Foreword

تـصوف را در نهاد و اصلش کاری با فرهنگ،به معنای جدید این واژه‌،نیست‌ زیرا که تصوّف سـروکارش با تکمیل نفس و زدودن عرایض پلید از گوهر‌ روان‌ آدمی و بالمآل سوق‌ دادن‌ انسان بـه آن مقامی است که شـیخ اجـل سعدی دربارهء آن‌ می‌فرماید:«رسد آدمی به جائی که بجز خدا نبیند»،درحالیکه تعریف عادی از فرهنگ مرتبط است به فعالیت برونی انسان‌ در قلمروهائی همچون ادب و هنر. به عبارت دیگر برداشت امروزی از واژهـء فرهنگ-اقلا به تعبیری که معمولا در عرف از مفهوم‌”فرهنگ‌”می‌شود-ارتباطی اساسی با عالم درون که تصوّف‌‌ هادی‌ به آن است ندارد.لیکن چون آنچه ما فرهنگ ایران می‌نامیم یک فرهنگ‌ سنتی اسـت بـا ریشه‌های عمیق معنوی و نه یک فرهنگ صرفا بشری و این جهانی به مانند فرهنگ‌های دنیای‌ متجدّد‌،ارتباطی عمیق بین تصوّف و تقریبا تمام جوانب و ساحت‌های فرهنگ ایران از شعر گرفته تا معماری و از مـوسیقی تـا فلسفه وجود دارد و به همین دلیل پیام عمیق‌تر این فرهنگ‌ را‌ نمی‌توان‌ بدون توجه به تعالیم تصوّف درک کرد.لذا این شماره از مجلهء ایران‌نامه به تصوّف در ارتباط با فرهنگ ایران اختصاص یافته اسـت.

کـلمهء تصوّف را می‌توان به دو‌ معنی‌ تعبیر‌ کرد.از آنجا که حقیقت‌ تصوّف‌‌ با‌ بعد درونی دین و وحی سروکار دارد و هر تجلی حقّ به ناچار مانند خود حقّ ظاهری دارد و باطنی،می‌توان تعالیم درونـی ادیـان‌ گـوناگون‌ را‌ تصوّف‌ خواند و به تصوّف یـهودی و مـسیحی و هـندو و بودائی‌ و غیره‌ اشاره کرد بدون‌ این‌که منظور نفوذ تاریخی یکی بر دیگری باشد زیرا حقیقت وراء زمان است‌ و آنرا تاریخی نیست‌ و فـقط‌ مـی‌توان‌ از تـجلیّات آن در صفحهء زمانه به صورت‌ تاریخی سخن‌ گفت.مـعنی دیـگر تصوّف به معنی اخص آن است که همان تصوّف‌ اسلامی است که از تعالیم درونی‌ پیامبر‌ اکرم‌(ص)و باطن قرآن کریم سـرچشمه‌ گـرفته و در اعـصار گوناگون در نقاط مختلف‌ جهان‌ اسلامی ظهور کرده و مخصوصا در ایران یـکی از خیره‌کننده‌ترین آثار خود را بجا گذاشته است.

تاریخ‌ ایران‌ دوران‌ اسلامی از آغاز با تجلیات تصوّف عجین بوده است و کـمتر مـظهری از‌ مـظاهر‌ فرهنگ‌ ایران است که به نحوی از انحاء با تصوّف ارتباطی‌ نـداشته بـاشد.در فلسفه‌ از‌ همان‌ قرن سوم و چهارم هجری علاقه به تعالیم تصوّف‌ در آثار فلاسفه دیده می‌شود و فصوص‌ الحـکمة‌ مـنسوب بـه فارابی و بخش‌های‌ پایانی اشارات و تنبیهات شیخ الرئیس نمونه‌هائی شناخته شده از‌ آن‌ اسـت‌. در قـرون بـعدی این ارتباط بین تصوّف و فلسفه بیش از پیش تقویت یافت چنان‌که‌‌ درک‌ افکار شیخ اشـراق و قـطب الدیـن شیرازی و ملاّ صدرا بدون عنایت به‌ تصوّف ناممکن‌ است‌.

حتی‌ در علوم طبیعی و ریاضی نـیز ارتـباطی با تصوّف مشهود است چنانکه‌ باز در آثار قطب‌ الدین‌ شیرازی،که درعین‌حال هـم مـتصوّف بـود و هم حکیم و فیزیک‌دان،این ارتباط دیده‌ می‌شود‌.فلسفهء‌ ریاضی فیثاغورثی نیز،که در آثار بـسیاری از حـکما مانند اخوان الصفا مطرح شده است‌،پیوند‌ مستقیم‌ با جنبهء فلسفی تصوّف دارد.وانـگهی،آغـاز عـلم اشیاء و کیمیا در اسلام‌ که‌ با نام‌ جابر بن حیّان ارتباط بنیادی دارد از تصوّف جدا نیست و چـنانکه نـزد ارباب‌ دانش‌ مشهود‌ است یکی از القاب جابر”الصوفی‌”است.

و امّا ادبیات و مـخصوصا ادبـیات مـنظوم‌ فارسی‌ آن‌چنان با حقائق عالم تصوّف‌ آمیخته و مرکب‌ بیان‌ آن‌ حقائق گشته که حاجتی بـه بـیان آنـ‌ نیست‌.اثر تصوّف‌ بر ادبیات فارسی بر همگان عیان است.آنچه در ادبـیات بـی‌بدیل‌ فارسی‌ جنبهء جهانی دارد و وراء زمان‌ و مکان‌ است همانا‌ اشعار‌ بزرگانی‌ همچون سنائی و عطّار و مولانا و محمود شبستری‌ و حـافظ‌ و جـامی است که،به رغم ترجمه‌های‌ ناقص،گروه بزرگی از دوستاران معرفت‌ را‌ در شرق و غـرب بـه خود جلب‌ کرده‌ است.در ادبیات‌ منثور‌ فـارسی نـیز نـشانهء مهر تصوّف‌ در‌ بسیاری از شاهکارهای‌ آن مانند رسالهء فـی حـقیقة العشق سهروردی و گلستان سعدی و همچنین‌ در‌ آثار مربوط به حیات صوفیان‌ همچون‌ تذکرة‌ الاولیـای عـطّار کاملا‌ مشهود‌ است.

حفظ مـوسیقی سـنّتی‌ ایران‌ و اشـاعهء آن بـا تـصوّف عجین است و بسیاری از بزرگان موسیقی خـود در راه سـیر‌ و سلوک‌ قدم نهاده بودند.و نیز چنین‌ رابطه‌ای‌ بین‌ فنون نقاشی‌،معماری‌،خـطّاطی‌ و سـایر هنرهای زیبا و تصوّف‌‌ در اعصار گوناگون تـاریخ ایران دیده می‌شود.

حـتی در قـلمرو اجتماعی و اقتصادی بسیاری از نهادهای‌ مـهم‌ هـمچون‌ جوانمردی و فتوت و عیاری و پهلوانی از‌ یک‌ سو‌ و اصناف‌ و حرف‌ از سوی دیگر‌ با‌ طرق صـوفیه ارتـباط تام داشته است و در برخی از نـقاط ایـران ایـن رابطه هنوز بـاقی مـانده‌ است‌.لازم‌ به گـفتن نـیست که در چند دوره‌ از‌ تاریخ‌ ایران‌ تصوّف‌‌ مستقیما‌ با حیات سیاسی ایران نیز ارتباط داشـته اسـت که مهمترین آن تأسیس‌ خاندان صفویه بـراساس تـشکیلات طریقهء صـفوی اسـت.

تـصوّف در قالب ایرانی آن نه فـقط رکنی‌ اساسی از فرهنگ ایران است،بلکه‌ اثری بس عمیق نیز بر فرهنگ اقوام دیگر از خـود بـجا گذاشته و حتی می‌توان‌ گفت که تـاریخ آسـیا را در هـزارهء اخـیر تـغییر داده‌ است‌ زیـرا گـسترش اسلام در بسیاری از بلاد شرق ایران مرهون نفوذ ادبیات صوفیانهء ایران است و ناشی از خود حقیقت تصوّف کـه ادبـیات لبـاس صوری و لسان پیام آنست.تصوّف آغشته‌‌ بـه‌ فـرهنگ ایـران نـه تـنها تـحولی بنیادی در مردم ترک زبان و شبه قارهء هند و مسلمانان چین و مردمان جنوب شرقی آسیا به وجود آورد،بلکه‌ در‌ خود ادب‌ صوفیانهء عرب نیز‌ سهمی‌ اساسی داشت و بسیاری از بزرگان تـصوّف عرب زبان‌ در قرون اولیه ایرانی بودند.

البته تنها در یک شمارهء مجلهء ایران نامه نمی‌توان به تمام‌ سطوح‌ و ابعاد این‌ بحر وسیع‌ که‌ تصوّف است و رابطه‌اش با فرهنگ ایران پرداخت.لیـکن کـوشش‌ به عمل آمده است که اقلا به برخی از جوانب این مهم توجه شود.آقایان احمد مهدوی دامغانی و خلیق احمد نظامی‌ و ویلیام‌ چیتیک به ارتباط بین تصوّف با رنگ ایـرانی آن بـا عالم عرب و شبه قارهء هند پرداخته‌اند.آقای محمد جعفر محجوب سخن از آئین جوانمردی و جوانب انسانی و اجتماعی تصوّف در ایران‌ به‌ میان آورده‌ و آقایان مـحمد اسـتعلامی و حمید دباشی و مهدی امین رضـوی بـه‌ بحث پیرامون سه تن از بزرگان تصوّف یعنی‌ خداوند معرفت مولانا جلال الدین و عین القضاة همدانی و شیخ شهاب الدین‌ سهروردی‌ مبادرت‌ ورزیده و هریک‌ رابطهء بـین تـصوّف و جنبه‌ای از مسائل فلسفی و یـا اخـلاقی و اجتماعی را روشن‌ ساخته‌اند.در پایان ‌‌راقم‌ این سطور کوشیده است تا اهمیت عرفان نظری را،که‌ از قرن هفتم‌ به‌ بعد‌ بین صوفیهء ایران گسترش یافت،از لحاظ خود تصوّف‌ تا حدی تحلیل کـند.

امـید است‌ این مجموعه خوانندگان را بیشتر متوجه اهمیت تصوّف برای‌ شناخت فرهنگ ایران سازد‌ و از آن مهمتر به‌ حقیقت‌ خود تصوّف سوق دهد، حقیقتی که فقط به صورت غیر مستقیم در این مقالات بـه آن اشـاره شده اسـت.

سید حسین نصر

پاریس،3 ژانویه 1993