Istanbul: A “Way Station” on the Path to the Modernization of Iran
در طول قرن نوزدهم انتقال تمدن صنعتی غرب بـه سـرزمینهای غـیر اروپائی به دو گونه انجام گرفته است.به گونهء مستقیم به کشورهائی که در”وضع استعماری” بودهاند،و غـالبا به گونهء غیر مستقیم به کشورهائی که”وضع غیر استعماری وابسته”داشتهاند.
“وضـع استعماری”عبارت است از وضـع کـشورهائی که به تصرف نظامی در آمدهاند،سازمان اداری کشور اروپائی در آنها حاکم بوده و گروهی از مردم اروپائی در آنها مستقر شدهاند،زبان اروپائی به عنوان زبان رسمی در آنها اجبارا رواج یافته و اقتصاد آنها وابستگی تام به اقتصاد کـشور استعمارگر پیدا کرده است.در چنین وضعی تنها مدل موجود مدل اقتصادی فرهنگی کشور غربی استعمارگر است و این مدل به صورت مستقیم و از طریق اجرای سیاستهاس آموزشی،اداری،فرهنگی و مانند آن از متروپل به مستعمره انـتقال مـییابد.امّا در”وضع غیر استعماری”وابسته،دولت اروپائی سرزمین دیگر را به تصرق خود در نمیآورد و فقط براساس قراردادهای تحمیلی و از طریق سیاست”نفوذ مسالمت آمیز”و به دست آوردن”امتیازات”موجب وابستگی اقتصادی و گاه سیاسی (*اسـتاد پیـشین دانشگاه تهران و سوربن پاریس و مشاور علمی شورای بین المللی علوم اجتماعی.
آن کشور میشود امّا،در مقابل،کشور وابسته زبان ملّی خود را حفظ میکند، سرزمینش به تصرف بیگانگان در نمیآید و فرماندار خـارجی بـرآن حکم نمیراند.
در این وضع استراتژی استعمار به استرایژی تسلط بدل میشود و هرچند که از لحاظ اقتصادی میان این دو وضع شباهت زیاد وجود دارد امّا از لحاظ اجتماعی و خصوصا فرهنگی تفاوت میان آنـها بـسیار اسـت.
در صورت اخیر،اگر کشور وابـسته بـا یـک کشور صنعتی و یا کشوری متأثر از تمدن غرب همسایه باشد،تمدن غرب بطور طبیعی و خود بخود نخست در ایالات مرزی که”مناطق اخـتلاط فـرهنگی”هـستند رخنه میکنر.گونهء دیگر نفوذ تمدن غرب ایـن اسـت که به صورت سازمان یافته و به همّت گروهی روشنفکر مهاجر و از طریق روزنامه و کتاب و دیگر وسایل ارتباطی از کشوری که غـربی یـا نـیمه غربی است به کشور دیگر انتقال یابد.
کشورهای واسطهء مـنزلگاههایی relais هستند را راه تجدد.کشورهای غیر مستعمرهء وتبسته در طول قرن نوزدهم آگاهانه به غرب غرب روی آوردند و خواستار اندیشه و علم و فـن و شـکل حـکومتی آن شدند امّا اگر از لحاظ جغرافیائی دور از اروپا بودند ناگزیر به کشورهای همسایهای کـه زودتـر از آنها با تمدن غرب آشنائی پیدا کرده یودند توسّل جستند و عملا تمدن غری به صورت غـیر مـستقیم و گـاه”دست دوم”به آنها رسید.
این کشورها دستشان از کشورهای مستعمره بازتر بـوده اسـت و چـون تحت استعمار یک کشور غربی نبودهاند توانستهاند در میان مدلهای فرهنگی اروپائی یک یا چـند مـدل را بـرگزینند و خود را محدود به فراگرفتن یک زبان اروپائی نکنند،محصلین خود را به کشورهای مختلف اعـزام کـنند،قوانین خود را از ممالک مختلف اروپائی اقتباس نمایند و کالاهای مورد احتیاج خود را از هر کشوری کـه مـایل هـستند وارد نمایند.
در دورههای نزدیکتر به زمان ما،انتقال مدل غربی به کشورهای دیگر، به خـاطر ازدیـاد وسایل ارتباطی و افزایش روابط اقتصادی و فرهنگی،به صورت مستقیم و بدون واسطه انجام گـرفته اسـت.مـدرنیزاسیون ایران نیز به همینسان آغاز شد.ایران هرگز در”وضع استعماری”قرار نگرفت،امّا برخورد بـا غـرب و شکستهای نظامی از روسیه و انگلیس و سپس نفوذ مسالمتآمیز این کشورها موجب شد کـه ایـران در یـک حالت وابستگی بسر برد و خود داوطلبانه به اخذ تمدن غرب توجه کند و چون،بخاطر دوری جـغرافیائی،بـا اروپا تـماس مستقیم نداشت و آنرا به درستی نمیشناخت لذا روسیه و عثمانی لذا روسیه و عثمانی و هند وسـیلهء انـتقال این تمدن شدند.
ایرانیانی که در قفقاز زندگی میگردند با این و خصوصا ایالات مرزی آن (مانند آذربـایجان و گـیلان)در رفتوآمد بودند و همچنین روابط میان پارسیان و دیگر ایرانیان مقیم هند با ایـالات مـرزی و حاشیهء خلیج فارس قابل توجه بود.
در نـیمهء دوم قـرن نـوزدهم مظاهری از تمدن غرب از این دو راه به ایـران رسـید و پس از آن گروهی از روشنفکران و زمامداران به فکر اخذ تمدن غرب افتادند و “اصلاحات”محمد عـلی در مـصر و”تنظیمات”عثمانی نظرشان را جلب کـرد.
بـدینسان شهرهائی از کـشورهای هـمسایه بـه عنوان نخستین منزلگاهها برای انتقال انـدیشهها نـقش مهّمی پیدا کردن از آن جمله اسلامبول،تفلیس،بادکوبه، بمبئی و کلکته.
در این شهرها بـه دلابـل سیاسی و اقتصادی گروهی از روشنفکران و بازرگانان ایـرانی زندگی میکردند و در اثر آشـنائی بـا تمدن غرب آرزوئی جز اصـلاح و پیـشرفت ایران نداشتند.این روشنفکران با شور و هیجان بسیار درکنار روشنفکران ترک و غرب و تـاتار در نـهضتهای فرهنگی و سیاسی عمده آن زمـان بـه فـعالیت پرداختند:
-نهضت فـکری و فـرهنگی که انگیرهء ترجمهء آثـار فـلسفی و ادبی غرب و انتشار روزنامه و اشاعهء تجدد بود.این نهضت در مصر،لبنان و ترکیه آغاز شـد.
گـروه”جدیدیها”در جنوب روسیه و قفقاز را نیز بـاید جـزیی از این نـهضت شـمرد؛ -نـهضت تجدد فکر مذهبی کـه مرکزش قاهره بود امّا همه امپراطوری عثمانی،ایران و هند را در برمیگرفت؛ -نهضت مبارزه با استبداد و کـوشش در اسـتقرار مشروطیت.
اسلامبول به عنوان منزلگاهی در راه تـجدد ایـران دو دورهـء اصـلی داشـته است.
دورهء نـخست دهـههای پایانی قرن نوزدهم بود که در آن ایرانیان مقیم اسلامبول با افکار”تنظیمات”آشنا شدند و کسانی که از اسـتبداد قـاجاریه بـدان پناه برده بودند زمینههای انقلاب مشروطیت ایـران را فـراهم آوردنـد.دورهـء دوّم سـالهای نـخسیتن قرن بیستم بود که در آن مهاجرین دورهء استبداد صغیر در این شهر با ترکان جوان هم آواز گردیدند و استقرار واقعی مشروطیت و اخذ تمدن جدید را خواستار شدند.
دورهء اول
در این دوره اسـلامبول به خاطر وضع جغرافیائیش میان آسیا و اروپا و به خاطر نزدیکیش با غرب و به خاطر دوران درخشان امپراطوری عثمانی،کانونی بود برای همه مسلمانانی که خواهان آشنائی با تمدن جدید بودند.وجود اقـلیتهای یـونانی و ارمنی و همچنین روابط ویژهای که این شهر با مارسی،اسکندریه و دیگر بنادر دریای مدیترانه داشت ویژگیهای اروپایی آنرا بیشتر میکرد.
خارجیان در اسلامبول بسیار بودند و سیاحان گوناگون به آن رفتوآمد مـیکردند.حـتی ماجراهای اصلی ادبیات خاصی که در توصیف شرق در این زمان در اروپا به وجود آمده بود در اسلامبول و قاهره رخ میداد(از آن جمله آثار نویسندگانی چون شاتو بریان،پیـرلوتی و لامـارتین).
برای ایرانیان نیز اسلامبول از لحـاظ گـوناگون محل مناسبی بود.نخست آنکه دار الاسلام بود و مرکز خلافت و زندگی در آن از زندگی در سرزمین کفار راحتتر و پسندیدهتر بود.مهاجران در این شهر هم با افکار غربی تـماس داشـتند و هم به ایران نـزدیک بـودند و هم از آزار دولت قاجار در امان.این مهاجران در اسلامبول جرگهای بوجود آوردند و در میان آنها از تاجر و معلم تا نویسنده و شاعر دیده میشد.بطور دقیقتر میتوان گفت که این مهاجران از چند دسته تشکیل میشدند:اول گـروه طـرفداران اتحاد اسلام سید جمال الدین دیگر، لبیرالهای مشروطهطلب که”سلطنت محدود”و”تنظیم امور دیوان”و قانون اساسی میخواستند و به دنبال ملکم خان گام برمیداشتند و نیز گروهی طرفداران اندیشه آخوندزاده مانند طـالبوف و یـا میهن پرسـتان پرشوری-مانند مراغهای-که عقب ماندگی ایران آنها را زجر میداد.
از سرشناسان این مهاجرین میرزا آقاخان کرمانی بـود.او و دوستش،شیخ احمد روحی،از 1886 تا 1896 در اسلامبول زیستند و پس از آن طی ماجرای غم انـگیزی له دولت ایـران تـحویل داده شدند و به قتل رسیدند.نامههای میرزا آقا خان کرمانی به مکلم که از اسلامبول به لندن فرستاده شـدهاند( 1896-1890)زنـدگی سخت و درعینحال پرشور میرزا آقا خان را در اسلامبول توصیف میکنند.آثار میرزا آقاخان نـشان مـیدهد کـه او با افکار و اندیشههای فلسفی و سیاسی غرب آشنائی داشته است و اولین کسی بوده که عقاید و آرای حـکمت جدید را در نظام واحدی عرضه داشته و کوشیده است تا ترکبیبی از اندیشههای حکمای اسلامی و فـیلسوفان غربی بسازد.آقا خـان بـه فلسفهء اصالت طبیعت علاقمند بوده و آثار منتسکیو،روسو و اسپنسر را میشناخته است.
چهرهء معروف دیگر این دوره میرزا حبیب اصفهانی-مترجم حاجی بابا،اثر جمیز موزیه،و آثار دیگری از ادبیات اروپایی-است که از 1833 تـا 1866 در اسلامبول زندگی میکرد.
در این دوره عدهای از اهل ادب و سیاست نیز به اسلامبول رفتوآمد داشتهاند.در میان آنها میتوان از جمال الدین اسد آبادی و زین العابدین مراغهای(مقیم شهر ادسا)نام برد و از ملکم خان که در اسـلامبول مـأموریت داشته و بعدا بارها به این شهر سفر میکند و نیز از آخوندزاده که برای دفاع از طرح الفبای جدید خود به اسلامبول میآید.
آخوندزاده طرح الفبای خود را به ایران فرستاده بود امّا چـون درخـواست او از دولت ایران در زمینهء رسیدگی به این طرح بیجواب ماند طرح خود را به فوآد پاشا صدراعظم و عالی پاشا وزیر خارجهء عثمانی پیشنهاد کرد و در برابر مجمع علمی عثمانی از آن دفاع کرد.بحث تـغییر خـط سالهای سال ادامه داشت.
به عنوان مثال،در 1869 روزنامهء حریت ارکان عثمانیان جهان از وضع بیسوادی بچههای مسلمان انتقاد کرد و ملکم خان به این مقاله جواب داد و گناه را از خط عربی دانست و نـه از تـعلیم و تـربیت اسلامی و نامق کمال در همان روزنـامه اظـهار عـقیده کرد که دردهای ملل اسلام از کمبود علم است و نه از شکل الفبا.
ماجرای الفبای جدید نشان میدهد که تا چه اندازه شـهر اسـلامبول مـرکز بحث و گفتگو درباره تجدد بوده است،و روشنفکرانی ایـرانی و تـرک تا آن حد بهم نزدیک بودهاند که آخوندزاده،ایرانی مقیم قفقاز،در مجمع علمی اسلامبول از طرح خود دفاع میکند.ایـن دوسـتیها مـیان رجال ایرانی و عثمانی نیز وجود داشته و بهترین نمونه در این زمـینه میرزا حسین خان مشیر الدوله است که در دوران طولانی سفارتش در اسلامبول با مدحت پاشا،فوآد پاشا و علی پاشا که از پایـه گـذاران تـنظمیمات بودهاند،دوستی نزدیک داشته است.
این روشنفکران پیرامون روزنامهء اختر کـه از 1876 بـه مدیریت محمد طاهر تبریزی ایجاد شده بود گرد آمده بودندو و کارشان چنان بالا گرفته بود کـه بـه جـماعت”اختری مذهب”معروف شده بودند.روزنامهء اختر از 1875 تا 1895 منتشر شد.هدف ایـن روزنـامه اشـاعهء افکار جدید،حمایت از بازرگانان مقیم اسلامبول،و استقرار مشروطیت بود.اختر نخسیتن نشریهای بود کـه تـوجه ایـرانیان را به مشروطیت جلب کرد و قانون اساسی عثمانی را،در سال 1878، ترجمه نمود.این روزنامه دست بـدست در بـازارهای تبریز و تهران میگشت و طرفداران زیاد داشت.اختر دربارهء قضیهء تنباکو(91-1890)مقالهء معروفی مـنتشر کـرد کـه موجب ممنوعیت انتشار این روزنامه در ایران و عثمانی شد چرا که در عثمانی نیز مسألهء تـنباکو مـطرح بود.کار بزرگ اختر تهیهء گزارشات زنده از وقایع جاری سیاسی بود.ادوارد براون مـینویسد کـه در 1888 هـنگام بازدید از ایران تنها روزنامهء اختر گزارشکر وقایع داخلی و خارجی بود.این روزنامه در ایران،شهرهای بـین النـهرین،عربستان و هند پخش میشد.روزنامه قانون ملکم خان نیز به همت مـیرزا آقـا خـان کرمانی از طریق اسلامبول در این نقاط توزیع میگردید.
ایرانیان اسلامبول منحصر به روشنفکران نبودند بلکه گـروهی عـظیم از بـازرگانان و اصناف و کارگران ایرانی در این شهر میزیستند.حاج پیرزداه به تفصیل در سفرنامه خـود از ایـن ایرانیان سخن میگوید و خان والده،را که مرکز اصلی زندگی و فعالیت آنها بود،توصیف میکند.در پایان قرن نـوزدهم تـعداد ایرانیان مقیم اسلامبول-که بیشتر آنها اهل آذربایجان بودهاند-چهارده هزار نـفر تـخمین زده میشد.فعالیت اصلی بازرگانان تجارت فرش،تـنباکو،کـاغذ و چـای بوده است.اسلامبول غیر از شهرهای ایران بـا چـند شهر بزرگ در منطقه خاور میانه در رایطه بوده است که آنها نیز هریک مـنزلگاهی عـمده در راه تجدد ایران به شمار مـیروند.از ایـن میان مـا بـه سـه شهر تفلیس،قاهره و کلکته اشاره ای مـختصر مـیکنیم.
تفلیس یکی از شهرهای مهّم قفقاز بود و حتی یه خاطر تجمّع عدهای از نـویسندگان و شـعرای بنام روسی و نیز گروهی از اروپائیان یـکی از شهرهای متجدد روسیه بـه شـمار میرفت.تعداد ایرانیان در این شـهر بـه دهها هزار نفر بالغ بود.از ایرانیان عدهای وارد سازمانهای اداری و رسمی شده بودند و گروهی نـیز بـه تجارت اشتغال داشتند.آخوندزاده در ایـن شـهر مـیزیست و آثار خود را در آنـجا مـنتشر میکرد.
قاهره مرکز فـرهنگ عـرب و جامع الازهر کانون اصلی این فرهنگ بود سید جمال الدین هفت سال پیاپی در آن زنـدگی کـرد(1878-1981)و از همین رو قاهره به زادگاه رفرمیسم اسـلامی شـهرت یافت.روزنـامههای فـارسی حـکمت (1892)به مدیریت میرزا مـهدی خان تبریزی و ثریا(1898)به مدیریت میرزا محمد خان کاشانی،و پرورش در این شهر منتشر شد.مدیران دو روزنـامهء حـکمت و ثریا از همکاران قدیم روزنامهء اختر اسـلامبول یـودند.در هـمین دوره ایـرانیان انـجمنی بنام وفاق تـاسیس کـردند که با”انجمن سعادت”اسلامبول در رابطهء نزدیک بود.[1]
کلکته نیز از اواسط قرن نوزدهم یمی از مراکز تـجمع روشـنفکران و از کـانونهای چاپ و انتشار کتب به زیان فارسی بـود چـرا کـه چـاپخانهء فـارسی در هـند زودتر از جاهای دیگر به کار افتاد.روزنامهء حبل المتین در آنجا چاپ میشد و سفرنامهء ابراهیم بیگ نیز برای نخستین بار،مانند بسیاری دیگر از کتب معتبر،در آنجا منتشر شـد.
روشنفکرانی که در این شهرها میزیستند و یا به آنجا رفتوآمد میکردند باهم در ارتباط بودند.سید جمال الدین از مصر به هند میرفت،در پاریس روزنامه منتشر میکرد و در لندن با ملکم ملاقات مینمود.مـلکم در لنـدن روزنامهء قانون را مینوشت و رفتوآمدی به السلامبول و پاریس داشت.
مستشار الدوله با آخوندزاده مکاتبه میکرد و آخوندزاده به رئیس زرتشتیان هند نامه مینوشت.
دروه دومّ
پس از سختگیریهای دولت عثمانی نسبت به ایرانیان که مـنجر بـه تعلطیل روزنامهء اختر و اخراج میرزا آقا خان و شیخ احمد روحی شد مدت ده سال فعالیت مهمّی در اسلامبول انجام نگرفت.امّا از 1908 به بعد دیگر بـار ایـرانیان مقیم و مهاجرین در این شهر دسـت بـه فعالیت زدند.اسلامبول برای بار دوّم مرکز فرهنگی و سیاسی مهمّی شد و برسر راه کسانی قرار گرفت که میان ایران و اروپا در زفت و آمد بودند:دهخدا،قزوینی،تقی زداه، جـمال زاده.
هـمانگونه که افکار تنظیمان روشـنفکران ایـرانی نیمه دوّم قرن نوزدهم را تحت تأثیر قرار داده بود در اولین دهه قرن بیستم نیز افکار تجدد طلبان ترک در ایرانیان مؤثر افتاد.تقی زاده،محمد علی تربیت و دوستانشان قبل از ترک ایران«حوزهای از اشخاص بـیدار و مـتجدّد»در تبریز تشکیل داده بودند و جرائد ترکان چون را که در پاریس منتشر میشد و خصوصا روزنامهء شورای امت به مدیریت احمد رضا بیگ را میخواندند.همین عده با تأسیس کتابفروشی تربیت در تبریز کتب فـرنگی و عـربی و ترکی را وارد مـیکردند.
این گروه پس از قرار از استبداد صغیر محمد علی شاه گذارشان به اسلامبول افتاد و با آثار نامق کمال و دیـگر نویسندگان متجدد ترک آشنا شدند.
یحیی دولت آبادی علت تجمّع ایرانیان مـهاجر را در اسـلامبول چـنین بیان میکند:
…زیرا هرکس از هر کجا میتواند خود را به آنجا برساند چه اشخاصی که در اروپا متفرق شدهاند و چـه غـیر آنها اگرچه بعضی از شهرهای اروپا برای این کار بهتر بنظر میآید و آزادی کامل دارند ولی چـند مـطلب در نـظر من هست که اسلامبول را برای این اجتماع بهتر از جاهای دیگر میدانم.اول رعایت مرکزیت آن نسبت بـهرجا و مرکز اسلامیت آن.دوّم اتحادی که میانه ترکان جوان با مجاهدین ایرانی حـاصل شده و حصول این اجـتماع در اسـلامبول آن اتحاد را تکمیل نموده تأثیراتش را سریع میکند.سوّم آنکه بواسطه مشروطه گشتن عثمانی روی دل مسلمانان دنیا عموما و ایرانیان خصوصا به جانب این مرکز شده و مستبدین ایران نهایت نگرانی را از این نقطه دارند….[2]
انجمن سـعادت،که نام کامل آن انجمن سعادت ایرانیان مقیم اسلامبول بود، مهاجرین سیاسی و گروهی از بازرگانان روشنفکر مقیم اسلامبول را به دور خود جمع کرد.این انجمن با”کمیتهء اتحاد و ترقی”اسلامبول که از روشنفکران ترک تـشکیل شـده بود[3]و نیز با کمیتهء ملیون ایرانی در برلن(که اعضاء اصلی آن تقی زاده،کاظم زاده ایرانشهر،میرزا فضلعلی تبریزی،محمد علی تربیت و جمال زداه بودند)در طابطه بود.میتینگهای انجمن سعادت در بازار خـان والدهـ صورت میگرفت.یحیی دولت آبادی پس از آنکه ریاست انجمن را به عهده گرفت چنین نوشت:
اداره انجمن را وسعت میدهیم،ارتباط آن را با مراکز ملّی که در اسلامبول هست مخصوصا با مرکز جمعیت اتحاد و تـرقی زیـاد میکنیم و به همّت چند نفر از تجار ایرانی جریدهای موسوم به سروش تأسیس میشود…میرزا علی اکبر دهخدا مدیر و سرمحّرر روزنامه قرار داده آنچه که صلاح امروز ملت ایران است بـواسطه آن جـریده نـشر داده میشود.[4]
انجمن سعادت هـمچنین بـا شـهرهای شیعه نشین عراق و روحانیون مقیم در آن شهرها ارتباط داشت و شرح این ارتباطات در کتاب حیات یحیی به تفصیل آمده است.مطالعهء رابـطه مـیان اسـلامبول و کربلا و نجف جالب است چرا که از همان آغـاز کـار اختلاف نظر میان مشروطهطلبان لانیک و مشروطهطلبان مذهبی را منعکس میکند.
در همین زمان”انجمن نسوان”با کیمتهء زنان ایرانی مقیم اسـلامبول هـم فـعالانه مشغول کار بود و یکی از نشانههای این فعالیت تلگرافی است کـه از طرف انجمن به ملکههای دولتهای اروپائی مخابره شد و از آنها تقاضای حمابت و کمک گردید.[5]
روزنامهء سروش چنانکه اشارت رفت در 1909 بـه سـردبیری دهـخدا هفتهای یکبار در هشت صفحهء بزرگ منتشر میشد:
آزادی خواحان ایرانی مقیم کـشورهای دیـگر به خصوص انگلیس با آن[سروش]ارتباط داشتهاند و مقالاتی که در جراید آنروز انگلیس از قبیل تمیز و مورنینگ پست دربـاره ایـران نـگاشته میشد ترجمه میکردهاند و ارسال میداشتهاند.در میان مطلب آن از همه مهمتر پارهای از تلگراف اسـت کـه بـه انجمن سعادت میرسیده و نیز مجموعه تلگرافاتی است که در استبداد صغیر و هنگام محاصره تبریز بـین ثـقهء الاسـلام و محمد علی شاه مخابره شده و بعد رسالهای است تحت عنوان رسالهء لالان به قلم ثـقهء الاسـلام که به صورت پاورقی درج شده است.پاورقی دیگر آن رسالهای است تحت عـنوان اصـول حـقوق اساسی به قلم دهخدا…[6]
روزنامهء شمس نیز به صورت هفتگی از اوت 1908 تا ژوئیه 1909(48 شماره) مـنتشر شـد.مقالات منتشره در روزنامه شمس را میتوان به سه دسته تقسیم کرد:نخست مقالاتی کـه مـربوط بـه انقلاب ایران و روابط ایران و عثمانی است.
دوّم مقالات درباره اندیشههای راجع به مسائل ایدئولوژیک و فـلسفی مـرتبط با مشروطیت،لیبرالیسم دموکراسی و…و بالاخره مقالات بسیار مهّم درباره سرگذشت ایرانیان مـقیم اسـلامبول و فـعالیتهای انجمن سعادت.باید اضافه کرد که روزنامهء شمس به انقلاب ترکان جوان نیز توجه داشـت و مـقالاتی دربـاره فعالیت آزادیخواهان ترک منتشر میکرد.
روزنامههای اختر و شمس و سروش و نیز آثار ادبـی مـنتشره در اسلامبول موجب رواج نوعی نثر فارسی گردید که اندکاندک به ممالک مجاور سرایت کرد و به فارسی خـان والده مـعروف شد.گروهی از ادبا با این زبان مخالفت آغاز کردند و خصوصا مجله کـاوه بـا آن به مبارزه پرداخت:
این زبان عجیب و تـاریک کـه یـک چیز غیر طبیعی بوده و از زبان معمولی لفـظی و کـتابی دور و فهم آن تقریبا برعامه کاملا غیر ممکن است…از ترجمه تحت اللفظی زبان ترکی عـثمانی و داخـل کردن الفاظ و تعبیرات واصطلاحات آنـ بـدون مناسبتی در زبـان فـارسی بـعمل آمده است.حالا بدبختانه این زبـان مـصنوعی…از برکت قدم ادبای خان والده در بعضی از دار السلطنهها و در خود دار الخلافه که باید مرکز سـرمشق و نـمونه زبان دری باشد بک مولود غـیر طبیعی و ناقص الخلقهای زائیـده شـده که قسمتی از مقالات که رویـ سـخن هم در آنها به عامه است بدان زبان عجیب نوشته میشود.[7] همچنین به قـول مـجتبی مینوی:
مرحوم تقی زاده با سـیل لغـاتی کـه از راه اسلامبول و ممالک تـحت نـفوذ عثمانی وارد جراید و منشآت ایـرانیان مـیشد بسیار مخالف بود و از قراری که من میفهمم در این باب بین آن مرحوم و مرحوم مـیررا مـحمد خان قزوینی اختلاف سلیقه بوده اسـت و بـعضی از آن کلمات جـدید را قـزوینی در مـحاوره و انشای خود به کـار میبرده…[8]
فراماسونری نیز در انتقال افکار لیبرال از عثمانی به ایران بیاهمیت نبود ار اواسط قرن نوزدهم بـرخی از دیـپلماتها و بازرگانان را به خود جلب کرده یـود.
دیـپلماتهای ایـرانی در لچـهای فـراماسونری عثمانی عضویت داشـتند خـصوصا در لژ”ستارهء بسفر”که در 1858 تأسیس شده بود.[9]در آغاز قرن بیستم فعالیت لژهای فراماسونری افزایش یافت و چند رجـل سـرشناس بـه آنها پیوستند.
در مرحلهء اول،عضویت در فراماسونری به دیـپلماتها و رجـال ایـرانی امـکان داد کـه بـا رفرمیستهای عثمانی آشنا.شوند و از این طریق افکار جدید میان ایرانیان رواج یابد و رد مرحلهء دوم،فراماسونری یکی از عوامل نزدیکی روشنفکران ایرانی با ترکان جوان شد.
بازرگانان ایراین با افزایش نـفوذ خود طبقهای از نوع بورژوازی پدیده آوردند و افکارشان به وسیلهء روزنامههای منتشره در اسلامبول و قاهره به ایران رسید.
فراموش نکنیم که مدیر روزنامهء شمس و همچنین مؤسس روزنامهء اختر از بازرگانان بودند و نیز ایـن بـازرگانان در انجمن سعادت اکثریت داشتند.آنچه که باید تأکید شود نزدیکی و همفکری و هم آوازی میان روشنفکران و بازرگانان است.
باید یادآور شد که ایرانیان اسلامبول به بازرگانان و روشنفکران محدود نمیشد و عدهای از اصـناف و کـارگران و حتی از افراد شرور نیز(مطابق استاد پلیس اسلامبول)در این شهر سکنی داشتند.تعداد قابل توجه ایرانیان موجب شده بود که تنها مسجد شـیعهء اسـلامبول و نیز بیمارستان و گورستان از طرف ایـرانیان احـداث شود.هم اکنون نیز این مسجد و مدرسه دائر است و گورستان ایرانیان در کنار گورستان بزرگ Karnaca Ahmed در قسمت آسیائی اسلامبول وجود دارد.
اهمیت اسلامبول را به عنوان یک منزلگاه مـیتوان چـنین خلاصه کرد:
-در خاک اسـلام بـود و بنابراین روشنفکرانی که در آنجا میزیستند متهم به کفر نمیشدند؛ -با غرب،خصوصا از طریق مدیترانه،رابطه دائم بود؛ -با آذربایجان،قفقاز،مصر و لبنان در رابطهای نزدبک داشت؛ -از دیرباز جماعتی از تجّار ثروتمند و روشنفکر ایـرانی در آن اقـامت داشتند
که مهاجرین را با آغوش باز میپذیرفتند و با آنان هم آواز میشدند و بالاخره؛ -روشنفکران ترک و ایرانی مبارزه مشترکی را علیه استبداد و بدست آوردن مشروطیت و تجدد دنبال میکردند.
روشنفکران این شهر با برخورداری از حـمایت مـالی و معنوی تـجار در زمینههای گوناگون زیر به فعالیت پرداختند:
-انتشار روزنامه؛ -انتشار کتب و خصوصا ترجمهء آثار ادبی و فلسفی؛ -ایجاد ارتـباط میان مجامع ایرانی در برلن و پاریس و لندن و تفلیس و قاهره و نیز کربلا و نـجف؛ -پخـش روزنـامههای فراسی منتشره در اروپا و قفقاز و هند از طریق اسلامبول در کشورهای مجاور و نیز در داخل ایران؛و -روشن کردن اذهان مسافرینی که از ایـران بـه اروپا و مصر و عربستان در رفتوآمد بودند.
ایجاد دولتهای جدید ملّی در ترکیه و ایران بعد از جنگ اول بـین المـلل،بـسته شدن راه روسیه،رفتن دانشجویان ایرانی به اروپا،اهمیت پیدا کردن راه دریائی جنوب از طریق تـرعهء سوئز و بسیار عوامل دیگر موجی شد که رابطه ایران با غرب بطور مـستقیم برقرار شود و دیگر احـتیاجی بـه منزلگاههای میان راه نباشد.بدین سان اهمیت اسلامبول رو به کاهش رقت و ایرانیان مقیم اسلامبول نیز یا به ایران بازگشتند و یا در جاهای مختلف اروپا پخش شدند.[10]
[1]. Anja Luesink,The iranian community in cairo(reneotype) مقالهای است که در سپتامبر 1991 به سمینار اسـلامبول دربارهء ایرانیان مقیم اسلامبول در قرن نوزدهم ارائه شده است.
[2]. یحیی دولت آبادی،حیات یحیی،:ج 3،تهران،چاپ عطار،1361،ص 18.
[3]. در آن زمان گروهی ز روشنفکران ایرانی را به خاطر داشتن ایدآل مشترک و همکاری با ترکان جوان،ابرانیان جوان مـینامیدند ن.ک.بـه:
T.Zarcone,”une soturce pour lhistorie de la revolution “in Revue Tophunbilim, Islambul,no.4,1992.
[4]. یحیی دولت آبادی،همان،ص 101.
[5]. ویدا ناصحی(بهنام)«زن،خانواده و تجدد و در همین شمارهء مجله ایران نامه.
[6]. محمد اسمعیل رضوانی،سروش ری،مجله آینده،ج 5،شمارههای 7 و 9.
[7]. مجله کاوه،شماره 12،دسامبر 1930،برلن.
[8]. مجتبی مینوی،فـقد حـال،تهران،خوارزمی،1358،ص 526.
[9]. T.hierry Zarcone,”communaute Iranienne D”lstambul”in la Shia Nell”impero ottomano Roma,1991.
[10]. در ماه سپتامبر سال 1991 به همّت انجمن ایرانشناسی فرانسه(تهران)و انجمن مطالعاتی آسیای صغیر(اسلامبول)مجلس بحث و گفتگوئی در شهر اسلامبول تشکیل گردید.موضوع بحث«جامعهء ایرانیان مقیم اسـلامبول در پایـان قرن موزدهم و آغاز قرن بیستم،بود.مجموعه مقالات این سمینار به کوشش آقای Zarcone به زودی در پاریس منتشر خواهد شد.