سفرنامه

گزیدهء این شماره را از کتاب سفر نامهء میرزا فتاح خان گرمرودی‌ به اروپا در زمان محمد شاه قاجار گرفته‌ایم که به کوشش فتح الدین‌ فتاحی،یکی از نوادگان وی در سال 1347 در تهران به چاپ رسیده‌ است.سفر میرزا فتاح خان همراه هیئت حسین خان آجودان‌باشی‌ در سال 1254 هـ.ق./1840 م.صورت گرفته است.این هیئت‌ پس از شکست ایران در جنگ هرات به کشورهای اتریش،فرانسه، و انگلیس فرستاده شده است.متن این سفر نامه خود سند جالبی‌ است از نخستین برخوردهای ذهن ایران با تمدن اروپایی در نیمهء نخست قرن نوزدهم که با مقاله‌های دیگر ما در این شماره زمینهء برخورد ایران با اروپا از قرن نوزدهم به بعد،مناسبت دارد.بخش‌ اول تکه‌ای است از مقدمهء 723 صفحه‌ای فتح الدین فتاحی بر کتاب که بنا به امضای پایان آن در«قلهک لیلهء شنبهء ششم مهرماه‌ 1347 خورشیدی دو ساعت بعد از نیمه شب به پایان رسیده است. بنا به زندگینامه‌ای که وی در پایان کتاب نوشته،در سال 1307 جزء نخستین گروه دانشجویان فرستاده شده به فرانسه بود و سالیانی در آن‌ کشور بوده است.

پاره‌های برگزیده از مقدمه و متن سفر نامه بدون هیچگونه‌ دستکاری از نظر حروف سیاه و سفید و نقطه‌گذاری همانگونه که در اصل هست اینجا به چاپ می‌رسد.ما با حذف حاشیه‌های‌ فتح الدین فتاحی بر متن سفر نامه،تنها چند غلط چاپی در متن را درست کرده‌ایم و در چندجا توضیحی در کروشه افزوده‌ایم. ایرانی به حقیقت موجودی«مرموز»و اسرارانگیز و حیرت‌آور است و از بدو خلقت بشر در تمام ازمنه و ادوار و کلیه اقطار و امصار مطلقا«نظیر»ندارد.

این عنصر«عجیب»و شگفت‌انگیز هر بلائی را تحمل می‌کند و مانند«فنر»زیر سنگینی‌ فشار حادثات«خم»میشود ولی هرگز نمی‌شکند و نابود نمی‌شود و بلافاصله وقتی«سیل‌ حوادث»گذشت و از شدت فشار کاسته شد و یا«وزن سنگین»بلااستقرار یافت«سربلند» میسازد و با«جوهر ذاتی»و استعداد و لیاقت فطری«شرافت وجود»و«قدرت خلاقه»و هوش‌ و دهاء خود را بجلوه درمی‌آورد.

این ملت«شریف»،«بالیاقت»و دارای«صفات برجسته و انسانی»را هیچکس چنانکه‌ باید«نشناخته»و«قدر و منزلت»او را در حلقهء تاریخ تمدن و سلسله اجتماعات بشر بشایستگی ارزیابی نکرده است.

مثلا خانم شیل زوجه وزیرمختار انگلیس در تهران طی کتابی که در خصوص وقایع ایام‌ اقامت خود در ایران نوشته و دانشمند عالیقدر مرحوم استاد دکتر عباس اقبال آشتیانی در صفحه‌ 231 کتاب نفیس«میرزا تقی خان امیرکبیر»چاپ تهران از سلسله انتشارات شمارهء 706 دانشگاه سال 1340 مفاد چند سطر آن را نقل نمود چنین نوشته‌اند:

«خانم شیل در کتاب خود می‌نویسد که یکی از وزرای خارجه سابق-ظاهرا حاجی میرزا مسعود گرمرودی-وقتی یک‌تن از هیئت نمایندگی انگلیس را در طهران بحضور طلبید تا سندی را در حضور او به مهر برساند،همین‌که سند برای مهر حاضر شد هرقدرپی مهر وزیر گشتند نیافتند پس از تفحّص بسیار فهمیدند که مهر وزیر و وزارتخانه پیش خانم وزیر مانده‌ و خانم هم برای زیارت به حضرت عبد العظیم رفته است!»

این خانم محترم انگلیسی باوجود«شیطنت»و زیرکی خاص مردم بریتانیا بسیار احمق و ساده‌لوح تشریف داشته و عنصر ایرانی را نمی‌شناخته و از«جوهر ذاتی»او خبر نداشته. وزیر امور خارجه ایران حاج میرزا مسعود گرمرودی آنقدرها هم که خانم تصور فرموده‌اند بی‌نظم و بیشعور نبوده است.

«اصل مطلب»این بوده که حاج میرزا مسعود میل نداشته«یک سند تحمیلی»و«بضرر ایران»را قبول و تسجیل بکند و میخواسته است نوعی از زیر بار این«تکلیف شاق»و خلاف‌ مصالح کشور شانه خالی کنتد که انگلیسهای ساده‌لوح باوجود تمام شیطنت و زیرکی بمقاصد باطنی او پی نبرند و نفهمند و نرنجند و هشیار نشوند و فرصت از دست آنها بدر رود و یا بعبارت ساده‌تر جناب وزیر با عذر اینکه«ای مهرم نزد خانم است و خانم هم بشاه‌ عبد العظیم رفته است!»به سر مبارک انگلیسی‌های کودن شیره مالیده و آنها را دست بسر کرده است.

همین«شیره»کذائی را یکبار دیگر مرحوم میرزا سعیدخان مؤتمن الملک گرمرودی‌ انصاری وزیر خارجه دورهء ناصر الدین شاه خیلی غلیظتر از اولی بسر آنها مالید ولی‌ بدبخت‌های هالو و ساده‌لوح باز هم تا مدتها نفهمیدند.

داستان آن بسیار باختصار این است که وقتی قرارداد روتر یا امتیاز نامه روتر بشرح مذکور در تواریخ و اسنادی که بسیار شهرت دارد نوشته،حاضر شد و به صحهء پادشاه رسید و صدراعظم و تمام وزراء دولت هم آن را«مهر»و تسجیل کردند قاعدة میبایستی وزیر خارجه‌ هم مهر بکند تا اعتبار قانونی و سندیت قطعی پیدا کرده و قابل اجرا باشد.

اما میرزا سعید خان که از آغاز با اعطای چنان امتیاز شوم و ایران برباددهی مخالف بوده و باوجود مخالفت شدید او،صدراعظم و بعضی از وزراء خائن رشوه گرفته و شاه ساده‌لوح را هم با پیش‌کشی و«جقجقه!»گول‌زده و فرمان امتیاز را بصحهء وی رسانیده بودند مسلم است‌ که دیگر اظهار مخالفت علنی وزیر خارجه نه تنها بی‌تأثیر بوده بلکه برای خود وی نیز خطر داشته است.

پس بهمان رویه و نقش سلف و معلم خود حاج میرزا مسعود دست یازیده ابتدا چند روزی‌ «تمارض»می‌کند و خودش را ناخوش جلوه میدهد و به«درب‌خانه»یعنی دربار و وزارتخانه‌ که در همان دربار بوده حاضر نمیشود.

می‌گویند«جناب وزیر فلوس‌خورده»و یا«حجامت گرفته است!»تا مقدمات کار را چنانکه نقشه کشیده بوده از همه حیث فراهم کند.

بدین توضیح که قبلا و بطور بسیار سرّی و مخفیانه عدهء سوار مسلح از محارم افراد خود براه قم میفرستد دستور میدهد که هنگام عبورد خود او را لخت کنند و مهرش را-مهر وزارت‌ خارجه را-بیغما ببرند،و چنان میشود و جناب وزیر بلافاصله پس از مختصر بهبود از«فلوس‌ خوردن»و«حجامت گرفتن»بعلت«نذری»که در حالت«شدت بیماری»«مصنوعی»فرموده‌ و عمدا«شهرت داده بودند»بقصد زیارت مرقد مطهر حضرت معصومه علیها سلام حرکت‌ میفرماند و در نزدیکی‌های قم نوکرهای خود او بسرش میریزند و لختش می‌کنند و همه‌چیز و حتی لباس‌هایش را هم میبرند و جناب وزیر با یکتا پیراهم و زیر جامه نالان و نفس زنان پای پیاده بشهر قم میرسند و معلوم است که بسر و کله خود میزنند و شین و شیون راه‌ می‌اندازند و می‌گویند و شهرت میدهند که:

«ای وای خاک تمام عالم بسرم ای مهری وزارت خارجه را هم دزدها بردند!»

و بدین ترتیب زیر امتیاز نامه روتر را با مهر وزارت خارجه تسجیل و تصدیق نمی‌کند که‌ نمی‌کند.

و بعدها که بر اثر فشار حوادث و شدت اعتراضات از داخل و خارج وقتی دولت و پادشاه‌ ایران از روی اضطرار و ناچاری و یا در نتیجهء توجه و زیانهایت آن تصمیم بالغای امتیاز می‌گیرد از جملهء دلائل قانونی و دندان‌شکنی که عنوان میشود این بوده که به این امتیاز مهر وزیر خارجه نخورده و رسمیت و قدرت اجزائی ندارد.

***

اگر حالیه-بعد از یکصد و بیست و یا سی سال-بوسیله جاسوسها و مزدورهای درجه‌ نوزدهم و بیستم آنها ترهات و جعلیاتی در بعضی نشریه‌ها نوشته و بدروغ ادعا می‌کنند که مثلا حاجی میرزا مسعود سالی دوهزار دوکات از روسها حقوق می‌گرفته و مزدور روسها و دشمن‌ آشتی‌ناپذیر انگلیسها بوده و بعد از این گفته و بدون‌توجه بتعارض آن با گفته‌های قبلی‌ می‌نویسند که نه‌خیر حاجی میرزا مسعود هم از خود ما بوده و یا میرزا سعید خان نامه‌ها و نخوانده برودخانه میانداخته از داغ همان شیره غلیظ و داستان مهرهاست که یکی را خانم‌ حاج میرزا مسعود با خود بشاه عبد العظیم برد و دیگری را در راه قم نوکرهای میرزا سید خان‌ بدستور خود او از تن و لباسش دزدیند!»

و دوستان عزیز و«خیلی باهوش»ما بعد از صد سال تازه فهمیده‌اند و هنوز هم می‌سوند.

***

و این است آن«روح لایزال»و قدرت اسرارانگیز ایرانی که برهرگونه دشواری در هرگونه‌ شرایط غلبه می‌کند و ایران عزیز و پرستش‌کردنی را تا ابد پاینده و زنده نگاه می‌دارد.

***

این«روح مخفی»و«استعداد شگفت‌آور»هنوز هم در ایرانی هست هرگز نمرده و هرگز نخواهد مرد.

نمونه‌هائی از حاج میرزا مسعود،و میرزا سعید خان درمیان همین رجال امروزی هم وجود دارد که اگر نوشته شود چون اکثر زنده هستند تعبیر بمداهنه و خوش‌آمدگوئی خواهد شد.

اجمالا و بطور سربسته یکی از آنها همین محمد ساعد مراغهء است. در اینکه این شخص از حیث هوش،زیرکی،احاطه و اطلاع برموز سیاست یکی از رجال‌ نادر این کشور است شکی نمیتوان داشت ولی ملاحظه بفرمائید که چگونه خود را بساده‌لوحی‌ زده با جدی نگرفتن مسائل،بصورت ظاهر،با دشواریهای بسیار بزرگی روبرو میشود.

و همینقدر کافی و عاقل را همین اشاره بس است.

[از متن سفر نامه‌]

در بیان اوضاع دولت روما

انکونه از جمله جزایر عمده و املاک معمورهء دولت روما بوده جای مرغوب و محل بسیال‌ خوب است و در کمرهء کوه بسیار نرمی واقع شده،باغات و عمارات خوش‌طرح دارد و کلیسای‌ بسیار متبری در آنجا هست که هزار و پانصد سال قبل از این ساخته شده است.صاحب‌ اختیار و پادشاه این ولایات را باصطلاح فرنگی پاپ می‌گویند و پاپ بمعنی مرشد کامل و کشیش عالم و عاقل است.مجملی از کیفیت اوضاع و احوال او اینکه در زمان حضرت عیسی‌ علی نبینا و علیه السلام باعتقاد آنها گویا شخصی از جماعت حواریون در اطاعت و تبعیت آن‌ حضرت بر همگان سبقت جسته در شریعت دین و ملت عیسویه مرتبهء ولایت یافته است و بعد از رحلت آن حضرت در اجرای احکام و قانون دین و ملت همیشه پیشوا و مقتدای قوم‌ بود،جمعی را بافادهء افاضت آداب و علوم دین و آئین،مخصوص و ممتاز و علی قدر مراتبهم‌ آنها را تربیت کرده،بهره‌مند ساخته است و از آن زمان تا این اوان به آن ترتیب هر وقت مرشد و نایب مناب کذا فوت شده و می‌شود مرده و تربیت‌یافتگان او درمیان خود قرعه می‌اندازند و بنام هریک قرعه بیرون آید،همان ساعت منصب نیابت باو میرسد و این شخص هم یکی‌ از آنهاست.درمیان اکثری از ملت عیسویه بسیار بسیار محترم و مکرم بوده و مرجعیت و ملجائیت اختیار و ریاست ممالک روما را به ترتیب ازمنه و دوران بعهدهء کفالت و کفایت اینگونه‌ نایبان مخصوص داشته‌اند و تا امروز هیچیک از آنها بتصرف و تملک این ولایات طمع نکرده‌ است.از سلاطین فرنگستان هم هریک سزاوار تخت و تاج سلطنت شده و می‌شود،مادام‌ که این اشخاص تصدیق نکنند و تاج شاهی بر سر همان پادشاه نگذارند یا ممضی ننمایند، هیچکدام مستقل در امر سلطنت نخواهد شد.چنانکه ناپلیان مشهور هرچه سعی کرد،پدر این کشیش او را تصدیق نکرد و صریحا گفت که تو نجابت نداری و لایق تاج و سلطنت نیستی بعد از آنکه ناپلیان بالمره از او مأیوس شد،بالاخره او را در خفیه تلف و خفه کرد تا اینکه این‌ معنی باعث مزید عداوت مردم شده اهالی فرنگستان باطنا از او برگشتند و رفته‌رفته کارش تباه‌ گردید.

علامت بیدق و نشان دولت همین شخص نیز ملاحظه شد.صورت کشیش مزبور را به وضعی کشیده‌اند که مفتاح در دست گرفته در مقابل بهشت ایستاده است،گویا آن‌ علامت موهم این معنی باشد که چون کلید در بهشت در دست قدرت او است.لهذا واضح‌ است که هرکس تابع شریعت و مطیع دین و ملت او شود بدون زحمت از اهل بهشت خواهد بود.عجیب‌تر این است که مرد و زن همیشه در خلوت نزد او حاضر شده بگناهان خود اقرار و اعتراف می‌نمایند و او در حق آنها دعا کرده طلب مغفرت از خدا می‌کند و توبه داده،بدادن‌ خیرات و صدقات و اعانت فقرا و مساکین ترغیب می‌نماید و محل تأمل است که این نواب‌ تا آخر عمر خود تأهل اختیرا نمی‌کند و بسبب غرور ریاست و سلطنت هم واضح است آنقدر عبادت نمی‌کنند و ریاضت نمی‌کشند که به آن علت ضعف و نقاهت بهم رسانیده،بالمره‌ از خواهش بشریت که مستلزم طبیعت است افتاده،میل به معاشرت زنان نکنند،در اینصورت‌ حقیقت معلوم نیست که زنان رعنا و دوشیزگان زیبا را در خلوت خاص خود چگونه توبه داده، بآسانی از سر تقصیرات آنها گذشته با کلیدی که در دست دارد در جن را بروی آنها باز میکند!هرچه اهتمام رفت که حقیقت این مسئله حسب الواقع معلوم شود نشد.

شهر پاریس

مبلغ هشت کرور تومان مالیات دارد اما همهء این تنخواه هرساله بمرمت شهر اعم از راه آب‌ و فرش کوچه و بازار و میدان و آب‌پاشی و تعمیر آنها و تعمیر بعضی ابنیه که اختصاص بعموم‌ ملت داشته باشد خرج میشود.رودخانه عظیمی از وسط شهر جاری است که همیشه واپور و کشتی دیگر و قایق در آن کار میکند،پلهای عظیم و جسرهای قویم و متعدده در روی آن‌ احداث کرده‌اند که همه بسیار سنگین است و دیوار عریضی با سنگ و گچ و آهک از دوطرف‌ رودخانه از ته آب برداشت کرده بقدر دو ذرع کمابیش از روی زمین بالا برده‌اند.عمارات و خانهای‌[خانه‌های‌]مردم شش‌مرتبه و پنج‌مرتبه و چهارمرتبه و سه‌مرتبه و بعضی هفت‌مرتبه‌ و هشت‌مرتبه و نه‌مرتبه بوده همه مشرف ببازار و کوچه و میدان و باغچه میباشد بوضعی که در اکثر عمارات مرتبه اول دویم از دو طرف کوچه و بازار حجرات و دکاکین اصناف است و مرتبهای فوقانی خانهء مردم،خانه که رو ببازار و کوچه و میدان و باغ و باغچه نباشد بسیار کم‌ است،چون پنجرهء دکاکلین و حجرات همه شیشه و همیشه پائین است و اصناف هریک اسباب‌ و امتعهء خود را بزیباترین نوعی ترتیب داده است که از میان کوچه و بازار هرکس عبور نمایند هرچه در دکان است همه بر وجه زیبا نمایان است لهذا از خارج درنظرها جلوهء تمام دارد خصوصا شبها که همه کوچه و بازار و میدان چراغان است و اهل بازار عموما تا نصف شب برای معامله بیدار و نگران،شعاع شیشه و اسباب بلور و با رفتن و آلات جواهر و مرآت و الوان‌ اقمشه و ضیاء لاله و مردنگی و مشکات درمیان دکاکین و حجرات و نور قنادیل در کوچه و میدان و بازار و عمارات بسکه بهم دیگر می‌پیچد مانند روز روشن است،تا نصف شب با این اوضاع اهل شهر از ذکور و اناث و بزرگ و کوچک بعضی بمعاملهء تجارت و امور صناعت‌ و لوازم سیاحت و شرایط ضیافت مشغولند و برخی در تماشاخانها و ضیافتهای بال و قهوه‌خانه‌ها خوش‌گذرانی مینمایند،اگرچه بازار شهر مسقّف نیست مگر در بعضی‌ها محض‌ برای زینت و اظهار هنر و حسن صنعت بآئینه‌کاری و بلورسازی و نقاشی مسقّف نمومده‌اند که همیشه دکاکین از برف و باران ممحفوظ و از تابش آفتاب تابان سالم است و همچنین فرقهء راهروان پیاده دائما در تحت راهرو سرپوشیده آسوده‌اند و زمرهء کالسکه‌نشینان در توی کالسکه‌ آرمیده‌اند نه از تابش آفتاب تابان زحمتی دارند و نه از بارش برف و باران مشقّتی،سرکار پادشاه کاروانسرائی در وسط شهر ساخته‌اند که در هیچیک از ممالک فرنگستان نظیر ندارد و مسمی به پالو رویال (Palais Royale) میباشد یعنی سرای پادشاه،هرساله دویست هزار باجاقلو[سکهء طلا]کرایهء آنجاست.بازاری ساخته‌اند بقدر صد و پنجاه ذرع طول دارد،دو طرف آن حجرات و دکاکین دومرتبه و دورویه بوده،یکروی این دکاکین و حجرات از دو طرف‌ و از دو مرتبهء کلا مشرف باندرون همان بازار است و روی دیگر هریکی بمحوطهء جنوبی که‌ مساوی دویست ذرع و چیزی است از دو طرف شرقی و غربی آن‌دومرتبه حجرات ساخته‌اند که همه دورویه بوده یکروی آن بمحوطهء مزبور و روی دیگر ببازار و کوچه مشرف میباشد و سه‌ مرتبهء دیگر نیز مثل خانهء متعارف در بالای سقف این حجرات و دکاکین که همه بغایت زیبا و رنگین است ساخته‌اند و همیشه بمردم اجاره داده کرایه میگیرند و پیش روی دکاکین و حجرات‌ از دوطرف اندرون و بیرون به بلندی دومرتبه راهرو مسقف است بوضعی که در ضمن اوضاع‌ بازار شهر نوشته شد،تفاوت این است که در اینجا مابین سنگ سماق نما هرچه هست در آهنین مشبّک است و آنجا نیست،پشت‌بام راهرو را برای خانه‌های فوقانی مهتابی قرار داده‌ پیش رو را دیوار مانند از آهن ساخته مشبک نموده‌اند،میان محوطه بعضی سروستان است و کاجستان و برخی سبزه‌زار و گلستان،پارهء راه خیابان است و پارههء حوض‌حای شایان و فواره‌های‌ فراوان،شبها که درمیان بازار مسقف و پیش‌روی حجرات و میان خیابان‌ها با قنادیل و لاله‌ و مردنگی و مشکات چراغان میشود بوضعی صفا دارد که مافوق آن متصور نیست،شب و روز در آنجا از وفور مردم جمعیت بسیاری است و ساعت بساعت از هجوم خلق کثرت‌ بیشمار.وسط انتهای محوطه قهوه خانهء زیبائی است که سرای هیچ پادشاه مثل آن نیست و از پیش روی قهوه خانه هم بترتیب پیش روی حجرات راهرو مسقّف قرار داده‌اند و از دو سمت قهوه خانه شرقا و غربا دو بازار مسقف با آئینه دومرتبه دورویه ساخته‌اند که همه حجرات آن‌ از دو طرف بداخل بازار مزبور و از دو طرف دیگر بخارج کوچه و بازار شهر مشرف میباشد، محوطهء شمالی مربع است و اطراف آن از سه سمت کلا حجرات و عمارات بترتیب مسطور، دور شهر،از دوطرف بفاصلهء دو فرسخ همه باغات و گلزار و سبزه‌زار است و خیابان،شبها همیشه میان آنها همه چراغان،من‌جمله سه قطعه باغ مشهور و معروف است که تحریر مجملی از اوضاع آنها لازم میباشد.اول باغ ورسای است و ورسای شهر زیبائی است واقعه‌ مجملی از اوضاع آنها لازم میباشد.اول باغ ورسای است و ورسای شهر زیبائی است واقعه‌ در چهار فرسخی شهر پاریس،در هرماه یکدفعه نوبت سیاحت آنجاست،سایر اوقات مقدور نیست،عمارات شاهانهء بسیاری در اطراف و میان باغ احداث کرده‌اند که از عمارات سرکار پادشاه واقعه در شهر پاریس بمراتب رنگین‌تر است و چشم‌انداز همه هرقدر نور بصر و مد نظر کارگر است حوض‌های فراوان است و فواره‌های غلطان،درختان بسیار است همه موزون‌ و گلستان بی‌شمار است جمله بوقلمون،نارنجستان از حد و حصر افزون است سروستان و کاجستان از اندازه بیرون،پر از سبزه‌زار است و سنبل،مملو از گل و بلبل،فضای لطافت‌ آن خارج از حصهء تقریر است و صفای طراوت آن بیرون از حیز تحریر،وسعت باغ سی‌خروار تخم‌افکن است و پادشاهان فرانسه بتاریخ هزار و ششصد و هفتاد و دو عیسوی این باغ و عمارت را بنا کرده،شهر ورسای را پای تخت و عمارت مزبور را محل توقف نموده‌اند و تا هزار و هفتصد و نود بترتیب ازمنه و مرور دهور در آنجا بوده،هریک در عهد خود بقدر امکان‌ عمارتی احداث و گلستان و سبزه‌زاری ترتیب داده بر زینت آنجا افزوده است.دریاچهء بسیار بزرگی هم در وسط باغ است که اغلب اوقات مردم با کشتی‌ها و قایقها در روی آن سیاحت‌ مینمایند.

وقتی آجودان‌باشی و بندهء درگاه از اول روز تا حوالی غروب در آنجا سیاحت کردیم مقدور نگشت که عشری از اعشار آن ملاحظه شود و درنظر آید و هرچه سعی کردیم که بلکه حوض‌ های آنرا بشماره و تعداد آورده مشخص کنیم ممکن نشد.از بدو دولت فرانسه تا اینوقت‌ تصویرات محاربات سلاطین سلف را کلا با صورت اعاظم و اکابر ملت اعم از امراء و بزرگان‌ سپاه و وزراء و اعیان ولایت بدقت و اهتمام تمام ملاحظه شود بلاشبهه از عهدهء دیدن و فهمیدن همین یک بساط بدرستی نمیتوان آمد تا بسایر اساس چه رسد.ازجملهء حوض‌ها فهمیدن همین‌یک بساط بدرستی نمیتوان آمد تا بسایر اساس چه رسد.از جملهء حوض‌ها فهمیدن همین یک بساط بدرستی نمیتوان آمد تا بسایر اساس چه رسد.ازجملهء حوض‌ها حوضی در آنجا هست که دور آن سه‌هزار قدم است و میان آن پر از فوارهای مختلف الاشکال‌ و بوضعی که بناهای محکمه و متعدده با آهک و سنگ از ته آب برداشت کرده بقدر یکذرع‌ کمابیش از روی آب بالا و بلندتر برده‌اند و در آنجا اشکال غریبهء بسیاری اعمم از شکل انسان‌ و حیوان،برّی و بحری و طیور قوی‌هیکل و حشرات الارض از آهن و مس ترتیب داده نصب‌ کرده‌اند که بچشم آدمی چنان مینماید که گویا همه حیات دارند و منفذ فواره‌ها نیز هرچه هست همه منحصر بسوراخ دهن و بینی و گوش و چشم صور مسطوره بوده،بعضا دون بعض از سوراخ اسافل قرار داده‌اند که آلت مضحکه باشد،همانروز اقلا سی‌هزار نفر از اناث و ذکور در درو حوض مزبور برای تماشا حضور داشتند و همینکه آب را از منبع جاری نموده فواره‌ها را بکار انداختند بندهء درگاه شمردم یکصدوچهل چشمه منفذ داشت که از همه آب جاری‌ میشد و از هریک بقدر کلفتی بازوی آدمی آب می‌آمد و تا ده ذرع تخمینا بعضی ببالا و برخی‌ باطراف میجست و در جستن و ریختن قطرات آب بنوعی جلوه میکرد که خارج از اندازهء تعریف و توصیف است،من جگمله نارجستانی است که اوقات زمستان و سرما و هنگام‌ تابستان وگرما درخت را در اندرون و بیرون نگه داشته نشو نما میدهند[…].

دویم-باغ وسیعی است مسمّی به ژاردن دپلانت]Jardin des Plantes[واقعه در قرب‌ شهر-اولا-در کل عالم از هر نوع سبزه و گل و ریحان و سنبل که بهم رسیده است در آنجا کاشته گستان عجیبه و درختان غریبه باوضاع مختلف الاشکال ترتیب داده‌اند و اسم هریک از درخت و سنبل و سبزه و گل را در روی تخته علیحده نوشته پهلوی آنها نصب کرده یا آویخته‌اند تااینکه هرکس نگاه کند فورا بداند که فلان گل و بهمان درخت و سنبل چیست و از کجا آورده‌اند.ثانیا-عمارات مرتبه بمرتبه بسیار در گوشه و کنار باغ ساخته،محوطه‌های بیشماری‌ هم بانواع مختلفه ترتیب داده‌اند و آنچه در همه بر و بحر عالم از وحوش و طیور و سایر حشرات الارض خلق شده است بمرور و دهور از جنس آنها معدود غیرممحصوری حیّا کان‌ اومیّتا آورده در آن عمارات نگاه داشته‌اند،خاصه از جملهء اموات مختلف الاشکال و الخلقه‌ بنی نوع انسانی آنقدر در آنجا هست که بشماره و تعداد راست نمی‌آید،بچه آدمی که دو سر دارد و یک بدن یا روبرو بالعکس تا شانه بهمدیگر چسبیده و تازه از مادر متولد شده باشد یا بچهء یک‌چشم در کله واقعه گشته و دست و پایش متصل بهم و یا باشکال و اوضاع عجیبهء دیگر بطوری نگه داشته‌اند که گویا از مادر تازه متولد شده و جان دارد و در سر کلههء آنها نیز نوشته‌اند که این مولود در کدام ولایت و کدام وقت اتفاق افتاده،اسم پدر و مادرش چیست و بعد از وضع حمل جنین مارد او فوت شد یا زنده ماند و همچنین پوست شکم مردهء تازه را بوضعی‌ برداشته‌اند که تمامی روده و دل و جگر او بی‌عیب و نقصان سالم و نمایان است و کلهء او را هم بالمناصفه بریده بنوعی نگه‌داشته‌اند که بخیال آدمی گویا این مرده همین حالا مرده و سر و شکمش تازه پاره شده است و قس علیهذا.ماسواها اعمّ از انسان و حیوان قفس و یک خانه‌ وضعی باهم نگاه داشته‌اند که مطلقا اذیت قوی بضعیف نمیرسد،مثل شیر و میش وگرگ و برّه و شاهین و صعوه و مار و وزغ.

بالجمله،بندهء درگاه در خانهء که مختص ماران است معاینه دیدم که مار قوی‌هیکل و کلفتی با دو عدد وزغ ضعیف در یک قفس آهنین هم‌نشین بوده و از هرجوره و هرجنس مار در آنجا ملاحظه شد،خصوصا مار بزرگ و با هیبتی را در صندوقی چوبین میان لحاف پشمینه‌ خوابانیده بودند که بلاشبهه آدم بالغ را با کمال آسانی میتوانست فرو ببرد و همینکه لحاف را برداشتند مستانه حرکت میکرد و بغرور و صلابت تمام در دور اندرون صندوق راه میرفت.از جنس وحوش و طیور و سایر حیوانات برّی و بحری(اعم از ماهی و غیره)زنده باشد یا مرده‌ اقلا ده‌هزار کم‌وبیش در آن عمارات نگه‌داشته‌اند و هست و اکثر آنها در ایران مشهور و معروف نیست من‌جمله ضرّافه که رنگ و خلقت آن شباهت بشتر دارد اما گردن و دستهای‌ پیشش دو مقابل درازای دست وگردن شتر است و پاهای عقبش بغایت کوتاه بوده و مثل گاو و گاومیش در هردوپا ناخن دارد،وقت راه رفتن سرکشی غریبی می کند و مل مناره سرش بطرف‌ آسمان است،در پاریس که زنده نگه‌داشته‌اند منحصر یبکی است ما مرده‌اش خیلی است، فیل قوی‌هیکل زنده هم یکی بیشتر نیست لیکن مرده‌اش که بی‌عیب باشد بسیار است، مرغان بس عجیب و غریبی هست بزرگتر از قوچ،هرگز بخیال نمی‌آید که این‌چنین مرغی‌ در دنیا خلق شده باشد،مساوی دویست رأس و چیزی از هرجنس میمون است،محوطهء وسیعی مدور ساخته دور آنرا دیواری مشبّک از آهن ترتیب داده‌اند و بقدر هفت و هشت ذرع‌ بالا برده و سرمحوطه را کلا بترکیب گنبد با مفتول بافته‌اند و اسباب‌بازی هم از چوب و تخته‌ و ریسمان و طناب بقدر ضرورت در آنجا بجهة آنها مهیا و آماده داشته‌اند و بوضعی تعلیم و تربیت داده‌اند که هر وقت مردم برای تماشا حاضر میشوند آنها از منزل بمحوطه مزبور آمده‌ هریک بانواع مختلفه بازی در می‌آورند.سیم-باغات و ساحات بادبلون‌ ]Bois de Boulogne[است که در محل همواری یک فرسخ در یک فرسخ از هرگونه اشجار مثمر و غیرمثمر قطعه‌قطعه باسلوب شایان غرس و فیمابین آنها چمنهای با فضا ترتیب داده‌ خیابانهای باصفا درست کرده‌اند،هرروز اهل شهر از کالسکه‌نشین و سواره و پیاده گروه‌گروه‌ آمده در آنجا سیاحت مینمایند.چهارم-باغ بافضا و خوش‌هوای وسیعی است واقعه در سن‌ کلو]Saint Cloud[یک فرسخی شهرکه سرکار پادشاه بجهة توقف بهار و تابستان احداث‌ کرده‌اند عمارات عالیه شاهانه در آنجا ساخته نارنجستان و گلستان و حوض‌های فراوان و فواره‌های شایان و خیابان و سروستان و چمن‌زار بحدی است که سمتغنی از تعریف و توصیف‌ است،سرکار پادشاه در فصلین مزبورین با جمیع اولاد و اناث و ذکور در آنجا اوقات گذرانیده‌ باستراحت و تفنن مشغول میباشند.

سرکار پادشاه قبل از مقدمهء آشوب که آجودان‌باشی را با بزرگان نظام یک شب بمهمانی‌ دعوت فرموده بودند،نشان تمثال همیون‌[همایون‌]که آویزهء اغیار و افتخار آجودان‌باشی بود پادشاه خود و خاندان سلطنت هم و بزرگان نظام هم یکان‌یکان تماشا و زیارت کرده صورت‌ مبارک را همگی از روی میل و اخلاص تحسین کردند،سرکار پادشاه فرمودند که ما خیلی‌ ممنون و مشعوف میشویم اگر شبیه مبارک برادر بزرگوار مرا[مقصود پادشاه ایران است‌]با شبیه مبارک ولیعهد مغفور بعد از مراجعت و ورود باریان از برای ما بفرستید تااینکه اغلب اوقات از ملاحظه و زیارت آن خوشحالی برای ما حاصل آید.آجودان‌باشی عرض کرد که پردهء شبیه‌ صورت مبارک اینجا حاضر است و فردا انشاءاله خود خواهم آورد و شبیه صورت مبارک ولیعهد مغفور را هم از ایران بشرط حیات میفرستم،همان شب هنگام مرخصی آجودان‌باشی جنرال‌ آجودان شاه را طلبیده بتوسط او خدمت شاه پیغام فرستاده عرض کرد که چون تصویر مبارک را فردا خواهم آورد استدعا مینمایم که اعلیحضرت پادشاهی بملاحظه روابط دوستی هر نوع‌ احترامی که لایق و سزاوار است بعمل آورند،فردا در وقتی که تعیین شده بود سرکار پادشاه‌ کالسکهء هشت اسبی مخصوص خود را با زینت تمام فرستادند.لهذا صورت مبارک را در کالسکهء مزبور جا داده و آجودان‌باشی خود با بندهء درگاه در کالسکه دیگر نشسته رفتیم،قراول‌ مخصوص در در عمارت سلام و عملهء حضور بیرون آمدند و سرکار پادشاه با عیال خود نیز تا دم پلّه‌های اول استقبال کرده صورت مبارک را باحترام و خوشحالی تمام باوطاق نشیمن برده‌ در صدر مجلس نصب نمودند و از آجودان‌باشی هم مکرر اظهار ممنونی فرمودند.

علی الصباح در طلوع آفتاب،قورنات‌[گویا از gouvernant فرانسه گرفته شده است‌] حاکم کالسکه خود را آورده متوقع شد که بعضی چیزهای عجیبه و غریبه در این شهر است‌ باید آن‌ها را به‌بینید نظر به خواهش او رفتیم و هرجا دیدنی بود دیدیم:اولا رودخانهء عظیمی‌ است که از میان شهر جاری می‌شود و در سر همان رودخانه پل معظمی که دویست ذرع طول‌ و ده ذرع عرض دارد با چوب و تخته و آهن ساخته‌اند که بی‌ستون و بی‌زنجیر است.یعنی‌ ستون و زنجیری که بآب برسد ندارد.بمرتبهء محکم است که عرادهء توپ و توپخانه و کالسکه‌ همیشه از آنجا تردد مینماید انصافا خیلی استادی و مهارت در احداث آن بکار برده‌اند و الحق‌ جای هزارگونه تعریف و تحسین است.ثانیا مکتب خانهء دارند که هرچه در عالم هست همه‌ در آنجا موجود است،بوضعی که از جنس حیوانان چرنده و پرنده و حشرات الارض عجیبه‌ و موجودات غریبهء بحریه هرچه خلق شده است همه را روغن استعمال کرده نگهداشته‌اند بطوریکه مشتبه شده چنان معلوم میشود که اینه همه حیات دارند.حتی آدم مرده را بوضعی‌ نگاه داشته‌اند که گویا امروز فوت شده استاز جنس فلزات آنچه ممکن است،اسباب‌ غریبه بسیاری که به تعداد نمی‌آید،جوره‌به‌جوره ساخته و در آنجا نگه داشته‌اند.

شهر لندن

فی الحقیقه شهر لندن زیباترین شهرهای روی زمین بوده و در کل ربع مسکون بهتر و بزرگتر از این شهری نیست.

در جمیع اوضاع شهریت اعم از اسلوب عمارات و کوچه و باغات و کلیسا و کارخانجات‌ و مکتب خانه و تماشا خانه و غیره نسبت به اوضاع پاریس که بهترین شهرهای فرنگستان است بمراتب بالاتر و سنگین‌تر میباشد.

انصافا دولت و ملت انگریز فوق الغایه مردی و مردانگی کرده‌اند که در چنین مکان ناقابل‌ و بدهوائی چنان شهر زیبائی احداث و برپا نموده‌اند،چراکه شهر لندن همیشه بدهوا و اکثر اوقات تیر و تار و ابر و بارش بوده اهل آنجا از دیدن روی آفتاب محروم هستند،حتی در فصلین بهار و تابستان هم پنجره و روزنهء عمارات را باحتیاط تمام قایم می‌بندند که هوای‌ خارج باندرون داخل نشود،هرگاه از هوای بیرون باندرون داخل شده بر اع9ای من فی الدار برسد تکسّر مزاج بهمرسانیده ناخوش میشوند.بسیار نادر است که در آنجا یکروز ابر و بارش‌ و انقلاب هوا نباشد،اگر روزی اتفاق افتد که هوا صاف بوده تیر و تار و بارش و باد نشود فی الحقیقه بجهت ملت انگلیس عید عظمی خواهد شد و اگر در همچو روزی کسی از خانه‌ بیرون رفته اوضاع سیاحت‌گاه را ملاحظه نماید بیقین خواهد دانست که از این اوضاع آنجا بالاتر وضعتی در کل عالم ممکن نخواهد شد.

بالجمله کالسکه آنقدر بسیار است که خارج از حوصلهء تعداد و شمار است و همیشه در سیاحت کوچه و میدان و باغ و بستان و صحرا و گلستان و سبزه‌زار و خیابان گروه رعناپسران و زمرهء زیبادختران و فرقهء کالسکه‌نشینان بحدی فوج‌فوج سیاحت‌کنان و دسته‌دسته خرامان و بگوشهء چشم باطراف و جوانب را نگران‌اند که عقل بنی نوع انسان حیران و سرگردان مانده‌ در وادی حیرت افتان و خیزان است،خصوصا شعاع شیشه و زینت کالکسه و ضیاء صورت‌ من فی الکالسکه و تلوءتلوء رؤیت نازنین دختران سواره و پیاده و برق زر و زیور اسباب جواهر دیده را خیره کرده تا هرجا قوت بصر کارگر است گروه دلبر است و زمرهء پری پیکر،بوضعی که‌ دختران زیبا با پسران رعنا جلیس‌اند و زنان کارآزموده با مردان جهان‌دیده انیس،من‌جمله‌ زن و دختر همه شمشیه در بالای سر دارند و بمراتب از چتر طاووسی خوشتر و مروّحه در دست‌ هریک روح‌پرور است و عموما نسبت بحال رفقا لطف‌گستر و قیام و قعود و نشست و برخواست همه از یکدیگر بهتر است و درهرحال رفتار و کردار هریک از همدیگر خوبتر، چنانکه مضمون این بیت فردا فردا مناسب حال آنهاست:

برخواست و عیان کرد قیامی به قیامی‌ بنشست و بیاراست بهشتی به نشستی

خلاصه گاهی سیر و سیاحت کنند و دمی صحبت،زمانی خرامانند و اوانی خندان، بآزادی ممنون‌اند و بآبادی مرهون،با اینهمه کثرت و جمعیت سوای نگاه پنهانی کسی را با کسی کار نیست و هریک باقتضای طبیعت خود رفتار مینمایند،نه ضعیف را از قوی ترسی‌ است و نه نحیف را از شریف بیمی،هرچه اهتمام رفت که درمیان این ملت ظالمی یا مظلومی ظاهرا یافت شود رؤیت نشد،قوی هستند همه آزاد و خودسر و لیکن فیمابین این ملت‌ قانونی گذاشته‌اند و نظامی برپا کرده‌اند که از علی و ادنی احدی آن جرةت را ندارد که پا از اندازه بیرون کند،امراء و کبرا،ضعفا و فقرا همیشه باهم مخلوطاند و هیچیک را قدرت‌ نیست که خلاف قانون ملت کند.