حماسه های تاریخی و دینی در عهد صفوی
مقصود از «حماسه تاریخی» و «حماسه دینی» منظومهایست که هیأت ظاهری آن در قالب پذیرفته شده و متداول زبان فارسی برای شعر حماسی تنظیم یافته باشد، درحالیکه معنی و مضمون آن یا تاریخیست و یا دینی و مذهبی، و بهرحال در مبدأ و اساس ربطی با مبادی تشکیل دهنده حماسههای ملی ندارد.[1] در اینگونه منظومهها شاعر از وزن متداول منظومه حماسی استفاده نمیکند بلکه واژهها و ترکیبها و تعبیرهای خود را هم از آن برمیدارد و در آرایش صحنههای قتال و وصف رزم و بزم و نسبت دادن صفتهای قهرمانان ملی کارهای خارق عادت آنان بشخصیتهای تاریخی و دینی از همان شیوه پیروی میکند که حماسهسرایان ملی داشتهاند.
سرودن اینگونه منظومهها از حدود سدههای هفتم و هشتم هجری ببعد در میان شاعران فارسیگوی متداول گردید[2] و در دوران صفوی بیشتر از پیش دنبال شد و در ایران و روم و هند چندین منظومه ببحر متقارب مثمن مقصور یا محذوف در شرح سلطنت پادشاهان صفوی عثمانی و گورکانی پدید آمد، و در همان حال نیز تشیع بر ساخته صفوی که با نشر افسانههای خرافی درباره پیشروان مذهب همراه بود بشاعران معتقد فرصت میداد تا به توصیفهای مبالغه آمیز خود منظومههای قهرمانی درباره آنان فراهم آورند.
همه کسانی که بسرودن این دو دسته از منظومههای بظاهر قهرمانی و حماسی سرگرم بودند یا بشاهنامه استاد بیبدیل طوس و یا به اسکندنامه سخن آفرین گنجه نظر داشتند و در آن دو گوهر تابان فصاحت اثرهای متوسط و گاه بدو نازل پدید میآوردند. بگمان خود استادان میگفتند ولی غافل از این بودند که «جواب خدا را چه خواهند گفت!»[3]
حماسههای تاریخی
درست در نخستین سالهای تشکیل دولت صفوی و توسعه قلمرو آنکه مصادف بود با روزگار پادشاهی تیموریان در ایران، دو تن از بزرگترین شاعرانی که سرگرم «شاهنامهسازی» بودند در خراسان بسر میبردند. نخستین از آن دو مولانا عبدالله هاتفی خرجردی جامی(م۹۲۷هـ)[4] بود و دومین شاگرد او میرزا محمد قاسم قاسمی گنابادی (م ۹۲۸هـ)که آن یک سه سال پیش از افول ستاره «خاقان سکندرشان» [شاه اسمعیل (۹۰۷-۹۳۰هـ)] بدرود حیات گفت و این یک تمام دوره سلطنت شاه اسمعیل و دو سال کمتر از تمام عهد «پادشاه دین پناه» [شاه تهماسب (۹۳۰-۹۸۴)] را درک کرد.
هاتفی مانند خویشاوند خود نورالدین عبدالرحمن جامی از نظیرهگویان خمسه نظامی بود و وقتی لیلی و مجنون و خسرو و شیرین و هفت منظر را بپایان برد و بمقاله سکندرنامه رسید، بجای تکرار داستان اسکندر مقدونی باشاره میرزا بدیع الزمان پسر سلطان ابوالغازی حسین میرزا(۸۷۵-۹۱۱ هـ)سرگذشت تیمور را بنحوی که در ظفرنامه شرف الدین علی یزدی(م ۸۵۸ هـ) [5]مسطورست، بنام سلطان حسین بنظم آورد[6] و آن به «تمرنامه» و گاه به «ظفرنامه» معروف است.
پس از آنکه شاه اسمعیل محمد شاهی بیک (شیبکخان) را بسال۹۱۶ هـ در مرو منهزم و مقتول ساخت، درحالیکه «در شهور سنه سبع عشر و تسعمائه…متوجه عراق بودند در حوالی قصبه مذکور [یعنی خرجرد جام] جهت زیارت منظور آفریدگار شاه قاسم انوار[7] قدس سره نزول فرموده بر سبیل گشت بدر باغ مذکور [یعنی چهارباغی که هاتفی در خرجرد ساخته بود] رسیدند، در بسته یافتند، از شاخ درختی که از دیوار باغ بیرون آمده بود چند کس بالا رفته و مولانا را خبر کردند، باستقبال آن حضرت شتافته روی نیاز بر زمین نهاد و آن حضرت احوال مولانا پرسیده … بعد از آن طالیب شعر شدند … و او را بنظم فتوحات شاهی مأمور گردانیدند. مولانا انگشت قبول بر دیده نهاد و منظور عنایات بلاغایت شده موازی هزار بیت از آن کتاب را بنظم آورد اما با تمام آن توفیق نیافت و الحق اگر آن مثنوی تمام میشد ناسخ تمام مثنویات او میشد»[8].
اگر هاتفی نتوانست ذکر پیروزیهای شاه اسمعیل را بپایان برد شاگردش قاسمی بفرجام این راه رسید. میرزا محمد قاسم گنابادی از جمله شاعران سده دهم است که هر دو دوره تیموری و صفوی را درک کرد. از خاندان محترمی از سادات گناباد بود که کلانتری آن دیار را در دست داشت ولی او خود بدین کار نپرداخت و از آغاز جوانی ادب و دانش آموخت. در شعر شاگرد هاتفی بود و در دانشهای عقلی از محضر حکیم و دانشمند مشهور غیاث الدین منصور دشتکی شیرازی که چندی وزارت شاه تهماسب را بر عهده داشت، برخوردار گشت و هم از عهد شباب ملازمت دربار صفوی اختیار نمود و پس از مرگ شاه اسمعیل (۹۳۰هـ) خدمت شاه تهماسب اول(م۹۸۴ هـ) میکرد و دو منظومه «شهنامه ماضی» (درباره شاه اسمعیل) و «شهنامه نواب عالی» را بفرمان او سرود و چون از «پادشاه دین پناه» جوانمردیی ندید عطای لئیمان را همپایه مرگ شمرد[9] و بدیار بکر پناه برد و منظومهیی دیگر هم ببحر متقارب مثمن یا محذوف برای سلطان محمود والی آن سامان سرود و همانجا مانند تا بسال ۹۸۲ چشم ازین سراب هستی بربست[10] وی بجز سه منظومه تاریخی یاد شده منظومهیی نیز در شرح پادشاهی میرزا شاهرخ تیموری(۸۰۷-۸۵۰ هـ)دارد که نظم آن را بسال ۹۵۰ یعنی مدتها بعد از برچیده شدن بساط تیموریان در ایران، بپایان رسانید.ازین منظومه نسخهیی جزو خمسه قاسمی بشماره Supp.1985 در کتابخانه ملی پاریس مطالعه شد و از شهنامه ماضی که به «شاهنامه قاسمی» نیز مشهور است نسخه بسیار نفیسی را سالها پیش در کتابخانه موزه ایران باستان (تهران) خواندهام و نسخهیی از آن هم بسال۱۲۸۷ هـ ق در بمبئی چاپ شده و نسخهیی دیگر از آن را بشماره Add.7784 در کتابخانه موزه بریتانیا دیدهام. تاریخ ختم این منظومه سال ۹۴۰ یعنی ده سال پس از مرگ شاه اسمعیل است.از شهنامه نواب عالی در ذکر پادشاهی شاه تهماسب نیز نسخههایی در دستست و این دو شهنامه همانست که بعضی از تذکره نویسان مجموع آن دو ر ا«شهنشاه نامه» نامیده و عدد بیتهای آن را نههزار نوشتهاند.شاعر خود نیز این دو منظومه را یک نامه در دو دفتر قلمداد کرده و درباره این دو دفتر و شماره بیتها و تاریخ ختم آنها گفته است که نخستین از آن دو را در چهار هزار بیت و بتاریخ «نظم» منهای حرف اول آن (۹۴۰) و دومین را در پنجهزار بیت بتاریخ «مشتری» (۹۵۰) بپایان برد.[11] قاسمی در سرودن این منظومهها بیشتر بشرفنامه و اقبالنامه (اسکندرنامه) نظامی نظر داشت زیرا وی از خمسه سازانی بود که در راه جوابگویی بنظامی قدم میزد و بجز منظومههایی که ازو نام بردهام لیلی و مجنون و چوگاننامه و خسرو و شیرین هم دارد.
پیشتر و پستر از قاسمی حماسههای تاریخی بسیاری در ایران و روم و هند فراهم آمد که قسمتی از آنها موجودست و نام بعضی دیگر بتفاریق در کتابهای ادب و تذکرهها و تراجم ذکر شده و از جمله آنها که نسخههای مخطوط یا مطبوعی از هریک داریم اینها قابل ذکرند:
نسبنامه شهریاری در هجده هزار بیت در شرح پادشاهی سلسله قطب شاهیان گلکنده (۹۱۸-۱۰۹۸هـ) که از آن میان دوران پادشاهی محمدقلی قطبشاه(۹۸۸-۱۰۲۰هـ) بتفصیل باز نموده شده و ناظم آن حسینعلیشاه فرسی منظومه خود را بسال۱۹۱۶ بپایان برده و کار او را خوشدل منشیحیدرقلی خان تکمیل نموده است و از آن نسخهیی در کتابخانه اود نشان داده شده است[12] و گویا تواریخ قطب شاهی که نسخهیی از آن در ایندیاآفیس است تلخیصی از همین منظومه باشد.[13]
همایوننامه منظومهییست ناتمام در شرح پادشاهی همایون (۹۳۷-۹۶۳) که نظم آن در عهد سلطنت جلالالدین اکبر پادشاه(۹۶۳-۱۰۱۴)انجام یافت.[14]
غزای سلیمانی درباره پیروزیهای سلطان سلیمان اول(926-974)پسر سلطان سلیم اولست که بتشویق وزیرش ابراهیمشاه سروده و بسال ۹۳۳ تمام شده است. گوینده این منظومه در تقلید از استاد نامبردار طوس سعی و اصراری بیهوده داشت.[15]
شاهنامه بهشتی در توصیف جنگهای سلطان مراد سوم عثمانی (۹۸۲-۱۰۰۳) با سلطان محمد خدابنده پادشاه صفوی (۹۸۵-۹۹۶هـ) بسال ۹۸۵.ناظم این منظومه مولانا بهشتی مشکوکی است.[16]
فتوح العجم در باب فتح تبریز بدست عثمان پاشا در سال ۹۹۳ است که شاعری بنام جمالی بن حسن شوشتری از شاعران سده دهم آنرا یکسال پس از فتح مذکور یعنی بسال ۹۹۴ بنظم آورد.[17]
سفرنامه بغداد این نام را بمنظومهیی دادهام که عنوان اصلی آن چنینست: «سفر فرخنده اثر حضرت پادشاه عالم نصرالله تعالی علی اعداه بجانب خجسته بنیاد علی طریق الاجمال» و موضوع آن جنگهای سلطان سلیمان اول برای فتح بغداد است در عهد پادشاهی شاه تهماسب که بسال۹۴۱ اتفاق افتاد.[18]
فتحنامه عباس نامدار یا شاهنامه صادقی از صادق بیگ صادقی افشار صاحب تذکره مجمع الخواص بترکی(م ۱۰۲۲یا قریب بآن)[19] شاعر و هنرمند معروف عهد شاه عباس.
کارنامه اثر محمدرضا بن محمد جان عرفان در بیان پیروزیهای علیمردانشاه امیرالامرای شاهجهان.[20]
شاهجهاننامه در شرح پادشاهی شاهجهان(۱۰۳۷-۱۰۶۸هـ)است که سه تن از شاعران درباره آن پادشاه که هر سه معاصر و معاشر یکدیگر بودهاند، بنظم آن دست زده و اثر هریک بنامی شهرت یافته ولی موضوع همه آنها با اندک تفاوت یکی است:نخست «پادشاه نامه» از میریحیی کاشی (م۱۰۶۴ هـ).اصل خاندانش از شیراز بو ولی چون پدرش بکاشان رفته و آنجا مانده و میر یحیی در آنجا زاده، بکاشانی شهرت یافته است.نوشتهاند که او بجایزه تاریخ تعمیر قلعه ارگ شاهجان آباد که بسال 1058 هـ انجام شده بود [:شد شاهجهانآباد از شاه جهانآباد] صد اشرفی حاصل کرد (غره ذی قعده سال 1059 هـ) و بنظم شاهجهاننامه مأمور گردید ولی تمامش نکرد. اته نام این منظومه را«پادشاهنامه»نوشته است.[21] این بیت میریحیی بدیوانی میارزد و نوشتهاند که بر سنگ مزارش نقش شد:
ای که از دشواری راه فنا پرسی مپرس
بس که آسانست این ره میتوان خوابیده رفت
این رباعی هم از میر یحیی است:
از باغ جنان فتاده در دام عذاب
آدم ز پی گندم و ما بهر شراب
مرغان بهشتیم عجب نبود اگر
او از پی دانه رفت و ما از پی آب[22]
دوم «ظفرنامه شاهجهانی» اثر حاجی محمد جان مشهدی متخلص به «قدسی» (دم 1056 هـ)شاعر مشهور و خوشبیان شاهجهان است.این منظومه که چنین آغاز میشود:
بنام خدایی که داد از شهان
جهان پادشاهی بشاه جهان
در جزو کلیات قدسی موجود و مرکب از قسمتهای مجزا از یکدیگر است مربوط بجلوس شاهجهان و احوال خاص او و چند حادثه از آغاز پادشاهیش.[23]
سوم «شاهنشاهنامه» از ابو طالب کلیم (م 1061 هـ) که در بعضی از نسخهها و از آنجمله در نسخه موجود در موزه بریتانیا بشماره Or.357 پادشاهنامه و در نسخه کتابخانه او در «شاهنشاهنامه کلیم»[24] و در پارهیی نسخهها شاهجهان نامه نام دارد و در حدود پانزده هزار بیت است و جز مقدمات معمول منظومهها قسمتی از آغاز آن بسر گذشت تیمور و فرزندان و جانشینانش تا ظهیرالدین بابر و همایون پادشاه اختصاص یافته در باقی از زادن شاهجهان و زندگانی وی و دوران پادشاهیش از مرگ جهانگیر تا فتح تبت بدست ظفر خان احسن (بسال 1046-1047 هـ) سخن رفته است.این منظومه بدینگونه آغاز میشود:
بنام خدایی که از شوق جود
دو عالم عطا کرد وسائل نبود
حکیمی که شمع زبان در دهن
فروزان نماید بباد سخن
رحیمی خطابخش مسکین نواز
ز شوق کرم گشته محتاج ساز[25]
عادلنامه درباره سلسله پادشاهان عادلشاهی دکن است که از سال 895 تا 1097 در بیجاپور حکومت داشتند.این منظومه را آتشی شاعر در اواخر عهد آن سلسله بنام محمد عادلشاه(1035-1070 هـ) فراهم آورد.
جنگنامه کشم (قشم) منظومه کوچکی است در 263 بیت که در یکشنبه نهم محرم سال 1032 بپایان رسید و گوینده آن ظاهرا «قدری» سراینده «جرون نامه» است که بزودی درباره آن سخن خواهم گفت. جنگنامه چنین آغاز میشود:
بنام خدا ایزد ذو الجلال
خدایی که وی را نباشد زوال
خدایی که لیل و نهار آفرید
خزان برد و فصل بهار آفرید
و شاعر آن را بنام شاه و ستایش او و امام قلیخان پسر و جانشین الله وردی خان بیگلربیگی فارس فاتح قشم و جرون، سرده و از امام قلیخان همه جا بذکر عنوانهایی چون «نواب انجم سپاه» و «خان عدالت شعار» بسنده کرده و آنگاه داستان را بدینگونه آغاز نموده است:
چو مدح شه و خان بپایان رسید
بنظم آورم داستانی جدید
چو الف و ثلاثین بد از هجر سال
بیامد یکی لشکر از پرتگال
سپاهی بیامد چو مور و ملخ
بگرمی چو آتش بسردی چو یخ
این اشارت راجعت بدست اندازی پرتغالیان از سال 1030 بجزیره قشم و حوالی هرمز. توضیح آنکه «روی فریرا داند رادا» سردار پرتغالی پس از جنگی با بحریه شرکت هند شرقی انگلیس که بشکست وی پایان یافت بر آن شد که جزیره قشم و کنارههای هرمز را تسخیر نماید تا از جانبی شاه عباس را مرعوب و وادار به برآوردن خواهشهای خود کند و از جانبی دیگر جلو بازرگانی ابریشم انگلیسیان را در ایران بگیرد. بههمین قصد در حدود ماه رجب 1030 بخشی از آن جزیره را در جوار هرمز تسخیر کرد و نزدیک دریا قلعهیی بنا نهاد و هنوز قلعه او ناتمام بود که با سپاهیان ایران و مردم لار در آویخت و از آنان بیش از هزار تن کشت:
هنوز قلعه شوم بد ناتمام
که آنجا گرفتند یرد و مقام
بهم باز کردند بنیاد جنگ
سپاه مسلمان و اهل فرنگ
بناگاه آن کافر بد نهاد
شکست سپاه مسلمان بداد…
درین هنگام یعنی در سال 1010 هـ امام قلیخان بیگلربیگی فارسی در زرد کوه بختیاری و کنار آب کورنگ با جمعی دیگر از والیان ایالات جنوبی و غربی ایران در رکاب شاه عباس برای اتصال آب کارون بزاینده رود حاضر بود:
رسید این خبر چوب بآب کرنگ
بنوّاب عالی که آمد فرنگ
بجنبید نواب عالی بقهر
بفرمود بر لشکر آرای دهر
مراد از «نواب عالی» شاه عباس و مقصود از «لشکر آرای دهر» امام قلیخانست که بعد از گماشته شدن بنبرد با پرتغالیان به تهیه مقدمات جنگ پرداخت و پس از همداستانی با انگلیسیان و بهرهمندی از نیروی دریایی آنان، با جنگ سختی قلعه را بتصرف آورد. روی فریراد با ساکنان قلعه تسلیم شد، و از آن پس امام قلیخان جنگ با پرتغال را تعقیب کرد و بتصریف جزیره هرمز(جرون)برخاست.[26]
رویداده های این جنگ بتمامی و با توضیح جزئیات، مگر استمداد از انگلیسیان، در جنگنامه کشم آمده است. فرمانده پرتغالیان در این جنگ کبیتان (کاپیتان) تمر معرفی شده است:
سر آن سپهبد کبیتان تمر
دمی داشت از کینه و خشم پر
در پایان منظومه نیز بفرمان تعقیب جنگ از جانب شاه عباس اشاره شده است:
چو مژده بنّواب عالی رسید
دو رخسار او همچو گل بشکفید
طلب کرد آنگاه یک خامهیی
بسردار بنوشت یک نامهیی
که اکنون روان شو تو مردانهوار
بکن تابع امر من بنکسار
مسخر بکن بنکسار و جرون
بکن دشمن شاه را سرنگون
و پس از سه بیت دیگر چنین آمده است: «تمام شد جنگنامه کشم فی تاریخ یوم الاحد نهم شهر محرم الحرام سنه 1032».[27]
جرون نامه از قدری نام شاعری از اهل فارس در سده یازدهم هجری، که گویا همان باشد که منظومه جنگنامه کشم را ساخته. وی دنباله کار امام قلیخان را در فتح جزیره جرون (هرمز) و تصرف قلعه آن را که بنام آلبوکرک دریاسالار نامبردار پرتغالی موسوم بود (سال 1031 هـ)، در منظومهیی بنام جرون نامه شرح داده است. از این منظومه نسخهیی بشماره Add.7801 در کتابخانه موزه بریتانیا موجود است و چنین آغاز میشود:
از اول بنام بزرگ خدا
سر دفتر نطق را برگشا
سخن را بنام خدا باز گوی
مراد خود از نام نامی بجوی[28]
وقایع الزمان یا «فتحنامه نور جهان بیگم» اثر ملا کامی سبزواری، منظومهییست بنام جهانگیر پادشاه (1014-1037 هـ) که کامی آن را بسال 1035 هـ در کابل باتمام رسانید، و مربوطست بجنگهایی که بتحریک نور جهان بیگم برای انتخاب فرزندش شاهزاده خرم بجانشینی جهانگیر رخ داده بود و شرح آن در تواریخ عهد جهانگیر و شاهجان بتفصیل آمده است. مولانا کامی سبزواری از شاعران نامآور عهد جلالالدیناکبر و جانشینش جهانگیر بوده و در خدمت میرزا عبدالرحیم خانخانان بسر میبرده و قصیده را خوب میسروده است،[29] و او غیر از کامی دیگر یعنی میر علاالدوله پسر میریحیی قزوینی (م 982 هـ) است که از بیم شاه تهماسب بدهلی گریخت و در آنجا بدرود حیات گفت.[30] کامی سبزواری از قصیده سرایانیست که شیوه قدیم را در شعر دنبال میکرد. ازوست:
یک ره در پیر میفروشی نزدیم
در کوی خرابات خروشی نزدیم
بر سعی فسرده طبع خود میسوزیم
کاین شعله فرو نشست و دودی نزدیم
آشوب هندوستان مربوطست بستیزه جوییهای فرزندان شاهجهان از قیام شاهزاده مرادبخش در احمدآباد تا قتل دارا شکوه (از 1067 تا 1069 هـ) و رسیدن محییالدین اورنگ زیب بپادشاهی(1069-1118 هـ). ناظم این منظومه «بهشتی» از شاعران عهد شاهجهان و اورنگ زیب است و چنانچه خود گفته بدرگاه شاهزاده مرادبخش وابسته بود و درین جنگهای خانگی حضور داشت[31] و منظومه خود را پیش از مرگ شاهزاده مذکور (سال 1071) سرود و آنرا بآشوب هندوستان موسوم ساخت:
شد این نامه از همت دوستان
مسمی بآشوب هندوستان[32]
جهاننامه منظومهیی طولانیست درباره تاریخ هند از «فنایی»[33] که در عهد پادشاهی اورنگ زیب (1069-1118 هـ) بعد از سال 1099 سروده شده و چنین آغاز میشود:
بنام جهاندار جانبخش و هوش
نوازنده جسم با چشم و گوش
از جلد اول این منظومه نسخهیی بشماره Or.334 در کتابخانه موزه بریتانیا موجودست. شاهنامه عباسی از کمالی سبزواری که به «افصح» شهرت داشت و در «نزد قصیده همگنان را دو شش طرح دادی و در شطرنج شعر فهمی لجلاج وقت خود بودی».این چند بیت در وصف شب مر او راست:
شبی چنانکه نمودی بجنب ظلمت او
مه دو هفته چو خال رخ بتان چگل
ز بس سیاهی شب در نظر نمیآمد
خیال یار که یک دم ازو نیم غافل
نمیرسید بهم دیده از سیاهی او
اگرنه نور بصر در میان شدی شاعل
شبی چنانکه نفس با وجود آتش هجر
نیافتی ره بیرون شدن ز خانه دل»[34]
از همین چند بیت و از بیتهای دیگری که محمد امین رازی ازین شاعر نقل کرده بصراحت معلومست که کمالی سبزواری در قصیده پیرو شاعران استاد خراسانی در سده ششم و در این پیروی توانا و موفق بود و همین مرتبه بلند را هم در غزل داشت. مولوی محمد مظفر حسین صبا درباره او مینویسد[35] که «در عهد شاه عباس ماضی (مقصود شاه عباس اولست) نام برآورده و شاهنامه عباسی برشته نظم کشیده مگر از نامساعدی بخت بحضور پادشاه نرسیده و در سنه عشرین و الف(1020)ازین جهان سفری گردیده…».
رزمنامه شاه اسمعیل با شیبک خان منظومهییست کوتاه در ششصد و هفتاد بیت از ملا محمد رفیع واعظ قزوینی (م 1089 هـ) که در نسخههای دیوان او ثبت است و چنین آغاز میشود:
سزاوار شکر آفرینندهییست
که هر قطره از وی دل زندهییست
واعظ قزوینی غزلسرایی توانا بود. دیوانش را آقای دکتر سادات ناصری بطبع رسانده است.
شرفنامه محمدشاه اثر میر محمد رضا از شاعران سده دوازدهم درباره ناصرالدین محمد شاه گورکانی (1131-1161 هـ) و چند تن از نیاکانش از اعظم شاه پسر اورنگ زیب ببعد، که نسخهیی از آن بشماره Or.2003 در کتابخانه موزه بریتانیاست.
منظومه نادری از گویندهیی بنام محمد علی در ذکر حال نادر شاه افشار و پیروزیهای او در هفت هزار و پانصد بیت که بدینگونه آغاز میشود:
خدایا تویی چارهساز همه
بتو روی عجز و نیاز همه
دهی هرکه را هرچه بایسته نیست
کسی را کرم جز تو شایسته نیست[36]
شهنامه نادری در باب حمله نادر به هندوستان و فتح آن کشور است بسال 1151-1152 که نظامالدین عشرت سیالکوتی قرشی از معاصران احمدشاه درانی (م 1187 هـ) پادشاه افغانستان، بسال 1162 هـ تمام کرد و تاریخ ختام کتاب را در بیت زیرین آورد:
چو بلبل ز تاریخ آن دم مزن
اگر چشم داری ببین باغ من[37]
عدهیی دیگر از اینگونه منظومهها میشناسیم که در بعضی از تذکرهها بشاعرانی نسبت داده شده است[38] ولی نسخههای آنها دیده نشده، و باز هم در فهرستهای کتابخانهها به مثنویهای گمنامی از قبیل آنچه گفتهام باز میتوان خورد.
حماسههای دینی
نظم حماسههای دینی در بیان منقبها، معجزهها و پیروزیهای پیامبر اسلام و بزرگان مذهب شیعه از اوایل این عهد رایج بود و درین راه از همه خبرها و روایتها، خواه تاریخی و خواه داستانی، که رونقی بدینگونه منظومهها بخشید استفاده میشد.اما تقریبا همه این سنخ منظومهها، حتی مهمترین آنها یعنی حمله حیدری باذل فاقد ارزش های بزرگ ادبی و در شمار مثنویهای بسیار متوسط حماسی و قهرمانی هستند.
صاحبقراننامه منظومه قهرمانی مهمی است که ناظم آن را نمیشناسیم و آن را میتوان از پرارجترین منظومههای قهرمانی دانست که از دوران صفوی باز مانده است، زیرا:1) کارنامه یکی از قهرمانان ملی ایران در عهد اسلامیست و 2) پر است از داستانهای قهرمانی که همه آنها بشیوه داستانهای ملی ایران ترتیب یافته و از آنها تقلید و دوباره گویی شده است و 3) بیشتر این اعمال پهلوانی در سرزمین ایران جریان یافته و با نام بزرگان ایران همراه است.
علت آنکه این منظومه طولانی را در شمار حماسههای دینی ذکر میکنم آنست که هم از آغاز درباره یکی از بزرگان ایرانی که قیام دینی کرده بود، یعنی حمزه پسر آذرک شاری (معروف به «حمزه بن عبد الله خارجی» م 213 هـ)پدید آمده،[39] و هم بعد از آنکه نام او را از آن داستان برداشتند آن را به حمزه دیگری، ملقب به «سید الشهدا» که پسر عبدالمطلب و عم پیامبر اسلام بوده است نسبت دادهاند، درحالیکه او پیش از لشکرکشی تازیان بایران کشته شده و اصلا به ایران نیامده و خبری ازو درین دیار نبوده و دخلی در اصل و بنیاد این داستان نداشته است.
این حمزه پسر آذرک شاری بعلت پیروزیهایش در سیستان و کرمان و خراسان و افغانستان تا سرزمین سند در زبان داستانگزاران «صاحبقران» لقب یافته بود (امیر حمزه صاحبقران)و بهمین سبب است که بقصه امیر حمزهگاه «قصه امیر حمزه صاحبقران» نام دادهاند.
حمزة بن عبد الله خارجی از سران و پیشوایان بزرگ «خوارج» در مشرق ایرانست که در نیمه دوم سده دوم و اوایل سده سوم هجری میزیست، در سیستان بر عامل خلیفه عباسی قیام کرد و دعوی خلافت نمود و کرمان و سیستان و خراسان و افغانستان و ناحیه سند را یک چند زیر نگین داشت و کار او چنان بالا گرفت که هرونالرشید ناگزیر شد بسال 192 هـ بتن خود بخراسان رود لیکن چنانکه میدانیم در همین سفر درگذشت و حمزه نیز پس از آن بغز و سند و هند رفت و بسال 213 درگذشت.[40]
دلاوریهای این مرد دینی جنگاور پیروزمند باعث شد که درباره کارهایش داستانی قهرمانی بر زبان داستانگزاران مشرق جریان یابد، بهمان شیوه که برای ابومسلم مروزی ترتیب دادهاند، و در ابداع آن داستان، همچنانکه در ابومسلم نامه، بسیاری از اعمال قهرمانی را که در داستانهای ملی قدمی خود میبینیم، حتی شیوه روایت آن داستانها را، تقلید نمایند و بصورتی قریب باصل درباره این «امیر حمزه صاحبقران» بیان کنند.ولی چنانکه میدانیم بساط اقتدار خوارج سیستان با روی کار آمدن دولتهای صفاری و سامانی برچیده شد و از آن پس ارزش مذهبی حمزة بن عبد الله، چون دیگر نامآوران خارجی مشرق هم از میان رفت لیکن داستانش بر زبان راویان و داستانگزاران باقی ماند. پس چاره کار آن بود که آنرا به «حمزه» دیگری که از برگزیدگان اسلام است، نسبت دهند؛ چنین کردند و داستان با بعضی تصرفات بنام این یک شهرت یافت.[41]
صاحبقراننامه بسال 1073 هـ بنظم درآمد، در شصت و دو قسمت [درحالیکه اصل قصه امیر حمزه در شصت و نه«داستان»است]، و ناظم در مقدمه منظومه خود ستایش یزدان و نعت پیامبر و فهرست مطلبهای کتاب را آورده و پس از ختم کتاب داستان دیگری را بنام «احوال قیطور و واقعه وفات عمر» نقل کرده که راجعست به عمر پسر حمزة بن عبدالطملب. از این منظومه نسخهیی در کتابخانه ملی پاریس (Ancien fonds 279 )موجودست.
شاهنامه حیرتی از منظومههای حماسی نادریست که ببحر هزج مسدس مقصور (یا محذوف) سروده شده و موضوع آن جنگهای پیامبر و بزرگان مذهب شیعه است در متجاوز از بیست هزار بیت، و چنین آغاز میشود:
الهی از دل من بند بردار
مرا در بند چون و چند مگذار
الهی ساز آسمان مشکلم را
نما راهی بملک جان دلم را
گوینده در پایان بنام منظومه و عدد بیتها و اسم خود بدینگونه اشاره نموده است:
چو نظم من بنام شاه دینست
ز روی راستی شهنامه اینست
بمدح شاه باید راند خامه
بنام شاه باید شاهنامه
چو دل در فکر تعیین عدد شد
دوباره ده هزار و هشتصد شد
درین گفتن مدد لطف خدا بود
و گرنه حیرتی را حد کجا بود
و اما ملا حیرتی تونی[42] از شاعران معروف سده دهم هجریست که در عهد شاه تهماسب صفوی میزیست و چند گاهی از ملازمان درگاه او بود.سام میرزا درباره او نوشته است که:«مشهورست که از مروست اما خود میگوید که از تونم .از شعرای مشهورست، در همه باب شعر گفته اما در منقبت بسیار کوشیده .در اوایل جوانی بسیار لاابالی و بیقید بود و در اکثر به هجو مردم لب میگشود و اهاجی که بین او و وحیدی قمی[43] واقع شده مشهورست اما از غایت رکاکت ایراد آن نتوان کرد…» و نیز قصیدهیی ازو در هجو مردم قزوین و متهم داشتن آنان به پیروی از مذاهب اهل سنت مشهور است،[44] و گویا بسبب همین کارها و تجاهر بلاابالیگری چند گاهی مغضوب شاه تهماسب شد و به گیلان گریخت و سپس بخاطر قصیدهیی که در منقبت علی بن ابی طالب سروده بخشوده شد، و بعید نیست که دوره کوشش او در منقبت از همین زمان و بهمین گونه آغاز شده باشد. بعد از آن حیرتی دوباره به پایتخت شاه تهماسب برگشت و باز چندی ملازمت آن پادشاه کرد و سرانجام بکاشان رفت و همانجا بود تا در ماه صفر سال 961 هـ از بام درافتاد و بمرد. یکی از شاعران عهدش ماده تاریخ وفاتش را بدینگونه یافت:
سال فوتش چو خواستم گفتند
او بماه صفر ز بام افتاد(961)
پس اینکه آذر گفته که «ظالمی بطمع مال او را کشته» باطلست و سالی نیز که او درین باب ذکر کرده باطلتر. با آنکه حیرتی در غزل استاد بود، بیشتر بمنقبتگویی شهرت یافت و بهرحال او غزلسرایی خوشبیان و قصیدهگوی و مثنویپرداز بود.ازوست:
بیشرمیی که کرد دل کامجوی ما
بس شرمها اگر که بیاری بروی ما
داریم آرزو که گشاید خدا دری
گر خلق بسته است در آروزی ما
مشکن سبوی ما که مبادا خورد شکست
مینای چرخ بر سر جام و سبوی ما
***
که دل از عشق بتان گه جگرم میسوزد
عشق هر لحظه بداغ دگرم میسوزد
همچو پروانه بشمعی سروکارست مرا
که اگر پیش روم بال و پرم میسوزد
من ز خود بیخبر و آتش هجران در دل
وه که این شعله شبی بیخبرم میسوزد
***
نهادی بر سر بالین من پای
سرت بالین بیماری نبیند
مرا کردی بدرد دل گرفتار
دلت درد گرفتاری نبیند
غزونامه اسیری منظومهیی ببحر متقاربست در شرح غزوههای پیامبر اسلام، و بهمین سبب نام آنرا «غزونامه» گذاردهام، و آن سروده شاعری است اسیری نام که نمیتواند نه اسیری لاهیجی(م 912 هـ)باشد و نه اسیری رازی (میر غازی)که چندی در هند میگذرانید و بآخر بری بازگشت و همانجا بمرد و نه محمد قاسم اسیری (م 1010 هـ)معاصر و ملازم جلال الدین اکبر.این اسیری که غزونامه را سرود در عهد شاه تهماسب به روم رفت و خدمت سلطان سلیمان قانونی (926-974 هـ) اختیار نمود و غزونامه را بنام او پرداخت. ازین گذشته وی خمسهیی نیز بتقلید از نظامی ترتیب داد و در آن خود را همشأن جامی دانست:
بود آیت شعر در شان من
که مشهور دهرست دیوان من
نه در خمسهام نکته خامی است
مرا پنجه در پنجه جامی است
غزونامه اسیری بدین بیتها آغاز میشود:
بنام خدایی که بخشنده اوست
برآرنده کام هر بنده اوست
خدای زمین و خدای زمان
خداوند روزی ده غیبدان
و در آخر کتاب در تاریخ ختم آن گوید:
بود ختم بر خیر انجام او
که این نامه شد ختم بر نام او
بکن سال تاریخ او را طلب
حساب از «صفات النبی العرب»
و«صفات النبی العرب»967 است[45].
حمله حیدری منظومه دینی معروفیست در سرگذشت پیامبر و علی و کوششهایی که امام نخستین شیعیان در نشر اسلام و برانداختن دشمنان رسول کرد، و سرگذشت وی بعد از مرگ پیامبر تا پایان خلافت و کشته شدن.این مثنوی طولانی شروع میشود بستایش خداوند و نعت پیامبر و علی و امامان دیگر تا بدوازدهمین آنان و آنگاه داستان بدینگونه آغاز میگردد:
چنین گفت داننده داستان
رساننده قصه از راستان
از آن پیش کاحکام رب جلیل
رساند بشاه رُسُل جبرئیل
چنین داشت عادت شه انبیا
که اکثر برفتی برون از سرا
بکوهی که حرا بُد او را لقب
شدی شهر یار قریشی نسب
و پس از آن داستان بعثت و باقی رویدادهای دوران حیات محمد باضافه بسیاری از روایتها و داستانها درباره کرامتهای او و شجاعتها و جنگارویهای علی و قضیه غدیر خم، مرگ پیامبر و جانشینی ابو بکر و عمر و عثمان و واقعههای عهد آنان برای علی و خاندان محمد، خلافت عثمان و کشته شدن او…
این قسمت از حمله حیدری در حدود 24000 بیت و گوینده آن میرزا محمد باذل ملقب به «رفیه خان» است و باقی کتاب در باب خلافت علی بن ابی طالب و جنگها و سرگذشتش تا ضربت خوردن و مردن را شاعری دیگر باسم ابو طالب فندرسکی اصفهانی تمام کرد، و در سال 1135 هـ شاعری بنام «نجف» که میخواست حمله حیدری باذل را تمام کند، آن قسمت از سروده ابوطالب اصفهانی را بر اثر باذل افزوده است.
مأخذ حمله حیدری درباره زندگانی محمد کتاب معارج النبوة و مدارج الفتوة تألیف معینالدین بن شرفالدین حاجی محمد فراهی معروف به ملامسکین یا معین مسکین (م 954 هـ)[46] است.
ناظم اصلی این منظومه همچنانکه گفتهام میرزا محمد باذل ملقب به«رفیع خان»[47] است. نسبت او بخواجه شمس الدین محمد صاحبدیوان جوینی میرسید و خاندانش پیش از انتقال به هند در مشهد بسر میبرد. عمش میرزا محمد طاهر ملقب به «وزیر خان» در عهد سلطنت شاهجهان (1037-1068 هـ) از مشهد به هند رسید و در شمار ملازمان اورنگ زیب عالمگیر درآمد و بعد از جلوس عالمگیر بر تخت پادشاهی (1069 هـ) بنوبت صوبهدار برهانپور و اکبرآباد و ما لوا شد تا بسال 1083 بدرود حیات گفت.
میرزا محمد طاهر دو برادر داشت: نخست میرزا جعفر سروقد که سه پسر او نورالدین محمدخان و فخرالدین محمدخان و کفایتخان به هند رفتند و منصبها و خطابهای درخور یافتند. دوم میرزا محمود که او نیز مانند برادر سفر هند اختیار کرد و در آنجا مقامی یافت و محمود پوره در اورنگآباد و محمود پوره دیگر در برهانپور بنام اوست و او در این جای دوم بخاک سپرده شد.[48] میرزا محمد باذل پسر همین میرزا محمود مشهدیست که در شاهجهانآباد ولادت یافت و در دوران پادشاهی عالمگیر اورنگ زیب مدتی ملازم شاهزاده معزالدین بود و از جانب او حکومت کوالیار یافت و تا آخر عهد اورنگ زیب در خدمت دولت سر میکرد و پس از آن به دهلی بازگشت و آنجا بسال 1123 درگذشت.[49] وی شعر میسرود و به عادت شاعران زمان بیشتر به غزلگویی اشتغال داشت اما شهرتش بسبب منظومه حمله حیدریست که همچنانکه گفتهام بیستوچهارهزار بیت از آن را سرود و باقی را میرزا ابوطالب فندرسکی اصفهانی تمام کرد. با این حال میرعبدالرزاق خوافی شاهنوازخان یکبار در مآثرالامرا عدد بیتهای آن را چهل هزار بیت و بار دیگر در بهارستان سخن نود هزار نوشته و میر غلامعلی آزاد هم در سرو آزاد همین تخمین اخیر را پذیرفته و تکرار کرده است و این اختلاف در تعیین شماره بیتهای حمله حیدری نشان از اختلاف نسخههای آن میدهد.حمله بدین بیت آغاز میشود:
بنام خداوند بسیاربخش
خردبخش دینبخش دیناربخش
و گویند سبب نظم این منظومه را بدینگونه بیان کرده است که: شامگاهی تنها از همدمان و دور از یاران توسن خیال را بآهنگ صید غزال غزل بهر سو جولان میداد لیکن صیدی بدام نمیآمد و او را از این بیحاصلی غم بر غم میافزود
که از عالم غیب فرخ سروش
درآمد چو مرغ سحر در خروش
بمن گفت ای نقش بند خیال
بری چند بیهوده رنج و ملال
بفکر غزل تا بکی خون خوری
چنین خون به بیحاصلی چون خوری
چه حاصل ترا از غزل غیر این
که بر تو کند سامعت آفرین
ز هاتف شنیدم چو این گفت نغز
بسر آمد از ذوق در جوش مغز
دواندم بهر سوی پیک خیال
ندیدیم یکی قصه بیقیل و قال
بغیر از دروغی نبد هیچ راست
که بیآب روغن نیاید ز ماست
زدم رای با دل درین مدعا
بپاسخ دلم گفتا باذل چرا
نبندی عروس سخن را حلی
ز نعت نبی و ز مدح علی
در آن داستان هیچ جز راست نیست
سَرِ مویی آنجا کم و کاست نیست
و آنگاه بدشواری کار درین راه پرداخته و نام چند تن از استادان فن را در سرودن حماسههای ملی و تاریخی آورده است که از باب اهمیت موضوع نقل آنها را درینجا لازم میبینم:
چو بر بحر شهنامه کردم گذر
صدفها در او یافتم پر گهر
ولی بود بر هر صدف پاسبان
نهنگی در آن قلزم بیکران
بدیدم ز هر سو یکی ارجمند
ستاده سر راه را کرده بند
همه زورمند و همه یکهتاز
بملک سخن دست کرده دراز
بگفتم که این جای جولانگریست
که میدانِ مردان بازو قویست ب
یارم چرا از کسی پای کم
زدم چون در آن دشت اول قدم
رسیدم بفردوسی ارجمند
بدیدم سر راه کردست بند
ز شهنامه بر دوش گرز گران
وز آن کردم سرکوب بر همگنان
دگر سو اسد شور انداخته
درفش فریدون برافراخته
دگر سو ستاده نظامی چو کوه
ز فر سکندر گرفته شکوه
بسوی دگر خواجو آراسته
ز سام نریمان مدد خواسته
بجای دگر هاتفی در فغان
که این بنده را بسته صاحبقران
برابر ستاده چو شیران نر
از آن راهها ساخته پر خطر
دگر جانب استاده قاسم دلیر
بتأیید فرزند حیدر چو شیر
براه دگر قدسی پهلوان
ستاده باقبال شاه جهان[50]
دنبال همین بیتهاست که باذل موضوع منظومه خود و نام آن را بدینگونه آورده:
چو دیدم سر راه را جمله بند
بنیروی مردان اقبالمند
بدل گفتم اکنون چه چاره کنم
چسان پیش بگذارم اینجا قدم
که افتاده بر هفتخوان ره مرا
مدد جستم آنگه ز شیر خدا
ببردم سوی تیغ حیدر پناه
دلیرانه بگذشتم پا براه
بیک جلوه کآن برق لامع نمود
ناستاد در پیش من هرکه بود
گرفتم بنیروی شیر ژیان
بیک حمله میدان ز دست یلان
شکستم دَرِ گنج معنی بزور
در آن پاسبانان درافگنده شور
چو چربید بر دستها دست من
زدم کوس شاهی بملک سخن
کنون نامه را میشوم مبتدی
بنام نبی و بنام علی
چو صَرصَر روان گشت چون خامهام
ز لطف نبی و علی نامهام
بر آن نامهها یافت بالاتری
شدش نام از آن حمله حیدری
حمله حیدری را در هند و ایران طبع کردهاند (چاپ تهران سربی و بیتاریخ و پر از غلط است).
یادداشتها
[1]. درین باره بنگرید به «حماسهسرایی در ایران» از نگارنده این سطرها، چاپ سوم، تهران 1352، ص 5-7.
[2]. ایضا همان کتاب ص 354 ببعد و ص 377 ببعد و نیز رجوع شود به «تاریخ ادبیات ایران» ازین بنده، مجلد دوم ببعد، فصلهای مربوط.
[3]. زمانی همدانی (م 1017 یا 1021 هـ) دیوان خود را بهمراه نامهیی بشاه عباس فرستاد و نوشت که «دیوان خواجه را جواب گفتهژام». پادشاه زیرک صفوی بر بالای نامه او نوشت که «جواب خدا را چه خواهی گفت؟(تذکره نصر آبادی، تهران 1317، ص 245).
[4]. درباره هاتفی بنگرید بتاریخ ادبیات در ایران، ج 4 تهران 2536 شاهنشاهی، ص 438-447 و مأخذهایی که آنجا نشان دادهام.
[5]. درباره شرف الدین علی یزدی متخلص به«شرف»بنگرید به «تاریخ ادبیات در ایران»، ج 4، ص 299-309 و 483-486.
[6]. مجالس النفائس (لطائفنامه)، چاپ تهران، ص 62.
[7]. درباره او بنگرید به تاریخ ادبیات در ایران، ج 4، ص 252-264.
[8]. تحفه سامی، تهران 1314، ص 96-97.
[9]. گویند: «درین باغ دوران که بیبرگ نیست عطای لئیمان کم از مرگ نیست».
[10]. درباره او بنگرید به: *تحفه سامعی، تهران، 1314 ص 26-28 *صحف ابراهیم، خطی، *هفت آسمان، کلکته، 1823 ص 136-138، *هفت اقلیم، تهران، ج 2، ص 311-313 *تذکره میخانه، تهران، 1340 ص 169-180 *آتشکده، تهران ص 278-279 *احسن التواریخ روملو، کلکته 1931، ص 462 *بهارستان سخن، مدراس 1958 ص 393-395 *روز روشن، تهران 1343 ص 644 *حماسه سرایی در ایران، چاپ سوم، تهران 1352، ص 363 *ریاض الشعرا واله داغستانی، خطی. و جز آنها.
[11]. در پایان شهنامه ماضی گفته است: بود عقد این گوهر آبدار | ز روی عد چارباره هزار | بلطف از سر نظم گر بگذری | روان پی بتاریخ آن آوری، و درباره شهنامه نواب عالی گوید: گهرها که آوردهام در شمار | شمارش بود پنج باره هزار | بود در سوادم ز نیک اختری | طلب سال تار بخش از مشتری
[12]. Sprenger,Oud Catlgue,P.409
[13]. تاریخ ادبیات فارسی، هرمان اته، ترجمه دکتر رضازاده شفق، تهران 1337، ص 64.
[14]. ایضا همان کتاب و همان صحیفه.
[15]. فهرست نسخههای خطی فارسی در کتابخانه ملی پاریس، ادگار بلوشه، ج 3 ص 335-336.
[16]. فهرست نسخههای خطی فارسی در کتابخانه ملی پاریس، ج 3 ص 354.
[17]. فهرست نسخههای فارسی در کتابخانه موزه بریتانیا، ج 2 2 665؛ فهرست نسخههای خطی فارسی در کتابخانه ملی پاریس، ج 3، ص 355.
[18]. فهرست کتابخانه ملی پاریس، بلوشه، ج 3 ص 345.
[19]. درباره او بنگرید بمقدمه ترجمه مجمع الخواص، تبریز 1327 و بتاریخ تذکرههای فارسی، ج 2 تهران 1350، ص 132-140 تألیف آقای احمد گلچین معانی.
[20]. تاریخ ادبیات فارسی، هرمان اته، ص 64.
[21]. ایضا تاریخ ادبیات فارسی، ص 64.
[22]. درباره میر یحیی کاشی بنگرید به: نتایج الافکار، بمئی 1336، ص 788؛ روز روشن، تهران 1343، ص 943-944.
[23]. نسخه کلیات قدسی در کتابخانه موزه بریتانیا بشماره Or.323
[24]. Sprenger,Oud Catlogue,P.454
[25]. حماسهسرایی در ایران، دکتر صفا، چاپ سوم، تهران 1352، ص 372-373.
[26]. درباره این وقایع بنگرید به عالمآرای عباسی، تهران 1350، ص 959-960 و 979 ببعد، و به «تاریخ روابط ایران و اروپا در دوره صفویه»، شادروان نصر الله فلسفی، ج 1 ص 72-78.
[27]. این منظومه را لوئیگی بونلی Luigi Bonelli در نشریه ماه آوریل 1890 فرهنگستان لینچئ Lincei چاپ کرده است.
[28]. درباره این منظومه و منظومه «جنگنامه کشم» بنگرید به «حماسهسرایی در ایران» از نویسنده این سطرها، چاپ سوم، تهران 352، ص 362-370.
[29]. هفت اقلیم، تهران، ج 2، ص 293.
[30]. روز روشن، تهران، ص 673-674.
[31]. من این رزمها را همه دیدهام | ز کس همچو افسانه نشنیدهام
[32]. بنگرید بفهرست نسخههای فارسی کتابخانه موزه بریتانیا، چارلز ریو، ص 689-690.
[33]. چند فتایی شاعر داریم که دو تن از آنان یعنی فتایی جغتایی و فنایی مشهدی ملازم دربار جلال الدین اکبر پادشاه بودهاند. (روز روشن ص 638-639). این فنایی که جهاننامه ساخت در عهد اورنگ زیب میزیست، چنانکه در متن دیدهاید، و گمان نمیرود که یکی از آن دو باشد.
[34]. هفت اقلیم، ج 2، ص 294.
[35]. روز روشن، ص 684.
[36]. حماسهسرایی در ایران، دکتر صفا، چاپ سوم، تهران 1352، ص 373.
[37]. فهرست نسخههای خطی فارسی موزه بریتانیا، ریو، ص 717.
[38]. بنگرید بتاریخ تذکرههای فارسی، ج 2، تهران 1350، 2 509-510.
[39]. دوست فاضلم آقای دکتر جعفر شعار در نقل مطلبی از من درباره منشأ این داستان (مقدمه قصه حمزه، تهران 1347) نوشته است که کتاب مذکور (یعنی قصه حمزه) بدستور حمزة بن عبد الله خارجی تحیر یافته.تصور میکنم مقصود نویسنده محترم «درباره» باشد نه «بدستور». باقی مطلب مرا در متن بخوانید.
[40]. بنگرید به: دلیران دکتر صفا، تهران 2535 شاهنشاهی، ص 141-153 و بتاریخ ادبیات در ایران، چاپ پنجم، 2536 شاهنشاهی، ص 35-36.
[41]. بنگرید به:حماسهسرایی در ایران، دکتر صفا، چاپ سوم، ص 379.
[42]. درباره او بنگرید به: ترجمه مجالس النفائس، تهران، ص 153 و 379. *هفت اقلیم، تهران، ج 2، ص 316-319. *بهارستان سخن، ص 409-410 .*آتشکده، تهران، ص 261-262.*تحفه سامی، تهران 1314، ص 105 و 126. *حماسهسرایی در ایران، ص 383-384. *نتایج الافکار، ص 180-181. *ترجمه مجمع الخواص صادقی بیگ افشار، ص 165.
[43]. تحفه سامی، ص 126.
[44]. ترجمه تاریخ ادبیات برون، تهران 1316، ص 136.
[45]. حماسهسرایی در ایران، ص 384 و مأخذی که آنجا نشان دادهام.
[46]. رجوع شود به «کشف الظنون»، ستون 1723-1724.
[47]. درباره او بنگرید به: مآثر الامرا، میر عبد الرزاق خوافی، ج 3، کلکته 1891، ص 940. *بهارستان سخن، میر عبد الرزاق خوافی، مدارس 1958، ص، 618-619.* سرو آزاد، لاهور 1913، ص 141-142.* حماسه سرایی در ایران، تهران چاپ سوم، 1352، ص 379-383.* ریاض الشعرا، واله داغستانی، خطی.* صحف ابراهیم، علی ابراهیم خان خلیل خطی.* نتایج الافکار، بمبئی 1336، ص 111.* کلمات الشعرا، محمد افضل سرخوش، چاپ هند ص 10-11.* فهرست کتابخانه بودلئن، ص 518-519.* فهرست نسخههای فارسی در موزه بریتانیا، ج 2، ص 704.* ضمیمه فهرست نسخههای فارسی در موزه بریتانیا، ص 211-212. * Spreger Oud Catlogue,P.150 *فهرست نسخههای خطی فارسی در کتابخانه ملی پاریس، ج 3، ص 404 -405.
[48]. درباره میرزا محمد طاهر وزیرخان و خاندانش مخصوصا بنگرید بمآثر الامرا، ج 3، ص 936-940.
[49]. ماده تاریخ وفاتش را «جا مهر علی بجنتش داد» (1123) یافتند.
[50]. درین بیت ها منظور از «اسد» اسدی طوسی ناظم گرشاسبنامه است، نظامی سراینده اسکندرنامه، خواجو گوینده سامنامه، هاتفی سازنده تمرنامه، قاسم (مراد قاسمی گنابادیست) سازنده شاهرخنامه و شهنامه در شرح پادشاهی شاه اسمعیل صفوی، و قدسی صاحب شاهجهاننامه (بخشی از آن چنانکه ازین دیدهاید).