علی نوراللهی
بررسي باستانشناختي قلعة تنگقير شهرستان چرداول ايلام در غرب زاگرس مركزي
علي نوراللهي
باستانشناس
مقدمه
در سال 1391ش، منطقة تنگقير طي دو روز با همكاري ميراث فرهنگي شهرستان چرداول بررسي شد. در طول اين مدت، سه محوطه مطالعه شدند كه شامل قبرستان، بقاياي آثار دورة تاريخي و قلعه يا محوطهاي بود كه در اين مقاله به آن پرداخته خواهد شد. بديهي است كه بررسي سطحي و آثار باقيمانده نشاندهندة ارتباط و همزماني اين محوطهها با همديگر است، زيرا بقاياي ديوارها و برجهاي اين قلعه كه بر تيغة ديوارة دو طرف تنگقير ساخته شدهاند، همة اين آثار را در بر گرفتهاند. به علت اهميت اين تنگه در ارتباطات جغرافيايي بين شهرستان شيروان چرداول با دشتهاي منصوري، حميل، چيكان و اسلامآباد و از آنجا كه اين منطقه از حيث آثار و زمينريختشناسي وضعيتي مشابه با قلعة يزدگرد دارد، براي به دست آوردن اطلاعات از همة بخشهاي اين محوطه عكس و كروكي تهيه شد و همچنين، سفالهاي سطحي جمعآوري شدند. علاوه بر اين، هم ستونها و پايهستونهايي كه در محوطه قرار داشتند و هم آنها كه در ساليان اخير به موزة مردمشناسي قلعة والي ايلام و پايگاه ميراث فرهنگي سرابله منتقل شده بودند، مطالعه شدند.
در اين نوشتار، پس از ذكر كليات، تاريخچة مختصري از فعاليتهاي باستانشناسي در شيروان چرداول آمده است. سپس، محوطه توصيف شده و دادههاي جمعآوريشده توصيف، طبقهبندي و با دادههاي ديگر محوطههاي شاخص غرب و مناطق ديگر ايران در دوران تاريخي مقايسه شدهاند.
موقعيت جغرافيايي
استان مرزي ايلام با وسعت 20133 كيلومتر مربع حدود 1.2 از مساحت غرب كشور را تشكيل داده است (تصوير 1). اين استان در غرب رشتهكوههاي زاگرس بين 45 درجه و 40 دقيقه تا 48 درجه و 3 دقيقة طول شرقي و 32 درجه و 3 دقيقه تا 34 درجه و 3 دقيقة عرض شمالي قرار گرفته است.
در نواحي كوهستاني شمال استان ايلام دشتهاي محدود و كموسعتي به صورت ميانكوهي واقع شدهاند كه يكي آنها دشت چرداول است. از لحاظ سياسي، اين بخش از شهرستان چرداول از چندين شهر و روستا تشكيل شده كه مركز آنها شهر سرابله است. رودخانة چرداول از ميان دشت چرداول ميگذرد و كوههاي خرمه به صورت مرز طبيعي اين دشت را از دشت منصوري، شيان و اسلامآباد جدا ميسازند. يگانه معبر و راه طبيعي منطقه به اين دشتها راههايي است كه از تنگقير ميگذرند كه شكافي طبيعي است كه كوه خرمه و كُلَهچمن را از كوه وَردِلان و بانهِزار جدا ميكند. قبل از ايجاد راه آسفالته و تونلها ارتباطات به سختي ممكن ميشد، زيرا در بعضي از نقاط اين تنگه عرض ديوارة صخرهاي دو طرف تنگه به كمتر از صد متر ميرسد. در ميان اين تنگه كه در جهت شماليــجنوبي كشيده شده، رودخانة چنارآب جريان دارد كه بعد از طي طول اين دره در نزديكي روستاي كلهشاخ به رودخانة چرداول ميريزد. همين شرايط طبيعي سبب دور از دسترس بودن اين منطقه است، چنان كه عليرغم نزديكي به شهر سرابله و شباب، اهالي روستاهاي منطقه قبل از ايجاد راههاي جديد به شيوههاي كاملاً ابتدايي روزگار ميگذراندند. اين روستاها عبارتاند از روستاي تنگقير كه در نزديكي آن چندين چشمة طبيعي قير وجود دارد و جزو چرداول محسوب ميشود و روستاي چيكان (تنگه) كه در تقسيمات جغرافيايي جزو بخش حميل اسلامآباد است. شغل اصلي اين روستاييان كشاورزي آبي و ديم و دامداري است (تصوير 2).
قلعهها
در ايران، استفاده از مسكنهاي گروهي حصاردار از سه هزار پيش از ميلاد با طرحها و نقشههاي متفاوت آغاز شده بود. قلعهها را از نظر محل استقرار ميتوان به دو دسته تقسيم كرد: الف. قلعههاي كوهستاني و ب. قلعههاي دشتي يا جلگهاي. همچنين، هخامنشيان و بعداً سلوكيها و اشكانيان تعداد زيادي قلعه در زمينهاي هموار ايران ساختند كه نقشه و طرح قلعههاي متأخر از اين دست برگرفته و متأثر از فرهنگ هلني است كه برجهاي اينگونه قلعهها به شكل مستطيل يا نيمدايره بوده بود.
محققان دربارة زمان آغاز استفاده از برجهاي مدور و جايگزيني آنها به جاي برجهاي مربع شكل در ايران نظريههاي گوناگوني عرضه كردهاند. از جمله گيرشمن معتقد است كه پيش از قرن سوم ميلادي معماران ايراني برج مدور يا نيمدايره را نپذيرفته بودند. بعد از اين زمان، يعني در دورة ساسانيان، برج مدور جايگزين برجهاي چهارگوش يا مستطيلشكل ميشود. دياكونف اين نظر را نپذيرفته و ميگويد برجهاي مدور و بيضيشكل در اواخر دورة اشكاني رواج يافتند. كاوشهاي قلعة يزدگرد، بهويژه در محلة جايدر و گچگنبد و بانقلعه (قلعة بالا)، كه برجهاي مدور دارند و در اواخر دورة اشكاني تاريخگذاري شدهاند، نظر دياكونف را تأييد ميكنند.
قلعههايي كه در زمان ساسانيان بنا شدهاند داراي برجهاي نيمهگردي جلوتر از ديوار دفاعياند كه بسيار نزديك به هم ساخته شدهاند. نزديك بودن برجها به يكديگر علاوه بر افزايش قدرت دفاعي دژنشينان بر استحكام و زيبايي بنا نيز ميافزود. همچنين، در اين دوره به گستردگي از عوارض طبيعي و شكل زمين بهره بردهاند و ايجاد قلعه از ابتدا بر اساس نقشهاي دقيق طرحريزي و اجرا ميشد. محكم و مسلح كردن قلعهها با برجهاي دفاعي مدور در زمان ساسانيان توسعه و تكامل يافت. نمونة شاخص آن قلعهدختر فيروزآباد است كه در اواخر دورة اشكاني و اوايل دورة ساساني بنا شد. اين قلعه داراي يك ديوار دفاعي است كه به شكل منظم در بعضي از قسمتها جلوتر و در بعضي از قسمتها عقبتر بنا شده است. فن قلعهسازي با برجهاي مدور در دورههاي بعد تأثيرات فراواني بر قلعهسازي در بخشهاي ديگر ايران بر جاي گذاشت.
پيشينة پژوهشهاي باستانشناسي در شيروان چرداول
باستانشناسان برخلاف ساير مناطق زاگرس مركزي به منطقة شيروان چرداول كمتر توجه كردهاند. آنان بيشتر توجه خود را به دشتهاي بيستون و قلعههاي دوران تاريخي معطوف كردند كه در مسير شاهراه خراسان بزرگ قرار گرفته بودند. از اين دست ميتوان به كاوشها و تحقيقات سالهاي 1963-1967 در بيستون به سرپرستي ولفرام كلايس اشاره كرد كه طي آن دژ مادي، تراس واقع در زير نقشبرجستة داريوش، نقشبرجستة داريوش، دامنة پارتي، نقشبرجستة هركول، كاخ ناتمام خسرو دوم، كارگاه سنگتراشي و استخراج سنگ ساساني، كاروانسرا، كاخ ايلخاني و پل بيستون بررسي شدند.
همچنين، از قلعهها و محوطههاي مهم تاريخي كه باستانشناساني ايراني و غيرايراني در چندين فصل آنها را كاويدهاند، قلعة يزدگرد در نزديكي تنگة معروف پاتاق در نزديكي سرپُلذهاب است و كاوشها نشان دادند كه اين قلعه متعلق به دورة اشكاني است و در دورة ساساني بخشهايي از آن بازسازي شده است. بعد از انقلاب، مسعود آذرنوش و بعدها ناصر نوروززاده چگيني طي چندين فصل اين تنگه را كاوش كردند كه گزارشي از كاوش آنها منتشر نشده است. همچنين، معبد آناهيتاي كنگاور چندين فصل قبل و بعد از انقلاب به سرپرستي سيفالله كامبخشفرد كاوش شد كه نتايج آن در مقالات و كتابهايي منتشر شده است.
براي اولينبار، اشميت از اين منطقه در 1931م عكسبرداري هوايي كرد. اريك اشميت در پرواز بر فراز شهرهاي باستاني ايران نوشته است:
خط سير خرمآباد به هليلان مرز جنوبي منطقهاي است كه نيازمند مجوز بود. شاهآباد، هارونآباد سابق، محدودة غربي ما بود. نميخواستيم گوشة جنوب غربي قلمرو خود را از دست بدهيم و نقطهاي را كه مجبور شده بوديم پرواز روز قبل خود را در آنجا قطع كنيم، براي ازسرگيري و ادامة عكسبرداري هوايي پيدا كرديم. در مدت كمي بيش از نيم ساعت، با سرعت اكتشافي فزايندهاي، به جاي سفري حدود چهار روز با ماشين و اسب، باز هم در محل تلاقي سيمره و آبچناره بوديم. آبچناره را در جهت غربي تعقيب كرديم. بهطوري كه نقشه با خط شكسته نشان ميدهد، مسير آن مستقيم نيست. در نقشه، اين مسير در درة حاصلخيز آن به نوسان درميآيد و با تعداد زيادي روستا كه نقشه نشان نداده است خالدار ميشود. در اينجا متوجه چند ويرانة لاشهسنگي، مثل درة آسمانآباد كه دو تپه در آنجا نقشهبرداري شده بود، شديم. در امتداد سلسلهجبال وردلان به گلوگاه چيكانرود، در حالي كه مسيرمان معكوس ميشد، منحرف شديم. اما در تيغة جنوب شرقي كوهستان، نه چندان دور از روستاي داربادام، دوباره به سوي شمال درونچم راوند كه از شاهآباد (هارونآباد) ميگذشت برگشتيم.
كلرگاف ميد و پدر مورتنسن از 1963 تا 1974م بخش هليلان را پيشتر از ديگر بخشهاي اين شهرستان بررسي كردند كه طي آن، محوطههايي از دروان پالئولتيك تا دوران تاريخي كاوش شدند.
در سال1380ش، نريمان ملكاحمدي، كارشناس ارشد مردمشناسي، بناي آتشكدة موشكان در شرق شهر سرابله را حفاري كرد. در 1379 و 1380ش، هيئتي به سرپرستي عباس مترجم شهرستان شيروان چرداول را به منظور شناسايي و ثبت محوطهها بررسي كردند. من نيز در سال 1382ش بخشهايي از اين شهرستان را بررسي كردم كه طي آن، محوطهها و سكونتگاههايي از دورة پالئولتيك تا دوران اسلامي شناسايي شدند. هرچند در سالهاي گذشته بارها ستونها و سرستونهايي از تنگقير به ادارة ميراث فرهنگي ايلام و سرابله منتقل شده بود، اما در سال 1391ش و با همكاري كارشناسان ادارة ميراث فرهنگي شهرستان شيروان چرداول بود كه براي نخستينبار به صورت اختصاصي آن را بررسي كردم.
قلعة تنگه
قلعة تنگه در حاشية جنوبي رودخانة چنارآب، از جايي كه رودخانه با پشت سر گذاشتن يك پيچ به صورت مستقيم جريان مييابد تا پيچ بعدي رودخانه، با بيش از 40 هكتار وسعت و در 3 كيلومتري جنوب شرق روستاي تنگهچكان و 2.9 كيلومتري شمال روستاي تنگقير با مختصات جغرافيايي 33 درجه و 47 دقيقه و 13,57 ثانية شمالي و 46 درجه و 39 دقيقه و 37,03 ثانية شرقي قرار دارد. اين قلعه در دامنة شمالي كوه خرمه واقع شده است كه از روستاي سنگ سفيد شروع ميشود و در منطقة پشته با جهت شمال غربي به جنوب شرقي كشيده شده است و پوشش جنگلي آن شامل درختان بلوط و ديگر درختان بومي زاگرس است. اين منطقه جزو منطقة شكار ممنوع و حفاظتشدة استان ايلام و كرمانشاه است. اين محوطه از چندين بخش دور از هم و در عين حال وابسته به هم تشكيل شده كه شامل لوتقلا، برجها و ديوارههاي دفاعي اطراف و لبة صخرهاي تنگقير است كه از كنارة شكاف طبيعي جنوبي محوطة اصلي شروع ميشوند و تا ورودي تنگقير ادامه دارند. بقاياي برجهاي ورودي تنگقير، محوطة قبرستان، بقاياي معماري نزديك مسافرخانة تنگقير و محوطة اصلي قلعه به علت شكافي كه در قسمت جنوبي آن واقع شده به دو بخش شمالي و جنوبي تقسيم شدهاند ( تصوير 3).
دسترسي به اين قلعه از دو مسير امكانپذير است: يكي از طريق جادهاي خاكي كه از روستاي تنگهچكان به سمت جنوب و موازي با رودخانة چنارآب كشيده شده است و از ميان زمينهاي كشاورزي عبور ميكند تا به سطح محوطه ميرسد و راه ديگر جادة آسفالتة سرابلهــكرمانشاه در فاصلة 11 كيلومتري شهر شباب است كه در ضلع جنوبي آن قرار دارد.
امروزه سطح اين محوطه، بهخصوص شمال و ميدان مركزي قلعه، به سبب كار ماشينهاي خاكبرداري به منظور كشت غلات تخريب و تسطيح شده است. علاوه بر اين تخريبها، قاچاقچيان در جايجاي محوطه چالههايي حفر كردهاند. همچنين، زير بعضي از ستونها را نيز حفر كرده و ستونها را شكستهاند.
بنا به گفته اهالي محل، در سمت راست رودخانه نيز آثار قلعه و بقاياي ستون، تهستون و همچنين كتيبهاي وجود داشته كه طي عمليات راهسازي و تونلسازي كه از 1375ش شروع شد، كاملاً از بين رفته است (تصوير 3).
قلعة تنگقير
آثار و بقاياي سنگهاي درهمريختة اتاقهايي با پلان مربع و تأسيسات داخلي اين قلعه در دامنههاي شمالي كوه خرمه واقع شده است كه به صورت ديواري نفوذناپذير جنوب و شرق آن را در بر گرفته است. براي ساخت تأسيسات داخلي از مصالح لاشهسنگ و آجر و گچ استفاده كردهاند. اين قلعه به وسيلة شكافي كه در ضلع جنوبي آن قرار گرفته و مسيل آب سيلابي است به دو بخش جنوبي و شمالي تقسيم ميشود. در بخش جنوبي، امروزه بقايايي از ديوارهاي لاشهسنگي با ملاط گچ باقي مانده است. در قسمتي از آن، بقاياي ديواري عظيم با ضخامت 2 متر و ارتفاع 2.5 متر باقي مانده كه در رجهاي پايينتر از سنگهاي صخرهاي و در در رجهاي بالايي از سنگهاي تراشخورده استفاده كردهاند (تصوير 4). همچنين، در اين قسمت از قلعه بقاياي اتاقهايي با اندود گچ به مساحت 2×1.5 متر ديده ميشود كه بر روي پرتگاهي بنا شدهاند. همچنين، در اين بخش آثار ديوارهايي با مصالح لاشهسنگ و گچ نيمكوب وجود دارد كه عرض آنها از 1 تا 1.5 متر متغير است. علاوه بر اين، در پرتگاه صخرهاي اين قسمت آثار ديواري لاشهسنگي روي ديوارة صخرهاي ديده ميشود كه احتمالاً براي ارتباط بين بخشهاي ساختماني پايين صخرة پرتگاهي و تأسيسات فوقاني بوده است (تصوير 5). در ميان سنگهاي ريختهشده در پي اتاقها نيز دو پاشنة در وجود دارد.
مسيل آب اين قسمت را از بخش شمالي جدا ميسازد و براي جلوگيري از تخريب سيلابي با ديوارهاي از سنگهاي بزرگ تقويت شده است. در اين قسمت بقاياي دروازهاي قرار داشته كه احتمالاً با پل كوچكي اين بخش را به بخش شمالي وصل ميكرده است. احتمالاً در فصول بارندگي (زمستان و بهار) امكان تردد از اين مسيل سخت بوده است. در عين حال، پاشنة در سنگي مكعبمستطيلشكلي با ابعاد بزرگ در اين قسمت وجود دارد كه نشاندهندة وجود دربي محكم و سنگين براي جلوگيري از نفوذ احتمالي دشمن از راه اين مسيل است.
در قسمت شمالي، محوطة باز مستطيلشكلي در بين آثار اتاقها ديده ميشود كه به نظر ميرسد اتاقها و راههاي مجموعه به اين قسمت منتهي ميشده و از اين قسمت نيز دسترسي به همة اتاقها ميسر بوده است. در بررسي سطحي، به علت درهمريختگي آثار پي ديوار اتاقها، ورودي آنها مشخص نبود، اما به نظر ميرسد كه اتاقها از طريق ورودي يا دالاني به هم مرتبط بودهاند، زيرا اثري از كوچه يا معبري كه اتاقها را از هم جدا سازد مشاهده نشد.
بخش شمالي مسيل از شمال به رودخانة چنارآب و از جنوب به ديوارة صخرهاي كوه خرمه منتهي ميشود. در مركز اين قسمت، بقاياي ستونها و بدنة ستونهاي تراشيدة سنگ آهكي در كنار بقاياي آثار معماري با مصالح آجر به ابعاد 5×22×22 يا 5×21.5×21.5 سانتيمتر و لاشهسنگ ديده ميشود. در اطراف اين قسمت، تودههاي بههمريختة لاشهسنگها و بقاياي اتاقهايي مربعشكل با دو ورودي به صورت قرينه در جنوب و شمال به ابعاد 380×380 سانتيمتر وجود دارد كه اندازة ورودي جنوبي آن 92 سانتيمتر است كه بعدها با ديوارهاي كوچك (تيغه) به طول 24 سانتيمتر و ضخامت 26 سانتيمتر كوچكتر شده است. ورودي شمالي 95 سانتيمتر عرض دارد. در ساخت ديوارهاي اين اتاق يا هشتي از لاشهسنگ با ملاط گچ نيمكوب استفاده شده است. همچنين، ديوارههاي لاشهسنگي را با اندود گچي به ضخامت 3 تا 5 سانتيمتر پوشاندهاند. در شمالي اين اتاق يا هشتي به محوطهاي منتهي ميشود كه دو پايهستون دارد و يكي از آنها شكسته است. به احتمال فراوان، اين هشتي راه دسترسي به مجموعة ستوندار و آتشدان بوده است. ضخامت ديوارهاي هشتي بين 100 تا 110 سانتيمتر است و در ساخت ديوار، نماي بيروني را با لاشهسنگهاي تراشيده ساخته و فضاي بين آنها را با لاشهسنگهاي كوچكتر و ملاط گچ نيمكوب پر كردهاند. بين رگة لاشهسنگهاي نما با گچ نيمكوب بندكشي و پر شده است. در نهايت، نما را با لايهاي از ملاط گچ نيمكوب براي پوشاندن زمختي ديوار پوشاندهاند (تصوير 5). اين شيوة ديوارسازي در دورة اشكاني ابداع شد كه در نما از سنگهاي تراشيده استفاده و فضاي بين ديوار را با لاشهسنگ پر ميكردند. در جاهايي كه دسترسي به سنگ وجود نداشت، در نما از آجر به جاي پركننده استفاده ميشد. اين شيوه در كاخها و ساختمانهاي الحضر و كاخ آشور ديده ميشود كه نماي آنها يكدرميان سنگهاي باريك و سنگهاي است. همچنين، در ديوار ساساني كنار رودخانة بيستون، كه كاخ مغولي روي آن ساخته شده، چنين شيوهاي گزارش شده است. حصارهايي از جنس لاشهسنگ و ملاط گچ از ويژگيهاي سازههاي معماري اشكاني و ساساني است. در اين سازهها، سنگها بنا را نميسازند، بلكه عامل چسباننده (گچ) است كه به سرعت ميبندد و سنگها را در جاي خود نگه داشته، بنا را شكل ميدهد. همچنين، سبك و شيوة ساخت تأسيسات و برجها و مصالح بهكاررفته در آنها كه بومي (بومآورد) منطقه است و تنوع استفاده از مواد و مصالح بومي و بهره بردن از شكل زمين (توپوگرافي) در ساخت قلعه نيز از ويژگيهاي معماري اواخر دورة اشكاني است. ادوارد كيل نيز چنين سازههايي را به اين دوره نسبت ميدهد. با اين همه، با نگاهي به برجهاي چهارگوش در اين مجموعه ميتوان گفت كه اين قلعه در دورة اشكاني و قبل از قلعة يزدگرد ساخته شده و احتمالاً در دورة ساساني و اسلامي نيز از آن استفاده ميشده است.
ستونهاي ريختهشده، شامل چندين بدنهستون، در اضلاع شمالي و غربي اتاق يا هشتي قرار دارند كه به محوطهاي باز منتهي ميشود و هيچ رد ديوار يا بقاياي آن وجود ندارد. به نظر ميرسد اين محوطه ميدان اصلي بوده و اتاقها و سازهاي با بناي ستوندار در اطراف آن ساخته شده بود. اين حياط يا صحن تا كنارة تراس رودخانه ادامه داشت. اتاقهايي با ابعاد گوناگون در اطراف اين صحن يا فضاي خالي ساخته شده بود كه بزرگترين آنها ابعادي به اندازة 16.3×22.1 متر دارد كه ضخامت ديوارهاي لاشهسنگي آن از يك تا دو متر متغير است.
سازندگان قلعه يا مجموعه براي جلوگيري از تخريب ناشي از سيل در زمان طغيان رودخانه تراسي پلهپله در كنارة رودخانه با سنگهاي بزرگ ايجاد كرده بودند كه بخشهايي از اين تراس باقي مانده است. اين تراس هم سيلشكن بود و هم برداشت آب از رودخانه را تسهيل ميكرد. در كنارة اين ديوار بقاياي خمرهاي ديده ميشود كه در خاك به صورت ايستاده كار گذاشتهاند و حفاران غيرمجاز آن را بيرون آوردهاند و احتمالاً بخشي از وسايل تدفين خمرهاي بوده، زيرا در كنار و داخل خمره بقاياي استخواني به همراه چند تكه شيشة شكستة ريز به صورت پراكنده ديده ميشود (تصوير 6).
كارگاه سنگتراشي: با بررسي بيشتر محوطه مشخص شد كه معدن و محل ساخت ستونها، تهستونها و پاشنههاي سنگي دروازة جنوبي، كه جنوب و شمال قلعه را به هم مرتبط ميكند، در ابتداي شكاف شرقي محوطه و در حدود 150 متري محل قرارگيري ستونها قرار دارد. اين موضوع از بقاياي ستونهاي نيمهكاره و رهاشده در محل جداسازي سنگ خام براي ساخت ستونها و شيوه، جاي و اثر قلمهاي سنگبُري استفادهشده روي صخره كاملاً مشخص است.
روي تختهسنگي بزرگ به طول 260 و عرض 180 سانتيمتر، كه از ديوارة صخرهاي اين قسمت جدا شده است، آثار جاي قلم و پتكهاي به كار رفته براي بريدن سنگ به صورت گوديهايي به طول 23 تا 25 و عمق 18 سانتيمتر در خط مستقيم ديده ميشود كه سنگبُرها به صورت منظم با زدن ضربه بر اسكنههاي قرار گرفته در اين گوديهاي مستطيلشكل، سنگ را مستقيماً از تختهسنگ مادر جدا كرده و براي مراحل بعدي در اختيار حجاران و سنگتراشان قرار ميدادند. چنان كه گفته شد، در كنار اين تختهسنگ تعدادي بدنهستون به صورت نيمهكاره وجود دارد (تصوير 7).
ستونها و بدنة ستونها: بقاياي دو پايهستون در بخش شمالي وجود دارد كه تقريباً سالم ماندهاند. پايهستونها به شكل مربع به ابعاد 115×115 و بلندي 60 سانتيمتر از سنگ آهكي سفيدي به صورت مطبق تراشيده شدهاند و آثار تيشة حجاري بر روي آنها ديده ميشود و قلمگيري نشدهاند. در بالاي ستونها گودياي به عمق 16 و قطر 19 سانتيمتر به شكل كاسه ايجاد شده است (تصوير 8). ابتدا بر اين عقيده بودم كه اين گودي روي دو تختهسنگ، كه پلهپله و راستگوشه حجاري شدهاند، براي نگهداري بدنة ستونها با ميلهاي احتمالاً چوبي يا با ايجاد زائدهاي در انتهاي بدنة ستون بوده است. اما با بررسي بدنة ستونها متوجه شدم كه هيچكدام از بدنة ستونها حفره يا زائدهاي به اين اندازه ندارند، بلكه حفرة آنها چهارگوش بوده و با حفرة روي پايهستونهايي مطابقت دارند كه اكنون در موزة مردمشناسي قلعة والي ايلام نگهداري ميشوند. بنابراين، اين دو تختهسنگ حجاريشده در اين قسمت كاركردي ديگر داشته و احتمالاً به منزلة آتشدان يا محلي براي پيشكش قرباني بودهاند. وجود بدنة ستوني در ميان اين دو تختهسنگ مطبق نشان ميدهد كه آتشدان بودهاند. اين سنگ از طول شكسته و چندتكه شده است. از نظر شكل كلي، اين آتشدان مشابه تصوير آتشداني در نقشبرجستة بيستون است كه در آن، شاهزادة پارتي در برابر آتشداني مشغول اجراي مراسم مذهبي است. آتشدان بيستون مشابه با تصوير آتشدان پشت سكة اوخاسرس و پشت سكة اردشير دوم (ح 179-224م)، از شاهان محلي پارس، است. اين آتشدانها داراي يك پايه با بدنه و سرستون بودهاند. اما در پشت سكة اردشير نقش آتشداني ديده ميشود كه داراي سه پايه است، ولي از زمان شاپور اول شكل آتشدان تغير يافت و به صورت ستوني با سرستون و پايهستوني به شكل چند قطعة راستگوشه درآمد كه در طرفين آن شاهنشاه و ايزدان گوناگون (اهورامزدا، ميترا و آناهيتا) نقش ميشدند. اين نقش سكههاي ساساني كموبيش تا زمان بلاش ادامه پيدا كرد. همچنين، نمونهاي از اين نوع آتشدان روي مهري سنگي حكاكي شده و در كتابخانة پاريس نگهداري ميشود. در اين مهر سنگي، ايزد آتش در بالاي آتشدان نمايان است. اين تركيب از دورة هرمز دوم بر روي سكهها ظاهر شد. در كنار آتشدان يا آتشگاه نام آتشكده نيز ميآمد. آتشدان اين محوطه مشابه تصوير آتشدانهايي است كه از اواخر دوران پارتي (شاهان پارس) بر پشت سكهها ظاهر شدند و نمونهاي از آنها، كه قدمت آن به دورة اشكاني برميگردد، در حفاريهاي كوه خواجه سيستان يافت شد. اين آتشدان از سنگ يكپارچه ساخته شده، در حالي كه در دورة ساساني آتشدانها از چندين قطعة مجزا ساخته ميشدند و آتشدان چندقطعه، بهخصوص بر پشت سكههاي شاپور اول، با جزييات كاملتري نقش شد. در بيشاپور، آتشداني سنگي قرار داشت كه پايه و ستون و پهنة آن در بنايي از دوران اسلامي در نزديكي پرستشگاه پيدا شده است و گويا متعلق به پرستشگاه (آتشكده) بوده است. بازسازي اين آتشدان تصويري مشابه آتشدانهايي به دست داده است كه بر پشت سكههاي ساساني ديده ميشود. ميبايست يادآور شد كه علاوه بر آتشي كه داخل پرستشگاه افروخته بود، آتش ديگري نيز روشن ميكردند كه بايد در بيرون و در معرض ديد قرار ميگرفت.
در شرق آتشدانها بخشي از بدنة ستونها ديده ميشود. با توجه به بقاياي ستونهاي ريختهشده و افتاده ميتوان گفت كه اين ستونها را از چند بخش ميساختند و بعد آنها را روي هم سوار ميكردند. طول اين بخشها 102 است و قطر آنها از 59 تا 61 سانتيمتر متغير است. متأسفانه فقط يكي از اين بدنة ستونها سالم مانده و 4 بدنة ديگر شكسته شدهاند. همچنين، حجار براي سوار كردن و استحكام بخشيدن اين بخشها روي همديگر حفرهاي مربعشكل به ابعاد 7×10 و عمق 7 سانتيمتر در انتهاي اين بخشها ايجاد ميكرد تا بخشهاي بدنة ستون با هم چفت شوند (شكل 9). نكتهاي كه لازم است بدان اشاره شود اينكه آثار تيشة حجاري بر روي اين بدنة ستونها ديده ميشود و به نظر ميرسد كه قلمگيري نشدهاند. اين امر شايد دليل آن باشند كه اين ستونها نيمهكاره رها شدهاند كه نشانة توقف ساختوساز يا بازسازي اين مجموعه است.
پايهستون با نقش گل پنجپر: پايهستوني با نقشبرجستة گل پنجپر از سنگ آهكي سفيد در بخش شمالي محوطة اصلي و در كنار رودخانه يافت شده و مسئولان ادارة ميراث فرهنگي شهرستان آن را به پايگاه ميراث فرهنگي سرابله منتقل كردهاند كه شامل گوشهاي از يك پايهستون است كه در كادرهاي حجاريشدة روي آن نقش دو گل پنجپر سالم و يك گل ديگر، كه نصف آن تقريباً سالم است، ديده ميشود. گلبرگ گلها با دقت حجاري شده و سعي كردهاند حاشية گلبرگها برجستهتر از بقية قسمتهاي آن باشد. اين قطعهسنگ داراي 41 سانتيمتر طول و 33 سانتيمتر عرض و 47 سانتيمتر ارتفاع است. قطر گلها 15.5 سانتيمتر است كه در كادر مستطيلي به عرض 17 سانتيمتر قرار دارند و طول كادر به علت شكستگي پايهستون مشخص نيست (تصوير 10).
همچنين، در سال 1375 يا 1376ش، همزمان با آغاز عمليات راهسازي در اين تنگه، دو عدد پايهستون و يك سرستون در سمت دامنة شرقي تنگقير و سمت راست رودخانه سالم يافته و به ادارة ميراث فرهنگي ايلام منتقل شدند و اكنون در قلعة والي قرار دارند.
پايهستون شمارة 1: از سنگ آهك كِرِمرنگ با طول و عرض 60 و ارتفاع 40 سانتيمتر كه براي قرارگيري بدنة ستون بر روي آن حفرهاي مربعشكل به ابعاد 7.5×6 سانتيمتر ايجاد كردهاند.
پايهستون شمارة 2: از سنگ آهك كِرِمرنگ با طول و عرض و ارتفاع 50 سانتيمتر كه قسمت پايين آن را مانند پايهستون شمارة 1 مربعشكل و بخشهاي بالايي را به صورت دايره تراشيدهاند. روي اين پايهستون هيچ حفرهاي براي قرارگيري بدنة ستون تعبيه نشده است. اين دو پايهستون مشابه با پايهستون D بيستوناند كه لوشاي آن را متعلق به دورة سلوكيــ اشكاني دانسته، ولي به نظر كلايس ممكن است از دورة ساساني بيستون باشد. به نظر ميرسد با توجه به حفاريهاي معبد لائوديسة نهاوند، كه پايهستوني مشابه بيستون در آن به دست آمد، نظر لوشاي به واقعيت نزديكتر باشد.
سرستون شمارة 3: از سنگ آهك كِرِمرنگ به ابعاد تقريبي 60×60 و ارتفاع 44 سانتيمتر كه روي آن حفرهاي مستطيلي شكل به ابعاد 5×8 سانتيمتر براي قرارگيري ستون ايجاد شده است. به نظر ميرسد اين سرستون نيمهكاره رها شده و كامل نشده است، زيرا روي آن آثار لوزي كندهكاريشدة سادهاي ديده ميشود كه تكميل نشدهاند و بر خلاف دو پايهستون قبلي، آثار تيشة حجاري بر روي آن وجود دارد و قلمگيري نشده است. اين سرستون مشابه سرستون بيتزيين محوطة بيستون (سرستون باغ قاضيزاده) است كه در دورة ساساني تاريخگذاري شده است (تصوير 11).
پاشنة در سنگي شمارة 1: به شكل مكعبمستطيل و راستگوشه با عرض74 و طول حدود 120سانتيمتر كه 85 سانتيمتر آن بيرون از خاك است. جاي قرارگيري محور درب داراي قطر 25 و عمق 26 سانتيمتر است.
پاشنة در سنگي شمارة 2: يك پاشنة در سنگي تراشيدهشدة ديگر مكعبشكل در بخش جنوبي به صورت افتاده وجود دارد كه ابعاد آن 60 ×60 و ضخامت آن 30 سانتيمتر است. جاي قرارگيري محور درب در اين پاشنة سنگي كاملاً سوراخ شده است. اين پاشنة در شكسته شده و امروزه فقط يكچهارم آن باقي مانده است.
پاشنة در سنگي شمارة 3: در بخش جنوبي بخشي از تختهسنگي بيرون است كه داراي 135سانتيمتر طول و 50 سانتيمتر عرض است و سوراخي به قطر 25 و عمق20 سانتيمتر دارد و شكل خاصي ندارد.
تختهسنگ مكعبمستطيلشكل: تختهسنگي به ابعاد 123×74 ×35 سانتيمتر تراشيده شده كه براي كفپوش دروازه از آن استفاده ميشده است. جاي تيشههاي حجاري روي آن ديده ميشود (تصوير 12).
سيلشكن: معماران و سازندگان اين مجموعه براي جلوگيري از خسارات ناشي از طغيان رودخانه ديواري پلهپله از تختهسنگهاي بزرگ نتراشيده در ضلع شرقي مجموعه در حاشية رودخانه به ارتفاع حدود3 متر ساختهاند كه اين قسمت را مستحكم كرده است. اكنون فقط بخشهايي از آن باقي مانده است (تصوير 4). همچنين، در دو طرف مسيل آبي كه عرض آن از 3.5 تا 5 متر متغير است و از ميان بخش جنوبي و شمالي ميگذرد، ديواري به ارتفاع حدود 1.5 تا 2 متر از تخته سنگهاي نتراشيدة بزرگ ساختهاند كه بدون ملاط و خشكهچين است.
ديوار دفاعي و برجها: قلعهنشينان و سازندگان قلعه روي ديوارههاي صخرهاي دو طرف تنگقير را، هر جا كه امكان نفوذ وجود داشت، با ايجاد برج و بارو نفوذناپذير كردهاند كه بقاياي بخشهايي از اين ديوار عظيم كه در فواصل منظم با برجهاي مربعشكل تقويت شده هنوز باقي مانده است. اين ديوار از شكاف غربي محوطة اصلي تا ابتداي ورودي تنگقير در جنوب شرق قلعه، حدود 8.5 كيلومتر، كشيده شده است. در اين قسمت كه عرض دو طرف تنگه به كمتر 100 متر ميرسد دو برج مراقبت ساختهاند.
در اطراف محوطة اصلي هيچگونه برج و بارويي نيست. مكانيابي اين محوطه بيشتر بر اين اساس صورت گرفته كه به شكل طبيعي دسترسناپذير باشد. بنابراين، چنان كه گفته شد، ديوارهاي دفاعي و برج ديدهباني در ارتفاعات ايجاد شدهاند.
در كنارة دره و شكاف واقعشده در غرب محوطه آثار ديواري با بقاياي 7 برج چهارگوش و مربع به ابعاد 5.3×5.2 متر وجود دارد كه ضخامت ديوارهاي آن به دو متر ميرسد. اين برجها با فواصل منظم حدوداً 30 متر در اين دامنه ايجاد شدهاند، زيرا از اين قسمت كوه امكان نفوذ وجود داشته و معمار با ايجاد اين برج و باروها سعي در دفاع مؤثر از اين بخش داشته است (تصوير 13).
علاوه بر برجها و ديوار مذكور، در ابتداي ورودي تنگقير، جايي كه عرض تنگه به كمتر از 100 متر ميرسد، بقاياي دو برجــ احتمالاً ايست و بازرسيــ در دو طرف رودخانه مشاهده ميشود كه فقط بخشهاي كمي از آنها باقي است. اين برجها از لاشهسنگ با ملاط گچ ساخته شدهاند. همچنين، روي تيغة غربي بقاياي برجهايي وجود دارد كه احتمالاً براي ديدهباني به كار ميرفتند، زيرا از آنها بر دشت چرداول و دشت شيروان و ديگر راههاي منطقه اشراف كاملي وجود دارد. در همين قسمت نيز چند آبانبار در صخره تراشيدهاند (تصوير 13). برجهاي شهرهاي پارتها، هترا، تيسفون و دورا اروپوس همه مثل شهر مرگيان تا قرن دوم ميلاي به شكل چهارگوشهاند. شهرهاي ساختهشده در زمان پارتها كه مجهز به برجهاي چهارگوشه بودند، به هنگام آمادهسازي دفاعي در زمان ساسانيان داراي برجهايي مدور شدند. اين امر در خصوص ديوارهاي دفاعي تيسفون و هترا نيز صادق است. پرسش اين است كه چرا در اينجا از برجهاي چهارگوش استفاده شده است؟
لوتقلا: روي ارتفاعات كوه خرمه و بالاي روستاي زنجيره سفلي واقع شده است و شامل ديوار و برجهايي است كه براي جلوگيري از نفوذ دشمن به اين قسمت كوه، كه به شكاف و درة غربي محوطة اصلي منتهي ميشود، با لاشهسنگ و ملاط گچ ساخته شده است.
محوطة A: اين محوطه در كنارة شرقي رودخانة چنارآب و نزديك مسافرخانة تنگقير با مختصات جغرافيايي سيوسه درجه و چهلوپنج دقيقه و چهارده و پنجاهوهفت صدم ثانية شمالي و چهلوشش درجه و چهلويك دقيقه و هفت و شانزده صدم ثانية شرقي قرار دارد كه بر اثر فعاليتهاي كشاورزي بخشهاي زيادي از آن تخريب شده است. امروزه بقايا و پلان اتاقهاي مربعشكل آن ديده ميشود كه با لاشهسنگ و گچ ساخت شدهاند.
محوطة قبرستان: بعد از پشت سر گذاشتن ورودي تنگقير، در دست راست جادة آسفالته و حاشية شرقي رودخانة چنارآب، بقاياي درهمريختهاي با مختصات جغرافيايي 33 درجه و 44 دقيقه و 37.33 ثانية شمالي و 46 درجه و 41 دقيقه و 2.91 ثانية شرقي ديده ميشود كه حفاران غيرمجاز كاملاً آن را تخريب كردهاند. اين محوطه داراي قبرهايي با ديوارة لاشهسنگي است كه در پاي ديواره صخرهاي تنگقير و موازي رودخانه ايجاد شدهاند.
سفالها
در دورة اشكاني ساخت سفال در محل صورت ميگرفت و بيشتر پيرو سنتهاي محلي و بومي بود. بنابراين، سفالهاي قلعه نيز بازنماي شرايط حوزة غرب و جنوب غرب ايراناند (تصاوير 14 و 15).
هجده قطعه سفال از بخشهاي مختلف اين محوطه جمعآوري شد و مطالعة مقدماتي سفالها نشان داد كه متعلق به دوران سلوكي، اشكاني و ساسانياند. سفالهاي سطحي به دو گروه كلي تقسيم ميشوند: 1. سفالهاي نخودي (12قطعه)؛ 2. سفالهاي لعابدار (6 قطعه). سفالهاي نخودي هم به دو گروه تقسيم ميشوند: سفالهاي نخودي ساده (5 قطعه) و سفالهاي نخودي منقوش (7 قطعه).
سفالهاي نخودي ساده: اين گروه شامل ظرف لولهدار (تصوير 16)، ديس و كاسه با لبة تخت برگشته به داخلاند كه همگي چرخسازند و از كاهريز و ماسه به جاي مادة چسباننده استفاده كردهاند. روي سفال لولهدار آثار حرارت ديده ميشود، بهطوري كه رنگ اين ظرف سياه شده است. خميرة اين سفالها خوب ورز داده نشده و حرارت براي پخت آنها ناكافي بوده و به همين علت مغز سفالها به رنگ سياه درآمده است. اغلب اين نوع سفالها كاربرد آشپزخانهاي داشتند.
سفالهاي نخودي منقوش: اين گروه شامل بدنة ظروفي با تزيينات طنابي، نقوش كندة شانهاي و شانهاي فشرده و مواج، كفة ظروف بزرگ (ظروف ذخيره) با نوار كنده و تزيينات نواري كنده به صورت جدا و در تركيب با همديگرند. همه چرخسازند و از شن در ظروف با بدنة خشن و از ماسه در سفالهاي ظريف به جاي مادة چسباننده استفاده كردهاند. در بعضي از اين سفالها، به علت حرارت كم، مغز سفال سياه شده است.
سفالهاي لعابدار: سابقة لعاب دادن ظروف سفالي به هزارة اول پيش از ميلاد (قرون 7 و 8پم) برميگردد و در دورة هخامنشي اهميت بسيار داشت. لعاب دادن سفالها در دوران اولية اشكاني متداول شد و لعاب سفالها به رنگهاي سفيد، خاكستري، نقرهاي، سبز و لجنيرنگ بودند. رنگ لعابها در دورة مياني اشكاني متنوعتر شد. رنگ لعاب اين سفالها آبي فيروزهاي، آبي كمرنگ (رنگپريده)، سبز لجني يا سياه و سفيد است كه لعاب آنها تا حدي ريخته و صدفگرفتگي و تركخوردگي نيز در آنها مشاهده ميشود.
فرم سفالهاي لعابدار به دست آمده از بررسي سطحي بيشتر شامل كاسه با لبة تخت كه هنگام شكل دادن با انگشت به صورت مواج درآورده شده، لبة برگشته به خارج و ظروف پايهدار است كه داخل و بيرون آنها لعابكاري شده است. در برخي نمونهها، طرف بيروني ظرف ساده رها شده است و فقط داخل آن لعاب داده شده است (تصوير 17 و جدول 1).
ديگر يافتهها: چند تكهشيشة ريز به ضخامت 1 ميليمتر در كنار خمرهاي تدفيني يافت شد كه به صورت ايستاده در نزديك تراس رودخانه كار گذاشته شده بود. پوستة شيشهها بر اثر مرور زمان به شكل پودر سفيدي در آمده است (تصوير 14).
جمعبندي
تنگقير بريدگياي طبيعي است كه دشتهاي شيروان و چرداول را به دشتهاي شماليتر زاگرس مركزي (منصوري، حميل، شيان و اسلامآباد) مرتبط ميسازد. اين تنگه يگانه معبر طبيعي است كه دسترسي دشتهاي جنوبيتر را به دشتهاي حاشية شاهراه خراسان بزرگ امكانپذير ميساخته است. همين عامل، در كنار عوامل طبيعي از جمله معدن قير، منابع فراوان آب، ديواره صخرهاي و توپوگرافي منطقه كه به صورت دژي طبيعي است، سبب اهميت اين منطقه و انتخاب آن براي ساختوساز در دورة تاريخي شده است.
از طرف ديگر، اين منطقه جزو مناطق صعبالعبور محسوب ميشود و امكان دستيابي به آن سخت بوده است. در ضمن، هر جا از ديوارة اطراف قلعه كه امكان نفوذ دشمن وجود داشته، با ايجاد ديوار لاشهسنگي و برجهاي چهارگوش مسلح و نفوذناپذير شده است. با توجه به تمهيدات انديشيدهشده در اين منطقه، احتمالاً اين بناها از نظر مذهبي يا سياسي در دورة سلوكي و اشكاني اهميت فراواني داشتهاند.
اين مجموعه شامل قبرستان و محوطة مسكوني (A) است كه با ديواري داراي برجهاي چهارگوش احاطه شدهاند. همچنين، در روي كوه خرمه، جايي كه كوه به كف درة پشته متصل ميشود، معماران با ايجاد ديوار و برجهايي اين قسمت را پوشش دادهاند. اگر نظر دياكونف را دربارة تاريخ برجهاي چهارگوش بپذيريم، با نگاهي به برجهاي دايرهاي شكل قلعة يزدگرد كه مرحلة اوليه اين تغير را نشان ميدهند، ميتوانيم ساخت اين مجموعه را به اواخر دورة سلوكي و اوايل دورة اشكاني نسبت دهيم. پايهستونهاي شمارة 1 و 2 و پايهستوني با نقشبرجستة گل پنجپر نيز يادآور پايهستونهاي دورة سلوكي است.
همچنين، در ميان اين محوطه بقاياي آتشداني يافت شد كه شبيه آتشدانهاي تصويرشده بر پشت سكههاي شاهان پارس، اردشير اول و شاپور اول و آتشدان بيشاپور، است كه از اهميت اين مجموعه در اوايل دورة ساساني حكايت دارد.
محل جداسازي سنگ خام براي ساخت ستون، بدنة ستون، سرستون و پاشنة دروازهها، سنگهاي مكعبمستطيل، تختهسنگهاي جداشده و بدنة ستونهاي نيمهكاره نشاندهندة اين است كه همة مراحل ساختوساز در محل صورت ميگرفته است.
در دوران ساساني، احتمالاً همزمان با پروژههاي ساختماني دورة خسرو دوم در بيستون، ساختوسازهاي اين مجموعه نيز شروع، اما بعد از مدتي ناگهان نيمهكاره رها شد. آيا ميتوان گفت رها شدن ساختمانسازي در اين مجموعه همچون پروژههاي خسرو دوم در بيستون، از جمله فرهادتراش، پل خسرو، پل بيستون، ديوار ساساني كنار گاماسياب و بناي كاخ خسرو، يكباره متوقف شده و قطعهسنگهاي فراواني در كارگاههاي سنگتراشي و قطعات لازم در بناها چون بدنة ستونها، پايهستونها و سرستونها نيمهكاره رها شدهاند؟ نگاهي به صحنة شكار گوزن در ايوان بزرگ طاق بستان نيز بهخوبي نشان از توقف همزمان و ناگهاني ساختوسازهاي خسرو دوم در كرمانشاه و اين منطقه دارد. به هر روي، به سبب ناآراميها و اغتشاشات اواخر سلطنت خسرو و كشته شدنش به دست شيرويه، اهداف بزرگ ساختماني او براي هميشه در دورة ساساني ناتمام ماندند.
سفالهاي سطحي به دست آمده از اين محوطه و مطالعة ابزار تدفين خمرهاي تخريبشده نشاندهندة تداوم سكونتگزيني در اين محوطه از اواخر دورة سلوكي تا دورة ساساني و احتمالاً اوايل دورة اسلامي است. بيشتر سفالها متعلق به دورة اشكانياند. اين موضوع در كنار ساير مدارك نشان ميدهد كه از اين مجموعه در دورة ساساني فقط براي مدت زمان اندكي بهرهبرداري شده است.
جدول 1. شرح سفالهاي سطحي قلعة تنگه
شماره | توضيحات | دوره | مرجع |
1 | لبه، خميره نخودي، ظريف، كاه خردشده، چرخساز، حرارت ناكافي، آشپزخانهاي. | سلوكيــ اشكاني | عليرضا خسروزاده و ابوالفضل عالي، “توصيف و طبقهبندي سفالهاي سلوكي و اشكاني،” در بررسيهاي باستانشناختي ميانآب شوشتر، ويراستة عباس مقدم (تهران: پژوهشكدة باستانشناسي، 1385)، شكل 23، طرح 2. |
2 | لبه، نخودي، متوسط، كاه خردشده، چرخساز، حرارت ناكافي، آشپزخانهاي. | اشكاني | كامبخشفرد، كاوشها و پژوهشهاي باستانشناسي، تصوير 25. |
3 | لبه، خميرة كرم، ظريف، ماسةه نرم، چرخساز، حرارت كافي، لعاب آبي كمرنگ در بيرون و داخل ظرف. | اشكاني | هرينك، سفال ايران، 111. |
4 | لبة تخت، خميرة نخودي، خشن، كاه و شن، چرخساز، حرارت ناكافي (مغز تيره)، آشپزخانهاي. | اشكاني | |
5 | لبه، خميرة نخودي، ظريف، كاه، چرخساز، حرارت ناكافي، آشپزخانهاي | اشكاني | لوشاي، “سرستونهاي ساساني،” 171 و شكل 4. |
6 | لبه، خميرة نخودي، ظريف، ماسة نرم، چرخساز، حرارت كافي، لعاب سبز لجني به همراه سياه در بيرون و داخل. | اشكاني | هرينك، سفال ايران، 111. |