طریق صوفیانهء معرفت
نـقد و بررسی کتاب لئونارد لوئیزان طریق صوفیانهء معرفت
William C.Chittick The Sufi Path of Knowledge: Ibn”Arabi”s Metaphysics of Imagination Albany:SUNY,1989,478 pp. این کتاب ثمرهء بیست سال بـررسی آثـار ابـن عربی توسط پروفسور چیتیک است و در واقع مکمل کتاب دیگر اوست که در سال 1983 با نام:
The Sufi Path of Love:The Spiritual Teachings of Rumi [طـریق عشق صوفیانه: تعلیمات معنوی رومی]منتشر شد.کتاب تازهء نویسنده گنجینهای از تعلیمات عارفانهء صـوفیان را از راه بررسی و ارائه گزیدههائی از فـتوحات مـکیه ابن عربی در اختیار خواننده قرار میدهد.این اثر چیتیک برای پی بردن به عمق اندیشههای ابن عربی همان اهمیتی را دارد که دو جلد مولوی نامهء جلال الدین همایی(1362) برای دریافتن اشعار جلال الدین رومـی.در واقع،برای فرهنگ غربی،که با اندیشههای این متفکّر بزرگ اندلسی آشنائی چندان نداشت،کتاب چیتیک از اهمیت بیشتری برخوردار است.در مقایسهای دیگر،هانری کربن و چیتیک را میتوان هم طراز یکدیگر قرار داد.کـربن در بـررسی،ترجمه و معرفی حکمت الاشراق سهروردی به جهان فرانسه زبان تلاشی ارزنده کرد.پروفسور چیتیک را باید همتای او در دنیای انگلیسی زبانان دانست که تعلیمات عارفانهء شیخ الاکبر را به خوانندگان خود شناسانده اسـت.
بـررسی چیتیک،به زیور واژگان فلسفی نامأنوس سنگین نیست،روان و رسا است و خوانندهء انگلیسی زبان را با گزیدههایی از فتوحات مکیّه که تاکنون
130
ایران نامه , زمستان 1371 – شماره 41
برگردانده نشده است آشنا میکند.نویسنده کتاب را به قصد تـشریح بـرخی از اندیشههای ابن عربی نوشته اما میگوید که دعوی دانستن همهء آنچه را که باز میتابد ندارد و تأکید میکند که با روشی که به کار گرفته ناگزیر برخی از اندیشههای ابن عـربی پیـچیدگی اصـلی خود را از دست دادهاند.در پایان مـقدمه، نـویسنده بـا آن فروتنی که ویژهء شرقیان است مینویسد:«از خوان گستردهء شیخ، من به عرضهء خردههایی بیش توانا نیستم.»امّا چه خردههایی!از آن هنگام کـه ر.ا.نـیکلسون تـرجمهء مثنوی مولوی و الف.ج.آربری ترجمه آثار عطّار و نفّری را مـنتشر کـردند،غرب به چنین مایدهء پرمایهای از اندیشههای فلسفی عرفانی دست نیافته است.
حجم و ساختار کتاب نیز شایان توجه است.مـطالب کـتاب بـا حروف ریز و در دو ستون آمده است و گزیدههای فتوحات مکیّه که بـخش بزرگ متن را در برمیگیرد با حروف ریزتری نوشته شده است.از امتیازات برجستهء دیگر این کتاب(همانند دیگر کتابهای تـألیف چـیتیک)فـهرست جامع آن است:احادیث و اقوال صوفیان:200 روایت در 3 صفحه؛نصوص قرآن،7 صفحه؛و فـهرست کـامل نامها،موضوعات و واژههای فنی،37 صفحه.با 31 صفحه پانویس،4 صفحه کتابنامه،21 صفحه دیباچه،کتاب شامل بیش از 500 صـفحه مـیشود.امـّا با توجه به ریزی حروف کتاب و دو ستونی بودن صفحات باید آن را معادل یـک کـتاب مـعمولی هزار صفحهای دانست.
به نظر من،و با توجه به دامنهء پژوهشهای معاصر اسلامی،بـالاترین امـتیاز کـتاب چیتیک در روشنی و رسایی استدلال آن در اثبات این است که تصوّف هم پایهء کلام،فقه،حـدیث و فـلسفه و جزئی لا ینفک از معارف اسلامی است.
نوشتهء چیتیک این نکته را روشن میکند که چـرا عـرفای ایـران در طول سدههای ابن عربی(و نه صوفیان بلندپایهء دیگری چون محمد غزّالی یا جلال الدیـن رومـی)را شیخ الاکبر دانستهاند.به گفتهء چیتیک:
تا هنگامی که صوفیان اندیشههای خود را از راه اشـارات شـاعرانه و رمـزگونه بیان میکردند کسی بیرون از حلقهء خود آنان توجّهی جدی به آنان نمیکرد و تنها با کـسانی مـیتوانستند ارتباطی بیابند که به”ذوق”خود پیام آنانرا درمییافتند.امّا ابن عـربی تـصوّف را بـه پهنهء بحث و فحص جدّی روشنفکرانه کشید.برای رسیدن به چنین هدفی او از این گریز نداشت کـه از هـمهء ابـزاری که در دسترس متألهان،فیلسوفان،نحویان و دیگر متخصصان بود بهره گیرد.در نتیجه آثـار او را تـنها شماری اندک از اهل فن درمییافتند.»(ص 289)
131
ایران نامه , زمستان 1371 – شماره 41
پس از مرگش بود که دانش بسیط و بینش عمیق ابن عربی دنیای اسـلامی را بـه شدت تکان داد.خوانندگان آثار او-از روحانیان متشّرع گرفته تا صوفیان شوریده-با مـتفکری روبـرو شدند که عمق اندیشهها و ژرفای دانش و فـصاحت بـیانش مـجال بیاعتنایی به آراء و افکار او را برای همیشه از آنان گـرفته بـود.
از همین رو بود که اغلب صوفیان ایران در دورانهای تیموری و صفوی-از جمله صوفیانی چون شـاه نـعمت اللّه ولی،فخر الدین عراقی،مـحمود شـبستری،عزیز نـسفی،عـبد الرحـمن جامی،محمد لاهیجی و محمد شیرین مـغربی،خـود را مریدان او خواندند و برای اعتبار بخشیدن به آراء و اندیشههایشان به آثار او همانند وحی مـنزل روی آوردنـد.1
شاید بدیعترین و ارزندهترین جنبهء تصوّف ابـن عربی دیدگاه متعالی او نـسبت بـه همهء مقولات اسلام سنتی بـاشد.ایـن نکته به ویژه در آخرین فصل کتاب چیتیک،یعنی در فصلی که مؤلّف به بـحث دربـارهء نظرها و استدلالهای ابن عربی در زمـینهء بـاورهای گـوناگون مذهبی اختصاص داده،آشـکار اسـت.خواندن این فصل بـرای آنـان که میخواهند بدانند چرا”تصوّف”چهرهء انسانی اسلام،و س بنیادگرایی”سیمای خشن آن را عرضه میکند،ضـروری اسـت.
مقولات و موضوعات مطرح شده در کتاب«مـتافیزیک خـیال ابن عـربی» در سـالهای اخـیر،به ویژه پس از انتشار کـتاب هانری کربن به نام: L”Imagination creatrice dans le soufisme d”Ibn Arabi [خیال خلاّق در تصوّف ابن عربی](1958 م)،مورد توجه غربیان قرار گرفت.در واقـع،چـیتیک وامدار سنت پژوهشهای پرباری است کـه در زمـینهء اسـلامشناسی بـه هـمّت کربن آغاز شـده اسـت.با این همه،او گرایش و شیفتگی شدید و تازه یافتهء برخی از مریدان کربن(مانند جیمز هیلمن)را به”خـیال”رد مـیکند.او بـرخلاف همهء غربیانی که پیش از او دربارهء ابن عـربی تـحقیق کـردند-هـمانند ت.ایـزوتسو، ر.ج.و.آسـتن و هانری کربن-و در پژوهشهای خود دربارهء ابن عربی بیشتر یا به کتاب فصوص الحکم او یا به زندگینامهاش پرداختند،بررسی خود را بر فتوحات ابن عربی،که کمابیش ناشناخته مـانده بود،متمرکز میکند و خواننده را از این راه و به زبان خود ابن عربی فراروی آراء و اندیشههای این متفکّر اندلسی قرار میدهد.
از دید روانشناختی،جالبترین بخش کتاب،فصل هفتم آن است که نویسنده در آن دربارهء سه مـرحلهء مـعنوی”خیال”در تفکر ابن عربی به بحث میپردازد. جایگاه والائی که”خیال”در تفکّر ابن عربی یافته هم به سنّت فلسفهء ابن سینا
132
ایران نامه , زمستان 1371 – شماره 41
(رسالهء نفس)باز میگردد و هم به”عالم غیب”کـه از مـقولات اساسی تفکر اسلامی است.در این مورد،نکتهء جالب توجه این است که گفتهء ابن عربی دربارهء “خیال”:«کسی که مقام خیال را نشناسد مـطلقا بـه معرفت نرسیده است،»آنگونه کـه بـرخی محقّقان گمان میبرند گفتهای بدیع نیست.چه،سدهای پیش از او همین مفهوم را عین القضاة همدانی،در تمهیدات خود آورده و گفته بود که تفکر از تمثّل برمیخیزد و«معظم اسـرار الهـی دانستن تمثّل است.»2
از آنـجا کـه در الهیّات ابن عربی بیشترین تأکید بر”اسماء خدا”است،که اساس همهء ابعاد جهان خلقت است،بخشی بزرگ از فصل دوم کتاب به این موضوع اختصاص داده شده.ابو حامد غزّالی معتقد بـود مـعرفت به خدا که از راه اسماء الهی میسر شود همانند دانش طوطی از سخن آدمی است که به تقلید به دست آید.امّا به اعتقاد ابن عربی انسان تنها”اسماء الاسماء”را مـیداند و نـه اصل اسـمها را(ص 34).به گفتهء او نامهای خدا حقیقت جدایی ندارند و بیشتر از آنکه ذاتهای مستقلی باشند”نسبت”های میان خدا و جـهاناند(ص 52). از همین رو،ابن عربی واژه”نسبت”را به جای”صفت”،که مورد اسـتفاده و اسـتناد اهـل کلام است،آورده.
از امتیازات دیگر کتاب،بررسی چیتیک دربارهء نظریهء”وحدت وجود”3 ابن عربی است که به اخـتلاف نـظر میان بسیاری از محققان و پژوهشگران انجامیده است.همانگونه که کربن 15 سال پیش یادآور شـد ایـن نـظریه بیشتر از آنکه معطوف به”یگانگی هستی”باشد دربارهء”توحید”است.به گفتهء خود شیخ: «خـداوند عین وجود اشیاء است،امّا عین اشیاء نیست.اعیان در موجودات مانند”هیولا”یـا”ارواح”اشیاءاند.خود”وجـود”ظـاهر حق است و باطن او اشیاء است.»(الفتوحات المکیة،ج 2،صص 23-24؛چیتیک،صص 89-90).
در فصلهای نهم و دهم که به علمشناسی(Epistermology)اختصاص یافته است،نویسنده به توضیح معانی نظری،که برپایهء آنها ابن عربی عقل و بـحث نظری را به عنوان راههای نیل به سرچشمهء معرفت رد کرده است،میپردازد.ابن عربی خود سیر و سلوک عرفانی چون”کشف”،”ذوق”،”فتح”،”بصیرت”و “شهود”،را مناسب رسیدن به این مقصود میداند و تأکید مـیکند کـه:«ما از نقل سخنان حکماء»و یا دیگر کسان میپردازیم،چه در این کتاب و در دیگر کتب تنها از آنچه سخن به میان میآوریم که از راه املاء الهی و القاء ربانی به ما رسیده است.»(فـتوحات ج 2،ص 432؛چـیتیک،ص 87).بنابراین این برداشت نادرست و عامیانه که ابن عربی فیلسوفی بود که آراء و آرمانهای صوفیانه را بر
133
ایران نامه , زمستان 1371 – شماره 41
پایهء تخیلات و توهّمات شخصی خود به قالب یک ساختار فلسفی ریخت ریشه در واقعیت ندارد زیـرا بـه گفتهء او:«اهل اللّه از افکار خود تبعیت نمیکنند،چونکه فکر مخلوق است و هیچ مخلوقی ناشاید از مخلوقی دیگر پیروی کند.اهل اللّه به تبعیّت و تقلید اللّه متمایلاند و اللّه را به اللّه میشناسند و اللّه و اللّه آنست که خود او مـیگوید هـست و نـه آنچه عقل مداخلهجو میپندارد.»(فـتوحات،ج 2، ص 298؛چـیتیک،ص 166).و هـمچنین:«علم صحیح نه از تفکّر حاصل میشود و نه از آنچه که عقلا براساس افکار خود بنیان نهادهاند،بلکه علم صحیح آن چیزی اسـت کـه خـدا خود بر دل عالم میتاباند و آن نور الهی است…هـر آنـ کس که”کشف”ندارد دانش ندارد[من لا کشف له لا علم له.](فتوحات ج 1، ص 218؛چیتیک ص 170).
به این ترتیب،نظر ابن عربی دربارهء فلسفه چیست؟در صـفحهء نـخست کـتاب، چیتیک مینویسد که«بدون تردید ابن عربی دارای یکی از درخشانترین ذهـنهای فلسفی بود که جهان هرگز به خود دیده است.امّا خود او دلمشغول فلسفه نبود و تنها میخواست که هـمواره در انـوار ازلیـ و فیض معرفت الهی سیر کند.»(نیز ر.ک.به:صص 41،236).با اشاره بـه ایـنکه مفهوم”وجود” برای ابن عربی،گذشته از مفهوم هستی،همان است که عارف به”وجد” درمییابد(ص 6)،چـیتیک یـادآور مـیشود که”وجود”در این تعبیر به هیچ روی از”آگاهی”،از کشف آگاهانه،از بصیرت و از مـعرفت وجـود شـناسانه،تهی نیست.او میافزاید که ابن عربی بدون توجه به ابعاد عملی و اخلاقی نظریهء خـود بـه تـعلیم و تبلیغ آن دست نمیزد.برای نمونه،انسان نمیتواند به معنی وحدت وجود پی برد بـیآنکه خـود به سخاوت و سعهء صدر بیشتری برسد زیرا “وجود”به تعریف خود”جود”اسـت(هـمانگونه کـه الجواد از اسامی خدا است). بنابراین،در تصوّف ابن عربی پایهء اخلاقی وحدت وجود،یا تـخلّق بـه اخلاق الهی، را میتوان دید.ابن عربی با قاطعیت تفکر مبتنی بر عقل را بـه عـنوان وسـیلهای برای رسیدن به معرفت رد میکند و در فتوحات میگوید:
آیا چیزی هست که از راه”کشف”و”وجود”[یـعنی”یـافت عارفانه”]به آن نتوان رسید؟ما میگوییم که نیست،و تفکر را مطلقا رد میکنیم زیرا مـیراث صـاحب فـکر ریا و عدم صدق است.علمی در جهان نیست که از راه کشف و”وجود”به آن نتوان رسید.ایـن اشـتغال بـه فکر است که حجاب انسان میشود.(فتوحات،ج 2،ص 532؛چیتیک،ص 203).
134
ایران نامه , زمستان 1371 – شماره 41
بنابراین،ابن عربی را بـاید صـوفیای با گرایشهای عارفانه شناخت و نه فیلسوفی به معنای امروزی آن.ابن عربی گرچه معتقد است کـه افـلاطون حال صوفیان را درک کرده و”کشف”را شناخته است،عقلگرایی یونانیان را رد میکند: «فیلسوف به مـعنای عـاشق خرد است و هر انسان هوشیاری نیز بـه خـرد عـشق میورزد.»و نیز دربارهء مشّائیان اسلامی میگوید:«اگـر فـیلسوفانی که به حکمت عشق میورزیدهاند آن را از خدا طلب میکردند-و نه از طریق فکر-در همهء مـسائل مـوفق میشدند.»(چیتیک،ص 203).
بدون تردید ابـن عـربی در تاریخ تـصوّف پربـارترین مـؤلف صوفی و کسی است که نزدیک بـه 200 کـتاب و رساله نوشته.فتوحات مکّیهء او به تنهایی هفده هزار صفحه از کتابی را که عـثمان یـحیی مصری در دست انتشار دارد در بر خواهد گـرفت(به شرط آنکه خـشم بـنیادگرایان اسلامی در مصر مانع انتشار آن نـشود).
پس از گـذشت 750 سال از عمر عرفان نظری،آشکار است که ابن عربی همچنان در تاریخ تصوّف ایـران و عـرب در مقام خود به عنوان شـیخ الاکـبر بـرجاست.بیگمان،پژوهش چـیتیک دربـارهء اندیشههای ابن عربی نـیز بـرای دورانی دراز مرجعی معتبر و ارزنده خواهد ماند.
پانویسها:
(1).همانگونه که دانشمند برجستهء فرانسوی،م.چودکیوچ اشـاره کـرده است«آثار ابن عربی امتیازی بـزرگ بـر کار هـمهء فـلاسفهای کـه پیش از او بودند-از آن جمله غـزالی-دارد زیرا در هر مقولهای،از وجودشناسی و کیهانشناسی گرفته تا علم الانبیاء و علم تفسیر،برای هر پرسشی پاسـخی دارد و در حـقیقت در هر زمینهای راهنمائی معتبر برای اهـل تـصوف اسـت.ن.ک.بـه:
M.Chodkiewicz,”The Diffusion of Ibn”Arabi”s Doctrine”in the Journal of the Muhyiddin Ibn ”Arabi Society,Vol.9,(1991),p.51.
(2).عـین القضاة همدانی،تـمهیدات،بـا مقدمه و تصحیح عفیف عسیران،تهران،منوچهری، 1341،ص 293.
(3).برای تفسیر بیشتری دربارهء این نظر ر.ک.به:
Wilham Chittick,”Ibno”l-”Arabi”s Doctrine of the Oneness of Being”,in Sufe:A Joumal of Sufism, Issue 4(1989-90),pp.6-14.