An Introduction to The Book of Commandments: Sefer ha Mitzvot

مناظرۀ دینی آیین یهود به خط فارسی-یهودی کهن

این متن برگرفته از ”سِفِر ها میتصوت“ (ספר המצוות) یا ”کتاب فرایض“ مشتمل بر دستورات دینی یهود بر اساس سنت قرایی است. قراییان (Karaites) تیره‌ای از یهودیان‌اند که تورات شفاهی، یعنی تلمود، را قبول ندارند و منکر هرگونه تفسیر و توضیح تحت‌اللفظی تورات‌اند.”کتاب فرایض“ با مقدمه‌ای دربارۀ مسایل دینی به همراه عبارات مناقشه‌آمیزی دربارۀ ادیان دیگر آغاز می‌شود. این متن دینی دربارۀ توجیه و اثبات رسالت موسی نبی و علیه نوآوری‌های ”اهل کتاب“ نوشته شده است.

نسخۀ خطی این کتاب که به زبان فارسی و خط فارسی-یهودی نوشته شده از فردی با نام دکتر یهودا در سال 1920م خریداری شده و اکنون در موزۀ بریتانیا نگهداری می‌شود. این سند با ابعاد 13×16.5 سانتی‌متر جز اندک خوردگی و پارگی در برگ‌های 1 و 10 کاملاً سالم و خواناست و در شرایط مطلوبی باقی مانده است. احتمالاً برگ آغازین این سند، که به معرفی متن می‌پرداخته، مفقود شده است. از آنجا که تاریخ تألیف در متن ذکر نشده است، تعیین تاریخ دقیق تألیف آن غیرممکن به نظر می‌رسد. به‌رغم این امر، با توجه به متن فارسی-یهودی اسفار خمسه که در همین موزه موجود و تاریخ تألیف آن 1319م است، این متن می‌باید کهن‌تر و احتمالاً متعلق به سدۀ یازدهم یا دوازدهم میلادی و حتی پیش از آن باشد. همچنین، متن این سند بسیار شبیه متن فارسی-یهودی ”سند اهواز،“ حدوداً متعلق به نیمۀ اول قرن یازدهم (1021م)، است و شاید از آن هم کهن‌تر باشد.

”کتاب فرایض“ را برای نخستین‌بار دیوید نیل مک‌کنزی (David Niel Mackenzie, 1926-2001) در مقاله‌ای با نام ”یک متن مناظره‌ای فارسی- یهودی کهن“ (An Early Jewish-Persian Argument) بررسی کرد. مک‌کنزی از دانشمندان برجستۀ ایران‌شناسی بود که دانش فراگیرش شناخت گویش کُردی، زبان پشتو و زبان‌های ایرانی را در بر می‌گرفت. همچنین، نخستین‌بار با توجه به متون مانوی روشی جدید برای آوانگاری متون پهلوی پیش نهاد که هدف آن نزدیکی تلفظ واژه‌ها به نحوۀ تکلم سدۀ سوم میلادی بود. پژوهش‌های او دربارۀ متون کهن فارسی-یهودی نیز بسیار ارزشمند است. هدف این مقاله معرفی مختصر ”کتاب فرایض“ به پیروی از پژوهش ایشان است. لازم به یادآوری است که مک‌کنزی این متن بلند را به بندهای A تا X تقسیم کرده است و هر بند نیز حدوداً 12 سطر دارد.

مناظرات دینی نوشتاری یا گفتاری میان ادیان در ایران سنتی دیرینه بوده است. می‌توان این نوع مجادلات دینی را از زمان ساسانی تا اوایل دورۀ اسلامی، که مورد نظر این مقاله است، در ادبیات فارسی میانه، مانند دینکرد و شکند گمانیگ وزار (گزارش گمان‌شکن) یافت. شماری از فصول دینکرد برخی از اصول دین یهود و از جمله توحید را در برابر ثنویت مزدیسنا نقد می‌کند.[1] یهودیان نیز انتقاداتی به دین ایرانیان و برخی سنن ایشان در همان زمان وارد می‌کردند، و گرچه این انتقادات گاهی با تحسین برخی از سنن ایرانیان درآمیخته بود، در متون مجادله‌ای یا آثار دینی روشمند دیده نمی‌شوند. این‌گونه انتقادات گه‌گاه در تلمود، هلاخاه (Halakhah) که فقه یهود است، آگاداه، قصص و امثال (Aggadah) یا تفاسیر وادبیات رؤسای آکادمی‌های یهودیان در دوران اسلامی که دوران گائونیم (Geonic Era) نامیده می‌شدند، به چشم می‌خورد و تفسیر آنها گاه دشوار است.

متن ”کتاب فرایض“ مجادله‌ای است میان پرسشگری خیالی و شخص نویسنده که پاسخ‌دهنده است. گفت‌وگو این‌گونه آغاز می‌شود: ”اگر از تو بپرسند که از کجا می‌دانی که موسی پیامبری برای تمام جهان بود و اصولاً چه نیازی برای وجود پیامبر است، تو چنین پاسخ بده که او پیامبری برای تمام جهان بود“ (A1-3). سپس، نویسنده به توجیه و اثبات رسالت موسی می‌پردازد و معتقد است که ادارۀ امور عالم به نبوت و مدیریت عالم به نبوت وابسته است (A4-5). پس از آن، به علل آفرینش خدا اشاره می‌کند که هر آنچه آفریده است نباید حقیر شمرده شود، زیرا هیچ‌چیز را به عبث نیافریده (A7-8). نویسنده انسان را اشرف مخلوقات قرار داده و می‌گوید که خداوند هیچ‌چیز را والاتر از نوع بشر نیافریده است (B3-4). نویسنده آن‌گاه از چند تمثیل در توجیه عدم نیاز جانوران به راهنما و نیاز انسان به راهنما و مشخصاً نیاز به پیامبر بهره می‌گیرد. یکی از آن تمثیل‌ها مثال پرندگان و چهارپایان است که بدون راهنما و آموزش بنا به غریزه می‌دانند چه باید بکنند و کجا بروند. تمثیل دیگر مثال چهارپای ازشیرگرفته­‌ای است که هنگامی که در دشت و کوه رها شود، می‌داند به سوی کدام گیاه و خوراک برود (B7-D1).

نویسنده سپس غیرمستقیم به فرق میان انسان و حیوان اشاره می‌کند و معتقد است که مهم‌ترین این تفاوت‌ها در طبیعت انسان است. او دوراندیشی، تبادل و تعارض اندیشه، ناامیدی و تفکر دربارۀ بودن و نبودن را از ویژگی‌های انسان می‌داند (D1-6). اما در عین حال، نویسنده برای انسان غریزه‌ای که بتواند او را از راهنما بی‌نیاز کند قائل نیست. در تأیید این نظر مثال کسی را می‌زند که ”اندر بوستانش وارد کنی و اندر آن بوستان دار و درخت گوناگون باشد، . . . اما در آن بوستان زهری کشنده نیز وجود داشته باشد که این کس . . . آن را نشناسد. لذا او نیازمند راهنما، یعنی پیامبر، است“ (D1-E1).

در بخش دیگر، نویسنده به پرسشگر خیالی خود می‌گوید: ”اگر پرسشگری از تو بپرسد چگونه پیامبر آن دینی را که تو برآن باور داری می‌شناسی؟ تو پاسخ بده که نام او موسی است“ (E13-F3).

در اینجا نویسنده مناظرۀ دینی جالبی مطرح می‌کند و از سه گروه دینی دیگر با نام‌های مزدیسنان، مسیحیان و مسلمانان نام می‌برد. او با طرح مفاهیم فلسفی سعی در رد باور آنها دارد و در پاسخ اینکه ”چگونه می‌دانی مردی را که نامش را بردی، هم او پیامبر خدا است؟“ چنین می‌نویسد:

او را به این دلیل می‌شناسیم که پیامبر خداست، چون مردم عالم همواره با هم به مخالف می‌پردازند و برای هر مخالفتی پایه‌ای وجود دارد که نام آن دین است: یکی گبر، یکی ترسا، یکی مسلمان و یکی یهود. و اگر مخالفت این چهار گروه با هم نبود، همۀ آنها یکی می‌بودند و شک و گمانی در قلب بسیاری از مردم رخنه نمی‌کرد. زیرا همۀ آنان باید بدانند که حق کجاست و کدام است و نزد چه کسی است. اما برای کسانی که با هم موافقت ندارند، هر یک به دیگری می‌گوید که حق آن است که من بر آن معتقدم و باطل آن است که تو بدان معتقدی (F3-G2).

نویسنده ادامه می‌دهد که به سبب همین مخالفت‌ها و چند‌شاخگی‌هاست که انسان گرفتار شک و گمان شده، احتیاج به جستجو دارد، ولی برای دریافت پاسخ خود نیاز به گشتن همۀ گیتی را ندارد. سپس اضافه می‌کند که خودش هنگامی که به علت این شک و گمان در خود به اندیشه فرو رفت تا دریابد که علت آنها چیست، دریافت که سرمنشأ همۀ این شک و گمان‌ها عدم توافق مردم جهان با هم است و پی برد که برای هر چیز تضادی وجود دارد، همان‌گونه که متضاد روز شب و متضاد تاریکی روشنایی و متضاد آتش آب است. لذا نتیجه‌گیری می‌کند که وجود این تضادهاست که سبب پدید آمدن گمان و شک می‌شود (H1-G3). سپس می‌گوید که همۀ این مردمان به یک چیز اذعان دارند و آن پیامبری موسی و شناسایی او به سبب معجزاتش است (H9-J2).

نویسنده در ادامه به پرسشگر خیالی خود یادآوری می‌کند اکنون که مخالفان وجود موسی را قبول دارند، این پرسش پیش می‌آید که دربارۀ اجرای احکام او، یعنی ”بایدها“ و ”نبایدها“ که گفته، باید چه رویه‌‌ای در پیش گیرند. او را در پاسخ چنین راهنمایی می‌کند که این امر ”بستگی به اعتقاد آن مخالفین دارد،“ زیرا ”هر یک از مخالفین فرمان متفاوتی را نام می‌برند.“ اما از جمله فرمان‌‌های خدا، آنچه را که موسی خود به آن ایمان داشت، به شرح زیر یادآوری می‌کند: ”نگاهداشتن سَبِت،“ قوانین مربوط به چهارپایان [اهلی و وحشی]، طهارت و نجاست برگرفته از گبران همراه با دعاهایی از آیین مسیحیان و اعتقادات اسلامی در خصوص ”نگاهداری سَبِت“ و حرام بودن برخی از خوراک‌ها [مانند حرامی پیه و باج ستانی] K3- L1)).

در اینجا به نظر می‌رسد که نویسنده در دو نکته دچاراشتباه شده باشد. اشتباه اول اشارۀ نویسندۀ متن به اعتقاد مزدیسنان [گبران] به ”نگاهداری سَبِت“ است. به باور مک‌کنزی، هدف این کتاب توجيه و اثبات رسالت موسی ‌نبی و نيز عليه نوآوری‌های ”اهل كتاب” است. نام بردن از ”مزديسنان“ به منزلۀ یکی از پیروان ”اهل کتاب“ و ذکر سنت ”باج‌ستاني” آنها در این بخش از متن کاملاً منطقی است، اما اينكه آنها به آیین ”نگاهداری سَبِت” اعتقاد دارند و پيامبری موسی را به رسميت می‌شناسند جای تعجب دارد. مك‌کنزی در اينجا سوالي را مطرح مي‌كند که

آيا این نوشتار نشان‌دهندۀ عدم آگاهی [نويسنده] است يا مبین دعوی خاصی از جانب نويسندۀ يهودی آن ؟ آیا او سعی دارد به منظور مقابله با مخالفان، باور متفاوتی از عقاید مزديسنان را بيان کند که شکلی تدافعی و خاص دارد؟ برخلاف اديان سامی بعدی، نویسنده یک نوع جدل منطقی ارائه می‌دهد كه حتی گاهی قواعد دستوری جمله را هم زير پا می‌گذارد. جملات پايانی نویسنده از تورات را، كه همانا ”هيچ شكي در آن نيست،“ مي‌توان جسورانه‌ترين نكتۀ این جَدَل به حساب آورد و آن در عالم اسلام و كنايه به آية قرآني ”ذلك الكتاب لاريب فيه“ است.

در نوشتن بحث‌های مجادله‌ آمیز معمولاً فرض بر آن است که نویسنده آن آگاهی لازم را دارد تا دچار چنین لغزشی نشود، اما شاید بتوان حدس زد که نویسنده بر اساس اسطورۀ داستان آفرینش زرتشتی چنین گمان کرده است که مزدیسنان به ”نگاهداری سَبِت“ معتقدند، زیرا پس از آنکه اهورا مزدا در شش مرحله آسمان، آب، زمین، گیاه، جانور و مرد را آفرید، پنج روز درنگ کرد که همان ”گاهنبار“ است.

اشتباه دوم نویسنده اشارۀ وی به باور داشتن مسلمانان به ”حرام بودن پیه“ است (K8- K3). نویسندۀ متن برای دستيابی به مقصود خويش، يعني ”استواری رسالت موسی نبی،“ به اعتقادات سه گروه دیگر و یافتن وجوه مشترك آنها با دين موسی می‌پردازد تا بر اساس آن ثابت كند كه هر يك از اين گروه‌ها كه ”دين پيشين را رها کردند و دين جديد را پذيرفتند“ در اشتباه‌اند ( L8- L1). او به سنت ”باج‌ ستاني“ مزديسنان اشاره مي‌كند که شايد آن را مطابق با قرباني سوختنی و قربانی هديۀ ‌آردی تصور می‌کند. همچنين، در جایی که به اعتقاد مسلمانان به ”نگاهداری سَبِت“ و ”حرام بودن پیه“ اشاره می‌كند، شايد آنچه را در قرآن در سورۀ جمعه آمده است شبيه به ”نگاهداری سَبِت“ در نظر گرفته که می‌گوید: ”ای كسانی كه ايمان آورده‌ايد، هرگاه شما را برای نماز روز جمعه بخوانند، فی‌الحال به ذكر خدا بشتابيد و كسب و تجارت رها كنيد كه اين اگر بدانيد برای شما بهتر خواهد بود.“ در حالی که دربارۀ ”نگاهداری سَبِت“ در تورات آمده است: ”شش روز كار كرده شود و در روز هفتم ، سَبِت، آرام و محفل قدس باشد. هيچ‌ كار مكنيد. در همه مسكن‌های شما سَبِت برای خداوند است.“ در خصوص ”حرامی پیه“ نیز نویسنده چنين انگاشته است كه پيه، همان‌گونه كه در ميان يهوديان حرام است، در ميان مسلمين نيز حرام تلقی می‌شود. شايد هم نویسنده صرفاً اين قسمت از تورات را كه برای مسلمين هم صدق می‌كند به ياد داشته است که می‌گوید: ”اما پيه مُردار . . . برای هر كار استعمال مي‌شود، ليكن هرگز خورده نشود.“ در غیر این صورت، خوردن پيه گاو و گوسفند و بز در اسلام حرام نيست.

در بخش بعدی، نویسنده با یادآوری این نکات به پیروان ادیان دیگر می‌پرسد: ”حال که معترف هستید به این دین که به دست موسی نبی از پیش خدا به سوی مردمان آمده است، پس از چه روی به آن عمل نمی‌کنید؟“ (K10-12) و آنها در پاسخ می‌گویند: چون پیامبر دیگری به سوی آنها آمد و به آنها گفت که دین گذشتۀ خود را رها کنند. نویسنده پس از سخنی چند، آنها را به نداشتن شاهد و حجت محکوم می‌کند و سپس، با استفاده از تمثیل، سعی در محکوم کردن آنان دارد و می‌گوید

مانند آن است که شاهی خلیفه‌ای را برای مردم و بر شهری بگمارد و به آن شهر بفرماید که فرمان این خلیفۀ مرا اطاعت کنید و آن خلیفه را به کارهای بسیار بزرگ، استوار کند . . . و شاه مردم را فرمان دهد که هرچه این خلیفه شما را فرمان دهد، فرمان من است و اندر آن نافرمانی نباشد و بر این فرمان‌ها که من می‌فرمایم، آن را زیاد و کم نکنید، زیرا هر کس نافرمانی کند . . . نسبت به من تا جاودان عاصی هست (N5-P5).

با این تمثیل، نویسنده نتیجه می‌گیرد که سزاوار نیست مردم خلیفۀ دیگری را بپذیرند، زیرا خلیفۀ خود را به سبب نشان‌ها و معجزات و روشنگری‌های بزرگ پذیرفته‌اند. او بار دیگر مخالفان را محکوم می‌کند که بدون حجت و شاهد ”موسی نبی را رها کردند“ (Q8) و آنها را ”گسسته و دروغ‌‌زن به باور خویش“ می‌نامد (Q12-13)، زیرا مخالفان حقانیت یهودیان را بر اساس باور خویش تعبیر کرده‌اند، در حالی که یهودیان باورمند به اعتقاد خویش ثابت کردند که این فرمان خداست که به آن ‌گرویده‌اند (Q11-R1).

از بند S تا پایان، متن به فرمان اختتان پسربچۀ هشت‌روزه می‌پردازد و مستقیماً آیاتی از تورات را بیان می‌کند.

برای آشنایی بیشتر با سبک نوشتاری و زمان نوشتن این کتاب چند خط از متن فارسی-یهودی آن را با حروف فارسی-عربی و با ویرایش آن به فارسی نو ذکر می‌کنیم تا خوانندگان امروزی را با تفاوت‌های آوایی و ویژگی‌های دستوری و واژگانی آن آشنا سازیم. لازم به یادآوری است که متون فارسی-یهودی بخش مهمی از ادبیات پیش از اسلام و اوایل دورۀ اسلامی ایران را در بر داشته، نکات دستوری و واژگانی و آوایی آنها می‌تواند راه‌گشای بسیاری از پرسش‌های مهم دربارۀ زبان‌های میانه و نیز گویش‌های متفاوت آن دوران باشد. دربارۀ ویژگی‌های آوایی، دستوری و واژگانی متن بسیار سخن می‌توان گفت که این مقاله مجال آن را ندارد.

حرف‌نوشت

واگریت پورسیداری پورسد کو از چی بی شناسی کو ان نبیا کو دین یتو بی ایستاد کیست؟ تو پسوه دیه اوی را وگوی: کو مشه نام هیست. وکا تو را پورسد +کو ان مرد+ کو ان مرد کو این نام یاوی هیست از چی بی شناسی کو اوی هست نبیا یخودا؟ پسوه دیه ا(نیز) کو: پاین شناسیم کو اوی هیست نبیا یخودا یکا مردومن علما موخالیف هیند. وهر بونی را یاز موخالفیه اوی را نام ودین هیست. 1 گبر و 1 ترسا و یا موسلمان و یک یهود و اگر موخالفیه یاین هر چهاران نی بودی خود ++ همگان 1 بودندی و بس علما را دیل پَ گومان نی بودی کو همی ابایستی ++ ااین ان را دانیستن کو حق اکجا هیست ونزیک یکی هیست بی چیم یموخالفان را ایک ادیگر را گویند هر یکی کو حق ان هیند یمن پدیش ایستیدا هوم وباطیل ان هیست کو تو پدیش ایستیده هی.

آوانوشت

اُ اگرت پُرسیداری پُرسِد کو چه بشناسی کو آن نبیا* کو دین ای تو بِایستاد کیست؟ تو پَسُه** دِه اوی را اُ گوی: که مُشه نام هِست. اُ کَ تُرا پُرسِد کو آن مرد +کو آن مرد+ کو اِن نام ای اوی هِست از چه بِشناسی کو اوی هست نبیا ای خدا؟ پَسُه ده انَِز کو: پَ اِن شناسیم کو اوی هِست نبیا ای خدا ای کَ مردمان عالم مخالیف هِند. اُ هر بُنی را ای از مخالفیه اوی را نام اُ دِن هِست. یَک گبر اُ یک ترسا اُ یَک مُسلمان اُ یَک یهود، اُ اگر مخالفیه ای اِن هر چهاران نِبودی خود ++ همگان یَک بودندی اُ بس عالم را دِل پَ گُمان نِبودی کو همِه ابایستِه اَاِنان را دانستن حق اِکجا هِست اُ نز(د)یک ای که هِست به چیم ای مخالفان را اِیَک اِدیگر را گویند هر یَکی کو حق آن هِند ای من پدیش اِستِدَه هِوم و باطل آن هست کو تو پدیش اِستِده هِه.

متن ویراسته

و اگر ترا پرسشگری پرسد که از چه بشناسی که آن نبی که دین تو به آن ایستاده [= بناشده] است کیست؟ تو او را پاسخ ده و بگوی که نام [او] موسی هست. و هنگامی که ترا پرسد که آن مرد، که نام او این هست، از چه بشناسی که او نبی خدا هست؟ [تو] نیز پاسخ ده که به این شناسیم که او هست نبی خدا، که هنگامی که مردمان عالم مخالف [یکدیگر] هستند، و برای هر بُن [= اصل] مخالفت، [یک] نام [هست و] آن، دین هست. یک گبر و یک ترسا و یک مسلمان و یک یهود. اگر مخالفت این هر چهار [گروه] نمی‌بود، همۀ آنها خود، یکی می‌بودند و دل بسیار (مردم) عالم، به گمان نمی‌افتاد که همه بایست اینان را بدانند حق کجا هست و کدام هست و نزد چه کسی هست. اما به سبب [مخالفت] مخالفان، هر یک دیگری را گویند هر یکی که حق آن[ها] هستند که من بدان ایستاده‌ام و باطل آن هست که تو بدان ایستاده‌ای.

[1] بنگرید به دینکرد 3، فصل 150، 197.