسی دستنویسها
1-نخستین وظیفه در تصحیح انتقادی هر متنی،بررسی دستنویسهای آن،تعیین خویشاوندی میان آنها،ارزیابی آنها و گزینش معتبرترین آنها برای تصحیح متن است، این کار تاکنون در مورد شاهنامه بهگونهای که شایستهء تصحیح چنین کتابی باشد انجام نگرفته بود،تا اینکه نخستینبار توسط نگارنده انجام یافت و حاصل آن بررسی در همین نشریه از نظر خوانندگان گذشت.
گاه از متنی گذشته از دستنویسهای ناقص و کاملی که از آن در دست است، قطعات کوچک و بزرگ یا بیتهای پراکندهای از آن نیز در تألیفات دیگر و در جنگها و فرهنگها هست که گردآوری آنها نیز میتواند در تصحیح متن کتاب سودمند افتد و در هر حال یک وظیفه در تصحیح انتقادی توجه به این مواردست.ولی در تصحیح شاهنامه از آنچه بطور پراکنده در این هزار ساله در تألیفات گوناگون هست،تنها آنچه که در تألیفات سدههای پنجم تا هفتم یافت میشود و اساس آنها دستنویسهای کهن شاهنامه از دو سدهء پنجم و ششم بودهاند میتوانند سودمند باشند1.
اهمّ کتابهایی که بیتهایی از شاهنامه نقل کردهاند و تاریخ تألیف آنها سدههای پنجم و ششم و هفتم است عبارتند از:1-لغت فرس اسدی تألیف پیرامون 460 هجری، 80 بیت.از این 80 بیت گذشته از دو سه بیت بقیه همه از نیمهء نخستین شاهنامه و بخش بزرگ آن از دو داستان رستم و سهراب و سیاوش برگزیده شدهاند.2-مجمل التواریخ و القصص،تألیف 520 هجری،5 بیت.3-چهار مقالهء نظامی عروضی،تألیف 551- 552 هجری،22 بیت از شاهنامه و 6 بیت از هجومنامه.4-خردنامه از ابو الفضل یوسف بن علی مستوفی تألیف سدهء ششم هجری(بیتاریخ)،252 بیت.5-راحة الصّدور و آیة السّرور از محمد بن علی بن سلیمان راوندی تألیف 599 هجری،بیش از 600 بیت(بر طبق شمارش مصحح کتاب محمد اقبال 676 بیت).6-ترجمهء تاریخ یمینی،تألیف 603 هجری،5 بیت.7-مرزبان نامه نگارش سعد الدین و رواینی تألیف 607-622 هجری، بیش از 30 بیت(شاید 33 بیت).8-مرصاد العباد نگارش نجم رازی تألیف اوایل سدهء هفتم هجری،10 بیت.9-جوامع الحکایات و لوامع الرّوایات نگارش سدید الدّین محمد عوفی،تألیف اوایل سدهء هفتم،8 بیت.10-تاریخ طبرستان ابن اسفندیار تألیف پیرامون 613 هجری،8 بیت 11-بوستان سعدی،تألیف 655 هجری،1 بیت.12-تاریخ جهانگشای جوینی تألیف 658 هجری،11 بیت.
مجموعا در این دوازده کتاب 1111 بیت از شاهنامه نقل شده است که بیشک برخی از آنها از شاهنامه نیست و برخی دیگر بیش از یکبار آمدهاند.ولی از سوی دیگر محتمل است که باز هم در تألیفات سدههای پنجم و ششم و هفتم ببتهایی از شاهنامه باشد و اگر همهء آنها گردآوری گردند ازاین راه بیش از هزار بیت از شاهنامه فراهم میگردد و از آنجا که دستنویسی از شاهنامه از سدههای پنجم و ششم در دست نیست وجود این بیتها را باید غنیمت شمرد و قاعدهء باید بتوان آنها را بعنوان محکی برای ارزیابی دستنویسهای موجود شاهنامه بکار بست.ولی متأسفانه به علتی چند اعتبار این محک چندان زیاد نیست.نخست اینکه چون در اغلب موارد مؤلفان به صراحت نام شاهنامه یا فردوسی را یاد نکردهاند،ازاینرو تا جای این بیتها در شاهنامه معلوم نگردیده، دربارهء تعلق آنها نمیتوان حکم قطعی داد.دوم اینکه آن مقدار هم که واقعا از شاهنامهاند معلوم نیست که مؤلف آنها را مستقیم از یکی از دستنویسهای شاهنامه گرفته و از حافظهء خود نقل نکرده باشد و یا به سلیقهء خود و یا مناسب با موضوع سخن خود در آنها تصرف نکرده باشد،چنانکه مثلا سعدی در آن یک بیتی که در بوستان از شاهنامه نقل کرده تصرف کرده است.2سوم اینکه اگرچه این کتب خود در سدههای پنجم تا هفتم تألیف شدهاند،ولی دستنویسهای موجود آنها هیچیک از ثلث نخستین سدهء هفتم کهنتر نیست و برخی بسیار متأخرند و از دخل و تصرف کاتبان در امان نماندهاند.با این همه اگر همهء این بیتها فراهم گردند و جای آنها در شاهنامه معلوم شود و با دستنویسهای موجود شاهنامه مقابله گردند،در مجموع چندین مورد مهم برای ارزیابی دستنویسهای موجود شاهنامه بدست خواهد آمد.نگارنده در این گفتار از چند مورد آن یاد خواهد کرد. فقط ای کاش کسی پیدا میشد و آستین همت را بالا میزد و بیتهای پراکندهء شاهنامه را از تألیفات سدههای پنجم تا هفتم و هشتم بیرون میکشید و بصورت کتاب مستقلی منتشر میساخت.کسی که به این کار دست میزند باید چند شرط را رعایت کند.یکی اینکه اگر بیتی در دستنویسهای مختلف کتاب دارای ضبطهای مختلف است نسخه بدلها را بادقت تمام نقل کند.دیگر اینکه بیتهای شاهنامه را به هیچ روی از روی چاپهای شاهنامه تصحیح نکند،بلکه بجای این کار محل بیتها را براساس یکی از چاپهای شاهنامه تعیین کند و آنها را به ترتیب مندرجات شاهنامه نیز تنظیم نماید.
2-پیرامون نود درصد از بیتهای شاهنامه که در تألیفات نامبرده آمدهاند،بیتهایی است که موضوع آنها مطالب اندرز و آداب است،یعنی شامل دستورهای اخلاقی و حکمی است.در رابطه با این مطالب شاید ذکر این موضوع بیمناسبت نباشد که شاهنامه اگرچه در درجهء نخست یک اثر حماسی و تاریخی است،ولی مطالب حکمتآمیز آن نیز که در جایجای داستانها مناسب موضوع آمده است بسیار طالب داشته است و از این نظر در میان آثار منظوم در آداب پیش از تألیف بوستان هیچ اثری به اندازهء شاهنامهء فردوسی و آفریننامهء بوشکور خواننده نداشته است.راوندی در راحة الصدور(ص 57-58) مینویسد:«امیر الشّعرا و سفیر الکبرا شمس الّدین احمد بن منوچهر شصت کله که قصیدهء تتماج گفته است حکایت کرد که سیّد اشرف به همدان رسید،در مکتبها میگردید و میدید تا که راطبع شعرست،مصراعی به من داد تا بر آن وزن دو سه بیت گفتم.به سمع رضا اصغا فرمود و مرا بدان بستود و حثّ و تحریض واجب داشت و گفت از اشعار متأخران چون عمادی و انوری و سیّد اشرف و بلفرج رونی و امثال عرب و اشعار تازی و حکم شاهنامه آنچ طبع تو بدان میل کند قدر دویست بیت از هرجا اختیار کن و یادگیر و برخواندن شاهنامه مواظبت نمای تا شعر به غایت رسد.»بدین ترتیب سید حسن غزنوی ملقب به اشرف کسانی را که طبع شعر داشتهاند نه تنها به خواندن تمامی شاهنامه،بلکه بویژه به فراگرفتن حکم شاهنامه تشویق میکرده است.خود راوندی که بیشتر از ششصد بیت از شاهنامه را در کتاب خود نقل کرده است،تقریبا همهء آنها را از همین حکم شاهنامه گرفته و جای هیچگونه شکی باقی نمیگذارد که راوندی جنگی از حکم شاهنامه در دست داشته و یا خود ترتیب داده بوده است که در آن بیتهای حکمتآمیز شاهنامه استخراج و بر طبق موضوع تنظیم شده بودهاند.عین همین مطلب را در خردنامه تألیف ابو الفضل یوسف بن علی مستوفی نیز میبینیم.در این کتاب نیز 252 بیت از حکم شاهنامه را درآورده و درصد بخش گوناگون در آداب تقسیم و تنظیم کرده است و در آغاز هر بخشی سخنانی در همان مطالب از نهج البلاغه و سخنان منسوب به بزرگان ایران و یونان و عرب آورده است.بنابراین اگرچه شاهنامه خود بطور دربست جزو کتب آداب بشمار نمیرود،ولی بویژه تنظیم جنگ از بیتهای حکمی آن در سدههای ششم و هفتم رواج کامل داشته است.نظیر همین کار را با آفریننامهء بوشکور بلخی که محتملا همهء آن حاوی دستورهای اخلاقی بوده نیز میکردهاند.از سدهء هفتم کتابی در آداب به ما رسیده است به نام تحفة الملوک3که در آن شمار بزرگی از بیتهای بوشکور را که گویا از آفرین نامهء اوست،گرفته و با مطالب اخلاقی دیگر درهم آمیخته و کتابی در پانزده باب در نثر و نظم تألیف نموده است.در تحت این شرایط میتوان بخوبی پیبرد که مؤلف بوستان نیز مانند همهء سخنوران سدههای پنجم و ششم و هفتم که علاقهمند به مطالب حکمی بودهاند از آفرین نامهء بوشکور و شاهنامهء فردوسی متأثر گشته و بوستان او چه در وزن،چه در لفظ و چه در برخی جزئیات مطالب از این دو اثر تأثیر پذیرفته است.
3-شاهنامهء فردوسی و دیوان حافظ از پرخوانندهترین آثار زبان فارسی بشمار میرفتهاند، چون در زبان فارسی هیچ اثر دیگری به اندازهء این دو کتاب در میان تودهء مردم نفوذ نکرده است و این خود یک دلیل مهم دستبردهایی است که در این دو کتاب زدهاند.غزل حافظ وقتی هنوز طفل یک شبه بود ره صدساله میرفت و قند پارسی او طوطیان هند را شکرشکن میکرد و از شاهنامهء فردوسی در همان زمان حیات او رایگان نسخهبرداری میکردند و از جز احسنت چیزی نصیب شاعر نمیگشت.4آنچه فردوسی دربارهء نسخهبرداری دیگران از کتاب خود گفته و آنچه از گزارش دیگران برمیآید و نیز همین بیتهای پراکنده در تألیفات سدههای پنجم و ششم و هفتم بخوبی نشان میدهند که رواج شاهنامهء فردوسی نه از چند صد سال بعد،بلکه از همان زمان نگارش آن مورد استقبال مردم بوده است و مردم از هر طبقه که بودهاند از نقال و شاهنامه خوان و حماسهسرا و شاعر و حکیم و لغوی و مورخ و نقاش تا برسد به مأموران بلند پایهء دولتی و مردم سپاهی و شخص وزیر و حکام ولایات و خوانین و مردم نژاده و فرهنگیان و مردم آداب دوست و نودولتان و دایگان درباری و کتابخانهء سلطنتی و ظل السّلطان و ظل الّله،همه و همه نیاز به نسخهای از شاهنامه داشتهاند.
از شاهنامهء فردوسی آنچه از دستنویس کامل و ناقص تا برگهای پراکنده در موزهها و کتابخانههای عمومی و مجموعههای شخصی در سراسر جهان برجای مانده است از هزار در میگذرد که خود بهترین گواه رواج این اثر در میان فارسی زبانان و همسایگان آنان است.ولی با این حال از این کتاب برخلاف دیوان حافظ که از آن چندین دستنویس نزدیک به زمامن حیات شاعر در دست است،حتی چند برگ پراکنده نه از زمان حیات شاعر و نه از سدههای پنجم و ششم برجای نمانده است و از سدهء هفتم نیز تنها دو دستنویس هست که از این دو کهنتر آنکه دستنویس فلورانس مورخ 614 هجری باشد تنها نیمهء نخستین شاهنامه را در بر بدارد.آیا علت از دست رفتن دستنویسهاس کهن شاهنامه چه بوده است؟به گمان من بویژه سه علّت قابل ذکرند:
نخست سبک کهن شاعر را باید موجب دانست و گفت شاهنامه به آن صورتی که از قلم فردوسی بر روی کاغذ آمده بوده است بدون تغییراتی مهم و اساسی در واژگان و دستور و اصطلاحات و تعبیرات آن،به هیچ روی نمیتوانسته در میان تودهء مردم نفوذ کند. ازاینرو دستنویسهاس کهن این کتاب از سدههای پنجم و ششم که هنوز به سخن اصلی شاعر بسیار نزدیک بودهاند دیگر مورد پسند و فهم خوانندگان سدههای سپسین نبوده و به دست فراموشی سپرده شدهاند و شاید اگر جنبههای تاریخی و داستانی و ملی شاهنامه نبود این کتاب نیز مانند بسیاری دیگر از آثار ادبی سدهء چهارم هجری به دلیل کهنگی سبک آن از میان رفته بود.
دیگر اینکه ما وقتی شمار بیتهای الحاقی دستنویس فلورانس مورخ 614 هجری را با ابیات الحاقی در دستنویس لندن مورخ 675 و ابیات الحاقی در دستنویسهای کم اعتبار سدههای هشتم بجلو میسنجیم و میزان افزایش آنها را در نظر میگیریم،به این حساب میرسیم که دستنویسهای پایان سدهء پنجم و آغاز سدهء ششم بیش از حدود دو در صد بیت الحاقی نداشتهاند که در دستنویسهای پایان سدهء ششم و آغاز سدهء هفتم به حدود چهار درصد،و در دستنویسهای پایان سدهء هفتم و آغاز سدهء هشتم به حدود هشت درصد،و در اکثریت دستنویسهای سدهء هشتم ببعد به بیست تا بیست و پنج درصد افزایش یافته است.بنابراین از نظر خوانندگان سدههای هشتم ببعد متن دستنویسهای کهن شاهنامه ناقص و تا حدود یک چهارم افتادگی داشتهاند و ازاینرو این دستنویسها به این دلیل نیز خواستاران فراوانی نداشته و از میان رفتهاند.و باز به همین دلیل نیز از میان شمار بزرگ دستنویسهای سدههای هشتم و نهم و دهم دستنویسهایی که شمار بیتهای الحاقی آنها کم،یعنی از روی یک دستنویس کهن و معتبر کتابت شده باشند بسیار ناچیز و از میان همهء دستنویسهای این دوره که نگارنده تاکنون بررسی کرده است تنها دو سه دستنویس از این بابت قابل ذکرند که مهمترین آنها دستنویس استانبول مورخ 903 هجری است.
و سوم اینکه در دورههای متأخر شاهنامه دیگر تنها برای خواندن نبوده،بلکه برای حظ بصر و نوازش نگاه نیز تهیه میشده است.و چون دستنویسهای غالبا بیتصویر و کم تذهیب و زشت خط کهن این خواهش خواهندگان را نیز برنمیآوردهاند،پس به این دلیل نیز کمتر خواستار داشتهاند.
سه-خویشاوندی دستنویسها
از آنجا که شاهنامه فراوان نسخهبرداری شده است و از سوی دیگر از دو سدهء نخستین زمان شاهنامه دستنویسی در دست نیست،تعیین خویشاوندی دقیق میان دستنویسهای موجود آن و ترسیم نمودار خویشاوندی آنها کاری ناشدنی است و تنها باید به گروهبندی و شاخهبندی کلی میان آنها بسنده کرد و این کار خود برای سراسر شاهنامه کمتر میّسرست،بلکه پیش میآید که پس از بخشی از شاهنامه در شاخهبندی برخی از دستنویسها تغییراتی روی میدهد و با آغاز داستانی نو ناگهان دستنویسی از شاخهای به شاخهء دیگر میرود.دلیل آن این است که دستنویسی که اساس کتابت بوده صفحات آن افتادگی داشته و یا ازآغاز ناقص بوده و داستانهایی را نداشته و یا در چند دفتر کتابت شده بوده ولی دفتری از آن از میان رفته بوده و کاتب ناچار بخشی را از روی دستنویسی دیگر که از شاخهای دیگر بوده کتابت کرده است.گذشته از این برخی از دستنویسها آمیختهاند،یعنی کمابیش میان دو گروه یا دو شاخه قرار گرفتهاند و گاه این آمیختگی به اندازهای است که تعلق واقعی آنها را به هیچیک از گروهها و شاخهها نمیتوان شناخت.اینگونه آمیختگیها از اینجا پدید میآید که کسی دستنویسی را با دستنویسی از گروه یا شاخهء دیگر مقابله میکند و اختلافات را در کنارهء صفحات و میان ستونها و در بالا و پایین بیتها مینویسد.سپس این دستنویس برای کتابت به دست کاتبی میافتد و او در کتابت خود این اصلاحات را درون متن میکند و در نتیجه دستنویس جدید آمیختهای میگردد از دو دستنویس از دو گروه یا شاخهء گوناگون.با این حال چنان که پیش از این نشریه نشان دادیم میتوان دستنویسهای موجود شاهنامه را به دو گروه کلی تقسیم کرد و در درون هر گروه برخی از دستنویسها را شاخهبندی نمود.منتها همانطور که در گفتارهای پیشین یاد شد اساس این گروهبندی و شاخهبندی از زمان دستبرد به متن شاهنامه از اواخر سدهء پنجم هجری آغاز میگردد و دخالت دادن نگارشها و اصلاحات خود شاعر در آن،فرضیهای بیاساس است.
چهار-کاتبان و علل دستبردها
1-ما عادت کردهایم که همهء فسادی را که در دستنویسهای یک متن راه یافتهاند به گردن کاتبان ناامین بیندازیم،ولی دست کم در مورد شاهنامه تنها بخشی از این فساد به گردن کاتبان است.چون یک کاتب که اجرتی به او میدهند تا دستنویسی را کتابت کند غالبا وقت و حوصله این را ندارد که متن اساس خود را تا این درجه که در دستنویسهای شاهنامه رخ داده است تغییر دهد،بلکه بخشی از این دستبردها را باید از صاحبان دستنویسها و شاهنامه خوانها و نقالها و دیگر خوانندگان آن بویژه آنهایی که طبع شعر داشتهاند دانست که هرجا متن را مطابق پسند یا دانش خود ندیدهاند آن را به حساب خود اصلاح کردهاند و به کنارهء صفحات و میان ستونها بیتهایی افزودهاند. کاتبان بیشتر ناقلان این فساد به متن اصلی کتاب هستند و البته خود نیز به نوبهء خود از سر سهو یا به عمد در متن دست بردهاند،ولی چهبسا که کاتب آخرین خود بکلی بیگناه و فقط با امانت بیامانتهای چند نسل پیش از خود را نقل کرده باشد.
کاتبان را میتوان به چهار گروه:امین و باسواد،امین ولی بیسواد،ناامین ولی باسواد،ناامین و بیسواد تقسیم کرد.از این چهار گروه وجود گروه نخستین بیشتر مانند سیمرغ و قاف افسانهای است.گروه دوم و سوم کماند و گروه چهارم سخت فراوان. کاتب امین ولی بیسواد کسی است.که متنی را که جلوی او میگذارند با امانت کتابت میکند و چیزی از آن نمیاندازد و به آن نمیافزاید،ولی چون سواد درستی ندارد بسیار جاها را نمیتواند درست بخواند و بفهمد و بویژه هرجا که نقطهها افتاده باشند ناچار نقطهای چند در بالا یا پایین حروف مینهد،ولی گاه همان شکل واژه را با دقت و بیسوادی نقاشی میکند.اما گروه سوم،یعنی کاتبان ناامین ولی باسواد بدترین کاتباناند.چون دستبردهایی که از قلم کاتبان بیسواد به سهو یا به عمد سر میزند،بیشتر دستبردهای ناشیانه است و ازاینرو اثر انگشت خود را مانند دزد ناشی باقی میگذارند. ولی کاتب باسواد ناامین هنگامی که بیتی را نپسندد و یا نفهمد و بخواهد آن را عوض کند،این کار را با مهارت انجام میدهد و از دستبرد او اثری نمیماند و یا شناخت آن دشوارست.برای نمونه در این بیت از داستان منوچهر:
نگه کرد سیمرغ با بچگان بدان خرد خون از دو دیده چکان
کاتب دستنویس لندن 881 و کاتب دستنویس برلین 896 در مصرع نخستین هردو نفر حرف با را تا نوشتهاند،شاید به این دلیل که در دستنویس اساس آنها تا بوده و یا نقطه نداشته است.ولی کاتب نخستین که بیشتر خطاهای او ناشی از بیسوادی و کمدقتی و سهو قلم است،ولی چیزی به عمد از متن نمیزند و به آن نمیافزاید،پس گردانیدن با به تا،تغییر دیگری در اجزای بیت نداده و تباهکاری او در این بیت منحصر به همین یک واژه مانده است و در نتیجه شناخت صورت درست بر مصحح دشوار نیست.ولی کاتب با سوادتر دیگر پس از این گشتگی متوجه شده است که بیت معنی درستی نمیدهد و ازاین رو در مصرع دوم هم دست برده است:
نگه کرد سیمرغ تا بچگان بدان خرد چون بگسلانند جان
منوچهر 84
2-علل دستبردها در متن شاهنامه بسیار گوناگون است.یک مقدار از دستبردها ناشی از سهو قلم یا غلط خوانی است و غلط خوانی خود یا ناشی از نشناختن واژه است و یا ناشی از افتادن نقطه در دستنویس اساس و هردو مورد گواههای فراوان دارد.ولی گاه غلط خوانی چنانکه در بالا دیدیم سبب تغییراتی در دیگر اجزای بیت میگردد.و باز برای مثال در این مصرع:
یکایک به دستان رسید آگهی
منوچهر 1441
در دستنویس پاریس 844 یکایک را بکابل خوانده و چون دستان در زابل بسر میبرد و نه در کابل،در نتیجه دستان را هم به مهراب تغییر داده است و برای اصلاح و زن رسید را هم شد کرده است:به کابل به مهراب شد آگهی.و به همین گونه دستبرد در یک بیت گاه سبب دستبرد در بیتهای بعدی میگردد و حتی ایجاد بیتهای الحاقی میکند.مثلا در بیت زیر:
چو آمد به نزدیکی نیمروز خبر شد ز سالار گیتی فروز بیاراستند سیستان چون بهشت گلش مشک سارا بد و زرّ خشت
کاتب دستنویس برلین 896 در مصرع دوم بیت نخستین ز را که نوشته و ازاینرو ناچار شده است که برای تکمیل جملهء ناقص شده،بیتی در میان این دو بیت بیفزاید: بیامد ابا خلعت و تاج زر ابا عها و منشور و زرّین کمر
گاه کاتب متوجه سهو خود میگردد،ولی برای اینکه واژهای را که اشتباه نوشته پاک نکند دست به چارهء دیگری میزند.برای مثال در دستنویسی که دو دستنویس لنینگراد 733 و پاریس 744 از آن شاخه گرفتهاند کاتب هنگام نوشتن این بیت:
ابا یاره و گرزهء گاوسر ابا طوق زرّین و زرّ کمر
منوچهر 258
سهوا گاوسر را گاوروی نوشته بوده،ولی برای آنکه غلط را اصلاح نکند،مصرع دوم را بصورت:همی بود آن گرد پرخاشجوی تغییر داده است و سپس درصدد افتاده است که صورت اصلی مصرع دوم را هم نجات دهد و افزوده است:
ابا طوق زرّین و زرّین کمر کمر نیز کرده به درّ و گهر
یکی از سهوهای بزرگ و زشت کاتبان بویژه در آثار منظوم اغلب در مواردی روی میدهد که آغاز یا انجام دو مصرع یکی هستند و کاتب پس از نوشتن مصرع نخستین مصرع دیگر را بجای آن میگیرد و تمام بیتهای میان آنها را از قلم میاندازد.در اینگونه موارد نیز گاه کاتب متوجه سهو خود میگردد و بیتهایی را که از قلم انداخته است بطور ناشیانهای به متن میافزاید.برای نمونه در این بیتها:
سپهبد بپرسید از ایشان سخن ز بالا و دیدار آن سروبن ز گفتار و دیدار و رای و خرد بدان تا به خوی وی اندر خورد بگویید با من یکایک سَخُن به کژی نگر نفگنید ایچ بُن
منوچهر 441-443
در دستنویس فلورانس 614 کاتب پس از نوشتن مصرع نخستین بیت یکم،مصرع نخستین بیت سوم را به خاطر یکسانی قافیه بجای آن گرفته و چهار مصرع را از قلم انداخته است:
سپهبد بپرسید از ایشان سخن به کژی نگر نفگنید ایچ بن
کاتب دستنویس برلین 896 نیز همین سهو را کرده است،ولی بعد متوجه سهو خود شده و برای آنکه آنچه را که نوشته نتراشد،از مصرع نخستین بیت سوم و مصرع دوم بیت یکم نیز یک بیت ساخته است:
سپهبد بپرسید از ایشان سخن به کژی نگر نفگنید ایچ بن ز گفتار و دیدار و رای و خرد بدان تا به روی خود اندر خورد بگویید با من یکایک سخن ز بالا و دیدار آن سروبن
و یا این مثال:
بدو گفت پیمانت خواهم نخست که او را سپاری به من تندرست وزان چون بهشت برین گلستان نگردد تهی روی کاولستان یکی سخت پیمان ستد زو نخست به چاره دلش را ز کینه بشست
منوچهر 819-821
در دستنویس لندن 675 به این صورت آمده است:
بدو گفت پیمانت خواهم نخست به چاره دلش را ز کینه بشست
یعنی به خاطر یکسانی قافیه در مصرعهای یکم و پنجم چهار مصرع را از قلم انداخته و با همین افتادگی وارد چاپ مسکو(1/190/844)شده است.و باز برای نمونه توجه کنید به مثال زیر.بهرام به سیاوخش که به خاطر آشتی با افراسیاب با پدر اختلاف بهم زده است و قصد دارد گروگانها را آزاد ساخته و ایران را ترک کند،چنین پند میدهد:
اگر جنگ فرمان دهد جنگ ساز سخن کوتهست ار نگردد دراز گر آرامگیری سخن تنگ نیست ترا پوزش اندر پدر ننگ نیست نوا گر فرستی بنزدیک اوی بخندد دلوجان تاریک اوی دلت گر چنین رنجه گشت از نوا رها کن نه بر تو چکست و گوا به نامه جز از جنگ فرمانش نیست نرفتهست کاری که درمانش نیست به فرمان کاووس جنگ آوریم جهان بر بداندیش تنگ آوریم مکن خیره اندیشه بردل دراز سر او به چربی به دام آر باز
سیاوخش 1066-1072
این بیتها جز در دستنویس لندن 675 در همهء دستنویسهای دیگر هست و در ترجمهء عربی بنداری هم آمده است،یعنی در دستنویس اساس این ترجمه که دستنویسی از سدهء ششم هجری بوده نیز بوده است و اکنون در دستنویس فلورانس 614 نیز هست.در دستنویس لندن 675 بجای این بیتها آمده است:
اگر جنگ فرمان دهد جنگ ساز مکن خیره اندیشه بردل دراز
یعنی به خاطر یکسانی پساوند مصرع دوم بیت نخستین با مصرع یکم بیت آخرین،این مصرع را بجای آن مصرع گرفته و بقیهء مطالب را انداخته است و با همین افتادگی هم وارد چاپ مسکو شده است(3/69/1066)و هم وارد چاپ بنیاد(62/1065).
اینگونه سهوها بسیار گوناگوناند و این هم یک نمونهء دیگر از آن است:
چنین گفت کای شاه پُر دار و بَرد چگونهست کارت به دشت نبرد چرا کردهای نام کاووس کی که با جنگ نه پای داری نه پی
سهراب 614-615
کاتب دستنویس پاریس 844 پس از نوشتن شاه در مصرع یکم سهوا کاووس کی را در مصرع سوم دنبالهء آن گرفته و از این دو بیت ساخته است:
چنین گفت کای شاه کاووس کی که با جنگ نه پای دارد نه پی
دستنویسهای که با یکدیگر خویشاوند هستند،در بسیاری از اینگونه سهوهای قلمی و از قلم افتادگیها نیز عینا مانند بیتهای الحاقی و ضبطهای فاسد یا ویژه باهم میخوانند و گاه هم نمیخوانند.هرجا که میخوانند دلیل آن است که فساد در دستنویسی رخ داده است که این دستنویسهای خویشاوند از آن شاخه گرفتهاند.و در مواردی که نمیخوانند دلیل آن است که فساد پس از شاخه گرفتن روی داده است.
در میان دستنویسهایی که اساس تصحیح نگارندهاند بدون استثناء هیچ دستنویسی نیست که در آن دهها مورد ازاینگونه افتادگیها که نمونههای آن در بالا آمد رخ نداده باشد.شاید شما شرح این جزئیات را زائد بدانید،ولی دیدیم،و باز هم در بخشهای دیگر با مثالهای فراوان نشان خواهیم داد که تأمل نکردن در همین جزئیات سبب شده است که برخی از مصححان گمان کردهاند که کاتب اقدم نسخ ازاینگونه سهوها بری است و در تصحیح خود اینگونه افتادگیها را هرگاه در اقدم نسخ روی داده به حساب الحاقات بعدی گذاشتهاند و بخشی از بیتهای اصیل شاهنامه را به حاشیه بردهاند.با این حال رقم بیتهایی که کاتبان سهوا از قلم انداختهاند به نسبت از آنچه آنها به متن افزودهاند بسیار ناچیزست.و ازاینرو این یک قانون کلی در ارزیابی دستنویسهاست که از میان چند دستنویس کامل،آنکه کوتاهترست معتبرترست.
ولی دستبرد در شاهنامه کمتر از سهو،بلکه بیشتر عمدا انجام گرفته است.مهمترین علّت دستبردهای عمدی به قصد تغییر واژهها و اصطلاحات و تعبیرات از صورت کهن به نو صورت پذیرفته است.در اثر اینگونه دخل و تصرفها نه تنها بسیاری از واژههای کهن کتاب به واژههای نو تبدیل گشتهاند،بلکه در اثر نفوذ بیشتر واژههای عربی در زبان فارسی سدههای متأخرتر،همراه واژههای نو فارسی مقدار زیادی هم واژههای عربی درون شاهنامه شدهاند.
یک علّت دیگر دستبرد در شاهنامه ناشی از نفهمیدن معنی بیت یا نشناختن بینشهای کهن و دستورهای آداب است.برای مثال در شاهنامه آمده است:
نبینی که موبد به خسرو چه گفت بدان گه که بگشاد راز از نهفت سخن-گفت-ناگفته چون گوهرست کجا ناگشاده به سنگ اندرست چو از بند و پیوند یابد رها درخشنده مُهری بود بابها
سهراب 574-576
میگوید:سخن ناگفته چون گوهری است پنهان در سنگ،و چون گفته شد چون گوهری است از سنگ درآمده که میدرخشد و نگین انگشتری میگردد.به سخن دیگر هنر سخندان به سخن گفتن اوست،چون مرد تا سخن نگفته است عیب و هنر او نهفته است.اگر سخن نمیداند بهترست خاموشی گزیند.ولی اگر سخندان است باید سخن بگوید تا هنر سخندانی او شناخته گردد.در شاهنامه باز هم در همین معنی آمده است:
چو خواهی که دانست آید به بر به گفتار بگشای بند از گهر
8/129/1271
و در گرشاسپنامه آمده است:
هر آن کو نکو رای و دانا بود نه زیبا بود گر نه گویا بود چه مردم که گویا ندارد زبان چه آراسته پیکر بیروان نکو مرد از گفت،خوب است و خوی چو شاخ گل از میوه باشد نکوی
313/27-29
اما در بیتهای مورد بحث ما بیشتر کاتبان هممعنی مهر را که به معنی نگین انگشتری است ندانستهاند و آن را به معنی مهره یا خرمهره گرفتهاند،و هم گمان کردهاند که در اینجا ابیاتی در ستایش خاموشی گفته شده است و شاعر خواسته بگوید که سخن تاگفته نشده است گوهری گرانبهاست،ولی چون گفته شد مهرهای بیبها.ازاینرو در بیشتر دستنویسهای بابها را به بیبها برگردانیدهاند.
یک علّت دیگر دستبرد در شاهنامه علّت مذهبی بوده است.مانند افزودن بیتهای در ستایش ابو بکر و عمر و عثمان در دیباچهء شاهنامه و بیتهای فراوان دیگری از قلمهای سنّی و شیعی در همان دیباچه و جاهای دیگر کتاب.
یک علّت دیگر دستبرد در متن شاهنامه افزودن روایات و اخبار کوچک و بزرگی است که در مآخذ فردوسی نبوده و یا شاعر آنها را نسروده بوده است و دیگران آنها را سروده و یا از سرودهء دیگران گرفته و درون شاهنامه کردهاند.
و بالاخره یک علّت مهم دستبرد در متن شاهنامه صنعت ایجاز و گزیده گویی فردوسی بوده که متأخران آن را نپسندیده و ازاینرو در بسیار جاها بیتی یا بیتهایی را برای بسط و توضیح سخن شاعر درون متن کردهاند.برای نمونه در داستان سهراب آمده است که سهراب پس از آگاه شدن از کشته شدن زندرزم دوباره بجای خود بازگشت و به میگساری پرداخت.فردوسی این مطلب را چنین گفته است:
بیامد نشست از برِ گاهِ خویش گرانمایگان را همه خواند پیش که گر کم شد از پیش من زندرزم نیامد همان سیر جانم زبزم
سهراب 473-474
متأخران این دو بیت را برای بیان مطلب بسنده ندیدهاند و گمان کردهاند که شاعر باید در اینجا هم بزمان سهراب رامستقیم از زبان سهراب مورد خطاب قرار دهد،وگرنه سخن ناقص است.ازاینرو بیتی به میان این دو بیت افزودهاند:
بدیشان چنین گفت سهراب شیر که ای بخردان و یلان دلیر
و پس از آن در مصرع نخستین بیت بعدی که گر را هم به اگر تبدیل کردهاند و ندانستهاند که فردوسی با صنعت ایجاز خود با همان که که در آغاز بیت دوم آورده،همهء آنچه را که آنها خواستهاند بگویند،گفته است.و باز برای نمونه:مهراب از پیش زال به کاخ خود میآید و سیندخت و رودابه را در ایوان میبیند.فردوسی این صحنه را چنین توصیف کرده است:
دو خورشید دید اندر ایوان اوی چو سیندخت و رودابهء ماهروی بیاراسته همچو باغ بهار سراپای پر بوی و رنگ و نگار
منوچهر 328-329
اگرچه قبلا گفته شده است و خواننده میداند که سیندخت زن مهراب و رودابه دختر اوست،ولی باز کسانی گمان کردهاند که در اینجا هم باید حتما شاعر یک بار دیگر هویّت آنها را تعیین کند.ازاینرو به تقلید ناشیانهای از سبک فردوسی بیتی به میان این دو بیت افزودهاند:
یکی جفت او و یکی دخت اوی بدین هردو مهراب شد تازهروی
این دو نمونه که مثال زدم نمونهء موارد بسیاری است که بر سخن شاعر تنها یک دو بیت افزودهاند.موارد بسیاری هم هست که لازم دیدهاند که بیتهای فراوانی در بسط و توضیح جریان داستان از خود بتراشند و به متن بیفزایند تا به گمان خود سخن شاعر را تکمیل کرده باشند.برای نمونه در داستان سهراب پس از کشته شدن سهراب،رستم برای اجرای وصیت پسر به ایرانیان میگوید که از جنگ با ترکان چشم بپوشند و سپس برادر خود زواره را پیش هومان میفرستد و پیام میدهد که لشکر خود را بردارد و برود و زواره آنها را تا رود جیحون همراهی کند.فردوسی این مطلب را در چهار بیت گفته و رفته است:
زاواره بیامد بر پیلتن دریده همهجامه بر خویشتن فرستاد نزدیک هومان پیام که شمشیر کین ماند اندر نیام نگهدار آن لشکر اکنون توی نگه کن بدیشان،نگر نغنوی تا با او برو تا لب رود آب مکن بر کسی بر به رفتن شتاب
سهراب 910-913
ولی دیگران این سخن کوتاه را نپسندیدهاند و پیش خود گفتهاند که اولا رستم باید موضوع کشتن پسرش را که پیش از این برای ایرانیان شرح داده بود یک بار هم برای برادرش بگوید.بنابراین پس از بیت نخستین افزودهاند:
چو رستم برادر بران گونه دید بگفت آنچه ازپور کشته شنید پشیمان شدم من ز کردار خویش بیابم مکافات از اندازه بیش پسر را بکشتم به پیرانه سر دریدم پی و بیغ آن نامور دریدم جگرگاهپور جوان بگرید بر او چرخ تا جاودان
دوم اینکه اکنون که زواره پیش هومان میرود حتما باید از سوی رستم او را سرزنش کند تا او پیش خود خیال نکند که رستم و ایرانیان خدای نکرده مردمی ابلهاند و ندانستهاند که هومان هم در این فاجعه مقصّر بوده و سهراب را فریب داده و نام پدرش را از او پنهان داشته است.بنابراین پس از بیت سوّم دو بیت برای گفتن این مطلب و یک بیت هم برای پیوند دادن سخن الحاقی به سخن اصلی افرودهاند:
که با تو مرا روز پیگار نیست همان بیش از این جای گفتار نیست ز فعل بد خود نگفتی ورا به آتش زدی جان و دیده مرا برادرش را گفت پس پهلوان که ای گرد با نامِ روشن روان
خوب اکنون که این مطلب را زواره به هومان میگوید،هومان هم باید دفاعی از خودش بکند و بگوید که همهء تقصیرها از او نبوده است.بنابراین پس از بیت چهارم باز افزودهاند:
به پاسخ چنین گفت هومان گرد که بنمود سهراب را دستبرد؟ هُجیر ستیزندهء بدگمان کز او داشت راز سپهبد نهان به ما این بد از شومی او رسید چو او تیره دل در جهان کس ندید
اکنون که زاوره فهمید که هجیر هم در این کار مقصّر بوده است،پس باید اول برگردد و موضوع را به ستم بگوید.بدین ترتیب زواره مأموریتی را که رستم به او داده بوده به دستور «الحاق چیها»رها میکند و برمیگردد دوباره پیش رستم:
زواره بیامد بر پیلتن ز هومان سخن راند و ز انجمن ز کار هجیر بد بدنژاد که سهراب او را بدادش به باد
ولی مگر میشود رستم به گناه هجیر پی ببرد و هیچ واکنشی از خود نشان ندهد:
تهمتن ز گفتار او خیره شد جهان پیش چشم اندرش تیره شد بنزد هجیر آمد از دشت کین گریبانش بگرفت و زد بر زمین یکی خنجری آبگون برکشید همی خواست از تن سرش را برید بزرگان به پوزش فراز آمدند هجیر از در مرگ باز استدند
و بدین ترتیب تنها در یک محل بر چهار بیت فردوسی پانزده بیت افزودهاند.و به همین شیوه یک داستان رستم و سهراب که در تصحیح نگارنده 1014 بیت است،در دستنویس لندن فلورانس 614 به 1035 بیت،در چاپ بنیاد شاهنامه به 1053 بیت،در دستنویس لندن 675 به 1054 بیت،در چاپ اول و دوم مسکو به 1058 و 1059 بیت و در چاپ مول و بروخیم به 1460 بیت رسیده است.
پنج-اصالت سخن و اصالت روایت
در بخش پیشین گفته شد که یک علّت دستبرد به سخن شاعر بمنظور افزودن روایات و اخبار اساطیری و حماسی و تاریخی بوده که فردوسی آنها را نسروده بوده،ولی بصورت مدوّن به نظم یا به نثر وجود داشتهاند و یا بصورت شفاهی در میان مردم جاری بودهاند و بعدا کسانی آمدهاند و به قصد تکمیل شاهنامه آنها را گرفته و درون شاهنامه کردهاند. بخشی از این الحاقات روایات اصیل و کهناند،مانند:روایت جشن سده،روایت سپردن زال گرز سام را به رستم،روایت گزیدن سهراب اسب را،آرزو کردن رستم نیروی جوانی خود را از خداوند،روییدن گیاه از خون سیاوخش،روایت دو شاخه بودن تیری که رستم به چشم اسفندیار انداخت و غیره و غیره.همهء این روایات اصیلاند.ولی فردوسی آنها را نسروده بوده است،بلکه دیگران سروده و به سخن او افزودهاند.بنابراین در تصحیح متن باید همیشه توجه داشت که:اصالت روایت و اصالت سخن دو موضوع جداگانهاند و اثبات اصالت روایت اثبات اصالت سخن نیست.
در پایان این بخش دلایلی را که بر پایهء یک یا چندتای آنها میتوان روایتی را الحاقی دانست برمیشماریم:1-اگر روایتی در چند تا از دستنویسها و ترجمهء بنداری نیامده باشد.هرچه شمار یا اعتبار این دستنویسها بیشتر باشد احتمال الحاقی بودن آن روایت بیشترست؛2-اگر موضوع روایت از موضوع سخن شاعر بیرون باشد و آن را بر سخن شاعر وصله کرده باشند.نشان وصلهگی غالبا از یکی دو بیتی که در آغاز و انجام روایت برای دوختن روایت الحاقی بر سخن شاعر افزودهاند نیز آشکارست؛3-اگر روایت از نگاه واژگان و دستور و سبک با سخن شاعر اختلاف داشته باشد؛4-اگر در روایت بینشی باشد که منافعی و مغایر بینش فردوسی و شاهنامه باشد،مثلا در زمینهء مذهب و اخلاق و ادب و تاریخ و فرهنگ؛5-اگر از آن روایت در تألیفاتی که شاهنامه یکی از مآخذ آنها بوده و یا با شاهنامه هم مأخذ بودهاند مانند غرر السیر ثعالبی و زین الاخبار گردیزی و مجمل التّواریخ و القصص اثری و اشارهای نباشد؛6-اگر در کتابی دیگر اشارهای به آن روایت باشد و ثابت گردد که مأخذ آن اثر دیگری جز شاهنامهء فردوسی بوده است.
خواننده برای همهء دلایل بالا در مقالهای که پیش از این نگارنده با عنوان«معرفی
قطعات الحاقی شاهنامه»در ایران نامه(سال سوم،شمارهء 1 و 2)انتشار داد نمونههایی خواهد یافت.
شش-ضبط دشوارتر برترست
این یک قانون کلی در تصحیح انتقادی است که از میان چند ضبط همیشه آنکه دشوارتر و پیچیدهتر و نامأنوستر و کهنترست برترست.یعنی اینکه هیچگاه کاتبی یک ضبط ساده و مفهوم و مأنوس و نو را به یک ضبط دشوار و پیچیده و نامأنوس و کهن بر نمیگرداند،بلکه به عکس آن کار میکند.برای نمونه مثالهایی میآوریم:
به مُستی رسید این از آن،آن از این چنان تنگ شد بر دلیران زمین
سهراب 691
در مصرع یکم مستی به معنی درماندگی ضبط دستنویس لندن 675 و یکی دو دستنویس دیگرست.بسیاری از دستنویسهای دیگر بجای آن سستی و سختی دارند. پیداست که کاتبان ضبط ساده و مفهوم سستی و سختی را به ضبط دشوارتر مستی برنمیگردانند،بلکه برعکس ضبط دشوارتر مستی را که محتملا نفهمیده و مستی خواندهاند به سستی و سختی تغییر دادهاند.بنابراین جای مستی در متن و جای ضبطهای دیگر در زیر خط است.اکنون دستنویس فلورانس 614 نیز همین ضبط درست و دشوار را تأیید میکند.مثال دیگر:
گر از باد جنبان شود کوه خار بجنبید بر زین بر آن نامدار
سهراب 745
در مصرع نخستین کوه خار تنها در دستنویس لندن 675 آمده است.در دیگر دستنویسها بجای آن کوهسار دارند.دستنویس لندن 841 نیز نخست کوه خار داشته، ولی آن را به کوهسار تغییر داده است.در اینجا نیز روشن است که کوه خار را که به معنی کوه خاره است یا نفهمیده و یا آن را نامأنوس دانستهاند و ازاینرو به ضبط سادهتر و مفهومتر کوهسار برگردانیدهاند.بنابراین جای کوه خار در متن است و جای کوهسار در زیر خط.و اکنون دستنویس فلورانس 614 نیز همین ضبط دشوارتر کوه خار را تأیید میکند.
در ایران،مصححان این مطلب را میدانند که در تصحیح انتقادی ضبط دشوارتر برترست.ولی آنچه برخی از آنها نمیدانند این مطلب است که گمان میکنند که ضبط دشوارتر همیشه در اقدم نسخ است و یا ضبط اقدم نسخ بر ضبط دشوارتر برتر است.مثال:
خم آورد پشت و ز دست آن ستیخ بزد تند و برکند هشتاد میخ
سهراب 621
در مصرع نخستین در دستنویس لندن 675 آمده است:خم آورد زان پس سنان کرد سیخ.هم در چاپ مسکو(بیت 657)و هم در چاپ بنیاد(بیت 647)ضبط زشت و سست سیخ را چون در اقدم نسخ آمده است به متن بردهاند و ضبط ستیخ در دستنویسهای دیگر را به زیر خط.اکنون دستنویس فلورانس 614 نیز ضبط درست و استوار ستیخ را تأیید میکند.بنابراین اکنون هم که دستنویس فلورانس 614 اقدم نسخ شاهنامه است، نباید گمان کرد که هرچه در آن است درست است و در تصحیح جایش در متن است. بلکه باید اصل را بر برتری ضبط دشوارتر گذاشت.مثال:
بدو گفت سهراب:توران سپاه از این رزم بودند بر بیگناه
سهراب 704
در مصرع دوم ضبط بر بیگناه بیمعنی بیگناه است و از عبارات فردوسی است و باز هم در شاهنامه بکار رفته است.ولی در بیت بالا این ضبط تنها در دستنویسهای لندن 675 و استانبول 903 آمده است.در دستنویسهای دیگر از جمله دستنویس فلورانس 614 این ضبط را نفهمیده و به هم بیگناه و همه بیگناه ساده کردهاند.بنابراین در اینجا جای ضبط اقدم نسخ در زیر خط است و جای ضبط دشوارتر اگرچه در اقدم نسخ نیامده است در متن.در چاپ بنیاد(بیت 731)که قاعدهء همهجا از اقدام نسخ،یعنی در آن زمان دستنویس لندن 675،پیروی میکند،در اینجا نمیدانم به چه علّت بر بیگناه را که ضبط اقدم نسخ آنها بوده به حاشیه بردهاند.
مثال دیگر:کنیزکان رودابه به او میگویند:
که ای افسر بانوان جهان سرافرازتر دختر اندر مهان ستوده ز هندوستان تا به چین میان بتان در چو روشن نگین
منوچهر 360-361
مصرع دوم بیت دوم به صورت بالا در دستنویسخای لندن 675،استانبول731 و قاهره 741 آمده است.در برخی از دستنویسهای دیگر آمده است:میان بتان چون درخشان نگین و میان شبستان چو روشن نگین.در دستنویسهای فلورانس 614 و لنینگراد 849 آمده است:میان نیستان چو روشن نگین.ضبط نیستان البته بیمعنی است.ولی مصحح متن انتقادی باید در اینجا از خود بپرسد در اصل چه بوده که به نیستان فاسد شده است؟
دستنویس واتیکان 848 از این راز پرده برمیدارد:میان بتستان چو روشن نگین.پس ضبط اصلی ضبط دشوارتر بتستان است که آن را در دستنویسهای دیگر به بتان و شبستان ساده کردهاند و در دستنویسهای فلورانس 614 و لنینگراد 849 نقطههای آن پس و پیش شده است.
مصحح متن انتقادی باید از مثال نیستان در اقدم نسخ دو نکته را بیاموزد.یکی اینکه هر ضبط فاسدی را در اقدم نسخ نباید ضبط دشوار تصور کرد،ولی باید به علت این تباهی در اقدم نسخ اندیشید.و دوم اینکه این مثال و مثالهای فراوان دیگر نشان میدهند که ضبط دشوارتر اگرچه بیشتر در اقدم نسخ میآید،ولی همیشه در اقدم نسخ نیست. اصل در تصحیح انتقادی همیشه ضبط دشوارترست،نه ضبط اقدم نسخ.گذشته از این یک ضبط واحد و دشوار اگر مثلا ده بار در کتابی بیاید،ممکن است شش بار صورت درست آن تنها در اقدم نسخ آمده باشد و در دستنویسهای دیگر فاسد شده باشد،ولی چهار بار دیگر آن در اقدم نسخ فاسد شده باشد و صورت درست آن در دیگر دستنویسهای آمده باشد.بنابراین برتری اقدم نسخ را نباید و نمیتوان در هر بیت و سطر جست و آزمود،بلکه در کل کتاب و این کار جز از راه مطالعهء عمیق و قبلی در یکایک دستنویسهای کتاب و شناخت نقاط مثبت و منفی آنها ممکن نیست.
و باز برای روشنتر شدن مطلب مثال دیگری میآوریم.در داستان سهراب،رستم خود را شبانه به چادر سهراب نزدیک میکند و در تاریکی کمین میسازد تا زندهرزم را تنها به چنگ میآورد و پس از کشتن او دوباره به چادر خود برمیگردد.این صحنه از زبان سهراب چنین توصیف شده است:
که گرگ آمد اندر میان رمه سگ و مرد را آزمودش همه
مصرع دوم به همین صورت بالا ضبط دستنویس لندن 675 است و ازاینرو به همین صورت در چاپ مسکو(بیت 508)و چاپ بنیاد(بیت 496)آمده است.برخی از دستنویسهای دیگر دارند:سگ و مرد را دیدگاه دمه(روز دمه،اندر دمه،بیدمدمه،پر دمدمه و غیره).در فرهنگ عبد القادر زیر شمارهء 1051 همین بیت با ضبط روز دمه آمده است.با آنکه کاملا آشکارست که ضبط آزمودش همه در اقدم نسخ چاپهای نامبرده ضبط ساده شده است،ولی باز مصححان هردو چاپ همین ضبط را به متن بردهاند و روانشاد مینوی در حاشیه در دفاع از ضبط اقدم نسخ نوشته است:«ولی متن درست است و بهترست».البته که چنین نیست.دستنویس فلورانس 614 نیز گاه دمه دارد،ولی اگر مصصحان در سراسر شاهنامه مطالعهء کافی میداشتند و یا رنج جستجو را به خود میدادند،
در مییافتند که(بدون وجود دستنویس فلورانس هم)شناخت ضبط دشوارتر و درستتر ممکن میبود:
همه لشکر سلم همچون رمه که بپراگند روزگار دمه
فریدون 998
نبینی جز از برهنه یک رمه پراگنده از روزگار دمه
7/65/1063
چنان شد که از بیشبانی رمه پراگنده گردد به روز دمه
8/429/1851
مرآن گرگ را مرگ به در دمه که بیخورد ماند میان گله
گرشاسپنامه 45/17
اصل همهء این مثالها از یک ضرب المثل گرفته شده است که میگوید:گرگ هنگام دمه به رمه میزند.دراینگونه ضرب المثلها یا عبارات امثال و حکم غالبا دو واژه با یکدیگر قافیه میگردند،مثل دمه-رمه،بزه-مزه،دانا-کانا،نیا-کیمیا و غیره و در سخن سخنوران کهن همیشه این واژهها با یکدیگر همراهاند و در مثال آخر که از گرشاسپنامه آمد نیز جای شکی نیست که گله گشتهء رمه است ولی پیبردن به این مطالب وقتی ممکن است که مصحح در سراسر کتاب براساس مقایسهء دستنویسهای آن مطالعهء کافی داشته باشد و یا در اینگونه موارد رنج جستجو را به خود بدهد.فرهنگ ولف در این راه به ما کمکهای مؤثری میکند و مؤلف آن برای رسانیدن همین فایده همهء عمرش را بر سر تألیف این کتاب گذاشت.
در زیر چند نمونهء دیگر برای نشان دادن ضبط دشوارتر و برتری آن میآوریم:
چه مردیست این پیر سرپور سام؟ همی تخت کام آیدش گر کنام؟
منوچهر 335
در مصرع دوم همهء دستنویسها یا دارند،مگر دستنویس لندن 675 که گر دارد.ولی گر ضبط دشوارترست و جای آن در متن است.مثال دیگر:
به گرد بیابان یکی بنگرید شد آن اژدهای دژم ناپدید
جنگ مازندران 346
در مصرع یکم یکی ضبط دستنویس لندن 675 است و دیگر دستنویسها همه و همی دارند.ولی یکی ضبط دشوارترست و جای آن در متن است.مثال دیگر:
هُشیوار و از تخمهء گیوگان که بر درد و سختی نگردد ژکان
در مصرع دوم دستنویس لندن 675 ضبط ببندد میان دارد و دیگر دستنویسها نگردد ژکان.با این حال در چاپ بنیاد(بیت 578)به پیروی از اقدم نسخ ضبط ساده را به متن و ضبط دشوار را به حاشیه بردهاند.در چاپ مسکو(بیت 590)در اینجا ضبط دشوارتر شناخته و به متن بردهاند.دستنویس فلورانس 614 نیز نگردد ژکان دارد.این بیت به همین صورت در لغت فرس نیز در گواه ژکان آمده است.مثال دیگر:
به زه برنهادند هردو کمان جوانه همان،سالخورده همان
سهراب 679
در مصرع دوم دستنویس لندن 675 جوان و همان سالخورده گوان دارد.یعنی ضبط دشوارتر جوانه را به ضبط سادهتر جوان برگردانیده است.در چاپ بنیاد(بیت 704)همین ضبط ساده شدهء اقدم نسخ را به متن و ضبط دشوارتر را به حاشیه بردهاند.در چاپ مسکو (بیت 714)در اینجا نیز ضبط دشوارتر را شناخته و به متن بردهاند.دستنویس فلورانس 614 نیز ضبط دشوارتر دارد.مثال دیگر:
مرا آرزو در زمانه یکی است که آن آرزو بر تو دشخوار نیست
منوچهر 305
در مصرع دوم همهء دستنویسها دشوار دارند و دشخوار تنها در دستنویس فلورانس 614 آمده است.ولی ضبط دشوارتر همین ضبط است و جای آن در متن است.مثال دیگر:
سپهبد خرامید تا گلستان به اومید خورشید کاولستان
منوچهر 439
در مصرع دوم همهء دستنویسها امّید دارند و ضبط دشوارتر اومید تنها در دستنویس فلورانس 614 آمده است و جای آن در متن است.مثال دیگر
چو لشکر گَشَن بود بر هیرمند به دینارشان پای کردم بهبند
نوذر 381
در مصرع یکم همهء دستنویسها چو لشکر کشیدند دارند و ضبط دشوارتر بالا ضبط دستنویس فلورانس 614 است و جای آن در متن است.مثال دیگر:
به رزم اندرون رخشگویی خرست دو دست سوارش چونی بیبرست
سهراب 689
مصرع دوم ضبط دستنویس فلورانس 614 است.در دستنویس دیگر آمده است: دو دست سوار از همه بتّرست.در اینجا نمیتوان گفت که ضبط دستنویس فلورانس 614
از ضبط دیگر دشوارترست،ولی بطور حتم فصیحتر از آن است.در مواردی که ضبط اقدم نسخ فصیحترست،حتی اگر منفرد باشد،باید آن را در متن نگهداشت.
نمونههای بسیار دیگری از ضبطهای دشوارتر را نگارنده در مقالهء پیشین هنگام ارزیابی دستنویسها آورده است.همچنین در بخش ده این گفتار نمونههای دیگری از آن از نظر خوانندگان خواهد گذشت.
هفت-مراحل فساد ضبط
در بخش پیشین گفته شد که ضبط دشوارتر برترست.این صورت دشوارتر به همین علّت دشوارتر بودن گاه تغییر میپذیرد و فاسد میگردد.این فساد گاه دارای مراحلی است.مثال:
ز دریای پیکند تا مرز تور 2/45/32
این مصرع به این شکل ضبط دستنویس لندن 675 است.در دستنویسهای استانبول 731 و آکسفورد 852 بجای ز دریای بیکند دارند:ز رودابد شهر و در دستنویسهای لنینگراد 733،لیدن 840،پاریس 844،لنینگراد849:ز رود ابل(امل)شهر و در دستنویس برلین:ز دروازهء شهر.
ظاهرا همهء این ضبطها با مقایسه با ضبط دستنویس لندن 675 که نخست آمد فاسدند.ولی صورت درست این ضبط در دستنویس فلورانس 614 و ترجمهء بنداری چنین است:ز رودابد و شیر(بنداری:من حدّ روزابد و شیر).اکنون که ضبطهای دیگر را با این ضبط میسنجیم میبینیم که ضبطهای فاسد دستنویسهای دیگر به صورت اصلی نزدیکترند تا ضبط بظاهر درست و شسته و رفتهء دستنویس لندن 675.مثال دیگر:
در جنگ مازندران یکی از پهلوانان آن دیار برای آزمایش زور فرهاد دست او را میفشارد:
نگشت ایچ فرهاد را روی زرد نیامد بر او رنج بسیار و درد
2/111/663
مصرع دوم به همین صورت در دستنویس فلورانس 614 و لندن 675 آمده است.در دستنویس قاهره 741 آمده است:نیامد به رنج او ز بسیار درد.و در بیشتر دستنویسهای دیگر:نیامد بر او رنگ و تندی ز درد.
بظاهردو ضبط نخستین روشن و بیعیباند و ضبط سوم فاسد.ولی ضبط درستتر ضبط دستنویسهای لندن 841 و استانبول 903 است:نیامد برو رنگ پیدا ز درد.روشن است که این ضبط دشوار و استوار و فصیح بر ضبط ساده و سست نخستین برتری دارد.و اکنون که دوباره ضبطها را مقایسه میکنیم میبینیم که ضبط فاسد سوم که در بیشتر دستنویسها آمده است به ضبط درست نزدیکتر،یعنی درجهء فساد در آن کمترست تا ضبط بظاهر درست و شسته و رفتهء دستنویسهای فلورانس 614 و لندن 675 و قاهره 741.مثال دیگر:
وزان پس همه نامداران شهر کسی کش بُد از تاج و ز گنج بهر
1/76/444
مصرع دوم به این صورت ضبط دستنویس لندن 675 است.در دستنویس فلورانس 614 آمده است:کسی کش بد از نامور گنج بهر.بظاهر ضبط نخستین درست و ضبط دوم فاسدست.ولی ضبط درستتر در دستنویس لندن 841 آمده است:کسی کش بد از نام وز گنج بهر.و اکنون که دو ضبط نخستین را با این ضبط مقایسه میکنیم میبینیم که باز ضبط فاسد شدهء دوم به ضبط درست نزدیکترست تا ضبط بظاهر درست و شسته و رفتهء نخستین.در دستنویس فلورانس 614،یعنی در ضبط دوم نام وز را سرهم نوشته و نقطهء حرف ز افتاده و بدین ترتیب صورت فاسد نامور بوجود آمده است.مثال دیگر:
چنین رفت بر سر مرا روزگار که با مهر او آتش آورد بار گزیدم بدان شور؟؟؟جنگ مگر دور مانم ز چنگ نهنگ
3/67/1029
مصرع نخستین بیت دوم به همین صورت بالا ضبط دستنویس لندن 675 است.در دستنویسهای دیگر بجای شور بختیم آمده است:سور بیآب،سود بیآب،شور بیآب،سور سختی و،شور بختی و،سوی رفتن به،روز از شاه.ولی هیچیک از این ضبطها درست نیست و ضبط اصلی ضبط دستنویس فلورانس 614 و استانبول 903 است:سوز بیآب.سیاوش میگوید:مهر سوداوه بر من آتش من گردید و من بر آن آتش بیآب جنگ افراسیاب را برگزیدم تا مگر بدین بهانه از او دور گردم.
اکنون توجه شود که ضبط دستنویسهای دیگر هرچه به ضبط اصلی نزدیکترند بیمعنیترند:
گزیدم بدان سور(سود،شور)بیآب جنگ
و هرچه از آن دورتر میگردند به خود معنی میگیرند:
گزیدم بدان سور سختی و جنگ گزیدم بدان شور بختیم جنگ
گزیدم بدان سوی رفتن به جنگ گزیدم بدان روز از شاه جنگ
پس در اینجا نیز یک بار دیگر میبینیم که ضبطهای بکلی بیمعنی گاه به ضبط اصلی نزدیکتر،یعنی درجهء فساد در آنها کمترست تا ضبطهای بظاهر بیعیب.و باز یک مثال دیگر.بهرام به سیاوش میگوید اگر از این رنجهای که کاووس گروگانهایی را که از افراسیاب گرفتهای بکشد آنها را رها کن:
دلت گر چنین رنجه گشت از نوا رها کن نه جنگست بر تو گوا
مصرع دوم ضبط دستنویسهای فلورانس 614 و آکسفورد 852 است.در دستنویسهای دیگر بجای این ضبط از جمله آمده است:رها کن کسی نیست بر تو گوا. ضبط نخستین بیمعنی است و ضبط دوم بظاهر درست است.ولی ضبط اصلی هیچیک از این دو نیست،بلکه آن است که در دستنویسهای واتیکان 848 و لندن 891 آمده است و آن چنین است:رها کن نه بر تو چک است و گوا.و باز میبینیم که ضبط کاملا بی معنی نخستین به ضبط اصلی نزدیکترست(گشتگی چک به جنگ)تا ضبط بظاهر درست دیگر.
یک مثال دیگر مثالی است که در بخش پیشین آوردیم و در آنجا نیز دیدیم که ضبط کاملا فاسد نیستان در دستنویس فلورانس 614 به ضبط اصلی بتستان نزدیکتر بود تا ضبط بظاهر درست بتان و شبستان در دستنویسهای دیگر.
نتیجهای که از این بحث برای تصحیح انتقادی میگیریم این است که بسیار پیش میآید که ضبط بکلی فاسد و بیمعنی به ضبط اصلی نزدیکترست تا ضبط بظاهر درست و روشن و مفهوم و شسته و رفته.و به سخن دیگر مراحل یا درجات فساد ضبط در موارد بسیاری جز آن است که ما بظاهر گمان میکنیم.بنابراین مصحح متن انتقادی در این گونه موارد نباید بدون دقّت و تأمل کافی در اینگونه ضبطهای فاسد خواه در اقدم نسخ آمده باشد یا در نسخ دیگر-رد شود.
ضمنا ما در این گفتار هرکجا ضبط اصلی میگوییم منظورمان ضبطی است که بر اساس دستنویسهای اساس کار ما به عقیدهء ما از همه درستترست و ما این ضبط را عجالة اصلی مینامیم
یاداشتها:
(1)-به ضبط بیتهای شاهنامه که در تألیفات سدهء هشتم به بعد آمدهاند نمیتوان اطمینان کرد.بویژه آنچه در
390
ایران نامه , بهار 1365 – شماره 15
قفرهنگهای شاهنامه چون معجم شاهنامه و لغت شهنامهء و لغت شهنامهء و لغت شهنامهء عبد القادر بغدادی به نام شاهنامه آمده است مشکوک است و در میان آنها بیتهایی هم از شاعران دیگر هست.
(2)-نگاه کنید به:ایران نامه شمارهء 4،سال سوم،ص 624-626.
(3)-تحفه الملوک،چاپ چاپخانهء مجلس 1317.
(4)-در پایان شاهنامه آمده است:
بزرگان و با دانش آزادگان نبشتند یکسر همه رایگان نشسته نظاره من از دورشان تو گفتی بدم پیش مزدورشان جز احسنت از ایشان نبد بهرهام بکفت اندر احسنتشان زهرهام
9/381/845-847

