علی خسروشاهی و گروه صنعتی مینو
مقدمه
علی خسروشاهی (1290-1377ش/1911-1998م) يكي از پايهگذاران نظام فروش و توزیع مدرن در ایران و شاخصترین تولیدکنندۀ محصولات خوراکی در دهههای 1340 و 1350 بود. او از جمله صنعتگراني بود كه مانند بيشتر كارخانهداران و بازرگانان ايراني از اوایل دهۀ 1320 فعاليت تجاری خود را آغاز کرد و در دهۀ 1340 به يكي از اعضاي گروه صنعتگران بزرگ و عضوي از گروه برجستۀ اجتماعي ـ اقتصادي ايران بدل شد.
علی خسروشاهی در خانوادهای تجارتپیشه در تبریز زاده شد.[1] پدرش، حاج غفار، از تجار تبریز و عضو خاندانی تجارتپیشه و سرشناس بود که از خسروشاه به تبريز مهاجرت کرده بودند و در تیمچۀ اول حاجیشیخ بازار تبریز حجره داشت.[2] مادرش سارا سلطانخانم هشترودیان بود. علی خسروشاهی دورۀ دبستان را در مدرسۀ رشدیۀ تبریز گذراند.[3] در نیمۀ اول دهۀ 1300، پدرش مدتی به همدان مهاجرت کرد که مرکز عمدۀ فعالیتهای اقتصادی آن زمان بود و در پاساژ ممقانیان به کسبوکار پرداخت. در آنجا، علی خسروشاهی تحصیلات خود را در مدرسۀ شرف همدان ادامه داد.[4] او برای معافیت از خدمت سربازی در مدرسۀ عالی حقوق نامنویسی کرد، چون در آن زمان فارغالتحصیلان آموزش عالی از رفتن به خدمت سربازی معاف میشدند.[5] سرانجام در 1311، با کسب رتبۀ اول در امتحانات نهایی مدرسۀ حقوق مدال علمی درجه یک را دریافت کرد. بعد از آن، کار تجاری را به همراه پدر در بازار تهران دنبال کرد. در عین حال، چون پدرش در 1314 جزو اولین تجار تبریزی بود که به همراه برادرانش، حاجمیرزاحسن و حاجحسین خسروشاهی، و برادران شالچیلر، تجار تبریزی، وارد کار صنعتی شده بود و مجوز تأسیس کارخانۀ پارچهبافی آذربایجان در قزوین را دریافت کرده بود، بسیار زود درگیر مدیریت کارخانۀ نساجی شد. فرزند ارشد بودن، هوش و ذکاوت، سادگی پدر و در نهایت تسلط به زبان انگلیسی و فرانسه از او شخصیت منحصربهفردی برای کمک به مدیریت کارخانۀ پارچهبافی آذربایجان در قزوین ساخت و به همین سبب، نسبت به دیگر پسرعموها و برادران شالچیلر در مدیریت کارخانه بیشتر درگیر بود و امور صنعتی را زودتر از همعصرانش تجربه کرد.
در سالهای اول دهۀ ۱۳۳۰ روشن شده بود که در نتیجۀ اختلافات شدید بین شرکای کارخانۀ آذربایجان و مسایل کارگری دوران حکومت دکتر مصدق، فامیل خسروشاهی علاقهای به اداره و سرمایهگذاری بیشتر در این کارخانه ندارند، گرچه کارخانه با همۀ مشکلاتی که داشت از اوضاع اقتصادی جنگ دوم جهانی و اشغال ایران به دست متفقین سود سرشاری حاصل کرده بود. بنابراین، علی خسروشاهی فعالیتهای تجاری خود را در سه دالان ملک، در بازار تهران،[6] شروع کرد. سپس، در بازار سلطانی تحت نامهای ”تجارتخانۀ غفار خسروشاهی،“ ”تجارتخانۀ علی خسروشاهی و برادر“ و بالاخره تحت نام ”تجارتخانۀ علی خسروشاهی“ تجارت میکرد.[7] او نخست کالاهای گوناگونی را از خارج وارد و از طریق بنکداران میفروخت و در طی زمان و از طریق مکاتبه یا در نتیجۀ بازدید فروشندگان شرکتهای خارجی با مؤسسات تولیدکنندۀ خارجی ارتباط برقرار كرده بود. او نخست تجارت خود را بر واردات منسوجات، بلور و بخاری علاءالدین و سپس واردات دارو و مواد خوراکی و صادرات کشمش و فرش متمرکز کرد.
با شروع عصر اخذ نمایندگی فروش محصولات خارجی در دهۀ 1320 و اوایل دهۀ 1330، که به امر مهمی در تجارت ایران تبدیل شده بود، علی خسروشاهی برای اولین مرتبه سفری به اروپا کرد و طی ۸ ماهی که در آنجا بود روابط تجارتی جدیدی با برخی شرکتها برقرار کرد. گرفتن نمایندگی محصولات دارویی بوتس انگلستان در 1327 اولین پایههای بنای سازمانی را نهاده شد که بعدها به سازمان توزیع و فروش شرکت خوراک و گروه صنعتی مینو بدل شد. برخی از دیگر نمایندگیها عبارت بودند از نمایندگی محصولات بهداشتی کاملیا، ساعت دیل، چسب اوهو و پودرهای رختشویی محصول هنکل آلمان و ماشین تحریر ترایومف، هاینز (سازندۀ انواع کنسرو)، کلاگز (سازندۀ کورنفلیکس)، شارپ (سازندۀ تافی)، نمایندگی آدامس چیکلتس و خمیر دندان پپسودنت شرکت بینالمللی یونیلیور و پیکفرین (سازندۀ بیسکویت). گرفتن هر نمایندگی گرفتن نمایندگی بعدی را آسانتر میکرد، زیرا شرکتهایی که میدیدند همکارانشان علی خسروشاهی را به سمت نماینده تعیین کردهاند، راغب میشدند نمایندگی خود را به او واگذار کنند. برای مثال، علی خسروشاهی به همین ترتیب به نمایندگی شرکت دارویی سیرل امریکا انتخاب شد، اما اخذ نمایندگی انحصاری محصولات نستله در 1333 جزو موفقیتآمیزترین آنها بود.
بدین ترتیب، تجارتخانۀ علی خسروشاهی در عصر امتیازات به واردکننده و توزیعکنندۀ درجه اول مواد غذایی و بهداشتی بدل شد که محصولات شرکتهای بزرگی از سراسر جهان را به ایران وارد و توزیع میکرد. در عین حال، واردات بعضی اقلام سنتی نظیر بخاری علاءالدین و بلور ادامه داشت. با اضافه شدن تعداد نمایندگیها و جورشدن اجناس، کمکم کادر فروش و ویزیت برای عرضۀ مواد غذایی و دارویی درشهر تهران تشکیل شد و فروش شهرستانها با اعزام ویزیتور یا فروشندگان سیاری اداره میشد که با وانت به همراه خود جنس میبردند. علی خسروشاهی در 1338 شرکت سهامی خاص خوراک را تأسیس کرد که عملاً جایگزین فعالیتهای تجارتخانۀ علی خسروشاهی شد. هدف این شرکت فعالیت در امور بازرگانی، واردات و توزیع شیر و غذای کودک، دارو و انواع شکلات بود.[8] شرکت خوراک در پاییز 1338 با شرکت پروکتور اند گمبل برای توزیع پودر تاید و مشارکت بعدی در تولید آن قرارداد مهمی امضا کرد که در توسعۀ نظام فروش این شرکت نقش مهمی بازی کرد.
در پایان دهۀ 1330، فعالیتهای علی خسروشاهی وارد مرحلۀ تولید کارخانهای مواد غذایی، دارویی و سپس آرایشی شد. توسعۀ تولید، که بر پایۀ نظام پخش و فروش و نظام بازاریابی شرکت خوراک استوار شده بود، عامل مهم و شتابدهندهای برای تسخیر بازار در شرکت مینو بود. نخست آنکه تحول نظام توزیع و فروش شرکت را از نظام سنتی توزیع تحت سلطۀ بنکداران بازار جدا کرد و توسعه آن سهم شرکت را از محصولات مشابه و رقیب در بازار فراتر برد. دوم آنکه با رشد و توسعۀ تولید کارخانهای و ورود بازاریابی مدرن، روش عملکرد شرکت در معرض تغییر قرار گرفت و اساس تصمیمگیری در خصوص تولید و فروش را به جای اتکا بر اعتقاد و ایدههای مدیران و شیوههای آزمایش و خطا بر مطالعه و پیمایش علمی بازار و شناخت ذائقههای مصرفکننده و حق انتخاب او استوار کرد.
با وقوع انقلاب 1357، بهرغم آنکه گروه صنعتی مینو از موج اول مصادرههای اموال و داراییهای صنعتگران مدرن جان سالم بدر برده بود، در 1358 گرفتار موج دوم مصادرهها شد و بعد از چندین روز گروگانگیری، علی خسروشاهی سرنوشت شرکت را به حکمیت دادستان انقلاب سپرد که منجر به سپردن کنترل آن به وزارت صنایع ملی شد و بدین سان، یکی دیگر از سرمایهداران ملی از جامعه و اقتصاد ایران محو شد. با این حال، شرکت مینو و محصولاتش در ذائقه ایرانیان و طنین آگهیهای متنوع آن در دهههای ۱۳۴۰و 1350 در اذهان همچنان باقی است.
آغاز تولید کارخانهای
در اواسط دهۀ 1330، رفتهرفته گونهای نهضت صنعتی در ایران پدید آمد. بسیاری شروع به تولید صنعتی کرده بودند، نوعی چشم و همچشمی تولیدی راه افتاده بود و از طرفی، سرمایۀ انباشتهشدهای که برای کار صنعتی اهمیت داشت فراهم آمده بود. واردات برخی کالاها از سال 1339 ممنوع و فهرست کالاهای ممنوعالورود در سال 1340 بلندتر شد.[9] حقوق گمرکی و سود بازرگانی برخی از کالاها نیز افزایش یافت.
در آن زمان، اقتصاددانان بر این عقیده بودند که کشورهای عقبافتاده، یا به قول امروزیها در حال توسعه، برای اینکه بتوانند به سطح زندگی ممالک توسعهیافته دست بیابند، باید در مرحلۀ اول صنایعی ایجاد کنند که تولیدات آنها جانشین واردات شود (همان استراتژی جانشینی واردات). در ایران هم بر این اساس کمکم صنایعی پیدا شد. سیاستهای اقتصادی اجراشده از 1342 تا 1347 به نقطۀ عطفی در تاریخ اقتصادی ایران تبدیل شد. روند رشد اقتصادی در بخش صنعت در سالهای پایانی دهۀ 1340 شدت گرفت.[10]
کارخانۀ میوه خشککنی
در این دوره، علی خسروشاهی نیز شرایط را به خوبی سنجیده بود که میباید تولید را شروع کند، چرا که جلوی اجناس وارداتی گرفته میشد. بنابراین، به دنبال سه پروژۀ صنعتی رفت. اولین پروژه تأسیس یک کارخانۀ میوه خشککنی بود. در آن زمان، جلیل خسروشاهی تجارتخانهای در آلمان تأسیس کرده بود که یکی از اهدافش صادرات کشمش از ایران و فروش آن در اروپا بود. به منظور تأمین کالا برای صادرات، علی خسروشاهی تصمیم گرفت با شراکت جعفر عزیزی کارخانۀ میوه خشککنی پارس را در قزوین تأسیس کند. جعفر عزیزی، برادر دکتر عزیزی صاحب داروخانۀ دکتر عزیزی در قزوین، سالها جزو خریداران دارو از علی خسروشاهی بود. جعفر عزیزی در رشتۀ تولید کشمش تخصص داشت و به عقیدۀ خودش بزرگترین متخصص این کار بود. بدين ترتيب، کارخانۀ میوه خشککنی پارس تأسیس شد و شروع به کار کرد. آن زمان اوایل تأسیس کارخانجات در ایران بود و هنوز داشتن اجازۀ تأسیس اهمیت دهههاي بعد را پیدا نکرده بود. حسن خسروشاهی از قول پدرش، علی خسروشاهی، ميگويد:
وزارت صنایع ما را مرتباً تعقیب میکرد که بیایید و پروانه بگیرید و ما هم چون گرفتار کارهای روزمرۀ خودمان بودیم و بهعلاوه، گرفتن پروانه ممکن بود باعث شود که ادارات دیگر بخواهند مقررات دیگری را در مورد شرکت بهمورد اجرا بگذارند، دنبال پروانه نمیرفتیم. تا اینکه اين وزارتخانه که ظاهراً از تعقیب ما خسته شده بود پروانه را صادر کرد و با پست برای ما فرستاد. در تاکستان، نزدیک قزوین، بنیاد پهلوی هم یک کارخانۀ تولید کشمش داشت که ظاهراً هیچوقت درست بهکار نیفتاد، ولی هزینۀ احداث آن چندین برابر کارخانۀ میوه خشککنی پارس شده بود.[11]
کارخانۀ میوه خشککنی پارس کار کوچکی بود و هیچوقت چندان موفق نشد. اصولاً صادرات کشمش ایران به آلمان به سختی میتوانست با صادرات ترکیه رقابت کند. ترکیه به بازارهای اروپا نزدیک بود و محصول ترکیه ظرف مدت کوتاهی با کامیون به بازارهای اروپا میرسید، در حالی که کالای ایرانی که از راه خرمشهر و با کشتی حمل میشد، مدت خیلی طولانیتری در راه بود و در نتیجه کهنه میشد و بسیاری اوقات شکرک میزد. شاید هم یک علت آن بود که جلیل خسروشاهی به کارهای متفاوتی مشغول بود و به این کار به حد کافی نمیرسید و تخصص کافی در آن پیدا نکرده بود.
تأسیس کارخانۀ بستنیسازی
پروژۀ دیگری که علی خسروشاهی و فرزندش، حسن خسروشاهی، مدتی وقت صرف آن کردند، تأسيس كارخانۀ توليد بستنی بود. حسن خسروشاهی میگوید:
در سال 1336ش/۱۹۵۷م که در انگلستان بودم، مقالهای در روزنامۀ تایمز خواندم که میگفت که مصرف بستنی خیلی زیاد شده است، زیرا که این محصول که سابقاً فقط در تابستان مصرف میشد، اکنون دیگر در چهار فصل مصرف میشود. من با خواندن این مقاله به این فکر افتادم که شاید ساختن بستنی در ایران کار خوبی باشد. مخصوصاً که آب و هوای ایران طوری است که در قسمت عمدۀ سال میشود بستنی فروخت. مقاله را برای پدرم فرستادم و او هم نظر مرا تأیید کرد.[12]
در آن موقع، سه سازندۀ مهم بستنی در انگلستان عبارت بودند از شرکت والس (Walls) از شرکتهای گروه یونیلیور و شرکت لایونس(Lyons) و سومی هم شرکت نیلسون (Nielson) که گرچه جزیی از یک گروه خیلی بزرگتر بود، ولی در زمینۀ بستنیسازی خیلی از دو شرکت دیگر کوچکتر بود. حسن خسروشاهی می افزاید:
تا جایی که به یاد دارم، ما با دو مؤسسۀ اولی تماس گرفتیم تا بستنی را با شراکت آنها یا تحت لیسانس آنها بسازیم، ولی آنها جواب رد دادند. ولی شرکت نیلسون قبول کرد که با ما در این زمینه همکاری کند. پدرم جلیلآقا را مأمور کرد که با شرکت نیلسون مذاکرات را شروع کند و قراردادهای لازم را ببندد و ماشینآلاتی را که باید سفارش داده شوند مشخص کرده و ترتیب سفارش آنها را بدهد. در جريان مذاکرات ما، بستنی کیم در ایران به بازار آمد و پدرم اطلاع پیدا کرد که برادران ساهاکیان، تولیدکنندۀ نوشابۀ کانادادرای، و گروه مراد اریه[13] مشغول تأسیس کارخانۀ بستنی هستند. پدرم ازرقابت زیادی که در زمینۀ تولید بستنی میتوانست پیش بیاید نگران شد و تصمیم گرفت که این کار را ادامه ندهد.[14]
حسن خسروشاهی میافزايد:
با وجود این، من موضوع تولید بستنی را تعقیب میکردم و علاقهمند بودم که ما وارد این کار بشویم. مدتی بعد از این تصمیم پدرم، شرکت انگلیسی لایونس دفتری در تهران تأسیس کرد و هدفش این بود که یک نوع بستنی نرم با نام تستی فریز را در ایران لانسه کند. با وجود اینکه پدرم کاملاً از کار بستنی منصرف شده بود، به اصرار شدید من در یک روز برفی برای مذاکره با این مؤسسه به دفترشان رفتیم. از همان برخورد اولیه معلوم بود که این مذاکرات به جایی نخواهد رسید. زیرا علاوه بر اینکه مسئولین دفتر خیلی مغروربودند، نظرشان این بود که 20 درصد حق لیسانس دریافت کنند. در حالی که ما میدانستیم نرخ عادلانه یکی دو درصد بیشتر نیست. طبیعی است که کار آنها به جایی نرسید و بعد از مدت کوتاهی دفتر تعطیل شد.[15]
تولید بخاری علاءالدین
شرکت علاءالدین انگلستان در ایران سه نماینده داشت که یکی از آنها علی خسروشاهی بود. با تحولاتی که در صنعت ایران در اواخر دهۀ 1330 شمسي در حال تکوین بود، علی خسروشاهی به این نتیجه رسیده بود که دیر یا زود واردات بخاری و سماور علاءالدین مشمول گمرک و سود بازرگانی سنگینی خواهد شد و حتی ممکن است ممنوع شود. لذا کوشش کرد تا شرکت علاءالدین را مجاب کند با شراکت نمایندگان خود کارخانهای در ایران برای تولید محصولات خود تأسیس کند. با اینکه یونسی، یکی از سه نماینده، چندان راغب بهاین کار نبود، علاءالدین انگلستان قبول کرد که این کار صورت گیرد و در نتیجه، شرکت سهامی صنعتی علاءالدین در ایران در بهمن 1338 با سرمایۀ پرداختشدۀ 80 میلیون ریال تأسیس و مشغول به کار شد.[16] علاءالدین انگلستان نیز استفاده از مارک خود را در ازای 2.2 میلیون ریال واگذار کرد. در سال 1354، این علامت تجاری کاملاً به ایران منتقل شد و بعد از آن، این شرکت استفاده از این علامت تجاری را به مبلغ 0.4 میلیون ریال به افغانستان هم فروخت. با اینکه شرکت علاءالدین محصولات خود را بر اساس استاندارد محصولات خارجی تولید میکرد، ولی تحت مدیریت شرکای خارجی سود خوبی نشان نمیداد و فقط وقتی توانست از نظر مالی موفق شود که برادران سمراد اکثریت سهام آن را خریداری کردند و ادارۀ آن را به عهده گرفتند. در سال 1355، این شرکت90 درصد بازار تجاری تولید بخاری نفتی را در اختیار داشت. علی خسروشاهی سهام خودرا تا زمان ملی شدن شرکت حفظ کرد، ولی هیچوقت به سهام چیزی اضافه نکرد و فقط عضو هیئت مدیرۀ شرکت بود.[17]
شروع تولید مواد خوراکی
در سالهای پایانی دهۀ 1330، کمکم کارخانههایی در ایران دایر شده بودند. از آن جمله میتوان به کارخانۀ روغن نباتی شاهپسند، کارخانۀ ساخت دارو و لوازم آرایش تولیدارو و کارخانۀ کانادادرای اشاره کرد. در رشتۀ مواد خوراکی نیز کارخانۀ بیسکویتسازی ویتانا و آبنبات و تافیسازی داداشزاده در آن سالها تأسیس شده بودند. چشمانداز آیندۀ صنعت کمکم روشنتر میشد. بهنظر میرسید که خیلی زود تولیدکنندگان داخلی با توجه به گمرک و سود بازرگانی سنگینی که به اجناس وارداتی تعلق میگرفت، قادرخواهند بودند اجناس خود را به قیمت بسیار ارزانتری عرضه کنند و سهم عمدۀ بازار را در دست گیرند. در ابتدا، شاید نوع و کیفیت تولیدات آنها قابل رقابت با اجناس خارجی نبود، ولی رفتهرفته تولیدکنندگان داخلی در کار خود واردتر میشدند و میتوانستند اجناس مرغوبتری به بازار عرضه کنند. بنابراین، ظرف مدت کوتاهی محصولات داخلی میتوانستند جانشین قسمتی از محصولاتی شوند که علی خسروشاهی از خارج وارد میکرد. امتیاز دیگر تولیدکنندگان داخلی این بود که محصولات آنها تازه به دست مصرفکننده میرسید، چون لازم نبود مدتی در راه بماند و بنابراین، از نظر طعم نيز برای مصرفکننده مطبوعتر بود.
در قسمت دارو، مسئلۀ رقابت محصولات داخلی جدیتر بود، چرا که اولاً ساخت دارو برخلاف آنچه ممکن است در نگاه اول به نظر رسد، آسانتر از محصولات غذایی بود. در عمل، ساخت دارو عبارت بود از مخلوط کردن مواد اولیه تولید بر اساس فرمولی مشخص و دقیق که معمولاً در شروع کار شرکتی که لیسانس میداد آن را میفروخت. از طرف دیگر، چند شرکت قوی و معتبر تولیدکنندۀ داخلی، مانند داروپخش و تولیدارو، تأسیس شده بودند و از وزارت بهداری میخواستند از صدور پروانه برای داروهایی که مشابه آنها را میساختند خودداری کنند. در این شرایط، دو راه بیشتر پیش روی علی خسروشاهی نبود؛ یا از رشته فعالیتهایی که تا آن موقع انتخاب کرده بود خارج شود یا اینکه به تولید داخلی بپردازد. در این زمان (1336ش/1958م)، حسن خسروشاهی نیز به درخواست پدر تحصیل را رها کرده و به ایران بازگشته بود و شدیداً طرفدار تولید داخلی بود. برای علی خسروشاهی نیز کمک او برای وارد شدن بهکار صنعتی نقطۀ قوتی به حساب میآمد.
حسن خسروشاهی دربارۀ شروع کار تولید میگوید:
نمیدانم به چه دلیل ما برای تولید داخلی دنبال این بودیم که یا با یک شرکت معتبر خارجی شریک شویم یا اینکه محصولات یک شرکت خارجی را تحت لیسانس بسازیم. شاید یک دلیل این امر بود که چون فکر میکردیم محصولات دارویی اغلب تحت لیسانس ساخته میشود، محصولات غذایی هم باید همینطور باشد.[18]
از طرف دیگر، علی خسروشاهی با توجه به تجربیاتی که ازکارخانۀ پارچهبافی آذربایجان داشت، مشکلات تولید را به خوبی درک میکرد و میخواست تا حد ممکن نیرویی کمکی در این زمینه داشته باشد. به علاوه، همیشه یکی از مشکلات توسعۀ صنعت و تجارت در ایران نبود نیروی کار ماهر و با تجربه به تعداد کافی بود و داشتن یک شریک خارجی میتوانست کمکی در این زمینه باشد. در عمل، بعضی مواقع چنین بود، ولی در مواقع دیگر نیروی کار خارجی به جهت عدم آشنایی با محیط ایران نه فقط کمکی نمیکرد، بلکه بر پیشرفت کار اثری منفی میگذاشت.[19]
علي خسروشاهي در تعقیب این رویه و به كمك حسن خسروشاهي با چندین شرکت خارجی در رشتههای گوناگون تماس گرفت و نامهنگاری کرد، ولی از همۀ آنها جواب رد شنید.[20] پاسخ منفی شرکتهای خارجی چندین علت داشت. اولاً بازار ایران نسبتاٌ کوچک بود. جمعیت ایران در آن زمان حدود ۱۸ ميلیون نفر و سطح درآمد سرانه پایین بود.[21] بنابراین، امکانات بازار ایران چندان جالب نبود و مدیران شرکتهایی که با آنها تماس گرفته شد ترجیح میدادند وقت خود را صرف بازارهای بزرگتر کنند . ثانیاً ایران مملکت دورافتادهای بود که همه با آن آشنایی نداشتند و سرمایهگذاری و فرستادن مدیر به آنجا برایشان دور از ذهن بود. ثالثاً شرکتهای خارجی ترجیح میدادند با کسی شریک شوند که تجربهای در کار تولیدی داشته و کارخانهای داشته باشد که بتواند به آنها در بازار تازه و ناآشنا کمک کند، نه اینکه صرفاً به دنبال استفاده از دانش آنها باشد. نمونۀ آن شرکت پروکتور اند گمبل بود که با شرکت کف قرارداد بسته بود، با اینکه شرکت کف از نظر مالی و مدیریت مؤسسۀ بسیار ضعیفی به حساب میآمد. [22]
بعضی شرکتهای بزرگ، نظیر شرکت بینالمللی یونیلیور، در ایران دفتر تأسیس کرده بودند تا توسعۀ کارهای آنان را و از جمله تأسیس کارخانه در ایران را تعقیب کند. شرکت یونیلیور که یکی از بزرگترین تولیدکنندگان روغن نباتی در دنیا بود، در صدد تأسیس یک کارخانۀ روغن نباتی در ایران برآمده بود، ولی وقتی تولیدکنندگان داخلی، نظیر گروه بهشهر، خبردار شدند، با کمک مهندس شریفامامی از صدور اجازۀ تأسیس کارخانه برای یونیلیور جلوگیری کردند. حسن خسروشاهی تعریف میکند که او هم با شخصی با نام ساندرمن، که رییس دفتر یونیلیور در تهران بود، مشغول مذاکره برای جلب نظر او به منظور تأسیس یک کارخانۀ پودر رختشویی در ایران بود و این مذاکرات را بعد از امضای قرارداد با پروکتور اند گمبل برای توزیع تاید ادامه داد تا از فعالیتهای آنان مطلع باشد و مانع از این شود که یونیلیور با دیگری قرارداد ببندد.[23]
با همۀ این مشکلات، در نتیجۀ تماسهایی که گرفته شد، شرکت بوتس موافقت خود را برای اعطای لیسانس كالاهايش برای تولید در شركت مينو اعلام كرد. قانع کردن آنها برای این کار چندان مشکل نبود، زیرا اولاً ۱۰ سال بود که با علی خسروشاهی کار کرده بودند و او را میشناختند و ثانیاً، کاملاً آشکار بود که هرگاه این کار را نکنند، وزارت بهداری پروانۀ ورود داروهای آنان را تجدید نخواهد کرد و صادرات قابل توجه خود به ایران از دست خواهند داد.[24] با این همه، نبايد تصور کرد آنها با اشتیاق و میل زیاد با این کار موافقت کردند. اصولاً خارجیها با تردید به برنامههای مرتبط با تولید در ایران نگاه میکردند. بازار ایران در شرکت بوتس تحت نظر شخصی با نام پارکینسون اداره میشد. حسن خسروشاهی تعریف میکند که
وقتی زمین کارخانۀ مينو را خریدیم، روزی پارکینسون را که برای ویزیت هرچند یکبارش در تهران بود به سر زمین بردم تا محل آتی کارخانه را به او نشان بدهم. بعدها در دفتر بوتس در انگلستان گزارش پارکینسون را در این مورد خواندم که نوشته بود که این جوان مرا به محلي در وسط صحرا برد و نقطهاي را به من نشان داد و گفت ما ميخواهيم کارخانهمان را اينجا بسازيم.[25]
به هر حال، جز بوتس هیچکس حاضر نشد با علي خسروشاهي شریک شود یا اجازۀ توليد كالا تحت لیسانس بدهد و در نتیجه، او میبایست یا فکر تأسیس کارخانۀ محصولات غذایی را از سر خارج میکرد یا خود دست به اقدام میزد. علی خسروشاهی نهایتاً تصمیم گرفت شخصاً اقدام کند.
درست مشخص نیست که اول شرکت صنعتی پارس تأسیس شد یا اینکه اول زمین کارخانه خریداری شد یا اول ماشینآلات سفارش داده شدند. با این حال، وقتی تصمیم گرفته شد، این کارها در مدت کوتاهی و یکی بعد از دیگری صورت گرفتند. البته تأسیس شرکت صنعتی پارس یا خرید زمین لازمۀ تأسیس کارخانه بود، ولی یک قدم غیرقابل برگشت در این جهت نبود و زمین را میشد فروخت یا نگه داشت و شرکت را میشد بیکار گذاشت یا منحل کرد. در حقیقت، قدم غیرقابل برگشت وقتی برداشته میشد که ماشینآلات تولیدی کارخانه سفارش داده میشدند.[26]
علي خسروشاهي كار توليد مواد غذايي را با توليد آبنبات و تافي شروع كرد، اما علت اين امر روشن نيست. حسن خسروشاهی در توضیح این مسئله میگوید:
یادم نیست به چه دلیل ما تصمیم گرفتیم که کار تولیدی خود را با تولید آبنبات و تافی شروع کنیم. به خاطر ندارم که این تصمیم نتیجۀ بررسی بازار بوده باشد. شاید علت این بود که ما آبنبات وارد میکردیم و محصولات داداشزاده مستقیماً با آن رقابت میکرد. ولی این امر تا حدودی در مورد بیسکویت هم صادق بود. شاید تولید آبنبات و تافی از سایر محصولات غذایی که ما وارد میکردیم آسانتر بود و شاید خرید ماشینآلات آن به سرمایۀ کمتری احتیاج داشت. از نظر بازاریابی شاید بهتر بود که با بیسکویت شروع میکردیم، چون بازار آن بزرگتر بود.[27]
او مي افزايد:
در یک روز تعطیل، پدرم حسین عالیزاده را که نمایندۀ ماشینآلات هاماک هانزلای آلمان بود به منزلش دعوت کرد و با حضور من و عمویم، جلیل، شروع به سفارش دادن ماشینآلاتِ ساخت این محصولات کرد. در آن زمان، هیچکدام از ما سه نفر اطلاعات وسیعی دربارۀ نوع ماشینآلاتی که باید بخریم نداشتیم و تا حدود زیادی مجبور بودیم که از تولیدکننده یا فروشندۀ ماشینآلات کسب نظر بکنیم. بعداً جلیل خسروشاهی در آلمان از متخصصین و تولیدکنندگان ماشینآلات و سایر کارخانهداران اطلاعاتی کسب کرد که در خرید ماشینآلات بعدی به کار رفت و با شروع تولید، علی خسروشاهی اطلاعات بیشتر عملی و تئوری به دست آورد.[28] . . . عالیزاده نمایندۀ ماشینآلات دیگر و همچنین بعضی مواد بستهبندی، مانند سلوفان، و شاید نمایندۀ ماشینآلات روز انگلستان هم بود. از ابتدا رابطۀ ما با نمایندگان فروش محصولات و ماشينآلات خارجي در ايران، چون عاليزاده، رابطۀ خوبی نبود. زیرا افرادی مانند عالیزاده که نمایندۀ ماشینآلات یا مواد بستهبندی بودند، روی سفارشات کمیسیون میگرفتند و این کمیسیونها طبیعتاً به قیمتهای خرید اضافه میشد. در حالی که معمولاً این نمایندهها نمیتوانستند سرویسی به خريدار بدهند، زیرا خريداران ماشينآلات، مانند علي خسروشاهي، به تدريج به کار وارد ميشدند و کمکم بیشتر از نمایندگان فروش دربارۀ محصولات آنها اطلاع داشتند.[29]
به علاوه، هدف این نمایندهها فروش بیشتر ماشینآلات، مواد اولیه و لوازم بستهبندی بود و هر نماينده سعی میکرد محصول خود را به تعداد بيشتري بفروشد. در نتيجه، آنها به شکلی طبيعي با فروش به افرادی که در این صنعت نبودند، در هر رشتهای رقيباني ايجاد ميكردند. ميتوان گفت منافع نمايندگان فروش ماشينآلات با خريداران در تضاد بود. مضافاً این نمایندگان برای پیشبرد کار خود اطلاعات مربوط به خریداران گوناگون را محرمانه نگاه نمیداشتند. در خصوص علي خسروشاهي، این مشکل وقتي كه عالیزاده با دختر داداشزاده، رقیب اصلی علي خسروشاهي در توليد آب نبات و تافی، ازدواج کرد تشدید شد.[30] عالیزاده بعدها خودش کارخانۀ شکلاتسازی شکومارس را تأسیس کرد.
به علاوه، علي خسروشاهي ميتوانست از كمك برادرش، جلیل خسروشاهی، استفاده كندكه در هامبورگ تجارتخانه داشت و از موقعيت و اطلاعات بهتری از همۀ این نمایندهها برخوردار بود. علي خسروشاهي از طريق تجارتخانۀ جلیل خسروشاهی بعدها بهترين ماشينآلات و مواد اولیه را به قيمتهاي مناسب خريداري میكرد.[31] به همین سبب، گروه صنعتی مینو همیشه سعی میكرد در حد امکان خريدارهاي خود را از طریق نمایندهها انجام ندهد و بعدها که قویتر شد، حتي فروشندگان خارجي را وادار میکرد تعهد کنند روی خریدها به این نمایندهها کمیسيون ندهند؛ گرچه هیچوقت معلوم نمیشد که فروشندگان راست بگویند و محرمانه کمیسیون ندهند.[32]
رفتهرفته سياست علي خسروشاهي چنان شد كه از هر كجا كه ماشين بهتري مييافت ميخرید؛ ماشینهای تولید را از آلمان شرقی، آلمان غربی و انگلستان، ماشینهای بستهبندی را از ایتالیا و سویس، ماشین پفکنمکی را از امریکا و ماشین بستهبندی بیسکویت را از فرانسه. رویۀ کلی شرکت این شد که بهترین ماشینها را برای هر نوع تولید خود خریداری کند و وابسته به یک سازندۀ خاص نباشد.
به هر حال، ماشینهای ساخت آبنبات و بعضی ماشینهای بستهبندی از هاماک هانزلا و ماشینهای ساخت تافی از روز و ماشینهای بستهبندی آبنبات از جیدی ایتالیا خریداری شدند. بعداً جلیل خسروشاهی هم که ماشین پخت ویفر هبنشترایت را در آلمان دید، یک ماشین کوچک پخت ویفر هم به آنها سفارش داد. جالب اینکه این ماشین پخت ویفر که بدون نقشه سفارش داده شده بود باعث ایجاد یکی از موفقترین و پرسودترین واحدهای تولیدی گروه مینو شد. ماشینهای قسمت داروسازی نيز با نظر بوتس به آنها سفارش داده شدند.[33]
زمین کارخانه به مساحت 90 هزار مترمربع جنب کارخانۀ علاءالدین خریداری شد. دیوارکشی و ساختمانسازی شروع شد و علی خسروشاهی هر روز بعد از انجام کارهای اداری در دفتر شرکت خوراک، در خیابان فردوسی، بر کار ساختمانسازی نیز نظارت میکرد. مهندس سهراب حسابی از جمله اولین مهندسان کارخانه میگوید: ”آب كارخانه را نخست از کارخانۀ علاءالدين گرفتند. كارهاي ساختمان كارخانۀ اوليه را مهندس واسطیزاده انجام ميداد و من کارهای تأسیسات برق را. بعدها زمینهای اطراف را هم خریدند و گسترش دادند تا وضع فعلی.“[34] مهندس حسابی میافزاید که بهرغم مشکلات اداری که کارخانهسازی در آن زمان داشت، ”علی خسروشاهی برای انجام کارهایش به هیچکس رو نیانداخت. عليرغم اينكه خیلیها را میشناخت، اما کارهایش را خودش میکرد. روزي كه ميخواست آب و برق برای کارخانه بگیرد، چون من در وزارت نيرو بودم، از من خواست دنبال اين كار بروم. حتي براي افزايش زمين هم از من ميخواست پیگیری کنم.“[35] سال 1340 کارهای ساختمانسازی شروع و سال 1341 تمام شد و کارخانه به بهرهبرداری رسید.
مهندسی آلمانی با نام اشتارکه که با کمک هانزلا و جلیل خسروشاهی استخدام شده بود به تهران آمد تا هم در نصب و راهاندازی ماشینآلات کمک کند و هم طرز کار آنها را به کارگران و تکنسینها یاد دهد.[36] بعدها این تأسیسات و ماشین آلات را تکنیسینهای ایرانی روانتر کردند.
كارگاه آبنباتسازي
کار تولید نخست از کارگاه آبنباتسازی شروع شد. محرم خندايي، کارگری که در شانزده سالگی استخدام شده بود و شبها نزدیک مخازن گلوکز در کارگاه ميخوابيد، صبح زود ديگهای هانزلا را برای پخت آبنبات آماده ميكرد تا به محض ورود كارگران همهچیز آمادۀ تولید باشد. او بعداً مدیر کارگاه تافی و آبنبات شد. محمود اسلامی از دیگر کارگران اصلی کارخانه بود که ابتدا مدیر کارگاه ویفر شد و بعداً مدیر کارگاه بیسکویت. حسن خورشیدی مسئول فنی ماشینها بود و احمد صندوقچیان نيز استادکار کارگاه شکلات بود. اصغر تحصیلدار مسئول کارهای تحصیلداری و جوزی مسئول نگهداری حسابها بودند. علي خسروشاهي نخست يكي از همشهريهاي خود با نام حاجحسن خسروشاهی را، كه نسبت دوری هم با او داشت، به مدیريت کارخانه گمارد. کارگران در ماههای اول 15 نفر بیشتر نبودند، اما رفتهرفته و با شروع کارگاه دوم به 30 تا 40 نفر رسیدند.[37] محرم خندابي ميگويد: ”علی خسروشاهی از تأسیس هر کارگاه جدید و استخدام تعداد بیشتری کارگر بسیار لذت میبرد.“[38] شیوۀ گسترش تولید علی خسروشاهی چنین بود که به محض اینکه تولیدات یک کارگاه بیرون میآمد و سودی حاصل میشد، آن را صرف سرمایهگذاری میکرد و ماشينآلات ديگري ميخريد و خط جديدي راه ميانداخت.
با اين همه، شروع اولين توليد بیمشكل نبود. یکی از مشکلات موضوع بستهبندی آبنبات بود. ماشینی، كه ماشين گراني هم بود، خریداري شده بود تا آبنباتهایی مشابه آبنبات لایفسیورز امریکایی بستهبندی كند. با این حال، در عمل معلوم شد این نوع بستهبندی باب بازار ایران نیست، زیرا قیمت آن گران است. در آن زمان، بچهها که مصرفکنندۀ اصلي و بزرگ آبنبات بودند، آبنبات را دانهای میخریدند و قدرت خرید آبنباتهايي با بستهبندی مشابه لایفسیورز را نداشتند.[39]
مشکل بعدي این بود که برای بستهبندی آبنباتها بایستی سلوفانهای خوشرنگ با طرحهای متنوع سفارش داده میشد و قرار بود جلیل خسروشاهي این کار را از هامبورگ صورت دهد. اما در این موقع، جلیل در هامبورگ با کامیوني تصادف کرد و ماهها بستری شد. در نتیجه، مدتها طول کشید تا مسئول دیگری برای این سفارشات تعیین و جنس جور شود. البته قاعدتاً میشد مشكل را با یک سفر به ایتالیا و انگلستان و ملاقات با کارخانههای تولید سلوفان حل کرد، ولی در آن زمان علی خسروشاهی چنین نکرد. حسن خسروشاهي دو علت براي اين مسئله ذكر ميكند: ”پدرم از یکطرف برای صرفهجویی واز طرف دیگر، در نتیجۀ ترس شدید از مسافرت با هواپیما دست به مسافرت نزد.“[40] حسن خسروشاهی اضافه میکند که ”من نمیدانم که من چرا این کاررا انجام ندادم. البته در آن مزمان مثل امروز به آسانی مسافرت نمیکردیم.“ [41]
بهرغم اين مشكلات، اشتارکه آلمانی محصولی ساخت و به بازار عرضه کرد که آبنبات شیری نام گرفت. این محصول بسیار زود مورد پسند مصرفکنندگان قرارگرفت و فروش بسیار خوبی پیدا کرد. اما اشکال کار این بود که بعد از مدتی رقباي شركت مينو نيز توانستند اجناس مشابهی به بازار عرضه کنند و با اینکه آب نبات شیری با نام مینو[42] معروف شده بود، ولی چون به صورت دانهای فروش میرفت و بستهبندی نداشت، برای مصرفکننده تشخیص آن از ساير محصولات مشابه مشکل بود و در آن زمان روی قالب آبنبات شیری مينو فقط یک مارک K وجود داشت. علت گذاشتن اين علامت آن بود که وقتی ماشینآلات ساخت سفارش داده میشدند هنوز مارک مینو انتخاب نشده بود، اما به سازندۀ ماشینآلات گفته شده بود علامت K، حرف اول لاتين نام خسروشاهی، یا شركت خوراک روی محصولات گذاشته شود. شركت خوراك مدتی نيز اعلان میکرد که آبنبات شیری مینو با علامت K مشخص شده است، ولی در حالی که اکثر مردم سواد نداشتند، این وجه مشخصۀ لاتین تأثیر چندانی نداشت.
كارگاه داروسازي
همزمان با راه افتادن کارگاه آبنباتسازی، شرکت مينو به دنبال راهاندازی قسمت داروسازی بود. وقتی قرار شد داروهای بوتس تحت لیسانس این شرکت در ایران ساخته شوند، شرکت دکتر داروساز استخدام کرد و او را برای تعلیم به کارخانۀ بوتس فرستاد. به علاوه، شخصی با نام هیبرت از طرف بوتس به ایران آمد و کارخانۀ داروسازي را راه انداخت. متأسفانه داروسازي که برای تعلیم نزد بوتس فرستاده شده بود از عهدۀ ادارۀ قسمت داروسازی برنیامد و شرکت مجبور شد شخص دیگری را به جای او بگمارد و این امر مدتی کار را به تأخیر انداخت.
كارگاه تافي
اولین محصول مینو تافی کرهای سهستاره بود. در شروع تولید تافی، شرکت با مشکلات گوناگونی مواجه بود. نخست اینکه قالب تافیهای مینو بزرگتر از قالب تافی رقبا بود و این مشکل بزرگی در فروش پیش آورده بود. علت این بود که مغازهداران تافی را بر اساس وزن میخریدند و دانهای به بچهها میفروختند. بنابراین، هر قدر تعداد تافی در یک کیلو بیشتر بود، سود مغازهدار نیز بیشتر میشد و مغازهداران برای خرید آن راغبتر بودند. حسن خسروشاهي معتقد است ”این مطلبی است که شخصی مانند عالیزاده، که فروشندۀ ماشینآلات بود، بایستی میدانست و به ما میگفت. ولی ظاهراً یا نمیدانست و یا به ما نگفت. در حالی که رقباي ما، مانند داداشزاده، بهآن کاملاً وارد بودند.“[43] دوم آنکه در اوایل کار تافیهای مينو خیلی کشی بود و به دندان میچسبید و مدتی طول کشید تا این اشکال رفع شود.[44] اما به هر حال این مشکلات در طول زمان رفع شدند و تولید تافی كه با دو دستگاه شروع شده بود، رفتهرفته افزايش يافت و بعدها تعداد دستگاههای تولید به ۵۰ دستگاه نيز رسید.
تولید ویفر
شركت مينو در اواخر شهریور ۱۳۴۱ برای اولین بار ویفر را در بازار ایران عرضه کرد. کارگاه ویفرسازی سومین کارگاهی بود که راه ميافتاد. چنان که گفته شد، فر ۱۷ صفحهای پخت ویفر برحسب تصادف و فقط برای امتحان خریداری شده بود و حتی برای آن ماشین بستهبندی هم سفارش داده نشده بود و محصول به صورت فله در کارتن بستهبندی میشد. مهندس بينز و مهندس حسابی ماشینهای ویفر را نصب کردند و راه انداختند.[45]
به محض اینکه این محصول بهبازار عرضه شد، با استقبال بیسابقۀ مصرفکنندگان روبهرو شد و کل تولید به فروش رسید. علی خسروشاهی تصمیم گرفت قیمت را بالا ببرد، ولی باز هم کل تولید به فروش رسید. این کار چند باری تکرار شد تا اینکه قیمت آنقدر بالا رفت که فروش متوقف شد. آنوقت قیمت تقلیل داده شد تا بالاخره بین عرضه و تقاضا تعادل برقرار شد.[46]
تولید ویفر کمکم افزایش یافت و به ۲۰ ماشین ۶۰ صفحهای رسید. در ابتدا، ویفر فقط در یک طعم وانیلی تولید میشد، اما رفتهرفته طعمهای متنوعتری تولید شد و این محصول به صورت محصولی ممتاز و پرفروش درآمد و شرکتهای دیگر نیز شروع به تولید آن کردند. از عوامل موفقیت این محصول تولید آن در بستههای زیبای ۲ ریالی و ۵ ریالی بود که با استقبال مصرفکنندگان، مخصوصاً کودکان، روبهرو بود.[47]
علی خسروشاهی برای توسعۀ کارگاههای بعدی ویفر در نیمۀ دوم 1340 تقاضای وامی به مبلغ 50 میلیون ریال از بانک توسعۀ صنعتی و معدنی ایران کرد. بانک 60 درصد مبلغ طرح را به مبلغ 30 میلیون ریال بعد از بررسیهای مالی و فنی پرداخت کرد. فریدون علاقبند، مأمور ارزیابی و نظارت این طرح در بانک توسعۀ صنعتی و معدنی ایران، میگوید:
وقتی برای بررسی از علی خسروشاهی پرسیدم قصد ساخت چه محصولی را دارید، گفت هر چه میخواهید بنویسید. او حاضر نبود نام محصول را اعلام کند، زیرا نمیخواست رقبا از برنامۀ تولید او مطلع شوند. اما روزی بعد از شروع تولید چند کارتن ویفر برای بانک فرستاد تا محصول نهایی را اعلام کند.[48]
بعد از این نیز شرکت مینو چند بار برای اجرای طرحهای توسعۀ خود از بانک توسعۀ صنعتی و معدنی درخواست کمک کرد، اما اطلاعات کافی دربارۀ جزییات طرح پیشنهادی عرضه نکرد. در گزارش بانک در خصوص شرکت مینو آمده است که ”چون قسمتی از عملیات اجرایی هر طرحی قبل از درخواست وام از این بانک انجام میشود، تشخیص اینکه این عملیات واقعاً مربوط به طرح پیشنهادی بوده و یا مربوط به طرحهای قبلی است امکانپذیر نبود. و همچنین تعیین میزان وام طبق روشهای معمول بانک امکانپذیر نبود.“[49] در کل، گروه صنعتی مینو در تقاضاهای وام خود از بانک توسعۀ صنعتی حداقل اطلاعات را در اختیار بانک قرار میداد، زیرا میدانست که بر اساس ترکیب هیئت عامل بانک گزارشهایی که تهیه میشد به وزارتخانهها و سازمانهای گوناگون ارسال میشد و ممکن بود به دست رقبا بیفتد، هرچند بانک گزارشهای خود را با مهر محرمانه ارسال میکرد. اما گروه از بهترین مشتریان بانک بود و همیشه به تعهدات خود به موقع عمل میکرد.[50] خردجو، مدیر عامل بانک، به مدیریت خسروشاهی معتقد بود و بانک وامها را بدون داشتن اطلاعات کامل تصویب میکرد.[51]
كارگاه آدامسسازي
از ابتدای تأسیس گروه صنعتی مینو، شرکت قصد داشت وارد بازار آدامس شود، زیرا بازار آدامس بازار بزرگی بود که قسمت عمدۀ آن در دست شرکت سقزسازی ایران، سازندۀ آدامس خروسنشان، بود و اضافه کردن این محصول به محصولات مینو اولاً جنس مینو را جور میکرد و ثانیاً، حجم فروش سازمان فروش را بالا میبرد. از طرف دیگر، آدامس خروسنشان فقط یک محصول داشت که آن را هم عمدهفروشها پخش میکردند. بنابراین، علی و حسن خسروشاهی فکر میکردند به آسانی بتوانند قسمت عمدۀ بازار آن را در دست بگیرند.
مسئلهای که مانع از اقدام سریع در این زمینه شد، سوء تفاهم بین قسمت بازاریابی و فروش و قسمت تولید بود. جالب آنکه این سوء تفاهم بین دو سازمان عریض و طویل نبود، بلکه سوء تفاهمی بین دو نفر یعنی علی و حسن خسروشاهی بود که هر روز چند ساعت با هم وقت میگذراندند. علی خسروشاهی میدانست که قسمت عمدۀ تولید و مصرف آدامس در دنیا به صورت سقز بدون پوشش است که آدامس استیک نامیده میشود و مثلاً آدامس ریگلی،[52] پرمصرفترین مارک آدامس در دنیا، از این نوع آدامس است. در حالی که آدامس خروسنشان، که بازار ایران را در دست داشت، آدامس دراژه و با پوشش شکر بود. بنابراین، علی خسروشاهی به این نتیجه رسیده بود که محصولی که در بازار ایران عرضه میشود محصول غلطی است و هرگاه آدامس استیک به بازار عرضه شود، بازار را خواهد گرفت. مطلبی که در این میان به آن توجه نشد علت تولید آدامس دراژه در ایران بود. آب و هوای ایران، جز در گیلان و مازندران، خشک است و پوشش شکر روی سقز باعث میشود که سقز نرم بماند و خشک نشود. به علاوه، حسن خسروشاهی هم از نظر فروش و بازاریابی کاملاً تأکید نکرده بود که به آدامس دراژه نیاز دارند. این سوء تفاهم و عدم رسیدگی دقیق نتیجۀ رشد سریع شرکت، گرفتاری فراوان مدیران شرکت و عدم رشد سازمان مدیریت همگام با رشد حجم تولید و فروش و تنوع اجناس بود.[53] در نتیجۀ این امر، تا مدتی محصولات غلط به بازار عرضه شد. در 1344 آدامس بادكنكي به بازار عرضه شد. البته این محصول تا حدودی موفق شد، ولی آدامس بادکنکی دیگر از مد افتاده بود و قسمت کوچکی از بازار را تشکیل میداد. در همان زمان، شرکت مینو یک نوع آدامس استیک هم بازار عرضه کرد که چون بستهبندی درست نداشت و شرکت هم با تمام قوا پشت آن نایستاد، موفقیت چندانی پیدا نکرد. در این میان، جلیل خسروشاهی هم محصولی در خارج دیده بود که آدامسی با پوشش آبنبات بود. این محصول هم که با نام ”آدامس بوم“ به بازار عرضه شد، موفق نشد.
یکی از نمایندگیهای علی خسروشاهی نمایندگی آدامس چیکلتس بود که آدامس معروف امریکایی و از نوع دراژه بود.[54] بین شرکت مینو و شرکت چیکلتس مذاکراتی برای تأسیس شرکتی سهامی برای تولید آدامس چیکلتس آغاز شد. حسن خسروشاهی دربارۀ انگیزه و سبب این فکر میگوید: ”درست نمیدانم که آیا آنها با ما تماس گرفتند و یا ما با آنها تماس گرفتیم. ولی به هر حال مذاکراتی با آنها شروع شد و قرار شد که با شراکت آنها شرکتی برای تولید آدامس چیکلتس تشکیل شود.“[55] اجازه دولت برای این سرمایهگذاری خارجی لازم بود. این اجازه سرمایهگذار خارجی را قادر میکرد که سود خود را با ارز دولتی به خارج از کشور منتقل کند. به علاوه، سرمایۀ سرمایهگذار خارجی را در مقابل خطر ملی شدن بیمه میکرد. هم شرکت مینو و هم وارنر لمبرت، صاحب آدامس چیکلتس، میدانستند که دولت برای ساخت آدامس اجازۀ سرمایهگذاری خارجی نخواهد داد، زیرا بنا بر طرز فکر آن زمان، اولاً آدامس کالایی ضروری نبود که لازم باشد در داخل کشور با کمک سرمایهگذار خارجی تولید شود و ثانیاً، آدامس در داخل کشور تولید میشد و گرچه اندکی کیفیتش از جنس آدامس چیکلتس بدتر بود، ولی مصرفکننده از محصول داخلی نسبتاً راضی بود. شرکت وارنر لمبرت با توجه به این وضع تصمیم گرفت که در جایگاه سرمایهگذار داخلی در تولید این محصول سرمایهگذاری کند، به این معنی که نه بتواند از ارز دولتی برای انتقال سود خود استفاده کند و نه از بیمۀ سرمایهگذاری خارجی بهرهمند شود. البته چون در آن موقع ارز فراوان و آزاد بود و هر کس میتوانست هر مقدار ارز بخواهد در بازار آزاد خریداری کند، در حقیقت شرکت وارنر لمبرت چیزی از دست نداده بود.[56]
این شراکت محقق شد و قرار بود که ماشینآلات آن نیز در همان محوطۀ شرکت صنعتی پارس نصب شود و این واحد تولیدی در آنجا مستقر شود. حسن خسروشاهی میگوید: ”درست به خاطر ندارم، ولی فکر میکنم که ماشینآلات را ما خریده بودیم و قرار شده بود که از همان ماشینآلات شاید با مختصر تغییراتی استفاده شود.“[57] با توجه بهاین شرایط میتوان نتیجه گرفت که هدف از این شراکت گرفتن کمک فنی برای تولید نبود، بلکه هدف این بود که با استفاده از مارک چیکلتس به قدرت محصولی که تولید میشد در بازار افزوده شود. علاوه بر این، انتظار میرفت بشود از معلومات چیکلتس در مدیریت تولید و بازاریابی استفاده کرد. با توجه به سرعت رشد، گروه مینو میتوانست از هر نوع کمکی در رشتۀ مدیریت استفاده کند. مضافاً شرکت وارنر لمبرت محصولات بسیار دیگری در رشتۀ دارویی و لوازم بهداشتی داشت که ممکن بود در آتیه بتوان آنها را در همین مؤسسۀ مشترک یا با قرارداد لیسانس به بازار ایران عرضه کرد.
اما از همان شروع کار بین شرکاء اختلاف نظر پیدا شد. مسئول این کار در شرکت وارنر لمبرت شخصی بود با نام گراهام که بسیار مغرور و از خود راضی بود. حسن خسروشاهی دربارۀ او میگوید:
گراهام گویی خیال میکرد در یکی از مستعمرات امپراتوری بریتانیا مشغول کار است. کسانی هم که از طرف وارنر لمبرت مأمور مدیریت تولید شده بودند به وضع ایران آشنا نبودند و یا حداقل روش ادارۀ آنها با روش ادارۀ علی خسروشاهی فرق داشت و در نتیجه دامنۀ اختلافات بالا گرفت. طرفین خیلی زود متوجه شدند که این کار به جایی نخواهد رسید و لذا شرکت را منحل کرده و از هم جدا شدند.[58]
با این حال، گروه مینو پروژۀ تولید آدامس را ادامه داد و ظرف مدت کوتاهی آدامس دراژهای با نام ”شیک“ به بازار آورد که ظرف مدت کمی در بازار آدامس ایران رتبۀ اول را حائز شد.
کارگاه بیسکویت و شکلات
در همین زمان بود که واحدهای تولید بیسکویت و شکلات نیز تأسیس شدند. واحد تولید بیسکویت از بدو تأسیس با خرید دو فر بزرگ از شرکت بیکر پرکینز انگلستان راهاندازی شد که از نظر ظرفیت تولید بزرگترین واحد تولید بیسکویت در ایران بود، ولی چند سالی طول کشید تا مینو به پرفروشترین تولیدکنندۀ بیسکویت در ایران تبدیل شود.[59]
واحد تولید شکلات هم با تولید شکلاتی با مارک مینو آغاز به کار کرد و رفتهرفته با اضافه کردن دو محصول با نامهای کیتکت و اسمارتیز، تحت لیسانس شرکت راونتری ماکینتاش انگلستان، مقام اول را از نظر تولید و فروش شکلات در ایران کسب کرد. باید ذکر شود که قانع کردن نستله به اینکه اجازه دهد نمایندۀ انحصاری او در ایران اجناس یک شرکت شکلاتساز رقیب را در ایران تولید کند کار آسانی نبود. ولی بالاخره نستله متوجه شد جنسی که با کیتکت واسمارتیز رقابت کند ندارد و شاید به همین جهت در ۱۹۸۸ شرکت راونتری ماکینتاش را خرید. به نظر میرسد بعدها فکر نوعی همکاری بینالمللی سهجانبه با توسعۀ این کارگاهها در علی خسروشاهی تقویت شد، به نحوی که در آخر سال ۱۹۷۸م/1357ش به سویس سفر کرد و در آنجا مذاکرات سهجانبهای بین راونتری ماکینتاش، نستله و علی خسروشاهی برای پروژۀ مشترکی به منظور تولید شکلات در ایران صورت گرفت. این سفر و غیبت خسروشاهی از ایران در آن زمان بعدها به منزلۀ یکی از حربهها برای توجیه ملی کردن گروه صنعتی مینو به کار رفت.[60] این نوع طرز فکر علی خسروشاهی منحصر به این مورد نبود. برای مثال، بعد از اینکه علی خسروشاهی به نمایندگی اورال در ایران منصوب شد، نستله ۲۵ درصد سهام اورال را خرید و حق دارد که از سال ۲۰۱۴ به بعد برای خرید بقیۀ سهام آن پیشنهاد بدهد. همچنین گفتیم که در حدود ۱۴ سال بعد از اینکه خسروشاهی شروع به تولید محصولاتی تحت لیسانس راونتری ماکینتاش کرد، نستله این شرکت را خرید. این موضوعات نشان میدهد که طرز فکر علی خسروشاهی مشابه مدیران شرکتهای بزرگی نظیر نستله بود، ولی او قدری جلوتر بهفکر میافتاد و عمل میکرد.
کارگاه پفکنمکی
علی خسروشاهی در سفرهایش به خارج مرتب در نمایشگاهها و مغازهها نمونۀ اجناس متفاوت را جمعآوری میکرد و میچشید. در یکی از این امتحانات به محصولی برخورد که بعدها در ایران با نام پفک نمکی به بازار عرضه شد. جنسی که علی خسروشاهی به آن برخورد کرده بود محصول شرکت امریکایی بیاتریس فودز بود. هرکس این محصول را چشید از آن خوشش آمد و لذا، بلافاصله با تولیدکنندۀ محصول تماس گرفته شد تا محصول تحت لیسانس آنها ساخته شود. مذاکرات صورت گرفت و قرارداد لازم امضا شد. جالب این بود که شرکت بیاتریس به جای خواستن درصدی از فروش برای حق لیسانس ماشینآلات ساخت پفکنمکی را به نام ”اکسترودر“ بهگروه صنعتی مینو اجاره میداد و بدین ترتیب حق لیسانس خود را دریافت میکرد.[61] حسن خسروشاهی دربارۀ نامگذاری این محصول میگوید:
در دوران کودکی با مادرم به قنادی مینا در ابتدای خیابان نادری میرفتیم. آنها یک شیرینی داشتند به نام پفک که خیلی مورد علاقۀ من بود. محصولی هم که قرار بود ساخته شود خیلی پف داشت و چون محصولی شور بود من تصمیم گرفتم که اسم آن را پفکنمکی بگذارم و با عجله زیاد و برای اینکه مبادا دیگری اسم مشابهی ثبت کند این اسم را ثبت کردم.[62]
بعد از امضای قرارداد، فوراً ترتیب مقدمات تولید داده شده، پفکنمکی به بازار عرضه شد. این محصول یکی از موفقترین و پرسودترین محصولات مینو شد. پفکنمکی به قدری موفق شده بود که در 1356، شرکت مینو درصدد بود واحدهایی برای تولید آن در شهرستانهایی مانند اهواز و در شیخنشینهای خلیج فارس و عربستان سعودی تأسیس کند تا هم جنس تازهتر به دست مصرفکننده برسد و هم در هزینۀ حمل ونقل این جنس بسیار حجیم صرفهجویی شود. البته امتیاز تولید این محصول در کشورهای خارجی این بود که اگر روی واردات این جنس گمرک وضع میشد، حقوق گمرکی شامل تولیدات داخلی نبود.
کارگاه تولید مواد بستهبندی
در جنب واحدهای تولیدی، واحدی برای چاپ مواد بستهبندی مانند سلوفان و جعبه نیز تأسیس شد که تقریباً تمام احتیاجات شرکت را در این زمینه تأمین میکرد.[63] در این رشته، این فکر مطرح بود که کارخانهای برای تولید ورق آلومینیوم بستهبندی تأسیس شود. حسن خسروشاهی در این باره میگوید:
یکروز صبح، قبل از اینکه از منزل خارج شوم، تلفن زنگ زد و منشی آقای هوشنگ انصاری، وزیر وقت اقتصاد، اظهارداشت که منتظر باشید تا چند دقیقۀ دیگر آقای وزیر میخواهد با شما صحبت کند. من هم مضطربانه منتظر شدم. چون این اولینباری بود که آقای وزیر اقتصاد به منزل من تلفن کرده بود. چند دقیقه بعد تلفن مجدداً زنگ زد و آقای وزیر گفت شنیدهام شما تقاضای اجازه برای یک واحد ساخت آلومینیوم برای بستهبندی کردهاید. گفتم همینطور است. آقای وزیر گفت خواهشمندم شما از این اجازه صرف نظر کنید، من در جای دیگر جبران میکنم. حقیقت قضیه این بود که بر اساس مطالعاتی که کرده بودیم، گرچه هنوز میخواستیم این واحد را تأسیس کنیم، خیلی هم مشتاق بهاینکار نبودیم. این موضوع با موضوع تأسیس کارخانۀ بیسکویت فرق داشت. در آن مورد، بیسکویت بهجوریت جنس ما اضافه میکرد و سازمان فروش ما را تقویت میکرد، در حالی که اگر ما آلومینیوم بستهبندی را خودمان میساختیم یا میخریدیم چندان تفاوتی نمیکرد. مخصوصاً که مطالعات نشان میداد که این کار سود فوقالعاده ی ندارد. به علاوه، مشکل میتوانستیم حرف آقای وزیر اقتصاد را صراحتاً رد کنیم، زیرا بالاخره صدور اجازۀ کارخانه در دست ایشان بود و لذا قبول کردیم. بعداً معلوم شد که دفتر والاحضرت شمس تقاضای اجازۀ این کار را کرده است و وزارتخانه تصمیم گرفته است پروانه را به ایشان بدهد. والاحضرت این کارخانه را تأسیس کرد و تا جایی که میدانم قیمت تمامشدۀ کارخانۀ ایشان چندین برابر قیمت برآوردی ما بود. معلوم نیست که آیا این کارخانه هرگز به کار افتاد یا خیر.[64]
توسعۀ مکانی شرکت: ساختمان شرکت خوراک
در نتیجۀ تاسیس کارگاههای متعدد، زمین خریداریشده برای کارخانهها دیگر جایی برای توسعه نداشت. لذا قطعه زمین دیگری به مساحت 120 هزار مترمربع در نزدیکی زمین اولی خریداری شد. در بین این زمین و زمین اولی کارخانۀ اتوبوسسازی شرکت سهامی اتوبوسسازان قرار داشت و در نتیجه دو زمین به هم متصل نمیشدند. با زحمت زیاد و پرداخت مبلغی به وزارت راه شرکت اجازه گرفت که تونلی در حریم اتوبان بسازد و ارتباطی بین دو قطعه زمین به وجود بیاورد.[65]
در این زمین چند پروژۀ دیگر پیاده شد. ادارۀ مرکزی شرکت خوراک در خیابان فردوسی و خیابان کوشک دیگر گنجایش کادر مرکزی فروش، تبلیغات، امورمالی و قسمت کامپیوتر آن را نداشت و لذا ساختمان جدیدی برای این سازمانها در زمین جدید ساخته شد. قسمت مدیریت تولید و دفتر علی خسروشاهی کماکان در زمین قبلی پشت کارگاهها باقی ماند.
توسعۀ کارگاه دارو و لوازم آرایش
پروژۀ دیگری که اجرا شد ساخت یک واحد جدید تولید دارو و لوازم آرایش بود. واحد داروسازی که قبلاً تأسیس شده بود برای تولید داروهای بوتس و سیرل بود.[66] مدتها بود که گروه صنعتی مینو در فکر این بود که وارد کار لوازم آرایش بشود. از یک طرف، ساخت و فروش لوازم آرایش کار پرنفعی به نظر میآمد و از طرف دیگر، سازمان توزیع و بازاریابی گروه میتوانست از عهدۀ توزیع و فروش این اجناس برآید. بهعلاوه، شرکت تولیدارو وارد این صنعت شده و بسیار موفق بود و حال با مشاهدۀ موفقیت گروه مینو در صنایع غذایی وارد صنعت صنایع غذایی شده بود و به این جهت، علی خسروشاهی همواره به دنبال فرصتی بود که وارد رشتۀ لوازم آرایش شود. برای وارد شدن به این کار، شراکت با یک مؤسسۀ معتبر خارجی یا داشتن قرارداد لیسانس با چنین مؤسسهای لازم بود. مکاتباتی با اورال، بزرگترین سازندۀ لوازم آرایش در دنیا، صورت گرفت. ولی اورال جواب داده بود که نماینده دارد و نمیتواند در خصوص محصولات اورال با گروه مینو وارد مذاکره بشود، ولی حاضر است دربارۀ یکی از مارکهای درجه دوم خود با نام ویشی مذاکره کند.[67] در حالی که این مذاکرات در جریان بود، ناگهان اخباری در روزنامهها منتشر شد مبنی بر اینکه نمایندۀ اورال در یک تقلب گمرکی و ارزی دست داشته است. در نتیجۀ این امر، اورال تصمیم گرفت که با گروه مینو در خصوص نمایندگی فروش محصولات مارک اورال وارد مذاکره شود. قرارداد ظرف مدت کوتاهی به امضا رسید و بعدا تولید و فروش محصولات مارک لانکوم هم بهآن اضافه شد.
به این علل، واحد داروسازی توسعه یافت تا از عهدۀ تولید محصولات اورال و لانکوم هم بر بیاید. ولی فروش محصولات آرایشی به سرعت رو به افزایش بود و معلوم بود که طولی نخواهد کشید که واحد داروسازی موجود جوابگوی تقاضا نباشد. از طرف دیگر، شرکت قراردادی با شرکت ساندوز سویس برای تولید محصولات دارویی آنها بسته بود و همچنین قراردادی با شرکت سیرل امریکا برای تولید بعضی از محصولات آنها منعقد کرده بود و اگر قرار بود این قراردادها اجرا شوند، واحد قدیم داروسازی به هیچوجه قادر به تولید کافی نبود و لذا تصمیم گرفته شد تا یک واحد جدید داروسازی با ظرفیت کافی ساخته شود. نمایندۀ ساندوز در ایران دکتر قاضیزاده بود. دکتر قاضیزاده از داروفروشان قدیمی بود. تشکیلاتی نداشت، ولی داروها را میشناخت و با بعضی از اطبای بانفوذ که دیگر اطبا از نسخههای آنان تقلید میکردند مربوط بود. به علاوه، ساندوز در مقام یکی از ۴ شرکت معتبر داروسازی سویسی در ایران سابقه و حسن شهرت داشت. بر این اساس، دکتر قاضیزاده اجناس ساندوز را وارد میکرد و بهتوسط عمدهفروشیها میفروخت. ولی وضع عوض شده بود. دیر یا زود لازم بود که اغلب اجناس در ایران ساخته شود و روش توزیع و تبلیغ هم در حال تغییر بود. ظاهراً دکتر قاضیزاده حاضر به پذیرش الزامی این تغییرات نبود و لذا ساندوز به دنبال این بود که نمایندۀ دیگری پیدا کند و در این راه با گروه صنعتی مینو تماس گرفت. علت انتخاب گروه مینو شاید این بود که مینو نمایندۀ نستله، بزرگترین شرکت سویسی، بود و این خود میتوانست بهترین معرفی باشد. تغییر نماینده کار آسانی نبود. قانوناً و بر اساس قراردادها، شرکتها میتوانستند با اخطار سهماهه، ششماهه و بعضی اوقات یکساله قرارداد را لغو کنند، ولی رویۀ غیررسمی وزارت بهداری ایران بر این بود که انتقال نمایندگی باید با موافقت نمایندۀ قبلی باشد. در این خصوص نیز نمایندۀ قبلی نیز به هیچوجه حاضر به موافقت نبود. بالاخره پس از کشمکشهای طولانی انتقال نمایندگی صورت گرفت.[68] بعد از انتقال، طرح ساختمان واحد جدید داروسازی بر اساس مدرنترین واحدهای ساخت آن زمان توسط شرکت ساندوز تهیه و در اسرع وقت در تهران پیاده شد.
با افزایش فروش و موفقیت روزافزون پفکنمکی، لازم بود که واحد تولید این محصول توسعه پیدا کند و لذا، این واحد نیز به زمین جدید منتقل شد. همچنین، انبارهای جدیدی برای توزیع محصولات و یک سالن غذاخوری جدید هم برای کارکنانی که در زمین جدید کار میکردند ساخته شد.
ایجاد این واحدهای تولیدی و فراهم آوردن زیربنای صنعتی در مجموعۀ گروه صنعتی مینو در تهران حاصل تلاشهای فشردهای در یک دهه بود. دهۀ 1340 نه فقط دهۀ طلایی اقتصاد ایران،[69] بلکه دهۀ طلایی شرکت صنعتی مینو نیز بود. این روند ادامه یافت و تولید شرکت از 25260 تن انواع تولیدات در سال 1353 به 38950 تن در 11 ماهۀ 1356 رسید. گزارش کارشناسان بانک توسعۀ صنعتی و معدنی حاکی از آن بود که آنها میتوانند تا پایان سال 1356 تولید را به روزی 200 تن برسانند.[70]
پیشبینی میزان تولید در شرکت صنعتی مینو (ارقام به تن)
سال | 6 ماهۀ 1356 | 1357 | 1358 | 1359 | 1360 | 1361 | 1362 |
تولیدات | 22000 | 45000 | 47000 | 49000 | 51000 | 51000 | 51000 |
منبع: بانک توسعۀ صنعتی و معدنی ایران، ”گزارش مدیرعامل به هیات عامل بانک در مورد شرکت صنعتی مینو،“ 1357
تأسیس کارخانۀ خرمدره
سیاست دولت در دهههای 1340 و 1350 بر این اساس بود که حتیالامکان از تمرکز صنایع در تهران جلوگیری کند. دلیل اتخاذ این سیاست آن بود که به نظر میرسید تهران ظرفیت جمعیت بیشتر را ندارد. مخصوصاً که مقدار آب آن محدود برآورد میشد و ازدیاد جمعیت باعث آلودگی هوا و تراکم بیشتر ترافیک میبود. به علاوه، علتی نداشت که فقط تهران از مزایای صنعتی شدن کشور بهرهمند شود. بر اساس این سیاست، دولت ۵ سال معافیت مالیاتی برای واحدهایی تولیدی قائل شده بود که در خارج از شعاع ۱۲۰ کیلومتری تهران تأسیس میشدند.[71] ظاهراً اعطای این امتیاز کافی نبود و باز هم صاحبان صنایع ترجیح میدادند کارخانهها را در تهران مستقر کنند. علت این امر واضح بود. در تهران زمینها قباله داشتند و میشد زمین را با حدود مشخص خرید، در حالی که در شهرستانها زمین قبالهدار مشکل پیدا میشد. به علاوه، در تهران اغلب سرویسها مانند آب و برق و تلفن کموبیش موجود بود، در حالی که وضع در شهرستانها اینگونه نبود.[72] ولی از همه مهمتر موضوع موجود بودن نیروی انسانی متخصص و حداقل آشنا به فرهنگ تولید کارخانهای بود. این نوع نیروی انسانی در خارج از تهران کمیاب بود. علاوه بر این، انتقال متخصصان به خارج از تهران مشکل بود، زیرا این متخصصان اغلب به سبب عدم دسترسی فرزندانشان به مدرسۀ خوب در شهرستانها کار در تهران را ترجیح میدادند.[73] علت دیگری که باعث میشد کارخانهها خیلی مایل به استقرار در خارج از مرکز نباشند، این بود که بزرگترین بازار ایران شهر تهران بود و اقلاً بعضی از صنایع ترجیح میدادند که در نزدیکی این بازار مستقر شوند. وزارت اقتصاد و بعداً وزارت صنایع با همکاری بانک توسعۀ صنعتی برای رفع این اشکالات تصمیم گرفتند چند شهر صنعتی در خارج از تهران ایجاد کنند.[74] ایده این بود که در این شهرها زمین با سرویسهای لازم برای صنایع فراهم شود. این کار قسمتی از مشکلات را حل میکرد، ولی مشکل نبود کارشناسان متخصص و اکراه آنها از انتقال به این شهرها حل نمیشد. مسئلۀ جدیدی که در نتیجۀ تأسیس شهرهای صنعتی پیش میآمد این بود که چون تعدادی کارخانه در یک محوطۀ نسبتاً کوچک قرار داشتند، رقابت شدیدی بین آنها برای جلب نیروی کار پدید میآمد که باعث بالارفتن غیرموجه دستمزدها میشد.[75]
در ضمن، در موارد زیادی سرویسهای لازم فقط روی کاغذ فراهم میشدند و در حالی که قیمت سرویس به حساب کارخانه گذاشته میشد، از خود سرویس خبری نبود. به هر حال، علاوه بر فراهم کردن انگیزههای گوناگون و کوشش برای تسهیل تأسیس کارخانه در خارج از تهران، وزارت اقتصاد و بعدها وزارت صنایع تصمیم گرفتند مگر در موارد خاص از صدور اجازه ایجاد کارخانۀ جدید در تهران خودداری کنند. این سیاست گاه در نتیجۀ اعمال نفوذ بعضی افراد ذینفوذ اجرا نمیشد.[76]
کارخانجات گروه صنعتی مینو نیز از این قاعده مستثنی نبودند و چون گروه دایم در حال توسعه بود، بنابراین چارهای نبود جز اینکه تأسیسات جدیدی در خارج از تهران پدید آید. سوال مهم این بود که این تأسیسات در کجا ایجاد شود. عقیدۀ مهندسان این بود که خوب است این تأسیسات در یکی از شهرهای صنعتی باشد، ولی علی خسروشاهی با این عقیده موافق نبود. او میخواست این تاسیسات در زمینی وسیع، در محلی باصفا و دور از دیگر صنایع باشد. پس از جستجوی فراوان، زمین مناسبی با وسعت کافی در خرمدره پیدا شد. یکی از عللی که این زمین انتخاب شد آن بود که این زمین قباله داشت و بر طبق قانون اصلاحات ارضی در سال 1341 از صاحب آن گرفته شده بود و به سردار جاف واگذار شده بود. بنا بر روایت حسن خسروشاهی،
علی خسروشاهی چون زمین را غصبی میدانست لازم دید که از صاحب قبلی آن حلیت بطلبد. در ملاقاتی که علی خسروشاهی با مالک قبلی داشت، آن شخص گفت دنیا را ببین. زمین مرا به زور میگیرند میدهند به سردار جاف که او به شما بفروشد. معلوم نیست من چه عیبی دارم که خودم نمیتوانم این کار را انجام دهم. ولی به هر حال رضایت داد و گروه صنعتی مینو این زمین را در سال ۱۳۵۲ خرید.[77]
خرمدره، از توابع شهرستان زنجان، در فاصلۀ 250 كيلومتری غرب تهران قرار دارد. مسیری پر خطر و راهی که به سبب عبور و مرور ماشینهای سنگین بدان قتلگاه نیز میگفتند.[78] انگیزۀ سرمایهگذاری در خرمدره به غیر از رقابت و صنعتگستری و راه بدون بازگشتی که علی خسروشاهی انتخاب کرده بود، معافیت مالیاتی نیز بود. به علاوه، خرمدره شرایط آب و هوایی خنك و متناسب با توليدات و محصولات غذایی داشت و تا حدی هزینههای سردخانهای را کاهش میداد. خرمدره به سبب وزش بادهایی که از قسمتهای شمالی آن میآید، دارای تابستانهایی با آب و هوای معتدل و خنک و زمستانهای بسیار سرد بود. همچنین، در جادۀ ترانزيت اروپا به تهران واقع شده بود.[79]
بعد از احداث کارخانۀ خرمدره قیمت زمینها بالا رفت و خرمدره که قریهای بیش نبود به شهری تبدیل شد. مهندس ابوطالبی میگوید:
خرمدره دهي تابع شهرستان ابهر، در 5 كيلومترياش، بود. وقتي مينو پيشرفت كرد، شهرتش از ابهر بيشتر شد. مينو تحول بزرگي براي آنجا بود. در استخدام نیروی کار الويت با جمعیت جویای کار در خرمدره بود. نیروی کار لازم برای کارخانۀ علی خسروشاهی از کارگران محلی تأمین شد و این کارگران مشکلات تهران را برای رفتوآمد بهکارخانه نداشتند. اما نيروي كار كافي نبود. از دهات خرمدره نيرو ميگرفتيم. به زودی میزان بيكاري در جمعیت جویای کار در حد صفر شده بود. کارخانه آنها را جذب ميكرد، آموزش ميداد و مشغول كار ميشدند. چون نیروی کار در روستاهای نزدیک کم بود، از روستاهای به فاصله 25 تا 30 كيلومتر نیز برای استخدام مراجعه میکردند. با این وجود، جذب نيرو، بهویژه در زمستانها، مشکل بود. براي جذب نیروی انسانی به امامان مساجد هم براي تبليغ متوسل ميشدیم. با این وجود، تعدادی نیز از تهران استخدام شده بودند. به این دلیل شرکت مجبور به خانهسازی در اطراف کارخانه شد تا آن منطقه جاي زندگي شود[80] . . . کارخانه در 1354 به بهرهبرداری رسید و در فاصلۀ کمتر از چهار سال توليد آن به 180 تن رسید. به عبارت دیگر، اگر آب را، كه يك ماده افزوده است كنار بگذاريم، روزانه 130 الي 140 تن مادۀ اوليه وارد کارخانه و حدود 300 تن جنس وارد و خارج میشد،[81] به نحوی که شركتهاي حمل و نقل منطقه از عهدهاش بر نمیآمدند.[82] روزانه حدود 100 كاميون برای ورود و خروج به کار گرفته میشد . . . مشکل حمل و نقل کالا و کمبود کامیون در منطقه، به اضافۀ مشكلات رفتوآمد و مناسب نبودن جاده برای حجم بالای تردد کامیونها نیازمند تلاش ویژهای میطلبید. درصدد بودیم تا از ايستگاه راهآهن خرمدره يك خط ريل ويژه به محل كارخانه كشيده شود كه به جایی نرسید. مشکلات زیادی در راه حمل نقل مواد اولیه و جنس تمامشده و آمدورفت کارگران وجود داشت که در نتیجۀ دخالت ژاندارمری، که صرفاً هدف آن اخاذی بود، تشدید میشد و مراجعۀ شرکت به ارتشبد قرهباغی برای رفع مزاحمت ژاندارمری بدون نتیجه بود. افرادی که دائماً بين خرمدره و تهران در رفتوآمد بودند، از جمله علی خسروشاهی، دائماً مواجه با خطراتیزیادی بودند و تصادفات متعددی در این جاده برای کارکنان شرکت رخ داد.[83]
بنای ساختمانهای اداری و كارگاههای کارخانۀ خرمدره در زمينی به مساحت 52 هكتار واقع در ضلع شمالی جادۀ ترانزيت شروع شد. علاوه بر این، علی خسروشاهی مؤسسۀ خیریۀ مینو را نیز در آنجا تأسیس کرد و مشغول ساختن بیمارستان مدرن و مجهزی در خرمدره شد. مهندس غفوری ناظر ساختمانها بود که بر ساخت كارهای سوله و ساختمانسازینیز نظارت میکرد. محمدتقی شالچی نیز امور اداری کارخانه را بر عهده داشت و پرداخت حقوق و ساير پرداختها را انجام میداد. ساخت خانههای سازمانی کارخانه نیز همزمان شروع شد. به سبب نیاز به نیروی متخصص و مشکل رفتوآمد ساختمانهای مسکونی شهرک به سرعت احداث شدند. هرچند خانههای سازمانی تأثیر چندانی بر جذب نیروهای متخصص، مهندسان و کارمندان داشت، زندگی در آن خانهها چندان راحت هم نبود. در قسمت اصلی كارخانه، غير از چند ساختمان سوله كه بعدها تبديل به كارگاه شدند، همۀ زمينهای كارخانه يونجهزار بود که محصول آنها به دامداران محلی فروخته میشد. یکی از مسایلی كه علی خسروشاهی توصيه میكرد، کاشتن درخت دورتادور زمينهای کارخانه بود. اين درختها همانند سدی نفوذ بادهای شديد را کم میکردند. از استادان دانشكدۀ كشاورزی دانشگاه تهران در كرج نیز كه دكترای باغبانی داشتند برای مشاورۀ باغبانی استفاده شد. در 1353، دیگر خرمدره به مثابه یکی از چهار شرکت گروه صنعتی مینو در کنار شركت صنعتی پار ، شركت خوراك و شركت صادراتی پرسويس مطرح شده بود و نام ”مینو خرمدره“ گرفت. افزودن این نام بعد از چاپ آگهی استخدامی اتفاق افتاد که در آن، آدرس کارخانه را شهرستان ابهر نوشته بودند. در این آگهي عبارت ”شهرستان ابهر، شركت مينو“ در جای نشانی درج شده بود. وقتی مسئولان اداری خرمدره اين آگهی را ديدند، به شدت ناراحت شدند. این مسئله با اعتراض مسئولان شهر خرمدره روبهرو شد و از آن به بعد، كلمۀ خرمدره به نام مینو اضافه شد.[84]
علی خسروشاهی اصرار فراوانی داشت که هرچه زودتر تولید کارخانۀ مینو خرمدره شروع شود. در 1354، در حالی که هنوز ساختمانسازی نیمهکاره بود، توليد شروع شد. برنامۀ علی خسروشاهي اش اين بود كه با آماده شدن هر كارگاه، توليد آن شروع شود. ابوطالبی میگوید:
وقتی در سال 1354 استخدام شدم، كارگاه بيسكويت در حال نصب ماشينآلات بود . . . يادم است پرسنل آنجا نتوانسته بودند با متخصصان انگليسی كه مشغول نصب ماشينآلات بودند كار كنند و من وظيفۀ تعامل با آنها را برعهده گرفتم . . . ما اختلافمان اين بود كه ما ميخواستيم انگليسيها همۀ نيروهاي خودشان را براي راهاندازي بياورند و پرسنل ما هم آموزش دهند. اما تكنسينهای انگلیسی تمايل داشتند با هموطن خودشان كار كنند. اما کار تولید با جدیت به پیش میرفت.[85]
اولين دستگاههايي كه از تهران به خرمدره انتقال داده شدند، دستگاههاي پفكنمكي بودند و بدین ترتیب، توليد در مینو خرمدره با محصول پفکنمکی شروع شد که محبوبترین محصول مينو بود. پس از آن و با انتقال ماشینآلات، تولید آبنبات و تافی نیز در آنجا شروع شد. بعد از آن، خطوط توليد بيسكويت خرمدره به بزرگترينخطوط توليد بيسكويت در دنيا بدل شد که قادر به توليد انواع و اقسام بيسكويت بود. خطوط توليد بيسكويت را شركت بیکرپرکینز (Baker Perkins) در سالهای 1355 و 1356 نصب و راهاندازي کرد. برای بيسكويت ۴ فر یا خط تولید نصب شد. حسن خسروشاهی میگوید:
در موقعی که این فرها سفارش داده شد، ظرفیت آنها به مراتب بیشتر از مصرف بازار بود. ولی برنامۀ تغذیۀ رایگان مدارس به داد ما رسید و تا زمانی که مصرف بازار آزاد تدریجاً بالا برود، قسمتی از اضافهتولید را جذب کرد. در این مورد فرصتی برای شرکت ایجاد شد و ما چون وسیله داشتیم توانستیم از این فرصت استفاده کنیم. [86]
از محصولاتی که در خرمدره تولید میشد، یکی هم بیسکویت دیجستیو بود که تحت لیسانس شرکت يونايتد بيسكويت انگلستان ساخته میشد. در اين بيسكويت بايد سبوس خاصی از گندم به طرز ویژهای مصرف میشد. از محصولات دیگر کیک اسفنجي پمپم بود که برای تغذیۀ مدارس تولید میشد. تولید و راهاندازی خط کیک پمپم در مدت 2 ماه انجام شد.[87] با اینکه در آن زمان مسئلۀ شیر دامی وقت زیادی را از علی و حسن خسروشاهی به خود اختصاص داده بود، فعالیتهای کارخانۀ خرمدره در 1355 توسعه یافت و با استخدام افراد جدید کادر سرپرستی آن تقویت شد. به همین منظور، آگهیهای استخدام کارخانه در روزنامههای عصر تهران مرتب به چاپ میرسید.[88]
با گستردهتر شدن بازار مصرف تولیدکنندگانی بیشتری نیز به بازار وارد میشدند. علی خسروشاهی ضمن توسعۀ تولید ناچار بود موقعیت رقابتی خود را نیز بهبود بخشد تا هم سهم خود را در بازار حفظ کند و هم سهم بیشتری از بازار روبهگسترش آن روز را داشته باشد. کاری که روزبهروز سختتر میشد. محرم خندایی، که مدتی برای کمک به راهاندازی ماشینها در خرمدره بود، میگوید:
كارخانهاي بود به نام توتیا در شهرستان خوي، متعلق به حاج طرخاني. آن کارخانه در حال نصب يك خط آبنبات شفاف بود که مینو آن را به نام بلوره به بازار آورد. ما مشغول راهاندازی خط بلوره در خرمدره بودیم. آقاي خسروشاهي ميپرسيد كه چقدر مانده کار تمام شود. ميگفتيم يک مقدار مانده. ميگفت سريعتر كار كنيد تمام شود، چون اگر خوي دستگاهش را راه بيندازد و محصولش زودتر به بازار برود، در این محصول برنده ميشود. ما بايد قبل از آنها به بازار برويم. او از همۀ رقبا اطلاعات داشت. با همان خامی جوانی خودم به او گفتم که حالا اگر او راه هم بيندازد چكار ميتواند بكند؟ علی خسروشاهی در حالی که دستش را پشتش گره كرده بود به من گفت:
هر بيشه گمان مبر كه خالي است
شايد كه پلنگ خفته باشد
بعد ادامه داد سعي كن اين كار زودتر تمام بشود. ميگفت كار را بايد بكني تا كار جلو برود. بعد گفت اگر ما روزي زمين بخوريم، ديگر نميتوانيم بلند شويم. گفت ميداني منظورم چيست؟ گفتم نه. گفت يعني اينكه اگر زمين بخوريم با 10 ميليون و 100 ميليون تومان كار ما درست نميشود. الان ميفهمم که منظورش این بود که وقتي شرکتی بزرگ شود بسيار بايد مواظب باشد.[89]
در 1358، کارخانۀ خرمدره در حقیقت به شکل پارکی صنعتی درآمده بود که منطقۀ مسکونی و سایر امکانات زندگی را در اختیار کارگران و کارمندان خود گذاشته و به توسعۀ منطقه کمک بسیاری کرده بود. مهندس ابوطالبی میگوید: ”در سال 1355 کارخانه 200 نفر پرسنل داشت.“[90] در حالی که در شرح خلاصهوضعیت این کارخانه آمده است که در سال 1358 تعداد کارگران به 1900 نفر و تعداد کارمندان، تکنسینها و مهندسان نیز به 200 نفر رسیده بود.[91] به علاوه، برنامههای دیگری نیز برای بهبود زندگی کارکنان و اهالی منطقه در دست اقدام بود. برای مثال، علی خسروشاهی در آخرین روزهای حضورش در ایران پساندازش را در اختیار مهندس غفوری قرار داد تا پروژۀ نیمهکارۀ بیمارستان خرمدره را نیز به پایان برساند.[92] در یک جمله میتوان ادعا کرد که ساخت و توسعۀ مجموعۀ صنعتی مینو در خرمدره حاصل آتیهنگری، بزرگبینی و پشتکار شبانهروزی علی خسروشاهی بود.
قدرت مالی
یکی از امتیازات مهم گروه صنعتی مینو قدرت مالی آن بود. گروه صنعتی مینو توجه دقیقی به گردش نقدینگی شرکت میکرد و مراقب بود که عملیات گروه حداکثر احتیاجات نقدی شرکت را تأمین کند. گروه صنعتی مینو در این زمینه از امتیازاتی برخوردار بود. اولاً قسمت مهمی از مواد اولیه عبارت بودند از آرد، شکر و روغن نباتی که در داخل کشور تولید میشدند یا در داخل کشور موجود بودند و روزانه یا حداکثر هر دو سه روز یکبار تحویل انبار کارخانه میشدند. بنابراین، لزومی نداشت که سرمایۀ زیادی برای انبار این مواد به کار رود. ثانیاً سازمان فروش مرتباً به دنبال وصول مطالبات شرکت بود و کوشش میکرد حاصل فروشها در کوتاهترین مدت به حساب شرکت واریز شود. در این خصوص فروش مستقیم بهخردهفروشها کمک مهمی به وصول مطالبات در کوتاهمدت بود، زیرا عمدهفروشها انتظار داشتند تا علاوه بر گرفتن تخفیف بیشتر مدت پرداخت را طولانیتر کنند.[93] علاوه بر اینها، ظاهراً وضع صنعتی که مینو در آن فعالیت میکرد طوری بود که نسبت سرمایهگذاری به فروش نسبتاً پایین بود؛ بدین مفهوم که هر واحد سرمایهگذاری از بعضی صنایع دیگر فروش بیشتری داشت. حسن خسروشاهی در این خصوص میگوید: ”به یاد دارم که با پدرم صحبت تأسیس کارخانهای برای تولید گلوکز میکردیم و او چندان مایل به این کار نبود، زیرا نسبت سرمایهگذاری به فروش در آن صنعت بالا بود.“[94] در نتیجۀ این گردش نقدینگی سریع، قسمت مهمی از احتیاجات مالی گروه از طریق عملیات جاری شرکت تأمین میشد و نیازی به گرفتن وام نبود و در نتیجه، گروه میتوانست مرتباً به سرمایهگذاری برای تولید محصولات جدید و اضافه کردن ظرفیت اقدام کند. مخصوصا که تقریباً همۀ سود شرکت مجدداً صرف سرمایهگذاری در خود شرکت میشد. حسن خسروشاهی میگوید: ”به یاد ندارم که هیچ پروژهای به علت نبودن منابع مالی به تأخیر افتاده و یا حذف شده باشد.“[95] او دربارۀ این مزیت شرکت مینو میافزاید: ”میزان نقدینگی حاصل از عملیات جاری شرکت مینو طوری بود که اگر عملیات شرکت ادامه پیدا کرده بود، میتوانست در سطح بینالمللی اقدام به خرید شرکتهای مشابه بنماید.“[96] گروه از لحاظ مالی فقط در در دو زمان تحت فشار قرار گرفت. یکی در زمان حکومت دکتر امینی که محدودیتهای بسیاری برای پرداخت بروات نستله پیش آمد و موجب نگرانی شرکت نستله شد، چنان که شامپو، مدیر قسمت بینالمللی نستله، با عجله به تهران سفر کرد تا وضع را بررسی کند و مطمئن شود که بدهیها پرداخت خواهد شد. علی خسروشاهی توانست بهرغم این محدودیتها بروات را در رأس موعد پرداخت کند و این امر باعث شد که به اعتبار او نزد نستله افزوده شود. زمان دیگر اوایل عرضۀ تاید به بازار بود. در این زمان، برای اولین و آخرین بار بعد از دهۀ ۱۳۱۰، علی خسروشاهی مجبور به قرض از بازار شد. البته گروه صنعتی مینو چند بار برای اجرای برنامههای توسعۀ خود بین سالهای ۱۳۴۰ و ۱۳۵۷ از بانک توسعۀ صنعتی وام گرفت. گزارش بازرسان بانک نشان میدهد که شرکت مینو در همۀ موارد شرایط وام را رعایت کرد و اقساط بازپرداخت را به موقع پرداخت.[97]
سخن پایانی
در دهۀ 1350، کاملاً روشن شده بود که علی خسروشاهی متجدد صنعتگرایی است که شیوههای مدرن و کاملاً علمی را قالب اصلی فعالیتهای تولیدی و توزیعی شرکت کرده است. این شیوهها شامل حداکثر ساختن و بهینهسازی تولید بر اثر تنظیم رابط با کارگران از یک سو، تولید محصولاتی با هزینۀ پایینتر و عرضۀ محصولات مورد درخواست مصرفکنندگان بر اساس بازاریابی مدرن بود. در نتیجه، بازگشت سرمایه در همۀ فعالیتهای او چشمگیر بود. تخصیص سود حاصل از سرمایهگذاری برای سرمایهگذاری مجدد روند انباشت سرمایه را تشدید میکرد. شاخص آن، در دست گرفتن سهم بیشتری از بازار نسبت به رقیبان بر اثر افزودن دایم بر خطوط تولیدی و تشکیل گروه تولید و فروش محصولات اقماری، از محصولات دارویی به بهداشتی و آرایشی، بود. اینها همه در حالی بود که هیچگاه از نوعی انحصار خاص سود نبرد.[98] او در مشارکت با سرمایهگذاران مطرح خارجی چشماندازهایی به مراتب فراتر از بازار ملی و منطقهای میدید. اعتقاد به این نکته او را در ردیف متجددان صنعتی قرار میدهد که راه خود را بیتوقف و بیبرگشت میدانست و فهمیده بود هر تأمل در پیشرفت تولیدات صنعتی شرکت را به سختی به زمین خواهد زد، به نحوی که برآمدن دوباره بسیار مشکل خواهد بود.
[1] خسروشاه در هزارۀ اول قبل از میلاد منطقۀ مسکونی قبیلهای بوده و نامش در آن زمان ”آنیاشتانیا“ بود. مطابق نوشتۀ دیاکونف، مورخ مشهور روسی، در دوران حکومت ماد قلاع این منطقه موقعیتی استراتژیک بوداشتند. برای مطالعۀ بیشتر بنگرید به
[2] سازمان اسناد ملی ایران، انتخابات اتاق بازرگانی تبریز، پروندۀ 248498، سند شمارۀ 3386.
[3] مدرسۀ رشدیه اولین مدرسه از نوع جدید در ایران بود که میرزاحسن رشدیه آن را تأسیس کرد. رشدیه در قفقاز تجربههایی در زمینۀ مدرسهداری آموخته بود و بعد از تبریز مدرسۀ رشدیه تهران را نیز احداث کرد. رشدیه مردی بلنداندام، با قبایی بر تن و عبایی بر دوش بود و عمامهای بر سر مینهاد. بنگرید به جلال عبده، چهل سال در صحنۀ قضایی، سیاسی، دیپلماسی ایران و جهان: خاطرات دکتر جلال عبده، ویرایش و تنظیم مجید تفرشی (تهران: رسا، 1378)، جلد 1، 52.
[4] مصاحبۀ نویسنده با ابوالقاسم سجادی، تهران، 1389.
[5] حسن خسروشاهی میگوید: ”پدرم دو سال سربازی را تلف شدن وقت میدانست.“ مصاحبۀ نویسنده با حسن خسروشاهی، ، لندن، 1392.
[6] فهرست تجار عضو اتاق تجارت در شمارههای متفاوت مجلۀ اتاق بازرگانی، سال 1336.
[7] کارت بازرگانی علی خسروشاهی در اتاق بازرگاني ايران با شمارۀ 888 و با آدرس شمارۀ 695 خیابان فرودسی ثبت شده است. بنگرید به مجلۀ اتاق بازرگانی، شمارۀ 54 (1336)، 22.
[8] اداره ثبت شرکتها، شمارۀ ه ثبت 6592، 1338؛ اداره ثبت شرکتها و مؤسسات، پروندۀ شرکت صنعتی پارس و شرکت خوراک؛ كيهان، شمارۀ 8708 (1 مردادماه 1351)، 15.
[9]”واردات به کشور محدود شده بود و از خردادماه 1340 ورود لوازم آرایشی، خوراکی، قماش و . . . نیز به فهرست اضافه شد.“ بنگرید به باقر عاقلی، روزشمار تاریخ ایران از مشروطه تا انقلاب اسلامی (تهران: نشر نامک، 1387)، جلد 2، 128.
[10] در کل عدهای معتقدند که خیال بخش خصوصی در پایان دهۀ 1330 از سرمایهگذاری در ایران راحت شد. این مسئله به بهبود موقعیت امنیتی ایران در منطقه برمیگشت. به تعبیر قاسم لاجوردی، نقطۀ عطف سرمایهگذاری بخش خصوصی توافق شاه و آیزنهاور رئیس جمهوری امریکا بود. آیزنهاور در آن زمان نامهای به شاه نوشت که اگر شوروی به ایران حمله کند، ما از ایران حمایت خواهیم کرد. بنگرید به محمد قوام، ”محمدتقی برخوردار؛ مرگ مردی که به خانههای ایران رفاه آورد،“ سایت بیبیسی فارسی (26 ژوئيه 2011). این نامه نتیجۀ ورود امریکا به سیاست ایران و ترغیب ایران برای ورود به پیمانهای منطقهای، مانند پیمان بغداد و بعد سنتو، و احتراز از بستن هر نوع قرارداد دوجانبه با شوروی بود. آیزنهاور آن را در 30 ژانویه 1959 نوشت و در واقع عکسالعمل او به نزدیکی شاه به شوروی بود. شاه نیز در جواب بر پیوندهای استراتژیک با امریکا تأکید کرده بود. به نظر میرسد این سیاست شاه بیش از پیش امریکا را به حمایت از ایران در مقابل شوروی سوق داد. گرچه باید گفت سرمایهگذاری بخش خصوصی قبل از این زمان شروع شده بود و شاید شروع و گسترش سرمایهگذاری خارجی به این ادعا بیشتر مرتبط باشد. برای مطالعۀ شرح مفصل این نامه بنگرید به
Kristen Blake, The U.S.-Soviet Confrontation in Iran,1945–1962: A Case in the Annals of the Cold War, (New York: University Press of America, 2009), 122.
[11]مصاحبۀ نویسنده با حسن خسروشاهی، لندن، 29 مارس 2013.
[12] مصاحبۀ نویسنده با حسن خسروشاهی.
[13] مراد اریه، بنیانگذار شرکت بستنیسازی الدورادو، مجتمع کارخانجات سرامیکسازی، کاشی ایرانا و چندین کارخانۀ دیگر، کارآفرینی با خاستگاههای تجاری بود که در دهۀ 1350 در رشتههای گوناگون صنعتی فعالیت میکرد. او متولد کاشان و از خانوادهای یهودی بود. پدر و سایر نیاکانش همگی از خاخامهای یهودی بودند. او در تابستان 1332 و هنگامی که محمدرضاشاه به ایتالیا فرار کرده بود و سفیر ایران نیز هیچ خدمتی در اختیارش قرار نداده بود، در طول مدت اقامت کوتاه شاه خدمات مالی زیادی به او کرد که بعدها از آن به خوبی و فراوانی بهره برد. او مدتی نیز نمایندۀ یهودیان در مجلس شورای ملی بود. برای شرح مختصری از زندگی او بنگرید به
Abbas Millani, Eminent Persians (New York: Syracuse University Press, 2008), 607-611.
[14] مصاحبۀ نویسنده با حسن خسروشاهی.
[15] مصاحبۀ نویسنده با حسن خسروشاهی.
[16] بانک توسعۀ صنعتی و معدنی ایران، ”گزارش مدیر عامل به هیئت عامل، شرکت صنعتی علاءالدین (سهامی عام)،“ گزارش شمارۀ 1001، شمارۀ کتابشناسی ملی 2471297، سال 1357؛ مصاحبۀ نویسنده با حسن خسروشاهی.
[17] شرکت علاءالدین تا سال 1356 بخاری علاءالدین، چراغهای خوراکپزی، چراغ توری و فتیلۀ بخاری تولید میکرد و تا همین سال سرمایهاش به 264 میلیون ریال رسید. در سال 1353، طرح توسعۀ اتوماتیک کردن خط تولید را انجام داد. در 1354 سهامی عام شد و در 1355 حجم عملیاتش بالا رفت و سود سهام 104 درصدی به صاحبان سهام پرداخت کرد. تا سال 1357، 474 کارگر و کارمند داشت. بنگرید به بانک توسعۀ صنعتی و معدنی ایران، ”گزارش مدیر عامل به هیئت عامل، شرکت صنعتی علاء الدین (سهامی عام).“
[18] مصاحبۀ نویسنده با حسن خسروشاهی.
[19] مصاحبۀ نویسنده با حسن خسروشاهی.
[20] مصاحبۀ نویسنده با حسن خسروشاهی.
[21]Julian Bharier, Economic development in Iran 1900 – 1970 (Oxford: Oxford University Press, 1971).
[22] مصاحبۀ نویسنده با حسن خسروشاهی.
[23] مصاحبۀ نویسنده با حسن خسروشاهی.
[24] مصاحبۀ نویسنده با حسن خسروشاهی.
[25] مصاحبۀ نویسنده با حسن خسروشاهی.
[26] مصاحبۀ نویسنده با حسن خسروشاهی.
[27] مصاحبۀ نویسنده با حسن خسروشاهی.
[28] مصاحبۀ نویسنده با حسن خسروشاهی.
[29] مصاحبۀ نویسنده با حسن خسروشاهی.
[30] مصاحبۀ نویسنده با حسن خسروشاهی.
[31] پس از انقلاب، یکی از موضوعاتی که برعلیه علی خسروشاهی و صاحبان شرکت اقامه شد و جزو دلایل ملی شدن ذکر گردید این بود که خریدها از شرکت وابسته در خارج انجام میشود. بنگرید به بند 4 در ”نامۀ هیئت 5 نفره در سازمان صنایع ملی ایران به وزیر وقت صنایع،“ مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1360.
[32] مصاحبۀ نویسنده با حسن خسروشاهی.
[33] مصاحبۀ نویسنده با حسن خسروشاهی.
[34] مصاحبه با مهندس سهراب حسابی، تهران، 1390.
[35] مصاحبۀ نویسنده با حسن خسروشاهی.
[36] مهندس حسابی میگوید: ”اشتاركه براي راه اندازی ماشین تحویل فرمول ساخت و نشان دادن طرز پخت آمده بود. بر حسب تصادف، هنگام رانندگی يكي از قضات شميران را زیر [گرفت] و به زندان افتاد. علی خسروشاهی هر روز با محرم خندابي ميرفتند ملاقتش زندان و فرمولهاي طرز پخت را از او در زندان آموزش میگرفتند.“ مصاحبه با مهندس سهراب حسابی.
[37] محرم خندابی میگوید: ”من هيكلم خوب بود و میتوانستم ديگها را حرکت دهم. همزمان ماشينآلات در صندوق رسيد و من هر روز با كنجكاوي نگاه ميكردم. آنقدر كه مهندس آلماني متوجه شد كه من میخواهم كمكش كنم و چیزی یاد بگیرم.“ مصاحبه نویسنده با محرم خندابی، تهران، 1390.
[38] مصاحبه نویسنده با محرم خندابی.
[39] مصاحبه نویسنده با محرم خندابی؛ مصاحبۀ نویسنده با حسن خسروشاهی.
[40] مصاحبۀ نویسنده با حسن خسروشاهی.
[41] مصاحبۀ نویسنده با حسن خسروشاهی.
[42] حسن خسروشاهی میگوید: ”اسم ’مينو‘ را شخصي با نام دكتر حجت پیشنهاد کرد. دكتر حجت از كارمندان ارشد وزارت گمركات و انحصارات بود که با پدرم دوست بود. و در زبان فارسي هم آدم فاضلي بود و چند اسم مختلف از جمله مينو را به پدرم پيشنهاد كرد.“ مصاحبۀ نویسنده با حسن خسروشاهی. ”علی خسروشاهی همواره در پاسخ به این سوال که چرا نام ’مینو‘ را انتخاب کردهاید می گفت: ’مینو باغی است در بهشت.“‘ مصاحبۀ نویسنده با محرم خندابی و علی صائب نیا.
[43] مصاحبۀ نویسنده با حسن خسروشاهی.
[44] مصاحبۀ نویسنده با محرم خندابی؛ مصاحبۀ نویسنده با حسن خسروشاهی.
[45] مصاحبۀ نویسنده با مهندس سهراب حسابی.
[46] مصاحبۀ نویسنده با محرم خندابی؛ مصاحبۀ نویسنده با حسن خسروشاهی.
[47] مصاحبۀ نویسنده با محرم خندابی؛ مصاحبۀ نویسنده با حسن خسروشاهی.
[48] مصاحبۀ نویسنده با فریدون علاقبند، ونکور، 2011.
[49] بانک توسعه صنعتی و معدنی ایران، ”گزارش مدیرعامل به هیئت عامل، شرکت صنعتی مینو،“ گزارش شمارۀ 1046، 1357؛ شمارۀ 2471993 در کتابخانۀ ملی ایران.
[50] بانک توسعه صنعتی و معدنی ایران، ”گزارش مدیرعامل به هیئت عامل، شرکت صنعتی مینو.“
[51] مصاحبۀ نویسنده با فریدون علاقبند.
[52] آدامس محصول شرکت ریگلی (Wrigley) را اولینبار ویلیام ریگای جوان در شهر شیگاگو از ایالت ایلینویز امریکا در سال 1891 تولید کرد. بنگرید به
http://en.wikipedia.org/wiki/Wm._Wrigley_Jr._Company
[53] مصاحبۀ نویسنده با حسن خسروشاهی.
[54] شرکت داروسازی وارنر لمبرت بعدها شرکت سازندۀ چیکلتس را خرید. بنگرید به
http://en.wikipedia.org/wiki/Chiclets
[55] مصاحبۀ نویسنده با حسن خسروشاهی.
[56] طرح آزاد سازی ورود و خروج ارز با قبول نظر محمد یگانه اجرا شد. او که خالص موازنه را بعد از این کار بررسی میکرد، به زودی آمار موازنه پرداخت مثبت را مشاهده کرد. در یک قلم، بعد از این آزادی ورود و خروج ارز، مقدار زیادی دلار از طرف حبیب ثابت برای سرمایهگذاری وارد شد. مصاحبۀ نویسنده با رضا نیازمند، تهران، 1391.
[57] مصاحبۀ نویسنده با حسن خسروشاهی.
[58] مصاحبۀ نویسنده با حسن خسروشاهی.
[59] مصاحبۀ نویسنده با مهندس سهراب حسابی.
[60] بنگرید به مقدمۀ ”نامه هیئت 5 نفره در سازمان صنایع ملی ایران به وزیر وقت صنایع.“
[61] مقدمۀ ”نامه هیئت 5 نفره در سازمان صنایع ملی ایران به وزیر وقت صنایع.“
[62] مصاحبۀ نویسنده با حسن خسروشاهی.
[63] مصاحبۀ نویسنده با مهندس سهراب حسابی.
[64] مصاحبۀ نویسنده با حسن خسروشاهی.
[65] محرم خندابی میگوید که کارگران به طنز این تونل را ”دالان میرزاعلی“ مینامیدند. مصاحبه نویسنده با محرم خندابی.
[66] ”شرکت دارویی بوتس انگلستان کالاهای زیادی به ما داده بود که ارزانقیمت هم بودند. قرصهای مکیدنی ضدعفونیکننده برای تسکین و جلوگیری از عفونت دهان و گلوی استرپسیلز (Strepsils) در بستهبندی 24 تایی تحت لیسانس شرکت بوتس به تحت پروانه شماره پروانه ساخت 1544/48 در سال 1348 ساخته شد. بعد از مدتي نيز تولید محصولات کارخانههای ساندوز، که لیسانس محصولات دارویی زیادی برای ساخت میفروخت، شروع شد؛ از جمله تولید قرصهای ویتامین ث.“ مصاحبۀ نویسنده با دکتر خداخواه، تهران، 1390.
[67] مصاحبۀ نویسنده با حسن خسروشاهی.
[68] مصاحبۀ نویسنده با حسن خسروشاهی.
[69] این دوره که با وزارت عالیخانی شروع میشود با انفجار درآمدهای نفتی و تزریق درآمدهای نفتی به برنامۀ پنجم توسعه به پایان رسید. این مفهوم را هاشم پسران و مسعود کارشناس قبلاً به کار بردهاند که ناظر به نرخ تورم پایین و رشد اقتصادی بالا میشود. بنگرید به مسعود کارشناس، نفت، دولت و صنعتی شدن، ترجمۀ علیاصغر سعیدی (تهران: گام نو، 1381) و تکنوکراسی و سیاستگذاری اقتصادی، به روایت دکتر رضا نیازمند، به کوشش علیاصغر سعیدی (تهران: لوح فکر، 1393).
[70] البته این پیشبینی بانک با برآورد ششماهۀ آنان همخوانی ندارد. بانک توسعه صنعتی و معدنی ایران، ”گزارش مدیرعامل به هیئت عامل، شرکت صنعتی مینو،“ گزارش شمارۀ 1046، 1357، شمارۀ 2471993 در کتابخانۀ ملی ایران.
[71] تکنوکراسی و سیاستگذاری اقتصادی.
[72] مصاحبۀ نویسنده با حسن خسروشاهی.
[73] مصاحبۀ نویسنده با مهندس ابوطالبی، یکی از مدیران کارخانه خرمدره، 1390
[74] تکنوکراسی و سیاستگذاری اقتصادی؛ مصاحبۀ نویسنده با رضا نیازمند، تهران، 1391.
[75] مصاحبۀ نویسنده با حسن خسروشاهی.
[76] مقاومت برخی مقامات برای جلوگیری از اعمال نفوذ در برخی اوقات به حذف آنها منجر میشد. بنگرید به ماجرای برکناری عالیخانی به سبب مقاومت در دادن مجوز تأسیس کارخانۀ سیمان به دفتر مخصوص در تکنوکراسی و سیاستگذاری اقتصادی؛ مصاحبۀ نویسنده با رضا نیازمند.
[77] مصاحبۀ نویسنده با حسن خسروشاهی.
[78] مصاحبۀ نویسنده با محرم خندابی.
[79] مصاحبۀ نویسنده با مهندس ابوطالبی.
[80] مصاحبۀ نویسنده با مهندس ابوطالبی.
[81] مصاحبۀ نویسنده با مهندس ابوطالبی.
[82] مرکز اسناد ملی ایران، پروندۀ شمارۀ 29323310، سند شمارۀ 104.
[83] مصاحبۀ نویسنده با مهندس ابوطالبی.
[84] مصاحبۀ نویسنده با مهندس ابوطالبی.
[85] مصاحبۀ نویسنده با مهندس ابوطالبی.
[86] مصاحبۀ نویسنده با حسن خسروشاهی.
[87] مصاحبۀ نویسنده با محرم خندابی.
[88] بنگرید به کیهان، شمارۀ 9932 (14 مرداد 1355). نمونۀ آگهی به این صورت چاپ شده است: ”کارخانجات مینو در خرمدره (زنجان) کادر سرپرستی تولید را این گونه استخدام میکرد. گذراندن دورۀ سه ماهه کارآموزی با حقوق ماهانه، سوم متوسطه 12000 ریال، چهارم متوسطه 13000 ریال، پنجم متوسطه 15000 ریال، دیپلم متوسطه 17000 ریال، استفاده مجانی از خوابگاه، غذای ارزان و کامل، امتیازات پس از سه ماه دورۀ کارآموزی: در صورت موفقیت در دوره کارآموزی حقوق 10 درصد بالا میرود. استفادۀ مجانی از آپارتمان، حقوق ثابت و اضافهکاری و سود ویژۀ شرکت.“
[89] مصاحبۀ نویسنده با محرم خندابی. دربارۀ این مسئله شاید بتوان هم گفت که هر شرکت ضمن توسعۀ خود باید به فکر موجودیت خود در بازار نیز باشد. ضمن گرفتن سهمی از بازار برای محصولات جدید، در فکر سهم موجود خود در بازار نیز باشد. به عبارت دیگر، با گسترده شدن حالت دفاعی نیز بگیرد. بنگرید به علیاکبر فرهنگی، ”سازمانهای تدافعی در انتخاب استراتژی،“ مجلۀ مطالعات مدیریت بهبود و تحول، شمارۀ 17 و 18 (بهار و تابستان 1374)، 155-168.
[90] مصاحبۀ نویسنده با مهندس ابوطالبی.
[91] سازمان اسناد ملی ایران، پروندۀ شمارۀ 29323310، سند شمارۀ 53.
[92] مصاحبۀ نویسنده با علیاکبر فولادی و مجید اوکحوان، تهران، 1389.
[93] حسن خسروشاهی میگوید: ”در شرکت خوراک قسمتی به وصول مطالبات معوقه شرکت اقدام میکرد. در مواردی که مشتریان بهتعهدات خود عمل نمیکردند، ما هیچ تردیدی در اقدام قانونی نداشتیم. اگرچه این موارد اندک بود.“ مصاحبۀ نویسنده با حسن خسروشاهی.
[94] مصاحبۀ نویسنده با حسن خسروشاهی
[95] مصاحبۀ نویسنده با حسن خسروشاهی
[96] مصاحبۀ نویسنده با حسن خسروشاهی
[97] برای مطالعۀ رابطۀ شرکت مینو و بانک توسعۀ صنعتی و معدنی بنگرید به بانک توسعۀ صنعتی و معدنی ایران، ”گزارش مدیرعامل به هیات عامل بانک در مورد شرکت صنعتی مینو.“
[98] در سال 1357 كارگاههاي توليد گروه در تهران و خرمدره عبارت بودند از گروه بيسكويت، گروه شكلات، گروه كارامل، تافي و گروه آدامس، توليد دارویي (بخش علمی)، توليد لوازم بهداشتي و آرايشي و قسمتهای وابسته به تولید نیز عبارت بودند از چاپخانه، آهنگري، نجاري، معماري، شيشهبري، شستشوي البسه و اتوكشي، بهداري، مهد كودك، حملونقل، تراشكاري، تعميرگاه خودروها، سازمان اداري و تداركات.