The Influence of the Iranian Sufis on Arab Literature: Poetry and Prose

کلمهء”ادب‌‌”در‌ عرف‌ فرهنگی مـسلمانان بـه دو مـعنی و منظور اراده و استعمال‌ می‌شود،یکی همانست که آموختن و اهتمام عملی‌ به آن مایهء پیدایش‌”ملکه‌”ای در انسان مـی‌شود که او را از‌ هرآنچه ناسزا و نارواست باز‌ می‌دارد‌ و آدمی را در گفتار و کردار و در آشکار و نهان به فـضیلت و کمال می‌رساند.بر ایـن‌”ادبـ‌” به مناسبت‌های مختلف،گاهی لفظ”سنّت‌”و یا”زهد”یا”اخلاق‌”یا”ادب نفس‌” و یا الفاظ دیگری‌ هم اطلاق می‌شود و یکی از بهترین و جامعترین تعبیراتی که‌ می‌شود به تسامح آنرا”تعریف‌”خواند همان اسـت که قوم ایرانی قرن‌ها پیش از تشرّف به اسلام از آن با شعار پندار‌ نیک‌،گفتار نیک،کردار نیک تعبیر می‌کرده و آنرا مبنای اعتقاد و عمل خود قرار می‌داده است.

تکالیف ادیان الهی و تعالیم فـلاسفه و مـتصوّفه نیز در شرق و غرب عالم همواره‌ متکفّل تکمیل و تهذیب همین‌ ادب‌ بوده است.آن کس را که به چنین ادبی آراسته‌ باشد”مؤدب‌”و یا به فارسی‌”باادب‌”می‌گویند.

معنی و منظور دیگر کلمهء”ادبـ‌”هـمانست که از آن به‌”ادب درس‌‌”یا‌”علم‌ ادب‌”یاد می‌شود و شخص متصّف به آن را”ادیب‌”و منسوب به آنرا به صورت‌ مفرد”ادبی‌”و به صورت مجموع‌”ادبیّات‌”می‌گویند.صوفیه علی العموم و صوفیه‌ ایـرانی خـصوصا،در‌ تکمیل‌ و توسعهء‌ این هردو ادب در عالم‌ اسلامی‌ سهمی‌ به سزا داشته‌اند.

(*)استاد پیشین دانشکدهء الهیّات دانشگاه تهران و استاد ادبیات عرب در دانشگاه هاروارد.

شاید بتوان به تسامح،”ادب نفس‌‌”یا‌”سنّت‌‌”و”اخـلاق‌”را مـطابق مـفهوم‌ “تصوّف عملی‌”،و”ادب درس‌‌”یا‌”ادبـیّات صـوفیانه‌”را مـعادل‌”تصوف نظری‌”شمرد.

در باب این هردو ادب،صوفیهء ایرانی از اولین صوفیانی بوده‌اند که‌ به‌ اصطلاح‌‌ دست به قلم برده و آثار مکتوب مـتعددی بـه ادب عـرب‌ تقدیم داشته‌اند.

از آنجا که اوّل‌”ادب نفس‌”ذکر شد و هـم از آنـرو که قدیمترین تصنیفات‌ صوفیه عامة‌ در‌ باب‌ همان ادب و بیان تکالیف عملی تصوف است،لذا نخست به‌ سهمی‌ که‌ صوفیّه و زهّاد ایـرانی در آن داشـته‌اند مـی‌پردازم.

اگر ایرانیان بزرگواری را که جزو صحابهء پیغمبر اکرم‌ صلّی‌ اللّهـ‌ علیه و آله و سلّم بوده‌اند چون جناب سلمان فارسی،[1]و یا از”تابعین‌”به‌ شمار‌ می‌آیند‌ چون‌ “حبیب عجمی‌”از صوفیّه اولیّه بـشناسیم کـه واقـع امر نیز همین است،در‌ کتب‌ ادب‌‌ و سیر و اخلاق،سخنان نغز فـراوانی از آنـان نقل شده که در عین آنکه بسیاری‌ از‌ آن سخنان آیتی در فصاحت و بلاغت است و همگی آن نصوص و اشاراتی در ادب‌‌ نـفس‌،ولیـ‌ بـدیهی است که چون تألیف و تدوین کتب و رسالات از اوائل قرن دوم‌ هجری معمول‌ گـردیده‌ اسـت رسـالهء مستقلی از این بزرگواران در دست نیست.امّا پس از شیوع‌ تألیف‌،اولین‌ کتابی که در ادب نفس و زهد فـراهم شـد کـتاب‌ الزهد و الرقائق شیخ خراسان عبد اللّه‌ بن‌ مبارک مروزی(118-181 هـ.)است، مشتمل بر شـانزده جـزء و یک صد‌ و دو‌ باب‌،که سالهاست به چاپ رسیده است.

در این کتاب عبد اللّه بـن مـبارک احـادیث و آثاری‌ را‌ که‌ دستور العمل رفتار و کردار زاهدان پای‌بند به تصوّف است و طرق مسلّم تـصوّف‌ عـملی‌ در آن است‌ نقل و شرح می‌کند.این کتاب نه تنها اولین کتاب در تصوّف عملی اسـت‌ بـلکه‌‌ چـون در خلال آن ابواب چندی به شرح احوال و اقوال تنی چند‌ از‌ زهّاد هشت‌گانه‌ی‌ مشهور صدر اسلام کـه پایـه‌گذاران‌ تصوف‌ اسلامی‌اند‌ اختصاص دارد،قدیم‌ترین‌ تاریخ تصوّف نیز محسوب‌ می‌شود‌.تألیف این کـتاب تـوسط ایـن ایرانی نامبردار، موجب شد که برخی از ائمه‌ اسلام‌ و زهّاد صوفی مسلک و بزرگانی از‌ محدّثان‌‌ آنرا سـرمشق‌ قـرار‌ دهـند‌ و فصل جدیدی در تألیفات خود باز‌ کنند‌ و پس از چهار سال از درگذشت ابن مبارک بـسیاری از آنـان به‌ پیروی‌ از او هریک کتابی‌ بنام الزهد‌ یا الرقائق تألیف نمایند‌ و یا‌ ابواب مستقلّی از جوامع و سنن‌ و صـحاح‌‌ چـون صحیح بخاری و صحیح ترمذی و سنن نسائی و سنن ابن ماجه به‌”زهد” اخـتصاص‌ یـابد‌.اهمیت و جلالت این کتاب ابن‌ مبارک‌ را‌ از قـلم‌”ابـن‌ تـیمیّه‌‌”فقیه‌ و عالم بزرگ حنبلی‌ قرن‌ ششم بـخوانیم کـه می‌نویسد:«و من اجّل ما صنّف فی هذا الباب کتاب الزّهد لعبد‌ اللّه‌ بـن مـبارک»[2][یکی از بلندمرتبه‌ترین کتاب‌هائی‌ که‌‌ در ایـن‌ مـوضوع‌ تصنیف‌ شـده کـتاب زهـد عبد‌ اللّه بن مبارک است‌].

تا قـرن شـشم بیش از بیست کتاب به نام زهد و رقائق‌ تألیف‌ شده که مؤلفان‌ هـمهء آنـها و از‌ جمله‌ امام‌ احمد‌ بن‌ حنبل از ابـن‌ مبارک‌ پیروی کرده‌اند.مـحمد بـن‌ اسحق الندیم در الفهرست،کتابی کـه بـیش از هزار سال است مرجع‌ وثیق‌ همهء‌ محقّقان علوم اسلامی است،تصریح می‌کند کـه‌ بـشر‌ بن‌ حارث‌ حافی‌،صوفی‌‌ مـشهور خـراسانی مـروزی(متوفی در 227 هـ)نـیز کـتابی بنام الزهد تألیف فـرموده‌ اسـت،و بنابراین کتاب بشر از کتاب زهد امام احمد بن حنبل،که آن نیز‌ از کتب‌ چاپ شـده و مـوجود در باب زهد است،قدیمتر است.هـم‌چنین در الفـهرست در فن‌ پنـجم از مـقالهء پنـجم که«در اخبار عابدان و زاهـدان و صوفیان»است برخی از تصانیف‌ صوفیان‌ دیگر ایرانی را چون یحیی بن معاذ رازی(متوفی 258 هـ)و سهل بـن عـبد اللّه ششتری(متوفی 273 هـ)که هردو از مـعاصران بـشر حـافی‌ بـوده‌اند،نـام می‌برد.صوفی‌ ایـرانی‌ نـیشابوری دیگری که عطّار از او به عنوان‌”پیر خراسان‌”یاد می‌کند یعنی احمد بن حرب(متوفی 234 هـ)نـیز کـتابی بـنام زهد‌ داشته‌ است.پس در حقیقت اولین‌ کسی‌ کـه در”ادب نـفس‌”و تـصوف عـملی،کـتابی‌ تـألیف کرد عبد اللّه بن مبارک خراسانی است،و پس از اوست که حارث بن اسد محاسبی بغدادی‌(متوفی‌ 234 هـ)کتاب الرعایة‌ لحقوق‌ اللّه و رسالات مختصر و مفصل متعدد دیگری چون رسالة القصد،اعـمال القلب و الجوارح و رسالة المکاسب و رسالة العقل را تألیف فرموده است گو اینکه مرحوم ماسینیون احتمال داده که‌ پیش از حارث‌ محاسبی‌ احمد بن عاصم انطاکی شامی به تألیف کتاب دست‌ زده بوده است.

مـحاسبی،رحـمة اللّه علیه،عالمی عارف و زاهد بود و درعین‌حال از متکلّمین و فلاسفهء متأله نیز به شمار می‌آمد.او‌ در‌ کتب خود‌ که بی‌شک از اولین آثار تصوّف‌ است گرچه اجمالا به شرح و بیان بعضی از اصطلاحات صـوفیانه مـانند‌ محاسبه و مراقبه و خوف و رجا و صبر و رضا و محبّت می‌پردازد ولی بعلت نوظهور‌ بودن‌‌ آن‌ اصطلاحات و مطالب در اذهان،غالبا،فقط به اشارات مختصری به آن اکتفا مـی‌فرماید.و تـازه همین محاسبی نیز ‌‌در‌ کتب خـود بـارها به گفته‌های صوفیهء قدیم‌ ایران،ابن مبارک و ابراهیم ادهم و فضیل‌ عیاض‌ و بشر‌ حافی و محمد بن یوسف‌ اصفهانی و شقیق بلخی و امثال این ایرانیان استناد و از آنـان نـقل قول‌ می‌کند. گرچه پس از مـحاسبی و احـمد بن عاصم بسیاری از صوفیان بغداد و خراسان‌‌ مانند سیّد الطائفه جنید‌ نهاوندی‌ بغدادی(309 هـ)و یحیی بن معاذ رازی و سهل بن عبد اللّه ششتری و محمد بن فضل بلخی دست به تألیف رسالاتی زده‌اند و حـتی صـوفی نامبردار محمد بن علی حکیم ترمذی کتب مفصّل‌ و متنوّعی را در باب معرفت و ادب نفس و-چون از متکلمین بوده-در باب توحید و ذات و صفات‌ باریتعالی و همچنین در باب‌”ولایت‌”،تألیف کرده است.ولی چون همهء این کتب و رسـالات در‌ بـاب‌ موضوعات خـاص و محدودی تدوین می‌گشته است یا بصورت نامه‌های‌ متبادله میان خود آن بزرگان بوده هیچیک از آنان متکفل بحث مـستوفائی در باب‌ مجموع اصول علمی و عملی تصوّف و مبانی اعتقادی‌ و تکالیف‌ عملی صـوفیه‌ نـشده‌اند.تـا زمانی که باز دو صوفی بسیار دانشمند و نام‌آور دیگر ایرانی که‌ هر دو معاصر هم نیز بوده‌اند،یعنی ابـو ‌ ‌نـصر سرّاج طوسی(378 هـ-988‌ م.)و ابو‌ بکر محمد گلابادی بخارائی(380 هـ-990 م.)،دو کتاب مشهور خود یـعنی اللمـع و التـعرّف‌ لمذهب اهل التصوّف را تألیف نفرمودند اصول اعتقادی و مبانی علمی و آداب‌ عملی صوفیّه روشن و مدوّن‌ نـگردید‌.و از‌ اینروست که درباره التعرّف گفته‌اند‌ که‌ لولا‌ التعرّف لما عرف التصوّف‌[اگر التعرّف نمی‌بود تـصوّف شناخته نمی‌شد]. پیش از ظـهور ایـن دو کتاب،بنا به گفتهء برخی از مشایخ‌ طریقت‌«لیس‌ التصوّف‌ علوما و لا رسوما و لکنّها اخلاق‌[تصوف رسوم و علوم‌ نبود‌ و بل همه اخلاق بود]، یا به گفتهء ابی سعدان بغدادی صوفی«هو الخارج عن النـعوت و الرسوم»بود.

با انتشار‌ این‌ دو‌ کتاب بود که تصوّف رسما به عنوان‌”علم‌”و”رسمی‌”که‌ هم‌ “حال‌”دارد و هم‌”قال‌”و به صورت طریقهء مخصوص و معینی از زندگی فردی و اجتماعی که همه کس تـاب‌ و تـوان‌ آنرا‌ ندارد،به مسلمانان شناسانده شد.یعنی به‌ عنوان طریقتی که به‌ همه‌ صورت و در هر حال ملازمت کامل به احکام قرآن‌ مجید و سنّت پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه‌ و آله‌ و سلّم‌ دارد.در ایـن دو کـتاب است‌ که برای اولین بار به نحو‌ مبسوط‌ و مفصل‌ از مبانی اعتقادی صوفیان در ذات و صفات باریتعالی به شیوه‌ای که همهء متکلّمین آن‌ ایام‌ در‌ کتب کلامی خود به کار می‌گرفتند بحث شـده اسـت،و گلابادی مانند متکلّم متبحّری عقیدهء‌ خود‌ را در مسائلی که موضوع علم کلام است مطرح و اثبات می‌کند و سپس به‌ احوال‌ و اوصاف‌ و مقامات تصوّف می‌پردازد و سیر و سلوک صوفیه را بر آن اساس معیّن‌ و مـشخّص مـی‌سازد.ابـو‌ نصر‌ سرّاج در اللمع بیشتر از گـلابادی بـه‌”احـوال‌”و “آداب‌”پرداخته و کمتر گرد مباحث‌ کلامی‌ گشته‌ است.برخی از محقّقین معاصر اعم‌ از مسلمان و غیر مسلمان و ایرانی و غیر ایرانی در عین‌ آنکه‌ تـلویحا پذیـرفته‌اند کـه‌ پیش از ظهور این دو کتاب،صوفیه کتابی که‌ حـاوی‌ کـلیه‌ مبانی اعتقادی و مسائل‌ علمی و آداب عملی آنان باشد نداشته‌اند بیان شیرینی دارند و آن اینکه تصوّف‌ دارای‌ دو‌ مکتب بوده است یکی مـکتب بـغداد کـه معتقدات صوفیه را از طریق‌‌ منابر‌ و مجالس تشریح و ترویج می‌کرده و دیگری مـکتب خراسان که این مقصود و منظور را با تألیف و تصنیف کتب‌ انجام‌ می‌داده است.از این جهت است که‌ پس از سرّاج و گـلابادی هـر‌ صـوفی‌ معروف دیگری هم که در مقام تألیف‌ و تصنیف‌ برآمده‌،از مکتب خراسان بـرخاسته اسـت و همین ایرانیان‌ دانشمند‌ و با ذوق بودند که کتب و رسالات جامع و کاملی دربارهء اصول و آداب تصوّف تألیف‌‌ کردند‌ و بـه غـنای ادب عـرب افزودند‌ و لاغیر‌.از طرف‌ صوفیهء‌ غیر‌ ایرانی نیز دو سه کتاب،که‌ در‌ درجهء دوّم اهـمیت قـرار دارد،در ایـن مدت فراهم شده است که‌‌ یکی‌ از آنها یعنی قوّت القلوب ابی‌ طالب مکّی(مـتوفای 386‌ هــ‌.)فـی الجمله در نزد صوفیه‌ به‌ شهرتی رسیده ولی دوی دیگر یعنی المواقف و المخاطبات محمد بن‌ عبد الجـبار نـفّری‌(متوفای‌ 354 تا 360 هـ.)آن‌چنان‌ معروفیتی‌ نیافته‌ است.امّا دو‌ کتاب‌ المواقف و المخاطبات نفرّی مـجموعه‌ای‌ از‌ تـخیلاّت و مـنشآت مناجات‌گونه‌ یا حدیث نفسی است که به 77 موقف و 56 مخاطبه تقسیم‌ گشته‌ و بر هریک از مـواقف نـامی گذارده‌ شده‌ است و کلا‌ متضمن‌ رموز‌ و اشاراتی است براساس‌ تفکرات‌ و مکالماتی که هـم صـبغهء فـلسفه اشراقی دارد و هم جنبهء تصوّف اسلامی‌ که میان خالق و مخلوق‌ یا‌ مادی و مجرّد روی می‌دهد و تا حـدی‌ شـبیه‌ است‌ به‌‌ بعضی‌ از رسائل و کتبی‌ که‌ در دنبالهء توراة و انجیل آمده است مـانند مـراثی ارمـیاء نبی و مکاشفه یوحنا و امثال آن منشآت،و مطلقا‌ فایده‌ آموزشی‌ و اثر عملی برای‌ سالکان ندارد.از آن‌گاه‌ بـه‌ بـعد‌ تـا‌ اول‌ قرن‌ هفتم و ظهور کوکب درخشان‌ تصوّف و نقطهء عطف آن،یعنی ابن عربی،آثـار مـشهور دیگری از صوفیهء عرب‌ کمتر باقی مانده و گرچه برای برخی از آنان در کتب‌ طبقات و تراجم تألیفی ذکر شـده اسـت امّا از آن نشانی در دست نیست.

در ظرف همین دو قرن و نیم است که صوفیهء ایـرانی مـانند سیّد شریف ابو منصور معمر بن‌ احـمد‌ اصـفهانی و عـبد الرحمن سلمی نیشابوری و قشیری نیشابوری‌ هجویری و خـواجه انـصاری هروی و امام غزالی و سهروردی زنجانی و نجم الدین‌ کبرای خیوهء و سیف الدین باخرزی و سـعد الدیـن حموی جوینی و امثال آنان‌ کـتاب‌های‌ آدابـ‌ المتصوفه و حـقائق التـفسیر و طـبقات و اداب الصحیة و اربعین و الرسالة و کشف المحجوب و مـنازل السـائرین و طبقات و کتاب عظیم القدر احیاء العلوم و دیگر کتب و رسائل غزالی و عوارف‌ المـعارف‌ و فـوائح الجمال و الرسالة الی الهائم‌ و الاصول‌‌ العشرة و وقـائع الخلوة را تألیف فرمودند.بـرخی از ایـن کتب مانند الرساله قشیری و مـنازل السـائرین خواجه انصاری و عوارف المعارف سهروردی از زمان تألیف تاکنون‌- یعنی‌ قریب یک هزار سـال‌ پسـ‌ از دو کتاب اولی و هشتصد سال پس از کتاب‌ سـومی-بـه صـورت متون درسی و کـلاسیک تـصوّف نظری و عملی شناخته شـده‌ اسـت و هیچ صوفی دانشمند و یا دانشمند غیر صوفی که در‌ تصوف‌ تتبّع و تحقیق می‌کند از تعلّم و مـباحثه آن کـتاب‌ها بی‌نیاز نیست.کتب مذکور و ده‌ها نـظیر آن نـیز قرن‌ها اسـت کـه مـرجع و مستند اهل تحقیق و مـأخذ و مدرک مبانی‌ فکری و اصول اعتقادی و آداب‌ عملی‌ صوفیان مسلمان‌ سرتاسر عالم است و از اینرو است کـه بـسیاری از محققین معاصر نام خراسان را که مـنشاء و مـولد‌ اکـثر ایـن مـؤلفّین است به ایـن مـکتب داده‌اند و عامه این صوفیان‌ را‌ خراسانی‌ نام نهاده‌ اند.

*

کتاب قوت القلوب مکّی گرچه از مراجع تصوّف عـملی بـه شـمار می‌رود ولی از ‌‌لحاظ‌ تصوّف نظری در حد کمتری از اهـمیت اسـت زیـرا فـقط شـرح مـختصری از‌ بعضی‌‌ “مقامات‌ و احوال‌”تصوف در آن آمده است مضاف بر آنکه برخی محدّثان و فقهای‌ بزرگ بر صحت‌ بسیاری از احادیث وارده در آن تردید فرموده‌اند.[3]در همین‌ کتاب نیز،که‌ تاکنون دوبار به چـاپ‌ رسیده‌ و هردو چاپ آن فاقد فهارس لازمه‌ است،به اقوال صوفیهء خراسانی بیش از هرکس دیگری استناد شده است.مکّی‌ که در طریقت پیرو سهل بن عبد اللّه ششتری است و از او‌ مکرّر در مکرّر به‌ عـنوان«عـالمنا سهل»یا«شیخنا ابو محمّد»و امثال این عبارات یاد می‌کند 93 بار از سهل و 40 بار از بشر حافی و 25 بار از ابراهیم بن ادهم‌ و 22‌ بار از فضیل‌ بن عیاض و 15 بار از ابن مبارک و 14 بار از یحیی بـن مـعاذ رازی و 13 بار از ابراهیم خوّاص و 12 بار از بایزید بسطامی و کمتر از ده‌ بار‌ از هریک از شقیق‌ بلخی و فرقد سبخی و جناب سلمان فارسی و حبیب عجمی و حاتم اصم بلخی و ابـی حـفص حدّاد نیشابوری و بوسهل پوشنگی و بـوتراب نـخشبی و محمد بن یوسف‌ اصفهانی سخنان نغز‌ شیوا‌ و اشعار شیرین دلربائی نقل می‌کند.

کتاب مستطاب احیاء العلوم نه تنها از گل‌های سرسبد مؤلفّات صوفیانهء خراسان بـلکه از گـل‌های سرسبد مؤلفات مسلمین عـموما مـی‌باشد که امام غزالی‌ طوسی‌ آنرا‌ به‌ مسلمین سراسر عالم هدیه کرده‌ است‌.گمان‌ می‌رود محققّین‌ در علوم و معارف اسلامی در سرتاسر عالم متفق القول باشند که اگر مقرر شود از مجموع معارف اسـلامی بـیست‌ کتاب‌ به‌ عنوان مهمترین آن انتخاب شود قطعا احیاء العلوم‌ یکی‌ از آنهاست.

در علم اشارات و رموز و یا”حقائق‌”،بنابر تعبیراتی که خود صوفیه از آن فرموده‌اند نیز باید گفت‌ صوفیهء‌ خراسان‌ پرچمداران این عـلم و قـافله سالاران‌ خـیلی مؤلفان در مسائل آن‌ می‌باشند.

همه به عظمت و مقام والای شیخ اکبر و کبریت احمر تصوف یعنی ابن عربی‌ (مـتوفی 638 هـ.)واقفیم‌ و فی‌ الجمله‌ می‌دانیم که کتاب عظیم فتوحات مکیّه آنـ‌ بـزرگوار یـکی از بزرگترین‌ تجلیّات‌ فکری بشر و دائرة المعارف تصوف و عرفان‌ نظری و عملی است و مندرجات پانصد و شصت فصل این کتاب مـتضمن‌ ‌ ‌شـرح‌ و بیان‌ همهء علوم و مسائل صوفیانه است.و باز می‌دانیم که این شیخ اکبر بـود‌ کـه‌‌ اعـتقاد‌ صوفیه را بر”وحدت وجود”،که تا آن زمان همواره آنرا در درون پردهء‌ اشارات‌ سنجیده‌ و در لفافه عبارات پیـچیده قرار می‌دادند،برای اولین بار با سری‌ خوش و بانگی بلند‌ به‌ عالمیان بـی‌پرده گفت و رازی را که با یـزید در کـنج‌ خانقاه بسطام به‌ صورت‌«لیس‌ فی جبتّی سوی اللّه»و«سبحانی،اعظم شانی»فاش‌ می‌کرد و«حلاّج بر سردار آن نکته‌ خوش‌ سرائید»که«انا من اهوی و من اهوی‌ انا نحن روحان حللنا بدنا»،ابـن‌ عربی‌ به‌ صورتی به اعتقاد خود مبرهن و مدلّل‌ بیان فرمود.با این همه هرچه را که ابن‌ عربی‌ در بحث ولایت و نبوّت و خاتمیت‌ نبوّت و ولایت با طول و تفصیل خاصّ خود‌ بیان‌ می‌فرماید‌ کـلا مـلهم و متخذ از مطالب و مسائلی است که قریب سیصد و پنجاه سال پیش از او‌ محمد‌ بن‌ علی‌ حکیم ترمذی دربارهء عقل و نفس و روح و قلب و خصوصا دربارهء”ولایت‌”به‌‌ میان‌ آورده است.سخنان این حکیم ترمذی هـمواره مـورد بحث و فحص و استناد متصوّفه و فقها و مفسّران بوده است‌ تا‌ بدانجا که صوفی بزرگواری چون غزالی و فقیه نامداری چون ابن قیّم جوزیه‌ در‌ کتاب الروح و مفسّر عالی مقداری چون‌ قرطبی‌ در‌ تفسیر‌ کـبیر خـود نظریات حکیم ترمذی را نقل‌ و به‌ آن استناد می‌کنند. حکیم ترمذی(متوفی بعد از 285 هـ)در کتاب ختم‌ الاولیاء‌ یکصد و پنجاه و هفت‌ مسأله را‌ دربارهء‌”ولایت‌”به‌ صورت‌ سؤال‌ طرح می‌نماید و پس از سیصد و پنجاه‌‌ سـال‌ ابـن عـربی به این سؤالات در فتوحات و یـا در کـتاب الجـواب المتقیم‌ عمّا‌ سأل‌ عنه الترمذی الحکیم به اجمال‌ یا تفصیل پاسخ می‌دهد‌.هم‌چنین‌ در مسائل و تخیلاّت ظریفه‌ای که‌ در‌ مباحث راجع به حـروف الفـباء و واردات قـلبیه و بعضی‌ علوم غریبه طرح می‌کند قطعا‌ به‌ آنـچه بـایزید بسطامی و عین القضاة‌ و نجم‌‌ الدین‌ کبری و دیگر صوفیه‌ شطّاح‌ ایرانی در”شطحیّات و مواجید‌”خود‌ گفته و داشته‌اند نظر داشته است.غـرض از ایـن تـوضیح آن است که به اصالت‌ سهم‌‌ صوفیه ایرانی در معارف صوفیانه و آنـچه‌ که‌ ابن عربی‌ به‌ اطناب‌ و تفصیل بدان‌ می‌پردازد،اشارتی‌ کرده باشم.اطلاع بیشتر در این زمینه را می‌توان با رجـوع بـه مـتن دو کتاب‌ ختم‌ الاولیاء حکیم ترمذی و فوائح الجمال نجم‌ الدین‌ کبری‌ و بـه‌‌ مـقدمه‌ و تعلیقات محققانهء پروفسور‌ عثمان‌ یحیی بر اولی و تعلیقات پروفسور فریتز مایر بر دومی به دست آورد.

آخرین کـتابی کـه بـاید‌ نام‌ برده‌ شود عوارف المعارف شیخ شهاب الدین عمر‌ سهروردی‌ زنجانی‌ اسـت‌ کـه‌ بـاید‌ آنرا خاتمه کتب کلاسیک تصوّف نظری و عملی‌ شمرد این کتاب از الرساله قشیری مفصلتر اسـت و جـامع هـمه اصول و آدابی است‌ که تا آن زمان(یعنی ابتدای قرن‌ هفتم هجری)مقبول و معمول عـموم صـوفیه بوده‌ و تاکنون جزو کتب درسی و مراجع تحقیقی تصوّف باقی مانده است.

ÕæÝیåÁ ÇیÜÑÇäی æÇÏÈ ÏÑÓÜÚÜÑÈ

مشارکت و مساهمت صوفیهء ایرانی در ادب عرب تنها‌ مقصور‌ و محدود به آنچه‌ که تاکنون در باب‌”ادب نـفس‌”یـا”تصوّف عملی‌”عرضه کردم نیست بلکه در”ادب‌ درس‌”و خلق آثار هنرمندانهء بلاغی عـرب از شـعر و نـثر نیز،صوفیهء‌ ایرانی‌ مقام‌ معلوم و مکان محمودی دارند.

از اواسط قرن دوم تا اواخر قرن پنجم یـعنی سـیصد و پنجاه سال،عصری‌ است که در آن علوم‌ ادبی‌ و بلاغی در عرب به حدّ‌ کـمال‌ رسـیده و تـحقیقات ادبی‌ درباره شعر و نثر جاهلی و اسلامی توأم با نقدی صحیح و سخن‌سنجی عالمانه‌ رواج فراوان داشته اسـت.بـه اصـطلاح،این دوران،دوران طلائی‌ ادب‌ عرب بوده‌ است.مشهورترین‌ کتب‌ ادبی و معروف‌ترین مجموعه‌های شـعر جـاهلی و مخضرمی و اسلامی و مستندترین طبقات الشعراء و موفق‌ترین تألیفات در کلیه‌ رشته‌های ادب در همین مدت فراهم آمده است.این مـؤلفّات هـمواره مرجع و مستند علاقمندان به ادب‌ عرب‌ بوده است و خواهد بود.

قول ابـن خـلدون است که می‌گوید شیوخ و اساتید ما در مـجالس تـدریس خـود می‌فرمودند که اصول فن ادب عرب و ارکان آن چـهار کـتاب است:کامل مبرد‌،و البیان‌ و التبیین جاحظ‌،و الامالی قالی،و ادب الکاتب ابن قتیبه.بزرگان ادب دو کـتاب‌ دیـگر بر این چهار افزوده‌اند کـه یـکی‌ عیون الاخـبار هـمان ابـن قتیبه و دیگری‌ عقد الفرید ابن عـبد ربـّه‌ باشد‌.از‌ این شش کتاب سه تای آن مقصور بر لغت و قواعد ادب است ولی سـه‌ی دیـگر یعنی البیان‌ و ‌‌التبیین‌ و عیون الاخبار و عـقد الفرید هریک‌ مجموعه و جـنگ مـفصّل و بسیار دقیقی است که حـاوی‌ اقـوال‌ و احوال‌ و آثار به‌ وجود آورندگان فرهنگ اسلام و عرب می‌باشد و مطالب متنوع نیز در آنـ‌ها کـم‌ نیست‌.در هرسه این کتاب بـابی بـنام زهـد موجود است کـه سـخنان و رفتار متصوّفهء‌ صدر اول تـا قـرن‌ سوم‌ در آن مندرج است و بدیهی است که تنها سخنانی‌ که مقام والاتی را در بلاغت حائز بـاشد در ایـن کتب که سرتاسر آن از مظاهر فصاحت و مـناهج بـلاغت آراسته شـده اسـت‌ نـقل می‌شود.

شیخ الشیوخ ادب عـرب جاحظ در البیان و التبیین 18 بار از جناب سلمان و عبد اللّه بن مبارک و ابراهیم ادهم بلخی و فضیل عیاض مـروی و شـقیق بلخی و بشر حافی خراسانی و حاتم‌ اصـم‌ بـلخی نـقل قـول مـی‌فرماید.ابن قتیبه و ابـن عـبد ربّه که پس از جاحظ می‌زیسته‌اند و طبعا با آثار و اقوال صوفیان بیشتری انس‌ و آشنائی داشته‌اند به ترتیب 33 بـار و 30 بـار از‌ هـمان‌ بزرگان و بزرگان دیگر چون احمد بن حـرب نـیشابوری و ابـراهیم خـوّاص سـخن بـه میان می‌آورند.تمامی این‌ سخنان در حدّ اعلای بلاغت است.و این در حالی است که دربارهء برخی‌ ازین‌‌ صوفیان بزرگوار چون بشر حافی گفته‌اند که«گویا بشر به درسـتی عربی‌ نمی‌دانسته و در سخن گفتن به عربی مرتکب‌”لحن‌”یعنی سهو در تلفظ یا اعراب‌ می‌شده است.»[4]ولی‌ دربارهء‌ همین‌ صوفی عالیقدر باز گفته‌اند که‌«اگر‌ عقل‌ بشر را بر همهء ساکنان بـغداد بـخش می‌کردند همگی آنان از عقلای عالم محسوب‌ می‌شدند»[5]امّا پیش کسوت و استاد بشر یعنی‌ ابراهیم‌ ادهم‌ از فصحا و بلغای‌ بنام بوده و خود او فرموده‌ است‌ که«اعربنا فی الکلام فلم نلحن و لحـنّا فـی‌ الاعمال،فیالیّتنا لحنّا فی الکلام و اعربنا فی الأعمال»[6][گفتار خود را‌ آراستیم‌ و در‌ آن خطائی نکردیم ولی کردارمان به خطا آلوده شد،کاش‌ به جای گفتارمان که‌ آنـ‌چنان شـیوا می‌نمود،کردارمان زیبا بود].

ایـن مـختصری بود از نفوذ و سهم صوفیهء متقدّم‌ ایرانی‌ در‌ نثر عرب که‌ در کتب و مراجعی که اصول ادب عرب است‌ مذکور‌ است.و نیز کتب دیگر فنون ادب عرب به نـحو عـام و کتب تاریخ و طبقات و مـعاجم و کـتب اخلاق‌ سراسر‌ آن‌ مشحون و مزیّن به اقوال و اشعار همین صوفیهء متقدّم و یا متأخر است که‌ از‌ ذکر‌ نام لا اقل بیش از چهل،پنجاه کتاب که در اینجا باید نام برده‌ شود‌،و در‌ همهء آنـها بـه وفور سخنان و اشعار عربی بلیغ این صوفیان اعم از خراسانی و ماوراء‌ النهری‌ و مازندرانی و گیلانی و اصفهانی و کرمانشاهی و خوزستانی‌ مندرج است،خودداری می‌کنم.همهء این کتب مشهور‌ و موجود‌ است‌.

شاید یکی از جهاتی کـه بـزرگان غیر ایـرانی از قدمای این قوم فرشته‌خوی‌ با‌ فضیلت‌ آثار مکتوب زیادی از خود بجای نگذاشته‌اند آن باشد که،به تصریح‌ بـسیاری‌ از‌ خود‌ آن رادمردان،غالبا از تصنیف و تألیف و تشکیل مجالس املاء که‌ آنرا نـوعی‌”خـودنمائی‌”مـی‌شمردند عمدا‌ پرهیز‌ می‌فرمودند و چون اسرار حق را آموخته بودند دهانشان مهر کرده و دوخته بود‌ و اگر‌ هم‌ به ضـرورت ‌ ‌چـیزی‌ می‌نوشتند آنرا مکتوم می‌داشتند و برملا نمی‌کردند.بشر صافی وصیت فرمود که تمامی‌ آثـار‌ مـکتوبش‌ را بـا خود او دفن کنند و آنان که وصیتش را اجراء کردند‌ گفته‌اند‌ که هجده بستهء بزرگ و کوچک از نـوشتجاتش را با او به خاک‌ سپردند.با این همه‌ شکی‌ نیست که آن بزرگان تصنیفات و تـألیفات فراوانی از خود به جـای گـذاشته‌اند‌ چرا‌ که از این میراث عظیم فرهنگی در‌ کتبی‌ که‌ اکنون‌ در دست است نشانه‌های بسیار موجود‌ است‌.

سلمی در طبقات(ص 434)از قول جعفر خلدی می‌آورد که فرموده است: «یکصد‌ و سی‌ و چند مجموعه از کتب صوفیان‌ نـزد‌ من است‌.»و چون‌ از‌ او می‌پرسند که آیا از کتب‌ حکیم‌ ترمذی نیز در آن میان چیزی است در پاسخ‌ می‌فرماید«که من‌ او‌ را صوفی نمی‌شمارم.»(ظاهرا یعنی تنها‌ حکیم و متکلّمش‌ می‌شناسم).از‌ جملهء‌ این کتب و رسائل نایاب،آثـار‌ مـکتوب‌ ابو سعید بن الاعرابی‌ است که از اعاظم و علمای صوفیهء قرن سوم بوده‌،و اولین‌ ابو سعید بن الاعرابی‌ است‌ که‌ از‌ اعاظم و علمای صوفیهء‌ قرن‌ سوم بوده،و اولین طبقات‌ الصوفیه‌ را به نـام طـبقات النّساک نوشته است.ابو نصر سرّاج در اللّمع مختصری ازکتاب‌ الوجد‌ او را عینا نقل فرموده است‌.باری‌ عموم کتاب‌هائی‌ که‌ توسّط‌ صوفیه ایرانی تألیف‌ شده‌ و به حق می‌توان آنرا کتب کـلاسیک تـصوّف شمرد همگی از لحاظ سبک‌ تحریر و صناعت انشاء‌ چه‌ در نثر مرسل و ساده و چه در‌ نثر‌ مسجّع‌ و مصنوع‌‌ مقام‌ والائی را در‌ ادب‌ عرب دارد.گواه صادق این ادّعا و دلیل مسلّم تسلّط این‌ مؤلفان بر کـلام عـرب آن اسـت‌ که‌ قرن‌هاست‌ این کتب مـورد عـنایت و بـحث و فحص‌ و شرح‌ و تفسیر‌ باقی‌ مانده‌ است‌ و باقی‌ خواهد بود و هیچ تألیفی جای آنها را نگرفته است و در خلال این قرون ده‌ها شرح و تـفسیر از طـرف ادبـا و صوفیهء بزرگ عرب زبان بر کتبی که تـوسط‌ ایـرانیان فارسی زبان نگاشته شده است فراهم‌ شده.فی المثل،در طی ادوار مختلف،شروح متعددی برای التعرّف و الرسالة و منازل‌ السائرین نـوشته شـده اسـت و حتی ادیب لغویئی،که در حقیقت‌ پس‌ از او لغویئی‌ بزرگتر در عرب نـیامده است،یعنی سید مرتضی زبیدی،صوفی نامدار قرن‌ دوازدهم و متوفی در اول قرن سیزده(1205 هـ)و مؤلّف تاج العروس که شـرح‌ قـاموس‌ المـحیط‌ لغت است،کتاب مفصّل معظّم احیاء العلوم غزالی را در بیش از شش هـزار صـفحه شرح فرموده و آنرا به نام اتحاف السادة المتّقین‌ نام‌ نهاده است.

äËÑ ãÓÌÚ æ ãÕäæÚ

در‌ کلمات و عـبارات عـربی کـه از قدمای صوفیه ایرانی و خاصّه از یحیی بن معاذ رازی و سهل بن عبد اللّه ششتری در کـتب مـانده اسـت عبارات‌ سجع‌ و مصنوع‌ نیز دیده می‌شود‌.[7]در‌ میان کتب و رسالاتی که از گنجینه ادبی و علمی تـصوف‌ در دسـت اسـت برخی از آن از لحاظ نثر مسجّع در چنان مرتبه والائی قرار دارد که می‌توان آنرا از نوع‌‌”مقامات‌‌”شمرد مـثلا در چـند رساله از مجموعهء رسالات‌ چاپ شده جنید نهاوندی(چاپ اوقاف گیب)چنان در تحریر نـثر مـصنوع‌ هـنرنمائی شده است که خواننده نمی‌تواند از لحاظ سبک نویسندگی‌ و صنایع‌‌ لفظی و بدیعی‌ فرق چشمگیری مـیان رسـائل جنید با رسائل خوارزمی و بدیع‌ الزمان و صابی ببیند.مثلا،رسالهء اول و دوم که‌ اخوانیّات مـحض و خـطاب بـه‌ دوستان است،یا رسالهء مفصل خطاب به‌ عمرو‌ بن‌ عثمان مکّی(صصص 7 تا 27) یا رسـاله در مـوضوع فناء(صص 31 تا 40)یا رساله در ‌‌باب‌ ادب المفتقرالی اللّه(صص‌ 58 ببعد).مسلم است کـه جـنید در صـنعت انشاء‌ از‌ ماهران‌ و کاملان بوده است‌ و اگر جعفر خلدی آنچه را که پس از مرگ جنید در خواب‌ از او شنیده عـینا نـقل فـرموده باشد معلوم می‌شود که آن جناب در‌ آن عالم هم به‌ سجع‌ پای‌بند بوده‌ اسـت.چـرا که در پاسخ خلدی که از جنید می‌پرسد«خدای تعالی با تو چه‌ کرد؟»جنید می‌فرماید«طاحت الاشارات و غـابت العـبارات و فنیت تلک العلوم و نفدت تلک الرسوم و ما نفعنا‌ الاّ رکیعات کنا نرکعها فـی الاسـحار!»[آن اشارت‌ها بر باد رفت و آن عبارت‌ها ناپدید شـد آن عـلوم نـابود گشت و آن رسوم از میان‌ رفت و ما را جز چـند رکـعت کوتاهی که‌ در‌ سحرگاهان می‌گذاردیم‌ چیزی سود نبخشید].پس از جنید خواجه عبد اللّه در سرتاسر کتاب مـنازل السـائرین‌ عبارات مسجع و مصنوع بسیار بـه کـار برده اسـت و جـملات عـربی را به همان بلاغت‌‌ و رشاقتی‌ که در مـناجات‌ها و عـبارات فارسی او معهود است بیان فرموده است.[8]

ÕæÝیåÁ ÇیÑÇäی æ ÔÚÑ ÚÑÈ

گرچه اشـعار بـسیار دلکش و غرّا و شیوائی که صوفیان فـارسی زبان ایرانی به‌ عـربی سـروده‌اند‌ زینت‌ بخش صفحات کتب ادب و تـاریخ و سـیر است،با این همه‌ بنده ادعّا نمی‌کنم که در هیچ تاریخ ادبیّات عرب،کـسی از صـوفیهء ایرانی به نام‌ شاعر مـعرفی شـده بـاشد‌.امّا‌ از‌ بسیاری از قـدمای صـوفیهء ایرانی‌ امثال‌‌ ابراهیم‌ بـن ادهـم و عبد اللّه بن مبارک اشعار بسیاری در دست است.از قرن سوم‌ به بعد که صوفیه تـبرّز و تـعین بیشتری‌ در‌ تمدن‌ اسلامی یافته‌اند آثار آنـان بـه‌ اشعار نـغزی کـه‌ بـیشتر‌ آن سرودهء خود آنان اسـت مزین است.ابو نصر سرّاج در لمع بابی را به اشعاری که خود صوفیه‌ در‌ معانی‌ احوال و اشـارات خـویش سروده‌اند اختصاص داده و قریب یکصد بیت از‌ اشـعار جـنید و شـبلی و ابـو عـلی رودباری و یحیی بـن مـعاذ و سهل بن عبد اللّه و بشر حافی را در آن‌ نقل‌ می‌کند‌.

علاوه بر کتب عربی،مذکور در بحث دربارهء نـثر،در کـتب‌ فـارسی‌،امثال‌ کشف الاسرار و طبقات خواجه عبد اللّه و اسـرار التـوحید و شـدّ الازار و مـصباح الهـدایه و نـفحات الانس نیز‌ اشعار‌ عربی‌ فراوانی از صوفیان ایرانی نقل شده است و نیز در کتب‌ تاریخ و طبقات‌ و تراجم‌ و سیر‌ عربی.اشعار عربی صوفیان ایرانی نیز از قدیمترین‌ ایام تا زمان مـؤلف هر کتاب‌ آورده‌ شده‌ است.مثلا،ذهبی در سیر اعلام النبلاء در ضمن شرح حال عبد اللّه بن‌ مبارک‌ هشتاد و سه بیت از اشعار او را به صورت‌ مقطوعات یا مفردات می‌آورد‌ و ابن‌ عساکر‌،که در تـاریخ دمـشق در شرح حال ابراهیم‌ بن ادهم تفصیل فراوانی قائل شده‌ است‌،ابیات چندی از او را نیز نقل می‌کند یا ابن قیّم حنبلی در‌ روضة‌ المحبّین‌ ابیات متعددی را از صوفیان ایرانی ذکر می‌فرماید.

امّا دو تـن از صـوفیان یعنی حلاّج‌ شیرازی‌ و ابو بکر شبلی سمرقندی الاصل‌ ولی بغدادی المنشاء به شاعری نیز شهرت‌ یافته‌اند‌ و از‌ حلاّج قطعا دیوان مسلّم‌ و کاملی در دست بوده و لا اقـل در قـرن پنجم آن دیوان‌ در‌ نزد‌ ابی عـبد الرحـمن سلمی‌ موجود بوده است.امام قشیری در الرساله می‌فرماید‌ که‌«پدر زنم ابو علی دقاق‌ بمن امر فرمود که به خانه سلمی بروم و آن مجلد کتاب‌ کـوچکی‌ کـه جلدی سرخ‌ رنگ دارد و دیـوان حـلاج است ازو بستانم و برای او‌ بیاورم‌.»و سلمی دیوان‌ حلاج را به شرطی به‌ قشیری‌ می‌دهد‌ که آنرا زود بازپس آورد چرا که‌ سلمی‌ آنرا در دست مطالعه داشته و ابیاتی از آن را در کتاب خویش نقل‌ می‌کرده‌ است.[9]

البته شـعر شـبلی که‌ متولد‌ در عراق‌ عرب‌ است‌ با شعر حلاّج تفاوت فراوان‌ دارد‌ و گویا‌ حلاّج بیشتر به دیدار دلدار می‌اندیشیده است تا به قافیه،و از اینروست‌ که‌ شعر شبلی از ملاحت و حلاوت بیشتری‌ برخوردار است و نـاگفته‌ نـماند‌ که‌ دیـوانی که از حلاّج به‌ همت‌ مرحوم ماسینیون فراهم آمده و یا اشعاری‌ که به نام شبلی و به عنوان دیـوان‌ او‌ توسط آقای دکتر کامل مصطفی‌ الشیبی‌ در‌ بغداد گردآوری شده‌ است‌ هـیچکدام بـه اصـطلاح منطقیان‌ جامع‌ و مانع نیست زیرا نه شامل همهء اشعار حلاج و شبلی است و نه هرچه در این‌ دو‌ دیوان اسـت ‌ ‌از حـلاّج‌ و شبلی.ترتیب‌ و تدوین‌ دیوان و مجموعهء‌ کامل‌ و صحیحی‌ از این دو شاعر‌ نامدار صوفی هم‌چنان در گـرو هـمت ادبـای محقق باقی مانده است.و نیز از ابو الحسین‌ بغوی‌ خراسانی(معروف به نوری)اشعار نغز‌ بـسیاری‌ در‌ کتب‌ تصوف‌‌ موجود است که‌ می‌توان‌ با جمع‌آوری آن دیوان مستقلی را از او ترتیب داد.

از مهمترین صـوفیان ایرانی قرون بعدی‌ کـه‌ بـه‌ عربی شعر سروده‌اند باید از قشیری و عین‌ القضاة‌ همدانی‌ و شهاب‌ الدین‌ سهروردی‌ صاحب عوارف نام برد. از قشیری تک‌بیت‌ها و اشعار و مقطوعات فراوان در لطائف الاشارات خود او و در طبقات ابن ملقن و تواریخ ثبت شده است و از سـهروردی نیز در‌ طبقات ابن ملقن‌ اشعار شیوائی نقل شده است.

æÒä ÑÈÇÚی ÏÑ ÔÚÑ ÚÑÈ

تأثیر و نفوذ فراوانی که شعر صوفیانهء فارسی در شعر عرب گذارده است مرتبط با پیدایش و رواج وزن‌‌”رباعی‌‌”در آن است،قطع نـظر از آنـکه وزن رباعی اصلا از اوزان ترانهء ایرانی باشد یا آنکه از یونان به ایران سرایت کرده باشد.[10]مسلم است‌ که تا‌ پیش‌ از آنکه بزرگترین شاعر صوفی عرب یعنی ابن فارض حموی مصری‌ رباعی بـسراید هـیچ شاعر عربی رباعی نسروده است.البته پیش از ابن‌ فارض‌‌ شعرای مغرب(اندلس)و مصر با‌ الهام‌ از اوزان اندلسی به سرودن موشحات‌ وزجل پرداخته بودند و حتی وزن‌”دوبیتی‌”-با همین لفظ فـارسی‌”دو بـیت‌”یا “دوبیتی‌”-در اشعار پیش از‌ ابن‌ فارض بسیار موجود است‌.امّا‌ رباعی را اولین‌ بار در عرب ابن فارض سروده است و او بی‌شک آنرا از صوفیهء ایرانی و تصوّف‌ شرقی و نحوهء برگذاری مجالس سماعی کـه آنـان داشـته‌اند و یا از طریق سالکان‌ و شیوخ‌ و اقـطاب‌ ایـرانی،کـه در ممالک عربی به سیر و سیاحت و زیارت اماکن‌ متبرّکه می‌پرداخته‌اند،الهام گرفته است.زیرا می‌دانیم که صوفیهء ایرانی عموما، و صوفیان خراسانی خـصوصا،در مـجالس سـماع ترانه و رباعیات و دوبیتی‌‌ می‌خوانده‌ و می‌شنیده‌اند و قوّالان‌ و غزلخوانان و یـا خـود صوفیان با ترنّم و تغنّی‌ اشعار و رباعیّات صوفیان را به وجد و حال می‌آورده‌اند و ظاهرا از‌ قرن چهارم‌ و پنجم به بعد این مـسأله امـری رایـج بوده است‌.سلمی‌ در‌ شرح حال ابی العباس‌ ابن مسروق طـوسی می‌فرماید:«درباره سماع رباعیّات ازو پرسیدند،فرمود: “…سماع رباعیّات را ‌‌جز‌ به آنان که برون و درونشان راست است و دلی‌ نـیرومند و دانـشی تـمام دارند،بر‌ دیگران‌ روا‌ نمی‌بینم.»[11]و از طریق همین قول و غزل‌ها و ترانه‌ها و دوبیتی‌ها و ربـاعیّاتی کـه خواجه عبد اللّه انصاری‌‌ و ابو سعید ابو الخیر و بابا طاهر و عین القضاة و امثال آنان سروده بودند ابـن‌ فـارض(576-632 هــ‌)رباعیّات‌ دلکش و کلا صوفیانه خود را سروده است.پس‌ از ابن فارض است کـه دیـگر شـاعران عرب به سرودن رباعی توجه کرده‌اند بطوری‌ که در قرن هفتم دیگر رباعی در شعر عـرب‌ و زنـی رایـج و امری شایع بوده است.

ÊÝÇÓیÑ ÕæÝیÇäå

از تجلیّات دیگر صوفیهء ایرانی در ادب عرب که نباید نـاگفته بـماند-زیرا که‌ صوفیان ایرانی مبتکر آنند-تألیف تفاسیر کلام اللّه مجید‌ بنا‌ بر ذوق عـرفانی و مـشرب صـوفیانه و تفرّس به تأویلات لطیفهء عارفانه‌ای است که صوفیان ایرانی آنرا به ادب عرب تقدیم داشـته‌اند و بـسیاری از این تفاسیر آیتی از بلاغت و مظهر کاملی از‌ ذوق‌ و ظرافت و رقّت و لطافت است.غالب عـبارات زیـبائی کـه در “النوبة الثالثة”هر بخش از تفسیر کشف الاسرار میبدی معروف به تفسیر خواجه عبد اللّه‌ انـصاری آمـده،و مقصور بر تأویلات‌ صوفیانه‌ است،متخذ و منقول از تفسیر لطائف الاشارات امام قـشیری مـی‌باشد کـه حدود بیست سال پیش از خواجه به‌ رحمت الهی واصل شده است.قشیری نیز قطعا بـه کـتاب حـقائق‌ التفسیر‌ استاد‌ بزرگوار خود ابی عبد الرحمن‌ سلمی‌ نظر‌ داشته است.ایـن تـفسیر مهمّ ظاهرا تا کنون به چاپ نرسیده است.البته بعضی از فقها بر این تفسیر سلمی بـی‌ایراد‌ و اعـتراض‌ نبوده‌اند‌ و تا آنجا که این ناچیز اطلاع دارد صوفیهء‌ ایرانی‌ پیش از همه و بـیش از هـمهء صوفیان به تألیف تفاسیر قرآن مجید پرداخـته‌اند و شـاید اسـاسا تفسیر کاملی از قرآن‌ از‌ صوفیهء‌ عرب در قرون سـوم تـا ششم نشان نداشته باشیم.

قدیم‌ترین‌ تفسیر صوفیانه همانست که سهل بن عبد اللّه شـشتری(237 هــ)بر آیهء شریفهء بسم اللّه الرحـمن الرحـیم‌ و سورهء‌ مـبارکهء‌ فـاتحة الکـتاب نگاشته بوده است و پس از او به ترتیب اهـمیت‌ ایـن‌ کسان تا قرن هفتم به تألیف تفاسیر صوفیانه اقدام‌ فرموده‌اند:

1-محمد بـن عـلی حکیم ترمذی،که‌ اکنون‌ فقط‌ بـخش‌هائی از تفسیر او در نوادر الاصول یـا المـسائل المکنونه او در‌ دست‌ است‌؛

2-ابو بـکر مـحمد بن موسی الفرغانی(متوفای 321 هـ.)؛

3-حقائق التفسیر سلمی که مخطوطات‌ معدودی‌ از‌ آن در عالم مـوجود اسـت؛

4-لطائف الاشارات قشیری که بـحمد اللّه تـعالی قـریب سی‌ سال‌ پیـش در سـه‌ مجلد بزرگ در مصر چـاپ شـده و افسوس که اغلاط فراوان‌ در‌ آن‌ راه یافته است؛

5-حقائق الاشارات عین القضاة همدانی؛و

6-دو تفسیر طـائف البـیان فی تفسیر‌ القران‌ و عرائس البیان فـی حـقائق القرآن شـیخ‌ شـطّاح روزبـهان بقلی شیرازی(متوفای 606)کـه‌ مخطوطات‌ آن‌ موجود است.

*

در پایان باید به یکی از عظیم‌ترین مواریث فرهنگی و ادبی تصوّف ایرانی یـعنی‌ کـتاب‌ گرانمایهء بلندپایهء حلیة الأولیاء حافظ ابـی نـعیم اصـفهانی(مـتوفای 403) پرداخـت.این‌ محدّث‌ جـلیل‌ القـدر و صوفی بلندمرتبهء ایرانی در تألیف منیف خود که بالغ بر چهار هزار صفحه است‌ و مفصل‌ترین‌ طبقات‌ الصـوفیه بـه شـمار می‌آید علاوه بر آنکه شرح حال و نـقل اقـوال هـفتصد‌ و بـیست‌ و سـه تـن از صوفیهء رحمة اللّه‌ علیهم اجمعین را تا زمان خود بیان می‌نماید،احادیث نبوی‌ و آثار‌ و اخبار فراوانی را مسندا و بر سیاق کتب حدیث نیز نقل می‌فرماید بطوری‌ که‌ برای فـهرست‌ احادیث نبوی وارده در آن‌ یکی‌ از‌ دانشمندان کتاب مستقلی بنام البغیة فی ترتیب‌‌ احادیث‌ الحلیة ترتیب داده است.این کتاب مستطاب از زمان تألیف تاکنون همواره‌ مرجع‌ و مستند‌ عامّه محدّثان و مفسّران و محققّان از‌ صوفیهء‌ والا مـقام‌ اسـت‌ و به‌ حدّی‌ قبول عامه یافته است که‌ کمتر‌ کتابی است که پس از آن تألیف شده باشد و در موضوعات مذکور‌ در‌ آن کتاب و از مندرجات حلیة الاولیا‌ نقل و بدان استناد نکرده‌ باشد‌.

شیوهء تحریر حافظ ابـی نـعیم‌ بسیار‌ روان و دلنشین است امّا ضمنا برای‌ هنرنمائی بلاغی و ابراز مهارت ادبی خویش در‌ عربیّت‌،شرح حال‌ها را عموما با‌ چند‌ جمله‌ و گاه با چند‌ سـطر‌ مـتوالی مسجّع و مصنوع آغاز‌ می‌فرماید‌،هـمان‌ شـیوه‌ای که دو قرن بعد شیخ نیشابور عطّار بزرگوار آنرا در تذکرة الاولیاء‌ سرمشق‌‌ قرار داده است.به جرأت و با‌ کمال‌ اطمینان خاطر‌ می‌توان‌ گفت‌ این کتاب‌ بـزرگترین هـدیه‌ و اثری است که تـصوّف ایـرانی به ادب و فرهنگ مسلمین عموما و عرب خصوصا تقدیم کرده است‌.

درست‌ است که صاحبان این نام‌های شریفی‌ که‌ در‌ این‌ نوشته‌ یاد شده‌اند همه‌‌ فارسی‌زبانانی‌ هستند که از آن آب و خاک گرامی و نازنینی که نـامش ایـران است‌ برخاسته‌اند-امّا فراموش نباید‌ کرد‌ که‌ همه این عزیزان و همطرازان عرب و ترک‌ و هندی‌ و اندلسی‌ آنان‌ برادرانی‌ هستند‌ که‌ وابسته به وطنی که نام آن مصر و عراق و شام است،نمی‌باشند.ایـنان گـرانمایگانی هستند کـه گرچه نیمهء آب‌ و گلشان از طوس و مرو و بغداد و ترکستان و فرغانه است امّا‌ جان و دلشان‌ دردانه دریای پربرکت اسـلام است و سایه پروردگان پیغمبر عظیم الشان و آموختگان مکتب هدایت قرآن و سـنّت‌اند و اخـتلاف ظـاهری و جسمانی آنان در رنگ و نژاد و زبان به اتحاد باطنی و روحانی‌شان لطمهء‌ نزده‌ و نخواهد زد که:

متحد جانهای شیران خـداست‌‌ ‌ جـان گرگان و سگان از هم جداست

و حال که به بیت یکی از بزرگترین و والامقام‌ترین صوفیان عـالم حـضرت مـولانای

 روم استشهاد کردم،بجاست‌ که‌ این گفتار را نیز با چهار بیت از همان بزرگوار پایان دهم:

هـمزبانی،خویشی و پیوندی است‌ مرد با نامحرمان چون بندی است‌ ای‌ بسا‌ هندو و تـرک همزبان‌ ای بسا‌ دو‌ ترک چـون بـیگانگان‌ غیر نطق و غیر ایما و سجلّ‌ صد هزاران ترجمان خیزد ز دل‌ پس زبان محرمی خود دیگر است‌ همدلی از همزبانی بهتر است‌

[1] برای اطلاع بیشتر از‌ اهمیتی‌ که صوفیه برای سلمان فارسی قائل‌اند ن.ک.به:ابـن عربی، فتوحات مکّیه،باب 29،فی معرفة سرّ سلمان.

[2] عبد اللّه ابن مبارک مروزی خراسانی،الزهد و الرقائق،ص 14.

[3] از جمله ن.ک.به:خطیب‌ بغدادی‌،تاریخ بغداد،ج 2،ذیل نام محمد بن علی بن عطیّة ابن حارث مـکّی مـؤلف قوت القلوب.

[4] محمد بن احمد ذهبی،تاریخ اسلام،ج 10،ص 472.

[5] همان،ص 475.

[6] مکی،قولت القلوب،ج 1،337.

[7] برای‌ مثال‌ ن.ک.به:ابن‌ ملقن،طبقات الاولیاء،ص 321 و بعد.

[8] خواجه عبد اللّه انصاری،منازل السائرین،ابواب سوم،چهارم،سی و هـشتم شـصت‌ و دوم تا شصت و ششم،شصت و نهم،هفتاد و یکم،هفتاد و نهم و هشتاد‌ و چهارم‌ و ملاحظه‌ کنید که خواجه‌ چه جملات کوتاه مسجع بسیار بلیغ و زیبائی ادا فرموده است.

[9] ابن ملقن،طبقات الاولیاء‌،ص ‌‌315‌.

[10] شـیخ الرئیـس ابو علی سینا در منطق شفا در قسمت شعر اشاره‌ فرموده‌ است‌ که ممکن است‌ وزن رباعی از اوزان یونانی باشد(ص 40)اما شمس قیس رازی و بسیاری‌ از متأخرین به صراحت‌ اظهار نظر کرده‌اند که وزن رباعی از اوزان فـارسی‌ و از زحـافات وزن هـزج‌ است‌ و مخترع آنرا رودکی دانـسته‌اند و مـعتقدند کـه از داستان کذائی کودک گردو باز و ترانهء او که«غلطان غلطان‌ همی رود تا بن گود»ملهم شده است.شمس قیس در باب اینکه شـعرای‌ عـرب ایـن وزن را از فارسی‌ زبانان اقتباس کرده‌اند می‌گوید:«…و اکنون محدثان اربـاب طـبع بر آن اقبالی تمام کرده‌اند و رباعیات تازی در همهء بلاد عرب شالوده و متداول گشته است.»المعجم،ص 108‌.

[11] عبد الرحمن سلمی،طبقات،ص 239.