نگاهی به فرهنگ املايی خط فارسی* (مصوب فرهنگستان زبان و ادب فارسي)
آمده است كه «نواب شمس الحكماي نامدار، همه روز به مطالعة كتب عبري و لاتيني و يوناني اشتغال داشت. هر مضمون خوش و نكتة دلكشي كه ميديد، بر ورقههاي چهارگوش بريده و دستهدسته بر روي هم چيده، مينوشت. چون يك دسته ورقه تمام ميشد، مرا واميداشت تا به ترتيب به مفتولهاي سيمين ميكشيدم كه به اندازة مخصوص بريده و مدّور ساخته بود. يك مفتول كه پر ميشد، يك جلد كتاب بود. پس بنا ميكرديم به تبييض آن. چه كتابهاي بد كه نساختيم. ماهي نميگذشت كه دست كم دو كتاب نسازيم. در حال چاپخانه راه ميافتاد. ديدنيتر اينكه اين مجموعهها به جاي تأليفات تازه خرج ميشد. اگر احياناً كسي بدين «غارتگر تأليفات» مردم اعتراضي ميكرد، با غرور تمام جواب ميداد كه «ما افلاطون را هم پشم ميدانيم.»
داستان از اينجا شروع ميشود كه گروه دستور زبان و خط فارسي فرهنگستان زبان و ادب فارسي تصميم ميگيرد كه كلمات رايج فارسي امروز را از فرهنگ سخن، فرهنگ فارسي صدري افشار و حكمي و فرهنگ املايي شادروان دكتر شعار استخراج كنند، و كلماتي كه در اين فرهنگهاي مأخذ نبوده است از روزنامهها و ساير نشريات به مجموعة فوق بيفزايند. در مقدمه، به عمد يا به سهو، عناوين مجلهها و روزنامهها را نياوردهاند، و اين ايراد بسيار مهمي است كه خوانندگان ندانند كه كداميك از نشريات اساس كار علماي فرهنگستان بوده است. بههرحال، بنا به نوشتة علي اشرف صادقي، «سپس اين مجموعه را با قواعدِ دستور خط فارسي و با قواعد دستوري كه به قول مؤلف تعداد انگشتشماري ميتوانند آن قواعد را حفظ كنند، منطبق ميكنند»!
در اين عبارت چند مسئله مشهود است. اولاً علي اشرف صادقي وانمود ميكند كه او و همكارانش حافظ اين قواعدند؛ ثانياً به نوعي خود را داناي كل نشان ميدهد و از ديدِ داناي كل و با توسل به غيبگويي، مخاطبان كتاب تحقير ميشوند! اين گونه سخن گفتن به محيطهاي محفلي اختصاص دارد نه آكادميك.
عمليات به اين صورت ادامه مييابد: كمسيون محدودي تشكيل ميشود و از اعضاي آن در اينباره نظرخواهي ميكنند. مي آورند كه: «به علت عجلهاي كه در چاپ كتاب در پيش بوده، از آوردن آوانويسي كلماتي كه در خط فارسي تلفظ دقيق آنها مشخص نميشود، مانند رو (row, ru) و نظاير آن صرفنظر ميشود.» همچنين بنا به ادعاي مؤلف، قرار بوده است در برابر هر مدخلي قاعدهاي كه ضبط مدخل براساس آن قاعده در دستور خط انتخاب شده است، با ذكر شمارة صفحه و بند دستور خط فارسي ذكر شود. به سبب شتاب در كار چاپ كتاب، آن را به چاپ بعد موكول» كرده اند!
نخست اينكه عجله براي چاپ چه معنايي ميتواند داشته باشد؟ آيا اصلاً فرهنگستان يا هر اهل علمي اين حق را دارد كه كتابي ابتر عرضه، و اين كار را به بهانة «عجله براي چاپ» توجيه كند؟
دوم اينكه آيا ميتوان كمبودها و ايرادات بسياري را كه بر كتاب وارد است، با تئوري شتاب توجيه كرد و همه چيز را به آينده حواله داد؟
سوم اينكه وقتي خودتان اذعان ميكنيد كه اثر را اين گونه به بازار عرضه كردهايد، به چه حقي به همة مؤسسات و ناشران دولتي و خصوصي با شيوههاي خاصي دستور صادر مي فرماييد كه اين فرهنگ را اساس كار خود قرار دهند.؟
چهارم اينكه، آنگاه كه اين كتاب نبود، آيا نويسندگان و ويراستاران و مترجمان و شاعران همه دست از كار كشيده بودند و منتظر اين فرهنگ املايي بودند؟ آيا اهل علم در نوشتن آب اماله، آفتابه، معمع و بعبع دچار ترديد و ابهام بودند؟
در اينجا به ديگر اشكالات كتاب فهرستوار اشاره ميكنم. اين اشكالات به دو دسته تقسيم ميشود: قسمت اول: ايرادهايي ساختاري كه به كل كتاب وارد است؛ قسمت دوم به اشكالهاي فراوان مفهومي و ويرايشي كه به مقدمة كتاب مربوط ميشود. اي كاش مسئولان فرهنگستان مقدمه را به ويراستاري حرفهاي ميسپردند تا نوشتهاي آبرومندتر از كار در ميآمد.
1. اشكال ساختاري: اين كتاب را ميشد در 100 صفحه چاپ كرد، نه 600 صفحه. حتي در كتابهاي اكابر و نهضت سوادآموزي هم از اين حروف درشت و در 3 رديف و با فاصلة زياد استفاده نميكنند.
2. در صفحة 17، شمارة 12 دربارة اختصارات و علامتها توضيحاتي آمده است، در حالي كه در همة فرهنگها اين علائم را در صفحهاي مشخص در قالب جدولي نشان ميدهند. خواننده در اين صورت ميتواند فلسفه و معنا و مفهوم علائم قراردادي را به سهولت بفهمد.
3. در پارهاي موارد واژههايي آمده كه نامفهوم است:
مبدائي (ص 519) ستون دوم؛
منشائي (ص 541) ستون اول.
4. در مقدمة كتاب آمده است كه سه نوع فاصله وجود دارد: عدم فاصله، نيمفاصله، يك فاصله (ص 11).
البته بهتر بود مينوشتند: بيفاصله به جاي عدم فاصله. اما عجيب اين است كه در اكثر صفحههاي كتاب اين فاصلههاي مصوب را رعايت نكردهاند. حتمآ سطر اول مقدمه را بررسي كنيد و بعد بقية كتاب را.
5. در مقدمه آمده است: «براي نوشتن كلمة آسمان سه صورت «آسمان»، «ااسمان» و «اسمان» در متنها ديده ميشود» (ص 5)، در حالي كه بايد چنين نوشته ميشد: براي نوشتن كلمة آسمان دو صورت ديگر «ااسمان» و «اسمان» در متنها ديده ميشود. ثانياً آسمان به صورت ااسمان و اسمان در متنهاي قديم ديده ميشود و ربطي به متون معاصر ندارد.
6. كلماتي مثل رؤيا، رؤياآلود، رؤياانگيز و… تكليفشان مشخص نشده است كه بالاخره اينها با همزه نوشته شوند يا بدون همزه.
7. مورد عمل واقع شود و مواردي از اين قبيل، بيفاصله و به قولي درهم آمده است. در واقع به نظر ميآيد كه يك كلمه است. فلسفة اين كار چه بوده است؟
8. واژههايي چون اخلاصمند، اخلاصمندي و اخلاصمندانه و … به دو شيوه آمده است. يعني گفتهاند كه هم ميتوان اينها را سر هم نوشت و هم جدا.
پرسش: آيا فلسفة وجودي اين كتاب ارائة شيوهاي واحد نيست تا آن هرج و مرجي كه در رسمالخط شاهد آنيم، اندكي سامانمند شود؟ مشكل اينجاست كه علي اشرف صادقي و همكارانش به كاري كه انجام ميدهند اصلاً آگاهي ندارند؛ مثل مترجمي كه متني را ترجمه ميكند، اما نميداند اين متن فلسفي است يا معماري يا كشاورزي. چرا دربارة كلمه آسمان به نكتة واحدي ميرسند، ولي در خصوص ديگر واژهها و اصطلاحات توافقي حاصل نميشود؟ گره كار كجاست؟
اصل قضيه در اينجاست كه آقايان يا اطلاعاتي دربارة فلسفة زبان ندارند، يا قادر به تحليل اندوختههاي علمي و زباني خود نيستند و عادت به كتابسازي سدّ راه ديد و جهانبيني آنان شده است. زبان، خود قراردادي بيش نيست و هر قراردادي لغوپذير است. اگر اعتباري بودن زبان را بپذيريم، تغيير و ايجاد يكدستي در آن به كار بسيار سادهاي تبديل ميشود.
9. «و كسره يا i كوتاه به ترتيب بعد از صامت اول…» (ص 6، سطر 8).
پيشنهاد: و كسره يا i كوتاه به ترتيب به بعد از صامت اول.
10. «غلط گيريهاي خودكار در چاپهاي رايانهاي» (ص 7، سطر آخر).
پيشنهاد :در چاپ بعدي كتاب حتماً دربارة اين جمله شرحي آورده شود. اميدوارم محفل ادب فرهنگستان اين جمله را تأويل كنند، زيرا همانطور كه باب اجتهاد باز است باب تأويل هم مفتوح است.
11. در صفحة 11، سطر 8 آمده است: «در اين جلسات حفظ كلي اصولِ دستور خط پيشنهاد فارسي». پيشنهاد: . . . حفظ اصول كلي دستور . . . درست است.
12. در صفحة 15، سطر 10 چنين آمده است: «در دستور خط فارسي درج شده و به املاي آن.»
پيشنهاد: بر املاي آن به جاي «به املاي» آن پسنديده است.
13. يا در جايي از مقدمه آمده است كه: «مشتقات مختلفِ هر ريشه به ترتيب ذيل همان ريشه آمده است.»
پيشنهاد: به ترتيب در ذيل همان ريشه آمده است، منطقي مي نمايد نه «به ترتيب ذيل».
14. در صفحة 8 و سطر 4 آمده است: «پيشنهادات».
پيشنهاد واژهاي فارسي است، پس منطقي است كه با «ها» جمع بسته شود. البته پيشنهادات غلط نيست، اما وقتي كتابي منسوب به فرهنگستان است، نبايد از اين گونه مسامحهها در آن ديده شود.
15. يا در صفحة 8، سطر 6 آمده است : «نيازهاي مبرم اصلاح خط فارسي.»
پيشنهاد: بايد نوشته ميشد نياز مبرم به اصلاح خطِ فارسي . . . .
16. در صفحة 8 و سطر 16 آمده است: «و بعضي متخصصان خارج از فرهنگستان براي تصميمگيري . . .»
پيشنهاد :به جاي «براي تصميمگيري» ، بهتر بود مينوشتند در تصميمگيري.
17. «در فرهنگستان بخشي با نام گروهِ دستور زبان و خط فارسي تشكيل شد» (ص 8).
بايد مينوشتند: در فرهنگستان بخشي به نامِ . . . .
18. «و آن به صورتِ كتاب مستقل از . . . .»
بهتر بود ميينوشتند: و آن را به صورت كتابي مستقل از . . . .
19. «تا آنجا كه امكان دارد . . . .» (ص 10).
پيشنهاد: تا آنجا كه ممكن است.
20. در صفحة 12 چنين مي خوانيم: «ولي در مواقع ديگري كه كلّ فعل مركّب يك واحد معنايي ساخته است، مانند نگه داشتن . . . .»
پيشنهاد: ولي در مواقع ديگر كلّ فعل مركب يك واحد معنايي ساخته باشد . . . .
از ذكر موارد مشابه كه بسيار است، خودداري مي كنم. اگر به نقد اين كتاب پرداختم، به اين دليل نبود كه اين فرهنگ ارزش نقد دارد، بلكه به اين دليل است كه بسياري از مؤسسات اين كتاب پرغلط را به ويراستاران و اهل قلم تجويز ميكنند. اين كتاب، ارزش كتاب مرجع را ندارد و بهتر است به همان فرهنگ املايي جعفر شعار يا به لغتنامة دهخدا، فرهنگ فارسي معين، فرهنگ بزرگ سخن، فرهنگ فارسي صدري افشار بسنده شود.
ممكن است علي اشرف صادقي و همكاران در چاپهاي سپستر اين اشكالات را برطرف سازند و كتابي منقح بيرون دهند. به رئيس فرهنگستان توصيه ميكنم اين كتاب را در ميان ناشران خصوصي يا نيمهدولتي به مزايده بگذارند، شايد كتاب آبرومندي به بازار عرضه شود و بودجة فرهنگستان بيجهت صرف نشود. نيز توصيه ميكنم فرهنگ املايي جعفر شعار را حتماً خودشان بررسي كنند، زيرا خواهند ديد كه شعار زماني به اين كار همت گماشته، كه كامپيوتر وارد عرصة نشر نشده بود، و سي-چهل نفر آينه به دست دور بر ايشان نبودند، و حاصل كار ايشان و بزرگاني چون علامه دهخدا، عميد و معين به مراتب آكادميكتر از كار كساني است كه از همه گونه امكانات و تجهيزات برخوردارند، اما حاصل كارشان در حد كار يك نسخهپرداز يا ويراستار معمولي هم نيست.