Note 6
احسان یار شاطر
یادداشت 6 29-لغتنامهء فارسی
در سالهای اخیر کار بزرگی در ایران آغاز گردیده که بسیاری از اهل دانش نیز از آن بیخبر ماندهاند.بیتظاهر و بیهیاهو شروع شده و بدون فخر فروشی و گزافهگویی ادامه یافته،و موضوع جشن و جشنواره و«سمینار»و گردهمآیی و مجمع و بزرگداشت و نظایر آنها نیز که عموما کار بیکاران و حاکی از خلأ باطن است قرار نگرفته.کاری است اساسی و بسیار سودمند؛و چون بپایان برسد باید آنرا مهمترین اقدامی شمرد که در قرنهای جدید برای زبان فارسی انجام گرفته.
گروهی از اهل دانش به سرپرستی دانشمند با همت و وطن دوست دکتر محمد دبیر سیاقی دست به کار تدوین فرهنگ بسیار مفصلی برای زبان فارسی به نام لغتنامهء فارسی زدهاند.دفتر اول آن شش سال پیش در دیماه 1361 در 150 صفحه انتشار یافت و دفتر ششم آنکه به«آئینهء هوش»ختم میشود و حرف«آ»را در 1054 صفحهء سه ستونی بپایان میرساند در شهریور 65 منتشر شد.انتشار حرف«الف»که پس از«آ» میآید در انتظار فراهم شدن کاغذ مانده است.
شکل و اندازهء صفحات و حروف و طرح لغتنامهء فارسی همان است که در لغتنامهء دهخدا دیده میشود و کار تدوین و طبع آن نیز در همان مؤسسهء لغتامهء دهخدا که اکنون وابسته به دانشکدهء ادبیات و علوم انسانی در دانشگاه طهران است انجام میپذیرد. میتوان گفت که دنبالهء کار عظیم سودمندی است که زندهیاد علی اکبر دهخدا آغاز کرد و زندهیاد دکتر محمد معین پی گرفت و دکتر جعفر شهیدی و دکتر دبیر سیاقی بپایان رساندند.اکنون دهخدا و دکتر معین خلف صدقی در دکتر دبیر سیاقی یافتهاند.
غرض از تدوین این لغتنامه بدست دادن فرهنگ تفصیلی جامعی از همه لغات و ترکیبات فارسی با ذکر شواهد است و میتوان آنرا کوشش مثمری در تکمیل و توسعهء لغتنامهء دهخدا و رفع نقیصههای آن شمرد.تفاوت آن با لغتنامهء دهخدا عمده در سه چیز است:1-منحصر ساختن آن به لغت و کنار گذاشتن اسامی خاص،که اصولا کار لغتنامههای تفصیلی نیست؛2-تعیین مأخذ دقیق شواهد؛3-تفصیل فوق العاده،چه در لغات و ترکیبات آنها و چه در عدهء شواهد.
لغتنامهء دهخدا با همهء فایده و ارجی که دارد یکدست نیست.فایدهء عمدهء آن در امر لغت شواهد بسیاری است که دهخدا در طی مطالعات خود از آثار نظم و نثر گرد آورده و استنباطی است که در تحقیق معنی برخی کلمات مهجور بکار برده.نیز حسن ذوق وی در تعریف بسیاری از لغات به ایجاز درخور تحسین است.اما دهخدا که با وجود آشناییش به زبان فرانسه و با وجود مدتی اقامت در اروپا اصولا به مکتب دانشمندان قدیم تعلق داشت و از برخی از پیشرفتهای مفیدی که در فن لغتنویسی روی داده است بهره نگرفت،و از جمله ذکر دقیق مأخذ برای شواهد لغات بازماند.ازاینرو برای خوانندهء محقق بررسی شواهدی که آورده است دشوار است.همچنین دهخدا توضیح اعلام تاریخی و جغرافیایی را نیز که در برگههای خود ضبط کرده بود وارد لغتنامه نمود.ولی درج این اعلام میزان ثابتی نداشت.گاه تفصیل بسیار داشت و گاه بس کوتاه بود.مثلا غوریان چهار صفحه باضافهء دو صفحهء شجرهنامه،مجموعا شش صفحه را گرفته است،و پلاته از شهرهای بئوسیا در یونان شش صفحه و نیم و ابو ریحان بیرونی بیست و پنج صفحه و ابو مسلم پانزد صفحه را،ولی غزنویان کمی کمتر از یک صفحه و دو سوم صفحه،باضافهء کمی بیشتر از یک ستون ریز آل ناصر الدین که مکرر است،و قاجاریه کمی بیشتر از یک صفحه و امیر کبیر کمتر از دو صفحه و رستم فرخزاد کمتر از ستون و رودکی فقط دو سوم صفحه را اشغال کرده.از این گذشته لغتنامهء دهخدا شامل اسمهایی است که درج آنها مشکل ضروری بنظر میرسد(مثلا«پلارگنی یم«نباتی از جنس ژرانیاسه و آنرا پلارگنیه نیز خوانند»و یا پلاژی«نام قدیسهای از نصاری است که در قرن پنجم میلادی… میزیست»در 8 سطر،و پلاژی دیگر«نام قدیسهای از نصاری و از اهل انطاکیه»،در 6 سطر).
از این گذشته لغتنامهء دهخدا شامل همهء اعلامی که بنظر لازم میآید نبود-دکتر معین و همکاران او برای جامعتر کردن لغتنامهء دهخدا در حد ممکن،اعلام لازم را اضافه کردند و شرح آنها را از آثار چاپ شده نقل نمودند.مثلا در ذکر دهات عموما به شرحی که سرتیپ رزم آرا در اثر بسیار مفید خود فرهنگ جغرافیایی ایران آورده است متوسل شدند،و در شرح رودها و کوهها و نظایر آنها عمده از جغرافیای کیهان فایده جستند،و دربارهء اسامی ایران باستان غالبا تاریخ ایران باستان حسن پیرنیا را مأخذ نقل قرار دادند.گاه نیز ناچار از آثاری نقل نمودند که مبتنی بر تحقیق دقیق نبود.از این گذشته آخرین پژوهشهای دانشمندان غربی،که هنوز هم در غالب مباحث ایرانشناسی بیش از خود ما پرکار و دقیقاند،همیشه مورد استفادهء پردازندگان لغتنامه قرار نمیگرفت.از این رو اعلام لغتنامهء دهخدا از یک طرف به علت وسعت دایرهء اشتمالش بسیار مفید است و از طرف دیگر به علت سبک سنگین بودن منابع و کافی نبودن پژوهش،همیشه در خور اعتماد لازم نیست.
کمال مطلوب در لغتنامهء تحقیقی فارسی این است که معنی لغات منحصرا براساس کاربرد آنها در آثار زبان فارسی از کهنترین ایام تاکنون بدست داده شود و ترتیب تاریخی در برشمردن معانی رعایت گردد،بطوری که سیر و تحول معانی بدست بیاید و هربار که لغتی اول بار در معنی تازهای بکار رفته است شاهد آن قید شود.
«بنیاد فرهنگ ایران»که متوجه این ضرورت بود کار مفیدی در این زمینه آغاز نمود و دوازده اثر را که مربوط به دورهء سامانیاند باضافهء فرهنگ شاهنامه عبد القادر بغدادی مبنای کار خود قرار داد و به استخراج لغات آنها و معانی که فقط در این کتابها ذکر شده پرداخت تا فرهنگی محدود ولی مستند و خالی از کلمات مجعول یا مصحف و معانی بیپایه که فرهنگهای قدیمی ما را آکنده است بدست بدهد.جلد اول این فرهنگ شامل لغات الف و ب در سال 1357 انتشار یافت و پس از آن متوقف شد.
لغتنامهء فارسی نیز مبتنی بر یک رشته آثار مفصل زبان فارسی تدوین میشود.در حقیقت کمتر اثر فارسی است،از تفسیرهای کهن قرآن و دیوان شاعران گرفته تا کتب تاریخی و قوانین مصوّب مجلس،که لغات آن استخراج نشده باشد.ولی با آنکه ترتیب تاریخی در ذکر شواهد رعایت شده،کوشش مشهودی در تعیین سیر و تحول معانی لغات از قدیم تاکنون بکار نرفته و گرچه معنی یا معانی عمده اول ذکر شده و معانی نادر یاد تازهتر در آخر،اصولا لغتنامه مدّعی تعیین تحول تاریخی لغات و معانی آن نیست و به آن نمیپردازد.
همچنین لغتنامه به ریشهشناسی نمیپردازد و فقط به ذکر منشأ زبانی کلمات(اینکه کلمهای از اصل عربی یا ترکی یا مغولی یا غیره است)بسنده میکند.و این حاکی از احتیاط بجای پردازندهء لغتنامه است.چه،ریشهشناسی که در ایران بیشتر مشغلهء افراد خیالباف یا دانشمندان بیخبر و یا عالمنمایان متعصب بوده است و آنرا بصورت«ریشه تراشی»درآورده و در غلیان تعصب ملی حتی علی را از آریا و معاویه را از ماهویه استخراج کرده است،مقدماتش هنوز بدرستی فراهم نشده.این محتاج آن است که اول فرهنگ اشتقاقی زبان فارسی توسط اهل فن نوشته شود.فرهنگ اشتقاقی Horn و ذیل فاضلانهای که Hu?bschmann بر آن نوشته است هر دو مختصرند و قدیمی و فاقد تحقیقات کسانی مثل هنینگ و بیلی و بنونیست و مورگن استیرنه و اطلاعاتی که در هفتاد سال اخیر دربارهء لهجههای ایرانی گردآوری شده.از این گذشت تحقیق دقیق دربارهء منشأ لغات دخیل در زبان فارسی(جز در مورد لغات عربی و تا حدی ترکی و مغولی)و نیز لغات عامیانه هنوز بسیار ناقص است.
البته روزی باید در یک لغتنامهء جامعی ریشهء کلمات و منشأ آنها نیز ذکر شود، تا مثلا دانسته شود که صورتهای قدیمتر فرّ و ایزد و دفتر و فردوس کدامند و دلمه و قزلباش چه نوع ترکیب ترکیاند و یا ملافه و ملاقه اگر عربیاند صورت اصلی و ریشهء سه حرفی آنها چیست،و صورت بابلی مشک و تنور و صورت مغولی خانم و آقا کدام است و چلیپا و ملکوت در سریانی چه صورتی دارد و الماس و زمرد و مروارید از لغات ایرانی یا یونانیاند و اصل لاتینی برج و اصل ژرمنی قدیمتر آن چیست و اصل یونانی بوقلمون و ناموس کدام است.و اصل چینی تیمچه چیست و اصل هندی بادمجان و فلفل چه صورت دارد و فرزانه و فرشته و اسب و کاغذ و غریو اگر متعلق به فارسی نیستند هریک به کدام یک از زبانهای دیگر ایرانی تعلق داشتهاند.
لغتنامهء فارسی از نویسندگان و شاعران نوین مثل نیما و صادق هدایت و پیروان آنها شاهد نمیآورد،هرچند از پروین اعتصامی و جمالزاده ظاهرا به علت اینکه زبانشان زبان کتابی است مثال بدست میدهد.البته حق این است که شواهد مآلا شامل آثار نویسندگان معتبر نوین هم باشد.ولی کار محدود کامل بر کار گستردهء ناقص برتری دارد.دکتر دبیر سیاقی و همکارانش حدودی برای کار خود معین کردهاند،ولی در چهارچوب این حدود کمال استقصا را بکار بردهاند،بحدی که خواننده گاه ممکن است تصور کند که در نقل شواهد و کثرت ترکیبهای یک لغت افراط کردهاند.مثلا برای آمدن در معنی مشهورترش که مقابل رفتن است،یعنی«وارد شدن و رسیدن به جایی که گوینده یا مخاطب آنجا قرار دارد»،شواهدی از 238 اثر،هفت صفحهء سه ستونی را پر کرده،و کل معانی و شواهد آمدن 81 ستون را اشغال نموده است و این شامل قریب 291 واحد لغوی است که از ترکیب با آمدن درست شده(مثل«به حاصل آمدن»و«در نظر آمدن»و«باز آمدن»)که هریک بصورت عنوانی جداگانه قید شده.همچنین 51 معنی آب و شواهد و ارجاعات آن 66 صفحه جا گرفته است.
این اعداد ضمنا وسعت بینظیر لغتنامهء فارسی و غنای شگفتآور آن را نسبت به لغتنامهء دهخدا نشان میدهد،چه آب در دهخدا فقط هفت صفحه(در لغتنامه 66 صفحه)و تمام حرف«آ»که در لغتنامهء فارسی شش دفتر و 1054 صفحه است در لغتنامهء دهخدا فقط 234 صفحه است که از آن هم صفحات زیادی صرف اسامی خاص مثل آل زیار و آل سلجوق و آل کاکویه و آل ناصر الدین(غزنویان)و آل مشعشع و آل افراسیاب و آل برمک و آل عباس و بسیاری آل های دیگر و آلتائی و آلبانیا و آصف الدوله و آذر گشسب و آتسز و نظایر آنها شده.
اگر غرض صرفهجویی بود و یا منظور کتاب لغتی برای دانشجویان بود،راست است که این تفصیل ضرورت نداشت،ولی لغتنامه که بر این اساس به بیش از چهل پنجاه هزار صفحه بالغ خواهد شد برای اهل تحقیق است و فراوانی شواهد نه تنها زیانی ندارد بلکه برای پژوهندگان از جهات مختلف میتواند مفید واقع شود.
در لغتنامهء فارسی اصولا بنای معانی بر استعمال شاعران و نویسندگان تو مؤلفان است نه آنچه در کتابهای لغت آوردهاند.با این همه از لحاظ احتیاط برخی معانی بی شاهد فرهنگنویسان نیز در حاشیه قید شده و گاهگاه نیز لغتی بیشاهد در متن آمده. مثلا«آبمند:1-آبرومند،صاحب آبرو و عزت.2-نیکبخت،سعادتمند،بختیار.3-توانا، با قوّت،زوردار»و یا«آبن:1-تهمت زننده.2-عیب گیرنده.3-سیاه شده چون خون در جراحت.4-خشک و یا بس در طعام.»و در نتیجه نمیتوان مطمئن شد که آیا واقعا آبمند در فارسی استعمال شده و آیا معانی سوم و چهارم آبن از نوع معنی بافیهای فرهنگ نویسان عرب و ایرانی نیست؟مثلا در معنی چهل و نهم آب گفته شده«کنایه از نفس کامل و عقل کامل،نفس ملهمه»اما شاهد و مدرکی بدست داده نشده.تحقیق و استقصای محققان لغتنامه چنان پر دامنه است که مشکل بتوان تصور کرد که لغتی استعمال شده باشد و آنان شاهدی برای آن نیافته باشند.ازاینرو بنده آرزو دارم که از آوردن هر لغتی که استعمالش شاهدی ندارد یکسره خودداری شود.اگر هم بر فرض لغت اصیلی به این علت فوت شود-و این تقریبا محال مینماید-آنرا خوانندگان و نقادان تذکر خواهند داد و میتوان همه را در تکملهای منتشر کرد،ولی در عوض اصالت و اتقان سایر لغات از دستبرد شک و گمان مصون خواهد ماند. از لغتنامهء فارسی با توجه به نیاز خوانندگان سه صورت در نظر گرفته شده،کامل، میانه،و کوچک.چاپ میانهء آن به قطع وزیری است و تفاوت آن با چاپ کامل فقط این است که از ذکر شواهد در آن صرف نظر شده.قطع کوچک را بنده ندیدهام و امید است که آن تلخیصی به معنای دقیقتر باشد،یعنی در آن از ایراد کلمات و معانی مهجور که مورد نیاز دانشآموزان نیست و کنایات و ترکیباتی که معنی آنها کموبیش روشن است و ارجاعاتی که بکار خوانندگان کم حوصله نمیخورد صرف نظر شده باشد.
در لغتنامهء کوچک میتوان از تدابیر مختلفی که مرسوم فرهنگنویسان خوب غرب است برخی را اقتباس کرد.*از جمله در ترکیباتی که در یک جزء مشترک و در جزء دیگر متفاوتاند از تکرار جزء مشترک خودداری نمود.مثلا بجای آنکه آبیاری کردن و آبیاری نمودن را دو نوع مختلف قرار بدهیم و هریک را جداگانه معنی کنیم میتوان نوشت آبیاری کردن،نمودن:آب دادن…الخ.و حتی چون آبیاری قبلا آمده است میتوان در همهء مشتقات آن بجای آن علامت-یا-یا علامتی دیگر گذاشت.همچنین بجای آنکه آب و جارو کردن و آب و جاروب کردن را در دو عنوان بیاوریم میتوان هر دو را در آب و جارو(ب)کردن جمع کرد.ولی چون قطع کوچک را ندیدهام میترسم این تذکرات در حکم زیره به کرمان بردن باشد.البته برخی از این تدابیر را در قطع میانه هم میتوان بکار برد.
اگر در موردی در لغتنامه اسراف شده باشد به نظر من در مورد استعارات و کنایات است و این سنتی است که در سایر فرهنگها،خاصه فرهنگهایی که در هندوستان تألیف شده نیز رایج است.مثلا در چهاردهمین معنی آبدار آمده که«کنایه است از شعر فصیح و نثر روان و سخن سخته با معانی لطیف و الفاظ تراش خوردهء زیبا…»و سپس 12 شاهر برای این معنی آورده شده.و یا مثلا ذیل آب در معنی باده،ترکیبات آب آتش خوی و آب آتش زای و آب آتش خواص و آب آتشگون و آب آتش رنگ و آب آتش مزاج و قریب سی کنایهء دیگر از این دست ذکر شده که همه در جای خود معنی شدهاند.و باز در ذیل آب به معنی«اشک»به بیش از سی ترکیب از قبیل آب آتش رنگ،آب آتش زای،آب آتش زده (*)از بهترین نمونههای فن فرهنگنویسی لغتنامههای Langcnschcidts است که قطعهای مختلف دارد و تدابیر این مجموعه در جمع کردن حد اکثر اطلاعات در کمترین جا درخور اقتباس است.
ارجاع شده است.البته شاید هیچ یک از اینها خالی از فایدهای نباشد ولی چون دامنهء استعارات و کنایات پایان ندارد و صور تخییلی پیوسته در تغییر است،خاصه اکنون که شعر نو تصاویر بکلی تازهای رایج ساخته،به گمان من اگر درآوردن برخی کنایات که مبتنی بر تشبیهاتی آشکار است از تفصیل کاسته شود زیانی به کمال لغتنامه نمیخورد.
در میان آثاری که مأخذ استعمال لغاتاند،عمده به آثاری که در کشور ایران نوشته شده تکیه شده؛نقل از شاعران فارسی زبان هند نادر است.در جزواتی که من مرور کردم شاهدی از بیدل یا غالب یا اقبال لاهوری ندیدم.همچنین آثار نویسندگان افغانستان(مثلا طرزی روزنامهنگار و تجدد طلب معروف)و تاجیکستان(مثلا صدر الدین عینی)بحساب نیامده.ترک اینها از جملهء حدودی است که لغتنامهء فارسی برای خود قائل شده و بر آن حرجی نیست،اما میتوان با قول دکتر دبیر سیاقی مؤلف فاضل و سختکوش و فروتن لغتنامه در دیباچه همآواز شد و آرزو کرد که شیوهء پسندیدهء پردازندگان این فرهنگ پیروان شایستهای بیابد و روزی بتوان قدمهای دیگری برای لغتنویسی زبان فارسی برداشت و لغات و شواهد آثار زبان فارسی در کشورهای مجاور را نیز استخراج نمود و لغات و اصطلاحات فنی پیشهوران را نیز بر آن افزود.
کاری که مؤلفان لغتنامهء فارسی پیش گرفتهاند و آنچه تاکنون بچاپ رساندهاند بیش از این است که حتی از دانشمندترین و کوشاترین استادان انتظار میتوان داشت.از موارد گرانقدری است که شوق عشق و صبر علم دست به دست هم دادهاند.
*** دکتر دبیر سیاقی از خدمتگزاران راستین فرهنگ و ادب ایران است.تاکنون بسیاری از آثار نظم و نثر ایران را بطبع رسانده.از جمله دیوان عنصری و دیوان منوچهری و دیوان فرخی سیستانی،دیوان لامعی گرگانی،دیوان دقیقی،زراتشتنامه،گنج باز یافته،فرهنگ آنندراج،السامی فی الاسامی،نزهة القلوب،تذکرة الملوک،مقالات دهخدا و غیره،و نیز چاپی از شاهنامه با کشف الابیات منتشر ساخته.نمونهء درخور ستایشی از جهد مداوم و سودمند در کارهای ادبی و تحقیقی است.باید ممنون و قدرشناس ایشان بود و کامیابی ایشان و همکارانشان را در این کار عظیم که پیش گرفتهاند آرزو کرد.
30-برگریزان
شکوفایی نوید بخشی که پس از جنگ دوم جهانی در شعر و داستاننویسی ایران پیش آمد،متأسفانه دورهای از رکود و درجاماندگی در پی داشت.در سالهای 1340 و حتی 1350 شاعران و داستاننویسان عمده بیشتر همانهایی بودند که در چند سال پس از جنگ نامشان بر زبانها افتاده بود.در اواخر سالهای 50 و اوائل 60،با طبع آثار نویسندگانی چون دولت آبادی و هومن و مرادی و طبع آثار تازهای از دانشور و میر صادقی و امیر شاهی و فصیح جنبش تازهای در داستاننویسی پدید آمد.اما در شاعری اسامی مشهور همان اسامی قدیم ماند و در میان شاعران تازهتر کسی که نوآوری شاملو یا حماسهسازی اخوان ثالث یا خیال سبکپای سپهری یا بلاغت و تخیل نادر پوریا صیقل بهبهانی و یا لطف غنائی کسرائی و ابتهاج و مشیری را ارائه کند ظاهرا ظهور نکرده است.
چندی پیش با شعر شاعر تازهای آشنا شدم.کتابچهای از اشعار مسعود احمدی بنم روز بارانی(طهران،پائیز 1366)بدستم رسید که بیشتر در اسفند 65 سروده شده.قطعات این کتابچه عموما کوتاه و در یکی دو مورد بیشتر از ده دوازده کلمه نیست.برخی از آنها یادآورد اشعار کوتاه چینی و ژاپنی(هایکو)است،با وصف مجملی و ارائهء نکتهای یا تلقین احساسی،بعضی از قطعات بدون وزن و برخی دیگر موزون،عموما براساس وزن رمل(فاعلا تن فالا تن فاعلا تن…).آنچه در این دفتر بخصوص جالب بود وحدت موضوع بود.همهء قطعات که شاعر آنها را«بارانی»خوانده است بنحوی با ابر و باران و هوای نمناک سروکار داشت.پیدا بود که شاعر از این پدیدهها اثری ژرف برگرفته است:
بارانی 25
اینک:
هوا
آمیزهء عطر و نور
و شیروانیها و بامها،پاکیزه و تابناک
-چونان که همهء سنگفرشها.
آری،
من از سنگ و آهن بگذشتم-همپای عطر و نور
تا در تو رسیدم
آری.
اسفند 65
بارانی 2
نی زن آمد
شامگاهان از گذرگاهی که می رفتش به آب چشم
ابر دلگیری.
و کنار آتشی گل کرده اندر خویش
شد یله
بس خسته و دلتنگ،
جرجر باران،
کومهای تنها و نیزن در کنار آتشی گلرنگ
سایهای بیرنگ.
آی!
اینک:
میدهد اندر دل خالی نی فریاد دردش را
هم به یاری دو دست گرم خوش آهنگ.
بامدادان چون رسید از راه
مردمان دیدند:
در گذر جوبار خورشید درخشان را
از تن شفاف آن نیزن که بر لب داشت
نیلبک از نور
و چنان میآمد از چشم
کو خرامد در بلورینه تن و شاخ سپیداران
خود بسان قطرهای باران
یا بسان چکّهای از نور.
خرداد 66
چند ماهی بعد دفتر دیگری از آقای احمدی دریافت کردم بنام برگریزان و گذرگاه (طهران،زمستان 1366).قطعات برگریزان را«خزانی»(50 قطعه)و قطعات دیگر را «گذرگاهی»(16 قطعه)خوانده است.همهء شعرها حاصل سال 66 است.این قطعات نیز عموما کوتاهاند و در موضوع وحدت دارند.در دورانی که همگی گرفتار شتابند شاید هم این نوع از شعر بیشتر مناسب حال خواننده است،هرچند در سنت قدیم ایران نیز«بیت» که واحد شعر فارسی است و رباعی و دو بیتی عذری برای خوانندهء شتابکار باقی نمیگذارند.
اشعار دفتر دوّم به گمان من پختهتر و خواندنیتر از دفتر اوّل است.لفظش پاکیزهتر است و اعتماد شاعر به نیروی شعریش استوارتر بنظر میرسد.ازاینرو پیداست که احمدی در شاعری رو به کمال دارد.تخیّل خوشرفتار و عمق احساس او و پیچیدنش به مضمونی واحد در قطعات مختلف و کثرت نسبی اشعاری که در یک سال سروده است نوید میدهد که در آینده نیز شاهد آثار شایسته و دلکشی از او باشیم.
احمدی بخلاف بعضی شاعران نوپرداز از اهمیت وزن و آهنگ در شعر و همچنین قافیه غافل نیست.در شعر نوین که سنّتشکنی لازمهء آن شمرده میشود،برخی از شاعران اهمیت جنبههای صوتی و صوری شعر را از یاد بردهاند،تا آنجا که بعضی گمان کردهاند که وزن از اعتبار شعر آنان خواهد کاست و قافیه بدنامی ببار خواهد آورد. همچنین مجاب شدهاند که اگر خطوط شعر خود را منظم زیر هم بنویسند به کهنهپرستی منسوب میشوند.برعکس اگر خطوط شعر را پارهپاره کنند و بر صفحه بپراکنند شعر بهتری گفتهاند.همچنین چون پیروی از یک بحر و یک قافیه را که مرسوم قصیده و غزل است خلاف مذهب خود میشمارند چنین پنداشتهاند که وزن و قافیه در شعر یکسره بیهوده و مزاحم است.و باز چون در پی رهایی از قیود سختگیر شعر کهن بودهاند در این گمان افتادهاند که هرگونه قیدی را باید از پای شعر برداشت و غافل ماندهاند که شعر خوب،در قیاس با نثر شاعرانهء خوب،مستلزم تحمیل قالبی بر زبان است و لازمهء هر قالبی حدّ و بند است.این نکات را نیما درست دریافته ب بود و برخی از شاعران خوب نوین نیز آنها را بکار بردهاند.اشعار احمدی نه سراسر موزون است و نه همه مقفّی،ولی آشکار است که از تأثیر وزن و قافیه و برخی آرایشهای صوتی دیگر غافل نیست و آنها را گاه دانسته و سنجیده بکار میبرد:
خزانی 11
با برگ مینشینم
زرد و تکیده و ژولیده
با آه حسرتی از بهار ندمیده
بر لبانم.
با برگ مینشینم:
زرد و تکیده و درهم تپیده
با سوز سرمایی نو رسیده
در جانم.
با برگ مینشینم
مینشینم
بر خاک.
آذر 66
خزانی 8
یورش بوران
غوغای کلاغان
پیچکی انبوه:
برگریزان
و نردههایی عریان
از شرم
عرقریزان
آبان 66
همچنین در دفتر دوم تنوع آهنگ بیشتر است و ملالی که از تکرار بحر از خواندن شعر بسیاری از شاعران معاصر دامنگیر انسان میشود و آنها را بصورت بحر طویل یکنواختی در میآورد در شعر او کمتر مصداق دارد.برای من مایهء شگفتی است که با آن همه اوزان خوش آهنگ و رقصانگیز و طربزا که در غزلهای مولوی و حافظ و دیگران میتوان دید و آن همه اوزان موجدار خراسانی که گاه عنان آهنگ را میکشد و بر جای میدارد و باز رها میکند و آهنگ را سرعت میبخشد میتوان مشاهده نمود،چگونه شاعران نوپرداز از همه به یکی دو بحر آ هم با یکنواختی خمیازه آوری که در اشعار سبک هندی مشهود است قناعت کردهاند.آن وزنهای رقصان و طربانگیز که با آهنگ آن پایکوبی میتوان کرد کجاست؟این درست نیست که گمان کنیم آهنگ و قافیه فقط آرایش شعر است.جان شعر خیال است و تن آن لفظ؛آهنگ این تن را نیرو میبخشد و هم زیبا میکند،و چون درست دقت کنیم با خیال و کاری که خیال در شعر انجام میدهد بیارتباط نیست.
البته وزن و قافیه،نظمی را شعر نمیکند و شعر متوسطی را تعالی نمیبخشد ولی شعر خوب را عالی و شعر عالی را اعلی میکند.من اشعار مسعود احمدی،خاصه اشعار سال 1366 او را عموما دلنشین یافتهام.شعرش حاصل تجربیات اصیل اوست و تخیّلش در محسوس ساختن این تجربهها برای دیگران و گشودن روزنههای تازه به روی آنان هیچ کوتاه نیست:
خزانی 9
بر نیمکتی تنها مینشینم-
در اندوه زرد سپیداران
چتر شاداب رؤیاهایم را میگشایم- در هیاهوی خاکستری کلاغان.
و گذرگاه خسته را
چشم میدوزم
تا سبز بهاران.
آبان 66
خزانی 13
آوار برگ را
از نیمکت میروبم
و بر آن مینشینم.
از غمآوای برگ و گام
به خود میآیم.
تند بادی و آواز زرد
و چتر آبی رؤیاهای من
به دیگر بار
بر فراز سرم.
آبان 66
خزانی 25
باد میآرمد؛
سبزه قبایی از گرد راه میرسد
تا شاخ برهنهء بادام بنی.
سرفراز میکند:
میخواند،میخواند
و شاخ خفته-رفتهرفته
پلک میگشاید.
آبان 66
گذرگاهی 15
بر نسترن رؤیایش
چکاوکی مدام میخواند
به پنج صبح.
حیرتزده با خود میگوید:
شاید به خواب دیده باشم
مردهء پرندگان را
بر سنگفرش.
آبان 66
گذرگاهی 16
رنگآهنگ ساعت دیواری را
یکایک
میشمرد.
لبخند بر لب پلک میگشاید
و سپیدهدمان در نگاهش میریزد.
آبان 66
31-منتخبات
اخیرا چند کتاب و رساله که مؤلفان آنها برای نجات نوع بشر قیام نموده و راههای تازهای برای اصلاح قطعی کارها و رفع همهء مشکلات جامعهء بشری بنحو اعم و کشور ایران بنحو اخص یافتهاند،و یا به حقایق علمی و تاریخی شگفتآوری کامیاب شدهاند به دست نگارنده رسیده که منتخبی از آنها را نقل میکنم.طبعا این سطور ناقص نمیتواند حق این آثار را بدرستی ادا کند و طالبان حقیقت باید برای اطلاع بیشتر به خود آثار رجوع نمایند.
*** 1-محمد علی پیرنیا:هو.کلمات و پیامی از قائم قیام معنویت و منادی ندای صلح و محبت جهانی به ابناء بشر. Spiritual United Nations,S.U.N.
Rockville,Maryland
بیتاریخ[؟1367]توضیح آنکه این رساله فاقد شمارهء صفحه است.
1-زمان بیان علل و درک حقایق خلقت و جنبش و جهش و بسط تفکر و تعقل و اذهان ابناء بشر است.
2-براساس قدرت شاخصه و خلاقهء خالق جهان هستی هر هست و روال و وجودی معلول ضرورت آثار و اثمار وجود خود و مسبوق بسابقه و آنرا اختصاصات خاص در عالم خلقت منحصر بفرد و بینظیر و عدیل است…
4-کرهء زمین فاقد قدرت جاذبه است و نیروی مورد فرض نیوتن مربوط به کرهء زمین نمیباشد و آنرا موجب و عللی ثابت و مدلل و نامی دیگر است…
7-اعتقاد و ایمان به حقایق مذکور و رعایت مفاهیم آنها قهر زمان و ضرورت حیاتی ابناء بشر است.
*** بدوا لازم به تصریح آنکه آنچه در این پیام مسطور و مذکور است واقعیات زمانی و حقایقی از خلقت و برای غور و عطف توجه همگان به وظایف و مسؤولیت زمانی خود و بمنزلهء هشدار و اتمام حجتی به ابناء بشر است.
اینک لازم به استماع این مژده و وقوف همگان است که براساس نظام و قواعد و روال در عالم خلقت نسل کنونی بشر را علاوهبر مواهب عدیده دو موهبت عظمای دیگر نیز شامل است.
موهبتی طول دوران عمر نسل کنونی و وصول به حد بلوغ زمانی و زمان گویش و تفهیم حقایق خلقت و آگاهی و استماع و ابتدای جهش افکار و بسط مدار عقول و ترقی و تعالی معنوی و نیل به خصائل و خصائص و صفاتی درخور شؤون و مقام و منزلت مرحلهء حیات انسانی و درک و اعتقاد و ایمان به واقعیات خلقت و شناخت و ایفاء وظایف انسانی و ارتقاء به عوالمی اولیتر است…
***
ماده تابع حیات و آن نیز موجودی ابدی و مؤثر در ترکیب و تحرک مرئی و پیدایش و پیدایشها و رشد و نمو و قواعد آکل و ماکول و جمع و تفریق و بدل لا یتحلل را موجب و با ترکیباتی به میزان و عیاری خاص معارف مرحله حیات هر ذیحیات و مواد اساسی و اصولی اجسام جمیع موجودات جهان هستی و با وجود عدم تجانس با حیات از زمانی به مدتی محدود متجانس و موجب و نشانگر وجود ترکیبی و مرئی یکدیگر و وسیلهای مجهز و کامل و مرکبی مطیع و رام برای تداوم طی طریق تکامل حیات است…
*** اکنون بشر با امکانات موجوده قادر است که هر در زمان آماری دقیق از ذیحیاتان و تولید و مصرف در کرهء زمین تنظیم و محاسبه و با اثبات واقعیات مذکور،معتقد و با عدول از ادامهء نحوهء تفکر و اعمال تاکنونش نجات از معضلات لحظه افزون تو مبتلا به عمومی و رفاهیت نسبی همگان را موجب و با نیل به خصائل و صفات متعالی انسانی موجبات امکان تداوم حیات و زیست در سیارهء زمین را فراهم آورد…
*** بدیهی آنکه علل کسر و انکسار و کمبود ارزاق و وجود فقر و گرسنگی و جهالت و ذلالت[کذا]و آوارگی جمعی از افراد بشری و شدائد و مبتلا به آنان ناشی از عدم توجه به مواهب طبیعی و نیز در اثر بیاعتقادی و عدم وقوف به حقایق خلقت و فعل و انفعالات و نظر و مطامع شخصی و تبعیت از تمایل و تمنیات نفسانی عدهای از ابناء بشر و تأییدی بر عدم شناخت و ایفاء وظایف انسانی و مغایر با نظام خلقت و پیآمدش بر اثر ضرورت حفظ تعادل و قواعد علت و معلول و عمل و عکس العمل که از مبانی و در ذات خلقت است…
***
در مورد وظایف هر مخلوقی است
هر وجودی در عالم خلقت براساس تشخیص قدرت شاخصه و خلاقهء خالق و معلول ضرورت آثار و اثمار وجود خود و کاینی بر پیکر کاینات و وظایف مشخصی را در حد مرحله و عوالم حیاتش عهدهدار و از جمیع مواهب و امکانات لازمه جهت تداوم حیات و ایفاء وظایفش برخوردار و در طریق ایفاء وظایف خلقتش آزاد مطلق خلق و من جمله نوع انسان است…
***
اینک همگان را بشارت آنکه
براساس نظام و روال معمول در خلقت و عالم بشریت بار دیگر لطف الهی شامل و تاریخ تکرار و قائمی قیام و چون خورشید تابناکی از پس ابرهای سیه فام نفاق و تفرقه و خصومت و ظلم و جور و شقاوت و بیرحمی و فقر و جهالت درخشان و بر جهان بشریت مشرق و زوایای تاریک قلوب جهانیان را با بیان و وقوف به حقایق خلقت به نور امید و ایمان و اعتقاد به ابدیت حیات و تداوم بلا انقطاع تکامل آن منور و مواهبش ضرورت قهری زمان و بدون در نظر گرفتن نوع و رنگ و نژاد و ملیت و دین و ایمان و مذهب و قوانین و مقررات مکانی و رسوم و اعتقادات شخصی همگان را شامل و با اعتقاد راسخ بر اینکه نوع انسان متساوی الحقوق خلق و میتواند و باید بالاستحقاق در دوران و عمر پیکر مادهای خود از مواهب و نعم دنیوی مستفاد و با شناخت و ایفاء وظایف خود تکاملش را تدوم بخشد ابناء بشر را به صلح و محبت و خصائل و صفات متعالی و بالاخص به طریق نجات و رفاهیت دعوت و اهدافش بیان و تفهیم حقایق خلقت و مقام و منزلت مرحلهء حیات انسانی و تحقق آمال و آرزوهای دیرینهء بشری است…
لازم به وقوف همگان است
که هر فردی از ابناء بشر میتواند هرگونه سؤالی را در مورد حقایق خلقت و حیات و معنویت با این منادی مطرح و به پاسخ قانعکنندهای با توجه به سطح افکار و مدارج دانش و تعقل خود نایل گردد…
*** اکنون با وقوع قیام معنویت و ندای صلح و محبت جهانی امید آنکه همگان به عوالمی از مرحلهء حیات و سطوح اذهان و دانش و مدارجی از تعقل و تفکر ارتقاء یابند که با توجه به اعتقاد به حقایق و مبانی و واقعیات و نظام و روال و قواعد خلقت و حصول نتایج و معلول اعمال خود معتقد و واقف و با اغتنام از این فرصت اندک و گرایش به طریق معنویت و درک و احساس مسؤولیت و تشخیص و ایفاء وظایف خود نجات و رفاهیت و امکان تداوم حیات جسمانی و نیز تکامل خود را موجب گردند…
***
به نام و ارادهء الهی آغاز سخن میکنم
حضار محترم به شما بشارت و مژده میدهم که امشب شب قدر و اکنون شما در مجمعی جمعید که نقطهء عطفی در تاریخ حیات عالم بشریت است.به شما بشارت میدهم که توفیق حضورتان در این جمع مؤید بر عنایات الهی است و انتظار آنکه با دید و درک واقعیات و ایمان و اعتقادی راسخ خود را از شمول بخشش محروم ننمایید.
***
لحظهء اعلام قیام و برافراشتن پرچم مقدس آن
آری اکنون فرا رسید لحظهای پر هیجان.لحظهای که نقطهء عطفی در تاریخ جهان است این لحظه،لحظهء اعلام قیام است قیام برای رفع معضلات و مصائب و تسکین آلام عمومی و برقراری عدالت واقعی و رعایت و تساوی حقوق و رفاهیت فرد و جوامع بشری آری رسالت و اعلام قیام و برافراشتن پرچم مقدس آنکه متنش نشانگر عنایات و مراحم و اراده و مشیت الهی و خواست و مکنونات قلبی من است به عهدهء من و اعتقاده به این قیام و رسالت برافراشته نگاهداشتن و استواری پرچم مقدس آن به عهدهء شما و فردفرد ابناء بشر است…
*** 1-ولع به آزادی و امید و آرزوی رسیدن به مقام و قدرت و اختیارات بلا محدود و برتریجویی خصایص و مواهبی است که جزء ذات هر ذرهای از ذرات این کائنات که انسان نیز بمناسبت مرحلهء نمودار حیاتش نوع و جزء برجستهای از آنهاست خلق و اساس تحرک و تلاش.و ادامهء حیات و تداوم طی طریق تکامل و به منزلهء نهال طبیعی سریع الرشدی است که ریشهاش در نهاد و خشکیدنش محال است و باید مورد توجه مربیان و صالحین ماهر و اندیشمندان…
*** 6-اکنون برطبق همان روال معمول و مورد اجرای در اعصار و قرون گذشته بار دیگر تاریخ تکرار و اینبار قرعهء فال به نام این منادی اصابت و رسالت اعلام قیام معنویت و ندای صلح و محبت جهانی به عهدهام محول و در نتیجه تاریخ 26/7/1985 در مجمعی با حضور عدهء کثیری از افراد و شخصیتهای ملل مختلف جهان با توضیح و تصریح بر این که وقوع این واقعهء عظیم عصر کنونی مطابق با ضرورات و اقتضاء زمان جمیع ابناء بشر را شامل است به شرح خطابهء خود بطور علنی اعلام و عموم را به صفات و خصایل و خصایص انسانی و تنبّه و ایمان و گرایش به طریق معنویت و عطوفت و برخورداری بالاستحقاق از مواهب و نعم الهی و هماهنگی و تشریک مساعی و جهاد عمومی در راه ایجاد و برقراری صلح و محبت و روابطی مطلوب بین فرد و جوامع بشری که هدف و اساس رسالت و تعلیمات مبعوثین الهی و مورد آرزوی پیشوایان و مربیان خیرخواه جهان بشریت نیز بوده است دعوت و ضرورت جلب توجه و وقو همگان را تصریح نمودهام.
***
15-آنچه لازم به تذکر و تشریح و اشارات اختصاری است مسطور و علاوه میشود که این منادی آمادهء پاسخگویی به هرگونه سؤال معنوی و حیات و اساس خلقت و نیز تعلیم و ارائهء طرق خوشبختی و سعادت و سلامتی و طول عمر و وقوف همگان به واقعیتهای بدیع میباشد.
16-تکثیر و توزیع این پیام و خطاب اعلام علنی قیام ضروری و از وظایف هر فردی از جوامع بشری است.
*** ** 2-حسین میر مبینی:جامعه،نظام حکومتی و عرفان،سازمان مهتاب،1364
این کتاب اقدامی در جهت زدودن گرد و غبار جهالت اندود تاریخ قرون اخیر ایران است.بدین لحاظ اگر جهات ادبی ملحوظ نظر قرار نگرفت،اما سعی صادقانهای است و امید است که به تعبیر«سخن کز دل برآید لاجرم بر دل نشیند»لغزشهای لفظی را خوانندگان گرامی با سعهء صدر و تعمق در معانی ندیده انگارند.
بههرحال قصد از نوشتن این کتاب تلاشی بود در جهت تذکر و یادآوری فرهنگ عرفانی ایران،تا مگر بدین وسیله موجباتی برای آگاهی و انتخاب روش صحیح برای هموطنان من باشد و در سایهء چنین برنامهء عظیمی آنرا بعنوان هدف و برنامهء مشترک عمومی قرار داده تا مجددا تحت یک پرچم تشکل یافد(ص.ب.)
*** عرفان بینش خاص خودش را دارد.بنابراین افراد در حکومت عرفانی برمبنای روشهای خطی*انتخاب و یا انتصاب نخواهد شد،اصل گزینش افراد در عرفان بر بعثت و شکوفایی است.بنابراین افراد به دست شاه یا نخستوزیر و یا مردم انتخاب نخواهند شد.
همهء حکومتهای فعلی در جهان از فلسفههای تخیلی متأثر شدهاند بنابراین همهء آنها برمبنای فکری و خطی عمل میکنند.
عرفان همان حقیقتی است که در بیش از 4 هزار سال پیش بصورت آیین میترائیسم اساس و قوام این ملت را پیریزی کرده است.عرفان همان رسالتی است که زرتشت داشت،رسالتی که ایرانی را موحد کرد و ملت را تحت نام کشور ایران یکپارچه ساخت. (*)نظام هستی براساس سیستم میباشد درحالیکه افکار انسان برمبنای خطی است که شرح آن در فصل دوم و چهارم بتفصیل داده شده است.
عرفان همان مکتبی است که حقیقت اسلام را به جهان عرضه داشت.مکتبی که بزرگترین شخصیتهای اسلامی ایران را در زمان خودش به جامعهء بشریت اهدا کرد. عرفان فرهنگ این کشور و نیروی باطنی آن است که حتی قوم وحشی مغول در مقابل آن ناگزیر به تسلیم شد.عرفان مکتبی است که ایران را از پراکندگی فکری و اجتماعی در ابتدای دورهء صفویه نجات داد.پراکندگیای که میرفت تا ایران را بین حکومت مغولی و عثمانی و ازبکی تقسیم کند(ص 16).
ضحاک تربیت شدهء شیطان و سمبل کسی است که با ظلم و تعدی به قدرت میرسد،ضحاک فرد نیست بلکه دستگاه فکری و خطی است که با در اختیار گرفتن عوامل قدرت و دستگاههای تبلیغاتی(مار)فکر و مغز مردم خصوصا جوانان را میخورد و درواقع افکار مردم خوراک عوامل قدرت او میشوند.ضحاک هزار سال و یک روز کم حکومت کرده است و آن بیانگر این حقیقت است که ضحاک فرد نیست بلکه ضحاک سمبل طرز تفکر بخصوصی است که از نادانی جامعه بهره میگیرد…
*** شاه مظهر ولایت مطلقه است که اساس اعتقادات ما را از 4 هزار سال پیش تا به حال تشکیل داده.شاه بیانگر آن شخصیت بتمام معنی است که در وجود علی ابن ابی طالب بکمال تجلی کرده از این روست که از ایشان به شاه ولایت و شاه مردان عالم یاد میشود،*و لذا اگر به مفاهیم باستاین که فرضا در شاهنامهء فردوسی از آنها یاد شده رجعت نماییم همین تعبیرات را در آنها خواهیم یافت و اصولا شاهنامه رسالهء تعلیماتی استکه ملتی چون ملت ایران را برپا داشته و پشتوانهء حقیقی آن بوده است و به همین خاطر بوده که شخصی چون حکیم ابو القاسم فردوسی را برآن داشته که دوستار و عاشق وجودی چون علی ابن ابی طالب باشد.(ص 34).
حکومت عرفانی حکومت پادشاهی است منتهای مراتب نه پادشاهی به معیارهای استبدادی و یا مشروطه بلکه پادشاهی براساس معیارهای حقیقی و نظامگرا و «سیستماتیک».مسؤولین و یا پادشاه انتخاب یا انتصاب نخواهند شد بلکه گزینش افراد برمبنای بعثت و شکوفایی است،انتخاب و انتصاب بههرنحو و توجیهی در حکومت (*)اکثر عرفانی ایرانی با کلمهء شاه ملقب شدهاند مثل شاه نعمت الله ولی،شاه قاسم فیض بخش،نور علیشاه اصفهانی، عین علیشاه،مجذوب علیشاه،عاشقعلی شاه و شاه مقصود.اگر ایرانیها براحتی اسلام و مکتب شیعه را پذیرفتند،تنها به دلیل آن بود که مفاهیم حقیقی اسلام در مکتب شیعه با تعلیمات زرتشتی و فرهنگ باستانی ما هماهنگی داشت، بنابراین بدون تعصب بر ماست که با دقت بیشتری به آن بنگریم.
عرفانی و اسلامی قابل قبول نیست،چرا که افراد عامی قادربهدرک شخصیتهای علمی و فرهنگی نیستند و درعینحال خواص نیز عقاید فردی و شخصی خود را در نظر میگیرند ازاینرو انتخاب در اساس حقیقت ادیان مردود است…(ص 41).
انتخاب در لغت به معنی جدا کردن نخبهترین میباشد.لازمهء انتخاب تشخیص است و از آن جایی که عموم مردم با معیارهای حقیقی آشنایی ندارند فاقد صلاحیت انتخاب کردن میباشند ازآنرو عمل انتخاب در مناطق فردی یا اجتماعی کاری نابخردانه است چرا که برای انتخاب باید خود فرد نخبه باشد تا بتواند نخبهء دیگری مثل خودش را تشخیص بدهد و اصولا انسان به فرد بالاتر از خودش به هیچ وجه احاطه ندارد. ازآنرو حق انتخاب ندارد.زیرا کسی را که به او آگاهی نداریم چگونه میتوانیم نخبه بودنش را تشخیص دهیم(ص 42).
*** در شب عاشورا(تاسوعا)امام حسین برای مردمی که ندانسته به دورشان جمع شده بودند صحبت میکنند و قصد و هدفشان را برای مردم بیان میکنند و برای آنکه مردم مجبور نباشند و یا آنکه از روی همدیگر خجالت نکشند،قبل از شروع بیاناتشان دستور میدهند تا شمعها و چراغها را خاموش کنند تا مردم بواسطهء رویدربایستی مجبور نباشند پیش امام باقی بمانند.ازآنرو بود که پس از آن،همه مردم با استفاده از تاریکی شب امام را رها کردند،مگر بعضی از خانواده و بستگان و برخی از یاران وفادارشان…(ص 46)
*** 3-اصل امامت:امامت به معنی رهبری و هدایت است.اصل امامت نیز مانند نبوت گرفتار تفکرات قشری گردیده و به تاریخ ائمه محدود شده است.در صورتی که اصل امامت شامل زمان و مکان نمیشود بلکه حقیقت هستی بر آن استوار است.هیچ شیء و یا پدیدهای بدون امامت و رهبری نمیتواند برقرار باشد.مثلا برای یک تلویزیون رهبری است که در علم تلویزیون وجود دارد و ازآنرو که سازنده یا مخترع تلویزیون صاحب آن علم است رهبری تلویزیون در علم سازندهء آن محدود میشود.(اگر تلویزیونی خراب شد براساس علم سازنده آنرا بازسازی میکنند)برای یک درخت نیز همینطور است. رهبری و هدایت درخت در علمی است که هستی مطلق(سازنده)در وجود یک بذر نهاده و ازآنروست که همهء خصوصیات ظاهری و باطنی یک درخت بتمامی در نهاد یک بذر وجود دارد.اصل امامت در وجود اشیاء و پدیدهها مخفی و پنهان است و ظاهرا انسان آن را درک نمیکند ازآنروست که در فرهنگ تشیع و عرفان امام غایب است…(ص 15-114).
*** یکی از عجایب ادیان در اسلام یعنی در قرآن میباشد کتابی که معجزهء حضرت محمد است،هریک از کلمات و تعبیرات قرآن حاوی معانی بیشماری در مناطق و مراتب هستی است ازآنرو گفتهاند که قرآن هفتاد بطن دارد بطور مثال هریک از حروف عربی که از ریشهء زبانهای سامی و یا زبان شجرهء ابراهیم است دارای شمارهء خاصی است که به ابجد معروف میباشد.عدل در جدول ابجد 104 است که مجموع عددی آن 5 میشود.5 در خط و زبان عربی جدید شکل دایره را دارد که اگر بخواهیم عدل را(104)با صفرش ترسیم کنیم بیان از تجلی سیستم و نظام میکند…
خط عربی جدید خطی است که پس از اسلام ترویج یافته و و اول بار علی بن ابی طالب آنرا کشف نموده است.خط عربی جدید و شمارههای آن از اشکال حقیقی عالم ملهم شده ازآنرو کلمات عربی ظاهرا نیز واجد حالت خاص هستند،برای مطالعهء بیشتر میتوان به کتاب الرسائل اثر عارف بزرگوار عصر حاضر مولانا شاه مقصود صادق عنقا مراجعه نمایید.
خود عدد 14 در فرهنگ عرفانی اسلامی شیعهء جعفری واجد معانی عمیقی است که در شکل(104)(عدل)حاوی مفاهیم کلیهء اصول پنجگانهء دین مقدس اسلام میباشد (ص 120).
*** حضرت عیسی در انجیل میفرماید خداوند در دلهای شکسته است و لذا اگر دل را که بصورت 5 نوشته میشود در شکل شکسته نماییم بصورت(؟؟؟)در میآید که کلمهء الله بخوبی در آن مشهود است.
بنابراین 5 که از همه جهت به قلب شبیه است به شکل(هـ)که یکی از اشکال حروف زبان عربی است نیز اشاره دارد.(هـ)پنجمین حرف از حروف ابجد است که شمارهء آن نیز 5 است.(هـ)نیز ظاهرا به قلب و مرکزیت سیستم اشاره دارد اما(هـ)در اصطلاح اهل معرفت به هو اشاره میکند و هو همان هویت حقیقت و ذات انسان است که جز خدا تعریفی ندارد و آن در قلب است…
شکل آرم مکتب عرفانی اویسی نیز از قلب شکسته ملهم شده و اول بار توسط مولانا میر قطب الدین محمد عنقا عرضه گردیده است و شکل آن بدین صورت است.آرم مکتب حاکی از چهار الله و چهار علی و چهار الم میباشد که از برش عرضی یک(5)قلب حاصل شده است.معانی بسیار عمیق دیگری نیز به آن هست که میتوان آن را در آثار عرفانی و فرهنگی این مکتب جستجو نمود(ص 121).
(به تصویر صفحه مراجعه شود) *** خدا در زبان فارسی قدیم یعنی زبان اوستا«اهورا»نام دارد و در زبان عربی یعنی زبان قرآن«الله»نامیده میشود.خدا در زبان عبری یعنی زبان تورات و انجیل«یهوه» نام دارد و در آثار بودایی«کریشنا»گفته میشود.خدا در زبان انگلیسی«گاد»تلفظ میشود و در زبان فرانسه«دییو»و در اسپانیایی«دییوس»و در آلمانی به«گت»از آن یاد میشود.خدا در زبان ریاضیات«بینهایت»نامیده میشود و در فیزیک «حرکت»و در بیولوژی«حیات»نام دارد.خدا در زبان فیزیک هستهای به«انرژی» اطلاق میگردد و در نجوم به«منظومهء کهکشانی عالم»و در هندسه«دایره»نام دارد. دایرهای به مرکزیت انسان و به شعاع لایتناهی.خدا در علم مدیریت جدید،سیستم نام دارد،سیستمی که بیانگر مطلقیت نظام هستی است.*
*** ** 3.علی محمد کاوه:میراثهائی در پس غبار،دفتر یکم:آفرینندگان اعداد و حروف،طهران 1366،ناشر:مؤلف
نگارنده نویسنده نیست و سابقه در امر تدوین و تتبع ندارد.ولی در چند سالی که گذشت راغب شد تا دربارهء چگونگی تشکیل صور ارقام اطلاعاتی بدست آورد…(ص 5)
دیر زمانی نپایید که چگونگی ارتباط بین علائم هجائی خط میخی پارسی با علائم (*)علم مدیریت سیستمها مفاهیم علمی پدیدههای حقیقی را ملاک کار خود قرار میدهد ازاینرو دانش مدیریت جدید که تا حد نظام علمی ارتباط و کنترل Cybernehes پیشرفت نموده معتقد است که:«علوم مختلف به هم مربوط و حتی متداخل است و امکان وحدت بخشیدن به آنها وجود دارد.»«مأخوذ از گفتههای آقای دکتر نوبرت وینز از کتاب مدیریت و آنالیز سیستمها نوشتهء آقای جمشید قراچه ذاغی»(ص 128).
عددی دستگاههای شمارنویسی خطی بدست آمد و چراغ تابناک جدیدی بر فضای تیرهء تحقیقات پرتو افکند و با این اکتشاف،شاه کلیدی که برای گشودن دریچهء اسرار و معضلات موارد پژوهش-ضروری مینمود،پدید آمد،چون بر آن پایه-و در مدتی کوتاه- نگارنده توانست به دانستنیهای زیر دسترسی پیدا کند،مفاهیمی که متضاد هستند نسبت به آنچه بر کتب فرهنگی جهان سایه افکنده و پاسخگو هستند نسبت به قسمتی از مجهولات کنونی در ادراکات جهانی:
-مفاهیم علائم عددی.
-چگونگی تشکیل و تحولات بعدی دستگاههای شمارنویسی خطی و مبدأ پیدایش آنها.
-اصلاح و تکمیل نظریه«عدد پایهها».
-چگونگی تشکیل علائم حرفی در خطوط الفبایی و مبدأ پیدایش آنها.
-مفاهیم علائم هجایی خط میخی پارسی و ارتباط آنها با علائم خطوط حرفی.
-مسیر تکاملی علائم حرفی خطوط الفبایی در ارتباط با علائم هجایی خط میخی پارسی.
-مفاهیم عدد واژههای هند و اروپایی و چگونگی تشکیل آنها.
-چگونگی پیدایش اسامی حروف.
-چگونگی پیدایش و مسیر تکاملی حروف عددی.(ص 6)
*** شادروان مخبر السلطنه هدایت در کتاب خاطرات و خطرات مینویسد:«پس از مطالعهء عمیق د رخط میخی و شاهنامه آنچه بر من معلوم شد و کبری و صغری را موافق دیدم در گزارش نگاشتم و بطبع رساندم.شنیدم گفته شد اگر این حرفها صحیح است چرا فرنگیها نگفتهاند.شرحی به مرآت وزیر فرهنگ نوشتم که از متخصصین را حاضر نمایید من هم حضور بهم میرسانم در صغری و کبری بحث کنیم،جواب نرسید.در ملاقات گفتم رفیق چرا جواب مرا ندادی؟گفت آقایان خبیر گفتند این حرفها غلط است گفتم چه ضرر داشت بحث میکردیم یا مجاب میشدم یا مجاب میکردم میزان تشخیص صحیح و سقیم منطق است.مطلب این نیست که چرا فرنگیها نگفتهاند بلکه چرا من گفتهام…(ص 7).
*** سهم چینیها در پیشرفت علم خیلی محدود است و در حقیقت آنچه که داشتهاند،
نتیجهء تلقین خارجیها بوده و به همین جهت،تمدن قدیم چین-از نظر جستجوی علمی- چندان جالب نیست…(ص 23)
*** چنین پیداست که رؤسای مکاتب دین نصاری-با همیاری وسیع گروهی از مستشرقین و تعلیم دیدگان مؤمن به آن مکاتب و با بهرهگیری از امکانات مالی و تبلیغاتی گستردهای که در اختیار دارند-این حفاظت را به منظور حفظ و صیانت عقاید خود انجام میدهند و متأسفانه تاکنون این نظریه-و یا نظریات مشابه دیگر که به یک نتیجه منتهی میشوند-بر فرهنگ و کتب علمی جهان سایه افکنده و با قدرت هرچه بیشتر از آشکار شدن حقایق جلوگیری مینمایند و در این جریانات انحرافی و تجاوز آشکار،حقوق ملت ایران بیش از سایر اقوام و ملل مورد تطاول قرار گرفته و پایمال میگردد.جریاناتی چند سبب گردید تا از آن همه تقلیب که در مورد تاریخ و فرهنگ مردمان این سرزمین بعمل آمده،این راقم از دو مورد آن آگاهی یابد.
مورد یکم-دریافتم که سلاطین کیانی دارای گونهای سالشماری و نجوم بودهاند که بدان وسیله دوران سلطنت شاهان و سالهای مهم وقایع تاریخی را ثبت و نگهداری میکردند.سلاطین کیانی سالشماری و نجوم ملت خود را-مانند ساید مبانی فرهنگی مردمان ایران زمین-در بابل اشاعه دادند…
مورد دوم-توجه یافتن بر اهمیت و عظمت خط حرفی نقش رستم است…(ص 40-39)
*** -کیانیان سبب شدهاند تا خط حرفی نقش رستم-که مربوط به استانهای شرقی ایران بوده-در سراسر ایران و سایر کشورهای همجوار انتشار یابد،مع هذا علائم حرفی آن کتیبه نشان میدهند که این خط از زمان تشکیل تا ابتدای تأسیس سلسلهء هخامنشی- بدون هیچگونه تحول و تغییرات بنیادی ثابت مانده است.*(ص 51)
*** (*)میگویند که سرگرد راولینسن در ترجمهء نخستین خود آن را چنین خوانده«بعلاوه به خط آریایی بود»و نشر داده بود لیکن او را تحت فشار قرار دادند،شش ماه بعد ترجمهء دیگری منتشر کرد و نوشت در خواندن این قسمت دچار اشتباه شده بودم!بنابراین ترجمههای نخست راولینسن با ترجمهای که شش ماه بعد نشر داد اختلافهایی دارد و همین اختلاف موجب گفتگوهای بسیار است تا آنجا که خاورشناس روسی میگوید از میان متنهای بسیاری که از این کتیبه ترجمه شده هیچ یک باهم سازگار نیست و نمیتوان گفت کدام یک صحیح است(کتاب سهم ایرانیان در پیدایش و آفرینش خط در جهان صفحه 248).
قرائنی در دست است مبنی بر اینکه مراکزی خاص-پس از سدهها تلاش و کوشش و پرداخت هزینههای گزاف-موفق شدهاند تا قسمتهایی از وقایع تاریخی جهان را برطبق نظریات خاص خود تحریف کنند و نتیجهء مجاهدات پیگیر آنان-نسبت به چگونگی پیدایش و انتشار خطوط حرفی-ارائهء یک سلسله نظریات مجعول است که با دقت تمام بهم بافته شده و در مقالت فوق،گزیدهء آنها را-بصورتی مدون و یکپارچه-می توان یافت(ص 71).
*** واقعیت آن است که پایه و اساس بسیاری از انحرافات تاریخی در زمان بطالسهء مصر گذارده شده و با اطمینان میتوان گفت که آنان استاد و پیش کسوت دروغپردازان کنونی بودهاند(ص 74).
*** در زبان پارسی حرف دال به«ت»و واو به«پ»یا«ب»تبدیل شده و واژهء دیپورستان به تیپورستان و سپس به تبرستان تبدیل یافته.براساس سنگنوشتههایی که در دست است ایرانیان به خط میخی پارسی«دیپی»میگفتهاند و این واژه انتساب خط را به مردمان تبرستان میرساند که باقومس یا کومس در یک منطقه از سرزمین ایران قرار دارند.
از نوشتهء هرودوت چنین برمیآید که به نخستین خط حرفی جهان-که همان خط حرفی نقش رستم بوده-خد کدمسی یا کومسی میگفتهاند که این واژهای اصیل است که با امانت و درستی نقل شده(ص 76).
*** چگونگی پیدایش خط،و قومی که آنرا ابداع کرده یکی از موارد پر اهمیت دیگری بوده که مورد توجه مقامات صهیونیستی و دربار واتیکان قرار گرفته است چون پیدایش کتابت بمنزلهء جهش بزرگی در ایجاد فرهنگ بشری محسوب میشود و ضروری دانستهاند تا این پدیدهء تاریخی را به قوم یهود نسبت دهند بدین جهت جریانات حقیقی را از جادهء واقعیت به بیراهه کشانیده و سپس نظریات عجیبی ارائه دادهاند که اکثر آنها به زهرخند یا شوخی تلخ بیشتر شباهت دارند تا بیان یک واقعیت تاریخی و در حقیقت آنها شرنگی هستند که به کام ملتی بخواب رفته و از همه جا بیخبر فرو ریختهاند مثلا آقای هد B.Head مینویسد:«قدر مسلم این است که وجود حروف یونانی و علامات در روی سکلههای«دریک»امکان اینکه این سکهها قبل از فتوحات مقدونیها ضرب شده باشد از میان میبرد(ص 6-85).
*** آنچه در این دفتر آمده بمثابهء بشارتی است بر وجود معدنی سرشار از مواد گرانبها و غنی که تنها مدخل آن به رؤیت راقم رسیده.چنین مینماید که قسمت عمدهای از افتخارات فرهنگی و ثروت ملی ما در این مکان در دل خاک نهفته باشد،آنچنان افتخاراتی که معاندان را بر آن داشته تا-با ترفندهای گوناگون-مردمان این سرزمین را از وجود چنین گنجینهء با ارزشی بیخبر نگهدارند.
اکنون از هستی چنین میراث پر ارزشی اطلاع حاصل شده و راه رسیدان بدان نیز بدست آمده ولی چنانچه از آن حراست و نگهداری نشود-در آیندهای نه چندان دور-راه گشوده شده مسدود و جای پای بدست آمده نابود میگردد(ص 20-119).
*** …در دفتر دوم تعدادی از گاهشمارها مورد مداقه و شناسایی قرار میگیرند که گاهشمارهای ویژهء ایران بشرح زیر هستند:
-سال انتقال پایتخت کیانیان از مازندران به خوارزم.
-سال بنای شهر بلخ(مرکز ظهور آشو زرتشت)
-تاریخ طوفان(سال باز آمدن سیاوش از زابلستان به بلخ)
-سال ایمان آوردن و یشتاسب به آشو زرتشت.
-سال شهادت آشو زرتشت(سالشمار این تاریخ-که به نام تاریخ آدم خوانده شده-هم اکنون مورد بهرهگیری قوم یهود است).
-سال واقعی تولد مهر.
-سال واقعی تولد مانی.
-سال واقعی تاجگذاری اردشیر بابکان و ویژگی آن.*
*** ** (*)از بخشنامهء مؤلف محترم،همراه کتاب.
4.رستم امروز:
Rostam Parwin:The New Religion and its Credo,A New Philosophy of Life and Civilization,2nd ed.(Revised and enlarged),Published by the New Religion Foundation and the New Religion Trust,United States,1987.*
1 دیماه 1364
به نام دادار یکتا و کردگار بیهمتا
در نامهء آسمانی اوستا و دیگر نامههای آسمانی گفته شده است که در روز پسین از تخم و دودمان اشوان پیشین سوشیانس آزاده یا پیغمبر(آخر الزمان)پدیدار شده و به فرمان ایزدی مردم ایران را که چندی در پیچوخم راهجویی افتاده بودهاند دوباره به شاهراه راستی و درستی رهنمایی خواهد کرد.امروز خداوند بزرگوار را ستایش و نیایش و شکرگزاری سزاوار است که سوشیانس را برای رهنمایی ایرانیان و جویانیان پدیدار نموده تا همه زندگانی تازه از سر گیرند…
دین امروز برای مردم امروز است و مردم امروز برای پیروی از دین امروز و رهروی در راهها و روشهای دین امروز.دین امروز برای مردم امروز دارای پیامهای مینوی و نوشتهء آسمانی همراه این نامه میباشد.دین امروز برای مردم امروز و همچنین پیامهای مینوی و نوشتهء آسمانی آن دارای گرایشها و خواستارهایی میباشند تا همه مردم جهان به یگانگی بگرایند/کمک کار همدیگر گردند/از جداییگری و بیگانهگرایی و بیگانه آزاری دست بردارند/و تا همهء مردم جهان به زندگانی بهتر دست یابند…ازاینرو خوب است ایرانیان نیز برای استوار کردن این گرایشها و خواستارهای دین امروز برای مردم امروز کوشش نمایند تا ازاینرو به بزرگواری و سرافرازی و بهبودی روزگار خود و روزگار مردم جهان بیفزایند.این است گزیدهای از پیامهای دین امروز برای مردم امروز.
رستم امروز
*** **
پرداخت
دوست و همکار فاضلم آقای منوچهر کاشف یادآور شدند که«پرداخت»بمعنی editing را سابقا آقای کرامت رعنا حسینی دانشمند کوشا نیز در نظر داشته و پیشنهاد کردهاند.
(*)کتاب به انگلیسی است ولی ورقهای توضیح به فارسی به امضای مؤلف محترم همراه دارد.ولی نام مؤلف در صفحهء عنوان کتاب رستم پروین ذکر شده.

