حدیث نامکرر ایران و غرب
ماجرای آشنایی ایرانیان با جلوههای گوناگون فرهنگ و تـمدن غرب و پیامدهای اجتماعی و فرهنگی این آشنایی ظاهرا حدیث نامکرری است زیرا علیرغم شـمار فزایندهء کتابهایی که در سـالهای اخـیر در این باب انتشار یافتهاند(خواه از اسناد و سفرنامهها خواه از پژوهشها)هنوز بسیاری از جنبههای این روند ناشناخته و یا کمشناخته باقی ماندهاند و از سطح بررسیهای کلی و عمومی که فراتر رویم جای پژوهشهای موشکافانه در بسیاری از زمـینهها خالی است.[1]
کتاب حاضر،که مجموعهای است از چهارده مقاله و یک مقدمه و با عنوان: Entre l”Iran et l”Occident(adaptation et assimilation des idees et techniques occidentales en Iran در سال 1989 در پاریس انتشار یافته،تلاش تازهای است در بررسی گوشههایی از برخورد ایرانیان با غرب که تاکنون کمتر مورد تـوجه پژوهـشگران بوده است.این کتاب درعینحال نشانگر گرایش نوینی است که در چند دههء اخیر در میان ایرانشناسان فرانسوی شکل گرفته است.ایرانشناسی در فرانسه پیشینهء دیرینهای دارد و نخستین نشانههای توجه به زبان فارسی در کـشور فـرانسه به اواخر دورهء نوزایی(رنسانس)بازمیگردد.جستوجوی متون شرقی در سدههای هفدهم و هجدهم دامنهء وسیعتری پیدا کرد و این خود بر میزان توجه به زبان فارسی افزود بطوری که کتابخانهء سـلطنتی فـرانسه که کار گردآوری نسخههای خطی فارسی را از 1667 آغاز کرد در 1739 دارای 390 نسخهء فارسی مهم بود و از حدود 1680 به بعد غالب متون ادبی فارسی در کتابخانههای پاریس یافت میشود و فهرست تدریجی آنها فراهم میآمد کـه کـتابخانهء شـرقی از مهمترین آنهاست.با تأسیس”مـدرسهء مـلی زبـانهای زنده شرقی”به ابتکار کنوانسیون، در 1795،مطالعات ایرانی رونق بیشتری یافت زیرا یکی از رشتههایی که از همان آغاز در این مدرسه به وجود آمـد زبـان فـارسی بود که لویی لانگلس تدریس آن را بر عهده داشـت.[2]بـا این همه از همان آغاز و تا همین چند دههء پیش از چند استثناء که بگذریم پژوهشگران فرانسوی چندان توجهی به جـامعهء ایـران و دگـرگونیهای آن معطوف نداشتند و دو پهنهء اصلی توجه آنها زبانشناسی و باستانشناسی بـود.این خود نکتهء گویایی است که از میان امتیازهای گوناگونی که در دورهء ناصری به بیگانگان داده شد سهم فرانسویها امـتیاز انـحصاری حـفاریهای باستانشناسی در سراسر ایران بود که در سال 1894 به دولت فرانسه داده شد و در 1931 تـوسط رضـا شاه لغو گردید.ایجاد بخش ایران شناسی در انستیتوی ایران و فرانسه در تهران به سال 1947 که مرکز تـوجه آن، بـه بـرکت حضور فعال هانری کربن،حکمت و عرفان و اسلام ایران بود عرصهء جدیدی در مـطالعات ایـران بـرای فرانسویان گشود امّا علوم اجتماعی همچنان در این پژوهشها غایب بود.3تنها از اواسط دههء 1960 بـود کـه بـررسی جنبههای گوناگون جامعهء ایران،نخست بوسیلهء جغرافیدانان و پس از آن توسط مردم شناسان و جامعهشناسان،به پیدایش گـرایش جـدیدی که پیشتر از آن سخن گفتیم،انجامید.گرایش یاد شده میکوشد با بهرهگیری از دانشهای نـو اجـتماعی چـون جامعهشناسی،مردمشناسی،علوم سیاسی و غیره،جامعهء ایران و دگرگونیهای آن را باز شناسد.[3]
*
مقالههای گردآوری شده در ایـن کـتاب به سه بخش تقسیم میشود.در بخش نخست ژان کالمار،یان ریشار و اولیویه روا به بـررسی نـقش ارتـش به مشابه یکی از کانونها و محملهای تجدد پرداختهاند.اگر در نخستین رویاروئی بزرگ مسلمانان با غرب،کـه در دورهـء جنگهای صلیبی روی داد،دو طرف از لحاط سطح پیشرفتهای فنی و فنون نظامی در سطح تقریبا بـرابری قـرار داشـتند در اواخر سدهء هفدهم تعادل قوا به نحو چشمگیری برهم خورده بود و از آنجا که با شـمشیر نـمیتوان بـه جنگ تفنگ رفت(ص 10)مسلمانان(نخست عثمانیها و سپس ایرانیها)برای حفظ شوکت و کـیان اسـلام به فکر بهرهگیری از فنون نظامی غرب مسیحی،که تا همین چندی پیش به دیدهء تحقیر بـدان مـینگریستند، افتادند.
ژان کالمار در مقالهء خود«اصلاحات نظامی در عهد قاجاریه 1925-1794» میکوشد منظرهء تاریخی نـوسازی ارتـش ایران در سدهء نوزدهم را ترسیم کند و علل شـکست تـلاشهایی را کـه در این زمینه انجام گرفت باز جوید.هـرچند بـه نوشتهء سفرای ونیزی(ج.بار بارو)هنگام لشکرکشی اوزون حسن به بیرا،از شهرهای مصر،در بـهار 1473،در اردوی او دو تـوپ وجود داشته،[4]امّا کاربرد سـلاحهای آتـشین در ایران بـه دورهـء شـاه اسماعیل(پس از شکست چالدران)و سپس طـهماسب اول(1576-1524)بـاز میگردد و سپس تا دورهء شاه عباس اول (1629-1588)متروک میشود.پیترو دلاواله،جهانگرد ایـتالیایی،بـه دشمنی قزلباشها با سلاحهای آتشین اشـاره میکند زیرا به گـفتهء او آنـها استفاده از تفنگ را خلاف مردانگی و شـجاعت مـیدانستند.[5]کالمار پس از بررسی مختصر نوسازی ارتش ایران در دورهء صفوی و وضعیت ارتش در دورهء افشار و زنـدیه بـه بررسی”نظام جدید”عباس مـیرزا-کـه مـبتکر تجدید سازمان ارتـش در ایـران به شمار آمده اسـت-و بـه شرح فعالیت هیئتهای گوناگون مشّاقان فرانسوی، انگلیس و فراریان روس میپردازد.پس از دورهء عباس میرزا مهمترین گـام هـایی که در راه نوسازی ارتش در ایران سدهء نـوزدهم بـرداشته شد بـا نـامهای امـیر کبیر و میرزا حسین خـان سپهسالار پیوند خورده است.در بخش دوم مقاله کالمار میکوشد با بررسی وضع ارتش ایران در آزمـون پیـکار«جنگهای ایران و روس،درگیری بر سر هـرات و جـنگ بـا تـرکمنها»و بـررسی رابطهء نیروهای مـسلح بـا قدرت سیاسی ترازنامهای از اصلاحات بدست دهد.او،با اشاره به این واقعیت که«در طول سدهء نوزدهم ارتـش ایـران فـقط در یک جنگ بر دشمن خارجی خود پیـروز شـد و آن هـم جـنگ سـالهای 1823-1821 بـا عثمانیها بود»، علل شکست تلاشهای ایرانیان در این زمینه را در تأثیر منفی رقابتها و دسیسه چینیهای روس و انگلیس،نحوهء استخدام مشاوران نظامی خارجی و اصولا فقدان یک طرح جامع برای اصلاحات اجـتماعی،اداری و لشکری در ایران قاجار،مخالف فرماندهان ارتش سنتی و گروههایی از درباریان،نظر نامساعد جامعهء ایران که به آداب و رسوم خود سخت وابسته بود و نمیتوانست فنون نظامی وارداتی را جذب کند،میجوید.ژان کالمار در مقالهء خـود بـه وضع ارتش ایران در بازپسین سالهای قاجار که اخیرا به وسیلهء ر.طوسی مورد بررسی قرار گرفته کمتر توجه کرده است.[6]نکتهء دیگری که شایان تذکر است موضع ارتش در قبال انـقلاب مـشروطیت است که معمولا به نقش قزاقان لیاخوف در ماجرای به توپ بستن مجلس خلاصه میشود و به مسئلهء فروپاشی کامل ارتش در جریان انقلاب مشروطیت و پیـامدهای آن تـوجه لازم نشده است.[7]
آیا ایـجاد ارتـشی امروزی توسط رضا شاه را میتوان سرآغاز اصلاحات متعددی دانست که در دورهء او در ایران انجام گرفت؟یان ریشار در مقالهء خود «بنیانگذاری ارتش ملی در ایران»میکوشد به این پرسـش پاسـخ دهد.او پس از بررسی نظام سـنتی سـربازگیری که براساس نظام بنیچه بنا شده بود-نظامی که در پایان سدهء نوزدهم هم کارآیی خود را از دست داده و هم موجب گسترش بیدامنهء رشوهخواری و غارت روستائیان توسط مأموران اعزامی برای سربازگیری گشته بـود-بـه این نکته اشاره میکند که مشروطهخواهان به سازماندهی یک ارتش ملی بیتوجه بودند(ص 60).ایجاد یک ارتش مدرن در ایران در واقع حاصل تلاقی دو جریان بود.از یک سو،تمایل نسل روشنفکران غربگرای پسـ از مـشروطیت که از هـرج و مرج ایجاد شدهء پس از انقلاب به جان آمده بودند و جنبشهای محلی و گرایشهای گریز از مرکز را نیز خطری بـرای تمامیت ارضی ایران تلقی میکردند و از همین جهت خواستار ایجاد یک دولت و ارتـش مـقتدر بـودند.و از سوی دیگر،تمایل انگلیسیها در سالهای پایانی جنگ جهانی اول به استقرار نظم و امنیت در ایران(هم برای مقابله بـا خـطر کمونیسم و هم برای بسط و توسعهء اقتدار خویش بر ایران).از همین رو بود که در مـادهء سـوم از مـوافقتنامه شش مادهای نهم اوت 1919 ایران و انگلیس(معروف به قرارداد 1919)پیشبینی شده بود که دولت بریتانیا،به خـرج دولت ایران،افسر و تسلیحات لازم را برای تشکیل یک نیروی متحد الشکل در اختیار ایران قرار دهـد(صص 68-66).فزون بر ایـن،قـرار شد کمیسیونی مرکب از متخصصان ایرانی و انگلیسی برای طرح و تهیهء برنامههای لازم برای نیروهای جدید تشکیل شود.خطوط کلی اقدامات رضا شاه برای ایجاد قشون متحد الشکل،حد اقل در مراحل اولیهء آن،از گزارش 157 صـفحهای این کمیسیون الهام گرفته است (تقسیم کشور به مناطق نظامی،تشکیلات ارکان حرب،پیشنهاد کمیسیون نظام دربارهء«طریقه قشون بگیری»و غیره).[8]طریقهء جدید قشون بگیری که براساس خدمت وظیفهء عمومی بـنا شـده بود به عقیدهء یان ریشار رابطهء فرد با دولت را در ایران جدید عمیقا دگرگون ساخت.قانون نظام وظیفهء 26 سرطان(تیر)1301 با اعمال نظارت دولت بر وضع طلاب و روحانیون،با برقراری قـانون سـجل احوال و تفهیم این معنی که مردم در قبال دولت وظیفهای بر دوش دارند،بیش از هر اصلاح دیگری کمک کرد تا ارتش به صورت یکی از عوامل غربگرایی در ایران درآید(صص 71-68).با این هـمه،ارتـش ایجاد شده توسط رضا شاه نتوانست در ساختار سیاسی کشور جذب شود و از آنجا که طی روندی خودجوش در مقابله با دشمن خارجی شکل نگرفته بود و وظیفهاش هم عمدتا سرکوب گرایشهای گـریز از مـرکز و احـیانا مخالفتهای سیاسی داخلی بود نـتوانست از مـشروعیت مـردمی برخوردار شود(ص 73).
مقالهء اولیویه روآ به«تشکیل ارتش در افغانستان»اختصاص یافته و در واقع وصلهء ناجوری است بر پیکر کتاب چون تنها مقالهای اسـت کـه بـه افغانستان اختصاص دارد و در هیچ مورد دیگری مقایسهء میان ایـران و افـغانستان در کار نیست.جای بررسی نقش ارتش و رابطهء آن با نوسازی جامعهء ایران در دورهء محمد رضا شاه در این مجموعه خـالی اسـت.
بـخش دوم کتاب که ایالات و ولایات دوردست،توسعه و شهرنشینی نام دارد اصولا بـه مناطق روستایی و توسعهء زراعی یا شبانی اختصاص یافته است. کریستین بروبرژه در مقالهء«تغییرات تکنیکی و دگرگونی روابط اجتماعی،پرورشـ کـرم ابـریشم در گیلان در نیمهء دوم قرن نوزدهم»روند نفوذ شرکتهای خارجی در گیلان و وابـسته شـدن تولید ابریشم ایران را برملا میسازد.مارسل بازن در مقالهء«انطباق روستاهای ایران با فنون حمل و نقل نـوین»دگـرگونیهایی را کـه در پی استفاده از وسایل نقلیهء خودرو به جای حمل و نقل سنتی روی داده،ترسیم مـیکند.ژان پیـر دیـگار،برپایهء مشاهدات اصغر کریمی،در مقالهء خود،با عنوان «بختیاریها زیر نفوذ غرب؛پذیرش فـرهنگ غـرب و فـرهنگزدایی»،پس از مقایسهای میان سیاست یکجانشین کردن مستقیم رضا شاه(فرهنگزدایی، تخریب ساختار قبیله و اسـکان اجـباری)و سیاست یکجانشین کردن غیر مستقیم محمد رضا شاه از طریق سازوکارهای اقتصادی و اجتماعی(قـانون مـلی کـردن جنگلها و مراتع و غیره)و سیاستهای جمهوری اسلامی در قبال بختیاریها به این نکته اشاره میکند کـه در مـیان بختیاریها،که به سبب موقعیت جغرافیاییشان از ایلاتی هستند که کمتر از همه در ایران از فـرهنگ بـیگانه تـأثیر پذیرفتهاند،در سالهای اخیر فردگرایی و رفتارهای مصرفی در حال شکفتن است(ص.145)و این روند همراه با نابودی کـوچروی دگـرگونیهای ژرفی از لحاظ اجتماعی و فرهنگی در میان بختیاریها بوجود خواهد آورد.برنارد اورکاد در مقالهء«نـهاد وقـف و مـسئلهء تجدد در ایران؛کشت و صنعت آستان قدس مشهد» با بررسی شیوهء کارکرد چهار واحد نمونهء وابـسته بـه آسـتان قدس(مزرعهء نمونهء طرق،عمران زراعی تربت حیدریه،مؤسسه کشاورزی سرخس،مـؤسسهء کـشاورزی و عمران کنه بیست)میکوشد سازوکار”مکانیسم”درونی آستان قدس را که همانند یک شرکت بزرگ سرمایهداری عـمل مـیکند،رابطهء آن با جامعهء روستایی اطراف از یک سو،و کل اقتصاد کشور از سوی دیـگر را تـرسیم کند. بازبینی قانون اصلاحات ارضی(1962/1341)و تلاش آسـتان قـدس بـرای بازپسگیری اراضی موقوفهای که به موجب ایـن قـانون به دهقانان فروخته شده بود،سرچشمهء نوعی تعارض میان آستان قدس و جهاد سـازندگی در سـالهای پس از انقلاب شد که نمایانگر وجـود دو سـیاست متفاوت در زمـینهء تـوسعه روسـتایی و مسأله ارضی است.فرهاد خسرو خـاور در مـقالهء«رفتارهای تغذیهای»نشان میدهد که چگونه طی نیمهء دوم سدهء بیستم با فـروپاشی جـامعهء سنتی،تغییر شکل سلسله مراتب اجـتماعی،گسترش شهرنشینی و پیدایش نـوکیسهها چـگونه کل جهانبینی سنتی تعادلگرای ایـرانی کـه در زمینهء تغذیه به شکل دوگانگی میان مواد خوراکی”گرم”و”سرد”تجلی میکرد،از مـیان رفـته است.در طرز تلقی جدید مـهم گـشودن دریـچهای است به سـوی رویـاهایی که مرزهای ملی را در مـینوردد.
در بـخش سوم کتاب ایوپوتر در مقالهء«هنر کتابسازی و مصوّری»به بررسی تحول کتاب سازی و ورود صنعت چـاپ بـه ایران و نیز تأثیر نقاشی اروپایی بـر نـقاشان ایرانی،کـه از اواخـر دورهـء صفوی شروع میشود،مـیپردازد.میشل ویکا در مقالهء«هنر کتابسازی:تجلید،تحوّل تجلید هنری از قاجار تا امروز» روند انحطاط ایـن فـن را نشان میدهد.تجدید حیات صنعت قـالیبافی در دشـت فـراهان بـه بـرکت شرکتهای غربی(زیـگلر مـنچستر و غیره)که از دههء 1870 در سلطان آباد(اراک)مستقر شدند با دگرگونیهای فنی در بافت قالی همراه بود.پاتریس فـونتن در مـقالهء«از واگـره به نقشه؛یادداشتهایی پیرامون تغییرات تکنیکی مـربوط بـه قـالیبافی در دشـت فـراهان»جـهشهای گوناگونی را که این تغییر همراه داشت،بررسی میکند.«موسیقی ایران و خاورمیانه در مقابل نفوذ فرهنگ غرب»موضوع مقالهء مفصلی است از ژان دورینگ.و بالاخره فرخ غفاری در مقالهء«نگاهی به سـینمای ایران در سی و پنج سال نخستین»تحول سینمای ایران در دورهء آغازین آن را-از هنگام ورود این صنعت به ایران به وسیلهء میرزا ابراهیم عکاسباشی و ایجاد نخستین سالن عمومی سینما در 1904 در خیابان چراغ گاز(امیر کـبیر کـنونی)تا ظهور سپنتا-مورد بررسی قرار میدهد.
ارزیابی انتقادی داوریها و دیدگاههای مطرح شده در کتاب حاضر از حوصلهء این نوشته خارج است و اصولا به سبب گونهگونی عرضههای مورد بررسی چنین کـاری تـنها از عهدهء کارشناسان هر رشته برمیآید.اشکالی هم که در ترجمهء کتاب وجود دارد از همین تنوع مطالب ناشی میشود زیرا یک نفر نمیتواند با تمام مـوضوعات مـطروحه آشنا باشد و وقتی هم کـه مـترجم به قول معروف اهل اصطلاح نباشد از عهدهء ترجمه به خوبی برنمیآید.قصد من در اینجا البته نشان دادن اشکالهای کار ترجمه نیست بلکه به عنوان نـمونه بـرخی لغزشهایی را که در برابر گـزینی واژهـها روی داده و یا در سیاق فارسینویسی مترجم وجود دار میآورم:
-ص 44:کالج سلطنتی.نام درست این مدرسه که در سال 1300 قمری در اصفهان ایجاد شد مدرسهء همایونی است.
-ص 53:”ساختارهای جامعهء سنتی”(structures communautaires traditionnelles) (ص 43 متن اصلی).برابر دقیقتر”ساختارهای جـماعتی(گـروهی)سنتی” است.
-ص 54:”مقولههای نظامیگرا”در برابر discours militaristes (صص 44-43 متن اصلی).برابر درست آن”گفتار”یا به قول داریوش آشوری”گفتمان”نظامی گرا است.
-ص 61:”جمعیتی”در برابر communal (ص 49 متن اصلی)که باید “جماعتی”باشد.
-ص 68:”دارودسـته رضـاخان”در برابر l”entreprise de Reza Xan (ص 54 مـتن اصلی).صحبتی از دار و دسته در میان نیست و برابر درست”اقدام رضا خان”است.
-ص 74:”او به اعتلای جامعه از طریق ارتش یـاری میدهد”در برابر 11 favorise la promotion sociale par l”armee (ص 58 متن اصلی).ترجمهء درست عبارت این است:”او(رضا شـاه)ارتـش را وسـیلهء ارتقاء اجتماعی ساخت”.
-ص 95:”پروسهء تولید”.مترجم در جای دیگر در برابر پروسه فرایند گذاشته و معلوم نیست چرا اینجا پروسـه را آورده اسـت.در برابر”فاکتورهای تولید”(ص 100)میتوان”عوامل تولید”را گذاشت و یا برای”لابراتوار” (ص 155)”آزمایشگاه”را.
-در برخی مـوارد مـترجم از واژهـء”وفق”(مثلا ص 104:«وفق دستورات آبوت …»یا ص 137:«وفق فرایندی شناخته شده…»)به جای”طبق”یا”بـرحسب”
استفاده کرده است که خوش آهنگ نیست.
-ص 115:«من با تکیه بر ملاحظات از گـونهء تاریخی»که میتوان بـه سـادگی «ملاحظات تاریخی»به جای آن گذاشت.
-ص 207:ابراهیم متفرقه پدر صنعت چاپ در ترکیه ایتالیایی الاصل معرفی شده که نادرست است.ابراهیم متفرقه مجارستانی الاصل بود که پس از پناه بردن به ترکیه اسلام آورد.
-ص 255:«ن.ا.برومند»نـشاندهندهء آن است که مترجم حتی نام نورعلی برومند،استاد موسیقی ایرانی،را هم نشنیده است وگرنه حروف اول نام او را این گونه نمیآورد.
-ص 275:«بسیاری از سازندگان سازهای زهی اصالت مسیحی… داشتند.»باید”اصلیت مسیحی”باشد و زیـباترش ایـن است که بگوئیم«مسیحی تبار بودند.»
-ص 286:”خصوص”(مثلا در عبارت«مردم عنصر خارجی را خصوص اگر عرب هم باشد…»).درستتر”بخصوص”یا”بویژه”است.
فهرست بالا در برگیرندهء همهء اشکالات ترجمه نیست و اصـولا ایـراد عمدهء ترجمه نه در لغزش مترجم در انتخاب این یا آن برابر نهاده بلکه در بیروحی آن است.با این همه،شایان ذکر است که ترجمهء حاضر در مقایسه با ترجمههای گنگ و مغشوش کـه در سـالهای اخیر به فراوانی انتشار یافتهاند،قابل فهم است و وفادار به متن.
پانویسها:
[1]. از میان آثار ایرانیان دربارهء تاریخ عمومی تجدد در ایران باید به نوشتهء مرحوم حسین محبوب اردکانی با عـنوان تـاریخ مـؤسسات تمدنی جدید در ایران که جـلد اول آن اخـیرا تـوسط انتشارات دانشگاه تهران تجدید چاپ شده و جلد سوم آن نیز به تازگی توسط همین مؤسسه انتشار یافته اشاره کرد(جلد اول،چاپ دوم 1370،جـلد دوم،1357،جـلد سـوم،1368)و نیز به پژوهش عبد الهادی حایری به نـام نـخستین رویاروییهای اندیشهگران ایران با دو رویهء تمدن بورژوازی غرب،تهران، امیر کبیر،1367،که در آن جنبههای ناشناختهای از نخستین آشناییهای ایرانیان با تـمدن غـرب مـورد توجه قرار گرفته است.فزون بر این،برخی از اولین سـفرنامههای ایرانیان و یا پارسیگویان دربارهء غرب نیز در سالهای اخیر انتشار یافته است،از جمله:مجموعه سفرنامههای میرزا صالح شیرازی، تـصحیح و تـوضیح از غـلامحسین میرزا صالح،نشر تاریخ ایران،1364 که منقّحتر از نسخههایی است که سـالها پیـش مرحوم رائین فراهم آورده بود؛حیرتنامه:سفرنامهء میرزا ابو الحسن خان ایلچی به لندن،
به کوشش حـسن مـرسلوند،رسـا،1364؛مسیر طالبی یا سفرنامهء میرزا ابو طالب خان،به کوشش حسین خـدیو،کـتابهای جـیبی،1352؛میر عبد الطیف شوشتری،تحفة العالم،به اهتمام صمد موحد، طهوری،1363.این مؤلف کـه از ایـران بـه هند رفته بود(1787)با اینکه خود غرب را ندیده بود کتاب را براساس شنیدهها و دیدههای خـود نـوشت.
[2]. دربارهء پیشینهء پژوهشهای ایرانی در فرانسه ن.ک.به:
Hourcade,Bernard,”Iranian Studies in France,”Iranian Studies,1(1988),pp.1-51. ترجمهء بخشی از این مقاله به فارسی در نـشر دانـش،سـال دوازدهم،شماره دوم،بهمن و اسفند 1370،صفحات 22-30 انتشار یافته است.کوتاه شدهء همین مقاله به فـرانسه نـیز با عنوان: La decouverte de l”Iran contemporain در لقمان،نشریهء مرکز نشر دانشگاهی به زبان فرانسه،سال چهارم،شـمارهء دوم(بـهار/تـابستان 1367)صص 47-64)انتشار یافته است.همچنین ن.ک.به: فرانسیس ریشار«آغاز آشنایی فرانسویان با زبان فارسی،»تـرجمهء ع.روحـبخشان،نشر دانش،سال دهم،شمارهء دوم(بهمن/اسفند 1368)صص 16-23 و نیز مقالهء دومینیک تـرابی بـا عـنوان: La situation actuelle de l”Iranologie en France در لقمان،همانجا،صص 79-84.
[3]. دربارهء تاریخچه و فعالیتهای بخش ایرانشناسی انستیتوی ایران و فرانسه ر.ک.به:
Richard,yann,”L”Institut Francais de Recherche en Iran,”Luqman,III,2 Printemps-ete,1987,pp. 11-22
[4]. هینتس،والتر،تـشکیل دولت مـلی در ایـران(حکومت آق قوینلو و ظهور دولت صفوی)،ترجمهء کیکاووس جانداری،خوارزمی،چاپ سوم،1362،ص 138.
[5]. حایری،عـبد الهـادی،همان،ص 145.
[6]. Tousi,R,”The Persian Army,1880-1907,”Middle Eastern Studies,vol 24,no.2,April 1988,pp.206-229.
این مقاله با مشخصات زیر به فارسی ترجمه شده است:«ارتش ایران 1259-1286 هـ-ش. 1880-1907 م.»،ترجمهء حـسینعلی نـوذری،تاریخ معاصر ایران(مجموعه مقالات)،کتاب دوم،مؤسسه پژوهش و مطالعات فرهنگی،1369،صص 93-123.
[7]. هـمان،صـص 118-119.
[8]. دربارهء وجوه اشتراک و افتراق پیشنهادات کمیسیون مـزبور و اقـدامات رضـا شاه ر.ک.به: کاوه بیات،«قرارداد 1919 و تشکیل قـشون مـتحد الشکل در ایران،»تاریخ معاصر ایران،کتاب دوم، صص 125-140 و به ویژه صص 136-139.