امیرخسرو، فیضی و جغرافیای ادب فارسی‌نویسان هند

نویسندگان* فارسی هند، خواه ایرانی و خواه هندی يا اهل آسیای میانه، فضای ادبی خود را در گذر زمان با ترسیم نقشۀ جغرافیایی و گاهی کیهان‌نگاری زبان فارسی مجسم می‌کردند، به این منظور که در لحظات گوناگون مشخصی از تاریخ جایگاه شایسته‌‌ای را برای ادبیاتشان در میان جهان اثبات کرده باشند. ظاهراً روند عضویت هند در جهان فارسی‌زبان با امیرخسرو دهلوی (651-725ق/1253-1325م) آغاز شده است. امیرخسرو همان‌قدر که مشتاق بود هند را به جهان بزرگ اسلامی ملحق کند، مشغول ساختن مجموعه‌ای از ادب هندی-فارسی بود و می‌کوشید آن را به پای حاصل کار استادان گذشته برساند. همان‌گونه که در زمینۀ گسترده‌تر تاریخ هند و اسلام، ”تصور مسلمانان از جایگاه خود در جنوب آسیا رفته‌رفته دگرگون شد، در پرتو توسعۀ سیاسی‌- فرهنگی نیز درک مسلمانان از هویتشان تغییر کرد.“[1] همچنین، فارسی‌نویسان هند به درکی کاملاً متمایز از هویت خود در این جهان فارسی‌زبان دست یافتند. علاوه بر ثبت فضای ادبی تازه، استفاده از استعارۀ عرفانى غربت و جلای زادبوم نقش مهمی در ساختن این فرهنگ ادبی و تاریخ آن داشت. این استعاره‌ها معمولاً در سیره‌های صوفیان و تذكره‌ها نقش بسته‌اند، اما غالباً در اشعار شخصی و مقدمه‌های دواوین و متونی از دیگر گونه‌های ادبی هم دیده می‌شوند. نویسندگان فارسی هند بیشترین آثار خود را در عهد گورکانی نوشتند و در اين دوران بود كه گفت‌وگو بر سر حدود جهان فارسی‌زبان فعالانه بالا گرفته بود. یکی از مشخصات برجستۀ این دوره آگاهی و توجه به گذشتۀ ادبی و توالی‌های آن بود که بررسی تغییر جغرافیای هند و فارسی را در بازۀ زمانی طولانی‌ای ممکن می‌کرد.

نخستین تلاش‌ برای ترسیم نقشۀ زبان‌شناختی جهان فارسی‌زبان هند در عهد غزنویان صورت گرفت؛ در شرایطی که زبان و فرهنگ ادبی فارسی در شبه‌قاره تازه بود. مسعود سعد سلمان (1046-1121م)، شاعر دربار، درحالى كه به ستايش حامی‌ خود مي‌پردازد، فضاى ادبى فارسى را با اصطلاحاتی دوگانه مجسم مي‌كند:

هزار قصر چو ایران بنا کنی در هند

هزار شاه چو کسری بگیری از اعقاب[2]

یکی دو قرن بعد، امیرخسرو در یکی از بحث‌های پراکنده‌اش دربارۀ وضعیت زبان‌ها اظهار می‌کند که فارسی هند مشابه فارسی ماوراءالنهر، اما به کل متفاوت با جاهای دیگر از جمله خراسان است[3] و ادامه می‌دهد که ”گفتار پارسی در هندوستان از کنار ساحل سند تا دهانۀ درياى محيط یک زبان است . . . و این پارسی ما پارسی دری است. زبان هندوی هر صد كروه هر گروهى را اصطلاحى دیگرست. اما پارسی در این چهارهزار و اند فرسنگ یکى است.“[4] امیرخسرو همچنین خود را با مسعود سعد مقایسه می‌کند، از این رو که هر دو چندین دیوان شعر سروده بودند، هرچند گفته مي‌شود که دیوان‌های مسعود سعد به سه زبان بود، حال آنکه امیرخسرو در آن وقت سه مجموعۀ شعر فارسی داشت.[5] از این الگوی زبان‌شناختی که امیرخسرو برای زبان فارسی بنا کرد، می‌توان وجود حوزه‌های ادبی چندگانه‌ای را تصور کرد که از طريق شبکۀ‌ گسترده‌ای از اهل قلم، دانشمندان و کتب عمیقاً به هم پیوند خورده بودند. امیرخسرو استادان قدیم شعر فارسی را درسرزمین‌های مرکزی ایران می‌ستاید، اما بينش هندی‌اش به فرهنگ ادبی فارسی از اعتماد به نفسی حکایت می‌کند که پس از او دیگر در شبه‌قاره به چشم نمي‌خورد. قول مشهور او دربارۀ هندی بودنش که

ترک هندوستانی‌ام هندوی گویم جواب

شکر مصری ندارم کز عرب گویم سخن[6]

هرچند از سنت ادبی متفاوتی سرچشمه گرفته که دارای منشأ خاصی با سنن فرهنگی گوناگون است، نشان‌دهندۀ آگاهی وی از جهانی با فرهنگی‌ به هم پیوسته و روحى جها‌ن‌شمول نیز هست. امیرخسرو سخت می‌کوشد تفاوت خراسان و هندوستان را در شعرش نشان دهد و در اين مقايسه، تصویر سرزمین مادری‌اش همیشه بهتر است. با این همه، نهایتاً تمایل دارد تفاوت‌های این دو قلمرو فرهنگی را از میان برداشته و وسعت جغرافیایی يكپارچه‌اى با حوزه‌های متفاوت تصویر کند؛ چیزی که امروز جهان فارسی‌زبان می‌خوانیم.

موضوع قلمرو ادبی و جغرافیایی زبان فارسی یک‌بار دیگر پس از دورۀ تیموری در هند و ایران مطرح شد. در هند، قرن‌های حکومت گورکانیان عصر سیروسفر بود: مردانى که تمشیت مُلک می‌کردند و زنانى که تمشیت منزل و حرم و دانشمندان، شاعران، هنرمندان و صنعتگران، چه در جهان بزرگ اسلام و چه در خود هند، پیوسته در حرکت بودند. به‌ویژه در قرن‌های شانزدهم و هفدهم، شمار زیادی از اهل ادب ایران و آسیای میانه به هند مهاجرت کردند یا موقتاً در آنجا ساکن شدند. با در نظر گرفتن نفوذ عمیق زبان فارسی بر جهان‌وطنی و فرامحلیتی (translocality)، افراد بیشماری متمایل به تجربۀ شخصی چنین وسعت فرهنگی و دامنه‌های مرزی آن بودند.[7] چنین اشخاصی تجربیاتشان را در قالب سبك‌هاي گوناگون ادبی، از تک‌بیت‌ تا سفرنامه‌های مفصل و گاهی هم تذکره، به تحرير درآوردند. از قرن‌ شانزدهم تا هیجدهم، هندیان بیشتر در مناطق فارسی‌زبان هند مسافرت می‌کردند و نه در دیگر نقاط جهان اسلام، ليكن اين آثار معمولاً از فضای محلی فراتر ‌رفته و در جهان بزرگ فارسی‌زبان رواج مى‌يافتند. ”تازه‌گویى“ در زمينۀ شعر دربار گورکانی هواداران بسيارى در عثمانی داشت که شاعران هند فارسی در آنجا مانند فرقه‌اى محل توجه بودند. والتر فلدمن دربارۀ این پدیده در دربار عثمانی می‌نویسد:[8]

تا ابتدای قرن هفدهم، شاعران عثمانی در حين كسب آگاهى از انقلابی در فن شعر بودند که پیامد آثار شاعران فارسی ایرانى، ماوراءالنهرى و هندى‌تبار دربار گورکانی بود . . . در این مرحلۀ ابتدایی، دو شاعر هند فارسی که بیشترین تأثیر را بر عثمانیان داشتند، فیضی (م. ۱۵۹۶م) و عرفی (م. ۱۵۹۰م) بودند. شاعران [عثمانی] هندوستان را با دو شهر دهلی و لاهور به عنوان مهم‌ترین مرکز معاصر شعر بیرون از قلمرو عثمانی می‌شناختند. اشارات مکرر به شهرها و نواحی ایران بزرگ مانند شیراز، کاشان، اصفهان یا شیروان معمولاً به دوره‌های پیشین تا زمانۀ فردوسی برمی‌گشت . . . در حالی که هندوستان با نام‌ بسیاری شعرای معاصر پیوند داشت:

قلم من روم را به لاهور بدل كرد

زينت هند فيضى را به ورطۀ فراموشى سپرد

فى‌الحقيقه به رحمت سايۀ خان روم

ميزان اين آثار دلكش با آثار هندوستان برابر است[9]

بدين‌گونه، آثار ادبی هند می‌توانستند از همۀ سرزمین‌ اصلی ایران بگذرند و در حوزه‌ای دیگر از قلمرو زبان فارسی‌ خوانندگانی با درک زیبایی‌شناسی مشترک بیابند.

روایت‌های چرخش جغرافیایی را در ابعاد خُرد نیز می‌توان غوررسی کرد، آنچنان که گاه يك شعر یا حتی یک بیت محل بحث دربارۀ مرز و مرکز جدید زبان فارسی مي‌شد. صدها بیت از شاعران صفوی و گورکانی‌ــ بدون احتساب شاعران دکن ــ به جذابیت هند، معمولاً در بزرگداشت و گاهی در خوارداشت آن، مى‌پردازند.[10] برای مثال می‌توان از شاعر ایرانی اواخر قرن شانزدهم، میرزاعبدالرزاق رسمی یزدی (رسمی قلندر)، نام برد که مقال حرکت شعر و شهرت روشنگرانه بود. رسمی در قصیده‌ای که برای تقرب به محفل سپهسالار و حامی بزرگ شعرا، عبدالرحیم خان خانان (م. ۱۶۲۷م )، سرود، با افتخار به سخاوت حامیان گورکانی به مثابه عاملى که جریان شعر فارسی را معکوس کرد اشاره می‌کند. پیش‌تر، متون از غرب به شرق می‌آمدند و در آن زمان، شهرت شاعرانی چون عرفی که اصلاً شیرازی ولی ساکن هند بود، از شرق به غرب می‌رفت. او می‌گوید:

ز فیض نام تو فیضی گرفت چون خسرو

به تیغ هندی اقلیم سبعه را یک سر[11]

رسمی مشخصاً دو شاعر هندی‌تبار، امیرخسرو و فیضی، را که محور ادب هند و فارسی شدند فاتحان ”اقالیم سبعه“ می‌نامد که مجازاً به جهان فارسی‌زبان اشاره دارد.

در شعر و نثر فارسی مکرراً به هفت کشور و فرمانروای هفت کشور در معنای حاکم مطلق جهان متمدن برمی‌خوریم. جغرافی‌دانان مسلمان مفهوم هفت کشور را از سنت بطلیموسی برای ”جغرافیای توصیفی و واقعی خود از واحدهای سیاسی و حکومتی“ برگرفته بودند. البته این ایده نهایتاً به مفهوم هفت کشور یا هفت اقلیم در کیهان‌شناسی ایران باستان برمی‌گردد.[12] این تقسیم‌بندی را بهتر از هرکسی، نظامی در هفت‌پیکر به کار برده است. محور اصلی داستان هفت‌پیکر ملاقات شاه ایران با هفت شاهدخت از هفت کشور، به ترتیب در هفت روز هفته و در هفت گنبد با هفت رنگ متمایز و مرتبط با هفت صورت فلکی متفاوت است.[13] در این نما ایران مرکز جهان بود که دیگر كشورها دورش را گرفته بودند، بعضی نزدیک‌تر و بعضی دورتر. اینکه هند در کدام کشور قرار داشت محل بحثى است که بسته به دوره و نوع ادبی منابع به نتایج متفاوتی می‌رسد. البته این منابع همیشه متناسب با افزایش آگاهی‌های جغرافیایی از شبه‌قاره نبوده‌اند. در بسیاری از متون، مفهوم این کشورها معمولاً چیزی بیش از استعاره‌ای ادبی نیست.

         ترجمه و تبدیل این نگاه جغرافیایی به ابزاری برای انتظام حوزۀ زبان فارسی در دانشنامۀ‌ جغرافیایی بلندپروازانه‌ای تجلی یافت که هم فرهنگی جغرافیایی است و هم نوعی تذکره. هفت اقلیم را شاعر مهاجر ایرانی، امین‌احمد رازی (م. پس از۱۵۹۴ م) به سال ۱۵۹۳م در دربار گورکانی به اتمام رساند. مؤلف در این کتاب به بررسى همۀ تاریخ ادب فارسی در هر ناحیه و هر دوره و نیز به زبدۀ زندگینامه و تاریخ اهل عصر خود در چارچوبی جغرافیایی پرداخته است، بی‌آنکه بکوشد اثری جامع تألیف کند. هفت اقلیم در این اثر چنین دسته‌بندی شده‌اند:[14]

۱. یمن، بلاد الزنج، نوبیه، چین

۲. مکه، مدینه، سمانه، هرمز، دکن، احمدنگر، دولت‌آباد، احمد‌آباد، گلكندا، سورت، بنگاله، اودیسا، کوچ

۳. عراق، بغداد، کوفه، نجف، بصره، یزد، فارس، قندهار، غزنین، لاهور، سرهند، هانسی، تهنسر، پانیپت، دهلی، آگره، لؤکنؤ، اوده، کالپي، متهوره، شام، مصر

۴. خراسان، بلخ، هرات، جام، مشهد، نیشاپور، سبزوار، اصفهان، کاشان، قم، ساوه، همدان، ری، طهران، دماوند، استراباد، طبرستان، مازندران، گیلان، قزوین، آذربایجان، تبریز، اردبیل، مراغه

۵. شروان، گنجه، خوارزم، ماوراءالنهر، بخارا، سمرقند، فرغانه

۶. ترکستان، فاراب، یارکند، روس، قسطنطنیه، روم

۷. بلغار، سقلاب، یأجوج، مأجوج

امین رازی که شخصاً در اقلیم سوم حضور داشت، در ذهن خود جهان را از منظر ایرانیان اقلیم چهارم می‌دید. این منظر نمایندۀ ”اعتدال در همه‌ چیز“ بود. در این اثر، پیوند با یک شهر، ناحیه یا حکومت ”تصرف در سلطه بر آن فضا و ایجاد دلبستگی به آن را“ توجیه می‌کند.[15] این رویکرد را در تذکره‌ها و تا حدودی در آثاری ادبی یا غیردینی‌ که با حمایت امپراتوری گورکانی پدید آمدند نیز می‌توان یافت.[16] برای نمونه، ابوالفضل، مورخ گورکانی و برادر فیضی، شرحی علمی از اقاليم در نوشتۀ مردم‌نگارانۀ‌ خود به دست داده است كه هند را به سبب وسعتش در جایگاه چهار کشور نخست قرار مي‌دهد. او سپس به سیاهۀ‌ شهرهای جهان بر اساس کشورهایی می‌پردازد که شهرها در آنها قرار گرفته‌‌اند. در آثاری علمی مانند شاهد صادق نوشتۀ محمدصادق اصفهانی (م. ۱۶۵۰م) دربارۀ جغرافیای اسلام، شعر با اماكن مرتبط شمرده شده است. در این اثر امپراتوری گورکانی که شامل تعدادی از کهن‌ترین نقشه‌های جهان و جداول و سیاهه‌های جغرافیایی است، شهرهای جهان با نظمی الفبایی دسته‌بندی شده‌، کشورهای هر کدام مشخص و از شاعران هر شهر اشعاری را نقل شده است.[17]

هفت اقلیم در اوج اقتدار دربار اکبرشاه گورکانی (ح. 1556-1605م) نوشته شد. وجه تمايز اين اثر نتيجۀ نگاه جهانشمول امين احمد رازى است به دنیا و جایگاه ادب فارسی‌ بعد از ۱۵۹۱م یعنی یک سال پس از آنکه تاریخی جهانی با نام تاریخ اَلفی (تاريخ هزار ) به قصد ایجاد نقطۀ عطف مهمی در تاریخ اسلام نوشته شد. امین رازی در مقدمه‌اش می‌گوید که کارش شش سال به درازا کشیده و نتیجۀ تحصیل احوال ابرار و اخیار است که بنا بر انگيزۀ شخصى و وفور خواهش و اشارۀ‌ بعضی از دوستان، که صنعتی است معمول در تذکره‌نویسی، به آن دست یازیده است.[18] اين اثر سرشار از اشعار و اخبار و حكايات و آثار است که آن را جُنگی ساخته در نوع خود بی‌نظیر. هر فصل کتاب با شرحی مختصر یا مفصل از مراکز اصلی ناحیه آغاز می‌شود. در ادامه، سیاهه‌ای از بزرگان، بیشتر دینی، و شاعران و اشعارشان می‌آید و هر بخش با ذکر تاریخ مفصل خاندان شاهی به پایان می‌رسد. شاعرانى که مناطق گوناگون را معرفى مي‌كنند اتفاقى انتخاب شده‌اند، اما مؤلف همان‌قدر به ایشان توجه کرده است که به علما و شیوخ. امین رازی شهر دهلی را با اصطلاحاتی درخشان توصیف می‌کند و مخصوصاً شکوه عمارت‌ها و باغ‌های آن را می‌ستاید. مفتخرانه می‌نویسد که ”چون دهلى هميشه محیط اوليا و اتقيا بوده، هرآينه هر كه را طومار امتداد عمرش به توقيع اختتام موشح مي‌گردد، در آن خاك پاك دفن كنند.“[19] دهلی را پیش از دورۀ گورکانی ”سرزمین مقدس مسلمانان“ می‌خواندند و گاهی حتی آ نرا مکۀ دوم می‌ناميدند.[20] در نتیجه، عجیب نیست که از میان معدود افرادى که براى معرفى و نمايندگى اين شهر برگزيده شده بودند، نخست ذکر پیر چشتی نظام‌الدین اولیا (م. 1325م) ‌می‌آید و بعد دانشمندان و سپس مریدان شیخ نظام‌الدین، شعراى معروف امیرخسرو دهلوی و اميرحسن دهلوی.

مدخل امیرخسرو در هفت اقلیم بلندترین مدخل شاعران مرتبط با هند و بیشتر بازگویی سیره‌های پیشین است. از این میان، قدیمی‌ترین منبع سیر الاولیا است كه نويسندۀ آن، میرخورد (م. ۱۳۶۹م) رابطۀ‌ صمیمانۀ شاعر را با مرادش، نظام‌الدین اولیا، برجسته کرده است.[21] از اين لحاظ كه تذکره‌های فارسی این دوره شامل اشعار زبان‌های هندی نمى‌شوند، مؤلف هفت اقلیم، امین رازی، اشعار هندی امیرخسرو را نقل نکرده است. بنابراین، در روایت سوگ امیرخسرو در مرگ پیرش شعری را که شاعر ارتجالاً سروده و بعدها مثل سایر شده و رواج یافته قيد نكرده است.[22] مؤلف به وضوح چنان با کلیات امیرخسرو آشنا است که در انتهای مدخل سیاهۀ کاملی از آثارش را تهیه کرده است. چنان که بعدتر خواهد آمد، گزارش‌های زندگینامۀ‌ این چهرۀ اصلی ادب هند فارسی در دو قرن بعد دگرگون شده، با منابع غیرفارسی در هم آمیخته است.

شیخ ابوالفیض، معروف به فیضی، را ملک‌الشعرای امپراتور اکبرشاه گورکانی شناخته‌اند. مدخل او در هفت اقلیم پس از مدخل برادرش، شیخ ابوالفضل، مورخ و دیوانی معروف همان دوره آمده است. هفت اقلیم به دیوان فیضی، داستان نل و دمن، و آثار عربی‌اش اشاره کرده، سپس گزیدۀ مختصری از اشعار فیضی را عرضه می‌کند. همانند امیرخسرو، مؤلف در این مدخل هم آگره و دهلی را به مناسبت موقعيت جغرافیایی‌شان در اقلیم سوم و با تاریخ مشترکشان مرتبط دانسته است، وگرنه همچنان که در شعر رسمی دیدیم، پیوند دیگری بین دو شاعر نیست.

در دورۀ معروف اوج سلطنت گورکانی در قرون شانزدهم و هفدهم، حضور ایرانیان در هند چشمگیر بود كه پيامد حمایت سخاوتمندانۀ‌ دربار گورکانی از اقشار كارآزموده و اهل حرفۀ گوناگون بود. ایرانیان در هند نفوذ قابل توجهی داشتند و متصدی سمت‌های مؤثری در حکومت امپراتوری و حتی حرم بودند و به‌ویژه در زمینۀ فرهنگ و هنر اهمیتشان مسلم می‌نمود. اعتبار ایرانی‌بودن در دربار گورکانی بیشتر ناشی از این بود که ایرانیان گویشوران بومی زبان فارسی و معیار سلامت و سلاست در فرهنگی ادبی‌ بودندکه اسلوب اساسی‌اش شیوۀ شاعرانۀ سخنوری بود. ”ایرانیان عموماً ثقه محسوب می‌شدند و بر تورانیان و مهاجران آسیای مرکزی تقدم داشتند.“[23] این شرايط گاهی با توجه به چشم و همچشمی آشکار سنی و شیعه همزیستی را دشوار می‌کرد. به‌رغم تمایلی فراگیر به ترسیم گستره‌ای جهانشمول برای فارسی‌زبانی در آثاری مانند هفت اقلیم، شاعران هندی دربار گورکانی وقتی خود را اقلیتی در میان جماعتی از گویشوران بومی زبان فارسی‌ می‌یافتند، انزوایی فزاینده را احساس می‌کردند.

از نخستین روزهای ظهور ادب فارسی در شبه‌قاره، هجرت و یاد وطن نقشی ناگزیر در تذکره‌نویسی یافت. نخستین تذکرۀ موجود فارسی، لباب‌الالباب، را محمد عوفی در آغاز قرن سیزدهم میلادی در زمان جلای وطن از آسیای مرکزی و پناهندگی به دربار ناصرالدین قباچه در اوچ نوشت. عوفی کتاب‌ها و یادداشت‌هایش را در گریز از حملۀ‌ مغولان از دست داده بود و اين اثر را بر اساس یادمانده‌هایش نوشت. همچنین، انگیزۀ واله داغستانی (م. ۱۷۵۶م)، در تألیف ریاض‌الشعرا، آخرین تذکره‌‌ای که ایرانیان در هند نوشتند، احساس هجرت و غربت بود. واله ساکن دهلی شده و شاهد سقوط صفویان در قرن هجدهم بود. او در مقدمه‌اش بر ریاض­‌الشعرا می‌نویسد که ”چون خار مهاجرت یاران نکته‌پرور و دوستان سخن‌گستر دلخراش افتاده بود، به خاطر افسرده رسید که در این محفل از ذکر فضلا و شعرا مجمعی آراسته و گل‌های ریاض فیّاض آن چمن‌آرایان بهارستان کمال و چهره‌پردازان نگارستان خیال دسته‌ای پیراسته.“[24] البته، چنان که آثا ر دو نفر از مهم‌ترین شاعران هند گواه است، ضرورتی نداشت که این شاعران هجرت کنند تا رنج غربت را بیازمایند.

فیضی، ملک‌الشعرای دربار اکبرشاه، شخصیتی استثنایی در میان شاعران فارسی‌زبان غیرهندی است که سخن از ايشان گزارشگر وضع ادب دربار گورکاني است.[25] وضعیت یگانه و انزوای او از یک‌سو و رفعت مقام و تقربش به امپراتور از دیگر سو منجر به نوشتن مدخل‌هایی بلند درباره‌اش در آثارى مانند آیین اکبری ابوالفضل و منتخب‌التواریخ بدائونی شد که دو تاریخ اصلی این دوره بودند. در قیاس، مدخل‌های اشخاص دیگر در این کتاب‌ها مختصر و در آن میان فقط قلیلی هندی‌اند. تعجبی ندارد که بر اساس رابطۀ هر کدام از مورخان با شاعران، فیضی در آئین اکبری نخستین از میان ۵۹ شاعر باشد و بی‌دریغ ستوده ‌شود، در حالی که در اثر دوم صدوهفتم است در میان ۱۶۸ شاعر و سلوک فردی‌اش آماج تندترین ناسزاها.[26] فیضی به تصریح وضعیت یگانۀ خود را از این لحاظ در مقدمۀ دیوانش که در آن جغرافیای ادبی را با نوعی مردم‌نگاری فرهنگی در هم آمیخته است، بیان می‌کند:

اشعار من مغزپرور دوستان‌اند، سراسر نغز و سيه‌پوستان هندوستان‌اند، لبالب مغز. در اين ولاء از سواد اعظم هندوستان به سياحى ربع مسكون برآمده‌اند و غربت را بر وطن اختيار كرده. چون غريب‌پرورى و مسافرنوازى شيوۀ بزرگ بزرگواران است، چشم آن دارند كه بر بساط احسان و سباط تحسين بجرعه‌هاى افضال و نواله‌هاى نوال ترزبان و كامياب شوند. سبحان‌الله! كجا پايۀ من هندوستانى با اين همه كج‌مج‌زبانى و كجا اين پهلوانى و پهلوى‌دانى. همانا كه سحر جادوگران هند تواند بود كه به عمل سيميا اشكال و اشباح موهومه را كه در خارج وجود ندارند موجودنما ساخته به نظر مى‌درآرند.[27]

تشویش فیضی از وضعیت منحصر به فردش نهایتاً با اعتماد به نفس او از مهارتش در مقام شاعری درجه یک تسکین می‌یابد. در قصیدۀ بلندی که به حاکم تقدیم کرده است، فهرستی از استادان پیشین شعر فارسی را از فردوسی تا جامی بيان می‌کند و ایشان را می‌ستاید، در حالى كه از شعرای کاسب‌مآب عصر خودش می‌نالد که

تراش‌ کرده خزف‌ریزه‌های خام و بَرو

نهاده قیمت فیروزۀ خراسانی[28]

و هرچند بینوا غریب است، خود را تنها کسی می‌داند که کسوت این استادان را به دوش می‌کشد:

غریب ملک معانی درین رباط منم

ز کاروان سخن با تمام سامانی[29]

منیر لاهوری (م. ١٦٤٤م) ديگر شاعر هندی‌تبار دربار گورکانی بود که در حکومت جهانگیر (1605-1628م) فعالیت می‌کرد. او تعلقی قوی به زادبومش داشت. در واقع، او در تعریف جایگاه متمایز ادب هند فارسی در جهان وسیع‌تر فارسی‌زبان از دیگران فراتر رفته،[30] در رسالۀ‌ کارنامه، اثرى نامتعارف در فن شعر، می‌گوید که ”در این روزگار ارباب سخن تا به چهار صفت موصوف نباشند، اگر همۀ سخنشان آب حیات است آبی ندارد. نخست پیری، . . . ، دوم توانگری، . . . ، سوم بلندآوازگی، . . . ، چهارم نسبت ایران.“[31] متأسفانه او از هیچ‌یک از آن چهار صفت برخوردار نبود و حتی هرچند از بلد لاهور بود، بايد دم از کذب می‌زد و خود را به مرز خراسان منسوب می‌ساخت. در پایان اثرش، از ”پنج روشن‌رای“ نام می‌برد که برخاسته از مُلک هندند، يعنى مسعود سعد سلمان و ابوالفرج رونی از لاهور و امیرخسرو و اميرحسن از دهلی و فیضی از ناگور. بدين‌گونه مير لاهورى است كه نخستین اساس ادبی شعرای هند فارسی را عرضه مي‌كند.[32] در این زمان، تعلق جغرافیایی به نخستین ملاحظۀ شاعرانی چون فیضی و منیر تبدیل می‌شود، در حالی که این شاعران هندی‌ زبان فارسی از اعتماد به نفس امیرخسرو، در آن جهان ادبی یکتاست، برخوردار نبودند.

در آن زمان، تذکره‌نویسان دورۀ صفوی نیز به جغرافیا علاقه‌مند بودند، با اين تفاوت كه از دسته‌بندی دیگری استفاده می‌کردند که بازتاب آن دست‌نوشته‌های اقلیم مرکزی بود که سرزمین اصلی ایران را مرکز ثقل جهان قرار می‌داد و جوامع فارسی‌زبان آسياى مرکزى و جنوبى را حاشیه‌ می‌انگاشت. یکی از قدیمی‌ترین نمونه‌هاى اين آثار تحفۀ سامی از قرن شانزدهم نوشتۀ سام‌میرزا (م.۱۵۶۶م)، برادر شاه‌طهماسب، است. در این اثر،

زادبوم افراد معيار دسته‌بندى و ارتباط فصول جداگانه‌ است. انديشۀ سام‌میرزا در جهت ادغام و یکپارچگی سیاسی بود و نه طرز فکری تمرکزگرایانه. هر نقطه‌اى در قلمرو صفویان مورد توجه شمرده مي‌شد و تصویر واقعی شعر فارسی فقط در کلیتی منسجم از اين مناطق که در آنها شعر سروده شده بود ظاهر مي‌گرديد.[33]

هدف مؤلف ترسیم مشخصات جغرافیایی قلمرو سیاسی صفوی و تأکید بر وجود نظم اجتماعی موجود از طريق فرهنگ منظوم شعر در همۀ‌ سطوح جامعه بود. در حالی که در آثار دورۀ‌ گورکانی، دست کم در میان طبقات فراتر، مسئلۀ اصلى نمایش گستردگی قلمرو زبان فارسی بود. قابل توجه است که سام‌میرزا در بحث خود نمونه‌هایی از اشعار ترکی شاعران صفوی را نيز ذكر كرده است. تمرکز بر سرزمین ایران در تذکرۀ‌ اصلی دیگری که در پایان قرن شانزدهم نوشته شد، يعنى خلاصه‌الاشعار و زبده‌الافکار میرتقی کاشانی (م. پس از ۱۶۰۸م) مشهود است. این اثر مشتمل بر ذكر شعرای کهن فارسی همۀ نواحی است. بحث اصلى بخش چهارم که در دوازده جزء تنظيم شده شاعران معاصر است‌. این جزءها هریک به مراکز مهم ادبی کاشان، اصفهان، قم، ساوه، قزوین، گیلان و مازندران، تبریز و آذربایجان، یزد و کرمان، شیراز، همدان، ری و استرآباد و نیز خراسان تخصیص یافته است.[34]

دربارۀ اكثر شاعران کلاسیک توران و هندوستان در تذکره‌های قرن هجدهم یا کمتر بحث شده یا اساساً ذکرشان نیامده است. اين روند در تذکرۀ آتشکده اثر آذر بیگدلی (م. ۱۷۸۰م) مشهود است و به آن خواهیم پرداخت. در هند قرن هجدهم بينشى هندمحور در واکنش به تفوق پیشین ایرانیان آغاز شد:

افزایش ناگهانی تألیف تذکره . . . با اعتماد به نفسی غيرمترقبه در تعیین خوب و بد ادب فارسی تأکیدى بر دستاوردهای هندیان نيز بود. البته، منقدان و نویسندگان بعدی ایران ندرتاً به اين تحولات التفات داشتند. در تضاد با تذکره‌های متقدم که در آنها جهان زبان فارسی از هند تا دریای خزر گسترده بود، در تذکره‌های صفوی و بعد از صفوی، ایرانیان ایران را جایی به‌طور استثنایی مهم مى‌انگاشتند.[35]

تذکره‌نویسان هند فارسی قرن هجدهم

در احصا و ارزیابی شاعران سرزمین‌هایی با فرهنگ ادبی فارسی‌زبان، مثل تذکره‌های قدیمی‌تر، تعادلی مشخص را حفظ مي‌کردند. اما بسیاری، گويى که درگیر جدلی با رقباى ایرانی‌شان باشند، فقط به شاعران هندی اشاره می‌کردند. مثل اينكه می‌خواستند بگویند که رشد ادب فارسی در هند اگر بیشتر نباشد، دست کم با ایران برابر است.[36]

به نظر می‌رسد نویسندگان هند فارسی سابقۀ‌ ادب فارسی را میراث مشترک همۀ جهان فارسی‌زبان می‌دانستند، اگرچه اين طرز بينش يك‌طرفه بود و خاطرۀ تشریک مساعی غیرایرانیان در ادب فارسی نهایتاً فراموش شد.

نمونۀ امیرخسرو نشان‌دهندۀ استقبال از شاعرى فارسى است که در قرن هجدهم در بیشتر جُنگ‌های شعر جهانی نامش ذکر و در عین حال، به چهره‌‌‌ای مشخص از قلمرو فرهنگ هند فارسی تبدیل شده است. یکی از نخستین زندگینامه‌های مفصل او را می‌توان در عرفات ‌العاشقین نوشتۀ تقی اوحدی (م. ۱۶۲۹م) یافت که در آغاز قرن هفدهم و به سال ۱۶۲۵م تکمیل شد. تقی اوحدی شاعری صفوی است که چند سالی را در دربار گورکانی در هند گذراند. مدخل‌های این اثر که تقریباً سه هزار شاعر را در بر می‌گیرند با نظم الفبایی مرتب شده‌اند.

نقل است كه چنان سينۀ سوزانى داشته از شعلۀ محبت الهى كه هميشه اثر آن از پيراهن وى ظاهر بوده،

لهذا سوز خسروى در افواه مذكور و مشهور شده. اصل اميرخسرو از هزارۀ لاچين است و ولادتش در دهلو و لقب وى امين و نام و تخلص خسرو . . . نقل است كه به طلب شيخ سعدى ارادۀ ايران كرد و شيخ نيز به هند رغبت نموده بود. در ميان دريا به هم رسيده، از صحبت هم مستفيد و مستفيض گرديده‌اند. اشعار فارسى اميرخسرو از يك‌صدهزار بيت افزون است و از دويست‌هزار كمتر، مبنى بر اقسام سخن به زبان هندى دو برابر فارسى شعر گفته . . . در موسيقى نيز تصانيف نفيسه به زبان هندى و فارسى و ملمع مركب از لسانين، كه آن را ريخته گويند، از وى بسيار مروى است. از هرگونه سخنى در ميان كلام او بسيار است و در همۀ اشعار بلند و پست بى‌شمار، پستش اگر چه اندك است، اما بلندش به غايت بلند است. در مغازله اشعار خود را به چهار ديوان تقسيم نموده اول تحفه‌الصغر، دوم وسط‌الحيات، سيوم غره‌الكمال، چهارم بقيه‌النقيه. وى هفتادوچهار سال عمر يافت. در شب جمعه از شهور سنه خمس و عشرين و سبع مايه به سراى جاودانى شتافت. مقبرۀ او در زاويۀ شيخ نظام اولياست در دهلى. به زيارتش رسيده‌ام.[37]

جالب توجه است که در قطعۀ فوق، بر شعر فارسی و شعر هندی امیرخسرو به یک اندازه تأکید شده است.

بیش از یک قرن بعد، در روایت واله‌ داغستانی از زندگی‌ امیرخسرو، چهره‌ای از وی ترسیم می‌شود که صرفاً در قالب آسیای جنوبی مدرن قابل شناخت و بررسی است.

امير شعراست و خسرو بلغا. شرح كمالاتش زياده از آن است كه در اين اوراق گنجايش تحرير داشته باشد. وى مريد حضرت شمس‌الاصفيا شيخ نظام‌الدين اولياست. شيخ را كمال توجه نسبت به اميرخسرو بوده، چنانچه می‌فرموده كه چون حق تعالى از من بپرسد چه آورده‌اى؟ خواهم گفت سوز سينۀ اميرخسرو را آورده‌ام. از يكه‌تازان معركۀ ولايت و پهلوانان عرصۀ هدايت بوده. در جميع فنون هنرمندى و فضايل سرآمد عالم گرديده. تصانيف عاليه در هر فنى به يادگار گذاشته و در نظم و نثر صاحب معجزه بوده است. اعجاز خسروى كه يكى از مصنفات اوست به اين معنى برهانى است قاطع. در فن موسيقى زهرۀ چنگى را در پردۀ خجالت نشانيده. مخترع اقسام فنون موسيقى است. قول و غزل و كار و عمل چند تصنيف كرده، به رنگى وانموده كه خنياگر فلك را هوش از سر برده است چنانچه كه تا حال كه قريب پانصد سال از عهد او گذشته است، مدارٌ عليه قوالان هندوستان اقوال اوست و در فن شاعرى كار به جايى رسانيده كه دست شعراى فلك به دامن جاهش نمى‌رسد. جواب خمسه نظامى گنجوى را كه گفته مشهور است. سه ديوان دارد مسما به تحفه‌الصغر و وسط‌الحيات و غره‌الكمال. الحق بعضى از افكار بلاغت‌آثارش چنان واقع شده كه هر يك با صدهزار بيت برابرى مى‌كند. اصل اميرخسرو از اتراك است. پدرش كه مسما به سيف شمسى بوده با پدر خود از نواحى غزنين به هندوستان آمده. گويا اميرخسرو در صغر سن بوده كه همراه پدر به هند آمده است. بعضى گويند كه والده‌اش حامله بوده و تولد اميرخسرو در دهلى شده و ظاهراً قول اول اصح باشد. هفتادوچهار سال عمر يافته و در سنۀ ٧٢٥ درگذشت. طوطى شكر مقال / ٧٢٥ تاريخ وفات اوست. در پايين پاى شيخ خود مدفون است در شهر دهلى. راقم حروف مكرر به زيارت ايشان فايض گرديده. گويند كه حضرت اميرخسرو با شيخ سعدى شيرازى ملاقات كرده و اين مصرع وى نيز مويد اين قول است: خسرو از خمخانه‌اى مستم كه در شيراز بود.[38]

گرچه به نظر روشن می‌رسد که واله با اثر تقی اوحدی آشنایی داشته است، بر واقعيات بسيارى در اینجا تأکید شده و نیز اشاره به اثر منثور اعجاز خسروی مطلب جديدى است. کلاً این کامل‌ترین روایت از زندگی شاعر است، هرچند خالی از برخی پرسش‌ها دربارۀ محل تولد امیرخسرو و ملاقات او با سعدی نیست. منابع دیگر قرن هجدهم، مانند تذکرۀ‌ فارسی قائم چاندپوری (مخزن‌النكات) و میرتقی میر(نکات‌الشعراء) در احوال شاعران ریخته‌زبان (اردو) نمونه‌هایی از شعر هندوی امیرخسرو به دست می‌دهند. پرسشی که باقی مانده این است كه چرا این واقعیات در قرن هجدهم اهمیت یافتند. تفسير واضح آن طلوع زبان اردو (ریخته) در شمال هند در این زمان است، به اين سبب که نویسندگان و مورخانش می‌خواستند پیوندهایی هر چه قدیمی‌تر با زبانی معتبر و کلاسیک بسازند. اين امر زمينۀ ارتقای امیرخسرو به منظور تصرف جایگاهی نمادین در سنت هند فارسی بود. این شاعران ایرانی غربت‌نشین همچون اوحدی و واله بودند و نه هندیان که در ایجاد تصویر او نقشی اساسى ايفا كردند.

در مقابل، آذر بیگدلی که هند را ندیده بود، برداشت متفاوتی از جایگاه امیرخسرو در ادب فارسی دارد. طرز ذكر آتشکده از اميرخسرو نشان می‌دهد که شعرهای اخیر او در ایران محبوب، اما حقايق بارز‌ زندگی‌اش مبهم و نادقیق مانده بود. مطابق انتظار، تذکرۀ عظیم آذر گرچه مطابق دسته‌بندی‌ سه‌گانۀ ایران، توران و هندوستان سازمان یافته است، تمرکزش شدیداً معطوف به مناطق و شاعران ایران است. آتشكده سرآغاز منسجم حركت شاعران سبک هندی به سوی کسانی است که به مکتب ادبى بازگشت پیوسته بودند. بنابراین، گزیدۀ مختصر شاعران هندی، مجموعاً 17 نفر، در بهترین حالت گویا پیرو منطق خاصی نیست. همچنین، این گزیده از زمینۀ وسيع‌تر تاریخ شعر فارسی جدا شده و براساس معیار اطلاعات واقعی دقیق نیست. گرچه نامعمول نبود که نویسندگان در مدخل‌های تذکره‌ها شروح تحریف‌شدۀ شاعران را نقل کنند، آذر که مخصوصاً به آثار قدیمی‌تری مانند هفت اقلیم دسترسی داشت، عامدانه جانب شاعران توران و هندوستان را فرو گذاشته است. شرح او از زندگی امیرخسرو در نظر بگیرید:

اصل آن جناب از ديار كش تركستان است و اميرمحمود، والد او، در فتنۀ چنگيزخانى به ديار هند رفته و در دهلى به خدمت سلطان‌محمد تغلق‌شاه رسيده و از او نوازشات ديده. آخرى در غزاى كفار شربت شهادت چشيده. بعد از آن، اميرخسرو قائم مقام او شده. نظر به فطرت اصلى تحصيل كمالات صورى و معنوى كرده، آخرالامر بویى از مى عرفان به مشامش رسيده ترك اشغال دنيوى نموده، در خدمت شيخ نظام‌الدين اوليا به سيروسلوك مشغول گرديده. گويند شيخ نظام می‌گفته كه اميد هست كه خدا در روز جزا مرا به سينۀ سوزان اين ترك‌بچه ببخشد. مذكور است كه شيخ سعدى عليه‌الرحمه در همين سياحت هند به شوق ديدن اميرخسرو به دهلى رفته و از صحبت همديگر مستفيض شده و اعتقاد كلى به يكديگر داشته‌اند. گويند خيالات اميرخسرو از خمسه و مثنوى و ديوان قصايد و غزليات از چهارصدهزار بيت بيشتر بوده و فقير قريب يك‌صدهزار بيت او را ديده، آنچه از او منتخب شده در اين سفينه درج شد. وفاتش در شهور سنۀ ٧٢٥ در آنجا و در مقبرۀ شيخ شكرگنج عليه‌الرحمه مدفون است.[39]

برای کسانی که با طراحی شهر دهلی و تاریخ آن آشنا باشند، اشتباهات واقعی عیان است. در اینجا، هدف اشاره به این اشتباهات نیست، بلکه نشان دادن تضاد این اثر با تذکره‌هایی است که پیش‌تر ایرانیان در دربار گورکانی نوشته بودند. در نمونه‌ای دیگر، آذر از دو شاعر دکن یکی را فیضی معرفی می‌کند، منتهی می‌افزاید که مؤلف هفت اقلیم وی را شاعری اهل آگره می‌خواند.[40] واله که دقیق‌تر بود در ذکر فیضی می‌نویسد که فیضی از ناگور، یکی از توابع اجمر، بود و ایرانیان اشتباهاً او را به دکن مربوط می‌دانند.[41]

چنان که از دسته‌بندی‌هایی جغرافیایی‌ که تذکره‌نویسان و نویسندگان متون دیگر در آثار خود به کار گرفته‌اند برمی‌آید، در طول تاريخ هزار سالۀ زبان فارسی، نقشۀ جهان فارسی‌زبان را به طرز معناداری نگاشته و بازنگاشته شده است. این منظر با آنچه هرمانسن و لارنس تشریح کرده‌اند می‌خواند. این دو نویسنده دگرگونی هویت در تذکره‌ها را بر حسب تغییر در تمرکز بر ”جا یا جا‌به‌جا شدن از وطنی خیالی یا واقعی در سرزمین‌های آسیای میانه یا عربی به خانۀ اصلى تازه‌ای در جنوب آسیا“ توجیه می‌کنند.[42] در تطابق با این پیش‌زمینه، فرهنگ ادبی دربار گورکانی را می‌باید در متن بزرگ‌تر تاریخ جوامع فارسی‌زبان مطالعه کرد که در آن، تنش دیالکتیک زیبایی‌شناسی و سیاست سلطه بین ایرانیان و هندیان اگرچه یگانه عامل نیست، عامل اصلی است. در این مقاله، به دو چهرۀ نمادین شعر هند فارسی ، امیرخسرو و فیضی، پرداختم که بخش بزرگی از فرهنگ ادبی گورگانی‌اند. قصدم این بود که فرایندی را تصویر کنم که طی آن، گزارش‌های زندگی این شاعران و از جمله اظهارات خودشان از زندگی‌شان نهایتاً به ترسیم نقشۀ تاریخ ادب فارسی و نهادن اساس شعر آن پیوند خورَد.

قبل ازخاتمه قابل ذكر است كه در چشم‌انداز جوامع مدرن فارسی‌زبان جنوب آسیا، غالب دهلوی (م. ۱۸۶۹م) چهرۀ سوم اين گفت‌وگو محسوب مي‌شود، اما فاصلۀ زمان حيات او با اسلافش مانع از ادخال او در این مطالعه بود.[43] به هر روی، غالب چنان به جغرافیای ادب فارسی آگاه بود که نوشت:

جنونت گر به نفس خود تمام است

ز کاشی تا به کاشان نیم‌گام است[44]

این جستار ترجمۀ نیما جمالی از مقالۀ منتشرنشدۀ*

Amir Khusraw, Fayzi, and the Geogrpahy of Indo-Persian Literature

است که پس از تغییرات تاریخی و فنی  فیروزه پاپن-متین و ویرایش وحید طلوعی به چاپ می‌­رسد

[1] Marcia K. Hermansen and Bruce B. Lawrence, “Indo-Persian Tazkiras as Memorative Communications,” in Beyond Turk and Hindu: Rethinking Religious Identities in Islamicate South Asia, eds. David Gilmartin and Bruce B. Lawrence (New Delhi: India Research Press, 2002), 168.

[2] Sunil Sharma, Persian Poetry at the Indian Frontier: Masʻūd Saʻd Salmān of Lahore (Delhi: Permanent Black, 2000), 13.

[3] دیباچۀدیوان غر‌‌‌‌هالکمال، ویراستۀ وزیر الحسن عابدی (لاهور: نشنال کامیتی، ۱۹۷۵)، 28-29.

[4] دیباچه، 28-29.

[5] دیباچه، 63-64.

[6] دیباچه، ۶۳.

[7] دربارۀ حرکت و جابه‌جایی‌های انسانی این دوره بنگرید به
Rajeev Kinra, “Fresh Words for a Fresh World: Tāza-Gū’ī and the Poetics of Newness in Early Modern Indo-Persian Poetry,” Sikh Formations: Religion, Culture, Theory, 3:2 (2007), 136-137.

در صفحات 134 و 135این اثر همچنین با نگاهی فراجغرافیایی به شاعران دورۀ گورکانی پرداخته شده است. همچنین بنگرید به

Muzaffar Alam and Sanjay Subrahmanyam, Indo-Persian Travels in the Age of

Discoveries (Cambridge: Cambridge University Press, 2007).

[8] Walter Feldman, “Imitatio in Ottoman Poetry: Three Ghazals of the Mid-Seventeenth Century,” The Turkish Studies Association Bulletin, 45-46.

بررسی‌ مفصل اینکه عثمانیان آثار کدام یک از شاعران هند فارسی را می‌خوانده‌اند و در چه زمانی جریان یک طرفۀ خواندن متون متوقف شد مفید خواهد بود.

[9] Yenizāda Mustafā Efendi Nā’ilī (d. 1666–7) of Constantinople was one of the most influential poets of his era.

[10] Hadi Hasan, Mughal Poetry: Its Cultural and Historical Value (Madras: n.p., 1952), 4-5. Compare Khvājah Kalān’s verse, “If safe and sound I cross the Sind / Blacken my face ere I wish for Hind” and Kalīm’s verse, “India may be called a second Paradise for whosoever quits this garden, suffers from remorse.”

[11] کاروان هند، ویراستۀ احمد گلچین معانی (مشهد: آستان قدس رضوی، ۱۳۶۹)، ۴۴۰.

[12] برای تاریخچه‌ای از هفت کشور در منابع ایرانی و اسلامی بنگرید به

Shapur Shahbazi, “Haft Keshvar,” in http://www.cais-soas.com/CAIS/Geography/haft_keshvar.htm. Also, “Iklīm,” in Encyclopedia of Islam (2ed ed.; Leiden: E. J. Brill, 1986), vol. 3, 1076.

[13] جولی اس. میسمی در مقدمۀ ترجمه‌اش از شعر نظامی نماد عدد هفت را در این زمینه بررسی کرده است:

Haft Paykar: A Medieval Persian Romance (Oxford: Oxford University Press, 1995), xxvii-xxx.

[14] آنچه آورده‌ایم سیاهۀ کاملی از شهرهایی که در این اثر آمده نیست، بیشتر نمونه‌ای است برای نشان‌دادن منظر جهانشمول کتاب. معتبرترین تصحیح متن هفت اقلیم را در 1963 انجمن آسیایی (The Asiatic Society) به تصحیح محمد اسحاق در کلکته منتشر کرده است که ناقص است و از جلد دوم، شامل اقلیم سوم، آغاز می‌شود. تصحیح متن کامل در تهران منتشر شده است اشتباهات چاپی فراوان، مخصوصاً در نام جاهای هندی دارد. بنگرید به تذکرۀهفت اقلیم، ویراستۀ محمدرضا طاهری حسرت (تهران: سروش، ۱۳۷۸).

[15] ‌“Indo-Persian Tazkiras,” 154.

[16] The Ain-i Akbari, transl. H. S. Jarrett (Delhi: New Taj Office, 1989), vol. 2, 50-52.

[17] ترجمۀ انگلیسی

The Geographical Works of Sádiq Isfaháni, trans. J. C. (London: Oriental Translation Fund, 1832).

تصحیحی مفید از متن فارسی اخیراً منتشر شده است. بنگرید به خاتمه شهید صادق در ضبط اسامی جغرافیایی، ویراستۀ میرهاشم محدث (تهران: کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، ۱۳۷۷). همچنین بنگرید به

Sumathi Ramaswamy, “Conceit of the Globe in Mughal Visual Practice,” Comparative Studies in Society and History, 49 (2007), 751-782.

[18] تذکره‌ها، دست کم تذکره‌های غیرصوفیانه، از لحاظ متن‌شناسی خوب بررسی نشده‌اند. معمولاً آنها را در طلب اطلاعات و فهم شیوۀ تفکر کاویده‌اند، چیزی که تا حدودی هدف این چنین کارهایی است. برای مطالعه‌ای بسیار مفید دربارۀ تذکره‌های هند و فارسی بنگرید به علی‌رضا نقوی، تذکرهنویسی فارسی در هند و پاکستان (تهران: علی‌اکبر علمی، 1343)؛ همچنین اثر زیر

  1. Bland, “On the Earliest Persian Biography of Poets, by Muhammad Aufi, and on Some Other Works of the Class Tazkirat ul-Shuara,” Journal of the Royal Asiatic Society of Great Britain and Ireland, 9 (1848), 111-176.

برای مطالعۀ تطبیقی بنگرید به

  1. Stewart-Robinson, “The Tezkere Genre in Islam,” Journal of Near Eastern Studies, 23:1 (January 1964), 57-65.

[19] هفت اقلیم، ۴۶۸.

[20] “Indo-Persian Tazkiras,” 166.

همچنین بنگرید به

Raziuddin Aquil, “Hazrat-i-Dehli: The Making of the Chishti Sufi Centre and the Stronghold of Islam,” South Asia Research, 28:1 (2008), 23-48.

[21] برای ترجمۀ انگلیسی ذکر امیرخسرو بنگرید به

Sunil Sharma, Amīr Khusraw: Poet of Sufis and Sultans (Oxford: One world, 2005), 93-98.

[22] شعر چنین است: زیبایی خفته بر بستر و رخسارش را گیسوانش پوشانده / به خانه برویم خسرو که خورشید این سرزمین غروب كرده
(gorī sove sej par mukh par dāre kes/chal Khusraw ghar apne sānjh bha’īn chahū des)

در واقع، شعر در روایت میرخورد نیامده و بخشی از سنتی جعلی است. نکته این که در تذکره‌های هند فارسی این دوره اشعار غیرفارسی را نمی‌آوردند، حال آنکه در تذکره‌های صفوی وضعیت متفاوت بود و گاه اشعار ترکی را نقل می‌کردند.

[23] Jean Calmard, “Safavid-Persia in Indo-Persian Sources and in Timurid-Mughal Perception,” in Muzaffar Alam, Françoise ‘Nalini’ Delvoye and Marc Gaborieau (eds.), The Making of Indo-Persian Culture: Indian and French Studies (New Delhi: Manohar, 2000), 354.

همچنین، این اظهارات نویسنده هم با بحث مرتبط است که ‌”به دلایل گوناگون فرهنگی، ایدئولوژیک و سیاسی، مراودات گورکانی-صفوی در حکومت‌های متفاوت تغییر می‌کرد.“

[24] ریاضالشعرا، ویراستۀ محسن ناجی نصرآبادی (تهران: اساطیر، ۱۳۸۴)، ۶۸.

[25] مطالعۀ مفصلی دربارۀ شعر فیضی صورت نگرفته است. برای بررسی زندگی و آثارش بنگرید به

  1. A. Desai, “Life and works of Faizi,” Indo-Iranica, 16:3 (1963), 1–3.

برای مطالعه‌ای عالی‌ دربارۀ رباعیاتش بنگرید به

Gerald Grobbel, Der Dichter Faidī und die Religion Akbars (Berlin: Klaus Schwarz, 2001).

[26] آیین اکبری، 618-635. ذکر فیضی همچنین پیش‌تر در این متن ذیل ”فرماندهان چهارصد“ آمده است،

Muntakhabu-t-Tawārīkh, trans. W. Haig (Delhi: Renaissance, 1986), vol. 3, 411-429.

[27] دیوان فیضی، ویراستۀ الف.د. ارشد (تهران: فروغی، ۱۳۶۲)، iii-ii. در اولین جمله‌ای که در اینجا نقل شد، قرائت نسخه‌ای خطی را (پستۀ بوستان هندوستان) به تصحیح منتشرشده (سیه‌پوستان هندوستان) ترجیح می‌دهم. با توجه به عمومیت سیاهی و هندی سیاه در ادبیات کلاسیک فارسی، قرائت دوم هم بسیار محتمل است.

[28] دیوان فیضی، ۱۱۸.

[29] دیوان فیضی، ۱۱۹.

[30] رسالۀ منیر به منزلۀ فرمی نو در نقد ادبی در این مقاله بررسی شده است:

Muzaffar Alam, “The Culture and Politics of Persian in Precolonial Hindustan,” in Sheldon Pollock (ed.), Literary Cultures in History:Reconstructions from South Asia (Berkeley: University of California Press, 2003), 182-3.

[31] کارنامۀ منیر، ویراستۀ محمداکرم اکرام (اسلام‌آباد: انتشارات مرکز تحقیقات فارسی ایران و پاکستان، ۱۹۷۷)، 25-26.

[32] کارنامۀ منیر، ۲۷-۲۸.

[33] “Sām Mīrzā,” in Encyclopaedia of Islam, vol. 8, 1012.

در همین مقاله، در مقایسۀ تذکرۀ سام‌میرزا با مجالسالنفائس نوایی که در آخر دورۀ تیموری نوشته شد آمده است: ”نوایی از اینکه خراسان با پایتختش هرات تحت حکومت خداوندش، سلطان حسین بایقرا، به اوج شکوفایی فرهنگ فارسی رسیده بود خرسند بود، در حالی که قصد سام‌میرزا بیشتر ارائۀ تصویری فراگیر از شعر دورۀ صفوی بود.“

[34] برای بررسی این اثر بنگرید به

  1. A. Storey, Persian Literature, a Bio-bibliographical Survey (London: Luzac, 1972), vol.1, part 2, 803-805.

[35] “The Culture and Politics of Persian in Precolonial Hindustan,” 175-176.

[36] “The Culture and Politics of Persian in Precolonial Hindustan,” 176.

[37] تذکرۀ عرفاتالعاشقین و عرصاتالعارفین، ویراستۀ محسن ناجی نصرآبادی (تهران: اساطیر، ۱۳۸۹)، 1215-1216.

[38] ریاضالشعرا، 709-710.

[39] آتشکده، ویراستۀ میرهاشم محدث (تهران: امیرکبیر، ۱۳۷۸)، جلد 4، بخش 5، ۴۲۶. سه جلد نخست این متن چند دهه پیش‌تر از جلد آخر، شامل بخش‌های توران و هندوستان ، منتشر شده بود.

[40] آتشکده، جلد 4، بخش 5، ۴۲۰.

[41] ریاضالشعرا، ۴۹۷.

[42] ‌“Indo-Persian Tazkiras,” 152.

[43] برای نمونه بنگرید به مطالعۀ این سه شاعر در

  1. S. Gorekar, Tūtīyān-i Hind (Bombay: Writers Emporium, 1974).

[44] دیوان غالب دهلوی، ویراستۀ محسن کیانی (تهران: روزنه، ۱۳۷۹)، ۳۱۸.