Did Spandarmad Marry Afrasiab? A Seduction Motif in Iranian Mythology
ایراننامه مجلهء تحقیقات ایرانشناسی
سال هفتم،شمارهء 2\زمستان 1367(1989 م)
احمد تفضّلی
خواستگاری افراسیاب از اسپندارمد
نمونهای از بنمایهء1اغوا در اساطیر ایرانی
هدیه به ژالهء آموزگار
بنابر تاریخ افسانهای ایران در طی فرمانروایی صد و بیست سالهء منوچهر،افراسیاب توانست به مدت 12 سال بر ایرانشهر مسلط شود.سرانجام با تدبیر اسپندارمد،ایزد بانوی2 زمین،و با تیراندازی آرش کمانگیر مصالحهای میان ایران و توران انجام پذیرفت.این مطلب در کتابهای پهلوی باختصار آمده و در منابع دوران اسلامی که براساس خداینامهء پهلوی تدوین یافتهاند،با تفصیل بیشتری ذکر شده است.بعضی از این روایات را در زیر نقل میکنیم و سپس به نقش اسپندارمد در این ماجرا میپردازیم:
بندهش(ص 211 س 13)3:«اندر این هزاره4منوچهر زاده شد و کین ایرج را خواست.بعد افراسیاب آمد و منوچهر و ایرانیان را به پدشخوارگر5راند و با بلا و نیاز و مرگ بسیار آنان را نابود کرد و فرش و نوذر پسران منوچهر را کشت تا اینکه در نسلی دیگر،ایرانشهر از افراسیاب ستانده شد…»
طبری(تاریخ الرسل و الملوک(یکم،ص 435 س 3)6:«پس از آنکه شصت سال از کشته شدن تور و سلم به دست منوچهر گذشته بود،افراسیاب به جنگ منوچهر آمد و او را در طبرستان محاصره کرد.سپسس منوچهر و افراسیاب بر این مصالحه کردند که تیر یکی از مردان منوچهر به نام آرش شیواتیر7هر کجا برسد آنجا را حدود مملکت دانند و از آن تجاوز نکنند.»
بلعمی(ترجمهء تاریخ طبری،ص 345)8همین روایت را با تفصیل بیشتری در جزئیات داستان آورده است.
مقدسی(البدء و التاریخ،سوم،ص 146)9:«ایرانیان میگویند که فرمانروایی او (منوچهر)120 سال بود و افراسیاب ترک که از نسل طوج(تور)بود به خونخواهی پدرس برخاست و سالها او را در محاصره گرفت.آنگاه توفق کردند که افراسیاب به اندازهء یک تیر پرتاب از مملکتش را بدو بدهد.پس مردی را به نام آرش گفتند تا تیری بیفکند و او که مردی نیرومند و چالاک بود،بر کمان خویش تکیه زد و خود در آن غرقه شد و تیری از طبرستان پرتاب کرد که در بالای طخارستان فرود آمد و آرش بر جای خویش مرد.»
ابن مسکویه(تجارب الامم،یکم،ص 12)10:آنگاه افراسیاب پسر ترک11که ترکان نسبشان بدو میرسد و از نسل طوج(تور)پسر افریدون بود،پیدا شد و با منوجهر جنگید و او را در طبرستان محصور کرد.سپس منوچهر و افراسیاب صلح کردند و مرزی را معین کردند که از آن تجاوز نکنند…»
ثعالبی(غرر السیر،ص 107)12:این مؤلف حملهء افراسیاب را به ایران در اواخر عمر منوچهر و برای انتقام خون نیای خود توز(تور)میداند.آنگاه میآورد که:«دربارهء تسلط افراسیاب بر ایرانشهر روایتهای گوناگونی هست.در بعضی از آنها آمده است که افراسیاب منوچهر را در طبرستان محاصره کرد و ایران را متصرف شد.سپس آن را به منوچهر پس داد با این مصالحه که افراسیاب به اندازهء یک تیر پرتاب از خاک کشور را به منوچهر ببخشد،و این زمانی بود که تیراندازی آرش اتفاق افتاد.»
بیرونی(آثار الباقیه،ص 220)13.این نویسنده دربارهء یکی از دو علت برپاداشتن جشن تیرگان(روز تیر از ماه تیر روز سیزدهم تیرماه)میآورد که:«ایرانیان برآنند که چون افراسیاب بر ایرانشهر مسلط شد و منوچهر را در طبرستان محاصره کرد،از او چیزی را خواست.منوچهر خواهش او را برآورده ساخت به شرط اینکه افراسیاب به اندازهء یک تیر پرتاب از سرزمینهای ایرانشهر را بدو باز گرداند.فرشتهای به نام اسفندارمد حاضر شد و دستور داد که کمان و تیری را برگیرند…»
گردیزی(زین الاخبار،ص 7)14:«و چون هفتاد سال از ملک منوچهر بگذشت، افراسیاب بن پوشنگ بیرون آمد و حرب کرد،و منوچهر را اندر کوههای طبرستان به حصار کرد و پادشاهی او بگرفت.دوازده سال او داشت تا از وی باز ستد،و میان ایران و توران حد نهاد…»
فارسنامه(ص 37)15:«و بعد از چند سال از ملک او افراسیاب خروج کرد به کینه خواستنن تور و سلم از منوچهر و با لشکری عظیم بیامد،چنانکه منوچهر با او مصاف نتوانست کرد و به طبرستان رفت از بهر محکمی،و چون افراسیاب را دست در وی نمیرسید،مردم را در میان داشتند تا صلح کردند…»
بنابر دستهء دیگری از روایات افراسیاب در هنگام حملهء خود به ایران،شهرها را ویران کرد و با خراب کردن قناتها و چشمهها و انحراف مسیر رودخانهها آب را از ایرانزمین بازداشت.در بعضی از این روایات سخن از مصالحهء افراسیاب در میان نیست:
گزیدههای زادسپرم(فصل 4 بند 4)16:«تجلی دین در اسپندارمد در آن زمان بود که افراسیاب آب را از ایرانشهر بازداشت…»
مینوی خرد(پرسش 26 بندهای 41 تا 44 الف)17:«و از منوچهر این سودها بود که سلم و تور را به کین ایرج که نیایش بود،بکشت و از آسیب رسانیدن به جهان بازداشت،و از زمین پدشخوارگر تا بن گوزگ ر که افراسیاب گرفته بود،به پیمان از او باز ستد و به ملکیت ایرانشهر آورد؛و افزودن دریاچهء کانسه که افراسیاب آن را پایمال کرده بود،و آب را از آن روانه ساخت.»
حمزهء اصفهانی(سنی ملوک الارض و الانبیاء،ص 25)18:«و در زمان پادشاهی او (منوچهر)افراسیاب ترک مدت 12 سال بر ایرانشهر مسلط شد و منوچهر را از تخت شاهی براند و او را در بیشههای طبرستان محبوس کرد.افراسیاب در سالهای تسلطش بر ایرانشهر شهرها را ویران و دژها را خراب کرد،رودها را پر و کاریزها را لگدکوب و چشمهها را کور کرد.در سال پنجم سلطهء او مردمان دچار قحطی شدند و تا آخر روزگار وی همچنان بودند.در هنگام فرمانروایی او آبها خشک و جایهای آبادان از سکنه خالی شد و کشترازها تباه گشت تا اینکه خدا او را برانداخت.»
مجمل التواریخ(ص 43)19:«…پس یک راه افراسیاب با سپاهی بیاندازه بیامد و چند سال منوچهر را حصار داد اندر طبرستان…و بر آخر صلح افتاد بر تیر انداختن آرش،و از قلعهء آمل با عقبهء مزدوران برسید و آن مرز توران خواندهاند.پس منوچهر بمرد…و بدان وقت که حصار بود،افراسیاب کاسه رود ببست و پوست گاوان بسیار پر کرد تا آب غلبه گرفت و بگردید و شهرها و زمین ایران خراب گشت از آن،…و در جمله شهرری بود…و هر کاریز و چاهی بدان حدود که افراسیاب خراب کرده بود،(منوچهر)همه آبادان کرد…»
در بعضی روایتهای دیگر این حادثه به دورانی پس از درگذشت افراسیاب نسبت داده شده است:
بندهش(ص 212 س 13 به بعد)20:«هنگامی که منوچهر درگذشت،بار دیگر افراسیاب آمد و به ایرانشهر آشوب و ویرانی(تحمیل)کرد و باران را از ایرانشهر بازداشت تا اوزو(زو)پسر تهماسب آمد و افراسیاب را راند و باران(ایجاد)کرد که آنرا نو بارانی خوانند.»
مقدسی(البدء و التاریخ،دنبالهء روایت پیشین):«آنگاه افراسیاب ترکی پادشاه شد و به تباهی و ویرانی شهرها و پر کردن رودخانهها پرداخت…گویند دیگر بر مردمان و حیوانات باران نبارید.آنگاه مردی که از خاندان سلطنت نبود به پادشاهی رسید و نام وی زوبن طهماسب بود.او افراسیاب را بیرون کرد و به سرزمین خویش راند.»
ابن مسکویه(تجارب الامم،دنبالهء روایت قبلی،ص 18):«غلبهء افراسیاب بر اقلیم بابل از زمانی که منوچهر درگذشت تا زمانی که زو پسر تهماسب او را به ترکستان راند، دوازده سال بود.آنگاه زو به ساختن آنچه فراسیاب ویران کرده بود،پرداخت.فرمان داد که دژهای ویران شده را بسازند و رودها و کاریزهایی را که خراب و کور شده بود، باز سازند و برای آنهایی که بسترشان خراب شده بود،بستر تازه درست کنند…»
ثعالبی(غرر السیر،دنبالهء روایت قبل):«و بنابر بعضی روایات دیگر افراسیاب تصور حملهء به ایرانشهر و تصرف آنرا نکرد مگر پس از درگذشت منوچهر و ظهور پسر او نوذر. افراسیاب به مدت 12 سال ایران را در اختیار خود داشت تا اینکه زو پسر طهماسب او را بیرون راند.»
حمد الله مستوفی(تاریخ گزیده،ص 85)21:«افراسیاب…بعد از قتل نوذر بر ایران مستولی شد.قتل و غارت بسیار کرد و در خرابی ملک کوشید.عمارات بشکافت و چشمهها کور کرد و کاریزها انباشته گردانید و درختان ببرید…»
احتمالا در تحریر اصلی داستان،حملهء افراسیاب به ایران و زندانی کردن منوچهر در پدشخوارگر و ویرانی شهرها و پر کردن قناتها و کور کردن چشمهها و بازداشتن آب رودخانهه از ایرانشهر همه مربوط به دوران منوچهر بوده است.اما از آنجا که حملههای افراسیاب در تاریخ افسانهای ایران تا زمان کیخسرو ادامه مییابد،بعضی از حوادث فرعی داستان به زمانهای مختلف انتقال یافته است.آنچه این نظر را تأیید میکند،نقش اسپندارمد ایزد بانو یا الههء زمین در یاری دادن به منوچهر است که شرح آن باختصار در سه متن پهلوی و یک متن سریانی آمده است و آنها را در اینجا نقل میکنیم:
گزیدههای زادسپرم(فصل 4 بند 4 تا 7)22:«تجلی دین در اسپندارمد در آن زمان بود که افراسیاب آب را از ایرانشهر بازداشت.برای باز آوردن آب،اسپندارمد به شکل دوشیزهای در خانهء منوچهر که فرمانروای ایرانشهر و پاسخگوی23انیران(غیر ایرانیان) بود،متجلی شد.جامهای از نور بر تن کرده بود که از هر سوی آن باندازهء یک هاسر-که درازای آن معادل دو فرسنگ است-فروغ میتابید،و بر میان کستی(کمربندی)از زر بسته بود…24دوشیزگان(دیگر)که اسپندارمد را کستی بسته(کمربند بسته)دیدند، برای اینکه زیبا جلوه کنند،به بستن آن مشتاق شدند.»
شهرستانهای ایران(بند 38)25:«شهرستان زرنگ را نخست افراسیاب تورانی ملعون ساخت و آتش ورجاوند26کرکوی را آنجا نشانید،27و منوچهر را در پدشخوارگر (زندانی)کرد و اسپندارمد را به زنی خواست و اسپندارمد در زمین درآمیخت.(افراسیاب) آن شهرستان را ویران و آتش کرکوی را خاموش کرد…»
یادگار جاماسبی(فصل 4،بندهای 50 و 51)28:«در میان پادشاهی منوچهر افراسیاب تورانی جادوگر دوازده سال پادشاهی را بستد،و منوچهر و دیگر ایرانیان در کوه پدشخوارگر زندانی29شدند.سپس اسپندارمد بصورت30«گیتی»درآمد31و آنان( ایرانیان)با افزار و وسائل و پشتیبانی و یاری بسیار دیگر مینوهای خوب،زمین را از افراسیاب باز ستدند.»
تئودور بارکنای32:«در بخشی دیگر(از تعلیمات خود)او(زردشت)میگوید که:زمین دوشیزهء جوانی بود نامزد پریسگ(فراسیاگ،افراسیاب)….او(زردشت) دربارهء پریسگ میگوید که گاهی کبوتری یا مورچهای یا سگ پیری بود33و زردشت پریسگ(افراسیاب)را پذیرفت.»
بنونیست34و مارکوارت35به شباهت میان روایت مذکور در رسالهء شهرستانهای ایران و روایت تئودور بارکنای پی بردهاند،امّا هر دو دانشمند بخشی از رسالهء شهرستانهای ایران را که مربوط به درخواست ازدواج افراسیاب از اسپندارمد است،چنین ترجمه کردهاند: «افراسیاب اسپندارمد را به زنی خواست و اسپندارمد در آن سرزمین(با او)درآمیخت.»
مارکوارت نتیجه گرفته است که ازدواج اسپندارمد،ایزد بانو و صاحب اختیار زمین،با افراسیاب موجب گردید که وی بر ایرانزمین مسلط شود.به نظر همین دانشمند،بعدا هنگامی که افراسیاب به ویرانی و خشکسازی سرزمین ایران پرداخت،اسپندارمد آزرده خاطر شد و چگونگی تیراندازی را به آرش آموخت.36بنونیست بر آن است که براساس اشتقاق عامیانه از نام افراسیاب،تصور میشد که نام او با«آب»مرتبط است.بنابراین ازدواج سرور آبها با الههء زمین در مفهوم تصرف قلمرو ایران بشمار میرفته است.37به نظر این دانشمند دخالت اسپندارمد در فیصله دادن جدال منوچهر و افراسیاب با تیراندازی آرش دلالت بر این دارد که اسپندارمد زن افراسیاب شده بود.38وی نتیجهگیری میکند که موضوع ازدواج افراسیاب و اسپندارمد جزء مکمل اسطورهء اولیهای بوده است که آنرا نویسندهء شهرستانهای ایران و تئودور بارکنای نقل کردهاند.امّا روحانیان زردشتی که ازدواج الههء زردشتی را با تورانی ملعون به هیچ روی جایز نمیدانستند،آنرا تغییر شکل دادند.39
نظریهء ازدواج افراسیاب با اسپندارمد باختصار،امّا بحق،مورد انتقاد مسینا قرار گرفت.این دانشمند بدرستی بر این نکته تکیه کرد که ترجمهء عبارت بصورت «اسپندارمد(با او)در(آن)زمین آمیخت»موافق با جملهء متن پهلوی نیست.بعلاوه این که از چنین ازدواجی در منابع قدیم ایران هیچجا سخن نرفته است.مسینا ترجمهء عبارت را چنین به دست میدهد:«اسپندارمد در زمین آمیخت،یعنی پنهان شد.»40اصطلاح «آمیختن»در عبارت پهلوی دیگری در همین بافت عبارتی بکار رفته و معنی آن نه «ازدواج کردن»بلکه یکی شدن صورت«گیتی»(صورت مرئی و مادی موجودات)با صورت«مینو»(صورت نامرئی و روحانی آنها)است،41و همین معنی در عبارت فوق موردنظر بوده است.
در متن شهرستانهای ایران فقط آمده است که افراسیاب از اسپندارمد خواستگاری کرد (او را به زنی خواست)،اما مطلقا سخن از قبول اسپندارمد و تحقق چنین ازدواجی در میان نیست.در روایت تئودر بارکنای نیز نامزدی اسپندارمد و افراسیاب ذکر شده ونه ازدواج آنها.چنین مینماید که نویسندهء سریانی موضوع خواستگاری افراسیاب از اسپندارمد را به نامزدی او با این الهه تعبیر کرده است.این استدلال بنونیست که در اسطورهء اصلی موضوع ازدواج افراسیاب با اسپندارمد وجود داشته،ولی بعدها روحانیان زردشتی آن را تغییر شکل دادهاند42مقبول به نظر نمیرسد،زیرا رسالهء شهرستانهای ایران که به نظر بنونیست این موضوع در آن ذکر گشته،همانند همهء آثار پهلوی،براساس سنتهای دینی زردشتی تدوین شده است.بعلاوه،این نظر او که براساس اشتقاق عامیانهای افراسیاب را با«آب»مرتبط میدانستند،حدس و گمانی بیش نیست،زیرا صورت قدمیتر افراسیاب در متنهای پهلوی فراسیاک است که آنرا بصورت تصحیف شدهء پریسک در متن تئودر بارکنای میبینیم.43
در اساطیر ایرانی ازدواج خدایان آنگونه که آنرا فی المثل در اساطیر یونان و روم میبینیم،وجود ندارد،و اینگونه ازدواجهای نادر اگر هم ذکر شده باشد،مانند ازدواج اورمزد با دختر خود اسپندارمد،44همه جنبهء نمادین45دارند.بههرحال در این اساطیر هیچگاه از ازدواج خدایی با موجودی زمینی،حتی اگر این موجود از نیکوکاران و پارسایان باشد،سخنی در میان نیست،چه رسد به ازدواج الههای با موجودی شریر مانند افراسیاب جادوگر که دشمن ایرانیان است.
چگونه باید مطرح شدن خواستگاری افراسیاب را از اسپندارمد در داستان منوچهر توجیه کرد؟بهتر است نخست نکات اصلی اسطوره را براساس منابع ذکر شده بازسازی کنیم:«در طول فرمانروایی منوچهر،افراسیاب تورانی به ایرانشهر حمله برد و منوچهر را در پدشخوارگر(یا طبرستان)محاصره کرد و شهرها را ویران کرد و زمین را لگدکوب کرد و مسیر آب رودخانهها را بسوی توران باز گردانید و کاریزها و چشمهها را کور کرد.منوچهر متوسل به اسپندارمد الههء زمین شد و او بصورت دوشیزهء زیبایی که کمربندی از زر بسته بود،46در خانهء منوچهر ظاهر شد.47منوچهر راه حل مشکل را از او خواست و اسپندارمد این تمثیل را ذکر کرد:«حتی تیزروترین اسب هم به تازیانه نیاز دارد،تیزترین کارد پولادین به افسان و داناترین مرد به مشورت.»48سپس به منوچهر توصیه کرد که آرش را برای تیرانازی برگزیند واین مرد کمانگیر چه تیری را انتخاب کند.49آنگاه برای اینکه افراسیاب را با پیمانی برای صلح موافق کند،خود را با همان زیبایی بدو نمایاند50 و دل از او برد و افراسیاب را به پذیرش پیشنهاد تیراندازی آرش و حال اختلاف ایران و توران ترغیب کرد.افراسیاب پیمان را پذیرفت و برطبق آن آرش تیری پرتاب کرد و بدینگونه مرز ایران و توران معین شد.51افراسیاب از اسپندارمد خواست که زن او شود،52 اما الههء زمین تن به ازدواج افراسیاب غاصب ستمگر جادوگر نداد و خود را در زمین که جایگاه خاص و قلمرو فرمانرواییش بود،پنهان کرد.53افراسیاب خشمگین از این ناکامی،دست به تخریب زد و حتی شهرستان زرنگ را که خود ساخته بود،ویران کرد و آتش کرکوی را که آنجا نشانده بود،خاموش ساخت.»54احتمالا در خداینامهء پهلوی نیز این اسطوره تقریبا به همینگونه بوده است.البته بخشهای گوناگون آن بتدریخ شاخ و برگهای زیادی یافته بود که جای بحث انها در این مقاله نیست.
در این اسطوره با بنمایه55اغوای ایزدبانویی سروکار داریم که هدف از آن بازگردانیدن حقی به صاحبش است.باید توجه داشت که خدایان ایرانی باستان چنان انتزاعی هستند که غالبا بصورت مجسم در نمیآیند و علی الخصوص کمتر اتفاق میافتد که به هیأت آدمی ظاهر شوند.56ازاینرو،برای خدایان تندیسی نمیساختند.57 بانمایهء اغوا را در اسطورهء زردشتی دیگری نیز میتوان دید که تاکنون از این نظر توجه کافی بدان نشده است.بنا به روایت بندهش58اورمزد در آغاز خلقت با اهریمن عهدی بست که برطبق آن نبرد میانشان به مدت نه هزار سال به عقب بیفتد.آنگاه اورمزد بلافاصله دعای سحرانگیز اهونور را خواند و پیروزی فرجامین خود و شکست اهریمن را،خصوصا در برابر«مرد مقدس»(گیومرث)،بدو نشان داد.اهریمن بیهوش شدو سه هزار سال در این بیهوشی باقی ماند.59این حال به اورمزد فرصت داد که موجوداتی را که قبلا بصورت«مینو»آفریده بود،اکنون بصورت«گیتی»بیافریند.از میان آنها برتر از همه گیومرث،پیش نمونه60بشر بود.در این مدت دیوان گوناگون کوشیدند تا اهریمن را از بیهوشی بیرون آورند و دوباره فعال سازند،اما کوششان بیهوده بود و اهریمن از بیم«مرد مقدس»(گیومرث)از بیهوشی بدر نمیآمد.سرانجام ماده دیوی که«جهی»نامیده شده،با برشمردن بلایایی که قصد داشت بر سر مخلوقات اورمزد بیاورد،توفیق یافت اهریمن را دوباره فعال سازد.61اهریمن برای سپاسگزاری،از جهی خواست که هر آرزویی دارد،از او بخواهد.اورمزد میدانست که اهرمن در آن لحظه قادر است هر خواهشی را که جهی از او بکند،برآورده سازد.ازاینرو،بنا به مصلحت،مرد جوان پانزده سالهی را که درست در تقابل با شکل سیاه وزغگونهء اهریمن بود،به جهی نشان داد.جهی دل بدو بست و از اهریمن او را طلب کرد.اهریمن از این درخواست نامعقول او خشمگین شد و جهی را سخت سرزنش کرد،و البته نمیتوانست خواهش او را برآورده سازد،زیرا آن لحظهء توانایی او سپری شده بود.62
در متن پهلوی بندهش نام این مرد که بصورت جوان پانزده ساله متجلی شد، نیامده است،اما در متنی سریانی از تئودور بارکنای که قبلا بدان اشاره شد و در آن عقاید زروانیان نقل شده،وی نرسه نام دارد،63یعنی همان ایزد نریوسنگ که مظهر مردانگی است.همچنین در متن پهلوی روشن نیست که هدف اورمزد از نشان دادن ایزد نریوسنگ بصورت جوان زیبایی به«جهی»چه بوده است.در متن مذکور از بارکنای میخوانیم که«هنگامی که اورمزد زنان را به مقدسان داد،زنان گریختند و به نزد شیطان رفتند.هنگامی که اورمزد مقدسان را آرامش و خوشی بخشید،شیطان نیز به زنان خوشی داد،امّا هنگامی که شیطان به زنان اجازه دادکه هر آرزویی دارند،از او بخواهند، اورمزد بیمناک شد که مبادا آمیزش با مقدسان را آرزو کنند و این کار موجب عقوبت مقدسان شود.آنگاه در پی چارهای برآمد و خدای نرسه را بصورت مرد پانزدهسالهای آفرید و او را برهنه در پس شیطان قرار داد تا زنان او را ببینند و بدو میل کنند و از شیطان او را بخواهند.زنان دست بسوی اهریمن بلند کردند و گفتند:«ای شیطان،پدر ما،خدا نرسه را به ما هدیه بده.»64
اگر در پس این اسطورهء اخیر بجای صورت جمع«زنان»،نمونهء اولیهء زن بد را که آفریدهء اهریمن است و در ادبیات پهلوی بصورت«جهدیو»یا جهی»ذکر میشود،و بجای«مقدسان»نمونهء اولیه و پیش نمونهء«انسان مقدس»یعنی گیومرث را ببینیم، منظور از جلوهگر شدن نرسه بصورت مرد زیبا بر جهی روشن میشود.در اسطورهء زردشتی میخوانیم که اهریمن از ترس«مرد مقدس»نمیتوانست از بیهوشی بدر آید،زیرا اورمزد بدو نموده بود که شکست اصلیش از نسل بشر است.از سوی دیگر جهی نیز به اهریمن قول داده بود که همهء آفریدگان اورمزد که برترینشان گیومرث بود،آلوده سازد.بنابراین،منطقی بنظر میرسد که جهی در آغاز در نظر داشته که از اهریمن گیومرث را بخواهد که موجودی است«گیتی»و دستیابی بدو آسان است،تا با آمیزش با او نسل بشر را به فساد بکشاند.اهریمن نیز هنگامی که از جهی میخواهد که هر آرزویی دارد از او بخواهد، همین نقشه را در سر داشته است.امّا اورمزد که از این توطئه آگاه بود،تدبیری اندیشید و ایزد نریوسنگ را که خدایی زیبا و مظهر مردانگی است،به جهی نمایاند.جهی که مفتون زیبایی و مردانگی او شده بود،او را آرزو کرد.اما تجاوز به حریم خدایان ناممکن است و نقشهء اهریمن و جهی عقیم ماند.بنابراین،پیداست که هدف اورمزد تنها اغوای جهی و بازداشتن او از آمیزش با گیومرث بوده است.گیومرث بعدا بر اثر حملهء اهریمن کشته شد و نطفهء او در اسپندارمد(زمین)ریخت و نخستین زوج بشر از آن بوجود آمد.
در اسطورهء آفرینش مانوی65نیز به همین بنمایهء اغوا بر میخوریم.بنابراین اسطوره، در ازل دو جهان روح و ماد وجود داشت که مانویان آن دو را برابر با روشنی و تاریکی، خیر و شر میدانستند.برحسب اتفاق،نیروی تاریکی بر قلمرو روشنی حمله کرد. فرمانروای قلمرو روشنی(زروان)برای حمایت جهان خویش،خدایانی را در سه مرحلهء اصلی خلقت آفرید.در خلقت اول خدایی را آفرید که در مآخذ مانوی به زبانهای ایرانی اورمزد نامیده شده است.این خدا در ستیز با«ماده»مقداری از ذرات نور را که بمنزلهء سلاح او بود از دست داد و خود در میدان جنگ بیهوش بر جای ماند.چون بهوش آمد،از فرمانروای قلمرو روشنی یاری خواست و او خدایانی را که خدایان خلقت دوم را تشکیل میدهند،فرستاد و اینان او را نجات دادند.مهمترین خدایی که در نجات اورمزد نقشی داشت،«روح زنده»بود که در منابع ایرانی«مهر ایزد»نامیده شده است.وی بسیاری از دیوان تاریکی را کشت و از بدنهای آنان هشت زمین و از پوستشان ده آسمان را آفرید و دیوان دیگر را در افلاک به بند کشید.در بدن این دیوان ذرات نور محبوس بود و برای نجات آنها خدایان خلقت سوم دست بکار شدند.نخستین آنان«رسول سوم»بود که در منابع ایرانی نریسه یا نریسف(نریوسنگ)نامیده شده است.وی نیز بوسیلهء«کلام» ایزد بانویی را آفرید که«دوشیزهء نورانی»نامیده شده است.این دو خدا را برهنه به دیوان به بند کشیده شده در افلاک نشان دادند تا دیوان تحریک شدند و نطفهء آنان که در آنها ذرات نور نهفته بود،به زمین فرو ریخت و بدینگونه نجات تدریجی ذرات نور بلعیده شده فراهم آمد.میبینیم که هم در اسطورهء زردشتی(وزروانی)و هم در اسطورهء مانوی، وظیفهء اغوای نیروهای شر بر عهدهء ایزد نرسه(نریوسنگ)است.
نکتهای که جای سؤال دارد این است که چرا در اسطورهء افراسیاب و اسپندارمد،این ایزدبانو نقش اغوای ستمگر متجاوز تورانی را بر عهده دارد و نه خدای دیگری مانند ناهید (اناهیتا)،ایزدبانوی آبها،که در ادبیات زردشتی بیش از هر الههء دیگری به زیبایی توصیف شده است،خصوصا اینکه سخن از بازگردانیدن آب به ایران زمین است.66 پاسخی که بر این سؤال میتوان داد این است که اولا در جدال ایران و توران در زمان منوچهر تنها مسألهء آب مورد اختلاف نیست،بلکه موضوع اختلاف زمینهایی است که افراسیاب غصب کرده و شهرهایی که ویران بود،خلاصه کل حاکمیت ارضی ایران مطرح است.علت دوم به نظر نگارنده ارتباط نزدیک منوچهر با این ایزدبانوست. همانگونه که کریستنسن67بدرستی دریافته است.در یکی از سنتهای قدیمی ایرانی و هندی که شاید قدمت آن به دوران هند و اروپایی برسد،منو نخستین انسان بشمار میرفته است و بعدها جای او را در تاریخ افسانهای ایرانیان اشخاص دیگری مانند گیومرث و مشی و مشیانه و هوشنگ و تهمورث گرفتهاند.این دانشمند اثبات کرده است که منو در سنّت دینی ایرانی تبدیل به سه شخصیت شده است:منوچهر و پدر و جد او (منوش خورنر و منوش خورنگ)و مشخصات و خصوصیات او میان این سه تن که در حقیقت یک شخص بیش نیستند،تقسیم گشته است.اگر بپذیریم که منوچهر(منو) در اصل نخستین انسان بشمار میرفته است،ارتباط او با الههء زمین روشن میگردد.در نظر مردمان قدیم زمین موجودی مادینه و مادر نخستین انسان بمشار میرفت.از این روست که در ادبیات زردشتی نخستین زوج بشر(مشی و مشیانه)از نطفهء گیومرث که در دل زمین ریخته شده نخست بصورت دو شاخهء گیاه ریواس از زمین بیرون آمده و سپس تبدیل به انسان شدهاند.بنابراین طبیعی است که در موردی که اختلافی در مورد زمین پیدا شده باشد،منوچهر(منو)نخستین انسان به الههء زمین که مادر او نیز بشمار میرفته است،متوسل شده باشد.شاید بتوان در این اسطوره بازتابی از تصور منو بعنوان نخستین بشر و اسپندارمد بعنوان مادر موجودات جهان را دید.
دوم مهرماه 1367
یادداشتها:
(1) motif
goadess
(3)نسخهء TD2 بکوشش انکلساریا،بمبئ،1908؛نسخهء TD1 بکوشش پشوتن انکلساریا،تهران 1349،ص 181.
(4)هزارهء چهارم از عمر شش هزار سالهء جهان کنونی.
(5)ناحیهء کوهستانی جنوب طبرستان،در منابع دیگر دماوند یا طبرستان هم آمده است.
(6)بکوشش دوخویه،لیدن،1879-1881،و ترجمهء فارسی آن از ابو القاسم پاینده،تاریخ طبری،یکم،تهران، 1352،ص 289.
(7)شیواتیر یعنی کسی که تیر او تیزرو است.در مورد آرش نک به مقالهء احمد تفضلی در دانشنامهء ایران و اسلام، ج 1،تهران،1354،ص 77 و نیز همو دائرة المعارف ایرانیکا(به انگلیسی).
(8)بکوشش محمد تقی بهار-گنابادی،تهران،1341.
(9)بکوشش هوار،پاریس،1903 و ترجمهء فارسی آن از محمد رضا شفیعی کدکنی،آفرینش و تاریخ،سوم، تهران،1349،ص 126.
(10)بکوشش ابو القاسم امامی،تهران 1366.
(11)مترجم عربی فراسیاگ تور(افراسیاب تورانی)را در متن خداینامه افراسیاب پسر تور(ترک)بشمار آورده است،یعنی صفت یا لقب را بجای نام پدر گرفته است.نظیر آن مرداس است که در اصل لقب ضحاک بوده و بعدا او را پدر وی بشمار آوردهاند.نک به محمود امید سالار،ایراننامه،س 2،ش 2،1362،ص 329 ببعد.نیز نک به احمد تفضلی،ایرانیات( Iranica )،در جشن نامهء لازار(زیر چاپ).
(12)بکوشش زوتنبرگ،پاریس،1900.
(13)بکوشش زاخو،لایپزیگ،1923،و ترجمهء فارسی آن از علی اکبر داناسرشت،چ 3،تهران 1363،ص 334.همین نویسنده در قانون مسعودی،یکم،حیدر آباد،1954،ص 261،باختصار به تیراندازی آرش اشاره کرده است.
(14)بکوشش عبد الحی حبیبی،تهران،1347.
(15)بکوشش لسترنج و نیکلسن،لندن،1921.
(16)بکوشش انکلساریا،بمبئ،1964.
(17)بکوشش انکلساریا،بمبئ،1912،و ترجمهء فارسی آن از احمد تفضلی،تهران،1354،ص 44.
(18)چاپ برلین،1340 هـ.ق.،و چاپ بیروت،1961،ص 34،و ترجمهء فارسی آن از جعفر شعار،تاریخ پیامبران و شاهان،تهران 1346،ص 34.
(19)بکوشش محمد تقی بهار،تهران 1318.
(20)همان مأخذ،همانجا.
(21)بکوشش عبد الحسین نوایی،تهران،1339.
(22)همان مأخذ مذکور و ترجمهء فارسی آن از مهرداد بهار،پژوهشی در اساطیر ایران،تهران،1362،ص 191 که با این ترجمهء ما تفاوتهایی دارد.
(23)پاسخگوی به معنی«مقابلهکننده»نیست،بلکه به معنی«پاسخ دهنده(به سؤالات)»،«طرف مناظره» است.ظاهرا مناظرهای بین منوچهر و انیران(غیر ایرانیان)برقرار شده بود و منوچهر به سؤالات آنان پاسخ داده بود، زیرا در دینکرد(بکوشش مدن،ص 591 س 11)آمده است که«منوچهر پاسخگوی سؤالات مردمان غیر ایرانی بود.» صفت پاسخگوی در مورد اوشنر(دانای عهد کیانی)نیز بکار رفته است(دینکرد،ص 798 س 10).
(24)قسمت محذوف دربارهء اهمیت کستی(کمربند دینی)زردشتیان است و ترجمهء آن چنین است:«کستی همان دین مزدیسنان(دین زردشتی)بود،زیرا(کستی)بند دین است که سی و سه بند بدان متصل است،در برابر سی و سه گناهی که همهء گناهان(دیگر)از آنها منشعب میشود.»منظور این است که کستی دارای سی و سه بند (گره)است و این سی و سه بند بمنزلهء موانعی در برابر سی و سه گناهی بشمار میروند که منشأ همه گناهان دیگراند.ترجمهء این قسمت در کتاب مذکور از بهار نامفهوم است.این قسمت در اصل متعلق به اسطوره نبوده و افزودهء بعدی روحانیان زردشتی است.
(25)متن در کتاب متون پهلوی،بکوشش جاماسب آسانا،بمبئ،1897،ص 22،نیز نک به Markwart,ed.Messina,A Catalogue of the Provincial Capitals of E?ra?nshahr.Roma,1931,p.18
(26)دارای نیروی معجزهآمیز.
(27)آتش را همانند شاه بر تخت مینشانیدند.
(28) Messina.Libro Apocalitnco Persiano,Roma 1939,46,97.
متن پهلوی فصل 4 یادگار جاماسبی در دست نیست و مسینا آنرا از روی تحریر پازند و پارسی بازسازی کرده است.این بازسازیها در مواردی درست بنظر نمیآید.ترجمهء مسینا از این بند با ترجمهء ارائه شده در اینجا متفاوت است.
(29)در متن پازند و پارسی زیوشن به معنی«زندگی»آمده است و مسینا نیز آنرا چنین خوانده است.بیتردید زیوش تصحیف زندانیگ«زندانی»است.
(30)در متن پازند گروش و در متن پارسی کروش.مسینا آنرا بصورت درفش بازسازی کرده است که مناسبتی با متن ندارد.مسلما اصل پهلوی آن کربیه( Kerbih )بوده است که با کلمهء قبلی کلمهء مرکب«گیتی کربیه» ( ge?ti?-kerbih )را تشکیل میدهد به معنی«بصورت گیتی(مرئی،مادی)».
(31)متن پازند:«وشت»(؟؟؟)(به معنی گشت)،اما متن پارسی«وست»(؟؟؟)(به معنی تیرانداخت). مسینا صورت اخیر را برگزیده است که با فحوای عبارت تناسبی ندارد.
(32) 26(1952 1933).p.192. E.Benveniste,”Le Ie?motgnage De Theodore Bar Ko?nay Sur Le Zoroastrisme”,Mo
L.Markwart.Wehrot und Arang,Leiden,1938,P.15. کتاب تئودور بارکنای در سال 791-792 م.به سریانی نوشته شده است.
(33)احتمالا اشاره به جادوگری افراسیاب است.نک بنونیست،همان مأخذ ص 199.
(34)بنونیست،همان مأخذ،ص 194.
(35)مارکوارت،همان مأخذ،ص 12.
(36)همان مأخذ،ص 13 تا 15.
(37)همان مأخذ،ص 196.
(38)همان مأخذ،ص 198.
(39)همان مأخذ،ص 198.
(40)مسینا،همان مأخذ،ص 97،ح 3.
(41)در زادسپرم،فصل 35 بند 39 که دربارهء حوادث پایان جهان است،آمده است که«چون گاه شب(یکی از بخشهای پنجگانهء شبانه روز)فرا رسد،امشاسپندان با نمادهای«گیتی»(صورت مادی و مرئی امشاسپندان)آمیخته شوند…«بهمن»با گوسفندان(چارپایان مفید)…و اسپندارمد با زمینها…»منظور این است که صورت«مینو»و «گیتی»امشاسپندان باهم یکی گردند.در متن زادسپرم ماند متن پهلوی شهرستانها،در این مورد فعل«گمیختن» ( gume?xtan )بکار رفته است.
(42)همان مأخذ،ص 198.
(43)احتمالا ک در آخر کلمه افزودهء بعدی است پس از مصوت بلند a? ،به قیاس دیگر کلمات پهلوی.
(44)به این ازدواج نمادین در کتاب روایات پهلوی،به کوشش دابار،بمبئ،1913،فصل 8،ص 9 اشاره شده است:«در مورد خویدو ده کردن(ازدواج با نزدیکان)اورمزد(چنین)پیداست که:…اسپندارمد کنار او(اورمزد) نشسته بود و دست اورمزد بر گردن اسپندارمد قرار داشت.زردشت از اورمزد پرسید که:این کیست که در کنار تو نشسته است و تو را چنین دوست دارد و تو نیز او را چنین دوست داری؟نه تو که اورمزد هستی،از او چشم بر میگردانی و نه او از تو که اورمزد هستی،چشم بر میگرداند؟نه تو او را ترک میکنی و نه او تو را ترک میکند؟ اورمزد گفت:این اسپندارمد،دختر من و کدبانوی بهشت و ما در آفریدگان من است.»
(45) Symbolic
(46)آناهیتا(ناهید)نیز،بنا بریشت پنجم،بند 127،کمبرند بسته بود تا زیباتر جلوه کند.
(47)زادسپرم:فصل 4،بند 4 تا 7.
(48)این تمثیل از قول اسپندارمد خطاب به منوچهر به نقل از چهرداد نک در کتاب شایست نشایست،بکوشش تاوادیا،هامبورگ،1930،فصل 10 بند 28،ص 141 آمده است.
(49)به روایت منقول از بیرونی.
(50)شهرستانهای ایران و یادگار جاماسبی.
(51)بنا به روایت منقول در کتابهای دوران اسلامی.نک به مقالهء«آرش»از نگارنده که قبلا ذکر شد.
(52)شهرستانهای ایران و روایت تئودور بارکنای.
(53)شهرستانهای ایران.
(54)شهرستانهای ایران.
(55) motil
(56)از این موارد است ظاهر شدن«دین»آدمی بصورت دختر زیبا یا دختر زشتی پس از مرگ که توصیف آن در مینوی خرد،پرسش اول و نیز در شرح معراج کرتیر آمده است.ایزد بهران نیز بصورتهای گوناگونی از جمله بصورت جوان پانزده ساله و مردی که شمشیری زرین تیغه در دست دارد،در میآید.تیشتر نیز در آغاز خلقت در جنگ یا دیو خشکسالی بصورت اسب سفیدی درآمد.فرّه نیز بصورت باز و قوچ(یا بره)و آهو ظاهر میگردد.
(57)در دورهء هخامنشی تحت تأثیر آیینهای خارجی ساختن مجسمه برای ناهید معمول گردید ولی بعدها بسبب مخالفت روحانیان زردشتی این رسم متروک شد.نک به مقالهء
M.Boyce.”Iconoclasm among the Zoroastrians”in Christianity,Judaism and other Greco- Roman Cults,Studies for Morton Smith at Sixty.Part IV,ed.J.Neusner,Leiden,1975, p.93 ff.
(58)بکوشش انکلساریا،ص 7 ببعد.
(59)همان مأخذ،ص 7 و 39.
(60) Prototype
(61)همان مأخذ،ص 40.
(62)همان مأخذ،ص 40 و 41.
(63)نک به مقالهء مذکور از بنونیست،ص 185،نیز نک به R.C.Zaehner.Zurvan,Oxford,1955,P.184.
(64)زنر،همان مأخذ،ص 190 و بعد،از مطلب تئودور بارکنای و بعضی عبارات پهلوی نتیجه گرفته است که جهی«نخستین زن»بشمار میرفته و این زن گیومرث را اغوا کرده و بدین طریق نژاد بشر آلوده شد است.چنین مطلبی در هیچ متنی نیامده است.نک به مقالهء مستدل خانم بویس در انتقاد نظریهء زنر:
M.Boyce,”Some Reflexions on Zurvanism”,BSOAS 19,1957,p.313 f.
براساس اسطورهء خلقت،گیومرث کشته میشود و نطفهء او به زمین میریزد و از آن نخستین زوج بشر بوجود میآیند. نک به کریستنسن،نخستین انسان و نخستین شهریار،ترجمهء احمد تفضلی-ژالهء آموزگار،ج 1،تهران،1364.ص 19 ببعد.
(65)نک به تقی زاده،مانی و دین او،تهران 1335،ص 37 ببعد؛
Widengren,Mani and Manichaeism,London,1961,56 f.,Puech,Le Manicheisme,Paris,1949, p.80.
(66)نک به روایات زادسپرم که قبلا نقل شد.
(67) A.Christensen.”Reste von Manu-Legenden in der iranischen Ssgenwelt”, Festschrifi Andreas,Leipzig,1916,pp.63-69.
و ترجمهء فارسی آن از ژالهء آموزگار-احمد تفضلی در کتاب نخستین انسان و نخستین شهریار،جلد دوم(زیر چاپ).

