Critique of Ideological Literature: A Review of Intellectual and Doctrinaire Writings in Iran

تاریخ ادبی طیّ دویست سال گذشته چند دگرگونی مهم به خود‌ دیده‌ است.نـخستین نشانه‌های این تحوّل ادبی را می‌توان از حدود اوائل دورهء‌ قاجاریه‌ به بعد پی‌ جوئی‌ کـرد.1بسیاری از این نشانه‌ها بـیشتر در مـتون دورهء مشروطه‌ آشکار شدند.پیش از آن انجمن‌های ادبی دورهء فتحعلی شاه،تدوین و چاپ آثاری‌ مانند نامهء دانشوران‌2در دورهء ناصری و گسترش روزافزون‌ نگارش متونی که با مسائل سیاسی و اجتماعی سروکار داشتند همگی زمـینه‌ساز دگرگونی‌ بینادینی در ادبیات بوند.

مقارن نفوذ نسبی فرنگی مآبی و نیز همزمان با آگاه شدن ایرانیان نسبت به‌ مقام ایران‌ در‌ روابط سیاسی‌اش با دیگران وضع خاصی در شیوهء نگارش پدیدار گشت که عـبارت بـود از غم مسائل سیاسی و اجتماعی را داشتن و امر نگارش را (*).استاد جامعه‌شناسی در دانشگاه کالیفرنیا،سان‌ دیاگو‌.

معطوف به آن ملاحظات کردن.در پیوند با همین وضع،تأکید بر عنصر ملیّت‌ ایرانی در نوشتار افزایش یافت،و پس از آنـ‌که تـتبّعات تاریخی جدید سیمای ایران‌ پیش از‌ اسلام‌ را قدری روشن‌تر ساخت،باز هم بیش‌تر شد.یکی از بازتاب‌های‌ این تأکید پافشاری در فارسی سره‌نویسی بود و پیراستن زبان از واژگان‌”بیگانه‌”و بویژه عربی.در این بـاب بـرخی‌ از‌ مکاتیب‌ یغمای جندقی،3و، پس از او‌،پیشنهادهای‌ میرزا‌ فتحعلی آخوندزاده‌4و میرزا آقاخان کرمانی‌5شناخته شده و مشهورند.همچنین می‌توان از کارهائی چون پروز نگارش پارسی از میرزا رضا افشار،که‌ نوعی‌ دستو‌ رالعمل فارسی‌نویسی بود،6و از نـامهء خـسروان از جـلال‌ الدین‌ میرزا قاجار،که روایـاتی از پادشـاهان ایـران پیش از اسلام را در بر می‌گرفت،7به عنوان نمونه‌های دیگری از‌ این‌ جریان‌ یاد کرد.در ادبیّات این‌ دوره به موازات گرایشی ضمنی‌ و غبطه آمیز بـه غـرب از یـک‌سو،و تکیه بر عنصر ملیّت(با توسّل به وجـوه بـعضا تاریخی و بعضا خیالی‌ تمدّن‌ پیش‌ از اسلام)از سوی دیگر،یک حیث التفاتی(intentionality)یا وجه‌ سیاسی‌ دیگری نیز وجود داشت کـه مـستقیما بـر اندیشهء اصلاح طلبی استوار بود.

عدالت خواهی و نفی مطلقیت‌ سـیاسی‌ خلاصهء‌ این حیث التفاتی بود.در این‌ میان رفته رفته نوعی بازبینی انتقادی‌ و بی‌سابقه‌ نیز‌ نسبت به عنصر پدر سـالاری در فـرهنگ پیـدا شد که بدوا متوجهء فرهنگ سیاسی‌ بود‌ و حالتی‌‌ کلّی داشت ولی بـه تـدریج مشخّص تر شد و موضوع مقام و حقوق زن در جامعه‌‌ را‌ پیش کشید و در حدّ خود معایب مرد سالاری کور را بـرشمرد.امـّا نـمونه‌های‌‌ برجستهء‌ مبحث‌ اخیر در آثار منتشر شدهء آن‌دوره کمتر از نوشته‌های سیاسی‌ بود و مـدّتی گـذشت تـا‌ برخی‌ از وجوه و مواردش،آن هم پس از گذشتن از صافی‌ ملاحظه کاری‌های مردانه‌،در‌ اشعار‌ و رمان‌های تاریخی و اجتماعی دورهـء بـعد نـمایان شود.

از سوی دیگر،تأثیر جنبش مشروطه خواهی تا‌ آنجا‌ بود که‌انگیزندهء بعضی‌ از علما شـد و شـماری از آنان در پشتیبانی از‌ آن‌ پیشقدم‌ شدند،8هرچند که‌ شماری دیگر در مخالفت با آن مصّر بـودند.9وجـود یـک بعد عرف‌(secular‌)را‌ تیز،همراه خصوصیات یاد شده،می‌توان در این دوران تشخیص داد؛نشانه‌هایی‌‌ از‌ این بعد بـه روشـنی در مطبوعات شکوفای آن‌دوره دیده می‌شود.10در واقع حتّی‌ اگر به‌ مخالفان‌ روحانی نهضت مـشروطه خـواهی نـیز نگاه کنیم درمی‌یابیم که‌ نگرانی آن‌ها بیشتر‌ یا‌ متوّجهء حفظ سنّت‌ها بود و از تجدّد واهمه‌ داشـتند‌ و آنـ‌‌ را تضعیف کنندهء سنّت‌ها می‌دانستند،یا محرّکشان‌ مصالح‌ شخصی و رقابت با دیگر روحـانیان بـود،و یـا اصلا آمیزه‌ای بود از هردوی این‌ ملاحظات‌.پشتیبانی‌ آن‌ها هم از حکومت‌ استبدادی‌ از همین‌ رو‌ بود‌.به عـبارت دیـگر پشـتیبانی از محمد‌ علی‌ شاه را نمی‌توان ناشی از آرزوی علمای مخالف مشروطه در برقراری‌ یک‌ حکومت‌ الهـی دانـست.مورد شیخ فضل اللّه‌ نوری شاید بهترین و شناخته‌‌ شده‌ترین‌ مثال در این زمینه باشد‌،به‌ خصوص بـا تـوجّه به اینکه همو در ابتدا مشروطیّت را تأئید کرده بود‌.

ویژگی‌های‌ ادبیّات دوران مشروطه را چـنان‌که‌ گـذشت‌ در‌ مصادیق‌ سیاسی-اجتماعی‌ آن‌(از جمله ابراز مـوجودیت‌ در‌ بـرابر غـرب،و پی‌گیری اندیشهء عدالت خواهی و اصلاح طلبی)و در بـعد وطـن خواهی-که به‌ صورت‌ دلبستگی به‌ مواریت باستانی وگرایش به‌ فارسی‌ سره‌نویسی مـتجلّی‌ مـی‌شد‌-می‌توان‌ خلاصه‌ کرد.ادبیّات بـعد‌ از مـشروطه نیز بـه ویـژه تـحت تأثیر مفاهیمی از این دست شکل‌ گـرفت و در آنـ‌ تحوّل‌ جالب به وجود آمد که عبارت‌ بود‌ از‌ نگارش‌ رمان‌ توسّط نـویسندگان ایـرانی‌ به‌ عنوان یک گونهء ادبی مـشخّص و ممتاز.مقدّمات چنین‌ تـحوّلی بـه صورت ترجمهء برخی از رمان‌ها و نـمایشنامه‌های‌ اروپائیـ‌ کما‌ بیش در دورهء ناصری شروع شده بود‌.نویسندگان‌ این‌ دوره‌ برای‌ بیان‌ انـدیشه‌های خـود رمان را،به خاطر نفوذ کـلامی کـه مـعمولا درمیان خوانندگانش داشـت،شـکل‌ ادبی کارآمدی می‌دانستند.گـونهء ادبـی رمان از همان نخست آگاهانه مروّج و مبلّغ‌ تجدّد‌ بود و همچون وسیله‌ای برای آگاهی دادن تصور مـی‌شد تـا آن‌جا که‌ رمان‌های اوّلیه حتّی گـاه حـالت موعظه پیـدا مـی‌کردند.نـخستین خوانندگان‌ کارهای ادبی جـدید(اعّم از شعر،نثر،”تیاتر”،رساله‌ و شبنامه‌)در دورهء مشروطه خواهی اصلاح طلبان و متجدّدها بودند اما بـه تـدریج از دیگر قشرهای‌ جامعه نیز به ایـن‌گونه آثـار روی آوردنـد.بـسیاری از خـوانندگان رمان مایل بـودند تـا هم‌ از‌ نظر ذهنی و هم در اطوار متجدّد جلوه کنند.

جریان اصلی رمان‌نویسی در دورهء بعد از مشروطه و در اوائل دورهء پهـلوی‌ ادامـهء هـمان سنّت‌ اوّلیه‌ بود.گونهء غالب و رایج در‌ ایـن‌ مـرحله عـبارت بـود از رمـان‌ تـاریخی و سپس رمان اجتماعی.11امّا در دورهء پهلوی دو تحوّل اساسی یکی در شعر و دیگری در نثر پیدا‌ شد‌.آثار این تحوّل تا‌ امروز‌ هم ادامه دارد و تکوین‌ ادبیّات روشنفکری معاصر را بطور کـلّی می‌توان نتیجهء آن دانست.به عنوان‌ نمونه،نیما در شعر و جمال‌زاده و هدایت در نثر متمایل به گرایشی بودند که به‌‌ زودی‌ به یک جریان بسیار مشخّص ادبیّات ایران در عصر حاضر تبدیل‌ شد؛12جـریانی کـه هرچند زائیدهء نهضت ادبی مشروطه بود ولی به نوبهء خود نیز انقلابی ادبی بود با‌ دامنه‌ای‌ گسترده.نوآوری‌ها‌ و دگرگونی‌های شکلی‌ ادبیات جدید کما بیش دانسته است.از جمله ویژگی‌های ماهوی ایـن‌گونه ادبـیّات‌ یکی امکان بخشیدن‌ به تبلور عنصر روشنفکری بود.این عنصر روشنفکری خود دارای کیفیاتی‌ ویژه‌ بود‌ از جمله:تجدّد نمایی،اظهار گرایش دمکراتیک،نقد وجـوهی از فـرهنگ سنّتی(مانند پدر سالاری و امتیازات مـوروثی‌)،‌‌جـهت‌گیری‌‌ انتقادی در برابر نظام سیاسی جامعه و در برابر غرب و،تا آنجا که به‌ زمینهء‌ کلّی‌ تخیّل و کار ادبی مربوط می‌گردید،پیدایش گونه‌ای تساهل و رواداری‌ ضمنی کـه بـراساس آن داشتن پایه‌ و مایه در ادب کـلاسیک دیـگر شرط لازم ورود به ادب جدید دانسته نمی‌شد‌.در زمینهء بسط و ترویج‌ عنصر‌ روشنفکری، می‌توان به تأثیری که حزب توده و فعالیت‌های سیاسی و فرهنگی آن،به خصوص‌ در دههء 1320،بر روشنفکران داشت اشاره کرد.آثار مثبت یـا ایـجابی آن‌ فعّالیت‌ها(از قبیل ترویج عنصر‌ روشنفکری،تبلیغ شعارهای سوسیالیسیتی، جهت گیری انتقادی در مقابل حکومت و هم در مقابل غرب،و اظهار اطمینان‌ به تحقّق فرجام امور”تاریخی‌”منطبق با پیش‌فرض‌ها و پیشگوئی‌های مشخّص) کـما بـیش آشکار اسـت.امّا‌ آنچه‌ که شاید بتوان تأثیر منفی یا سلبی حزب توده‌ دانست،و مانند نوعی آئینهء عبرت عـمل می‌کرد،عبارت بود از نفی طرفداری و دنباله روی از یک قدرت خارجی،صرفنظر از دلبـستگی‌های‌ آرمـانی‌-خـواه آن‌ قدرت‌”اردوگاه جهانی پرولتاریا”»و”سوسیالیزم مادر”باشد خواه هرچیز دیگر.13گرچه متعاقب کودتای مرداد 1332،و گاه نـیز ‌ ‌از سـر واکنش به تبلیغات‌ حکومت در سال‌های بعد‌،تصریح‌ وجوه ناسیونالیستی در ادبیّات روشنفکری‌ قدری فـروکش کـرد،امـّا تجلّی عواطف وطن خواهانه و عشق به استقلال در آثار نویسندگان این دوره نیز همچنان ادامه داشت.

در ادبـیات جدید ایران‌،دهه‌های‌ 1340‌ و 1350 بر رویهم دورهء مهّمی‌ است‌. آثاری‌ که در این دوره در ادب جدید بـه وجود آمدند-همپای رونـد پیـوسته اما متحوّل ترجمهء آثار ادبی خارجی به فارسی‌-آن‌ را‌ از نظر سبک و محتوا متنوع‌تر کردند.همراه چنین‌ تحوّلی‌،از اوائل 1340 به بعد میان نسل جوان از یک‌ طرف با حکومت و از طرف دیگر با”اپوزیسیون سـنّتی‌‌”بیش‌ازپیش‌ فاصله‌‌ افتاد.روشنفکران جوانتر از”اپوزیسیون سنّتی‌”خرده می‌گرفتند چون ظاهرا‌ نتوانسته بود”تحلیل مشخّص‌”و رأی قاطعی در مورد اصلاحات دولت ارائه کند. امّا بسیاری از همین روشنفکران خود‌ دربارهء‌ جزئیات‌ مسائل ایران دانش نسبتا انـدکی داشـتند14و در نتیجه به کلّی‌ گوئی‌ روی آورده بودند.برخی نیز،با نوعی تبختر”علمی‌”،خود را از تحقیقات‌”آمپریک‌”بی‌نیاز می‌دیدند‌ و صرفا‌ به‌ “کار تئوریک‌”بسنده می‌کردند.در همین دوره،گرایش‌های افراطی درمیان نسل‌ جوان‌ روشنفکر‌ نـاراضی‌ و گـمنام قوّت گرفت و در موارد بسیار سرانجام به‌”قهر انقلابی‌”و ایدئولوژی‌”مبارزهء مسلّحانه‌”منتهی‌ شد‌.15‌این گرایش‌ها،که تا انقلاب و مدّتی پس از آن هم ادامه داشت،تأثیری انکار‌ ناپذیر‌ بر ادبیّات‌ معاصر بـرجای نـهاد.برخی از شعرا و نویسندگان معاصر هرچند خود در‌ سازمان‌های‌ پیرو‌”مشی قهرآمیز”حضور و یا شرکت مستقیم نداشتند ولی‌ گه گاه در پشتیبانی از گرایش‌ این‌گونه‌ سازمان‌ها و بیان ادبی و هنری نمادهای‌ آنان دست بـه قـلم مـی‌بردند.16کسانی هم‌چون‌ خسرو‌ گلسرخی‌ و سـعید سـلطانپور کـه عملا وارد این راه شدند دیر یا زود جان باختند.17

از‌ انقلاب‌ تاکنون آثار ادبی بسیار با کیفیّت‌ها گوناگون انتشار یافته‌ است.برای سهولت‌ بـررسی‌ ایـن‌ آثـار می‌توان آنها را دستکم به سه دسته تقسیم‌ کـرد.یـکی نوشته‌های متأثّر از جریان‌ اصلی‌ روشنفکری‌،دیگر آثار مرتبط با آنچه‌”ادبیّات مکتبی‌”نام گرفته،و سوّم آثار ادبی‌ منتشر‌ شـده در خـارج از ایـران. در این‌جا نخست به اختصار به چند جنبهء سیاسی ادبیّات روشـنفکری‌ در‌ آستانهء انقلاب،و سپس به برخی از وجوه ایدئولوژیک جریان‌”مکتبی‌”اشاره می‌کنیم‌. معرّفی‌ و بحث بیشتر دربارهء جزئیات آثار انـتشار یـافته‌ در‌ سـال‌های‌ بعد از انقلاب و نیز بررسی فعاّلیت‌های ادبی‌ در‌ خارج از ایران نیازمند فرصت‌ دیـگری اسـت.

در مورد جریان ادبیّات روشنفکری نخست‌ باید‌ به یادداشت که روشنفکران‌ در‌ متن‌ رویدادهای انقلاب‌ شرکت‌ مؤثّر‌ داشـتند و در پدیـد آوردن آن فـعّال‌ بودند‌. توضیح آن‌که کی از خصوصیّات جریان روشنفکری،صرفنظر از نوآوری‌های‌ ادبی و حضور‌ فـرهنگی‌اش‌،بـی‌اعتبار دانـستن نظام سیاسی حاکم بود‌.هرچند که قشرها و طبقات‌ دیگر‌ جامعه نیز چندان شیفتهء حـکومت‌ نـبودند‌،ولی فـرهنگ‌ روشنفکری درعین‌حال بیان موجز و متبلور مخالفت سیاسی هم بود.از نظر‌ واقعه‌ نگاری،برگزاری‌”ده شـب‌”کـانون‌ نویسندگان‌ در‌ انستیتو گوته تهران‌‌ (مهرماه‌ 1356)را می‌توان تجلّی‌ فرهنگ‌ سیاسی و هنری بسیاری از روشنفکران دانـست در رودروئیـ‌شان بـا نظامی که خود را مخالف‌ آن‌ تصوّر می‌کردند.-تصوّری که هویّت گروهی‌ و فردی‌ بسیاری از‌ روشـنفکران‌ در‌ پرتـو آن شکل گرفته‌ بود.در این ده شب-که در آن هر شب بر شمار حضّار افزوده‌ مـی‌شد‌-گـروهی‌ از نـویسندگان و شعرا با گرایش‌های ایدئولوژیک‌ مختلف‌‌ سخنرانی‌ کردند‌ و اشعار‌ و قطعات و بیانیه‌های اعتراض‌ آمیز‌ خود را خواندند کـه جـملگی بر نوار ضبط شد.مجموعهء سخنرانی‌های این شب‌های نیز سپس چاپ‌‌ و مـنتشر‌ گـردید‌.18ایـن مجموعه در واقع می‌تواند نقطهء‌ شروعی‌ باشد‌ برای‌‌ بررسی‌ وجه‌ سیای و ایدئولوریک ادبیّات روشنفکری ایران در آسـتانهء انـقلاب و بـعد از آن.در آن ده شب جمعا 59 نفر از اعضای کانون نویسندگان سخن‌ گفتند.تأکید اصلی سخن‌رانی‌ها‌ بـر مـسئلهء آزادی سیاسی و سرکوب آن در ایران بود،یعنی بر وجود سانسور،فشارهای سیاسی،و مداخلهء حکومت در کار نویسندگان.از این لحـاظ مـطلب جدیدی که کسی ندانسته باشد عنوان‌ نشد‌ بلکه‌ آنچه همه می‌دانستند ولی رسـما و در جـمع بر زبان نمی‌آمد با صدای بلند بـر زبـان آمـد.سخنرانان-از هواداران حزب توده گرفته تا پیـروان گـروه‌های چریکی‌ و نویسندگان مستقل‌ و”خط‌ میانه‌”-معرّف طیف ایدئولوژیک روشنفکران آن روز ایران بودند و برخی از آنـان نـیز به تصریح موضع ایدئولوژیک خـود اصـرار داشتند.گـوئی در آنـ‌ هـنگام‌ همگی زبان یکدیگر را بهتر‌ و آسانتر‌ مـی‌فهمیدند و تـفاهمی درمیان بود.همه‌چیز در اتحّاد بر سر مخالفت با شاه و حکومت‌ خلاصه مـی‌شد و اخـتلاف‌هغ،دستکم در سطح نمود،تحت الشعاع چـنین‌ اتحّاد‌ و اتفّاقی‌ قرار مـی‌گرفت و چـندان مجال‌ بروز‌ نمی‌یافت.19

برای ارزیـابی مـشارکت نویسندگان در انقلاب،و بررسی ادبیّات روشنفکری‌ بعد ار آن،چند جریان و رویداد را باید درنظر داشت،از آن جـمله تـشکیل‌ کانون نویسندگان،20نامه‌های اعتراض‌آمیز‌ کـانون‌ بـه دولت،بـرگزاری‌”ده شب‌”شعر،شـرکت مـستقیم نویسندگان در فعّالیت‌های مطبوعاتی(از مـقاله‌نویسی‌ گـرفته تا شرکت در اعتصاب مطبوعات)،و نیز فعالّیت‌های نویسندگان بعد از انقلاب.هرچند که وجود کانونی‌ بـرای‌ نـویسندگان،دستکم‌ از نظر ایجاد ارتباط بین آنـ‌ها مـفید بود،ولی کـانون نـتوانست تـأثیر چندانی بر نحوهء سـانسور مطبوعات‌ در کشور داشته باشد.امّا در اواخر دورهء نخست‌وزیری هویدا و در‌ دورهء‌ نخست‌وزیری‌ آموزگار نامه‌های سرگشادهء کـانون نـویسندگان به دولت و نیز صدور اعلامیه‌های معترضانهء دیـگر(مـثلا از سـوی کـانون وکـلای ‌‌دادگستری‌) به تـدریج بـازتاب‌های اجتماعی گسترده‌تری پیدا کردند.به عنوان نمونه، حضور نویسندگان و روشنفکران‌ را‌ در‌ وقایعی که منجر به سقوط سـلطنت‌ گـردید مـی‌توان از راه بررسی مطبوعات دوران انقلاب بخوبی‌ دید.در این دوره تـنوّع ایـدئولوژیک مـوجود بـه تـدریج انـعکاس مشخّص‌تری درمیان‌ نویسندگان‌ پیدا کرد.برای مثال‌،حزب‌ توده که در این زمان از نظر تبلیغ‌ مسلکی فعّال گردیده بود،به دلایل تاکتیکی و سیاسی،از رهبری علما جانبداری می‌کرد.21

بـاید توجه داشت که در ابتدای انقلاب روشنفکران از‌ طرفی خشنود از این‌ بودند که یک نهضت سیاسی به سرعت روز افزونی در جامعه به جریان افتاده‌ است،امّا از سوی دیگر،چون با بسیاری از مظاهر آن نـهضت احـساس‌ بیگانگی‌‌ می‌کردند و کنترل اوضاع هم از اختیارشان خارج بود،نسبت به آینده نگران‌ بودند.ولی این نگرانی‌ها در شرایط انقلابی روز مجال بروز به صورتی‌که منشأ تأثیری باشد نمی‌یافت.22این‌ دوگانگی‌ دیدگاه بـه ویـژه در آن بخش از ادبیّات‌ روشنفکری بعد از انقلاب به چشم می‌خورد که در آن آرمان سیاسی زمامدارمحتوای ادبی بود.

و امّا جریان‌”مکتبی‌”را به‌طور کلّی‌ می‌توان‌ جلوهء ادبی ایـدئولوژی بـخش‌ مهمّی از نیروهای جوانی دانست کـه در انـقلاب و بخصوص در وقایع سال‌های‌ بعد از آن شرکتی فعّال داشتند.در این‌جا مراد از”مکتب‌”در واقع‌ تصریح‌ بر‌ تفسیری سیاسی و جهت‌دار(doctrinaire)از‌ اسلام‌ است‌.به سخن دیگر، تفسیری که اسـلام را نـه تنها به صورت یـک آئیـن عبادی و یک نظام ارزشی بلکه‌ همچنین به صورت‌ یک‌ ایدئولوژی‌ و مسلک سیاسی و انقلابی تمام عیار درنظر می‌آورد.بنابراین‌،وجه‌ ایدئولوژیک جهان بینی مکتبی سایر وجوه ذهنیّت و فرهنگ مذهبی فرد را تـحت الشـعاع قرار می‌دهد و در واقع آن‌ها را‌ از‌ نو‌ تعریف می‌کند و شکل می‌بخشد.تصوّر ادب مکتبی بدون درنظر گرفتن‌‌ ایدئولوژی پشتوانهء آن میسّر نیست.به عبارت دیگر مفهوم ادب مکتبی در گرو خصلت ایدئولوژیک آن است.مفاهیم‌ بکار‌ رفـته‌ در ادب مـکتبی قرابت بـیشتری با ویژگی‌های ایدئولوژیک ادب متعّهد(engage‌)روشنفکری‌ دارند تا با شیوهء مرسوم‌ در گفتار سنتّی و عرف دینی.

این‌گونه تفسیر از اسـلام دارای ساختار‌ جدیدی‌ است‌ و سابقهء آن مثلا می‌توان در نوشته‌ها و گفته‌های علی شریعتی جـستجو کـرد.22‌امـّا‌ پس‌ از انقلاب،برخی از چنین ترکیب دین و مکتب،به صورتی‌که گفته شد،خشنود نبودند‌ و آن‌ را‌ مایهء تنزّل شـأن ‌ ‌روح دیـنی و،از آن گذشته،تأویلی خودسرانه و التقاطی می‌دانستند.به عنوان‌ نمونه‌،به اعتقاد احمد فردید،کـه مـؤکّد مـصادیق‌ ما بعد التاریخی(meta-historical)در‌ وقایع‌ سیاسی‌ بود،چنین تفسیری‌”دین‌ حنیف‌”را به سطح یک‌”دکترین سـیاسی‌”تقلیل می‌دهد و خود‌ از‌ جمله علامات‌ عدیدهء”خود بنیادی‌”در تفکر است-عارضه‌ای که بـه گفتهء فردید‌ از‌ تفکّر‌ غـربی‌ نـشأت گرفته است.24در همین باره،بعضی نیز معتقد به وجود توطئه‌ای بودند‌ که‌‌ ظاهرا از خارج حوزهء فکری و سیاسی جهان اسلامی راهبری می‌شد و هدفش‌ این‌ بود‌ که‌ انقلاب ایران را از مسیر تحقّق معانی مـکنون خود منحرف کند.25در این خصوص‌ دستکم‌ بر‌ وجود دو کانون عمدهء توطئه تأکید می‌شد:یکی حوزهء فرانسه و متفکرّان یهودی‌ آن‌ اعم از چپ و راست،و دیگر مشرب انگلیسی‌ اصالت تجربه و جریان موسوم به پوزیـتیویزم مـنطقی بطور کلّی‌(علیرغم‌‌ تفاوت‌هایی که بین آن‌دو وجود دارد).امّا اگر بتوان متغیّرهای تاریخ عقاید‌ را‌ به‌سادگی در پیوندی علّی،آنی،و بلاواسطه با‌ تاریخ‌ وقایع‌ قرار داد،آن‌وقت دیگر همان قدر می‌توان‌ تحصیل‌ کـردگان فـرانسه و انگلیس را،که شماری از آنان هم‌ احیانأ مصدر برخی امور‌ شده‌ بودند،گماشتگان فکری و یا سیاسی‌ مثلا‌ ژرژ گورویچ‌ و کارل‌ پاپر‌ قلمداد کرد که مخالفانشان را مظهر‌ ایده‌آل‌ های ناب‌ اسلامی دانست.وانـگهی آنـانی هم که از سر صدق خود‌ را‌”مکتبی‌”می‌خواندند از صفت‌”خودبنیادی‌”یکسره‌ تبرّی می‌جستند و آن را‌ عصارهء‌ غربزدگی و استکبار می‌شمردند.پس شاید‌ بی‌مناسبت‌ نباشد تا برای فهم این کارزار شبه فلسفی به‌جای تمرکز بـر جـریان‌های فـکری‌ اصولی‌ به اهمیّت تأثیر و نـقش‌ مـتغیّرهای‌ عـرضی‌(مثلاً‌ تیپولوژیک)بپردازیم،چون‌ غالبا‌ تعیین‌کننده مفهوم‌ یک تعبیر‌ حامل‌ آن است و نه مضمونش.این نکته را که چگونه بخش قابل‌ ملاحظه‌ای از جـوانان‌ مـکتبی‌ از شـخصیّت‌هایی به ظاهر سنتّی پیروی‌ کردند‌ و از نظر‌ ایدئولوژیک‌ مـوافق‌ رأی و تـفسیر آنان گردیدند‌،و نیز این را که چگونه‌ کسانی از گروه‌های سنّی بالاتر گرایشی مکتبی یافتند،باید از‌ راه‌ بررسی دقیق‌ تر تـنوّع مـوجود درمـیان‌ پیروان‌ گرایش‌ مکتبی‌ و ذهنیّت‌ خاص هریک از‌ آنان‌‌ توضیح داد که خـود نیاز به بحث جداگانه‌ای دارد.

در بررسی‌”ادبیات مکتبی‌”چند نکته شایان‌ توّجه‌ است‌.یکی این‌که‌ دردوران انقلاب ایران نوشتار اهـمیّت‌ تـازه‌ای‌ یـافت‌.توّجه‌ به‌ امر‌ نوشتن و به خصوص بهره جویی از ایدئولوژی در متن ادبـی یـا انتقادی که یک سنّت‌ روشنفکری بود در این دوران گسترده‌تر از همیشه رواج یافت و تبدیل به‌ نوعی‌ فعل سیاسی گـشت.یـکی از شـواهد این گرایش روزافزون به نوشتن را می‌توان درشمار بی‌سابقهء نویسندگان جوانی یافت کـه تـوسّل بـه قالبی ادبی را جهت بیان‌ هیجانات و ترسیم آرمان‌های‌ سیاسی‌ خود محملی موّجه بلکه ضروری فـرض‌ مـی‌کردند-فـرضی که مشخّصا از جریان روشنفکری ادبیّات جدید سرچشمه‌ می‌گرفت.26یکی از ویژگی‌های ضمنی این گرایش پافـشاری بـر ارائهء تصویری‌ “روشنفکرانه‌‌”از‌ جهان بود،البتّه از دیدگاهی مکتبی.این پافشاری با شتابزدگی،رسـمیّت و جـدیّتی ظـاهری،با ساده سازی محتوا و فرجام گرائی‌ سیاسی در تخیّل و به‌ خصوص‌ در نگارش ادبی همراه بـود‌-یـعنی‌ با اوصافی‌ ایدئولوژیک که در نوشته‌های بسیاری از نویسندگان ادبیّات جدید هم به چشم‌ مـی‌خورد.ازایـن‌رو،بـه گمان بسیاری،از نویسنده گرفته تا ناشر‌ و خواننده‌، صرف تمهیدات ذهنی(که‌ در‌ مجموع به تعهّد آرمـانی تـعبیر می‌شد)شرط لازم، اگرنه کافی،برای نویسندگی بود.به سخن دیگر،نویسندگی کـاری سـیاسی‌ شـمرده می‌شد که می‌توانست نهایتا در راستای تحقّق خواست‌های آرمانی اثر‌ بخش‌ باشد.

بدین‌سان،آموختن فن نـویسندگی و مـمارست در آن،بـه عنوان شرط لازم‌ تبحّر در این کار چندان جدّی گرفته نمی‌شد.به‌جای آن،گـونه‌ای بـسیج و تهییج‌ معنوی که خاستگاه و نیّتی سیاسی‌ داشت‌انگیزندهء‌ نویسنده می‌شد‌ و به او اعتماد به نفس می‌داد.نویسندگان مـکتبی نـسل جوان با توسّل به نیروی‌ ایدئولوژی کوشیده‌اند تا‌ آن رنگ ملایمی را که در آثـار نـویسندگان مذهبی پیش‌ از‌ آن‌ها‌ و یا‌ معاصر با آنـ‌ها بـه چـشم می‌خورد بزدایند و آثار خود را آشکارا بسوی جـهتی سـیاسی و هدف‌مند بکشانند.از ‌‌این‌ نظر مثلا شاید بتوان آثار مکتبی یاد شده در پانویس اخـیر را بـا‌ داستان‌های‌ محمّد‌ محلاتی‌27و امیر عـبّاس‌ حـیدری‌28و موسی فـرهنگ‌29از نـسل‌های گـذشته،که تمایل مذهبی‌ داشتند ولی‌ دارای سـتیزه‌جویی ایـدئولوژیک نبودند،مقایسه کرد.

دیگر این‌که در ادبیّات مکتبی‌،به موازات پافشاری ناپخته‌اش‌ بـر‌ ارائهـ‌ تصویری‌”روشنفکرانه‌”از جهان،گرایش دیگری وجـود دارد که هم ضمنی‌ اسـت و هـم التفاتی و آشکار،و آن عبارت است از گـونه‌ای تـلاش برای‌ آشنا ساختن مجدّد جهان با خود.این آشناسازی‌،یا تخصیص(prjvatjzatjon)، قدمی اسـاسی در تـکوین ادبیّات مکتبی است.در بسیاری از مـوارد چـه بـسا این‌ گونه آشـنا سـاختن مجدّد جهان با خـود زمـینه‌ساز تصویر”روشنفکرانه‌”از جهان در ذهنیّت‌ مکتبی‌ باشد و به آن اطمینان خاطر بدهد.البته در راه‌ تحقّق ایـن هـدف،ادب مکتبی از پشتیبانی دولت نیز-چه از نظر مـعنوی و ایـدئولوژیک و چه از نـظر مـادّی و فـراهم ساختن تسهیلات‌ لازم‌-بـهره‌مند گردیده است.30این جریان تخصیص و آشنا ساختن مجدّد جهان و جامعه از ابتدای انقلاب تبدیل گردید بـه شـکل رسمی ایدئولوژی مکتبی و حکومت به‌طور کـلّی‌31(بـه عـنوان نـمونه‌،در‌ دورهـء نخست‌وزیری محمّد عـلی رجـائی که خود نیز می‌کوشید مظهری از این جریان باشد).

درحالی‌که ادب مکتبی از نظر واژه‌شناسی و سبک نگارش از سنّت‌ روشـنفکری،کـه بـعضی از خصایص‌ آن‌ را‌ بیشتر برشمردیم،تأثیر گرفته اسـت‌، ولیـ‌ عـلنا‌ از آن تـبرّی مـی‌جوید.تـوضیح آن‌که ایدئولوژی مکتبی،از یک‌سو، بر مذهب اسلام تأکید دارد و با این تأکید برای خود سابقه‌ و تاریخی‌ فراهم‌‌ می‌آورد.در این ارتباط گاه ستایش‌های مبالغه آمیزی‌ هم‌ از روحانیّت شیعه در ایـران صورت می‌گیرد،و نیز پیوسته بر تصویری خود ساخته از صدر اسلام و مظاهر و معانی متصورّهء‌ آن‌،که‌ بعضا فرآورده‌های ذهنی جدیدی هستند،تأکید می‌شود.چنین است که‌ مثلا گاه در این قبیل نـوشته‌ها و گـفتارها حوزهء علمیّهء قم‌ به صدر اسلام تخیّلی متّصل می‌شود و،از نظر‌ پاسداری‌ از‌ مشعل حقایق،ادامهء تاریخی و مصداق کنونی آن قلمداد می‌گردد.32تعمیم‌ و تحمیل‌ چنین تفسیری‌ نیز گاه با اصرار،آن هم اصـراری پرخـاش‌گرانه،بر کلیّت فرهنگ جامعه،یا دستکم‌ بر‌ حیطه‌هایی‌ از آن‌که دارای‌”اولویّت‌”تشخیص داده شده‌اند،و حتّی‌ بر آن بخش‌هائی از‌ فرهنگ‌ مذهبی‌ که با چنین تعمیمی سـازگار نـبوده‌اند، پی‌گیری می‌شود.از سوی دیگر،ایـدئولوژی مـکتبی در‌ جنگ‌ تبلیغاتی‌اش‌‌ چهره‌ای مظلوم به خود می‌گیرد.در این‌گونه تبلیغ مایه‌ای از آنچه که گاه در‌ فارسی‌ اصطلاحا”شهید نمائی‌”خوانده می‌شود به چشم می‌خورد که البـته در سـنّت‌ فرهنگی‌ ما‌ بی‌سابقه‌ نـیست.در ایـن مورد معمولا تکیهء کلام براین است که از زمان مشروطه به‌ این‌ سو روشنفکران مستمرا مذهبیّون را مورد آزار و سرزنش‌ قرار داده‌اند.به عنوان نمونه‌،به‌ شیخ‌ فضل اللّه نوری به کرّات اشاره مـی‌شود و تـصویر در اماتیک سرنوشت او در اشعار و نمایشنامه‌های‌ مکتبی‌ عرضه‌ می‌گردد.33

مقولات و مفاهیمی چون‌”عدالت اجتماعی‌”،”غربزدگی‌”،”تعهّد”را می‌توان‌‌ از‌ جمله‌ مقولات و مفاهیمی دانست که براساس آن ایدئولوژی و ادب مکتبی‌ ایدئولوژی و ادب روشنفکری را نقد و نفی‌ می‌کند‌.در‌ زمینهء عـدالت اجـتماعی، ایدئولوژی مـکتبی سنّت روشنفکری را متّهم به انزوا از‌ تودهء‌ مردم وگرایش به‌ زندگی مصرفی می‌سازد.در واقع،سابقهء بیان ایدئولوژیک ایـن اتهام را در دوران‌ اخیر‌ می‌توان عمدتا در گرایش‌های چپ همان فرهنگ روشنفکری دیـد.بـه عـنوان‌ نمونه‌،تعبیری‌ نظیر”زندگی مصرفی‌”،که در دههء پیش‌ از‌ انقلاب‌ وجه رایج‌ گفتار انتقادی روشنفکران شده بود‌،پسـ‌ ‌ ‌از انـقلاب نیز توسّط مکتبیّون برای‌ حمله بر همهء اقشار وگروه‌های متجدّد و مرفّه‌ و نیز‌ در انـتقاد از خـود روشـنفکران‌ به‌ کار گرفته‌ شد‌.در‌ این‌جا نکته‌ای که جلب‌نظر می‌کند این‌ است‌‌ که در این دیدگاه جـهت‌گیری سیاسی به سطح یک تیپولوژی اجتماعی و فرهنگی‌‌ ارتقا‌ و یا تعمیم داده شده است.البـته‌ از یک دیدگاه جزمی‌ مـارکسیستی‌ مـی‌توان‌ ادعّا کرد که تیپولوژی‌ اجتماعی‌ و فرهنگی در تحلیل نهائی چیزی جز بازتاب‌ اختلافات طبقاتی نیست و بنابراین هرگونه استنتاجی‌ هم‌ که براین پایه به این‌‌ بهانه‌ صورت‌ گیرد از نظر‌ استراتژی‌ کلّی نبرد طـبقاتی معتبر‌ است‌.به هر حال،این‌گونه تفسیر”پوپولیستی‌”میراث دیگری بود که چپ ایران به ایدئولوژی‌‌ مکتبی‌ ارزانی بخشید و سپس به نوبهء خود‌ قربانی‌ آن گردید‌ این‌گونه‌ تفسیرها‌ و دیدگاه‌ها،که یادآور بـرخی‌ شـعارهای زمان انقلاب فرهنگی در چین بود،به‌ خود فریبی برخی از سازمان‌های چپ(مانند‌ گروه‌ پیکار)انجامید و اعضا و “هواداران‌”آن‌ها را‌ به‌ ورود‌ و فعّالیت‌ در‌ نهادهای انقلابی ترغیب‌ کرد‌،هرچند دیری نپائید که خود ایـنان نـیز آماج‌”پاکسازی‌”شدند.نکتهء دیگر این‌که ضابطهء اصلی زیبا‌ شناختی‌ در‌ این سبک استنتاج ایدئولوژیک(از چپ گرفته‌ تا‌ مکتبی‌) غالبا‌ به‌ صورت‌ شعار از میان بردن اختلافات طبقاتی جلوه‌گر می‌شود،کـه در عـمل توجیهی برای پایین آوردن سطح زندگی اقلیّت مرفّه است و نه‌انگیزه‌ای‌ برای بالا بردن سطح زندگی اکثریت‌ فقیر.

در دورهء انقلاب شمول و سیطرهء ایدئولوژی انقلابی چنان بود که امکان توفیق‌ برای روشـ‌های مـعتدل بـاقی نگذاشت.علاوه بر تفاسیر انـقلابی،و بـه ظـاهر ریشه‌ای،از عدالت اجتماعی،تعابیر دیگری‌ چون‌‌”افشاگری‌”،”مصادره‌”، “امپریالیسم‌”(یا ترجمهء مضحکی از آن تحت عنوان‌”ملّی گرائی‌”)،”جوّ سازی‌”، “خط کشی‌”،”مـوضع گـیری‌”(و ایـضا،”اصلاح موضع‌”)،از جمله واژگان،مفاهیم و تعابیر مصطلاح در گـفتمان‌ جـریان‌ چپ بود که نهایتا در محاورات سیاسی جامعهء انقلابی ایران رواج یافت و بر سر زبان‌ها افتاد.مکتبیّون هم این تعابیر را بـه‌ تـدریج‌ بـه‌ کار بردند،بلکه آن‌ها را‌ از‌ آن خود ساختند،و بر علیه همان چـپ به‌ کار گرفتند.گذشته از زبان ایدئولوژیک مجاهدین،که کما بیش از آغاز تحت‌ تأثیر واژگان و مفاهیم‌ چپ‌ قرار داشـت،اسـتفاده از‌ ایـن‌گونه‌ تعابیر در سنّت گفتار مذهبی آشکارا امری تازه و حاکی از تغییر حال بـود.

مـقولهء دیگری که ایدئولوژی مکتبی در عیب‌جویی خود از سنّت روشنفکری به‌ آن متشبّث می‌شود مقولهء”غرب‌ زدگی‌‌”است.از زمـان مـشروطیّت،بـلکه پیشتر از آن،حساسّیتی نسبت به وجوه گوناگون تمدّن غرب همراه با پیچیدگی‌های‌ ذهـنی و عـاطفی بـسیار درمیان ایرانیان،اعّم از سنّت‌گرا یا تجدّد طلب،وجود‌ داشته‌ است.پرداختن‌ به این مـطلب از حـوصلهء گـفتار حاضر خارج است و به‌ تنهائی نیازمند یک بررسی مبسوط تاریخی و فرهنگی‌ است.34اما آنـچه ارتـباطی‌ مستقیم با مباحث طرح شده در‌ این‌ نوشته‌ دارد نفس اصطلاح‌”غربزدگی‌”است. این اصـطلاح را،کـه نـخست احمد فردید با تغبیری فلسفی پیش نهاده ‌‌بود‌،جلال‌ آل احمد در نوشته‌ای تحت همین عـنوان در بـحث کلّی خود دربارهء‌ فرهنگ‌ و جامعه‌ وارد ساخت.35دیری نگذشت که این اصطلاح درمیان روشـنفکران‌ غـیر مـذهبی،و سپس بعضا مذهبی‌،رواج یافت و در سال‌های دههء 1340 و دههء 1350 بر دیدگاه‌های نقد فرهنگی(و نقد‌ سیاسی)در ایران تـأثیر‌ گـذاشت‌. همین اصطلاح به خصوص در تکوین آنچه به عنوان شعار”بازگشت به خـویش‌” مـی‌شناسیم اثـری مستقیم داشت.طرفه آن‌که پس از انقلاب مکتبیّون روشنفکران‌ را به جرم غرب زدگی،یعنی با‌ توسّل بـه یـکی از تـعابیر اصلی که خود برای نقد جامعه و فرهنگ‌”مصرفی‌”زمان شاه به کـار مـی‌بردند،متهّم و بلکه محکوم‌ ساختند.

“تعهّد”نیز از همان گروه واژگان و مضامینی است که‌ ایدئولوژی‌ مکتبی با تـوسّل بـه آن از فرهنگ روشنفکری ایراد می‌گیرد.این مضمون،و در کنار آن‌ “مسئولیّت‌”که از مضامین مـهّم فـرهنگ روشنفکری است،در واقع تعیین کنندهء آن خصیصه یـا‌ کـیفیتّی‌ اسـت که به آن عنصر یا بعد روشنفکری مـی‌گوئیم. ایـدئولوژی مکتبی عنوان‌”تعهّد”را در مقابل‌”تخصّص‌”قرار می‌دهد و در مجموع‌ تصویر آن بعد روشنفکری اصلی و اوّلیـه را نـفی‌ می‌کند‌.ایدئولوژی مکتبی‌ مدّعی اسـت کـه روشنفکران تـخصّص را بـر تـعهّد ترجیح می‌دهند و تعهّد را امری ثانوی مـی‌شناسند و در سـلسله مراتب ارزشگذاری‌های خود آن را در ردهء پائین‌تری جای می‌دهند‌.در‌ این‌ ادعّا دستکم دو سوء تـعبیر‌ وجـود‌ دارد‌:

سوء تعبیر نخستین ناشی از برداشتی نـادرست از بار تاریخی مفهوم تـعهّد اسـت.به سخن دیگر،در فرهنگ روشـنفکری ایـران مفهوم‌‌”تعهّد‌”دارای‌ یک با ارزشی و تاریخی است که ایدئولوژی مکتبی‌ این‌بار‌ مـفهومی را نـادیده می‌گیرد. مفهوم تعهّد به‌طور کـلّی،و نـه الزامـا تحت همین عـنوان،ریـشه در سنّت ادبیّات مشروطه دارد‌.ایـن‌ مـفهوم‌ پس از ورد جسته گریختهء اندیشه‌های سوسیالیستی‌ به ایران رنگ‌ مشخّص‌تری پیدا کرد و از جمله مفاهیمی شد کـه مـی‌توان آن‌ها را پشتوانهء ادبیّات جهت دار دانست.تـفسیر صـوری‌ این‌ مـفهوم‌،بـه مـعنی‌ مسئولیّت اجتماعی و سیاسی روشـنفکر،روشن است و نیازی به توضیح‌ ندارد‌. امّا بنیاد نظری آن را می‌توان در دید ویژه‌ای از تاریخ و مفهوم‌”تـاریخی‌”جـست‌ که در‌ عصر‌ جدید‌ به صورت مـنظّم مـثلا در سـنّت ایـده آلیـسم آلمان(به ویـژه فـلسفهء‌ هگل‌)مطرح‌ شد و سپس توّسط مارکس و جریان مارکسیسم در بحث عمومی‌ تحلیل تاریخ سیاسی جوامع و افکار‌ تـمرکز‌ پیـدا‌ کـرد.بنابراین می‌توان گفت که‌ مفهوم تعهّد در فـرهنگ روشـنفکری دنـیای جـدید،و بـه خـصوص‌ در‌ دیدگاهی که‌ به جریان چپ موسوم شده است،با مفهوم‌”تاریخیّت‌”افکار و طبقات‌ اجتماعی‌‌ آمیخته‌ است.درصورتی‌که در ایدئولوژی مکتبی از فرهنگ روشنفکری‌ نوعی استنباط صوری،و نه ماهوی،از‌ تـعهّد‌ و هم از تجدّد وجود دارد.این‌گونه‌ استنباط،به ویژه هنگام رویاروئی با تجدّد‌ و تلاش‌ برای‌ درک آن،از فراهم آوردن‌ سرمایهء فکری لازم برای ذهنیّت مکتبی ناتوان بوده است.ذهنیّت‌ مکتبی‌ در جبران این نارسائی همواره کـوشیده اسـت تا واکنش صوری خود را‌ به‌ سطح‌ یک‌ حجیّت تاریخی بالا کشد و بدین وسیله آن واکنش صوری را توجیه کند.از جمله‌ عوارض‌ چنین‌ تفسیری یکی این بوده است که اغلب به‌جای تـحولاّت فـکری‌ شاهد واکنش‌های‌ سیاسی‌ یومیّه بوده‌ایم-وضعیتی که شاید بتوان از آن تحت‌ عنوان کلّی‌”سیاست زدگی‌”یاد کرد.این‌ سیاست‌ زدگی نقطهء مقابل تکوین و تـحوّل فـلسفهء سیاسی است و اغلب در غیاب آنـ‌ صـورت‌ می‌بندد.36ایدئولوژی‌ مکتبی تنها آن بخش‌ از‌ مظاهر‌ ادّعائی فرهنگ عوام را که با واکنش‌های‌ صوری‌‌ و ظاهری خود سازگار می‌بیند تأئید و تقویت می‌کند و آن‌ها را بمنزلهء اشکال‌ مـقبول فـرهنگ‌ جامعه‌ به رسمیّت مـی‌شناسد.

امـّا سوء‌ تعبیر‌ دوّم ایدئولوژی‌ مکتبی‌-در‌ مورد تقابلی که میان تعهّد و تخصّص‌ در‌ فرهنگ روشنفکری قایل است-از نادیده گرفتن انتقادهای‌ خود روشنفکران از قشر‌”تکنوکرات‌‌”و از”تکنوکراسی‌”به‌طور کلّی ناشی‌ می‌شود‌.این انتقادها به ویـژه‌ هـنگامی‌ شدّت یافت که در دههء‌ پیش‌ از انقلاب‌ که تکنوکرات‌های از فرنگ(و به خصوص از آمریکا)37برگشته،به‌ ایران‌‌ بازگشتند و به تدریج در مشاغل‌ بالای‌ دولتی‌ قرار گرفتند.ولی‌ ایدئولوژی‌ مکتبی چنین سابقه‌ای را‌ نادیده‌ مـی‌گیرد و بـه آسانی رقـبای واقعی و خیالی‌ خود را در یک رده جای می‌دهد.از‌ این‌روست‌ که گاه مجموعه‌ای از برخی‌ اوصاف‌،چون‌‌”کمونیست‌”،”فراماسون‌‌”،”فئودال‌‌”،”سـاواکی‌‌”،”سلطنت طلب‌”، “سرمایه‌دار”،”مستکبر‌”،”غربزده‌”،”متخصّص‌”،”لیبرال‌”،”روشنفکر”،و”ملی‌ گرا”،بـی‌توجه بـه تـضادی که میان آن‌ها وجود دارد،به‌ فرد‌ یا گروهی خاص‌ اطلاق می‌شود.یگانه‌ دانستن‌ نامشروط‌ روشنفکر‌ و متخصّص‌،بـه ‌ ‌عـنوان‌ پیش‌فرض‌ یا‌ امری مسلّم،از مصادیق این‌گونه اطلاق‌ها و جلوه‌ای از ساده‌ انگاری ایدئولوژی مکتبی اسـت.

البـته بـاید توجّه‌ داشت‌ که‌ واژه نامهء ادبیّات مکتبی تنها شامل تعابیر‌ عاریتی‌‌ نیست‌ بلکه‌ تعابیر‌ مختص‌ بـه خود را هم در بر می‌گیرد.برخی از این‌ها تعابیر نوآورده‌ای هستند و برخی دیگر از میان واژگـان سنّتی احضا شده‌اند(بـه ویـژه‌ تعابیر برگرفته از قرآن‌)منتها با نیّت و نگرشی جدید.به عنوان مثال،می‌توان‌ از مفاهیمی چون‌”مستضعفین‌”،”حزب اللّه‌”،”یوم اللّه‌”،”مفسد فی الارض‌”،محارب‌ با خدا”،‘باغی‌”،”بازی خوردن‌”،”طاغوت‌”،”ناکثین‌”،و”مـارقین‌”یاد‌ کرد‌ که در مجموع بخشی از فضای بیرونی فرهنگ جامعهء ایران در سال‌های پس از انقلاب‌ از آناناکنده بود.از این نظر،ادب مکتبی،به پیروی از شیوهء مرسوم ادبیّات‌‌ ایدئولوژیک‌،درعین‌حال معرّف محاوره‌ای سیاسی(و بیان‌گر با مفهومی و عـاطفی بـرخاسته از همان محاوره)است که از آغاز پشتوانهء و الهام بخش آن بوده. به این‌ ترتیب‌،در متون ادبی مکتبی،نویسنده‌ معترف‌ و ملتزم به پذیرفتن و تبلیغ‌ نوعی مسئولیت اخلاقی و وجدان سیاسی است،التزامی که در عـمل بـه این صورت‌ در می‌آید که نویسنده بایست همواره دربارهء‌ مسائلی‌ که سیاست روز با‌ آن‌ها‌ سر و کار دارد به تحلیل و نگارش پردازد.بدین‌سان است که در این‌گونه نوشته‌ها برخی از موضوعات و مضامین پیوسته تکرار مـی‌شوند بـه عنوان تنمونه،می‌توان به‌ آثار بسیاری که در دوران‌ جنگ‌ با عراق نوشته شده‌اند اشاره کرد.در بسیاری‌ از این آثار”شهادت‌”به عنوان موضوع(تم)اصلی به چشم می‌خورد،و بسی‌ نـمایشنامه یـا داسـتان که تکرار درس شهادت است و تـرغیب‌ خـواننده‌ بـه‌ استحکام‌ اخلاقی و”خودسازی انقلابی‌”برپایهء این درس.براین‌روال،باز آفرینی‌ و تکرار ارزش‌های مقبول و قواعد زیبا شناختی رسمی به‌ گونه‌ای آسان،مطمئن و بـی خـطر انـجام می‌گیرد-چه،برای نویسنده همان‌ کافی‌ است‌ کـه از نـظر “درست اندیشی‌”ایرادی بر کارش وارد نیاید.به این ترتیب،نویسنده(و ناشر و ویراستار این‌گونه ‌‌آثار‌ نیز)دیگر الزاما نگرانی و پروای نـارسائی‌های زبـانی و فـنّی را به خود راه نمی‌دهد‌ و در‌ نتیجه‌ داشتن سرمایهء ادبی اگر یک سـره جزء تجمّلات و پیرایه‌های ذهنی محسوب نگردد فرغ بر صواب‌ اخلاقی و اخلاص‌ سیاسی شمرده می‌شود.

بدینسان،سرانجام آنچه در غـربال نـقد مـی‌ماند همین‌ خلوص نیّت است.در‌ این‌ ادب،همانند ایدئولوژی پشتوانهء آن،نوعی پرهیزکاری یـا دسـتکم احتیاط نسبت‌ به جنبه‌های ایجابی تجربهء زیباشناسی وجود دارد،آن‌گون که غالبا تظاهر به‌ شادخواری ناروا دانـسته مـی‌شود و بـه‌جای آن در ملأ‌ عام(و برای ملأ عام)اظهار دردمندی و عرضهء دژم رویی ارجحیّت می‌یابد،بـه ویـژه هـنگام رویارویی با جریان‌ بیگانه قلمداد گشتهء تجّدد.از همین رو،ظاهر سوگوار نه تنها به مـنزلهء فـضیلتی‌‌ اخـلاقی‌ بلکه همچون یک سبک زیباشناسی و روش التذاذ شمرده می‌شود که‌ برازندهء وجه عینی رفتار مـا اسـت.38بی عنایتی به چنین فضیلتی نشانی از فراموشکاری فرد و نوعی خروج از خاطرهء‌ جمعی‌ بـه شـمار مـی‌آید.تردید نیست‌ که،از دید رفتارشناسی سیاسی،ترغیب جامعه به پذیرفتن چنین گرایشی کار تـبلیغ ایـدئولوژی را تسهیل می‌کند.به یک اعتبار آنچه معمولا از مفهوم‌ سیاسی‌‌” وحدت کلمه‌”مراد مـی‌شود مـصداق اجـتماعی همین گرایش است.

از دکتر احمد کریمی حکّاک که از سر لطف دست نوشتهء این مقاله را خـواند سـپاسگزارم.البتّه‌ مسئولیّت همهء کاستی‌های‌ مقاله‌ با‌ نگارنده است.ع.ق.

پانویس‌ها:

(1).دربارهء تحولات‌ ادبـی‌ در‌ ایـران در ایـن دوره ن.ک.به:محمّد تقی بهار(ملک الشعراء)، سبک‌شناسی،جلد سوم،چاپ دوم،تهران،1337؛-،بازگشت ادبی‌”در بهار‌ و ادبـ‌ فـارسی‌،بـه‌ کوشش محمّد گلبن،جلد اول،چاپ دوم‌،تهران‌،1355،صص 43-66)؛یحیی آرین‌پور،از صبا تـا نـیما؛تاریخ 150 سال ادب فارسی،جلد اوّل چاپ چهارم‌،تهران‌ 1354‌؛و سیّد احمد دیوان بیگی‌ شیرازی،حدیقة الشعراء،به کـوشش عـبد‌ الحسین نوائی،جلد اوّل،تهران،1364.

(2).نخستین چاپ جلد اوّل نامهء دانشوران در تاریخ 1296 هـ.ق.(1879 م)صـورت‌ گـرفت‌ و کّلا‌ به هفت مجلّد رسید.این مـجموعه سـپس بـا مقدّمه‌ای به قلم‌ سیّد‌ رضا صدر در 9 جـلد در 1338 در قـم تجدید چاپ شد.برای آگاهی بیشتر دربارهء این‌ مجموعه‌ ن.ک.به‌:آرین پور،همان،صـص‌ 109-200.

(3).ن.ک.بـه:مجموعهء آثار یعمای جندقی،تـصحیح‌ و تـدوین‌ و توضیح‌ سـیّد عـلی آل داود،جـلد دوّم(مکاتیب و منشأت)،تهران،1362.دربارهء یـغمای جـندقی همچنین‌ ن.ک.به‌:آرین‌ پور،همان، صص 109-112؛و به؛

E.G.Browne,A Literary History of Persia,Vol.IV,reprinted‌,Cambridge‌,1959,PP.337-344 .

(4).ن.ک.به:فریدون آدمیّت،اندیشه‌های میرزا فـتح عـلی آخوندزاده،چاپ‌ اوّل‌،تهران‌،1349.

(5).ن.ک.به:فریدون آدمـیّت،اندیشه‌های میرزا آقاخان کـرمانی،چـاپ اوّل،تهران،1346.

(6).میرزا رضا‌ خان‌ افـشار بـکشلو غزوینی،پروز نگارش پارسی،استانبول،1300 هـ.ق(1883 م). این نوشته نیز‌ مانند‌ اثر‌ دیگر نویسنده‌اش،الفـبای بـهروزی،تحت تأثیر تعابر و تجویزات بـعضا جـعلی‌ و نـا استوار دساتیر قـرار داشـت‌.

(7).جلال‌ الدین میرزا قـاجار،نـامهء خسروان،سه جلد،تهران،1285 تا 1288 هـ‌.ق.(1868‌ تا‌ 1871 م).برای شرح‌حال جلال الدین میرزا ن.ک.به:مـهدی بـامداد،شرح‌حال رجال ایران،جلد اوّل،تجدید‌ چـاپ‌،تـهران‌،1357،صص 254-255؛و جـلد شـشم،چـاپ دوّم،تهران،1357،صص‌ 69‌-71‌.

(8).برای نـمونه ن.ک.به:میرزا محمّد حسین نائینی،قنبیه الامه و تنزیه الملّه…،چاپ سوّم، تهران 1374 هـ‌.ق(1955‌).برای بـحث بـیشتر دربارهء نائینی ن.ک.به:فریدون آدمیّت،ایـدئولوژی‌ نـهضت مـشروطیت ایـران‌،تـهران‌،2535(1355)،صص 229،249؛و نیز بـه‌:

A.H.Hairi‌,shi‌”ism and Constitionalismin Iran;AStudy of‌ the‌ Role Played by the Persian Residents of Iraq in Iranian Politics,Leiden,1977‌ .

(9).در‌ ایـن مورد به عنوان مثال‌ می‌توان‌ از مخالفت‌ شیخ‌ فضل‌ اللّه نوری با مشروطّیت یاد کرد‌. ن.ک.به‌:فریدون آدمـیّت،«عـقاید و آرای شـیخ فضل اللّه نوری»،کتاب جمعه،سال اول‌،شماره‌ 31، تـهران،فـروردین 1359،صـص 52‌-61؛هـمچین ن.ک.بـه:

A.H.Hairi‌”Shaykh‌ Fazl Allah Nuri”s Refutation‌ of‌ the Idea of Constitutionalism,”Middle Eastem Studies,Vol.13,No 3,1977,PP.327‌-339‌;V.A.Martin,”The Anti-Constitutionalist Arguments‌ of‌ Shaikh‌ Fazlallah Nuri,”Middle‌ Eastem‌ Studies,Vol.22,No‌.1,January‌ 1986,PP.181-196 . (10).بـرای بررسی مطبوعات این دوره ن.ک.به:

E.G.Broqne,The Press‌ and‌ Poetry of Modem Perisa,Cambridge,1914‌ .

(11‌).دربارهء رمان‌های‌ تاریخی‌ و اجتماعی‌،مثلا ن.ک.به:

.Hasan Kamshad‌,Modem Persian Prose Literature,Cambridge,1966 فصل vi این کتاب به رمان تاریخی اختصاص دارد‌ و در‌ فصول viii,vii و iX برخی از‌ داستان‌های‌‌ اجتماعی‌ و انتقادی‌ دورهء‌ رضا شاه بررسی‌ شـده‌اند‌.همچنین ن.ک.به:آرین پور،همان جلد دوّم، صص 235-277؛و شاهرخ مکسوب،«قصّهء پرغصّه یا رمان‌ حقیقی‌»،ایران‌ نامه،سال یازدهم، شمارهء 3،تابستان 1372،صص‌ 451‌-480‌.

(12‌).در‌ مورد‌ تأثیر نیما یوشیج بر شعر معاصر فارسی،ن.ک.به:مـهدی اخـوان الثالث،بدعت‌ها و بدایع نیما یوشیج،تهران 1357؛و مهدی اخوان ثالث،عطا و لقای نیما یوشیج،تهران،1361.در‌ مورد نیما همچنین ن.ک.به:

Ahmad Karimi-Hakkak,”Poetic Signs,Critical Frames;Nima Yushij as a Theoretician of Poetry,” Critique(Joumalof Critical Studies of Iran the Middle Eadt),No.4,Spring1994,PP.35‌-50‌ . دربارهء جمال‌زاده و هدایت،ن.ک.به: ṣKamshad,op,cit فصل‌های xiv تا xxii .در مورد هدایت‌ همچنین ن.ک.به:

Homa Katouzian,Sadeq Hedayat;The Life and Legend of an Iranian Writer,London‌,1992‌ .

(13).بـرای نـقدی از تأثیرات مارکسیزم روسی در ایران،ن.ک.به:چنگیز پهلوان‌”لنیتیسم‌ در ایران‌”،آرش،دورهء پنجم،شماره 7،مهرماه 1360،صص 25‌-49‌.

(14).به عنوان مثال اشاره‌ کرد‌ که دربارهء وضعیّت اراضـی کـشاورزی و جامعهء روستائی‌ ایران کتاب زیـر و بـخصوص ترجمهء فارسی آن تا سال‌ها برای بسیاری یکی از مراجع اصلی بود، بدون‌ آن‌که‌ مشابهش را خود ایرانیان‌ تألیف‌ کرده باشند.

A.K.S.Lambton,Landlord and Peasant in Persia,Oxford,1933 1.ک.س.لمتون،مالک و زارع در ایران،ترجمه منوچهر امـیری،چـاپ،تهران،1339.

(15).در این مورد ن.ک.بـه:مـقدّمهء سازمان چریک‌های فداتی‌ خلق‌ ایران بر کتاب خاطرات‌ زندان اشرف دهقانی تحت عنوان حماسهء مقاومت،تجدید چاپ،انتشارات جنبش،[تهران‌]،1357، صص 9-15.

(16).مثلا ن.ک.به:احمد شاملو،کاشفان فروتن شوکران.اشعار ایـن مـجموعه‌ همچنین‌ با صدای‌‌ خود شاملو و موسیقی فریدون شهبازیان بر نوار کاست ضبط و به وسیلهء سازمان ابتکار در تهران‌ منتشر گردید‌.تقریبا نیمی از اشعار این مجموعه مربوط می‌شود به اعدام برخی‌ از‌ مـبارزان‌ سـیاسی‌ در سال‌های دهـهء 1340 و دههء 350(از جمله گروه سیاهکل،گروه حنیف‌نژاد،مهدی رضائی، احمد زیبرم‌ و ‌‌خسرو‌ گلسرخی).پیشتر این اشعار در آثار قـبلی شاملو چاپ شده بود بی‌آن‌که، شاید‌ باتوجه‌ به‌ شرایط زمان،در آن چـاپ‌ها بـه‌انگیزه یـا مناسبت سرودن این اشعار به تصریح‌ اشاره‌ای شده‌ باشد.

(17).دربارهء سلطانپور و شعر او ن.ک.به:سعید یوسف،نوعی از نـقد ‌ ‌بـر‌ نوعی از شعر؛بررسی‌ شعر‌ دوران سیاهکل و شعر سعید سلطانپور،چاپ اول،انتشارات نوید،آلمان غـربی،اسـفند 1365(مـارس‌ 1987).

(18).ده شب،کانون نویسندگان ایران،به کوشش ناصر مؤذن،تهران،1357.

(19).این گرایش دامنهء‌ شمول وسیع‌تری هـم داشت.بعدها در ایّام انقلاب در محوّطهء دانشگاه‌ تهران،که از جمله اماکن تجمّع سیاسی بـود،هنگامی که عدّه‌ای بـر سـر موضوعی بحث می‌کردند به کرّات جماعت دیگری‌ ناگهان‌ به میان آن‌ها می‌زد و گفتگویشان را می‌برید و می‌فرمود که: «بحث نکنید،بحث بعد از مرگ شاه!»بسیاری نیز تلویحا رضایت می‌دادند که«بگذارید فعلا شـاه برود،بعد درست می‌شود»،یا‌ مطلبی‌ شبیه به آن.

(20).کانون نویسندگان ایران در بهار 1347 با صدور اساسنامه‌ای رسما اعلان موجودیّت‌ کرد.در این اساسنامه دو اصل به عنوان پایهء فعالیت‌های کانون معرّفی شده‌ بود‌:یـکی‌”دفـاع از آزادی بیان‌”،و دیگری‌”دفاع از منافع صنفی اهل قلم براساس قانون یا قرانینی که-در حال یا آینده- روابط میان مؤلّف و ناشر و سازمان‌های عاملهء کشور را‌ بنحوی‌ عادلانه‌ ممیّن و منظّم کند.”ن.ک. به:رضـا‌ بـراهنی‌،ظل‌ اللّه،تهران،صص 28 و 29.هیئت مؤسّس کانون سی نفر بودند و عدّهء اعضای آن کلا به 86 الی 90 نفر می‌رسید‌.نادر‌ ابراهیمی‌ قاجار،احمد رضا احمدی،داریوش‌ آشوری،جلال آل‌ احمد‌،شمس آل احمد،رضا بـراهنی،مـحمود اعتمازاده(م.ا.به آذین)،فریدون‌ تنکابتی،سیمین دانشور،مصطفی رحیمی،ید اللّه رؤیائی،علامحسین‌ ساعدی‌،محمد‌ علی سپانلو، اسماعیل شاهرودی(آینده)،اسلام کاظمیه،سیاوش کسرائی،جعفر‌ کوش‌آبادی،نادر نادرپور، اسماعیل نـوری عـلاء(پیـام)،هوشنگ وزیری…از جمله نخستین اعـضای کـانون بـودند.دربارهء کانون نویسندگان‌،ن.ک.به‌:

Ahmad‌ Karimi-Hallal,”Pretest and Perish:A History of the Writers”Association‌ of‌ Iran,”Iranian Studies,vol.XVIII,Nos.2-4,Spring-Autumn1985,PP.189-229 .

(21).موضع سیاسی حزب توده‌ و نتایج‌ و آثار‌ آن عامل مهمی بود در تعلق عضویت پنج نفر از اعضای کانون‌ نویسندگان‌(در‌ جـلسهء مـورخ 11 دیـماه 1358)که هوادار آن حزب بودند و با آن‌ رابطه داشـتند‌:مـحمد‌ اعتمادزاده‌،سیاوش کسرائی،فریدون تنکابنی،هوشنگ ابتهاج،و محمّد تقی‌ برومند.اما چندی بعد این افراد‌ با‌ نویسندگان دیگری کـه دیـدگاه مـشابهی داشتند«شورای‌ نویسندگان و هنرمندان ایران»را در مقابل‌ کانون‌ نویسندگان‌ ایران تـأسیس کردند.برای تفصیل‌ این مطلب ن.ک.به:باقر پرهام،«حزب توده و کانون نویسندگان‌»کتاب‌ جمعه،تهران،شماره‌های 25 تا 30(11 بـهمن 1358 تـا 23 اسـفند 1358‌).

(22‌).به‌ عنوان نمونه،هنگامی که آیت اللّه خمینی در شرف بازگشت به ایـران بـود عدّه‌ای‌ تصویری‌ رؤیائی‌ و ایده‌آل از او ترسیم می‌کردند.مثلا ن.ک.به شعر بلندی تحت عنوان«نامهء‌ مردم‌ ایران‌ بـه امـام خـمینی»سرودهء نعمت میرزا زاد(م.آزرم)که در روزنامهء اطلاعات شمارهء معروف‌”شاه‌ رفت‌‌”(26‌ دی 1357)چاپ شـد بـا مـطلع زیر:

سوی پاریس شو ای پیک‌ سبکبال‌ سحر نامهء مردم ایران سوی آن رهبر بر

البـته هـمو پیـشتر اشعاری در مدح آیت اللّه‌ خمینی‌ گفته بود،مانند”به نام تو سوگند”شهریور 1343)و”رهـبر بـرگزیده‌”(تیر‌ ماه‌ 1349).همچنین می‌توان از شعر مشهور زیر‌ به‌ قلم‌ هوشنگ‌ ابتهاج(هـ.ا.سـایه)یـاد کـرد که‌ در‌ صفحهء اوّل روزنامهء کیهان(تهران،13 بهمن 1357)در کنار خبر ورود آیت‌ اللّه‌ خمینی به ایران چـاپ شـده‌ بود‌:

در بگشاید‌

شمع‌ ببارید‌

عود بسوزید

پرده به یک‌سو زنید‌ از‌ رخ مهتاب

شاید که ایـن از غـبار راه رسـیده

آن سفری همنشین‌ گمشده‌ باشد.

ولی پس از رفتن شاه‌ دیری نگذشت که باز‌ نگرانی‌ از آینده پیدا شد.در‌ ایـن‌ مـورد ن.ک.به شعری‌ از احمد شاملو تحت عنوان‌”در این بن بست‌”(31‌ تیر‌ ماه 1358)کـه در نـامهء‌ کـانون‌ نویسندگان‌ ایران، (شمارهء 2،تهران‌،1358‌،صص 9-10)به چاپ‌ رسید‌:

دهانت را می‌بویند

مبادا که گفته باشی‌”دوسـتت مـی‌دارم‌”

دسـت را می‌بویند

روزگار غریبی‌ است‌،نازنین!

و عشق را-

کنار تیرک راهبند‌

تازیانه‌ می‌زنند

عـشق‌ را‌ در‌ پسـتوی خانه نهان باید‌ کرد.

در این بن بست کج و پیچ سرما

آتش را

به سوختبار سرود و شعر

فـروزان‌ مـی‌دارند‌.

به اندیشیدن خطر ممکن روزگار غریبی‌ است‌،نازنین‌!

آن‌که‌ بر‌ در می‌کوبد شـبا‌ هـنگام‌

به کشتن چراغ آمده است

نور را در پسـتوی خـانه نـهان باید کرد

آنک قصابانند

بر‌ گذرگاه‌ها‌

مـستقر‌

بـا کنده و ساطوری خونا لود

روزگار غریبی‌ است‌،نازنین‌!

و تبسم‌ را‌ بر‌ لب‌ها جراحی می‌کنند

و تـرانه را

بـر دهان

شوق را در پستوی خان نـهان بـاید کرد

کـباب قـناری

بـر آتش سوسن و یاس

روزگار غریبی اسـت،نـازنین!

ابلیس پیروز‌ مست

سور عزای ما را بر سفره نشسته است

خدا را در پسـتوی خـانه نهان باید کرد.

(23).مثلا ن.ک.به:عـلی شریعتی،اسلام‌شناسی(1)،”درس‌های ارشـاد”،مـجموعهء آثار(16)، تهران،1360‌،صص‌ 5-14.برای تـجزیه و تـحلیلی از ساختار نظری،زبانی و استماری برخی از این‌گونه تفاسیر(از جمله تفسیر شریعتی)،ن.ک.به:

H.E.Chehabi,Iranian Politics and Religious Modemism;The Liberation Movement of Iran‌ Under‌ the shah and khimeini,Ithaca London,1990,PP.42-85 . برای بـررسی جـریان تجدّد در آراء سیاسی شیعه همچنین ن.ک.بـه:

Hamid Enayat,Modern‌ Islamic‌ Political thought;The Response of‌ the‌ Shi”i and Sunni Muslims to the Twentieth Century,London,1982,PP.160-194 .

(24).بـه نـقل از گفتگوی نگارنده بـا دکـتر احمد فردید‌،تهران‌،دیـ‌ماه 1358.

(25).مـثلا‌ ن.ک.به‌:مرتضی محمودی،مکتب‌گرایی و گرایش‌های انحرافی،تهران،انتشارات‌ رسالت قم،خرداد 1361؛و علی محمد نـقوی،اسـلام و ملّی‌گرایی یا ناسیونالیسم از دیدگاه اسلام،تـهران، دفـتر نشر فـرهنگ اسـلامی،زمـستان 1360.در سرآغاز‌ کتاب‌ اخیر آمـده است:

کیش‌”کمونیسم‌”،”ناسیونالیسم‌”دو مکتب زندهء غرب معاصر می‌باشند.امروز اسلام با “بت‌پرستی‌”،”مسیحیّت‌”و دیـن زردشـت مواجه نیست بلکه با کمونیسم و نـاسیونالیسم درگـیر اسـت…از ایـن جـهت‌ وظیفهء‌ انقلابی مـسلمانان‌ اسـت که با ایدئولوژی‌های زهر آگین مزبور مبارزهء ایدئولوژیک و سیاسی بی‌امان نمایند ولی این مبارزه باید”آگاهانه‌‌”و از پشـتوانهء مـحکم‌ فـکری و عقیدتی برخوردار باشد و علل مخالفت ما بـا‌ مـلّی‌گرایی‌ بـاید‌ بـرای خـودی و بـیگانه‌ روشن باشد.(صص 7-9)

….در نظام اسلام و جامعهء توحیدی جای پایی برای‌”ناسیونالیسم‌”و”مارکسیسم‌”نیست‌‌ و ‌‌از‌ نظر اجتماعی و سیاسی تنها مکتب پذیرفته شده و حاکم اسلام است…ملی از نظر‌ اعتقادات‌ شـخصی‌،هرکس از آزادی اندیشه و اظهار نظر برخوردار است و تحمیل و زور روا نیست.(ص 10)

همچنین ن.ک.به‌:علی محمد نقوی،جامعه‌شناسی غررب‌گرایی،ج 1(تاریخ و عوامل غرب‌گرایی در کشورهای اسلامی)،تهران،1361‌،و ج 2(پیامدهای غرب‌گرایی در قلمرو‌ اجتماع‌،سیاست،فرهنگ و اقتصاد)،تهران،1363.

از ایـن سـنخ ارزیابی‌ها که به تازگی انتشار یافته‌اند می‌توان به نمونهء زیر اشاره کرد:محمد مددپور،خودآگاهی تاریخی(مجموعهء مقالات)،تهران،حوزهء هنری سازمان تبلیغات‌ اسلامی،1372. در سرآغاز این اثر آمده اسـت کـه مجموعهء مقالات کتاب«در طلب جمع میان حکمت انس اسلامی و با سنّت شرقی و تفکّر آماده‌گراست تا تمهیدی باشد جهت آمادگی و احیای احساس‌ انتظار‌ کـه آغـاز رهایی از تاریخ اکنون زدهء غـربی مـلل اسلامی و رقی و ورود به دوران ماجرایی و تارخی ماست.» اسلوب و زبان این عبارت بی‌شباهت به سبک خاص فردید نیست.راجع به انواع‌ تئوری‌های‌ توطئه‌ در روان‌شناسی اجتماعی و فـرهنگ سـیاسی ایران ن.ک.به:

Ahmad Ashraf,”Cospiracy Theories,”Encyclopaedia Iranica,ed.Ehsan Yarshater,Vol.VI,Mazda Publishers,Costa Mesa,Califomia,1993,PP.138-147 برای‌ بـحث‌ بـیشتر دراین‌باره ن.ک.به:

Ervand Abrahamian,Khomeinism;Essays on the Islamic Republic,Berkeley London,1993,PP 111-131 .

(26).این نکته را به خوبی می‌توان در سبک‌های به کار رفته‌ در‌ ادبیّات‌ مکتبی،ی اعّم از شعر و نثر‌ تمیز‌ داد‌.در مورد استفاده از قوالب شعر نو در ادب مکتبی ن.ک.به:مسابقهء شعر، جنگ،مجموعهء اشعار بـه مـناسبت دومین سالگرد جنگ‌،تهران‌،وزارت‌ ارشاد اسلامی،1361؛اکبر اکسیر،در سوک سپیداران‌،تهران‌،1361؛و نیز ن.ک.به شماره‌های متعدد جنگ ادبی سوره،تهران، حوزهء هنری سازمان تبلیغات اسلامی(حوزهء اندیشه و هنر اسلامی).

در‌ مـورد‌ نـمایشنامه‌ ن.ک.به مـجموعه‌ای از نمایشنامه‌های کوتاه به مناسبت پنجمین سال انقلاب‌‌ که از طرف وزارت ارشاد اسلامی در زمستان 1363 در تهران به چاپ رسید-از ایـن میان می‌توان‌‌ به‌ نمونه‌های‌ زیر اشاره کرد:رضا صابری،مظلوم پنـجم؛اسـماعیل سـلطانیان،خون سبز‌؛حسین‌‌ مختاری،اباذرو مرتضی صادق کار،دادگاه.در مورد داستان‌های کوتاه ن.ک.به:رضا رهگذر، اصیل‌آباد،تـهران،‌ ‌دفـتر‌ نشر‌ فرهنگ‌ اسلامی،بر تاریخ؛محسن سلیمانی،آشنای پنهان،مجموعهء داستان‌های کوتاه،تـهران،حـوزهء‌ انـدیشه‌ و هنر‌ اسلامی،1361؛و محسن مخملباف،باغ بنور؛داستان‌ بلند،تهران،1365.داستان‌ها و نمایشنامه‌های دیگری نیز‌ درشماره‌های‌ جـنگ‌ سوره به چاپ‌ هائی دربارهء قصه‌نویسی و نمایشنامه‌نویسی،تهران،واحد انتشارات حوزهء اندیشه و هـنر اسلامی‌،1360‌؛و محسن مخملباف،مـقدمه‌ای بـرهنر اسلامی،تهران،واحد انتشارات حوزه اندیشه و هنر اسلامی، 1361‌.آثار‌ یاد‌ شده از مخملباف را شاید بتوان متعلقّ به دورهء پیش از”برش معرفت‌شناسی‌” (coupure‌ epistemologique‌)او دانست.

(27).محمّد محّلاتی،گفتار خوش یارقلی،تجدید چاپ،تهران،1343.

(28‌).امیر‌ عـبّاس‌ حیدری،گلبانگ توحید،تهران،1346.

(29).موسی فرهنگ،خونی که هرگز خشک نمی‌شود،چاپ اوّل‌،تهران‌ 1343.در ابتدای چاپ‌ دوّم(تهران 1344،صص 4 و 5)نامه‌ای از علی موسوی‌ گرمارودی‌ به‌ انضمام قطعه شعری از همو در ستایش کتاب آمده است.از جـمله تـالیفات دیگر اوست‌:نوری‌ که‌ در تاریکی درخشید؛چراغی که‌ هرگز خاموشی ندارد؛شیری از قفس گریخت‌؛و زینب‌ شجاع در عاشورای حسینی.

(30).به عنوان نمونه،در آگهی که از طرف مرکز هنرهای نمایش‌(وزارت‌ ارشاد اسـلامی) دربـارهء مسابقهء نمایشنامه‌نویسی منتشر شد(اطلاعات،شنبه 23 مردادماه 1361‌،شماره‌ 16794،ص‌ 16)چنین آمده است:

وزارت‌ ارشاد‌ اسلامی‌ بمنظور رشد و اعتلای هنر نمایشنامه‌نویسی متعهد و نیز‌ ادای‌ دین به‌ انقلاب پر شکوه اسلامی یـک دوره مـسابقهء نمایشنامه‌نویسی برگزار می‌کند،تا‌ علاوه‌ بر اشاعه و ترویج این فن‌ که‌ از ارکان‌ اساسی‌ هنر‌ تأثر به شمار می‌رود در ایجاد‌ آشتی‌ و تفاهم هرچه‌ بیشتر بین تئاتر و مسائل انقلاب،نیز گـامی بـسزا بـردارد…

نمایشنامه‌ها‌ فقط‌ درباره موضوعات زیـر بـاید تـحریر شود‌ و لاغیر:

الف-داستان‌های مذهبی‌.ب-مسائل‌ تاریخی.ج-مسائل و موضوعات انسانی،اجتماعی‌.د- داستانی‌ در ارتباط با آثار جنگ تحمیلی…

-سه نمایشنامهء برگزیدهء اوّل تا سـوّم هـرکدام‌ در‌ تـیراژ پنج هزار جلد از‌ سوی‌ وزارت‌ ارشاد اسلامی چـاپ‌ و مـنتشر‌ خواهد شد…

(31).به‌ عنوان‌ نمونه می‌توان به«حوزه اندیشه و هنر اسلامی»در تهران اشاره کرد.محّل واگذار شده‌ به‌ ایـن مـرکز در خـیابان حافظ سابقا‌”حضیرة‌ القدس‌”بهائیان‌ بود‌.در‌ سال‌های نخست پس از‌ انقلاب بـخش قابل ملاحظه‌ای از ادبیات مکتبی(اعّم از نمایشنامه،شعر،و داستان)توّسط این مرکز‌ انتشار‌ یافت و بسیاری از نمایشنامه‌های نویسندگان جوان‌ در‌ هـمین‌ مـحّل‌ بـه‌ نمایش درآمد.از‌ نظر‌ بهره‌گیری از مکان همچنین می‌توان بسیاری از راه پیمائی‌های پس از انقلاب را بـه ویـژه در‌ قسمت‌‌ های‌ نسبتا”مدرن‌تر”تهران مورد بررسی قرار داد‌.مراسم‌ نماز‌ جمعه‌ نیز‌ در‌ خیابان‌های اطراف‌ دانشگاه تـهران-بـا جـمیع ضمائم آن از گلاب پاشی و آب پاشی گرفته تا توزیع تنقّلات و پخش پیام‌ های کـتبی و شـفاهی سـیاسی روز-که آمیزه‌ای بود‌ از صرف اوقات فراغت در اماکن تازه به تصرّف‌ درآمدهء شهر همراه بـا نـوعی بـسیج معنوی.بر همین روال،درنظر موافقین و هم مخالفین رژیم،تسلط انجمن‌های اسلامی جدید التأسیس بـر‌ بـرخی‌ از ادارات و وزاتخانه‌ها”فتح‌”آن اداره یا وزارتخانه‌ شمرده می‌شد.از اشغال سفارت آمریکا نیز به عنوان‌”تـسخیر لانـهء جـاسوسی‌”یاد می‌شد.ضلع‌ جنوبی این سفارت‌خانه،یعنی خیابان تخت‌جمشید‌(طالقانی‌)،نیز به یکی از مـراکز دایـمی تجمّع و تظاهرات سیاسی در تهران تبدیل گردید.

(32).به عنوان نمونه ن.ک.به:علی دوانی،نـهضت روحـانیون ایـران‌،10‌ جلد،تهران،بنیاد فرهنگی‌ امام‌ رضا‌(ع)،1360.براین مثال در جلد اوّل،صفحهء 12،این کتاب آمده است:

امـتیاز روحـانیّت شیعه نسبت به سایر مقامات روحانی مسلمین و ملل غیر اسلامی‌ به‌ ایـن اسـت کـه هیچ‌گاه‌ متکی‌ به دولت‌ها و زمام داران وقت نبوده و نیست…به شهادت تاریخ، روحانیّت شیعه در غالب انـقلابات و تـحوّلات و نـهضت‌های ملی و دینی که در قرون متمادی، در ممالک اسلامی روی داده همواره پیشرو‌ و مشملدار‌ آن بوده اسـت…

هـمچنین ن.ک.به:محمود افتخارزاده،فلسفهء تاریخ،دفتر اوّل،چاپ اوّل،قم،انتشارات آزادی،زمستان‌ 1360.در صفحات پایانی این اثر(صص 91-92)در وصـف قـم آمده‌ است‌:

قم،خاستگاه‌ نور،که در ستیغ انتظار و در مطلع فجر،رهایی را فـریاد مـی‌کند مرکز ثقل‌ مؤمنین و محور زمین‌ است.قـم،مـکان قـدس اهورایی بندگان مؤمن خداوند است که مـتظران‌‌ مـحمّد‌ علیه‌ السلام در آن گرد هم می‌آیند تا شفاعت‌اش را در یوم الدین دریابند و در رکابش‌ آن‌چه از ‌‌طـاغوتیان‌ بـه آنان رسد غمض عین نـموده و بـه قلغ و قـمعشان پردازنـد.قـم،مکان‌ مقدّسی‌ است‌ که‌ خداوند بـه آن بـر دیگر مکان‌ها اتمام حجّت نموده با ساکنین قم که مؤمنین‌ شایسته‌ و بـندگان صـالح خداونداند بر دیگر بشریت موجود در شـرق و غرب حتی بر جـن‌ و انـس نیز اتمام حجّت‌‌”نموده‌ اسـت…تـاکنون هر جبّار جنایت کاری قصد سویی نسبت به‌ قم داشته خداوند او را درهم شـکسته.ایـنکه عصر انتظار است و قرن 14هـجری.ایـن جـهان‌ و این هم قـم و ایـن پیشگویی‌ مبتنی بر وحـی کـه نه علم قادر است نه مغزهای کامپیوتری این‌ گونه امید را به ارمغان آورد…

قم شـهر قـیام و شهادت نام می‌گیرد و نزدیک به 2 مـیلیون گـلوله در طی 6 مـاه‌ در‌ قـم شـلیک‌ می‌شود.قم پیشوا و مـقتدای دیگر شهرها می‌گردد.آغاز حرکت در قم صورت می‌گیرد. رسانه‌های خبری جهان واژهء (The Holy City) (شهر مقدّس قـم)را بـا میلیون‌ها تیراژ و عکس‌ به‌ جهانیان مـی‌رسانند تـا جـایی کـه مـقر انقلاب و مرکز ایـدئولوژیک انـقلاب جهانی‌ اسلام نام می‌گیرد.رجال انقلاب از قم بر می‌خیزند.تمام تئوری‌های سیاسی نظامی-روزهای‌ حسّاس انـقلاب در قـم‌ طـرح‌ می‌گردد.و بدین‌سان قم-بر اهل عالم حـجّت مـی‌شود…

(33).بـه عـنوان نـمونه ن.ک.بـه:محسن مخملباف،شیخ شهید؛نمایشی از نهضت مشروطه،تهران، حوزهء اندیشه و هنر اسلامی(سوره-نمایشنامه-دفتر‌ پنجم‌)،چاپ‌ اوّل،دی‌ماه 1360؛عبد الامیر‌ فولادزاده‌،شهید‌ آیت اللّه شیخ فضل اللّه نوری؛سـرگذشت شهدای اسلام از روحانیّت شیعه برای کودکان و نوجوانان،تهران،انتشارات اعلمی،بی تاریخ،40‌ صص‌.همچنین‌ ن.ک.به:به مصاحبهء روزنامهء اطاعات با نویسندهء جوان‌،سینا‌ واحد،(قسمت اوّل،شماره 16784،11 مرداد 1361،ص 11؛و قسمت دوّم،شماره 16785،12 مـرداد 1361،ص 10)؛مـضامین اصلی‌ این‌ مصاحبه‌ را می‌توان در قطعه‌ای از همو تحت عنوان«جنایت بزرگ‌ حزب لیبرال»که پیشتر در روزنامهء اطلاعات(شماره‌ 16714،16 اردیبهشت 1361،12 رجب 1402،ص 2)چاپ شده بود‌ دید‌: جنایت‌ بزرگ‌ حزب لیبرال‌ بیاد آیـت ا…شـهید شیخ فضل ا…نوری‌ در غروب‌ پهناور‌ سیزده رجب

نخستین حزب لیبرال

نخستین خنجر تجدد را

فرود آورد

و گلوی سید مشروعه را

گرداگرد‌

برید‌

و آنگاه‌

بر روی خون مـقدس مـشروعه

نخستین حزب لیبرال

نخستین پیـروزی را

جـشن‌ گرفت‌

وادوارد‌ براون

از لندن قهقهه سرداد

وزارت امور خارجه انگلیس

از حزب لیبرال

رسما سپاسگزاری‌ کرد‌

هرتصل‌

خانه صهیونیسم را

آذین بست

و وثوق الدوله

با تقی‌زاده

سست کردند

و بـدینسان

در التـهاب‌ مشترک‌ دیپلماتهای روس و انگلیس

و هـیئت تـحریریه‌ی روزنامه‌های«صوراسرافیل»و

“میزان‌”پرچم غربزدگی

بر افراشته شد‌:

مشروطهء‌ دوم‌!

مادر کودتای 1299

و اختناق و سیاهی

و فساد و تباهی سازمان یافته

و کوروش پرستی

و…شاهنامه بوسی

باری‌،ای‌ عزیز

در غروب اندوهبار سیزده رجب

حـزب لیـبرال

اولین اعلامیه خویش را

ر روی‌ نمش‌ بلند‌ نورانی پر هیبت مشروعه‌ با حقارتی پنهان

برای مردم تهران

چنین خواند:

«مردم غیور!

«عصر‌ مشروعه‌ گذشت

«عصر جدید،عصر مشروطه است

«زنده‌باد خسرو

«زنـده‌باد اردشـیر

«زنده‌باد کـوروش‌

«زنده‌باد‌ باستان‌

«زنده‌باد کتاب مقدس جدید-شاهنامه

«مرگ بر مفاتیج الجنان»!

حزب لیبرال

صبح روز بمد

دومین‌ اعـلامیه‌ خویش‌ را

چنین خواند:

«مردم غیور!

«عصر مشروعه گذشت

«عصر جدید،عـصر مـشروطه‌ اسـت‌

«بر فراز خانه‌تان،شیرو خورشید نصب کنید

«شامگاهان،بنام یزدگرد بخوابید

«صبحگاهان،بنام کوروش برخیزید

«آتش‌ را‌ بـستائید

‌ ‌حـزب لیبرال

صبح روز بعد بعد

سومین اعلامیه خویش را

چنین‌ خواند‌:

«مردم غیور!

«عصر جـدید،عـصر مـشروطه است‌

«مردان‌،همه‌ ریش را باید بتراشند

«زنان،همه چادر‌ را‌ باید بسوزانند

«تسبیح‌ها و سجاده‌ها را دور بریزید

«و روضـه خوانی را برچینید

«عصر ترقی‌ آغاز‌ گشته است…

حزب لیبرال صبح‌ روز‌ بعد بعد‌ بـعد‌ بر‌ ارتفاع سر نـیزه‌های سـیاه‌ چهارمین اعلامیه‌ خویش‌ را

چنین خواند:

«مردم غیور!

«عصر مشروعه گذشت

«عصر ترقی آغاز گشته‌ است‌

«اینک،

«قهرمان بزرگ میهن باستانی‌ «ظهور‌ می‌کند!

رضاخان

افسوس

که‌ هنز‌ هم

شاعران میراث خوار آخـوندف‌

از‌ روی این همه نعش شهید

عبور می‌کنند

و وقیحانه می‌سرایند

که شیخ مشروعه

میل‌ به‌ استبداد داشت

و در لغتنامه بزرگ‌ چندین‌ جلدی‌‌ می‌نویسند:زندگیش،آلوده‌ به‌ استبداد بود و…

هفتاد سال‌

پس‌ از جنابت‌های مکرر حـزب لیـبرال

طلوع خورشید ولایت

از میان حجم تجدد و توطئه

آیا‌

نشانه‌ی‌ ریشه‌ی مشروعه

در ابدیت

و حقیقت

نیست؟

و آیا‌ زینة‌ اللّه را‌

می‌توان‌

حلق‌ آویز کرد؟.

(34).دربارهء بررسی‌ برخی از وجوه مسئلهء تجدّد در ایران ن.ک.به:ایران نامه،سال یـازدهم، شـمارهء 2،بهار 1372‌(ویژهء‌ تجدّد در ایران)؛و به:

Darius M.Rejali‌,Torture‌ and‌ Modemity‌:Self‌,Society,and State‌ in‌ Modem Iran,NewYork OXford,1994 .

(35).جلال آل احمد،غربزدگی،چاپ اوّل،تهران،1341.

(36).برای‌ بحثی‌ دربارهء‌ سوابق تاریخی تعطیل فلسفهء سیاسی در ایران‌ ن.ک.به‌:سیّد‌ جواد‌ طباطبائی‌،درآمدی‌ فلسفی بر تاریخ اندیشهء سـیاسی در ایـران،تهران،1367.

(37).به عنوان مثال می‌توان از اصطلاح‌”ماساچوستی‌ها”یاد کرد-طعنه یا تعبیری که صرفا به فارغ التحصیلان‌ ام.آی.تی(M.I.T)یا هاروارد محدود نبود و اغلب مصداق کلی‌تری نیز از آن‌ افاده مـی‌شد.

(38).ایـن نـقل قول مشهور از آیت اللّه خمینی کـه:«مـا بـا روضه زنده هستیم‌»ناظر‌ بر همین معنی‌ است.