یگانه بدر زمانه
فیروزه قندهاری <Firoozeh Qandehari <firoozeh.qandehari@gmail.com استادیار بازنشستۀ دانشگاه تهران، معاون پیشین دانشجویی فرهنگی دانشکدۀ ادبیات و زبانهای خارجی و مدیر سابق دفتر دانشجویان خارحی دانشگاه تهران است. حوزۀ پژوهشی او فرهنگ و زبانهای باستانی ایران است.
اندامی ظریف، نگاهی نافذ و لبی همیشه خندان دارد. تن نحیفش حامل سری است که گنجینۀ دانستههای علمی عمر پُربارش در او جمع است؛ گنجینهای که ذرهذره، با حوصله و دقت اندوخته، آموختههایش را عمق بخشیده، و ماحصلش را سخاوتمندانه به جامعۀ علمی جهان عرضه کرده است.
استادم، پروفسور بدرالزمان قریب، این یگانه بدر زمانه را از سال 1356 میشناسم. زمانی که وارد دورۀ کارشناسی ارشد رشته زبانشناسی، فرهنگ و زبانهای باستانی شدم و زبان فارسی باستان و خط میخی را در کلاس ایشان آموختم. در آن زمان، به واقع چندان آشنایی با این رشتۀ تحصیلی نداشتم و به اتفاق پا در این راه نهاده بودم. با این حال، استادان شاخصی چون شادروانان دکتر احمد تفضلی، دکتر محسن ابوالقاسمی، دکتر هرمز میلانیان و عزیزان دیگری چون دکتر کتایون مزداپور، پروفسور بدرالزمان قریب و دیگر استادان این رشته فرصتی طلایی برایم فراهم آوردند تا به وسعت و جذابیت این حوزۀ علمی پی ببرم و به آن دل ببندم.[1]
بانوی فرهیختۀ ما در اول شهریور 1308ش در تهران به دنیا آمد. خانوادۀ قریب همه عالمان علم و دین بودند. پدرش ضیاءالدین قریب (1279-1348) و مادرش معصومه قریب نام داشتند که پس از ازدواج به ایشان لقب ضیاءالملوک دادند. هر دو تهرانی بودند، اما اجدادشان از گرکان، روستایی نزدیک اراک، آمده بودند. پدرِ مادر روحانیای بود با نام محمدتقی مجتهد گرکانی و پدرِ پدر محمدحسین شمسالعلماء قریب گرکانی (1225-1305ش)، متخلص به ربانی ادیب، دانشمند و شاعر و معلم مدرسۀ دارالفنون بود. آثار شمسالعلماء علاوه بر دیوان اشعار موضوعات متفاوتی چون بدیع، معانی و بیان، فقه، ادبیات و تاریخ را در بر میگیرد. ابدع البدایع،[2] قطوف الربیع فی صنوف البدیع،[3] منظومه فی اصول الفقه،[4] کتاب معانی،[5] مقصد المطالب: فی احوال اجداد النبی عم ابیطالب،[6] ساز و آهنگ باستان یا تاریخ موسیقی،[7] و نیز ”تاریخ وهابیه“[8] از جملۀ آثار ایشان است.
پدر بدرالزمان فردی فرهنگی و سیاسی بود و همۀ عمر در وزارت امور خارجه در مناصب گوناگونی چون رایزنی سفارت ایران در پاریس، معاونت ادارۀ حقوقی در وزارت دارایی، رایزنی سفارت ایران در قاهره، و ریاست ادارۀ اول و پنجم سیاسی خدمت کرد. بسیار به ادبیات علاقهمند بود، دستی بر ترجمه داشت، شعر زیاد میدانست، قسمتهایی از مثنوی را از حفظ بود و به شاهنامه علاقهای وافر داشت و همواره مشوق فرزندانش در خواندن شاهنامه و مثنوی بود. با چنین پشتوانۀ ذوقی که میراث پدر و جد پدری اوست، بیسبب نیست که بانوی یگانۀ ما علاوه بر تحصیل علم از کودکی ذوق و قریحۀ شاعری نیز داشته و اشعاری سروده باشد.
بدرالزمان تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در مدرسۀ منوچهری (ژاندارک) و سپس در دبیرستان نوربخش گذراند و با رتبۀ اول در رشتۀ طبیعی دیپلم گرفت، اما به علت بیماری چشم چند سال از ادامۀ تحصیل باز ماند. این وقفه باعث شد که به تحصیل در رشتۀ ادبیات که علاقه همیشگیاش بود گرایش بیشتری پیدا کند. در امتحانات آزاد ششم متوسطۀ ادبی شرکت کرد، قبول شد و در سال 1333 در مقطع کارشناسی زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران مشغول به تحصیل شد. ایشان در محضر استادانی چون جلالالدین همایی، ابراهیم پورداوود، صادق کیا، محمد معین، ذبیحالله صفا، پرویز ناتل خانلری، احسان یارشاطر، محمد مقدم و سایر نامآوران آن دوران به دانشاندوزی پرداخت و در سال 1336، دورۀ کارشناسی را با رتبۀ ممتاز به پایان برد. چون در آن زمان مقطع کارشناسی ارشد نبود، بلافاصله وارد دورۀ دکتری شد. با این همه، پس از یک سال به علت علاقهای که به زبان و ادبیات ایران پیش از اسلام پیدا کرده بود و نیز تشویقهای استادانش، احسان یارشاطر و ابراهیم پورداوود، دورۀ دکتری در ایران را ناتمام گذاشت و برای ادامۀ تحصیل در سال 1338 به امریکا سفر کرد و با گرفتن بورس تحصیلی از دانشگاه پنسیلوانیا به تحصیل در این زمینه پرداخت.
ایشان با مطالعۀ زبان سغدی و سایر دروس زبانهای ایرانی باستان و میانه نزد پروفسور مارک درسدن (Mark Jan Dresden, 1911-1986) و گذراندن دروس سانسکریت نزد پروفسور نورمن براون (William Norman Brown, 1892-1975) و نیز برخی دروس زبانشناسی همگانی و هندواروپایی نزد پروفسور هونیگزوالد (Henry Max Hoenigswald, 1915-2003) در سال 1339ش/1960م موفق به دریافت مدرک کارشناسی ارشد شد.
بدرالزمان که از تنهایی و دوری از خانواده رنج میبرد، تصمیم گرفت به وطن بازگردد و در دورۀ دکتری ادبیات فارسی ادامۀ تحصیل دهد. اما برادرش، شمسالدین قریب (1308-1365)، او را به ماندن و ادامۀ تحصیل تا پایان مقطع دکتری تشویق کرد و زمینۀ سفری به اروپا را برایش مهیا ساخت. او به سویس نزد خالهاش، شکوهالعظماء قریب (1285-1373) رفت که خود استاد زبان فارسی در دانشگاه ژنو بود و در آنجا با مادر و خواهرانش دیدارکرد. بدرالزمان، که روحیه تازهای یافته بود، مصمم به ادامۀ تحصیل در امریکا شد. ایشان همواره از برادرش به منزلۀ یکی از مشوقان بزرگ زندگی تحصیلیاش یاد میکند وخود را مدیون محبتهای بیدریغ او میداند.
یکی دیگر از فرصتهای خوب زندگی تحصیلی بدرالزمان پس از اتمام بورس تحصیلی دوسالهاش رفتن به دانشگاه میشیگان به همراه استادش، مارک درسدن، بود. استاد از او خواست تا در تدریس زبان فارسی به دانشجویان یاریاش دهد. پس از آن، با یافتن کاری علمی در زمینۀ ترجمه، توانست ضمن پژوهش، با پرداخت شهریۀ دانشگاه میشیگان از کلاسهای دروس آواشناسی (phonology)، ساخت واژه (morphology) و دیگر دروس زبانشناسی استفاده کند. در دورۀ اقامت یکسالهاش در میشیگان این بخت را داشت که از محضر ایلامشناس سرشناس و متخصص خط و زبان فارسی باستان، پروفسور جورج کامرون (George Glenn Cameron, b. 1905) نیز بهرهها ببرد.
بدرالزمان با استفاده از بورس شاگرد اولی دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تهران از دانشگاه برکلی پذیرش گرفت و از سال 1961 تا سال 1963م در آنجا ماند و توانست در محضر پروفسور والتر هنینگ (Walter Bruno Henning, 1908-1967) ، یکی از نوابغ ایرانشناسی جهان، بیشتر متون سُغدی، پارتی، فارسی میانۀ تورفانی و دیگر مباحث زبانشناسی ایرانی را فراگیرد. او علاوه بر پژوهش در این متون با استاد هنینگ، از کلاسهای دروس سانسکریت و زبانشناسی هندواروپایی استادان دیگر نیز بهرۀ فراوان برد. امتحان جامع دکتری را در برکلی داد، ولی به توصیۀ پروفسور هنینگ به پنسیلوانیا نزد پروفسور مارک درسدن بازگشت و با راهنمایی ایشان از رسالۀ دکتریاش با عنوان”تحلیل ساختاری نظام فعل در زبان سغدی“ (Analysis of the Verbal System in the Sogdian Language) دفاع کرد. دکتر قریب در سال 1965م/1344ش از دانشگاه پنسیلوانیا فارغالتحصیل شد و به ایران بازگشت.
پس از بازگشت به ایران، با دانشگاه شیراز، که در آن زمان پیوندی نیز با دانشگاه پنسیلوانیا داشت، برای شش سال قرارداد همکاری بست. به این ترتیب، استاد قریب به مدت 4.5 سال در گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه شیراز با رتبۀ استادیاری به تدریس دروس زبان فارسی باستان، پهلوی و تاریخ زبان فارسی پرداخت. یکی از کارهای ماندگار ایشان در زمان تدریس در شیراز، رمزگشایی و ترجمۀ فارسی کتیبۀ نویافتۀ خشایارشا بود که تصادفاً در منطقهای بین تخت جمشید و نقش رستم پیدا شده و به موزۀ تخت جمشید منتقل شده بود و در اختیار استاد قرار گرفت. استاد با بررسی، مطالعه و تطبیق آن لوحه با کتیبۀ داریوش در نقش رستم متوجه وجوه اشتراک بسیار این دو با هم شد و توانست با کمک کتیبۀ خواندهشدۀ داریوش این کتیبه را بخواند که با مضمونی مشابه به خشایارشا تعلق داشت. ایشان نه فقط این کتیبه را کاملاً رمزگشایی کردند، بلکه با کمک این کتیبه بخشهای فروریخته و خواندهنشدۀ کتیبۀ داریوش را هم خواندند و علاوه بر آن، چند واژۀ جدید را هم که پروفسور کنت (Roland Grubb Kent, 1877-1952) و دیگر زبانشناسان آن زمان نتوانسته بودند بخوانند یا معنی درستی از آنها به دست دهند، ریشهیابی و رمزگشایی کردند. جزئیات این کشف در سخنرانی ایشان عرضه شد و سپس، در مقالاتی در نشریات معتبر داخلی و خارجی به چاپ رسید.
دکتر قریب با دریافت فرصت مطالعاتی از دانشگاه شیراز برای باقیماندۀ زمان قراردادش بار دیگر به امریکا سفر کرد. این بار در کسوت استاد مدعو دو ترم در دانشگاه یوتا به تدریس زبان فارسی و یک ترم در مقام محقق در دانشگاه هاروارد به پژوهش پرداخت و در سمینارهایی شرکت جست که پروفسور فرای ( Richard Frye, 1920-2014) آنها را اداره میکرد. پس از بازگشت به ایران در سال 1350ش، برای تدریس به گروه زبانشناسی همگانی و فرهنگ و زبانهای باستانی دانشگاه تهران منتقل و عهدهدار تدریس زبانهای ایرانی باستان و میانه شد.
دکتر بدرالزمان قریب کرسی دروس زبان سُغدی را در ایران پایه گذاشت. استاد پس از سی سال با رتبۀ استاد تمام در سال 1381 بازنشسته شدند. ایشان اکنون یگانه بانوی عضو پیوستۀ فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی هستند و نیز در مقام یکی از اعضای شورای عالی علمی مرکز دایرهالمعارف اسلامی به پژوهش مشغولاند. ایشان در فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی مدیریت گروه گویششناسی و گروه زبانهای ایرانی و سرپرستی پروژۀ فرهنگ واژگان فارسی باستان را بر عهده داشتهاند. ایشان در انجمنهای علمی جهان عضویت دارند که از آن جملهاند عضویت در انجمن آسیایی (Société Asiatique) پاریس از 1969 تا 1969، عضویت در انجمن بینالمللی دستنوشتهها و کتیبههای ایرانی (Corpus Inscriptionum Iranicarum) لندن از 1969 تاکنون، و عضویت افتخاری در انجمن ایرانشناسان اروپایی (Societas Iranologica Europaea) از 1996 تاکنون. استاد علاوه بر تبحر در زبانهای باستانی ایران به زبانهای زندۀ دنیا مانند فارسی، انگلیسی، فرانسه، و عربی تسلط و به زبانهای آلمانی و روسی آشنایی کامل دارند.
استاد قریب علاقۀ خاصی به یافتن ارتباط واژهها در زبانهای گوناگون دارند و جایی در پاسخ به این سؤال که از میان آثارخود کدام را بیشتر میپسندند گفتهاند: ”معمولاً مقالاتی را که دربارۀ تطبیق دو موضوع مختلف نسبت به هم هستند و بیشتر در آن امکان بدعت و نوآوری است ترجیح میدهم. حتی در کار با واژهها اگر بتوان ارتباط واژهای را با واژۀ دیگرکه مربوط به زبان دیگری است پیدا کرد مطلبی جدید است و مانند نقاشی است که طرحی نو درمیافکند و به نوعی خلق اثر می کند. این نوع کار مطمئناً جذابیت بیشتری دارد.“[9]
آنچه همیشه دربارۀ ایشان برای من جالب و آموزنده بوده علاقۀ وافر ایشان به دانستن موضوعات تازه در حوزۀ مطالعاتشان است. یک بار که اخیراً برای ملاقات به منزلشان رفته بودم پرسیدم که اکنون چه میکنند و ایشان با اشتیاق گفتند در زمینۀ زبان بلخی تحقیق میکنند و به تبع آن تلاش میکنند زبان یونانی باستان را بیاموزند.
دغدغۀ اصلی ایشان البته نوشتن تکملهای بر فرهنگ سغدی است که علیرغم ضعف جسمانی با سختکوشی سعی دراستخراج واژههای سُغدی نویافته و الحاق آنها به فهرست واژههای این زبان دارند. فرهنگ سهزبانۀ سغدی-فارسی-انگلیسی ایشان شاهکاری بیهمتا در عرصۀ مطالعات زبانهای کهن ایرانی در جهان است.
در پایان حیفم است که از روی دیگر سکۀ وجود این نازنینبانوی فرهیختۀ سرزمینمان پرده برندارم. ایشان علاوه بر دانش گسترده و عمیقی که در زمینۀ ادبیات، فرهنگ و زبانهای کهن دارند، از روحی بلند و طبعی لطیف و شاعرانه نیز برخوردارند. دلبستگی به اشعار شاعران پارسیگوی کهن چنان شوقی در وجود ایشان برمیانگیزد که خود به سرایش اشعاری نغز میپردازند؛ اشعار دلنشینی که از نوجوانی تا میانسالی سرودهاند نشان از نگاه دقیق و روح بلند و پویای ایشان دارد که از دیدن جلوههای گوناگون زندگی، طبیعت و جامعه الهام گرفته است و از آن جملهاند اشعاری چون ”نوروز،“ ”کوه بیستون،“ ”قهرمانان شاهنامه،“ ”شمع،“ ”زلزلۀ بم،“ ”سنگتراش ژاپنی“ و ”ماهی و ماهیگیر.“[10] نمونهای از شعر ایشان در ادامۀ این نوشتار آمده است.
این انسان فرزانه که عمری را به تدریس و تحقیق سپری کرده با حوصله و خوشرویی راهنمایی پایاننامههای دانشجویان بسیاری را عهدهدار بوده است؛ دانشجویانی که برخی اکنون استادان شناختهشدهای در حوزۀ فرهنگ و زبانهای باستانی ایراناند. کنفرانسهای علمی داخل و خارج کشور نیز بارها از استاد دعوت به سخنرانی کرده و ایشان با بزرگواری پذیرفته و با ارائه مقالات نو و پُرمحتوا شنوندگان را به تحسین و تفکر واداشتهاند. دو کتاب ایشان، زبانهای خاموش و فرهنگ زبان سغدی به ترتیب در سالهای 1366 و 1375 برندۀ کتاب سال جمهوری اسلامی ایران شدهاند. پروفسور بدرالزمان قریب درسال 1381 به عنوان یکی از چهرههای ماندگار ایران برگزیده شدند.
شمع
بدرالزمان قریب
من شعلهای ز آتش یزدانم در کاهش تن است همه جانم
آتش زدهست خرمن جانم دوست میسوزم اندر آتش و خندانم
خندم به روی خلق ستمپیشه گریم به حال و روز پریشانم
سر باختم به راه محبت لیک کس ناشنیده نالۀ عصیانم
بر لوح اشک من بنوشت حکم فنای پیکر پژمانم
از بند جان به یک نفس آزادم در بزم عمر یکشبه مهمانم
گوهر نیام، ولیک گوهرزایم کوکب نیام، ولیک فروزانم
بر خفتگان خستۀ درمانده چشم امید و دست نگهبانم
از بس که سوختم همه شب تا صبح آتش برون جهد ز گریبانم
سیل سرشک ریختم از مژگان کمتر نگشت آتش سوزانم
زنجیر پای من شده است افسوس سوزوگداز غصۀ پنهانم
سوزم ز بخت کجروش و سازم دلزندهام، ولی نه هوسرانم
قربانی وفای دل خویشم عین کمال و روی به نقصانم
بیمار عشق و در تبوتابم، لیک ثابتقدم در آتش جانانم
در بستر است جای تن تبدار من ایستاده در تب و حیرانم
پیچم به خویش تا که کشد اندوه پای فرار و پایۀ ایمانم
دود دل از سرم برود هر دم تنگ است بس که عرصۀ میدانم
درمان نکرد هیچکس این دردم سوزوگداز من شده درمانم
پروانه خواست بوسه زند رویم پرسوخته فتاده به دامانم
داری اگر هوای من اندر سر بنگر ز دود آتش حرمانم
برخوان نشان مهر و وفاداری در سایههای شعله لرزانم
من نیستم شرارۀ اهریمن من شعلهای ز آتش یزدانم
[1]سالها بعد، ارتباط من با پروفسور قریب علاوه بر جنبۀ شاگرد-استادی که همیشه بوده و هست جنبهای خانوادگی نیز پیدا کرد که آن را مدیون همسرم، حسن لطفی (1323-1398)، هستم که نزدیک به سی سال وکیل خانوادگی ایشان بود. همسرم علاوه بر تبحری که در کسوت حقوقدان در امر وکالت داشت، مردی فرهیخته و اهل ادب هم بود و هنگامی که استاد قریب گرفتار معضل کلاهبرداری شد، ضمن رسیدگی به پروندۀ ایشان و برای آنکه آسیب روحی نبینند و وقفهای در مطالعاتشان ایجاد نشود، ایشان را دور از روند پیشرفت پروندۀ حقوقی نگاه داشت و با آرامش همواره ایشان را تشویق به ادامۀ تألیف فرهنگ زبان سغدی میکرد. یاد دارم هنگامی که این اثر نفیس و ارزشمند و حاصل دو دهه تلاش علمی خستگیناپذیر استاد انتشار یافت، نسخهای به ما اهدا کردند و به همسرم گفتند: ”اگر شما در آن دوران سخت گرفتاری مرا همراهی نمیکردید و به من آرامش نمیدادید، هرگز این کار به این زودیها به ثمر نمیرسید. “
[2]محمدحسین شمسالعلماء گرکانی، ابداع البدیع، به اهتمام حسین جعفری و با مقدمۀ جلیل تجلیل (تبریز: احرار تبریز، 1377).
[3]محمدحسین شمسالعلماء گرکانی، قطوف الربیع فی صنوف البدیع، تصحیح مرتضی قاسمی (تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی، 1389).
[4]محمدحسین شمسالعلماء گرکانی، منظومه فی اصول الفقه، با مقدمۀ مهدی محقق (تهران: مؤسسۀ مطالعات اسلامی دانشگاه تهران-دانشگاه مکگیل، 1391)
[5]محمدحسین شمسالعلماء گرکانی، کتاب معانی (تهران: چاپ سنگی، 1344ق).
[6] محمدحسین شمسالعلماء گرکانی، مقصد المطالب: فی احوال اجداد النبی عم ابیطالب (بمبئی، 1311ق).
[7]محمدحسین شمسالعلماء گرکانی، ساز و آهنگ باستان یا تاریخ موسیقی، با مقدمۀ روحالله خالقی (تهران: چاپخانه و کتابخانۀ مرکزی، 1320).
[8] محمدحسین شمسالعلماء گرکانی، ”تاریخ وهابیه،“ به کوشش رسول جعفریان، هفت آسمان، سال 1، شمارۀ 3 (پاییز و زمستان 1378)، 196-172.
[9] امید قنبری (ویراستار)، زندگینامه و خدمات علمی و فرهنگی دکتر بدرالزمان قریب (تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1393)، 21.
[10]اشعار استاد بدرالزمان قریب را پرهام لطفی جمعآوری کرده است.